مذاهب در دورانی از تاریخ بشر پدید آمدند که انسانها هنوز به آگاهیهای علمی دست نیافته بودند. انسانها در آن دوران، به دلیل ترس از بلایای طبیعی و عدم شناخت از علل بروز آنها، به نیروهای ناشناخته و ماوراءالطبیعه پناه بردند تا تکیهگاهی برای خود درست کنند. این مذاهب با گذشت زمان تحول یافتند و نهایت به ابزار مهمی در دست کشیشها، خاخامها، آیتاللهها و همچنین حاکمان تبدیل شدند. مذاهب در طول تاریخ به عنوان ابزاری برای مهار کردن جامعه مورد بهرهبرداری حاکمان قرار گرفتند، به همین دلیل نیز همواره توسط سیستمهای بردهداری، فئودالی و سرمایهداری بازتولید شدند. بنابراین، این انسانها بودند که مذاهب را آفریدند نه این که مذاهب انسانها بیافریند.
یکی از مشغلهها و دغدغههای مهم روشنفکران آزادیخواه، برابریطلب و عدالتجو در تاریخ، مساله جدایی دین از دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی بوده است. بسیاری از فلاسفه در طول تاریخ، مذهب را عمیقا نقد کردهاند همچون کارل مارکس: «مذهب، آه خلق ستمديده است، قلب دنيای بیقلب و روح شرايط بیروح. مذهب افيون تودههاست.» ولتر: «اولين روحانی جهان اولین شيادی بود که به اولین ابله رسيد.» نیچه: «به من بگو قبل از تولد کجا بودهای تا به تو بگويم پس از مرگ کجا خواهی رفت.» برتراند راسل: «اگر خدا وجود میداشت، من فکر میکنم که بعید است او آنقدر بیهوده و لوس باشد که از این که افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود.» دنیس دیروت: «یک فیلسوف تا به حال هرگز یک روحانی را نکشته است، در حالی که روحانیون فلاسفه زیادی را کشتهاند.» توماس جفرسون: «ادیان همه مانند یکدیگرند، مبتنی بر افسانه ها و اسطوره ها هستند.» جومو کیانتا: «وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما زمینهایمان را داشتیم، پنجاه سال بعد، ما در دست، کتابهای مقدس داشتیم و آنها صاحب زمینهای ما بودند.» جورج کارلین: «مذهب مردم را متقاعد کرده که: مرد نامرئیای در آسمانها زندگی میکند که تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد، لحظه به لحظه آن را. و این مرد نامرئی فهرستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید آنها را انجام دهی و اگر یکی از این کارها را انجام دهی، او تو را به جایی میفرستد که پر از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتیست و باید تا ابد در آنجا زندگی کنی، رنج بکشی، بسوزی و فریاد و ناله کنی… ولی او تو را دوست دارد!
چارلز داروین در سن پنجاه سالگی با انتشار کتاب «تئوری انواع» انقلابی در علم بیولوژی و نگاه انسان به جایگاهش در جهان ایجاد کرد.
چارلز بعدها در کتاب سرگذشتش نوشت: «زمانی که میبینم با چه خشونتی توسط نیروهای مذهبی مورد حمله قرار گرفتهام، به نظرم مضحک میرسد که زمانی قصد داشتم کشیش شوم.»
«لودویك فویر باخ»، در سال 1841 كتابی به نام «جوهر مسیحیت» (The Essence of Christianity) نوشت و در این كتاب عنوان كرد كه دین عبارت است از اعتقاد و ارزشهایی كه در تكامل فرهنگی انسانها به وجود آمده، اما اشتباها به نیروهای الهی یا خدایان نسبت داده شده است.
در نظریه فویر باخ، انسان خدا را براساس وجود خودش میسازد. «در خدایان مذاهب بدوی، تصویر خدا از انسان خیلی دور بود، خدای یهود به انسان نزدیكتر شد، در مسیحیت خدا به صورت یك انسان درآمد و مسیح، خدا شد. اگر انسان، این «از خود بیگانگی» را از خودش دور كند، هرچه خودش را بیشتر بشناسد، میرسد به آنجا كه اصلا من خودم هستم، تمام این صفات مال من بود.» این تصویری است از خدا برای انسان.
گالیله را مجبور میکنند بگوید «زمین صاف است»، اما وی زمانی که از دادگاه خارج میشود پای خود را به زمین کوبیده و میگوید: «زمین تو صاف نیستی تو گردی و دور خورشید میگردی.» ولی همه مانند گالیله خوش شانـس نبودند که از دست جاهلیـن رهایی یباند از اینرو، بسیاری از دانشمندان و روشنگران توسط جاهلان نابود شدند.
ژاندارک با تکیه بر خرافات ادعا میکند که خدا با او سخن گفته و به او نوید پیروزی داده است و مردم فرانسه را در سال 1453 بر علیه متجاوزان(انگلیسی) رهبری میکند.
با شروع عصر رنسانس، انسان به مدنیت میرسد و به علوم و هنر و زیباییشناسی و دیگر مقولات علمی روی میآورد. دانشمندان، فلاسفه و نویسندگان در این میان، سهم به سزائی ایفا کردهاند. دانشمندان با تـفحص در علوم جدید به دستاوردهای جدیدی میرسند. باین ترتیب، رنسانس جهشی میشود تا مردم اروپا با انقلابات خود، هم از دیگر ملل جهان پیش بیافتند و هم کلیساها و پاپ را از قدرت پایین بکشند و در واتیکان و درون کلیساها محصور و منزوی کنند.
عموما در رابطه با پیدایش و تحول ادیان می توان به دو نظریه اصلی اشاره كرد. نظریه اول، متكی بر نظریه تكامل و تكامل اجتماعی است كه اساس آن بر نظریات داروین استوار است.
با گذشت زمان، جوامع بشری شكل گرفته و انسانها وارد دوران دیگری میشوند كه به لحاظ دینی دوران پرستش قوای طبیعت یا جانداران خاصی است كه بشر به آنها جنبه تقدس داده است. پس از این دوران، انسان دوران شرك و چند خدایی را پیش میگیرد. پس از آن اعتقاد به وجود خدای واحد و یگانه مییابد و ادیان توحیدی در جوامع بشری ظاهر میگردد.
نظریه دوم، منطبق به آراء ادیان توحیدی است. پیروان این ادیان معتقدند كه اساسا بحث تكامل نظریه صحیحی نیست. به این دلیل، انسان اولیه یا همان «آدم» و «حوا»، از همان آغاز خلقت خدا را می شناخته و او را می پرستیدند. در این نظریه، دین امری ذاتی و فطری است. و پیدایش آن ربطی به تجربه و تحولات اجتماعی ندارد. خداوند تمام جهان و تمام موجودات را آفریده است. در ابتدا از هر موجودی یک جفت آفریده شده و آنان زاد و ولد کردهاند. و در طول تاریخ مدون بشری، هیچ نشانهای از تحول و تغییر انواع دیده نشده است.
در واقع نظریه اول، به طور علمی نظریه تکامل و تکامل اجتماعی را تشریح میکند و متکی بر علم و داشن و اگاهی بشر است. اما نظریه دوم، تخیلی، داستانی و بیشتر شبیه اسطورههای تاریخی است تا واقعیتها. از اینرو، با علم و منطق و آگاهی بشر خوانایی ندارد و در تضاد کامل قرار میگیرد.
تاریخ نشان میدهد که پس از مرگ سه فیلسوف یونانی، یعنی سقراط، افلاطون، ارسطو، و چهار مکتب فوقالذکر خصوصا فلسفه رواقیون جدید بوجود آمدهاند. چهار مکتب فلسفی-سیاسی مانند اپیکوریانیسم، شکاکین، کلبیون، و رواقیون به وجود میآیند که تمام این چهار مکتب وجود خدا را انکار میکنند، و تنها در مرحله دوم فلسفه رواقیون است که اعتقاد به متافیزیک آغاز میشود. و همین مکتب رواقیون است که فلسفه سیاسی را از یونان خارج و آن را وارد رم میکند. با گسترش فلسفه رواقیون در رم و اعتقاد آن به دنیای متافیزیک است که بعدها زمینه پیدایش مسیحیت به وجود میآید. اعتقاد به خدا و اعتقاد به نیروی مافوق بشری و تصورات مذهبی حالتی است که بعدا وارد چهارمین مکتب فلسفی یونانی یعنی فلسفه رواقیون شده و گرنه فلسفه رواقیون در آغاز آتهئیست و ماتریالیست و پوزی تیویست بوده است.
کلیساها در غرب، قدرت را به دست گرفتند و سدهها حاکمیت کردند. تا این که در قرن هجدهم و با عصر روشنگری کم کم آگاهی انسانها بالا رفت؛ علم پیشرفت کرد و آرامآرام زمزمههای نقد علنی مذهب آغاز شد. به مرور زمان و با ظهور سرمایهداری و با بالا گرفتن مبارزه طبقاتی نقد مذهب نیز علنیتر و گستردهتر شد. سرانجام در اثر مبارزه پیگیر روشنفکران، کارگران و مردم آزادیخواه، سلب قدرت از کلیساها شد و مذهب نیز اجبارا به حوزه خصوصی رانده شد.
در واقع جوامع اروپایی، با میارزه مداوم و با دستیابی به مدنیت و علوم راههای رشد و ترقی را طی کردهاند. اما در ممالک به اصطلاح «اسلامی»، خلفا و شاهان، همواره مردمان خود را مورد غارت و تجاوز، سرکوب و کشتار قرار داده و در فقر و فلاکت نگه داشته، اما به آنها وعده زندگی خوب در بهشت را میدهند. در واقع کشورهایی که منابع طبیعی غنی آب و زمینهای کشاورزی حاصلخیز گرفته تا معادن مس، طلا، اورانیوم، نفت و گاز و صدها مواد خام دیگر برخوردارند و سرشار از ثروت هستند به فقیرترین جوامع بشری تبدیل میگردند و هر چه بیشتر در تعرض دولتهای قدرتمند غربی قرار میگیرند.
در ممالکی که شاهان و خلفا و روحانیون دست به دست هم دادهاند مثلا به جای ایجاد مدارس و دانشگاه و تامین بهداشت و درمان رایگان، به حوزه های علمیه که فـقـط به اصول مذهبی متکی هستند بسنده کردهاند و روشنفکران و مبارزین راه آزادی را نابود کردهاند. توجیهشان هم این است که هر آنچه برای زندگی لازم است در قرآن هست و بشر موظف است بدون چون و چرا تسلیم خدا شود. زیرا سرنوشت انسان را پیشاپیش خداوند رقم زده است؟! اگر این وعدهها را درست تفسیر کنیم به این نتیجه میرسیم که بشر باید تسلیم سیستم سرمایهداری شود و به آن چه که دارد قانع باشد و کم و کسرهای زندگیاش در آن دنیا، یعنی در بهشت تامین خواهد شد؟
هنگامی که کریستف کلمب با هدف کـشف سرزمینهای دیگر، به کمک قطب نما و اصطرلاب وارد دریاهای متلاطم شد و در سال 1492، پا در سرزمین تازهای گذاشت که بعدها آمریکا نامیده شد. راه را برای دریانوردان بسیاری باز کرد تا سرزمینهای ناشناخته را کشف کنند و به استعمار خود در بیاورند. نیروهای استعمارگر کشیشها را با خود میبردند تا در میان مردمان مناطق جدید، دین مسیحیت را تبلیغ و ترویج کنند. در حالی که در خود اروپا مدنیت رو به پیشرفت بود و مردم برای آزادی به پا خواسته بودند. عده کثیری از مردم فرانسه، درسال 1789، در خیابانها و کوچههای پاریس راه افتاده بودند به به زندان مخوف باستیل، حمله کردند و با تصرف آن، زمینههای پیروزی انقلاب فرانسه را فراهم میکنند. با انقلاب فرانسه، نه تنها در این کشور، بلکه این انقلاب فصل نوینی در تاریخ بشر باز کرد که با انقلاب میتوان حتا جانیترین حکومت ها را از سر راه رشد و ترقی و پیشرفت بشر برداشت و جامعهای درخور و شایسته انسان ساخت. بنابراین، انقلاب فرانسه، سرآغاز انقلاباتی در اروپا و جهان شد. هنوز هم انقلاب تنها راه رهایی بشر از سرکوب و محرومیت و دیکتاتوری است.
مارکس، با الهام از کمون فرانسه و انقلاب صنعتی اروپا، بر خلاف دیگر فلاسفه پیش از خود، که «به تفسیر جهان میپرداختند، در صدد تغییر آن بر آمد.» و به همراه یار و همفکر همیشگی خود انگلس، سوسیالیسم علمی، یعنی راه رهایی بشر را بنیان گذاشت.
اما ناسیونالیسم و خرافات مذهبی، همزمان با پیشرفت اروپا، توسط سیستم سرمایهداری بازتولید شد و به بقای خود ادامه داد. سرانجام کشورهای سرمایهداری و صنعتی در حالی که مشغول تولید انبوه و ثروتهای کلان بودند این جوامع را به سوی جنگ خانمانسوز اول جهانی سوق دادند. هنوز اثرات جنگ اول جهانی، از میان نرفته بود، حکومت فاشیزم در ایتالیا به رهبری موسولینی و حکومت نژادپرستان در آلمان، به رهبری آدلف هـیتـلر، در قالب حزب نازی پا گرفتند و با حمایت و پشتیباین گرایشات ناسیونالیستی بار دیگر جهان را به خاک و خون کشیدند.
در آفریقا و آسیا نیز از یک سو جنگهای ملی و مذهبی داخلی و از سوی دیگر، جنگهای استعمارگران، این قارهها را هر چه بیشتر عقب نگه داشت. نهایت جنگ خاورمیانه میان اعراب و اسرائیل و ادامه اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل تاکنون و جنگ هشت ساله خانمانسوز ایران و عراق، اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا، ناتو و دیگر متحدان آنها و از سوی دیگر، جنگ گروههای تروریستی اسلامی با حمایت و پشتیبانی حکومتهای به اصطلاح اسلامی همچون جمهوری اسلامی ایران، عربستان، سوریه و غیره همچنان از بشریت قربانی میگیرند.
در چنین شرایطی، همه نیروهای آزادیخواه و در پیشاپیش آنها روشنفکران، متفکرین و همچنین فعالین جنبشهای اجتماعی وظیفه سنگینی به عهده دارند تا با روشنگری و نقد علمی مذهب، ذهن و فکر جوامعی همچون جامعه ایران را به خواست جدی جدایی دین از دولت، آموزش و پرورش و دستگاه قضایی آماده سازند تا بشریت از شر تعرض دینپرستان و خداپرستان در قدرت، برای همیشه رها شود.
اما امروز دین اسلام، به ویژه در کشورهای آسیایی یا در حاکمیت قرار دارد و یا در نقش اپوزیسیون گروههای سیاسی تشکیل داده و عقب ماندهترین سیاستها را دنیال میکنند. گرایشات اسلامی، هنگامی که در قدرت نیستند مظلوم نمایی میکنند اما به محض این که به قدرت رسیدند وحشیانهترین سیاستها را بر جامعه تحمیل میکنند. برای مثال، شبه جزیره عربستان، بزرگترین کشور صادرکننده نفت در جهان است، در این کشور ثروتمند، زنان از هیچگونه حقوقی برخوردار نیستند و زنان و مردانی که خارج از قوانین و سنتهای اسلامی رابطه برقرار میکنند حتا با شمشیر گردن زده میشوند.
حکومت اسلامی ایران، سی و یک سال است در این کشور، آپارتاید جنسی برقرار کرده است. زنان و مردان را سنگسار میکند. بر اساس قوانین اسلامی قصاص، چشم درمیآورد و دست و پا میبرد. مخالفین خود را بیرحمانه سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و ترور میکند. سران حکومت اسلامی، به عنوان دشمن درجه یک آزادی بیان و اندیشه و قلم در جهان معروفند. حتا اقلیتهای مذهبی نیز همیشه مورد آزار و اذیت ارگانهای سرکوب حکومت اسلامی قرار میگیرند. سران حکومت اسلامی، کمترین انتقادی را تحمل نمیکنند و در صورت احساس خطر حتا نزدیکان خود را نیز از بین میبرند. بلایی که حکومت اسلامی بر سر جامعه آورده است هرگز فراموش شدنی نیست و نسلهایی را به تباهی کشانده است. حکومت اسلامی، تنها حکومتی در جهان است که سران آن رسما تروریسم را اشاعه میدهند و کمکهای مادی و معنوی به گروههای اسلامی تروریستی میرسانند. حکومت اسلامی، تنها کشوری در جهان است که حتا کودکان را نیز اعدام میکند. بنابراین، طبیعی است که مذهب صریحا و عمیقا مورد نقد و روشنگری قرار گیرد.
هر دینی اگر در دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی دخالت کند بیگمان آسیبها و لطمات فراوانی به جامعه تحمیل میکند. زیرا نگرش دین به انسانها و حقوق و آزادی آنها، نگرشی غیرانسانی و فاشیستی است. مثلا دین انسانهایی که خدا و پیغمبر و امام و غیره را قبول ندارند حتا مستحقق مرگ میداند. نگرش دین به روابط زن و مرد نگرشی نابرابر و از منظر آپارتاید جنسی است. دین، انسانها را خودی و غیرخودی میکند و حتا اقلیتهای مذهبی را نیز از تعرض و آزار خود بینصیب نمیگذارد. برای مثال حکومت اسلامی، نه تنها بهاییها را دستگیر و زندان و شکنجه میکند، بلکه حتا فرزندان آنها را نیز از دانشگاه اخراج و از تحصیل محروم میکند.
قرآن و روحانیون، همواره مسلمانان را به جنگ و جهاد و شهادت دعوت میکنند و ریختن خون «کافران» را واجب میدانند. بنابراین، دین، همواره میان انسانها تفرقه میاندازد و همبستگی انسانی را از بین میبرد.
دين ماهيتا در خدمت سياست سرمایهداری و دنیای نابرابر است. تاریخا نیز دین در دورههای مختلف تاریخ بشری از دوران بردهداری تا دنیای سرمایهداری مدرن امروزی در خدمت سياست شاهان و حاكمان ستمگر بوده است. بنابراین، روشنگری درباره دین و مبارزه علیه ستم و تبعیض دین جدا از مبارزه طبقاتی علیه ستمگران و استثمارگران نمیباشد و جدایی کامل دین از دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی در سیستم سرمایهداری، واقعیت نمیباشد. همین امروز نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی دین در دولت و آموزش و پرورش دخیل است. در حالی که هیچ دینی نباید کمترین دخالتی در تعیین قانون و در همه امور سیاسی، قضایی، اجرایی و آموزشی دخالتی داشته باشد.
در واقع همه مذاهب انسان را به خودبیگانگی سوق میدهد. سرنوشت انسان به مقدسات نسبت داده میشود که انگار خود او در تعیین سرنوشت خویش هیچ دخالتی نداشته است. اعتقادات مذهبی، فرد را به فرمانبرداری و تبعیت کورکورانه از مقامات و مراتب مذهبی تشویق میکند.
همه ادیان مدافع مالکیت خصوصی هستند و استثمار انسان از انسان را ابدیت میبخشند و دنیای بهتر را نه بر روی زمین، بلکه در دنیای فانی، یعنی دنیای پس از مرگ در بهشت حواله میدهد. بر این اساس، اگر فقر و بدبختی و ستم در این دنیا وجود دارد مشیت الهی است و باید توکل به خدا کرد؟!
نقد مذهب یکی از بنیانهای اولیه آزادی بیان در هر جامعهای است. نقد مذهب، نه تنها «توهین» نیست، بلکه عین آزادی بیان است. مذهب و قوانین ارتجاعی آن، توهین به بشریت و علم و آگاهی و شعور انسان است. هر نوع مذهبی، تبعیضآمیز، خرافی و مغایر با آزادی و برابری و رشد فکری انسانهاست. مذهب سد راه پیشرفت انسان است. در حاکمیت مذهبی، جلو هرگونه رشد فردی و جمعی و خلاقیتهای انسانی گرفته میشود.
در قوانین و مقررات دین و کتابهای به اصطلاح آسمانی، جرایم وحشتناکی از تنبیه، قصاص، سنگسار و اعدام وجود دارد و برخورد دین به روابط مختلف جامعه جهانی بر اساس کفر و بیدین و با ایمان و دین مدار، رابطهای فاشیستی است.
يك جنبه مخرب مذهب در عرصه آموزش و پرورش است. در ایران تحت حاکمیت حکومت اسلامی، مذهب رسما در مدارس و دانشگاهها تدريس میشود. كودكان از كودكی تحت آموزش خرافات مذهبی قرار میگيرند. بنابراین، بسیار مهم است که مذهب از دولت و آموزش و پرورش بايد كاملا جدا شود. مدارس و دانشگاهها و همه موسسات آموزشی بايد غیرمذهبی باشند. هنگامی که دین در آموزش و پرورش دخالت میکند تفاوت جنسی و نژادی و مذهبی را به کودکان و جوانان میآموزد و تخم تفرقه و راسیسم را در افکار آنها رشد میدهد.
موثرترین راه مقابله با خرافات مذهبی، آزاد شدن عقيده است. آزادی بیان و عقيده و اندیشه، خلاقیت انسانها را شکوفا میسازد و انسانهای آزاداندیش را پرورش میدهد. سركوب و تبعيض و دخالت دولت در طرفداری از يك ايدئولوژی و عقيده را پايان میدهد. اين هم به نفع کل بشریت است.
مسلم است که تنها مبارزه برای سکولاریسم و جدایی دین از دولت و آموزش پرورش و دستگاه قضایی، برای رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر و انسانی کافی نیست. زیرا هنوز تبعیض و ستم سرمایهداری راه را برای هرگونه بهرهبرداری سیاسی از ابزار مذهب باز میگذارد. خلاصی از خرافات مذهبی و برقراری یک جامعه آزاد و برابر و انسانی امری بس مهم است. کوتاه کردن دست مذهب از دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی به معنی تامین بخشی از اهداف انسانی در جامعه است. مساله مهمتر روشنگری در جامعه و از بین بردن تمام افکار و تراوشات فکری مذهب گونه است. تاریخ همه مذاهب، تاریخ جنگ و کشتار، تجاوز و غارت، جهل، جنایت و عقب ماندگی است.
بحث اساسی بر سر حذف مذهب نیست، بلکه مساله اصلی نقد همه جانبه مذهب و روشنگری است که بتواند به رهایی انسان از خرافات مذهبی منجر شود. بدون روشنگری تلاش برای حذف مذهب از جامعه آنقدر مضحک است که تشویق خداپرستی برای انسان و خوش خدمتی به گرایشات مذهبی.
دولت به هیچوجه نباید به نهادهای دینی کمک مالی نماید؛ نباید دینی بر دین دیگر برتر شمرده شود و یا به عنوان دین رسمی اعلام گردد. مردم نباید به خاطر دین و باورهایشان مورد ستم و تبعیض قرار گیرند و از حقوق شهروندی خود محروم گردند.
مذهب باید یک امر کاملا شخصی تلقی شود و حتا در زندگی شخصی نیز نباید تبعیضی بین فرزند پسر و دختر و همچنین زن و مرد قائل شود.
هیچ مذهبی نباید مقدس شمرده شود و نقد مذهب، مانند نقد هر مساله دیگری آزاد و بدون محدودیت اخلاقی و قانونی باشد. همچنین افراد باید در انتخاب و یا عدم انتخاب دین باید از آزادی کامل برخوردار باشند.
جدایی دین از دولت، آموزش و پرورش و دستگاه قضایی، به ویژه در کشوری همچون ایران، از جمله خواستهایی هستند که جنبشهای اجتماعی آزادیخواه و برابریطلب نباید نسبت به آن غافل باشند. بر این اساس، ضروری است که در همه زمینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، علیه همه عرف و عادت و سنت و قوانین عقب مانده و خرافی مذهبی، مبارزهای پیگیر و مداوم سیاسی و فرهنگی سازماندهی شود.
یازدهم بهمن 1388 - سی و یکم ژانویه 2010
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.