tag:blogger.com,1999:blog-20949918214870819062024-02-20T08:54:42.475-08:00اشتراک - مقالاتاشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.comBlogger540125tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-16168061042877491842010-03-02T03:50:00.000-08:002010-03-02T04:03:45.108-08:00برخی از مهمترین حرکتهای اعتراضی کارگران و مزدبگیران در بهمن 1388<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg5AT7optIkIaKw0Blbz03k_6VXlcFCdB6OI9IJ5zdPzIcaa2YQ5e8hJkcL9JS4WwV8-kWhzW7va_5BLnuO24quf7t3mrhhhAa1ZrrfMqJYxg23x55bKwKvKsSBlEG3kRTJ5O87Ck7jUuOZ/s1600-h/kkkk.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5444005947638074546" style="FLOAT: left; MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 138px; CURSOR: hand; HEIGHT: 103px" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg5AT7optIkIaKw0Blbz03k_6VXlcFCdB6OI9IJ5zdPzIcaa2YQ5e8hJkcL9JS4WwV8-kWhzW7va_5BLnuO24quf7t3mrhhhAa1ZrrfMqJYxg23x55bKwKvKsSBlEG3kRTJ5O87Ck7jUuOZ/s320/kkkk.jpg" border="0" /></a> سرکوب، آزار، پرونده سازی، دستگیری، شکنجه و محاکمه فعالان کارگری در ایران را به شدت محکوم می کنیم.<br />*كارگران نساجي بافته های کرمان از ساعت روز يكشنبه 4 بهمن اقدام به بستن جاده کردند. این كارگران علت تجمع و بستن جاده را انحلال شركت توسط سهامداران اعلام کردند. يكي از كارگران به خبرنگار ايلنا گفت: چندي پيش عده اي از مديران در هيات تشخيص تصميم به انحلال شركت و انتقال دستگاهها به شهرستان قزوين گرفتند كه در اعتراض به اين امر ما ظهر امروز اقدام به بستن جاده کرديم.<br /><br /><div dir="rtl" align="right">*کارگران کارخانه لاستيک البرز، کيان تاير سابق، طی روزهای شنبه 10 و یکشنبه 11 بهمن در اعتراض به پرداخت نشدن حدود دو ماه حقوق خود در داخل اين واحد توليدی تجمع کردند. به گزارش اتحاديه آزاد کارگران ايران تجمع روز يکشنبه کارگران لاستيک البرز تهران همراه با آتش زدن لاستيک های فرسوده از سوی آنان صورت گرفت. در دو سال اخير، کارگران کارخانه لاستيک البرز بارها در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق خود و همچنين عملکرد مديريت اين کارخانه دست به اعتراض يا اعتصاب زده اند. حسين، يکی از کارگران اين واحد توليدی، در مورد اعتراض کارگران لاستيک البرز و سابقه مشکلات اين کارخانه به «راديو فردا» می گويد:«کارگران خواستار پرداخت حقوق يک ماه و نيم خود و نيز پنج ماه مطالبات شان از دوره مديريت گذشته اين کارخانه بودند.» به گزارش اتحادیه آزاد کارگران روز شنبه 10 بهمن ماه، 9 نماینده اخراجی کارگران کیان تایر بر سر کارهای خود بازگشتند و روز بعد پس از مذاکرات و توافق نماینده های کارگران با مدیریت و فرماندار اسلامشهر کارگران به تجمع خود پایان داده و بر سر کارهایشان باز گشتند. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">*کارگران کارخانه نورد و لوله صفا در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهایشان روز پنج شنبه 8 بهمن در صدد اعتصاب بر آمدند که با وعده معاونت اداری مالی کارخانه مبنی بر پرداخت دستمزدهای معوقه کارگران در روزشنبه دهم بهمن ماه از اقدام خود منصرف شدند. اما روز شنبه از پرداخت حدود 5/2 ماه از دستمزد معوقه کارگران خبری نشد و به همین منوال تا روز دوشنبه 12 بهمن ماه کارفرما به وعده خود مبنی بر پرداخت دستمزد کارگران عمل نکرد. به گزارش روز 13 بهمن اتحادیه آزاد کارگران ایران، به دنبال این وضعیت کارگران از اولین ساعت کاری روز دوشنبه 12 بهمن ماه دست از کار کشیدند و تولید را در سالنهای مختلف خواباندند. در پی این اعتصاب از سوی کارگران بار دیگر معاونت اداری و مالی کارخانه حدود ساعت 11 صبح به کارگران اعلام کرد شب دستمزدهای آنان پرداخت خواهد شد و به این ترتیب کارگران به اعتصاب هشداری خود پایان دادند. بنا بر این گزارش دیشب نیز کارفرمای نورد لوله صفا به وعده خود عمل نکرد و همین امر باعث شد کارگران این کارخانه از اولین ساعت اداری امروز سه شنبه 13 بهمن ماه بار دیگر اعتصاب خود را از سر بگیرند. با شروع مجدد اعتصاب از سوی کارگران حوالی ظهر تعدادی از مسئولان کارخانه که از تهران آمده بودند در میان آنان حاضر شدند و اعلام کردند فردا 14 بهمن ماه دستمزدهای معوقه کارگران حتما پرداخت خواهد شد. کارگران نیز متقابلا اعلام نمودند چنانچه فردا نیز کارفرما به وعده خود عمل نکند بار دیگر و این بار بطور نامحدودی اعتصاب را از سر خواهند گرفت و تا دریافت دستمزدهای معوقه خود دست از اعتصاب نخواهند کشید. کارخانه نورد لوله صفا در کیلومتر 9 اتوبان تهران ساوه قرار دارد و حدود 1300 کارگر در آن مشغول به کار هستند. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">*کارگران شرکت آونگان اراک صبح چهارشنبه 14 بهمن سر کار خود حاضر نشدند و در اعتراض به این که شش ماه حقوق نگرفته اند، در خیابانهای اصلی شهر اراک تجمع کرده و مقابل فرمانداری این شهر تجمع کردند. به گزارش روز پنجشنبه ١۵ بهمن خبرگزاری دولتی مهر، تعداد کارگران معترض ۴۰۰ تن است که خواستار رسیدگی مسئولان به وضعیتشان و برخورد قانونی با مالکان این شرکت بوده اند. همزمان با تجمع کارگران در خیابانهای اراک، یگانهای نیروی انتظامی حضور موثر داشته و ترافیک سنگینی هم در خیابانهای منتهی به محل تجمع ایجاد شده بود. کارگران کارخانه آونگان اراک شش ماه است که حقوق نگرفته اند و می گویند مسئولان استان مرکزی هنوز کاری برای رفع مشکلات آنها نکرده اند و هیچیک از تعهداتشان جرا نشده است. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">*کارگران شرکت بن رو در روزهای دوشنبه و سه شنبه 12 و 13 بهمن در اعتراض به عدم پرداخت 4 ماه از دستمزدهایشان دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب که در تمام طول روزهای 12 و 13 بهمن ماه ادامه داشت و سر انجام با پرداخت یک ماه از دستمزدهای معوقه کارگران درصبح روز چهارشنبه 14 بهمن ماه پایان گرفت. به گزارش اتحادیه آزاد کارگران ایران، این کارگران به استثنای دستمزد بهمن ماه، هم اکنون سه ماه دستمزد معوقه دارند و اعلام کرده اند چنانچه در اسفند ماه دستمزدهای معوقه آنان پرداخت نشود بار دیگر دست به اعتصاب خواهند زد. شرکت بن رو مونتاژ کننده ماشینهای خارجی(بنزهای کوپه) حدود 800 نفر کارگر دارد و در جاده سلفچگان قرار دارد. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">*روز سه شنبه 20 بهمن كارگران تونل توحيد، در پي پرداخت نشدن حقوق خود مقابل ورودي تونل اجتماع كردند. به گزارش هرانا اين تجمع سبب شد تا مسير شمال به جنوب بزرگراه چمران از برج ميلاد تا درب تونل با ترافيك شديدي همراه شود. همچنين برخي از شهروندان با تلفن همراه خود براي گرفتن عكس و فيلم از اين تجمع روانه تونل شدند كه اين امر نيز بر شدت ترافيك افزود. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">*روز سه شنبه 27 بهمن حدود 100 ترخیصكار خرمشهری در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات خود در گمرك این شهرستان، تجمع كردند. هرانا به نقل از پایگاه خبری سفیر، در حالی كه گمرک خرمشهر هنوز دو ماه طلب استردادی ترخیصکاران را به آنها نداده، روز سه شنبه بدون هیچ اطلاع قبلی اعلام كرده است تا زمانی كه 10 درصد پول مبلغ گمركی به منطقه آزاد واریز نشود، اجازه ترخیص كالاها را نمیدهد. یک گزارش از اعتراضات کارگری در شرکت صنایع اراک هفته نامه عطر یاس گزارشی از اعتراضات کارگری در شرکت صنایع اراک منتشر کرده که سایت خودرو کار در روز یکشنبه 18 بهمن آن را منعکس کرده است. متن این گزارش به قرار زیر است. تجمع کارگران شرکت صنایع اراک در ادامه اعتراضات دو سال اخیر کارگران این شرکت در قبال تاخیر مدیرعامل در پرداخت حقوق و مزایای کارکنان، تعطیلی کارخانه و اخراج کارگری می باشد. تعدادی از کارگران که در حین اعتراض و تجمع در محوطه داخل کارخانه بازداشت شده بودند، پس از یک شبانه روز بازداشت موقت آزاد شدند اما کارگران همچنان با مشکلات فراوان روبرو هستند. یکی از این افراد ضمن اعتراض به غیرمنصفانه بودن بازداشت آنها گفت: کجای دنیا فردی را که به دنبال حق طبیعی خود می باشد بازداشت می کنند؟ مگر ما از مدیر کارخانه بیشتر از حقوق عادلانه خود طلب داریم؟ دفعات مکرر حتی به همراه خانواده های خود جهت احقاق حقوق معوقه و مأخره به نشانه اعتراض جلوی در استانداری تجمع کردیم ولی نه تنها مشکلات ما از سوی هیچ مقام مسئولی حل نشد بلکه با همکاران ما و خانواده آنها برخورد صورت گرفت. همه این جریانات در حالی رخ داده که شرکت صنایع اراک همچنان تعطیل است و تولید در شرکت متوقف می باشد. یکی دیگر از کارگران کارخانه که از ذکر نام خود خودداری کرد، اظهار داشت؛ مدیر شرکت به هیچ وجه در کارخانه حضور فیزیکی نداشته و بر اوضاع فعلی نظارت ندارد. همچنین در مقابل اعتراض کارگران و شکایت آنها این گونه اظهار می دارد که حقوق خود را از فردی دریافت کنید که در انتخابات به او رای دادهاید. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">وی افزود:حتی در ارائه اعتراضات خود به اداره کار نیز مراجعه کردیم که رئیس اداره کار در پاسخ گفت:هدف مدیرعامل شرکت صنایع، انبوه سازی در کارخانه است که البته ما مخالفت خود را در این زمینه اعلام کرده ایم، ولی وی بر تصمیم خود پافشاری می کند. رئیس شورای اسلامی کار شرکت صنایع که از ابتدای بروز مشکلات، پا به پای کارگران احقاق حقوق آنها را پیگیری کرده گفت؛ واگذاری یک شرکت، اگر به تولید و اشتغال بیشتر منجر نشود و سبب ایجاد بیکاری و مشکلات معیشتی کارگران گردد، به هیچ وجه نمی تواند نقشی در توسعه صنایع داشته باشد. حسین نوروزی افزود؛ ضرر دولتی بودن یک کارخانه به مراتب کمتر از ضرر یک واگذاری نابجا و بی نتیجه است که منجر به افزایش مشکلات آن واحد تولیدی می گردد. وی اشاره کرد، البته اخیرا به بهانه تشویش اذهان کارگران و پرسنل، عده ای شایعه کرده اند که واگذاری شرکت صنایع از طریق مزایده صورت گرفته است و هیچگونه ارتباطی به اصل ۴۴ و خصوصی سازی ندارد.</div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">اما این در حالی است که شورای اسلامی کار شرکت صنایع جهت تنویر افکار عمومی و نیز اثبات نادرست بودن موضوع مذکور، با استعلام از مراجع قانونی و تهیه اسناد مربوطه مبنی بر خصوصی سازی شرکت در چارچوب اصل ۴۴، موضوع را کاملا رد می نماید. نوروزی ادامه داد؛ اعتراضات ۱۰ روز اخیر کارگران شرکت صنایع به واسطه عملکرد ضعیف خریداران شرکت است به گونه ای که کارگران هیچگونه اعتمادی به طرحها و تعهدات مدیران شرکت صنایع نداشته و ندارند. </div><br /><br /><div dir="rtl" align="right">رئیس شورای اسلامی کار شرکت صنایع متفق القول با کارگران شرکت با اشاره به نامه استاندار مرکزی خطاب به رئیس جمهور، مبنی بر ارجاع شرکت به دولت گفت؛ تنها خواسته کارگران از مسئولان ارشد استان این است که نامه ارسال شده از سوی استانداری به دفتر ریاست جمهوری مورد پیگیری قرار گرفته تا با اعلام نتیجه نهایی، تکلیف کارگران بیکار و بلاتکلیف شرکت مشخص گردد.<br />چهارمين سالروز اعتراض كارگران شركت واحد گرامي باد<br />سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه كه براي احقاق حقوق كارگران بعد از وقفه اي طولاني در سال 1384 احيا شد با تلاشها و پيگيريهاي مستمر كه با بي اعتنايي مسئولان مواجه گرديد، با خواست كارگران شركت واحد اعتراض خود را در تاريخ 8 بهمن 1384 اعلا م كرد، اعتراض صنفي كارگران با سركوب بي سابقه كه منجر به دستگيري و بي كاري تعدادكثيري از رانندگان زحمتكش شركت واحد بود روبه رو گرديد. سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه چهارمين سالروز اعتراض با شكوه و به ياد ماندني كارگران شركت واحد را در حالي كه دو نفر از اعضاي هيئت مديره سنديكا در زندان به سر مي برند گرامي مي دارد و همچنان در راه رسيدن به حقوق كارگران مي كوشد.<br />سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه 8 بهمن 1384<br />چهار تن از رهبران سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه آزاد شده اند.<br />به گزارش روز چهارشنبه 21 بهمن هرانا، قربان عليپور، محمد حيدری، فريدون نيکوفرد و جليل احمدی حدود چهار ماه پيش به اتهامات امنيتی بازداشت و به زندان دزفول منتقل شده بودند. به گفته فدراسيون جهانی کارگران صنايع کشاورزی، مواد غذايی و رستوران( آی يو اف)، قربان عليپور و محمد حيدری، پس از گذراندن بخش بزرگی از دوره محکوميت خود و فريدون نيکوفرد و جليل احمدی به دليل نداشتن پرونده کيفری به طور مشروط آزاد شده اند. بر اساس احکام دادگاه تجديد نظر استان خوزستان، آقايان نيکوفرد، عليپور و احمدی به تحمل شش ماه حبس تعزيری و شش ماه حبس تعليقی، و آقای حيدری به چهار ماه حبس تعزيری و هشت ماه حبس تعليقی محکوم شده بودند. فدراسيون جهانی کارگران صنايع کشاورزی، مواد غذايی و رستوران همچنين از ادامه بازداشت علی نجاتی، رهبر سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه انتقاد کرد و خواستار آزادی او شد. آقای نجاتی که در پاييز سال جاری بازداشت شد، به دو سال زندان محکوم شده است.<br /><strong>900 هزار کارگر صنعت برق در آستانه بيکارشدن</strong><br />محمد پارسا، رييس هيات مديره سنديکای صنعت برق می گويد ۹۰۰ هزار نفر از کارگران صنعت برق ايران در آستانه بيکاری قرار دارند. به گزارش روز چهارشنبه 28 بهمن رادیو فردا، رئيس هيات مديره سندیکای صنعت برق ايران به خبرگزاری کار ايران، ايلنا، گفته که اگر برای اين مشکل چاره جويی نشود تمام واحدهای توليد کننده تجهيزات برقی تعطيل و ۹۰۰ هزار نفر نيروی کار که مستقيم و غيرمستقيم در اين صنعت مشغول به کار هستند، در معرض بيکاری قرار دارند. بنابر گزارش سنديکای برق، شرکتهايی که در بخش برق فعاليت می کنند بيشتر از پنج هزار ميليارد تومان (پنج ميليارد دلار) از دولت طلب دارند و دولت قادر به پرداخت بدهی خود نيست. به گفته محمد پارسا، خريدار ۹۹ درصد از توليدات شرکتهای عضو سنديکای برق، دولت يعنی وزارتخانه های نيرو و نفت هستند اما اين مشتريان کالا را می خرند ولی پولی بابت اين خريد نمی دهند. آن گونه که رييس هيات مديره سنديکای صنعت برق گفته، مشکلات اين صنعت چنان مزمن شدهاند که معلوم نيست کارگران و شرکت های فعال در اين حوزه بتوانند تا تحقق وعده دولت دوام بياورند. روز چهارم بهمن ماه، سالروز کشتار کارگران معدن خاتون آباد شهرک بابک گرامی باد. کشتار کارگران شهرک بابک با دستانی خالی برای دفاع از حقوشان توسط مزدوران جمهوری اسلامی به قتل رسیدند، یک جنایت محسوب می شود و عاملان آن باید محاکمه شوند.</div>اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-35725793901385863432010-03-02T03:40:00.000-08:002010-03-02T03:48:05.516-08:00گفتگو ی.صفایی با الاهه بقراط /دمکراسی هدف نیست، وسیله است<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi-5BeoBlMT1G6inKzfPNp8ol_bkVyuxHw7ylf8VJW0T1NSosGetT-4na2krfu2CRYs3y1dQtnIdLjKjHDFFxu3f2976Lq7OLldNKr5JMjB_ksoIFr8q4Eqd5_d7GdnZX2m4NussXCTlEj6/s1600-h/MKBKCAU345XUCAUHGCRXCA0XD9WFCAMOQEGICAPD42OKCAZ2GTVECAPT6EE2CA8857JWCAWC22MTCA29UQKBCAQRK60FCAO2DFY3CA4MLS50CAECC79VCA1T50DHCAZ4CH8DCA6LV30UCAZV7JIACAICZXJU.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5444001912714647858" style="FLOAT: left; MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 124px; CURSOR: hand; HEIGHT: 92px" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi-5BeoBlMT1G6inKzfPNp8ol_bkVyuxHw7ylf8VJW0T1NSosGetT-4na2krfu2CRYs3y1dQtnIdLjKjHDFFxu3f2976Lq7OLldNKr5JMjB_ksoIFr8q4Eqd5_d7GdnZX2m4NussXCTlEj6/s320/MKBKCAU345XUCAUHGCRXCA0XD9WFCAMOQEGICAPD42OKCAZ2GTVECAPT6EE2CA8857JWCAWC22MTCA29UQKBCAQRK60FCAO2DFY3CA4MLS50CAECC79VCA1T50DHCAZ4CH8DCA6LV30UCAZV7JIACAICZXJU.jpg" border="0" /></a> اعتراض مردم ایران پس از انتخابات تقلبی، تداوم یافت و استمرار آن آموزههای فراوانی به همراه داشت، مردم ایران با تکیه بر تجربهی اعتراضگری به نیروی خود باور کردند و نظام جمهوری اسلامی ایران را به چالش کشاندند، خیزش اجتماعی مردم در کوچهها و خیابانها شکل گرفت و شکل مبارزاتی ورقی دیگر خورد و گامی بزرگ برداشت؛ و اما کنکاش و بررسی این پروسه میتواند حرکتها و اعتراضهای مردم ایران را در سامانیابی خویش رشد دهد. در نتیجه، این گفتگوها کوششی در جهت روشنگری است و دگراندیشان به پرسشهای زیر پاسخ میدهند تا شاید عرصههای ناپیدای حرکتها و خیزش اجتماعی مردم ایران شفافتر شود.<br /><span style="color:#000066;">ی. صفایی: با توجه به تبلیغات گستردهی سبزها و با اشاره به ادعاهای بسیاری که 22 بهمن امسال را سرنوشتساز تحلیل میکردند؛ آیا فکر می کنید در 22 بهمن حضور جنبش سبز کمرنگ بود؟ توانمندی جنبش سبز را در حال حاضر چگونه ارزیابی می کنید؟<br /></span>الاهه بقراط: از حضور جمعیت در تظاهرات 22 بهمن نیز حکومت تلاش کرد درست مانند رأیگیری 22 خرداد به سود خود استفاده کند. میرحسین موسوی نیز در گفتگوی اخیرش با سایت «کلمه» (8 اسفند 88) گفت که اگر آنها یعنی «سران جنبش سبز» از مردم دعوت نمیکردند، تظاهرات 22 بهمن «بی رمق» برگزار میشد. من هم فکر میکنم با وجود اینکه دامنه حقارت تظاهرات حکومتی در این روز به ویژه در میدان آزادی از زمین و آسمان و کاملا مستند نشان داده شد، ولی اگر آن «سران» مردم را به تظاهرات دعوت نمیکردند، که البته نمیتوانستند نکنند زیرا انقلاب خودشان است و دلیلی ندارد که مردم را به بزرگداشت آن دعوت نکنند، مراسم حکومتی بسی بیش از این آبرویش میرفت.<br />به هر حال این تجربهای بود که «سبزها» پس از این تحلیلهایشان را کمی با فکر و تأمل بیندیشند و تلاش کنند زیر تأثیر جو و به ویژه فضای انتزاعی اینترنت قرار نگیرند. با این همه حضور و وجود انکارناپذیر جنبش سبز در 22 بهمن اینگونه نشان داده شد که رژیم تمام نیرویش را برای مقابله با آن بسیج کرد. این حضور امنیتی و نظامی و سرکوبگرانه هیچ معنایی جز حضور قدرتمند جنبش اعتراضی مردم و جنبش سبز در وسیعترین معنای کلمه ندارد.<br />من فکر میکنم جنبش اعتراضی مردم هر چه بگذرد، بر خلاف انتظار رژیم، قویتر و باتجربهتر میشود و این خیلی خوب است. هیچ جنبشی هرگز از فرسودگی از پای در نیامده است که ایران دومیاش باشد. رژیمها اما نه تنها فرسوده میشوند، بلکه به دلیل پایداری جنبشهای اعتراضی بیش از پیش دچار ریزش و انشقاق میشوند. رژیم از هراس این فرسایش و این ریزش است که میخواهد هر چه زودتر اعلام کند «فتنه» را خوابانده است. ولی این «فتنه» یک جنبش ناگزیر است که ریشه در مبارزه دست کم صد ساله جامعه ایران دارد، به چه دلیل باید بدون آنکه به نتیجهای برسد که زمان تاریخیاش رسیده است، خاموش شود؟!<br /><span style="color:#000066;">ی. صفایی: عبور از جنبش سبز و تبدیل شدن آن به یک جنبش فراگیر اجتماعی، از نگاه شما چیست؟<br /></span>الاهه بقراط: فکر میکنم نخست باید یک تعریف مشخص از جنبش سبز داشت. من جنبش سبز را همان جنبش اعتراضی مردم میبینم که دیر یا زود خود را بروز میداد. اما آن بخش از حرکت اعتراضی را که آقایان موسوی و کروبی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی پیش میبرند و هدف خود را اجرای «بدون تنازل قانون اساسی» قرار دادهاند، در محدوده همان «راه سبز امید» میبینم که فراگیری و دامنهاش به اندازه جنبش سبز نیست اگرچه هنوز با هم همراهند.<br />هر کسی که قانون اساسی جمهوری اسلامی را بشناسد و سخنان و بیانیههای «سران جنبش سبز» را هم به دقت بخواند، متوجه میشود که هم آن قانون و هم این «سران» دچار تناقضهایی هستند که نمیتوان بدون حل آنها، گام نهایی را برداشت. ولی این مشکل آنهاست. آنها هستند که باید چشمشان بر این تناقضها باز شود و یا اگر هم بر آن آگاه هستند، آن را در معادلات سیاسی خود دخالت دهند. اما هر حرکت آنها در جهت آن تناقضی از قانون اساسی که نظر به آزادیها و حق حاکمیت مردم دارد، به نظر من مثبت است. آنها کار خودشان را میکنند و بقیه نیز که فراتر از این میخواهند باید کار خودشان را بکنند. هیچ کدام مانع دیگری نیست. به نظر من این هر دو در یک چشمانداز بلند مدت به یکدیگر یاری میرسانند. اشتباه را کسانی میکنند که مدعی جدایی دین و دولت، مدعی دمکراسی و حقوق بشر هستند ولی تمامی وظیفه و خواست خود را به خواست «سران جنبش سبز» محدود میکنند. این اشتباه است. اشتباهی که صد سال پیش نزدیک بود مشروعه را بر مشروطه پیروز گرداند (که در این صورت ما امروز از یمن هم عقبماندهتر میبودیم!) و سی و یک سال پیش این «وظیفه تاریخی» را در انقلاب اسلامی به انجام رساند! ویروس این اشتباه را «روشنفکران» و مدعیان سیاست حمل میکنند و نه مردم عادی!<br /><span style="color:#000066;">ی. صفایی: موقعیت جنبش موجود و چشمانداز استراتژیک جنبش اجتماعی ایران را پس از خیزش مردمی چند ماه اخیر به ویژه 22 بهمن 1388، چگونه ارزیابی میکنید؟</span><br />الاهه بقراط: جنبش اجتماعی افت و خیز و فراز و نشیب دارد. هیچ جنبشی یک شبه شکل نمیگیرد و بدون سازماندهی و رهبری و هدف مشخص به نتیجه نمیرسد. این جنبش نیز با هرچه بیشتر روشن شدن مفهوم دمکراسی و حقوق بشر، میرود تا مُهر خود را بر جامعه ایران بکوبد. روشن است کسانی که منافع خود را در خطر میبینند، از جمله حکومت و وابستگانش در برابر آن بایستند و سرکوبش کنند. روشن است کسانی که فقط اندکی «تغییر» در چهارچوب نظام میخواهند، در ادامه و تعمیق آن کارشکنی کنند. ولی این همه سبب نمیشود که این جنبش راه خود رانرود، و در این راه رهبری و برنامه مشخص خود را ارائه ندهد. اینکه جنبش «رهبر» لازم ندارد و یا همه رهبر هستند واز این حرفها، به نظر من یا تعارف است و یا تاکتیک. اما این درست است که رهبری جنبش اعتراضی مردم «هنوز» شکل نگرفته است. آن هم جای نگرانی نیست. شکل خواهد گرفت!<br />در این میان، باید مراقب توطئههای مختلف داخلی و خارجی بود ولی من آینده نزدیک ایران را روشن میبینم. جمهوری اسلامی تجربهای بیهمتا را عملا در اختیار این جامعه جوان قرار داد که اگرچه برایش بهایی سنگین پرداخته شد، ولی هیچ پدیده دیگری نمیتوانست آن را به مردم ایران بیاموزد. قطعا بخشی از مردم به دلایل مختلف دل در گرو جمهوری اسلامی دارند. ولی در هیچ جای جهان، از جمله در جوامع باز و کشورهای دمکرات، «همه» مردم دمکرات نیستند و همه مردم نسبت به دمکراسی آگاهی کافی ندارند. ما نیز نباید فراموش کنیم اگرچه رسیدن به یک نظام مبتنی بر دمکراسی خواست جامعه است، ولی هدف نیست. دمکراسی نیز وسیله است: وسیلهای برای تضمین امنیت و صلح پایدار و تأمین رفاه و آسایش مردم تا حدی که ظرفیتهای یک جامعه اجازه میدهد. هدف زندگی بی دغدغه سیاسی و اجتماعی است. آیا جمهوری اسلامی با همه ادعاهای الاهی و زمینیاش توانست چنین زندگیای را برای حتی بخشی از مردم تأمین کند؟ الان که خود وابستگان و دلبستگان نظام نیز خواب خوش ندارند و دغدغه سقوط آنها را آرام نمیگذارد!<br /><span style="color:#000066;">ی. صفایی: نیروهای حکومتی همواره در 31 سال گذشته، مردم و مخالفان رژیم و به ویژه دگراندیشان را با بیرحمی وشقاوت، سرکوب کردهاند. پشت پردهی این سرکوب عریان مغولوار چه میتواند باشد؟ آیا اسلام در خطر است و یا روحانیت شیعه اعتبار خویش را ازدست داده است؟ آیا بقای نظام و حفظ قدرت و ثروت، سببساز این واکنشها نیست، چرا؟</span><br />الاهه بقراط: در همه نظامهای سیاسی جنگ قدرت وجود دارد. در جوامع باز و نظامهای دمکراتیک نیز این جنگ پایان نمیگیرد. تفاوت در اینجاست که در جوامع باز، برای حفظ قدرت باید به جامعه خدمت کرد تا در قدرت ماند. زیرا قدرت «انتخاب» میشود. به هر حال این شکل اگرچه ایدهآل نیست، یعنی ناب و بدون کمبود و نقطه ضعف نیست، ولی بهترین شکلی است که تا کنون جامعه بشری به آن دست یافته است. بحث بر سر این موضوع، طولانی و البته جذاب است و چشم را میگشاید. اما من فکر میکنم اگر حادثه جمهوری اسلامی در ایران روی نمیداد، یک حکومت اسلامی، عقده میشد و در دل این ملت که به قول میرزاآقاخان کرمانی، در مورد اسلام همیشه کاسه داغتر از آش بوده است، میماند. حالا همه دیدند در یک حکومت اسلامی چه جنایتها میتوان کرد. این حرف هم که اینها اسلام را بد پیاده کردند، خریدار ندارد. مثلا اگر خوب پیاده میکردند، چه میشد؟! در یک خانواده چهارپنج نفری نمیتوان برای افرادش تعیین تکلیف کرد چگونه فکر کنند، چگونه بپوشند و چه بخورند و چه ننوشند. چطور اینها فکر کردند میتوانند به یک جامعه چندین میلیونی تا ابد حکومت کنند و حتی در امور خصوصی برایش تعیین تکلیف کنند؟ سرانجام یک روزی صبر مردم تمام میشد. جامعه شوروی و «سوسیالیسم عملا موجود»، چه بسا به این دلیل که دیگر به زندگی خصوصی مردم کار نداشتند، هفتاد سال طول کشید. فاشیسم و نازیسم به دلیل جنگی که راه انداختند، عمر کوتاهتری داشتند، وگرنه بدون جنگ حتما بیشتر عمر میکردند! حکومت اسلامی نیز که تجربه خاورمیانهای یک تفکر سیاسی ایدئولوژیک بود که از استالین و هیتلر، هر دو آموخته بود، و مذهب را نیز به عنوان حرف آخر بر آن افزوده بود تا با لنگر انداختن در آسمان و الله بتواند پایه خود را بیش از آنها محکم کند، نمیتوانست عمری بیش از این داشته باشد. جمهوری اسلامی دیر یا زود عمرش را به نظام دیگری خواهد داد بدون آنکه اسلام با آن به گور سپرده شود.<br />ایران تنها با تقسیم قدرت سیاسی بین لایههای مختلف اجتماعی که توسط احزاب مختلف مدنی، و نه مذهبی، نمایندگی میشوند و با توزیع ثروت کشور از طریق اقتصاد بازار و رقابت آزاد، میتواند گرد و غبار سنگینی را که از توفان جمهوری اسلامی بر پیکرش نشسته است، بتکاند. به همین دلیل فکر میکنم این خیلی مهم است که جنبش اعتراضی مردم در کلیت خود بتواند لایههای تنگدست جامعه، از جمله کارگران و کارمندان فرودست را به خود جلب کند. آنگاه میتوان از یک جنبش اجتماعی گسترده سخن گفت که میتواند نظام و هم چنین دارندگان قدرت و ثروت را به تأمل بیشتر وادارد چرا که انسداد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که هم نظام سیاسی و هم جامعه ایران با آن روبروست، تاب تحمل محدود و معینی دارد و در صورت باز نشدن روزنههایی که از این انسداد کاسته شود، چون سیل، سدها را خواهد شکست. نیروهای سیاسی ایران، مدعیان دمکراسی و حقوق بشر و جنبش سبز برای هر دو حالت، امکان فضای باز سیاسی (که بعید به نظر میرسد) و شکسته شدن سدّها (که بیشتر محتمل است) باید آماده باشند. راه سوم، یعنی بقای نظام به همین شکلی که هست، امکان ندارد!<br /><span style="color:#000066;">ی. صفایی: با سپاس بیکران از شما خانم بقراط</span><br />الاهه بقراط: خواهش می کنم.<br />1 مارس 2010اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-6705470187250107642010-03-01T03:29:00.000-08:002010-03-01T03:34:17.329-08:00رضا محمدی / مساله ایران و كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhbwofC5ObLnJrXtfiBSxMYRpOZUTFXVrg2xkg9u8dXYr5nbjN2MaBmq1HaUx0U9rAaKYRdLyhNoJk9-Qz8V5dQIxAzI3Wv7h2IWWwYDrmqkG9t4tDUr5eP7wxSze-WSxIUJokUOIPzefII/s1600-h/06JLCA6I71KOCAJS3LPUCAMEEJVKCAFUF26UCA634X8ZCADZN2V0CA79X4Q6CASM7D17CA2XVQPSCAIERJ4HCALIR5INCAX3HK4QCA633SNKCAP6S0NSCALV0LUWCAHXRW58CAP03T90CAZQLVQPCA1LS2F3.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5443627271818937442" style="FLOAT: left; MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 141px; CURSOR: hand; HEIGHT: 72px" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhbwofC5ObLnJrXtfiBSxMYRpOZUTFXVrg2xkg9u8dXYr5nbjN2MaBmq1HaUx0U9rAaKYRdLyhNoJk9-Qz8V5dQIxAzI3Wv7h2IWWwYDrmqkG9t4tDUr5eP7wxSze-WSxIUJokUOIPzefII/s400/06JLCA6I71KOCAJS3LPUCAMEEJVKCAFUF26UCA634X8ZCADZN2V0CA79X4Q6CASM7D17CA2XVQPSCAIERJ4HCALIR5INCAX3HK4QCA633SNKCAP6S0NSCALV0LUWCAHXRW58CAP03T90CAZQLVQPCA1LS2F3.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" align="right">رضا محمدی </div><br /><div dir="rtl" align="right">کارشناس ارشد حقوق بشر<br />فلسفه پيدايش وتاريخچه كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان<br />تبعیض علیه زنان به دلیل جنسیت آن ها رنجی است که زنان همواره با آن مواجه اند. زن بعنوان همسر، مادر، کارمند و کارگر در خانه و محل کار مورد تبعیض، خشونت و نابرابری قرار می گیرد. سنت ها، قوانین اجتماعی و باورهای غلطی که زن را فرودست می دانند به این تبعیضات دامن می زند. رفتارهای تحقیر آمیزی که همه روزه شاهد آن هستیم. کدام زن در طی زندگی خود مورد خشونت قرار نگرفته است؟ مسئله برابری حقوق زنان و مردان(به خصوص در کشورهای توسعه نیافته) نه نها تحقق نپذیرفته بلکه اشکال تبعیض و خشونت علیه زنان و استثمار آنان تغییر شکل یافته و گاه نیز به همان شیوه های سنتی اعمال می شود. در سیستم های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این جوامع هنوز هم به زن به عنوان شهروند درجه دوم نگاه می کنند. به شیوه های مختلفی تلاش می شود تا وابستگی زنان به مردان حفظ شده و بلکه تشدید گردد. هنوز هم به کار زنان به عنوان یک مسئله جدی توجه نمی شود. نقش اقتصادی زنان مورد بی توجهی قرار می گیرد و بر اثر تکرار این امر است که غالب زنان خود نیز بر این باورند که نقش آنان در اقتصاد کمتر از مردان است. این امر آن چنان نهادینه شده است که پرداخت حقوق کمتر به زنان امری کاملاً طبیعی و عادی تلقی می شود. طبق قانون نانوشته ای مشاغل به دو گروه زنانه و مردانه تقسیم شده اند در این میان اغلب مشاغل خدماتی ویژه زنان و مشاغل تولیدی و صنعتی ویژه مردان شده به علاوه نقش های مدیریتی هم مردانه است. حتی اگر در موسسه ای بیش از 90% کارکنان آن زن باشند مدیریت آن در اختیار مردان است. نه تنها فرصت های شغلی زنان بسیار کمتر از مردان است بلکه اصولاً به دلیل زنانه و مردانه کردن مشاغل، بسیاری از زنان حرفه خود را از روی ناچاری انتخاب می کنند. زنان به خاطر جنسیت شان در محیط کار با رفتارهای توهین آمیز و آزاردهنده ای از طرف همکاران مرد و یا کارفرما مواجه اند. تحقق برابری همواره یکی از مهم ترین دغدغه های بشری در طول تاریخ بشر بوده است. برخورداری یکسان افراد جامعه از فرصت ها و امکانات موجود حق مسلم همگان است. آنچه که امروز بر آن پافشاری می کنیم کسب حقوق برابر است. امروز دیگر حرکت زنان به عنوان یک اراده انسانی تجلی یافته است.<br />زنان تا بيش از ظهور جامعهي مدرن به رغم اينكه از دنياي سياست بركنار بودند، اما به دليل اهميت اقتصاد خانگي و به بياني، عدم تفكيك حوزههاي عمومي و خصوصي، نقش تعيين كنندهاي در حيات اقتصادي جوامع داشتند، كه كم و بيش با مردان مشابه بود.فلسفه ليبرال با رشد سرمايهداري ظهور نمود و بر اساس اعتقاد به تساوي ذاتي انسانها خواستار دمكراسي و آزاديهاي سياسي شد و شرايط جديد زندگي زنان را نيز همچون مردان دچار تحول ساخت. در نگاه آزادي خواهان ليبرال، تعقل فردي مهمتر از سنتها و نهادهاي مستقر در جامعه بود و لذا آموزش و پرورش و به خصوص تفكر انتقادي مهمترين وسيله براي دگرگوني و تعالي اجتماعي دانسته ميشود.<br />حركتها و نهضتهاي زنان در امريكا ارتباط نزديكي با نهضت بردهداري داشت. «فراينس رايت» از رهبران اين جنبش، از فعالترين طرفداران لغو بردگي و بهبود وضع كارگري در آمريكاي شمالي بود. وي در سال 1830 ميلادي اولين اجتماع آرماني، آزادي و مختلط را براي بردگان و ديگر شهروندان امريكايي ايجاد كرد. عقيدهي تشكيل اولين كنفرانس جهاني براي دفاع از حقوق زنان در سال 1848 نشات گرفته از كنفرانس جهاني ضد بردهداري در سال 1840 ميلادي در لندن بود.<br />در نظر گرفتن ظلم تاريخي به زنان از يكسو و گسترش جهاني شدن به معناي يك بلوغ بينالمللي در دهههاي اخير، زمينهاي بود براي پيدايش نظريهها و مكاتب جديد و متنوع كه هر يك در پي راهي جهت احقاق حقوق زنان بودند. نظام سرمايهداري نيز جهت ايجاد نظم نوين جهاني براي تمامي اقشار بهويژه زنان و جوانان، طراحي و برنامهريزي منسجمي كرده است. ليبراليسم جهت مشروعيت تئوريهاي برنامهريزي شدهي غربي در نظام بينالملل، راهي جز همراه نمودن ملل با اين اهداف در عرصهي جهاني ندارد، قراردادهاي جهاني و تصميمات بينالمللي در خصوص زنان نيز از اين قاعده مستثني نميباشند.<br />تردیدى نیست که زنان در طول تاریخ بر اثر بینشهاى غلط و سودجویانه، ظلم و ستم فراوانى را تحمل کردهاند و همیشه به آنان به عنوان ابزارى براى بهرهکشى و کامجویى لذت طلبان نگریسته شده است، و متاسفانه هم اکنون نیز در بسیارى از کشورهاى جهان، این نگرش در عمل، وجود دارد تا آنجا که زن به عنوان ابزار و کالا از نقطهاى به نقطهاى دیگر قاچاق مىشود و مورد خرید و فروش و سوء استفاده جنسى قرار مىگیرد. از این رو امروزه یکى از مهمترین مسائل جوامع انسانى مساله رعایتحقوق زنان و حفظ منزلت والاى آنان و پرهیز از برخوردهاى تبعیضآمیز و مبتنى بر جنسیتبا زنان است. در همین راستا دولتها و سازمانهاى بین المللى، کنوانسیونها و اسناد بین المللى مهمى را که همگى در جهت نفى هر گونه تبعیض علیه زنان و احقاق حقوق آنان و برقرارى تساوى بین حقوق زن و مرد هستند تدوین کرده و به تصویب رساندهاند. از جمله این اسناد مىتوان به اعلامیه جهانى حقوق بشر، میثاق بین المللى و حقوق مدنى و سیاسى، میثاق بین المللى حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و مهمتر از همه، کنوانسیون «رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» اشاره کرد.<br />بر اين اساس پس از تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر (10 دسامبر 1948 ) كه بر حقوق طبيعي و فطري آحاد انسانها تاكيد داشت , مدافعين حقوق زنان به معاهده اي در خصوص حقوق زنان انديشيدند. پيش نويس اين معاهده تحت عنوان « اعلاميه رفع تبعيض عليه زنان » در 7 نوامبر 1967 تهيه و پس از تصويب نهايي در 18 دسامبر 1979 (آذرماه 1358 ) به صورت « كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان » درآمد . معاهده مزبور در 3 سپتامبر 1981 (12 شهريور 1360 ) به دليل الحاق حد نصاب لازم از كشورها به آن لازم الاجرا گرديد.<br />از آن پس سازمان ملل متحد كنفرانس هايي را در راستاي زمينه سازي لازم براي الحاق كشورها به كنوانسيون و بهبود وضعيت زنان براساس معيارهاي آن ترتيب داد از آن جمله است كنفرانس مكزيكو سيتي (1975 ) كپنهاك(1980 ) نايروبي (1985 ) پكن (1994 ) و نيويورك (2000 ) .<br />معرفی کنوانسیون<br />نخستین و کامل ترین سند حقوقی بین المللی که به طور گسترده و اختصاصی به حقوق پایه ای زنان می پردازد کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان است که هجدهم دسامبر 1979 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید و از سال 1981 پس از آنکه بیست کشور به آن پیوستند رسما به اجرا درآمد. این معاهده سند تفسیر برابری، اجرای برابری و همچنین ارزیابی وضعیت برابری در کشورها است. یکی از ویژگی های این کنوانسیون این است که در کنار مسئولیت دولت، ساختارها، نهادها، ایدئولوژی ها و افراد ناقض حقوق زنان را نیز مسئول می شناسد. به بیان دیگر کنوانسیون، نقض حقوق انسانی زنان را نتیجه ی برهم کنش شبکه ای از باورها، نهادهای غیردولتی مانند خانواده، فرهنگ ها و دولت می بیند. و تنها کنوانسیون بین المللی است که دولت را هم به خاطر اعمالی که خود انجام می دهد و هم برای نقض حقوق زنان توسط نهادهای دیگر جامعه مسئول شناخته است. همچنین به تبعیض مستقیم و غیرمستقیم، آگاهانه و ناآگاهانه می پردازد.<br />کنوانسیون یکی از هفت معاهده ی پایه ای و الزام آور سازمان ملل است که مطالبات زنان و تعهدات دولت ها را برای تحقق این حقوق مشخص می کند.<br />كنوانسيون مذكور مشتمل بر يك مقدمه، 30 ماده و در 6 بخش تنظيم شده است كه روح آن رفع هرگونه تمايز و محروميت برآمده از جنسيت است.. در بخش اول تا چهارم وظايف دولتها در قبال مسأله برابرى زن و مرد مطرح شده و در بخش پنجم و ششم به چگونگى الحاق دولتها به آن و پىگيرى و نظارت بر معاهده مىپردازد.<br />. نگاه اجمالي به متن كنوانسيون، اين نتيجه قطعي را به دنبال خواهد داشت كه اين معاهدات در بستر نهضتي به وجود آمده كه در چند قرن اخير و خصوصا در دهههاي پاياني قرن بيستم شكل گرفته است. كنوانسيون، مشكلاتي از قبيل:<br />1ـ عدم بهرهمندي زنان از حقوق اساسي و اجتماعي و فرهنگي و سياسي.<br />2ـ تبعيضات گسترده عليه زنان.<br />3ـ نابرابري حقوق مردان و زنان.<br />4ـ عدم شكوفايي قابليتها و استعدادهاي زنان.<br />5ـ عدم برخورداري زنان از حداقل امكانات.<br />6ـ عدم عدالت و مساوات ميان مردان و زنان.<br />7ـ وجود نژادپرستي، تبعيض نژادي، استعمار نو و تجاوز.<br />8ـ عدم رعايت سهم و حقوق زنان در امر خانواده و تربيت فرزندان رامطرح کرده است.<br />با توجه به آنچه گفته شد، روشن است چيزي كه از مقدمه مفصل اين كنوانسيون بر ميآيد اين است كه متن تهيه شده، از گرايشهاي فمينيست مدرن برخاسته كه درصدد تعطيل ساختن نظام خانواده نيست، بلكه درصدد است نگاه جديدي نسبت به زن و مرد ارايه دهد؛ بدين معناکه معتقد است كه با توجه به ظلم فاحش به زنان بايد ابتدا عوامل آن شناسايي شود و سپس به دنبال چاره جويي برآمد.<br />- چرایی پیوستن به کنوانسیون<br />براساس گزارش ها و پژوهش های نهادهای جهانی، حقوق زنان همچنان در سطح گسترده ای نقض می شود:<br />- خشونت بر زنان: از هر سه زن یک نفر در دنیا تهاجم، کتک، تجاوز و دیگر خشونت های فیزیکی و روانی را در زندگیش تجربه می کند؛<br />- تحصیل: دو سوم از 771 میلیون جمعیت بی سواد در دنیا زن هستند. در حالی که براساس پژوهش بانک جهانی یک سال از آموزش متوسطه می تواند به 10 تا 20 درصد افزایش در درآمد آینده ی یک کشور تبدیل شود؛<br />- فقر: هفتاد درصد از 1.3 میلیارد انسان فقیر در دنیا را زنان تشکیل می دهند؛<br />- بهداشت: زنان و دختران از مراقبت های بهداشتی کمتری برخوردارند. برای مثال هر سال تنها 530 هزار زن از مشکلات مربوط به حاملگی می میرند؛ یعنی هر زن در هر دقیقه؛<br />- قاچاق انسان: 80 درصد از 600 تا 800 هزار قربانی ترافیک انسان در مرزهای بین المللی دختران زیر 18 سال هستند؛<br />- حقوق اقتصادی: مساوی نبودن فرصت های شغلی و برابر نبودن دستمزد زنان و مردان برای کار یکسان؛<br />- حقوق مدنی: چند همسری، ازدواج زودهنگام دختران، نداشتن حق حضانت فرزندان، نداشتن حق طلاق؛<br />- حقوق سیاسی: مشارکت کم زنان در سیاست و تصمیم گیری های کلان، منع قانونی دستیابی به مشاغل بالای سیاسی؛<br />- حقوق اقلیت ها و مهاجرین: زنان مهاجر و اقلیت قومی، فرهنگی، دینی و زبانی بیشتر از مردان آسیب می بینند؛<br />- حقوق اجتماعی: بی امنیتی در جامعه، عدم آزادی پوشش، پیش قضاوت های فرهنگی و باورهای نادرستی که منجر به نقض حقوق زنان می شوند؛<br />- حقوق قضایی: برابر نبودن حقوق تضمین شده در قوانین<br />نحوه نظارت بر اجراي مفاد كنوانسيون<br />طبق بند 322، 323 «كار پايه عمل» كنفرانس پكن 1995، كميته محو تبعيض، علاوه بر اجراي مفاد كنوانسيون، مشموليت نظارت بر اجراي مفاد سند پكن را نيز برعهده دارد و بنا به ماده 18 كنوانسيون، هر دولت يك سال پس از الحاق به اين سند ميبايست گزارشي براي بررسي كميته منتخب در مورد اقدامات قضايي و اجرايي و ساير اقدامات اتخاذ شده در راستاي اجراي مفاد اين كنوانسيون و پيشرفتهاي حاصله در اين رابطه به دبير كل سازمان ملل متحد ارايه كند و پس از آن حداقل هر چهار سال يكبار و علاوه بر آن هر زماني كه كميته درخواست كند.<br />با مطالعه كنوانسیون مشخص می گردد ، فشار موجود در آن برای تغییر قانون اساسی ، قوانین داخلی ، قراردادهــــــــــــــای بین المللی ، فرهنگ عمومی ، عملكرد مسئولین دولتی و غیردولتی و ... بسیار شدید است و دولت ها موظفند تمامی برنامه ریزی داخلی خود را در زمینه مسائل زنان بر اساس كنوانسیون قرار دهند . در صورت كوتاهی در اجرای سریع مفاد كنوانسیون ، كشور عضو در پی محكومیت ، دچار فشار سیاسی خواهد شد .<br />همچنین با ارائه تصمیمات كمیته رفع تبعیض به شورای اقتصادی اجتماعی ( اكوسوك ) و از آن شورا به مجمع عمومی نیز ممكن است قطعنامه علیه كشور متخلف صادر گردد<br />همچنین هر چهار سال یکبار باید به کمیته ی رفع هرگونه تبعیض علیه زنان که از متخصصین مستقل بین المللی تشکیل شده روند پیشبرد اهداف کنوانسیون را گزارش دهد. و این امکان برای افراد و گروه ها خواهد بود تا درباره ی تحقق کنوانسیون از دولت سوال کنند.<br />با وجود الزام آور نبودن بیانیه های کمیته، تصویب کنوانسیون در کشورهایی با شرایط مشابه ایران به تغییر قوانین و تصویب قوانین جدید برای حمایت از حقوق زنان منجر شده است؛ مانند تصویب قوانین ضد ترافیک انسان در نپال، تایلند و فیلیپین، اکراین و مالدیو، بهره مندی بیشتر دختران از حق تحصیل، امکان وام گرفتن مستقل، حق مالکیت و به ارث بردن ملک در برخی کشورها مانند تانزانیا، وارد شدن مواد کنوانسیون در قانون اساسی و سایر مجموعه قوانین داخلی اوگاندا، افریقای جنوبی، برزیل، استرالیا و هند، کاهش درصد بیسوادی دختران در نیکاراگوئه، اردن، مصر و غنا، بهبود شرایط مدرسه رفتن دختران، تعریف جرم خشونت خانگی در کلمبیا و حمایت قانونی از قربانیان، افزایش مشارکت سیاسی در کاستا ریکا، کم شدن خشونت خانگی در ترکیه، نپال و افریقای جنوبی.<br />همچنین تعهد رسمی کشورها به کنوانسیون و بررسی دوره ای اقدامات همه ی کشورهای تصویب کننده توسط کمیته ی رفع تبعیض علیه زنان فرصتی است برای جنبش های زنان در سطح منطقه ای، ملی و جهانی تا بتوانند به طور مداوم بر خواسته هایشان تاکید کنند<br />موقعیت کنونى کشورها نسبت به کنوانسیون محو تبعیض<br />در قبال کنوانسیون محو تبعیض که به همراه کنوانسیون حقوق کودک در بین کنوانسیون هاى سازمان ملل متحد موقعیت ویژه اى در نظرگاه دولت ها دارند، دو نوع واکنش رخ داده است. بسیارى از کشورها به راحتى آن را پذیرفتند و کشورهایى نیز تا حدودى واکنش هاى دفعى از خود نشان دادند. بیش ترین مخالفت ها از طرف کشورهاى مسلمان بود، ولى در عین حال بعضى از کشورهاى توسعه یافته نیز نسبت به برخى مواد آن «اعمال شرط» نمودند.<br />در حال حاضر بیش از 186 کشور به کنوانسیون پیوسته اند. در این میان بالغ بر 50 کشور، از کشورهاى اسلامى هستند. کشور ما نیز جزو کشورهایى است که کنوانسیون را رسماً نپذیرفته و به جامعه ى جهانى اعلام نموده است که معاهده ى مزبور در دست مطالعه و اقدام است.<br />ارزیابی برخی مواد کنوانسیون و تعارض آن با قوانین ایران<br />ماده يك كنوانسيون:<br />اولين نكتهاي كه بايد روشن گردد،اين است كه مقصود از(تبعيض) در اين كنوانسيون چيست؟ درماده 1 در اين رابطه آمده است :<br />عبارت تبعيض عليه زنان در اين كنوانسيون به هر گونه تمايز، استثنا، (محروميت) يا محدوديت بر اساس جنسيت كه نتيجه يا هدف آن خدشهدار كردن يا لغو شناسايي، بهرهمندي يا اعمال حقوق بشر و آزاديهاي اساسي در زمينههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، مدني و يا هر زمينه ديگر توسط زنان صرفنظر از وضعيت زناشويي ايشان و بر اساس تساوي ميان زنان و مردان اطلاق ميگردد. از اين ماده استفاده ميشود كه مقصود از تبعيض در اين كنوانسيون هر گونه تفاوت و تمايز ميان زن و مرد در احكام، قوانين، مقررات و حقوق است. بنابراين مقصود از رفع تبعيض در اين كنوانسيون ناديده انگاشتن هر گونه تفاوت و تمايز ميان زن و مرد در مقررات و حقوق است. مهمترين اختلاف ميان شرع اسلام و اين كنوانسيون در همين جااست. در نگاه اسلام تفاوتهاي زيادي ميان زن و مرد در احكام و حقوق وجود دارد.<br />كنوانسيون در ماده 1 به تعريف كلمه تبعيض پرداخته است، در اين كنوانسيون، تبعيض عليه زنان به معني قائل شدن هر گونه وجه تمايز، قائل شدن استثناء يا محدوديت بر اساس جنسيت است كه بر به رسميت شناختن آزاديهاي اساسي زنان، حق بهرهوري و رعايت حقوق بشر در مورد آنها در زمينههاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي بدون توجه به وضعيت تاهل آنها و مساوات حقوق زن و مرد خلل و آسيبي وارد آورد.<br />در ماده مذكور تعريف كلمه تبعيض بر محور سه كلمه «وجه تمايز»، «قائل شدن استثناء» يا «محدوديت» استوار است. استفاده واضعين از حرف ربط «يا» بعد از كلمات «تمايز» و «استثناء» مويد آن است كه منظور كنوانسيون از تبعيض تمايز يا استثنائي است كه به اعمال محدوديت منتهي شود، بنابراين برداشت مخالف اين تفسير آن است كه تمايز يا استثنائي كه به محدوديت منتهي نشود از نگاه كنوانسيون تبعيض نيست. بنابراين هر جا كه در كنوانسيون از تبعيض سخن گفته ميشود منظور، تبعيض نارواست و لاغير.<br />1-1) بند الف ماده 1 به گنجاندن اصل مساوات زن و مرد در قانون اساسي يا ساير قوانين مربوط هر كشور اشاره مينمايد.<br />اصل مساوات زن و مرد بيانگر يك محتواي كلي و مورد احترام تمامي جوامع انساني و مذاهب الهي است و قانون اساسي كشورمان نيز آن را به رسميت شناخته است. مقدمه قانون اساسي ضمن وظيفه خطير و پر ارج مادري در پرورش انسانهاي مكتبي پيش آهنگ، زنان را همرزم مردان در ميدان فعال حيات دانسته و وي را پذيراي مسووليتي خطيرتر و در ديدگاه اسلامي برخوردار از ارزش و كرامتي والاتر ميداند.<br />بر اساس بند 6 اصل دوم قانون اساسي، جمهوري اسلامي ايران بر پايه ايمان به كرامت و ارزش والاي انساني و آزادي توام با مسووليت او در برابر خدا تشكيل گرديده است.<br />1-2- در خصوص بند (ز) ماده 1 كنوانسيون مبتني بر نسخ كليه مقررات كيفري كه تبعيضات عليه زنان را در بردارد با بعضي از قوانين داخلي تعارضاتي مشاهده ميشود.<br />مطابق ماده 209 قانون مجازات اسلامي: «هر گاه مرد مسلماني عمدا زن مسلماني را بكشد محكوم به قصاص است ليكن بايد ولي زن قبل از قصاص قاتل، نصف ديه مرد را به او بپردازد» در حالي كه ولي مرد در برابر زني كه مرتكب قتل عمد شده و ميبايست قصاص شود چنين تكليفي ندارند.<br />مطابق ماده 300 همان قانون نيز «ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غير عمدي نصف ديه مرد مسلمان است.» و بر اساس ماده 31 ديه زن و مرد يكسان است تا وقتي كه مقدار ديه به ثلث ديه كامل برسد. در آن صورت ديه زن نصف ديه مرد است.<br />مطابق ماده 76 قانون مجازات اسلامي، شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نميكند، بلكه در مورد شهود مذكور حد قذف طبق احكام قذف جاري ميشود. اين قوانين و نيز ساير قوانين راجع به مقررات ارث و وصيت واجد تعارضات چندي با ماده 1 و بند (ز) ماده 1 كنوانسيون است.<br />بلوغ<br />خروج از کودکی و ورود به مراحل رشد و بلوغ، امری تکوینی است که به طور طبیعی برای انسان ها رخ می دهد. با این حال، در تمام نظام های حقوقی دنیا سنی برای آن در نظر گرفته شده و گذر از این سن به معنای ورود به عرصه ی مسئولیت پذیری است. فرد بالغ فردی است که در مقابل رفتارهای خود، مسئولانه جواب گوست و می تواند در عرصه ی فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز مشارکت و حقوق خاصی را کسب کند. تقسیم بندی رفتارها به رفتار مجرمانه و غیرمجرمانه نیز از این پس آغاز می شود.<br />با توجه به مقدمه ی فوق باید گفت که در معاهدات بین المللی، با انگیزه ی حمایت از حقوق کودکان، از مقوله ی مزبور سخن به میان آمده و نیز کنوانسیون رفع تبعیض هم از این امر مستثنا نبوده است. اولویت حقوق کودکان در تقسیم مسئولیت های والدین، ازدواج کودکان و... از جمله مواردی است که از کلمه ی کودک استفاده شده است. نکته ی مهم این است که منظور از «کودک» در کنوانسیون، همان کودک در کنوانسیون حقوق کودک است. ماده ی یکِ این کنوانسیون، کودک را این گونه معرفی می کند:<br />از نظر این کنوانسیون، منظور از کودک افراد انسانی زیر هجده سال است.<br />پس مراد کنوانسیون رفع تبعیض هم در تمام توصیه های حقوقی اش راجع به کودکان، مثل منع از نامزدی و ازدواج کودک، همان فرد زیر ۱۸ سال است.<br />نکته ی مورد تعارض، همین ارائه ی سن بلوغ است. همه ی فرق اسلامی اعتقاد به سن بلوغ دارند. در فقه شیعه، قول مشهور سن بلوغ دختران اتمام ۹ سال قمری است که در هر صورت، از سن بلوغ پسران کم تر است. در بین مذاهب اربعه ی اهل سنت نیز سن بلوغ متفاوت طرح شده، ولی به طور عمده همه ی آنها معتقدند که اولین ملاک، پیدایش علایم بلوغ، مثل حیض، احتلام و... است که نوعاً زیر ۱۸ سال رخ می دهند، مگر آن که اختلال جنسی پیش آید; در غیر این صورت هم، به جز شخص ابوحنیفه که در مورد پسران و مالِکیه که در مورد هر دو گروه، ۱۸ سالگی را سن بلوغ می دانند، باقی فِرق سنین کم تر از ۱۸ سال را سن بلوغ معرفی کرده اند.<br />پس در صورت وقوع حیض در زیر ۱۸ سال بلوغ دختران قطعی است لذا می بینیم که بلوغ در احکام دینی، که موضوعی برای تکالیف شرعی است، با بلوغ قراردادی مورد نظر کنوانسیون متفاوت است. البته در رابطه با برخی تنظیمات اجتماعی، مثل شرکت در انتخابات و رفراندوم ها و یا اخذ برخی گواهی نامه ها و تصدیقات (مثل گواهی نامه ی رانندگی و ...) می توان سن خاصی را قرار داد، ولی نباید این سن را به همه ی مسئولیت ها یا حقوق شرعی دختران و پسران تسری داد.<br />نتیجه آن که، مسئله ی تفکیک دختران و پسران راجع به سن بلوغ با موادی خاص از کنوانسیون، مانند آن چه گذشت، و هم چنین، با کلیت ماده ی اول متعارض است.<br />ماده دوم<br />برخي از مطالبي كه در اين ماده ذكر شده ، به شرح زير است:<br />1. اين ماده، در بند الف خود، متقاضي گنجاندن اصل مساوات (به معناي تشابه) ميان زنان و مردان درقانون اساسي و سايرقوانين مربوطه در كشور است و طبعاً با تمام مواردي كه حقوق متفاوت براي زن و مرد در قوانين ما منظور شده، مخالف است.<br />2. درخواست مجازات براي كساني كه به برابري و تشابه ميان زنان و مردان گردن نمي گذارند. در واقع، اين خود اعلان هجوم به تمام متشرعان و قانون گذاران ديني است.<br />3. فسخ كليه مقررات كيفري ملي كه موجب تبعيض نسبت به زنان مي شود، در بند «ز» اين ماده خواسته شده است، كه با مواد 209، 300 و 301 قانون مجازات اسلامي در باب ديه زن و مرد؛ ماده ي 74، 75 و 76 قانون مجازات اسلامي در باب شهادت و ماده 220 اين قانون راجع به اختصاص عدم قصاص پدر يا جد پدري در ازاي قتل فرزند (و عدم سرايت اين حكم به مادر) معارض است.<br />گفتني است كه با توجه به نگاه تشابه محور كنوانسيون، عمل مجرمانه براي دختر و پسر بايد يكسان تعريف شود، ليكن از آن جا كه در تمام قوانين كيفري كشورها يكي از اركان مجرمانه بودن عملي، رسيدن افراد به سن بلوغ است، پس چون از ديدگاه قوانين ما ورود دختران به سن بلوغ و ارتكاب جرم، شش سال زودتر از پسران فرا مي رسد، از نظر كنوانسيون رفع تبعيض ، اين امر يك ظلم ناروا به حساب خواهد آمد. در همين راستا در كنوانسيون حقوق كودك كه به تصويب بسياري از كشورها رسيده است، سن بلوغ دختران و پسران ، هجده سال مقر شده است، در نتيجه ماده 49 قانون مجازات اسلامي نيز مغاير بند «ز» ماده 2 به حساب مي آيد. البته موارد مغايرت ديگري هم وجود دارد كه به منظور اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.<br />ماده ى سوم<br />ماده ى سوم کنوانسیون، متقاضى تعهد دول نسبت به اتخاذ کلیه ى اقدامات لازم براى احقاق حقوق زنان است. این اقدامات در تمام زمینه ها، به ویژه زمینه هاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى بر مبناى مساوات کامل بین زنان و مردان است. مشکل اصلى این ماده، عبارت «مساوات کامل» است. تکرار مى شود که منظور از مساوات کامل نفى تأثیر امر جنسیت به طور کامل در سیاست گذارى، قانون نویسى و برنامه ریزى است.<br />بنابراین، در هر یک از عرصه هاى فوق اگر حضور زنان با توجه به شئون اسلامى، که قید کلى قوانین اساسى و داخلى ماست، متفاوت با شاخص هاى حضور مردان بود، تبعیض به حساب مى آید; به عنوان مثال، اگر حضور اجتماعى زنان در چهره ى اشتغال، مقید به رعایت امر حجاب است، یک تبعیض محسوب مى شود. هم چنین در اصل سیاست هاى اشتغال در جمهورى اسلامى، مصوب شوراى عالى انقلاب فرهنگى مورخه ى 20 مرداد 1371 اعمال حق اشتغال براى زنان را مقید به این داشته است که اشتغال بر وظایف مادرى آنها خدشه اى وارد نسازد. این امر با ماده ى 3 قطعاً مخالف است; زیرا چنان شرطى در قوانین ما براى اشتغال مردان وجود ندارد. چنان چه با مواد دیگر، مثل ماده ى اول نیز در تعارض است.<br />از این نظر بر این ماده تأکید مى شود که دول عضو نمى توانند نسبت به آن اعلام شرط نمایند و باید در سطح مورد نظر آن، که همه ى زمینه ها، به خصوص، زمینه هاى اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى را شامل مى شود، اعمال مساوات نمایند. طبعاً با وجود این امر اعمال شرط نسبت به مواد دیگر که همه جزئیات و فروع زمینه هاى یاد شده هستند، منجر به تناقض مى شود; به عبارت روشن تر، امکان رزرو نسبت به مواد دیگر و عدم امکان رزرو نسبت به این ماده معماى غیرقابل حلى است که تمام مسئله ى حق تخفط را زیر سؤال مى برد<br />ماده ى پنجم<br />در ماده ى 5 سخن از دو چیز است:<br />1) تعدیل الگوهاى اجتماعى و فرهنگى رفتارى مردان و زنان;<br />2) تغییر تلقى از مادرى به عنوان یک وظیفه ى اجتماعى و شناسایى مسئولیت مشترک زنان و مردان در امر تربیت کودکان.<br />بند دوم این ماده از این حیث که مسئولیت مشترک زنان و مردان را در امر تربیت و پرورش کودکان مطرح مى سازد مغایر مواد قانونى ما نیست; زیرا تربیت و پرورش تحت عنوان واژه ى حضانت در ماده 1168 قانون مدنى به کیفیت ذیل منظور شده است: نگاه دارى اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است.<br />در سیره ى معصومین نیز جلوه هاى از تسهیم مسئولیت نسبت به فرزندان وجود دارد; اما در عین حال به موجب ماده ى 1169 قانون مدنى که مربوط به ترسیم وضعیت فرزندان پس از وقوع طلاق است، مسئولیت مزبور یکسان تقسیم نشده است:<br />براى نگاه دارى طفل مادر تا دو سال از تاریخ ولادت او اولویت خواهد داشت. پس از انقضاى این مدت حضانت با پدر است مگر نسبت به اطفال اناث که تا سال هفتم حضانت آنها با مادر خواهد بود.<br />مبناى این قانون نظر مشهور فقهاى شیعه است. گر چه ممکن است با استفاده از منابع دینى و شیوه ى اجتهادى فقهى، نظرى غیر از نظریه ى مشهور در بحث حضانت ارائه داد، ولى کسانى ضمن بیان مخالفت ماده ى قانونى فوق با کنوانسیون محو تبعیض، معتقدند که ماده ى فوق در عین تقسیم مسئولیت، حقوق کودکان را در اولویت قرار نداده است.جدا کردن فرزندان از مادر در عین نیاز عاطفى به وى، خلاف مصالح کودکان است. این در حالى است که در ذیل بند دوم ماده ى پنج، در تقسیم مسئولیت، حقوق کودکان را در اولویت قرار داده است.<br />ماده ی هفتم<br />موارد تعارض ماده ی ۷ بند (ب) آن است که دول عضو را به رفع تبعیض در تمام مدیریت های دولتی و سیاسی متعهد می سازد.<br />قانون اساسی ما در اصل ۱۰۹ از فصل هشتم به بیان شرایط و صفات رهبری می پردازد. با آن که در ردیف شرایط مذکور در آن اصل، به قیدی که رهبری را در مردان منحصر سازد بر نمی خوریم، ولی ظاهراً چنان شرطی در نظر فقها و قانون نویسان وجود داشته است. رهبر و حاکم اسلامى مسؤول اداره جامعه اسلامى است که به موجب اصل یکصد و دهم قانون اساسى وظایف خطیر و سنگینى را بر عهده دارد. از این رو رهبر بایستى از ویژگیها و صفات خاصى برخوردار باشد که در اصل یکصد و پنجم و یکصد و نهم قانون اساسى بیان شدهاند. در قانون اساسى به شرط ذکوریتبه عنوان یکى از شرایط ولى فقیه تصریح نشده است، ولى بیشتر فقهاى مذاهب اسلامى قائل به لزوم مذکر بودن حاکم اسلامى هستند، هر چند در کتابهاى فقهى شیعه عنوان مستقلى براى اشتراط ذکوریت در حاکم اسلامى وجود ندارد، ولى چون قضاوت از شؤون و وظایف اصلى و اولى حاکم اسلامى و ولى فقیه است و سایر قضات نیز از طرف او منصوب هستند و مشروعیتخود را از وى کسب مىکنند، و در باب قضاوت مشهور فقها بر اشتراط ذکوریت در قاضى تصریح نمودهاند، از این رو در حاکم و رهبر جامعه اسلامى نیز ذکوریت بالملازمه شرط است و زنان نمىتوانند متصدى آن شوند.<br />و چون همه اصول قانون اساسى بر رعایت موازین اسلامى مبتنى هستند، و از دیدگاه نگارنده ملاک تشخیص موازین اسلامى نیز نظر مشهور فقهاست، و مشهور فقها ذکوریت را براى حاکم اسلامى شرط مىدانند. به همین جهت مىتوان نتیجه گرفت که بر اساس قانون اساسى، زن نمىتواند متصدى رهبرى جامعه، اسلامى شود و اصل 105 و 109 قانون اساسى نیز از زنان انصراف دارد<br />البته در اصل ۱۰۹ قبل از تجدید نظر سال ۱۳۶۸ اولین شرط را «صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت» دانسته است. از آن جایی که مرجعیت، حوزه ای مردانه در فقه شیعه است، قید مزبور متضمن مرد بودن رهبر نیز هست; ولی با حذف این قید، توضیح «صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه» جایگزین شد که برای زنان نیز قابل احراز است. به هر صورت، چنان که اشاره شد، شرط مرد بودن شرط مقدر قانون مزبور است. علاوه بر این که اصل بیستم، حقوق سیاسی زنان را به شرط عدم معارضه با موازین اسلام تضمین می کند و رهبری از جمله وظایفی است که به مردان سپرده شده است.<br />در مرحله ی بعد نیز پیرو اصل ۱۱۵ قانون اساسی در فصل نهم، رئیس جمهور نیز باید از میان رجال مذهبی و سیاسی انتخاب گردد که حایز شرایط مذکور در ذیل اصل باشد. اگر به ظاهر اصول فوق اکتفا کنیم و کلمه ی رجال را شامل زنان ندانیم (یعنی واژه خالی از بار جنسیت نباشد، مثل موارد بسیاری که در مقام خطاب کلمه ی مردان یا نظایر آن به زنان هم اطلاق می شود)، در نتیجه، این اصل نیز معارض بند (ب) و (الف) ماده ی ۷ کنوانسیون خواهد بود.<br />علاوه بر آن چه گذشت، تصدی پست قضاوت نیز به عنوان پست مدیریتی و مسئولیتی دولتی مشمول منع تبعیض در ماده ی هفتم شده است، در حالی که به صراحت در اردیبهشت ۱۳۶۱ قانون شرایط انتخاب قضات دادگستری به صورت ماده واحده ای تصویب شد که در آن تعیین گردید قضات از میان مردان انتخاب شوند. قانون اساسی هم در اصل ۱۶۳ تعیین صفات و شرایط قاضی را طبق موازین فقهی بر عهده ی قانون نهاده است. طبق نظر فقهی مشهور کرسی قضاوت نیز به مردان سپرده شده است.<br />ماده ی نهم<br />ماده ی ۹ که در بحث تابعیت منعقد است، اعطای حقوقی مساوی با مردان را در مورد تابعیت (کسب، تغییر، حفظ) به زنان درخواست می کند و لذا ازدواج را باعث تغییر تابعیت نمی داند.<br />بند ۲ این ماده نیز برای پدران و مادران به یک میزان حق تأثیر در تابعیت فرزند ثابت می کند.<br />دو بند فوق با مواد قانونی مغایرت دارند. در کتاب دوم قانون مدنی طی مواد ۹۷۶ تا ۹۹۱ به طور عمده به بحث تابعیت پرداخته شده است; گر چه به مناسبت در موارد جزئی دیگر نیز گاهی مواد به بحث تابعیت مرتبط بوده و این موضوع را مطرح ساخته اند. جستوجو در مبنای تابعیت، ما را به یک فرع فقهی صریح نمی رساند و نمی توان به طور قاطع گفت که بر اساس فلان آیه یا روایت یا اجماع، تابعیت باید چنین وچنان شکل بگیرد; لذا صبغه ی بحث، حقوقی است.<br />با توجه به نکته ی فوق باید بگوییم که در بحث تابعیت، قانون گذار ما، نه در امر تابعیت زن و شوهر و نه تابعیت فرزندان و والدین نگاهی تشابه طلبانه ندارد. البته گفتنی است که در قوانین تابعیت، زن (چه تبعه ی خارجی که با مرد ایرانی ازدواج کند و چه تبعه ی ایرانی که با مرد خارجی ازدواج کند)، به طور مطلق تابع همسر خود نبوده و گاهی استقلال او حفظ شده است; به عنوان مثال، طبق ماده ی ۹۸۷ قانون مدنی اگر زن ایرانی با مرد خارجی ازدواج کند،<br />به تابعیت ایرانی خود باقی خواهد ماند، مگر آن که مطابق قانون مملکت زوج، تابعیت شوهر با وقوع عقد ازدواج به زوجه تحمیل شود.<br />البته در همین مورد هم اگر زوج فوت کند یا زوجین از یکدیگر جدا شوند، به مجرد ارائه ی درخواست به وزارت امور خارجه به انضمام گواهی بر فوت شوهر یا جدایی، تابعیت اصلیه زن با جمیع حقوق و امتیازات راجع به آن مجدداً به او تعلق خواهد گرفت.<br />در موردی نیز تابعیت مادر به فرزندان به صورت مشروط منتقل می شود و آن موردی است که فرزندی از پدر خارجی و مادر ایرانی در ایران متولد شده و پس از اتمام هیجده سال حداقل یک سال در ایران اقامت کرده باشد; یعنی به لحاظ تابعیت مادر که ایرانی است، مشروط به شرط فوق، ایرانی شناخته می شود.<br />در کنار این موارد، مصادیق دیگری هم هست که به مقتضای قانون مدنی ما، تبعیت شوهر بر زن و یا پدر بر مادر نسبت به فرزندان ترجیح داده شده است; در نتیجه از این حیث با دو بند ماده ی ۷ موافق نیست; به عنوان مثال، طبق بند ۶ از ماده ی ۹۷۶ قانون مدنی، تبعیت شوهر به صرف ازدواج به زن منتقل می شود: «هر زن تبعه ی خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند.» پس در اصلِ تابعیت، زن و مرد برابر نیستند; لذا با بند ۱ ماده ی ۷ مخالف است. چنان که در ماده ی ۹۶۴ قانون مدنی، که مربوط به احوال شخصیه است، می گوید:<br />اگر زوجین تبعه ی یک دولت نباشند، روابط شخصی و مالی بین آن ها تابع قوانین دولت متبوع شوهر خواهد بود.<br />پس در صورت بروز اختلاف بین زن و شوهر و یا فوت هر یک از آن دو مرجع قانونی، قوانین کشور متبوع شوهر است; لذا زن و مرد از این حیث در قانون ما حقوق یکسان ناشی از تابعیت ندارند.<br />همین مسئله راجع به فرزندان هم مطرح است. در ماده ی ۹۶۴ همین بخش می نویسد:<br />روابط بین ابوین و اولاد تابع قانون دولت متبوع پدر است.<br />پس در رابطه با هر آنچه به رابطه ی شخصی والدین با بچه ها مربوط است مثل بحث حضانت، ارث و ... تابعیتِ پدر ترجیح داده شده است; لذا با بند ۲ ماده ی ۷ مخالف است.<br />▪ نکات<br />۱- از آن جایی که نگارنده فقط درپی انعکاس مخالفت قانون اساسی و قوانین داخلی ما با کنوانسیون است، به موارد فوق بسنده می کنیم; با اذعان به این که موارد اختلافی بیش از آنی است که نگاشته شد.<br />۲- مبحث تابعیت از نظر حقوق دانان دارای نقایصی است .گر چه اصلاحیه های متعددی در مصوبات آبان سال ۱۳۷۰ در آن صورت گرفته، ولی ظاهراً نتوانسته است مشکلات حقوقی در این باب را مرتفع سازد. از آن جایی که نظام حقوقی دولت های دیگر نیز راجع به امر تابعیت یکسان نیست، برخی از این نقایص از طریق مصوبات و قوانین یک دولت به تنهایی حل نخواهد شد.<br />۳-گرچه مستندات فقهی بحث تابعیت را نمی توان به راحتی برشمرد، ولی نگاه تشابه طلبانه و درخواست اعطای حقوق مساوی به زن و شوهر در این باب، اگر به وحدت و انسجام خانواده لطمه وارد کند، نمی تواند مورد امضای شریعت باشد و شاید به همین دلیل قانون گذار ما در مواردی اعطای حقوق مساوی در این باب ننموده است. به عبارت روشن تر، اگر زنان و مردان مستقلا هر گاه که اراده کنند بتوانند تابع کشوری باشند و طبق یک نظام حقوقی بین المللی، مثل کنوانسیون، این امر را همه ی کشورها بپذیرند، قطعاً اختلاف نظر زوجین به انحلال خانواده خواهد انجامید. دولت ها نیز قانوناً نمی توانند از زن یا شوهری که خواهان بقای خانواده ی خود هستند حمایت نمایند.<br />علاوه بر آن که اگر طبق قانون اولی فقهی، تهیه ی مسکن را بر عهده ی مرد بدانیم، اولویت او را در تعیین وطن می پذیریم. گر چه در قوانین فقهی زن می تواند در شروط ضمن عقد حق انتخاب مسکن و محل زندگی را برای خود قرار دهد. چنین شرطی اگر مخلّ به اصل زوجیت و منافی حقوق زناشویی نباشد، صحیح است.<br />۴- یک رکن تابعیت، رابطه ی سیاسی شخص با دولت است. پس در قوانین مربوط به تابعیت، هر کشوری می تواند ملاحظات سیاسی خود را نیز منظور نماید و اجازه ندهد که حقوق کاملا فردی، مصالح عمومی و سیاسی آن کشور را به مخاطره اندازد.<br />ماده شانزدهم<br />این ماده تفصیلا وارد امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگى شده و دولت هاى عضو را در تمام مراحل ازدواج و تشکیل خانواده و امور مربوط به بقاى آن به رفع تبعیض (هرگونه تفاوت) از زنان مکلّف مى نماید.<br />از آن جایى که ورود دقیق و کامل در این بحث به درازا مى کشد، ما فهرست وار به ذکر موارد متعارض آن با قوانین داخلى مى پردازیم:<br />ـ بند (الف) که براى طرفین، حق یکسان براى ورود به ازدواج منظور مى کند، با قانون مدنى ما تفاوت هایى دارد; زیرا در مواردى در یک مقطع زمانى خاص، زنان از ازدواج یا خواستگارى شدن ممنوع هستند; مثل زنى که در عده است.<br />ـ بند (ب) از شماره ى یک این ماده، صورت گرفتن ازدواج را تنها با رضایت کامل و آزادانه ى دو طرف ازدواج صحیح مى داند که سیاق آن طبعاً هر نقشى را براى غیر زوجین منتفى مى سازد; در حالى که قوانین داخلى ما ضمن اذعان به رکنیت طرفین عقد و رضایت آنها براى تحقق عقد، اجازه ى ولى (پدر یا جد پدرى) را براى ازدواج دختر باکره شرط مى داند.<br />ـ در بند (ج) در طى دوران زناشویى و به هنگام جدایى، حقوق و مسئولیت هاى یکسان براى زوجین مطرح شده است که مخالفت آن با برخى مواد قانون مدنى محرز است; مثلا در قانون مدنى در عقد دایم مسئولیت مخارج بر عهده ى شوهر است; حق طلاق به دست مرد است. مگر تحت شرایطى خاص; مانند جایى که زن در اجراى صیغه وکیل باشد و بر اساس شرط ضمن عقد این وکالت را براى خویش قرار داده باشد و یا در صورت بروز موارد طلاق قضایى (به وسیله ى حاکم) اجرا گردد.<br />ـ در بند (د) نیز سخن از حقوق و مسئولیت هاى یکسان والدین نسبت به فرزندان است که در موارد متعددى حدود مسئولیت پدران راجع به فرزندان بیش تر است و از حق دخالت وسیع ترى در امور فرزندان برخوردارند. البته در تمام این موارد اولویت با مصلحت فرزندان است; مانند ولایت پدر بر طفل صغیر، سفیه و مجنون در امور مالى، ازدواج و... ، یا تقسیم مسئولیت حضانت بین مادران و پدران (به گونه اى که مادر راجع به فرزند پسر تا 2 سال و راجع به فرزند دختر تا 7 سال مخاطب اصلى تکلیف است) و عدم مسئولیت قانونى مادر نسبت به تأمین مخارج فرزند.<br />ـ از آن جایى که بند (و) نیز تفصیل حقوق فوق است، مباحث بالا در این قسمت هم تکرار مى شود، علاوه بر آن که قانون مدنى ما سرپرستى و قیمومت را نیز بر عهده ى مردان نهاده است و لذا مورد دیگرى نیز به موارد تعارض افزوده مى شود.<br />ناگفته نماند که در بند (و) مسئله ى فرزندخواندگى نیز مطرح شده است. فرزندخواندگى، با تلقى غربى آن، در قوانین ما اصولا وجود ندارد. تنها مسئله ى مورد ابتلا، سرپرستى کودکان بى سرپرست است که مردان و زنانى مى توانند تحت ضوابط قانونى این امر را به دوش بگیرند و در صورت وجود شرایط رضاع و انجام مناسک مربوطه، فرزند مزبور را فرزند شیرى و رضاعى خود بدانند; در نتیجه، تمام آثار مربوطه که در کتب فقهى بر مسئله ى رضاع بار شده است، مترتب خواهد شد.<br />ـ در بند (ز) حقوق فردى یکسان براى زن و شوهر مطرح شده است که یکى از آن ها شغل است. در قانون مدنى ما ضمن تأیید حق شغل براى زنان، به مردان امکان داده است که همسر خود را از حرفه یا شغلى که منافى مصالح خانواده یا حیثیات خود یا همسر است منع نمایند.<br />در شماره ى 2 این ماده نامزدى و ازدواج کودک را فاقد اثر قانونى دانسته است. این امر هم در دو جهت با قانون مدنى ما در تعارض است: اول آن که مراد کنوانسیون از کودک، فرد زیر 18 سال است (طبق کنوانسیون حقوق کودک) که در این صورت ازدواج دختران بالغ زیر 18 سال ممنوع مى شود. دوم آن که اگر ازدواج افرادى که از نظر ما صغیر هستند، به واسطه ى ولى شرعى و بر اساس مصلحت آنان صورت گیرد، بلامانع است; یعنى ازدواج از این منظر سن خاصى براى دختران و پسران ندارد. بدیهى است که شرط لحاظ مصلحت مولى علیه که شرط صحت این عقد است، از استبداد نظر ولى جلوگیرى مى کند; بنابراین، وجود این قانون به معناى تجویز ازدواج تحمیلى نیست. بر این اساس اگر ثابت شود که این گونه ازدواج مصلحتى براى طفل ندارد، قانوناً ممنوع است.<br />ـ حق طلاق<br />ماده ی ۱۶ کنوانسیون از دول عضو خواسته است که در راستای ایجاد مساوات کامل در حقوق خانوادگی، برای زوجین در امر طلاق هم حق مساوی قرار دهند; به این معنا که هر یک از طرفین در صورت تمایل بتوانند به محاکم مراجعه و در شرایط کاملا برابر درخواست طلاق نمایند.<br />این مسئله منافی دیدگاه های مسلم همه ی فرق اسلامی شناخته می شود. در اسلام حکم طلاق در اختیار مردان قرار داده شده است و مردان با پرهیز از هر گونه ظلم به همسر خود و تخطی از «معروف» می توانند همسر خود را رها سازند.<br />البته در مواردی این امر را می توان به زنان واگذار نمود; از جمله، در حین عقد ازدواج، در صورت توافق طرفین، زن می تواند در طلاق خود وکیل شود و این مسئله را یا به طور مطلق و یا به طور مشروط (مثلا: در صورت وقوع مسائلی چون اعتیاد همسر) ضمن صیغه ی عقد (ایجابِ خود) شرط کند.<br />گاهی نیز طلاق بنا به درخواست زن صورت می گیرد که به آن طلاق «خلع» می گویند. این طلاق یک طلاق «باین» است. در طلاق باین مرد حق رجوع به همسر خود را در دوران عده ندارد و زن نیز از برخی حقوق که در طلاق رجعی برخوردار بود، محروم است. با این وصف، در شرایط معمولی ازدواج، در فقه اسلامی حق طلاق با مرد است.<br />حقوق خانوادگى<br />روح و مفاد کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان برقرارى حقوق برابر و یکسان بین زن و مرد در همه زمینههاست از این رو بر اساس مفاد کنوانسیون بخصوص ماده 2 و 16 آن، زنان و مردان از حقوق یکسانى در رابطه با حقوق خانوادگى، ولایت، حضانت و قیمومت کودکان برخوردارند و در همه، این موارد منافع کودکان اولویت دارد و مقدم است. دولتها نیز بر اساس بند1 ماده 16 باید اقدامات لازم را براى رفع تبعیض از زنان در همه امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگى به عمل آورند. ماده 2 و 16 و روح حاکم بر کنوانسیون با بند 5 اصل 21 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در تعارض آشکار است; (25) زیرا بر اساس این بند، اعطاى قیمومتبه مادران در رابطه با فرزندان، به نبود ولى شرعى، مشروط است. پدر و جد پدرى بر اساس ماده 1180 قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران ولى قهرى و شرعى کودکان صغیر بوده و ولایتبر آنان دارند و همه امور آنها بایستى تحت نظارت پدر و جد پدرى صورت بگیرد و تا زمانى که یکى از آن دو وجود دارد مادر حق دخالت در امور آنان را ندارد و حتى پدر و جد پدرى مىتوانند با وصیت، سرپرستى کودکان را به فردى غیر از مادر واگذار نمایند.<br />بند 5 ماده 21 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، دولت را موظف نموده است تا حقوق زن را در همه جهات با رعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و قيمومت فرزندان را « در صورت نبودن ولي شرعي » در جهت غبطه آنان به مادران بسپارد . در واقع اين مقرره ولي كودك را پدر و جد پدري مي داند و امكان سپردن قيمومت فرزندان به مادر را تنها در صورت نبودن پدر ممكن مي داند . بر پايه ماده 1169 قانون مدني كه اكنون تغيير يافته است براي نگاهداري كودك ، مادر تا دو سال از تاريخ تولد او اولويت داشته و پس از پايان اين مدت ، حضانت كودك با پدر است ، مگر در محدوده سني ويژه اي كه مادر اولويت دارد . منطوق اين ماده نيز به گونه نا شايسته اي تنظيم شده و آنچه از آن برمي آيد اين است كه قانونگذار اصل را بر آن مي دانسته است كه كودك ، مذكر باشد ، چرا كه از واژگان « مگر در مورد كودكان اناث » استفاده كرده است . اين ماده پس از چندي اصلاح شده و مدت حضانت مادر ، كلاَ به هفت سال افزايش يافته است . در اين خصوص ، حق تقدم پدر و مادر در حضانت فرزند پس از انحلال نكاح نيز باقي است و نمي توان ادعا كرد كه پس از جدايي زن و شوهر ، دادگاه اختيار كامل دارد تا كودك را به هر كدام كه مي خواهد بسپارد ، چرا كه به تصريح ماده 1175 قانون مدني ، كودك را نمي توان از پدر و مادر و يا يكي از آنها كه حضانت با اوست گرفت . مگر در صورت وجود علت قانوني .<br />اگر مادر در مدتي كه حضانت كودك با اوست مبتلا به جنون شود يا به ديگري شوهر كند ، حق حضانت بر پايه ماده 1170 قانون مدني با پدر خواهد بود . در صورت فوت پدر و مادر ، با ولي قهري او يعني جد پدري است وپس از فوت او نيز وصي منصوب از سوي جد اين وظيفه را بر عهده دارد . هر يك از پدر و جد پدري به تصريح ماده 1188 مي توانند پس از وفات ديگري براي فرزندان خود كه در ولايت او هستند وصي معين كنند تا پس از فوت خود در نگاهداري و تربيت آنها مواظبت كرده و اموال آنها را اداره نمايد . اين وصي ممكن است مادر باشد و ممكن است شخصي غير از مادر را در بربگيرد.<br /><br />پذيرش كنوانسيون راهکارهای قابل اتخاذ<br />. اتخاذ موضعی غیر انفعالی و مؤثر در عمل، ضرورت تبیین دیدگاه های حضور در صحنه های جهانی را الزامی می نماید که در این زمینه سه دیدگاه عمده مطرح است;<br />1. دیدگاه اول: انفعالی انزواگر، به معنای عدم حضور و مشارکت و عدم پذیرش عضویت در کنوانسیون;<br />2. دیدگاه دوم: انفعالی تابع، به معنای حضور و مشارکت، و پذیرش عضویت در کنوانسیون با قبول چارچوب و کلیه قوانین آن.<br />3. دیدگاه سوم: فعال تکاملی، به معنای حضور و مشارکت و پذیرش عضویت در کنوانسیون با اعمال حق شرط<br />پذيرش كنوانسيون توسط ایران<br />در ايران موضوع الحاق ايران به كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان از سال ۱۳۷۱ مطرح گرديد و در سال ۱۳۷۵ كارشناسان وزارت امور خارجه ضمن بررسي كنوانسيون، آن را در مواردي مغاير با قوانين داخلي دانستند و پيشنهاد اصلاح قوانين داخلي را در صورت امكان و حق شرط يا تحفظ ( Reservation ) را براي بقيه موارد مطرح كردند.<br />متعاقباً در اوايل سال ۱۳۷۶ بررسي اين معاهده در دستور كار شوراي عالي انقلاب فرهنگي قرار گرفت. گزارش مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما ,معاهده را در ۴۰ مورد با احكام شرعي و در ۷۰ مورد با قوانين داخلي مغاير اعلام كرد. از طرف ديگر طبق گزارش كميسيون هيات دولت موارد بيشتري از مغايرت اعلام گرديد، به نحوي كه تنها ماده ۱ معاهده را با ۹۰ مورد از مواد قانون اساسي، قانون مدني، قانون مجازات اسلامي و غيره مغاير دانست! لذا شوراي عالي انقلاب فرهنگي با توجه به گزارشات رسيده و نيز گزارش شوراي فرهنگي اجتماعي زنان با الحاق به اين كنوانسيون مخالفت كرد.<br />معهذا به دليل ضرورت الحاق ايران به اين معاهده بحث همچنان ادامه يافت و در اوايل سال ۱۳۷۸ مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري طي گزارشي به سازمان ملل متحد اعلام كرد كه گروهي جهت مطالعه امكان الحاق ايران به كنوانسيون تشكيل شده و ضمناً متعهد پيگيري امكان الحاق گرديد.<br />به علاوه كوفي عنان دبير كل سازمان ملل متحد در دو نوبت تقاضاي الحاق ايران به معاهده را مطرح كرد.<br />در نتيجه دولت جمهوري اسلامي ايران، كميسيوني فرعي را مامور بررسي و امكان الحاق به معاهده مذكور كرد كه در جلسات متعدد، نظرات نمايندگان وزارتخانههاي امور خارجه، آموزش و پرورش، كار و امور اجتماعي، دادگستري، اقتصاد، فرهنگ و آموزش عالي، بهداشت درمان و آموزش پزشكي و ساير نهادها را گردآوري و به كميسيون لوايح ارائه كرد و نهايتاً هيات دولت در آذر ماه ۱۳۸۰ تصميم به الحاق ايران به اين معاهد گرفت و مشاور رييس جمهور و رييس مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري خبر از اصلاح قوانين داخلي بر اساس تعهدات بينالمللي، پس از الحاق به كنوانسيون دادند.<br />در ۲۸ آذر ۱۳۸۰ هيات دولت جمهوري اسلامي ايران لايحه الحاق به كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان را با متن زير تصويب كرد: «الحاق جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان منوط به برقراري تخلفات و شرايط زير نسبت كنوانسيون مذكور، توسط دولت جمهوري اسلامي ايران به تصويب رسيد: الف) جمهوري اسلامي ايران مفاد كنوانسيون مذكور را در مواردي كه با شرع مقدس اسلام مغايرت نداشته باشد، قابل اجرامي داند.<br />ب) جمهوري اسلامي ايران خود را موظف به اجراي بند ۱ ماده ۲۹ اين كنوانسيون در خصوص حل و فصل اختلافات از طريق داوري و يا ارجاع به ديوان دادگستري نميداند.»<br />اما پس از تصويب معاهده در مجلس شوراي اسلامي، شوراي نگهبان لايحه فوقالاشعار را به دليل مغايرت با ۹ اصل از اصول قانون اساسي و تعارض با ضروريات اسلام چون ارث، ديه، طلاق، شهادت، سن بلوغ، حجاب و تعدد زوجات رد كرد و طي نامهاي به رييس مجلس شوراي اسلامي اعلام داشت موارد خلاف شرع و مغايرت با قانون اساسي كنوانسيون بسيار زياد است به طوري كه شرط عدم قبول اجراي مفاد كنوانسيون در موارد تحفظ به حكم بند ۲ ماده ۲۸ آن پذيرفته نيست. به علاوه شرط عدم قبول اجراي مفاد كنوانسيون با اهداف منظور در آن سازگار نيست و در نتيجه جمهوري اسلامي ايران ملزم به پذيرش مفاد آن در موارد مورد تحفظ ميشود. لذا تجويز الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون خلاف ضروريات اسلام، مغاير با ضوابط مسلم اسلام و مغاير اصول قانون اساسي از جمله اصول ۲ و ۳ (بندهاي ۱ و ۵)، ۴، ۱۰، ۲۰، ۲۱، ۷۲، ۱۱۵ و ۱۵۳ قانون اساسي شناخته شده است.<br />مساله ایران و اعمال حق شرط به این کنوانسیون<br />حق شرط عبارت است از اينكه يك دولت طرف عقد در معاهدات دو يا چند جانبه در زمان امضا يا تصويب و عضويت در معاهده، وصفي را اعلام كند كه به وسيلهي آن قبول بعضي از مقررات عهدنامه كلا يا بعضا محدود گردد. ماده 19 كنوانسيون وين راجع به حقوق معاهدات، شرايط تحديد تعهد (حق شرط) را به شرح ذيل بيان كرده است:<br />1. معاهده، تحديد تعهد را ممنوع نكرده باشد.<br />2. تحديد تعهد با هدف و منظور معاهده، مغايرت نداشته باشد.<br />لذا طبق اين معاهده كه ايران آن را در 23 مي1969، امضا ولي تا كنون به تصويب نرسانده، حق شرط و تحفظ نسبت به يك كنوانسيون با دو محدوديت عمده مواجه است8 به عبارت ديگر برمبناي اصطلاح قواعد حقوقي خصوصي كشورمان، شرطي را ميتوان هنگام امضا و تصويب معاهده عقدي مطرح كرد كه مخالف مقتضاي ذات عقد، باعث ابطال شرط و مبطل عقد نباشد. درمورد كنوانسيون رفع تبعيض از زنان هم شروطي كه مخالف مقتضاي ذات و اهداف اين معاهده باشد، هم باعث باطل شدن شرط ميشود و هم در واقع اصل الحاق به كنوانسيون را بياعتبار مينمايد.<br />روشن است كه پيشنهاد الحاق به كنوانسيون محو تبعيض از سوي برخي دولتمردان , به صورت مطلق و بدون اعمال شرط مطرح نبوده است .<br />موافقان پیوستن به این کنوانسیون استدلال میکنند که:<br />الف . هیچ کشوری یک جزیرهی تنها نیست و ورود در عرصههای بینالمللی ضروری و اجتنابناپذیر است، و عزت کشور اسلامی منوط به فعالیت در سطح جهانی و برداشتن فشارهای بینالمللی علیه ایران است .<br />ب . این معاهده ممکن استبه صورت «قانون آمره» ، (jus Cognes) درآید و آن وقت ما مجبور میشویم که آن را بپذیریم . پس قبل از اجبار به پذیرش، بهتر استبا اعلام مشروط به آن ملحق شویم .<br />در مورد قانون آمره، کلی گویی و ابهام بسیار زیاد است، لذا حقوق دانان بینالمللی نتوانستهاند، مصادیق روشنی به عنوان قانون آمره تعیین کنند . اکثر حقوقدانان بینالمللی فقط به دو اصل مورد اتفاق همه، یعنی منع بردهداری و منع کشتار جمعی، به عنوان قوانین آمره اشاره میکنند . علاوه بر آن، رفتار کشورهای اسلامی و غیراسلامی در مقابل کنوانسیون و حق شرطهای متعددی که این کشورها اعمال کردهاند، نشان میدهد که مفاد این کنوانسیون نمیتواند به عرف بینالملل تبدیل شود .<br />بر اين اساس از نظر مدافعين الحاق پذيرش كنوانسيون با اعمال شرط نسبت به آن , گزينه مناسبي در شرايط فعلي به حساب مي آيد. اعمال شرط علي القاعده بايد به صورت جزيي و موردي صورت گيرد. به عنوان مثال تقريبا تمامي كشورها نسبت به ماده 29 بند 1 كنوانسيون اعلام تحفظ نموده اند. اين ماده مسئله ارجاع اختلافات راجع به تفسير مواد را به داوران بين المللي دادگستري مطرح كرده است . ولي بيشتر كشورهاي اسلامي كه كنوانسيون را به صورت مشروط پذيرفته اند , شرط كلي راجع به آن نموده اند. مدافعين الحاق نيز , شرط كلي « مطابقت با شرع اسلام » را اعلام نموده اند.<br />البته اين شرط چون با روح اصلي حاكم بر كنوانسيون و بلكه اكثريت قريب به اتفاق مواد مغاير است , شرط باطلي است چنانچه گذشت مسئله تشابه كامل زن و مرد در عرصه هاي مختلف حيات كه موضوع و مقصود اصلي كنوانسيون است , از نظر اسلام مستثنياتي دارد. اين امر باعث مي شود كه ما نسبت به بسياري از مواد كنوانسيون در واقع اعلام تحفظ كرده باشيم .<br />البته اين شروط گرچه از نظر كنوانسيون حقوق معاهدات وين باطل است .ولي توجيه مدافعين الحاق اين است كه چون تاكنون مرجعي براي بررسي حق شرط ها و اعلام قبول يا رد آنها تعيين نشده , كشورهاي طرف قرارداد و عضو , از كنار شرط هاي كلي گذشته و عضويت دولت مربوطه را پذيرفته اند.<br />روشن است كه اولا اين سخن از نظر حقوقي داراي ارزشي نيست , زيرا شرط ها زماني لازم الرعايه مي گردند كه واقعا دولتها آنها را پذيرفته و در متن قرارداد خود منظور نمايند و اين امر در صورت تعدد طرفهاي قرارداد (مانند آنچه كه در معاهدات بين المللي رخ مي دهد) امري به مراتب پيچيده تر خواهد بود.<br />و ثانيا تلاش بي وقفه كشورها و دولتهايي نظير هلند , نروژ و سوئيس براي تحت فشار قراردادن كشورهايي كه به طور مشروط پيوسته اند , همچنان ادامه داشته و شرط ها را در معرض انهدام قرار مي دهد. علاوه بر آن كه اين تلاشها حاكي از عدم پذيرش شرط هاي مزبور است .<br />نكته قابل توجه ديگر نيز اين است كه طبق مصوبه كميته رفع تبعيض عليه زنان ماده 2 و 3 و 16 جز مواردي هستند كه اعمال شرط در مورد آنها ممنوع اعلام شده است کنوانسیون محو تبعیض، هم تابع پیمان نامه ى حقوق معاهدات وین است و هم تابع شروطى که براى تحفّظات خصوصى این معاهده مطرح شده است.<br />در هر حال بسیارى از کشورهاى جهان که کنوانسیون را پذیرفته اند، نسبت به ماده ى 29، بند یک، اعلام تحفظ کرده اند; چرا که این بند را مغایر استقلال و تمامیت سیاسى خود مى دانند.<br />کشورهاى اسلامى هم، علاوه بر شرط فوق، به گونه هاى مختلف اعتراض خود را نسبت به برخى مواد اعلام کرده اند. برخى کشورها، مانند عربستان، مصر، عراق و...، با شرط کلى «موافقت با شریعت اسلامى»، برخى دیگر، مثل لیبى و مالدیو، با شرط «توافق با احکام اسلام و قوانین داخلى» پذیرفته اند. برخى نیز، مانند ترکیه، قید احکام اسلام را نداشته و به شرط «توافق با قوانین داخلى» آن را پذیرفته اند.<br />کشور مصر علاوه بر استفاده از حق شرط به صورت مزبور، نسبت به برخى مواد، اعلامیه هاى تفسیرى داده است. مراد از اعلامیه هاى تفسیرى، اعلام برداشت و استنباط خود از بعضى مواد است و هدف اصلى از صدور این اعلامیه نیز احتراز از تفسیرهاى احتمالى موادى است که مغایر با روح و مقصود اصلى و مواضع تبعى و یا ناهماهنگ با قوانین و مقررات ملى و داخلى آن دولت است. البته اعلامیه ى تفسیرى فاقد اثر متقابل و هرگونه الزام حقوقى براى دولت هاى طرف معاهده است، برخلاف حق شرط.<br />در کشور ما نیز برخى جریان هاى فکرى و حقوقى به دنبال طرح پذیرش بدون قید و شرط کنوانسیون هستند، ولى مدافعین الحاق در بدنه ى حاکمیت، الحاق ایران را با اعلام حق شرط و اعمال تحفظاتى مطرح ساخته اند.<br />كنوانسیون و آینده حق شرطها<br />هر چند امروزه برای آنكه تعداد بیشتری از كشورها به كنوانسیون ملحق شوند و نظام حقوقی واحد جهانی در این زمینه ایجاد شود ، الحاق مشروط پذیرفته می گردد ، ولی با گذشت زمان و الحاق بیشتر كشورها ، سعی می شود تا دولتها از شروط خود انصراف دهند . زمانی كه كنوانسیون به معاهده بین الملی تبدیل شد ، فقط بیست كشور آنرا تصدیق نموده بودند لذا اعلام شرط كشورها به سادگی پذیرفته می شد . پس از فزونی تعداد دولتهای الحاقی ، در گردهمایی جهانی زنان در پكن ، اصرار بر آن بود كه دولتها از شروط خویش انصراف دهند . در ماده دویست و هجده سند پكن كه دستورالعمل اجرایی كنوانسیون می باشد تقاضای اجرای كامل كنوانسیون رفع تبعیض شده و تأكید گردیده باید از هر گونه قید و شرطی در اجرای كنوانسیون مزبور اجتناب نموده و مقررات آن بدون قید و شرط اجرا شود . در ماده دویست و نوزده این سند نیز بعضی از كشورها مورد انتقاد قرار گرفته اند : « در كشورهایی كه به كنوانسیون ، قید و شرطهائی وارد كرده اند یا در قوانین خود جهت اجرای معیارهای بین المللی در زمینه حقوق زنان تجدید نظر نكرده اند ، تساوی كامل زنان تأمین نشده است » علاوه بر آن در ماده دویست و سی صریحاً آمده است كه : « دولتها متعهد شده اند دامنه هر نوع شرط را ( نسبت به كنوانسیون ) محدود نمایند و هر گونه حق شرطی را حتی الامكان صریح و محدود تنظیم نمایند و اطمینان دهند كه هیچ نوع حق شرطی كه مغایر با هدف و منظور كنوانسیون است اعلام ننمایند<br />.<br />امکانات کنوانسیون برای الحاق<br />با اینکه ادبیات معاهده در بسیاری موارد "اختیار" عمل می دهد، کنوانسیون هیچ حق اجرایی برای سازمان ملل یا نهاد دیگری ایجاد نمی کند. تنها از کشورهای امضا کننده می خواهد تا به طور مرتب به کمیته ی مربوطه گزارش دهند و این گزارش ها را بررسی و بازبینی می کند. کنوانسیون خود-اجرا نیست و در برابر کشورهایی که با اصول برابری جنسیتی هماهنگ نیستند به شکل تنبیهی و قهری برخورد نمی کند. بلکه نقشه ی راهبردی برای پیشبرد حقوق زنان ارائه می دهد. تنها مکانیزم قهری کنوانسیون ارزیابی میزان تحقق اهداف از طریق گزارش های شفاهی و کتبی کمیته است که منجر به ارائه ی پیشنهادات و نظرات می شود که برای دولت لازم الاجرا نیستند. در حالیکه تصویب کنوانسیون این امکان را به ایران می دهد تا عضو کمیته ی کنوانسیون باشد و درباره ی گزارش دیگر کشورها اظهار نظر کند. به علاوه کنوانسیون درباره برخی موارد بحث برانگیز حقوق زنان مانند سقط جنین یا حقوق دگرباشان جنسی ساکت است یا مدارس تک جنسیتی را ممنوع نکرده و خواهان برابری زبان آموزشی و امکانات، متون و سایر ابزارهای آموزشی برای دختران و پسران چه در مدارس مختلط و چه در مدارس تک جنسیتی است. همچنین پیشنهادات کمیته همسو با شرایط فرهنگی کشورهاست. برای نمونه قانونی کردن تن فروشی را در کشورهایی مثل چین پیشنهاد کرده تا زنان بتوانند بدون ترس از امکانات بهداشتی و تست های ایدز استفاده کنند و در برابر تجارت انسان و برده داری از خود حمایت کنند.<br />همچنین کنوانسیون این امکان را به کشورها می دهد تا مشروط به آن بپیوندند. استفاده از حق شرط –چنانچه به کارگیری حق شرط با اهداف اساسی کنوانسیون در تعارض نباشد و آن را غیرقابل اجرا نسازد – به کشورهایی که قوانین متناقض با حقوق زنان دارند این فرصت را می دهد تا در طول زمان با کنوانسیون سازگار شوند<br />.<br />نتیجه گیری<br />در مورد وضعیت حقوقی زنان از سال تصویب کنوانسیون از سال 1979 تا به حال(31-30 سال) ، پیشرفتهای زیادی داشتیم و قوانین جدیدی در تمام دنیا بوجود آمده است و حساسیتها و آگاهیهایی در مورد حقوق زنان در دنیا شاهد هستیم و نهادهای مدنی، سازمانهای غیردولتی و سازوکارهای ملی تقویت شده است، اما هنوز شاهد هستیم که جامعه جهانی به یک مفهوم جامعی از حقوق بشر در مورد زنان، آنچنان که در این کنوانسیون گنجانده شده دست نیافته است و موفقیت کشورها در این رابطه بستگی به فرهنگها و منابع و امکانات آن کشورها دارد و بر اساس این منابع و دسترسیهایی داشتند، موفقیتهایشان متفاوت و مختلف بوده و قابل ارزیابی است. اما واقعیتهای موجود حکایت از این دارد که هنوز در هیچ کشوری از جهان ما شاهد اینکه حقوق بشر زنان به صورت همهجانبه، کاملاً اجرا شود و برابری واقعی و قانونی زنان محقق شده باشد نیستیم هرچند شاهد هستیم تجربیاتی در زمینههای مبارزه با جنبههای مختلف تبعیض علیه زنان در حال شکلگیری است و یا صورت پذیرفته است.<br />علیرغم تلاشهای برخی ادیان داشتند و پیشرفتهای علمی و اخلاقی، امروزه زنان دنیا با انواع و اقسام خشونتها و تبعیضها در زندگیشان مواجه هستند و هنوز زنان در 12حوزه بحرانی نگرانکننده که در سال 1995 در کنفرانس پکن (چهارمین کنفرانس جهانی زن) برای زندگی زنان ترسیم شده و اخیراً یک حوزه دیگر به آن اضافه شده به نام «حوزه مربوط به موضوعات نوظهور» چالش جدی دارند و هنوز آن آداب و رسوم مربوط به جاهلیت و بربریت در قالب رسوم و آداب قبیلهای و قومی و یا پیرایههایی که بر ادیان الهی شده، در زندگی زنان دنیا ادامه حیات میدهد. اما این جریانی که سازمان ملل دنبال میکند بر اساس یک ضرورت و بر اساس آمار، اطلاعات و نگرانیهایی شکل گرفته و وجود دارد. این وضعیت بر این اساس است که حتماً باید برای کاهش ظلم بر نیمی از بشریت اقداماتی جهانی صورت بگیرد. یعنی کافی نیست که یک کشور یا دو کشور این اقدامات را انجام بدهند برای همین است که سازمان ملل برنامهای را تحت عنوان «اقدام محلی تغییر جهانی» دارد یعنی تا در همه مناطق و کشورهای مختلف اقداماتی در سطح محلی صورت نگیرد ما تغییر کامل جهانی را نخواهیم داشت و وضعیت زنان در برخی کشورها را تحت تأثیر قرار میدهد.<br />برای اینکه تبعیض بر زنان از بین برود تغییر هم باید در قوانین به وجود آید و هم در عمل حقوق زنان به اجرا گذاشته شود. چنانچه ایران کنوانسیون را تصویب کند از نظر حقوقی الزام پیدا می کند که همه ی اشکال تبعیض بر زنان را از میان بردارد و فرصت های برابر به ویژه در زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای زنان ایجاد کند (ماده ی 3) و همچنین ابزارهای لازم را برای از بین بردن تبعیض بر زنان ایجاد کند تا زنان حقوق برابر با مردان داشته باشند. (ماده ی 10) و موظف می شود تا فرآیندهای قانونی لازم برای حمایت از حقوق زنان را به تصویب برساند. (ماده های 2 و 11) همچنین هر چهار سال یکبار باید به کمیته ی رفع هرگونه تبعیض علیه زنان که از متخصصین مستقل بین المللی تشکیل شده روند پیشبرد اهداف کنوانسیون را گزارش دهد. و این امکان برای افراد و گروه ها خواهد بود تا درباره ی تحقق کنوانسیون از دولت سوال کنند و این میتواند به پیشبرد و تحقق حقوق زنان در ایران کمک نماید.<br />ضمیمه 1<br />نظر فقهاء دررابطه با الحاق به كنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان :<br />آیت الله مكارم شیرازی :<br />بی شك این معاهده مخالف تعلیمات اسلام است و قیودی مانند تحفظ بر تعلیمات اسلامی و عدم مخالفت با شرع مشكلی را حل نمی كند زیرا در این معاهده با صراحت گفته شده شروطی كه مخالف روح این معاهده است قابل قبول نیست و به این ترتیب پس از امضای آن فشارهایی از خارج برای حذف این شرط كه مخالف روح معاهده است وارد خواهد شد و ایادی داخلی نیز هر روز به بهانه ای به آن دامن می زنند و مطالبات نامشروع خود را می طلبند . .... غربیها به هر بهانه ای شده می خواهند فرهنگ غیرمذهبی خود را بر ما تحمیل كنند دولتمردان ما باید بیدار باشند و ننگ تسلیــــم را نپذیرند .<br />آیت الله فاضل لنكرانی :<br />الحاق به معاهده مذكوركه متضمن موارد خلاف شرع مبین است، جایز نیست و تقیید به قید مذكور از دایره لفظ تعدی نمی كند و در مقام عمل همان هدف سوئی كه از چنین اموری دارد پیاده خواهد شد . خداوند مسلمانان را از شرور شیاطین حفظ نماید .<br />آیت الله میرزا جواد تبریزی :<br />هر قانون و قراردادی كه مخالف احكام شرع مقدس اسلام باشد یا مطابقت با مصالح مسلمین نداشته یا عزت اسلام و مسلمین را در خطر بیندازد شرعاً اعتباری نداشته و اطاعت از آن جایز نیست و خود به خود ملغی است و گمان نشود كه با این موافقتها مستكبرین و اهل كفر راضی می شوند ، آنان به كمتر از محو كامل اسلام راضی نخواهند شد و آنان كه موافق این امور هستند باید بدانند كه اسلام همیشه پیروز بوده و هست و یاران واقعی امام زمان در مملكت آن حضرت دین خدا را یاری خواهند كرد<br />منابع<br />با تشکر از اساتید محترم<br />1-لیلا سادات زعفرانچی نقدی بر کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان<br />2-ف.علاسوند کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان از منظر حقوق داخلی جمهوری اسلامی ایران<br />3-ف. علاسوند تعارضات کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان با مشترکات فقهی فرق اسلامی<br />4- حسين بيات شرحي بر كنوانسيون رفع تمامي انواع تبعيض عليه زنان<br />5- رضا رمضانی گیلانی كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان<br />6 -بهاره افقهی کنوانسیون یک متن نیست زندگی روزمره همه ماست<br />7- شهیندخت مولاوردی تطبیق کنوانسیون با قوانین داخلی<br />8- خانم علاسوند کلیاتى درباره ى کنوانسیون رفع تبعیض<br />9- بهشيد ارفع نيا كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان<br />10- سيد حسين هاشمي كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان<br />11-محمد تیموری مسئله حضانت در قوانين ايران و كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان<br />12- ف.علاسوند نگاهي به مسئله الحاق به كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان</div><br /><div dir="rtl" align="right">13- رضوان مقدم تبعیض و خشونت علیه زنان<br />14- کبری حکیم زاده ابیانه کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان<br />-15- جزوه تشريحی خواسته های زنان، از رئيس جمهور آينده<br />Published from gooya news {<a href="http://news.gooya.com/" target="_blank">http://news.gooya.com/</a>} 16-–<br />مبانی و اصول كنوانسیون</div><br /><div dir="rtl" align="right">http://www.tebyan.net-17-</div>اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-78265842004043815672010-03-01T03:20:00.000-08:002010-03-01T03:22:52.043-08:00مصاحبه لیبراسیون با کنسول مستعفی ایران<div dir="rtl" align="right">چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۸<br />مصاحبه لیبراسیون با کنسول مستعفی ایران<br />می دانستم بازگشت به ایران یعنی چه<br /><br />آن فرانسواز ایور<br /><br />محمد رضا حیدری، کنسول سابق ایران در نروژ و خانواده اش اخیراً موفق به دریافت پناهندگی سیاسی از این کشور شدند. حیدری در روز 24 دسامبر از سمت خود استعفا داد زیرا دیگر حاضر به ادامه پشتیبانی از حکومت ایران نبود.<br />وی که در سال 1966 در تهران به دنیا آمده است پس از تحصیل در رشته حقوق و خدمت در ارتش در زمان جنگ با عراق، به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. حیدری بیست سال در بخش کنسولی این وزارتخانه خدمت کرده است. پس از مدتی کار در فرودگاه تهران مأمور خدمت در گرجستان و آلمان شد و دوسال و نیم پیش به اسلو آمد. وی دارای همسر و دو پسر 12 و 17 ساله است.<br /><br /><span style="color:#000066;">از کی دچار تردید شدید؟</span><br />من به چشم خودم شاهد کشته شدن یا شکنجه کسی نبودم ولی می دانستم چه خبر است. نظام مستقر در ایران راهی جز سرکوب مخالفان نمی شناسد. مثلا وقتی روزنامه نگاری را زندانی می کردند و من از رؤسایم درباره این شخص پرس و جو می کردم در جواب او را مزدور آمریکا و اسرائیل می خواندند. بعد هم همین شخص در تلویزیون ظاهر می شد و به همه چیز اقرار می کرد. من هم فکر می کردم این ها همه راست است. غیر از این هم کاری نمی توانستم بکنم چون داشتم برای این حکومت کار می کردم.<br /><span style="color:#000066;"><br />چه شد که نظرتان عوض شد؟</span><br />انتخابات ریاست جمهوری شد و من به میرحسین موسوی رأی دادم چون کسی بود که می خواست تغییر به وجود آورد. بعد هم در تلویزیون تظاهرات و کشته شدن آدم ها را در خیابان دیدم فقط به این دلیل که جرأت کرده بودند بپرسند رأیشان چه شده. با همکاران و دوستان رده بالا تماس گرفتم. گفتند هیچ کدام از این ها واقعیت ندارد و همه تبلیغات غرب برضد انقلاب است. رؤسایم وقتی متوجه شدند هنوز برای من مسئله روشن نشده گفتند برگردم تهران و جواب همه سئوالاتم را آنجا بگیرم. امّا من می دانستم که اگر برگردم چه چیزی در انتظارم است. حداقلش زندان بود. آنوقت بود که تصمیم گرفتم استعفا بدهم.<br /><br /><span style="color:#000066;">می دانیم که پسر بزرگتان نقش مهمی در تصمیم گیری شما داشته است. تأثیر او تا چه حد بود؟</span><br />یک روز کاردار سفارت آمد پیشم و ویدئوئی را به من نشان داد که از تظاهرات جلوی سفارت در اسلو گرفته شده بود. پسر 17 ساله ام هم قاطی آن ها بود. همکارم گفت این موضوع ممکن است برایم دردسر درست کند. کسی که پسرش در تظاهرات ضد انقلابی شرکت کند چطور می تواند باز هم برای حکومت کار کند؟ وقتی برگشتم خانه از او خواستم در منزل بماند. قبول نکرد و گفت در ایران مردم را فقط به خاطر اینکه دموکراسی می خواهند می کشند و حکومتی که من برایش کارمی کنم قاتل نداست. پسرم در یک کشور آزاد زندگی می کند و مشخص بود که باز هم در تظاهرات شرکت خواهد کرد.<br /><br /><span style="color:#000066;">در نتیجه تصمیم گرفتید استعفا دهید.</span><br />بله روز بیست و چهارم دسامبر ولی تا روز 27 دسامبر این خبر را علنی نکردم. اوّل قصد داشتم یواشکی و بدون اطلاع کسی به تهران برگردم امّا وقتی حوادث عاشورا پیش آمد و وقتی فهمیدم که در این روز مقدس مردم را کشته اند تصمیم گرفتم با رسانه ها تماس بگیرم. همکارانم در خارج از کشورهم تشویقم می کردند و می گفتند اگر بدون اینکه حرفی بزنی برگردی تهران کارت بی فایده بوده و هیچکس نخواهد فهمید که در میان مأموران دولت ایران هم کسانی پیدا می شوند که با حکومت مخالفند. روز چهارم ژانویه هم تلویزیون دولتی نروژ خبر استعفای مرا اعلام کرد.<br /><br /><span style="color:#000066;">تهران چه واکنشی نشان داد؟</span><br />منوچهر متّکی وزیر امور خارجه اعلام کرد که استعفای مرا نمی پذیرد و سه نفر را برای توضیح در مورد برنامه برگشت من به اسلو فرستاد. من به آن ها اجازه ندادم وارد خانه شوند و جلوی در خانه و در حضور مأموری که برای حفاظت از جان من جلوی خانه گذاشته بودند و مأموران پلیس با آن ها صحبت کردم. به من گفته شد که باید فوراً به ایران برگردم و به محض ورود در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کنم که استعفا نداده ام. گفتند نگران نباشم. برایم کاری در وزارت خانه دست و پا خواهند کرد. به آن ها گفتم امکان ندارد به عقب برگردم. ضمنا می دانستم که اگر برگردم با چه خطر بزرگی روبرو هستم. چند روز بعد جسدم در خیابان پیدا می شد و کشته شدنم را می انداختند گردن دشمنان انقلاب.<br /><br /><span style="color:#000066;">واکنش همکارانتان چه بود؟</span><br />خیلی از آن ها با من هم نظرند. وقتی خبر استعفایم را اعلام کردم 27 نفر از آن ها از سراسر دنیا به من ای میل زدند و اعلام پشتیبانی کردند. همکارانم در اسلو هم از من حمایت کردند منتها خیلی از آن ها به خاطر آنکه خانواده هایشان در ایران هستند می ترسند ضمن آنکه نگران از دست دادن موقعیت اقتصادی خود هستند. خود من به عنوان دیپلمات وضع مالی خیلی خوبی داشتم. حقوق خوب می گرفتم، کارم و موقعیتم خوب بود و همه این ها را از دست دادم. امّا اصلاً پشیمان نیستم. عوضش می توانم با ایرانی هائی که در خیابان می بینم دست بدهم و حرف بزنم.<br /><br /><span style="color:#000066;">خطری خانواده شما را در ایران تهدید نمی کند؟<br /></span>چرا و من ازهمین نگرانم. کسی که از حکومت انتقاد می کند جایش زندان است. در ماه های اخیر خیلی ها این را تجربه کردند. سه نفری که در اسلو به دیدن من آمده بودند می گفتند اگر آنچه را که می خواهند انجام ندهم هم خودم دچار دردسر خواهم شد هم خانواده ام در ایران. بعد از این ماجرا پسر خواهرم در جریان یکی از تظاهرات خیابانی بازداشت شد و وقتی فهمیدند خواهرزاده من است زندانی اش کردند. یک ماه بعد آزاد شد امّا از اداره ای که در آن کار می کرد بیرونش کردند و حالا مجبور است هر هفته خودش را به کلانتری معرفی کند. مسلماً خطر وجود دارد امّا من چه کار می توانم بکنم؟ برای خلاص شدن از دست این حکومت راهی جز افشای وقایعی که در ایران می گذرد وجود ندارد. من و افراد نزدیک خانواده در این زمینه با هم صحبت هائی داشته ایم. می دانم که آن ها حامی میرحسین موسوی هستند و در تظاهرات شرکت می کنند.<br /><br /><span style="color:#000066;">شما را تهدید کرده اند؟</span><br />پلیس نروژ مایل نیست من در این باره حرفی بزنم ولی بله تهدید شده ام. تازگی ویدئوئی هم به دستم رسیده که از روی یکی از کانال های تلویزیون ایران ضبط شده و در آن من را تهدید کرده اند که اگر ساکت نمانم پسرم را می دزدند. البته هدفشان به غیر از تهدید من ترساندن همکارانم است تا مورد من تکرار نشود.<br /><br /><span style="color:#000066;">آیا در مقام کنسول مجبور به انجام کارهائی که موافقشان نبودید شده اید؟</span><br />کار من در سفارت صدور گذرنامه و ویزا و تنظیم وکالتنامه بود. کسی که می آمد کنسولگری برای گرفتن مدارک درخواستی باید پرسشنامه ای را پر می کرد و در آن نام آشنایانش در نروژ و ایران را می نوشت و توضیح می داد که در اسلو چه کار می کند و خیلی سئوال های دیگر. این پرسشنامه ها را می فرستادیم برای وزارتخانه. بعضی از مراجعین حاضر نمی شدند این پرسشنامه را پر کنند و در نتیجه یا مدارک مورد نیاز به آن ها داده نمی شد یا اگرهم می گرفتند به محض اینکه پایشان به تهران می رسید دستگیر می شدند. در مورد کسانی که می دانستیم در تظاهرات ضد انقلابی شرکت می کنند یا مراجعینی که از کارمندان سفارت خیلی سئوال می کردند هم اوضاع به همین منوال بود.<br /><br />آینده ایران را چطور می بینید؟<br />ایران به دموکراسی و آزادی احتیاج دارد و غرب باید به مردم ایران کمک کند البته نه با ایجاد وحشت در مورد برنامه هسته ای بلکه با دفاع از حقوق بشر در ایران. انقلاب سبز ایران خشونت را رد می کند. میرحسین موسوی هم مرتب گوشزد می کند که برای طرح اعتراضات مان باید به روش های صلح جویانه متوسل شویم. نباید اجازه داد که تند روی حاکم شود چون حکومت طالب خشونت است. باید با مقاومت حکومت را وادار به مذاکره با مخالفان کرد. غرب می تواند با محکوم کردن موارد تجاوز به حقوق بشر و صادر نکردن ویزا برای مقامات حکومت و مسدود کردن حساب هایشان در خارج به مردم ایران کمک کند. غرب باید مسئولان را هدف قرار دهد نه مردم را.<br /><br /><span style="color:#000066;">استعفای شما چه تأثیری داشته است؟</span><br />برای حکومت مشکل ساز بوده. من و شیرین عبادی برنده نوبل صلح ملاقاتی داشتیم که ضمن آن درباره تجاوز به حقوق بشر صحبت کردیم. این ها همه مهمند امّا در داخل ایران هم مردم کم کم باید حرفشان را بزنند، کارمندان دولت از رفتن سر کار خودداری کنند، استاد و شاگرد بحث کنند و... شاید به زودی روزی برسد که من بتوانم به ایران برگردم.<br /><br />منبع: <a href="http://www.liberation.fr/monde/0101620858-je-savais-ce-qui-m-attendait-en-iran-au-mieux-la-prison" target="_blank">لیبراسیون</a> 23 فوریه</div>اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-9971705380711651432010-02-21T02:20:00.000-08:002010-02-21T02:25:16.932-08:00نظام مزدی ازفریدریش انگلس - ترجمه : فرهاد نیکو<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgRLIxdv2-SRbz5tn9aNJ0nlcyqwfVlxtjY226NRkktffcEyVCrrHr0xSsSAh2zSNaxaPJWlq8IoggGoG00zlLfzx5keAeo46pA1MoKQE7HUrf3-IfxMXnHarTjJVft1B3Oa4u-rlyiGBKC/s1600-h/329-6.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 170px; FLOAT: left; HEIGHT: 220px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5440640156959825650" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgRLIxdv2-SRbz5tn9aNJ0nlcyqwfVlxtjY226NRkktffcEyVCrrHr0xSsSAh2zSNaxaPJWlq8IoggGoG00zlLfzx5keAeo46pA1MoKQE7HUrf3-IfxMXnHarTjJVft1B3Oa4u-rlyiGBKC/s400/329-6.jpg" /></a>درمقاله ی قبل ، به بررسی شعار قدیمی " روز مزد عادلانه در برابر روز کارعادلانه " پرداختیم . آن جا به این نتیجه رسیدیم ، که تحت شرایط اجتماعی کنونی ، عادلانه ترین روز مزد ، الزاما معنایی جز ناعادلانه ترین تقسیم تولید کارگران ندارد ، بیشترین سهم از تولید به کیسه ی سرمایه دار می رود و به کارگران فقط آن قدر پرداخت می شود ، که قادر باشند باز هم کار کنند و تولید مثل نمایند .<br />این یک قانون اقتصاد سیاسی است ، در واقع ، این قانونی است که اقتصاد جامعه ی کنونی بر اساس آن سازمان می یابد و از تمام قوانین عرفی و یا مدون شده در نهادهای قانونی انگلستان – از جمله دادگاه عالی چنسری (1) – پر قدرت تر می باشد ، مادام که جامعه به دو طبقه ی رو در رو تقسیم شده باشد – یعنی از یک سو سرمایه داران ، که تمام وسایل تولید ، زمین ، مواد خام و ماشین آلات را در انحصار خود دارند و از سوی دیگر کارگران ، یعنی مردم زحمت کشی که تماما از مالکیت وسایل تولید محرومند و تنها صاحب نیروی کارشان هستند -، تا زمانی که این آرایش اجتماعی موجود باشد؛ قانون کار مزدی هم چنان قدرت مند باقی خواهد ماند و هر روز از نو ، زنجیرهایی که مردم کارگر را به بردگان محصول کار خودشان تبدیل می کند ، محکم تر خواهد کرد .<br />اتحادیه های کارگری این کشور قریب شصت سال است ، که علیه این قانون مبارزه کرده اند ، نتیجه چه شده است ؟ آیا آن ها توفیق یافته اند ، که کارگران را از بندی که سرمایه – یعنی حاصل کار خودشان - بر آن ها زده است ، رها سازند ؟ آیا آن ها حتی یک بخش از طبقه ی کارگر را قادر ساخته اند ، که از موقعیت بردگان مزدی ارتقا یافته و خود مالک وسایل تولید خودشان ، مواد اولیه و ماشین آلاتی که رشته ی تولید ی شان نیاز دارد ، ودر نتیجه صاحب محصول کار خویش بشوند ؟ تا کنون به خوبی روشن شده ، که آن ها نه فقط چنین نکرده اند ، بلکه حتی تلاشی هم در این جهت از خود نشان نداده اند .<br />واضح است که از این واقعیت نتیجه نمی گیریم که اتحادیه ها ، سازمان های بی مصرفی هستند ، بر عکس ، اتحادیه ها در انگلستان – مانند هر کشور صنعتی دیگری – برای مبارزه ی طیقه کارگر علیه سرمایه لازم هستند ، نرخ متوسط دست مزدها برابر است با مجموع وسایل معیشتی ، که کارگران برای حفظ نسل خویش و زندگی برطبق سطع معیشتی که در یک کشور معین مرسوم است ، بدان ها نیاز دارند . این سطح معیشت ممکن است برای بخش های مختلف کارگران ، متفاوت باشد ، خاصیت مهم اتحادیه های کارگری این است ، که در مبارزه شان برای حفاظت از نرخ دست مزدها و کم کردن ساعات کار روزانه ، وظیفه ی حفاظت و بالا بردن سطح معیشت کارگران را در مقابل خود قرارمی دهند . صنایع بسیاری در شرق لندن هستند ، که کار در آن ها به همان سختی کار کارگران خشت چین است ، ولی دست مزدشان به سختی به نصف کارگران دسته ی دیگر – بی سازمان و ضعیف – بایستی در مقابل تعدیات اجتناب ناپذیر و حتی دل بخواه کارفرمایان تسلیم باشند ، سطع معیشت آن ها به تدریج پایین می رود ؛ آن ها یاد می گیرند ، که چگونه با مزد کم تر زندگی کنند ؛ و طبعا دست مزدشان به سطحی تنزل می کند ، که خودشان کافی بودن آن را قبول کرده اند .<br />بنابراین ، قانون کار مزدی آن قدرها هم غیر قابل انعطاف و غر قابل تغیر نیست ، همواره – به غیر از دوران بحران – برای هر بخشی از تولید ، نرخ مزد می تواند در نتیجه ی مبارزه بین دو طبقه متخاصم در محدوده ی معینی تغیر کند ، دست مزد معمولا از طریق یک معامله تعین می شود و درهر معامله ، آن طرف که بتواند بیشتر . بهتر مقاومت کند ، برای بیش تر گرفتن شانس بهتری دارد ، اگر کارگری به تنهایی بخواهد با سرمایه دار معامله کند ، به سادگی معامله را می بازد ، ولی اگر تمام کارگران یک شاخه ی صنعت ، یک سازمان پر قدرت ایجاد کنند ، در میان خود مبالغی را جمع کنند و یک صندوق ایجاد نمایند ، آن گاه قادر خواهند بود که به مثابه ی یک قدرت وارد معامله با کارفرما شوند و در صورت لزوم در مقابل وی مقاومت کنند ، و تنها در این صورت است ، که آن ها این فرصت را خواهند داشت که حتی آن چه را که بر اساس اقتصاد جامعه ی کنونی می توان " روز مزد عادلانه در برابر روز کار عادلانه " نامید ، به کف آورند .<br />مبارزه ی اتحادیه های کارگری ، قوانین مزد را به هم نمی زند ، بلکه برعکس آن ها را به مرحله ی اجرا در می آورد ، بدون مقاوت اتحادیه ها ، کارگران حتی آن چه را که بر طبق قوانین نظام مزدی ، حق شان است ، دریافت نخواهند داشت ، تنها ترس از اتحادیه ها است ، که سرمایه دار را مجبور می کند که به پرداخت ارزشی که بازار برای نیروی کار تعین کرده است ، تن بدهد . شاهد می خواهید ؟ بسیار خوب ، نگاهی به مزدهایی که اعضای اتحادیه های بزرگ دریافت می کنند ، بیاندازید و آن ها را مقایسه کنید با مزدی که به کارگران صنایع کوچک در آن دریای فقر – یعنی شرق لندن – پرداخت می شود .<br />دیدیم که اتحادیه های کارگری به نظام مزدی حمله نمی کنند ، ولی واقعیت این است که زیادی و یا کمی دست مزدها باعث و بانی وضعیت خفت بار اقتصادی طبقه کارگر نیست ، بلکه این وضعیت از این حقیقت ناشی می شود که کارگر مجبور است به جای دریافت تمامی محصول کارش ، فقط سهم کوچکی از آن را تحت عنوان مزد دریافت کند ، سرمایه دار تمام تولید را به کیسه ی خود می برد و آن گاه از این کیسه ، مزد کارگر را می دهد ؛ چرا که او صاحب وسایل کار است . بنابراین ، هیچ گونه رهایی واقعی ای برای طبقه ی کارگر ممکن نیست ، مگر این که وی مالک وسایل کار – زمین ، مواد خام ، ماشین و غیره – بشود و در نتیجه ، مالک تمام محصول کار خودش گردد .<br />(1)-دادگاه چنسری - chancerycourt- ازبالاترین دادگاه های بریتانیا به شمار می آید .<br />-نوشته ای که خواندید ، از جمله سلسله مقالاتی است که انگلس بین ماه های مه تا اوت سال 1881 برای هفته نامه ی کارگری " لبیر استاندارد "-Labourstandard به تحریر در می آورد ، «لبیر استاندارد» ، نشریه ای در رابطه با جنبش اتحادیه ای کارگران انگلستان بود که بین سالهای 1881تا1885منتشر می شد و مقالات انگلس تقریبأ هر هفته به صورت سر مفاله در این نشریه درج می گشت .<br />ترجمه : فرهاد نیکو باز نویسی : رحمت خوشکدامناشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-48544332034403358102010-02-20T12:26:00.000-08:002010-02-20T12:35:00.891-08:00شاهو نعمتی / چرا علیه مذهب ؟!<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6b_w6masOEPDKCxOcyrDjpHiiZu4Nwj_1OSe9_VukMfc7zHRGz0_bSiLcAjvHxmiuD2FTVRLpJWgqtAGOjFn2DO5xhj8DQNZsJKyri4CjAk9mVRI11H5iqRHq5oC5umFdwGbgPr0vYKiV/s1600-h/e.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 300px; FLOAT: left; HEIGHT: 235px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5440426783871167170" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6b_w6masOEPDKCxOcyrDjpHiiZu4Nwj_1OSe9_VukMfc7zHRGz0_bSiLcAjvHxmiuD2FTVRLpJWgqtAGOjFn2DO5xhj8DQNZsJKyri4CjAk9mVRI11H5iqRHq5oC5umFdwGbgPr0vYKiV/s400/e.jpg" /></a>جواب دادن به این سوال از دیدگاه ماتریالیستی و مارکسیستی بسیار روشن و علمی ست مذهب یکی از ابزارهای قوی در دست دولت ها برای تحمیق و به تمکین در آوردن توده ها و یکی از اشکال ستم روانی بر آنهاست .<br /><br /><br />مذهب قدمتش به اولین جوامع انسانی بر می گردد و با به وجود آمدن جوامع طبقاتی در خدمت دولت ها و طبقات حاکمه قرار گرفت انسان نادان به دلیل ترس و نا آگاهی منشا هر پدیده ای را در قدرتی ماورای بشری و موجودی به نام خدا می بیند و اینگونه انسان مذهب را اختراع می کند و همان گونه که مارکس می گوید :(( مذهب مخلوق انسان در تنگناست )) مذهب تا به وجود آمدن جوامع طبقاتی به عنوان جوابگوی سوالات و پناهگاه فکری روانی انسانها قرار می گیرد و برای هر پدیده و هر سوالی خدایی می سازد و آن را پرستش می کند , خدایان را خوف خلق نمود ( لنین)<br />اما با پیدایش نظام برده داری مذهب کارکردی دیگر پیدا می کند و در تار و پود جامعه ی طبقاتی تنیده می شود استقرار فرمانروایی یکتا در زمین از راه تداعی معانی , سبب به وجود آمدن آموزش مذهبی مربوط به وجود شاه خدایان گشت این گزار تدریجی از پلی نیسم ( اعتقاد به وجود خدایان گوناگون ) به منویسم ( اعتقاد به خدای یگانه ) را می توانیم به درجات و اشکال گوناگونی در اکثر کشورهای برده دار باستان مشاهده نماییم.<br />رواج برداشت مذهبی صوفیانه ای که قایل به خصلت گزاری هستی زمینی و امید به آینده ی بهتر در دنیای آتی بود ریشه این احساسات راه را برای ظهور دین مسیح هموار ساخت مسیحیت با بسیاری از ادیان آسیایی و آفریفایی تطبیق یافت که از آنجمله است اعتقاد به خدایی که مرده و سپس زنده شده خدایی که گویا خون خود را برای نجات انسانها از پلیدی و شر نثار نموده و آنها را به فنانپذیری رهنمون می کند.<br />وخامت روز افزون زندگی بردگان و فقدان حقوق مدنی آنها و شکست های پی در پی شورش های برده ها و یاس و نا امیدی که در میان آنها به وجود آمده بود به رواج مذهب ( مسیحیت ) کمک شایانی کرد و در این دوره مذهب تبدیل به نجات بخش آنان شد و توهم به نجات به وسیله ناجی که از طرف خدا ریشه ی ظلم و ستم را خواهد خشکاند و آزادی و رفاه را به آنان عطا خواهد کرد از لحاظ فکری و روانی آنها را زنده نگه میداشت و با این توهم امید به ادامه زندگی و تحمل مصایب زندگیشان را میسر میکرد و بی دلیل نیست که ... می گوبد : مذهب اخلاق بردگان است<br />اما مدتی نگذشت که برده داران از این قدرت خارق العاده ی مذهب به نفع خود سود بردند آنان موعظه های مسیحیت را که در باب تسلیم و اطاعت و تقاضای آن برای تبعیت کامل و پذیرش نامشروط شریعت می کند جلب شده بود در نتیجه تغییر روش طبقه حاکم نسبت به مسیحیت امپراطور کنستانتین در آغاز سده چهارم دین مسیح را دین دولتی اعلام نموده و به کلیسای مسیحی قدرت قابل ملاحظه ی داده شد مسیحیت از صورت دین ستمدیدگان به سلاح نیرومند برده داران برای سلطه معنوی بر آنها دگرگون گشت مسیحیت برای تامین حمایت عامه با بسیاری از مراسم مشترک منطبق شد.<br />مذهب به عنوان دستگاه ترویج خرافه و دروغ و به تسلیم کشانیدن توده ها در آمد و در دوران فیودالی این استفاده از مذهب به اوج خود رسید در این دوره شاهد قدرت گیری کلیسا وفجایع وجنایات آن هستیم نظام فیودالی با تحمیق دهقانان وانداختن یوق نامریی مذهب بر گردن آنها از مذهب در جهت اسثمار هر چه بیشتر آنها کمک گرفت نوباتمام قوا ونیرو به کمک مذهب و کلیسا ودستگاه سرکوبش در برابر آزادی پیشرفت علم فلسفه هنرو... ایستادگی کرد ,دستگاه تفتیش عقاید را براه انداخت وهزاران هزار انسان را به کام مرگ کشاند .<br />پس از انقلابات بورژوایی وبه وجود آمدن نظام سرمایه داری به مذهب عقب نشینی زیادی داده شد وامروز با گذشت چند قرن از سرکار آمدن سرمایه داری هنوز شاهد دست درازی مذهب وبقای آن هستیم امروزه سرمایه داری مذهب را به عنوان سگی هار ونگهبان نظام طبقاتی در قفسی طلایی نگه داری میکند وهمان استفاده را با اشکالی دیگر وپیچیده تر وروشهای نوین از مذهب میکند وسالانه میلیاردها دلار صرف تبلیغ ترویج وحفظش میکند ومذهب نیز باتقدس مناسبات بورژوایی استثمار گرانه ضد زن و... دعوت به تسلیم وتمکین وسکوت در مقابل آن دین خود رابه بورژوایی و طبقه حاکمه ادا میکند تعابیری مانند قضاو قدر سرنوشت وتقدیر وتمکین واطاعت از جمله مفاهیم مورد علاقه دولتها و طبقات حاکمه ست که مذهب مبلغ آن است.<br />دراین سوی جهان نیز اسلام سیاسی که چند دهه است متولد شده ودر ایران نتایج وحشتناک وفاجعه آمیزآن را که زندگی مردم را به تباهی وفلاکت کشانده و بی حقوقی عظیمی به زنان کودکان جوانان و...و در کل به تمام انسانهاوارد کرده است شاهدیم مذهب تنها یک ایدولوژی ومکتب نیست مذهب ماهیتی طباقتی دارد ودر خدمت دولت وطبقه حاکمه بوده وهست وبه همین دلیل با شعار جدایی دین از سیاست نمیتوان به مبارزه با آن رفت چون مذهب با سیاست اجین شده وبنا به ماهیت طبقاتی آن در سیاست طبقه حاکمه تلفیق شده است وباید با شعار جدایی دین از دولت و اضمحلال دولت با آن جنگید ودست درازی ودخالت مذهب در زندگی انسان را کوتاه کرد و آن را تا مغز مومنین عقب راند ودرآنجانیز با شیوه ای آگاه گرانه وعلمی با آن مبارزه کرد .<br />دولت وطبقات حاکمه از خصوصیات مذهب به بهترین شکل استفاده وسود میبرند به عنوان نمونه میتوان چند نمونه از این خصوصیات را بر شمرد:<br />1-اراده فوق بشری خدا<br />این نوع تفکر سرمنشا همه چیز وتمام روابط انسانی وطبقاتی ومصائب بشری را ناشی از قدرتی مافوق بشری وخواستی الهی میداند ودولتها وطبقات حاکمه خود را از هر گونه مسئولیتی در برابر این معضلات مبرا میدارند وآن را خواست ومشیت الهی القا میکنند ومخالفت با آن گناه وهمراه با عقوبتی ابدی است .<br />2-وجود پدیده بهشت وجهنم در مذهب<br />اعتقاد به وجود دنیایی دیگر که در آن به تمام اعمال انسانها جواب داده می شود و انسانهای نیک ( مذهبی ) به رفاه و خوشبختی می رسند و ظالمان و انسانهای بد به عذاب گرفتار می آیند وتوهم رستگاری در پناه خزعبلات مذهبی وقبول تمام ستم ها ومشکلات این جهان فانی وکوتاه برای رسیدن به جهانی باقی ولایزال توده ها را به بی تحرکی وتسلیم شدن میکشاند و مسکنی برای دردهای آنان است مومنین با ترس از بهشت وجهنم مجبور به اجرا وتبعیت از فرامین ودستورات مذهب میشوند وهمان گونه که مارکس میگوید مذهب افیون توده هاست.<br />3-ضد زن بودن مذهب<br />مذهب که ماهیتی طبقاتی دارد وجوامع طبقاتی از بدو تولد مرد سالاری جزیی از آن بوده است در مذهب نیز رنگ داده است و مرد سالاری وزن ستیزی به عریانی قابل مشاهده است وبورژوازی به بهترین شکل از آن استفاده میکند تحقیرو ستم جنسی بر زن وتبدیل کردن زن به کالایی جنسی دستاورد سرمایه داری و مذهب برای زنان است و بورژوازی هم از آن سود خود رامیبرد و هم نصفی از جامعه را به دست نصف دیگر به لطف این افکار ارتجاعی وضد بشری سرکوب میکند ( البته کسانی که به مرد سالاری ومذهب معتقدند) وبه سادگی وبدون صرف هزینه ای توده ها را به وسیله خود آنان سرکوب میکند وبسیاری از وظایف مسئولیت ها وهزینه های خود نسبت به جامعه را به دوش همان زنان وخانواده ها انداخته است و خانواده را به عنوان کارخانه بازتولید نیروی کار ونهادی سرکوبگر در خدمت مالکیت خصوصی در آورده است .<br />در اسلام که یکی از ضد زن ترین مذاهب دنیاست آیات زیادی در این رابطه را میتوان در قرآن نام برد.<br />سوره نساء آیه 38 :مردان را برزنان تسلط وحق نگهبانی است به واسطه برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقدر داشته وهم به واسطه آن که مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند .<br />سوره بقره آیه 224:زنان شما کشتزار شمایند برای کشت به آنها نزدیک شوید هر وقت معاشرت آنها را میخواهید .<br />4- مذهب عامل شکاف ونفاق<br />دولتها از خصیصه مذهب به بهترین شکل استفاده وبین انسانها به عام وطبقه کارگر به طور خاص فاصله انداخته اند ودر بسیاری موارد یکی از عواملی که مانع اتحاد کارگری میشود همین است ( ناسیونالیسم و... نیز چنین کارکردی دارد ) و در طول تاریخ نسل کشی ها جنگهای مذهبی وبرخورد فاشیستی مذهبی را شاهد بوده وهستیم .<br />مذهب با نقض حقوق اولیه انسانها پایمال کردن آزادی های فردی اجتماعی سیاسی ودخالت در زندگی شخصی افراد تا کنج سلول های خاکستری وتختخواب آنان به دستگاه ونهادی کاملا ضد بشری وابزار سرکوب دولتها تبدیل شده است وچهره ی کثیف وجنایت کارانه خود را به قبیحانه ترین شکل ممکن نمایان کرده است .<br />تنها در جامعه ای بدون طبقه میتوان مذهب را به طور کامل از میان برداشت چون عمر مذهب به طبقاتی بودن جامعه گره خورده است و تا ستم طبقاتی و مالکیت خصوصی موجود است مذهب نیز در این لجنزار تغذیه می کند و رشد می کند تنها با انقلابی کارگری میتوان به جامعه ای بدون طبقه رسید اما تا آن روز نباید در مقابل مذهب سکوت کرد واجازه داد که بیشتر از این زندگی انسانها را به لجن بکشاند مبارزه با مذهب در تمامی سطوح وقلمروهای آن همین امروز کار ما کمونیستهاست هیچ جریان دیگری با همه تبلیغات سکولاریستی وروشنفکرانه شان به غیر از کمونیست ها نمیتوانند پرچم دار این مبارزه باشند ودلیل آن هم بسیار روشن است تنها کمونیستها به دنبال رهایی کامل انسان وساختن جامعه ای بدون طبقه هستند ونه هیچ جریان دیگری که. به دلیل ماهیت طبقاتی آنان نیز حافظ وضع موجود بورژوایی و مرتجع هستند و این ابزار برای آنها هم کار آمد است حال با هر اسم وپسوندی که باشند. تنها راه نجات انسان از شر این موجود درنده و وحشی و برانداختن دنیای سرمایه داری و کهن و ساختن دنیایی بهتر سوسیالیزم است .<br />من (شاهو نعمتی) این وبلاگ را در راستای نقد ومبارزه با مذهب راه اندازی کرده ام واز تمام رفقایی که مطالب ومقالاتی در باره مذهب دارند دعوت به همکاری میکنم مطالب بدون دست کاری و کامل با ذکر نویسنده ومنبع درج خواهد شد دست دوستیتان را به گرمی می فشارم به امید فردایی بهتر<br />زنده باد سوسیالیزم<br /><br />Web :www.redboye1917.blogfa.com<br />Web : www.antimazhab.blogfa.com<br />Email : shaho.nemati@yahoo.comاشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-33151160122462673042010-02-20T03:01:00.000-08:002010-02-20T03:03:20.166-08:00اسماعیل مولودی / پایان یک دوره! نگاهی اجمالی به روند جنبش برابری طلب در ایران در دور اخیر و22 بهمن 1388<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjoumMlnD7mbGYA9G8rK09z99wzTU-O-dCBVlxre1F0UVSK09oK3mxpq1E79VKd8r2nSQ81ibDHykSCzRAJUzuVI01tmaCBowExlYWx0-VOEyqqZbMBa52OELayANxf3Gew8UHHrTrnp6sb/s400/e-moloudi.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 150px; FLOAT: left; HEIGHT: 112px; CURSOR: hand" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjoumMlnD7mbGYA9G8rK09z99wzTU-O-dCBVlxre1F0UVSK09oK3mxpq1E79VKd8r2nSQ81ibDHykSCzRAJUzuVI01tmaCBowExlYWx0-VOEyqqZbMBa52OELayANxf3Gew8UHHrTrnp6sb/s400/e-moloudi.jpg" /></a>اسماعیل مولودی 28 بهمن 1388<br />امسال 22 بهمن شرایط خاصی داشت زیرا قبل از بهمن در طول هشت ماه مبارزه ای جدی و رو در رو در خیابانها علیه حاکمیت نظام جمهوری اسلامی در جریان بود. کمپ دشمنان مردم هریک به نوعی به این روز نگاه کردند و در آن تلاش کردند مانعی شوند بر روند رو به رشد جنبش برابری طلب در ایران. جنبشی که بیش از ده سال است مستقیما در خیابان علنا علیه حاکمیت سیاه حکومت مذهبی اینجا و آنجا خودرا نشانداد. . این جنبش در حال رشد باعث شد که حاکمیت شکاف بردارد و قدرت سرکوب سالهای دهه 1360 و 70 را از دست دهد. این جنبش امکان عمل متحد را از دشمن گرفته و از قبل این جنبش و در سایه رشد آن هر دوره بنوعی اتحاد بالایی هارا بهم زده است. در اواخر دهه 1370 و قبل از آن اصلاح طلبان حکومتی جرئت کردند زیر سایه جنبش سرنگونی طلب خودرا سازمان دهند و با شعار "اصلاحات لازم است و دیکتاتوری بس است" در داخل و در صحنه بین المللی با شعار" دیالوگ تمدنها" خود و حکومت را برای دوره ای سرگرم کردند. روند رادیکال جنبش سرنگونی در دوره دهه 1370 ( اعتراضات وسیع دانشجویی، همبستگی دانشجویان و کارگران پتروشیمی و کارگران ذوب آهن در اصفهان و .. اعتراضات دیگر کارگری و اجتماعی برای حقوق برابر زن و مرد درجامعه) دشمنان مردم را ترساند دوباره متحد شدند و خاتمی دوباره با رهبر بیعت کرد و با ماشین سرکوب به جان دانشجویان و مردم مبارز افتادند، قتلهای زنجیره ای راه انداختند. اما رشد جنبش اعتراضی و ترسی که دردل حاکمیت و طرفداران بیرون حاکمیت نظام انداخت، کلا اصلاح طلبی و اصلاحات خواهی از بین رفت. این بود که با شکست کنفرانس برلین در سال 1379 (که تیر خلاصی بود بر لاشه مرده دوم خرداد) اصلاح طلبی مدتی خودرا در لاک فروبرد و مطیع و دست به سینه همراه قداره بندان حکومتی رفت. در دور دیگری با اعتصابات وسیع کارگری مثل اعتراضات و اعتصابات کارگران نساجی سنندج، اعترضات کارگران نیشکر هفت تپه، کارگران نورد اهواز، کارگران شیلات شمال،کارگران شرکت واحد، اعتراضات دانشجویی در 18 تیر ها و 16 آذر ها، مبارزات زنان و مردان برابری طلب علیه حجاب اجباری و برای برابری زن و مرد درجامعه به اضافه اجتماعات و اعتراضات اول ماه می ها و اعتراضات رادیکال در خارج ایران جنبش برابری طلب را قوی تر کرد و جامعه ایران در ده سال گذشته همیشه صحنه نبرد علنی مردم در خیابانها و در سراسر ایران علیه حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی بوده.<br /><br />شرایط و تاریخ جنبش برابری طلب بعد از شکست دوم خردادی ها!<br /><br />در شرایط دیکتاتوری و ترور و نبودن آزادی بیان، مطبوعات و تشکل رادیکال، همیشه مسله وحدت کلمه و یا وحدت بدون بار طبقاتی مد میشود. این نشان از نهایت سبعیت رژیم در جامعه و نیز نبودن تشکل علنی ورادیکال برای هدایت مبارزات توده های کارگر و زحمتکش است که صف مستقل خودرا خدشه دار میکند. رژیم جمهوری اسلامی قبل از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در خرداد 1388 کوچکترین تشکلهای خود جوش کارگری را تحمل نکرد، دهها رهبر کارگری را به زندان انداخت و فضای پلیسی را برزندگی و حیات روزانه جامعه شدید تر و تند تر کرد. ایجاد گشت و حمله پلیس تهران بزرگ به زنان در خیابانها برای مسئله حجاب ترفند هایی بودند که ماهها قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ایران دوباره شدید تر شده بود. از طرف دیگر مردم برای اعتراضات خود به هرکسی که اعتراض میکرد متوسل میشدند، بدون اینکه ماهیت و هدف اعتراض را تشخیص دهند. این مسئله یک بعد دیگر هم دارد و اینکه آنقدر وحشیگری حکومت در جامعه گسترده است که همه تلاش میکردند از بین بد و بد تر، بد را انتخاب کنند. اینجا ملی/ مذهبی ها کوشیدند، همراه جنبش برابری طلب شوند و خودرا نشان دادند. این شرایط فضا را دوباره برای اعتراضات داخلی کمپ طرفداران اصلاح طلب نظام اسلامی را باز کرد و اکبر گنجی، عبدالکریم سروش و امثالهم توانستند از این فضا برای حفظ نظام جمهوری اسلامی به انتقاد از تندرو های حکومتی بپردازند. مسئله اساسی در این بستر دهه ساله این است که فشار جنبش رادیکال و برابری طلب باعث شد که یک دور دیگر دعوای خانوادگی طرفداران نظام علنی شود و بچه آخوندهای اصلاح شده خودرا برای حمله به تندرو ها به بهانه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری آماده کنند. یعنی از قبل حمله گسترده جنبش برابری طلب در ایران اصلاح طلبان هم جرئت ابراز وجود پیدا کردند. در انتخابات دور نهم اصلاح طلبان شکست خوردند ولی هنوز فضا را مناسب نمیدیدند . بعد از کمی نق نق کردن ماست شان را کیسه کردند. بقول رفسنجانی "در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری ما هنوز امید داشتیم، و نمیدانستیم تصمیم چیست؟!!" نقل به معنی از سخنرانی رفسنجانی در مشهد(بعد از انتخابات دور دهم خرداد 1388). تصمیمی که آقای رفسنجانی بدان اشاره میکنند ، به نظر من ؛ یعنی خودشان (طرفداران رفسنجانی و شرکا) چقدر در قدرت شریک میشوند. اما ما شاهدیم که بعد از دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری اوضاع جامعه و وضعیت اقتصادی مردم و جامعه بدتر شد، مردم فقیر تر شدند و فضای پلیسی و ترور شدید تر شد. اعدامها بالا گرفت و بهم زدن گورستان خاوران ( که مرکزی شده بود برای اعتراضات خانواده های داغدار علیه اعدام) فشار اعتراضات کارگری بخصوص اعتراضات کارگران شرکت واحد ، پتروشیمی، کارگران ماشین سازی تبریز، اعتراضات خانواده های زندانیان سیاسی، اعتراضات نویسندگان و روشنفکران در جامعه علیه اختناق و سانسور، اعتراضات مردم علیه گران شدن بنزین در تهران و شهرستانها، اینها و صدها اعتراضات دیگر علیه حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی در فاصله بین انتخابات ریاست جمهوری نهم تا دهم اتفاق افتاد. در این فاصله زمانی چهار ساله، آنقدر اعتراضات ریز و درشت در جامعه شدت گرفت که فضای سیاسی را تغییر جدی داد و انتخابات ریاست جمهوری را مجبور کرد که علنی تر شود و مناظرات تلویزیونی آگاهی های خوبی به مردم داد تا هردو کمپ طرفدار نظام را بهتر بشناسند. مثلی هست که میگوید "اسبها به سر بالایی برسند، همدیگر را گاز میگیرند" در این شرایط صدق میکند. افشاگری های طرفداران نظام (چه آنهایکه در حاکمیت هستند و چه اصلاح طلبان) از هم در کمپین انتخابات ریاست جمهوری هویت آنهارا بیشتربرای مردم عیان کرد. اما با توجه به شرایط جامعه و نبودن آزادی بیان و تشکل، از ابتدای حرکتهای سیاسی و اعتراضات خیابانی دور اخیر صفها مخدوش و ناروشن بود. بعلت دیکتاتوری لجام گسیخته در جامعه گاها نمیتوان راحت سره از ناسره را تشخیص داد. بهمین خاطر است که در اعتراضات 16 آذر متاسفانه آنقدر مسائل قاطی شده بود که سایه وحدت کلمه صف دانشجویان مبارزه و سرنگونی طلب را دچار آشفتگی نمود. یا در 18 تیر سالهای اخیر هم گاها چنین بود.<br />اما از آنجا که اصلاح طلبان ماهیتا با رژیم در نگهداری نظام هم جهت بودند و هستند؛ نتوانستند ظرفیت رادیکالیسم اعتراضات مردم را تحمل کنند. تلاش کردند اعتراضات سرنگونی طلب را مخدوش کنند اما در مقابل رادیکالیسم جامعه، سریعا به مردمی که پرچم جمهوری اسلامی و عکس خمینی و قرآن را سوزاندند ، پشت کردند و از حرکت رادیکال مردم، ترسیدند.<br /><br /><br /><br />مسئله مردم ایران سرنگون کردن نظام اسلامی بوده و هست، انتخابات دور دهم ریاست جمهوری فرجه ای شد که صف اعتراض کنندگان به خیابان بریزند و آن شد که در 25 خرداد 1388 نمایش قدرت حرکت سرنگونی طلب علیه حاکمیت مذهبی در جامعه بود. یعنی برای هر ناظر سیاسی این مسئله روشن است که تظاهرات میلیونی 25 خرداد یک سابقه ده ساله مبارزاتی گسترده و قوی پشت سر خود داشت. شرکت کنندگان تظاهرات 25 خرداد1388 اکثریت جدی شان دهه سال بود با رژیم، علنا گیر بودند. هنوز خون ریخته دانشجویان در 18 تیرها، زنان مبارز علیه حجاب، کارگران علیه فقیر و بیحقوقی بر کف خیابانهای تهران و شهرهای دیگر نمایان است. اصلاح طلبان که فضای سیاسی و قدرت اعتراضی مردم به آنها دوباره اجازه داد بعد از غیبتی چند ساله، جرئت ابراز نظر بخود دادند. از تظاهرات 25 خرداد تعبیرات خود کردند و این را میخواستند وثیقه معاملات دعوای خانوادگی خود کنند. در روز قدس این حباب فکری اصلاح طلبان ترکید و خشم مردم معترض عکسهای خمینی و خامنه ای را پاره کردند شعار دادند "موسوی بهانه است اصل نظام نشانه است"، این شعارها، موسوی ، کروبی و طیف اصلاح طلب را به تفکر وا داشت. رفسنجانی فورا توبه نامه اش را نوشت و در جلسه مجلس خبرگان و تشخیص مصلحت نظام، سخنرانی کرد و بر رهبری ولایت فقیه و خامنه ای تاکید گذاشت. از آن به بعد شعار ها روشن تر شد.<br />هر چه شعار ها روشن تر و مشخص تر میشد ترس اصلاح طلبان بالا میگرفت. مردم در 13 آبان عکس خمینی را برای چندمین بار پاره کردند و طرفداران نظام از موافق و مخالف شروع کردن به چنگ و دندان نشان دادن به مردم. موسوی اعلام کرد بیحرمتی به رهبر انقلاب را نمیپذیرد. سمبه حکومت علیه اصلاح طلبان پرزور شد و ازشان خواستند بیایند و توبه کنند. بطوری که در شانزدهم آذر خفه شدند . دانشجویان چپ و رادیکال مورد حمله وسیع مزدوران حکومتی قرار گرفتند. در این روزها شایعه سوزاندن قرآن و عکس خمینی، داد طرفداران نظام را در آورد و از همه طرف علیه مردم خط و نشان میکشیدند. در روز عاشورا پرچم جمهوری اسلامی همراه با عکس خمینی و خامنه ای و قرآن را آتش زدند. مردم نشان دادند که چه تنفری از نظام دارند. اینجا اصلاح طلبان وحشت برشان داشت، کروبی توبه نامه نوشت و موسوی با بیانیه شماره 17 اش سند تسلیم اصلاح طلبان را انتشار داد.<br /><br />پایان یک دوره!<br /><br /><br />تاریخ تکرار میشود اما در روندی دیگر و بر بستری جدیدتر. در سال 1378 جنبش سرنگونی نظام اسلامی در ایران و در خارج ایران، اصلاح طلبان دوم خرداد را به چالش کشید و با 18 تیر بساط دوم خرداد در داخل بر چید، که کنفرانس برلین در سال 1379 (اصلاح طلبان به کمک یک بنیاد فرهنگی در آلمان و با همکاری فعالین ایرانی اصلاح طلب د ربرلین برگزار شد. این کنفرانس از طرف حزب کمونیست کارگری آنزمان که منصور حکمت در رهبریش بود به چالش کشیده شد و کنفرانس شکست خورد) بر لاشه بی خاصیت دوم خرداد تیر خلاص زد. امسال ده سال بعد از آن جریان، در روز عاشورا مردم سرنگونی طلب و رادیکال در ایران بر چانه زنی های اصلاح طلبان خط بطلان کشیدند و کل نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار دادند. در 22 بهمن ارتجاع اسلامی و حکومت سفاکش آنچنان فضای پلیسی و ترور را بر جامعه گستراند که جامعه را در وحشت فرو برد. اوباشان حکومتی با فضا سازی نظامی از هفته ها قبل، وحشت و مرگ را بر خیابانها و جان و مال مردم به گستراندند.<br /><br />برای ما کارگران و مردمی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی روز شماری میکینم. این دوره پر از دستاورد و پیشروی سیاسی بود. دوره ای که توانستیم بعد از سالها خفقان و سرکوب دوباره نیروی میلیونی خودرا در 25 خرداد 1388 به نمایش بگذاریم و هراس و مرگ را به دشمنان طبقاتی خود نشان دهیم. در این دوره ما مردم آزادیخواه و سرنگونی طلب اجازه ندادیم با خواستها و شعارهای آزادیخواهانه مان مورد معامله سیاسی کمپ دشمنان ما شود. این دوره مردم آزادیخواه و برابری طلب نشان دادند که تعیین قدرت در خیابان است و این تنها میتواند ضامن پیروزی ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد. جنبش برابری طلب با تلاش بیش از ده سال توانست صف و اتحاد حاکمان و حامیان نظام جمهوری اسلامی را دوباره بر هم زند. اینها نتیجه و دستاورد رادیکالیسم جنبش برابری طلب ما در ایران است. ما در این دوره قدم به قدم شعارهای خودرا پیشبردیم، اجازه دادیم همراهان نیم راه هم با ما بیایند اگر چه آگاه بودیم که اینها مسافرین نیم راه هستند و تاب پیشبرد خواستها و شعارهای مامردم برابری طلب را ندارند. ما در این دوره به آنها نیرو دادیم که جرئت کنند از خفا بدر آیند و مستقیم خودرا با مردم برابری طلب قاطی کنند. ما نشان دادیم که تنها نیروی آزادیخواه و برابری طلب میتواند نظام ددمنش جمهوری اسلامی را سرنگون کند. ما بار دیگر نشان دادیم در تصمیم خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی مصمم هستیم و گول شعار ها و راه کارهای لیبرالها و ملی/ مذهبی ها را نمیخوریم. رسالت ما سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری رفاه و برقراری زندگی بهتر برای جامعه و آحادش هستیم. ما جنبش برابری طلب نشان دادیم اهل عمل و اتحاد هستیم اما به اصلاح رژیم جمهوری اسلامی اعتقاد نداریم. تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی میتوان دنیایی برابر را ساخت. ما در روزهای قدس، 13 آبان و عاشورا به اصلاح طلبان و لیبرالهای و ملی/ مذهبی ها نشان دادیم که اجازه نمیدهیم شعارهای رادیکال و سرنگونی طلب مارا وثیقه معاملات سیاسی در نزاع درون خانوادگی خود کنند. در این دوره بار دیگر هویت تاریخی اصلاحات و اصلاح طلبی را بر ملا کردیم و لیبرالها نشان دادند که در مبارزه طبقاتی رفیق نیمراه و در نهایت همکار نظام طبقاتی در جامعه هستند.<br /><br />آری ما از یک آزمون سخت موفق بیرون آمدیم. ما باید این نیروی تازه نفس که در این دوره خودرا حدادی کرد حفظ کنیم برای نبردهای دیگری که در راه است آماده شویم. ما مردم برابری طلب باید از هر فرصتی برای به زیر کشیدن نظام جمهوری اسلامی استفاده کنیم. اما گول شعارهای کاسب کارانه و فرصت طلب را نخوریم. ما باید به متحد کردن و متشکل کردن نیروهای خود دور از چشم دشمنانمان بپردازیم. موسوی توبه نامه اش را نوشته، کروبی حاجت خودرا از درگاه امامش خواسته و پنج تن هم در خارج کشور همراه با دیگر ملی/ مذهبی ها و لیبرالهای طرفدار غرب سرخورده شده اند و تکاپوی هفته های قبل را ندارند. اما ما کارگران و مردم برابری طلب در میدان مبارزه علیه حاکمیت هار مذهبی ایستاده ایم. میدانیم این رژیم اصلاح پذیر نیست. ما هر روزه در کارخانه ها و کارگاهها ، در خیابانها، مدارس ، دانشگاهها و در وسعتی به وسعت جامعه و در زمینه های مختلف سالهاست با جمهوری اسلامی این حکومت سفاک و مذهبی در گیر هستیم. ما بسان لیبرالها کم حوصله وشعاری نیستیم. میدانیم با چه حکومت سفاک و درنده ای در گیریم. اما این دوره برای ما یک آزمون جدی بود. نشان دادیم هم قدرت داریم و هم اهل عمل هستیم، اما فقدان یک تشکل رادیکال را بیشتر درک کردیم. باید خودرا برای دوره دیگری متشکل و متحدانه آماده کنیم. ما مصمم به سرنگونی جمهوری اسلامی هستیم و برای ایجاد دنیایی بهتر مبارزه و تلاش میکینم.<br /><br />زنده باد انقلاباشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-67116503059232156112010-02-17T15:14:00.000-08:002010-02-17T15:17:56.904-08:00چه چیزی را نمی دانستیم؟ با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjehXBrR6STOTd0xXKbKH0NcZIyLQ8N6l_LgsEnIj6dgBfUNugyYlZEbBwYcxNhBm-8P6wZfFNG76P6BljE3Tpted19BKOAUbWjHxhIBBsQBj5obvyxz2lOcI0AyAD6lEWTxRSU9RUAsN9o/s1600-h/soal.JPG"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 250px; FLOAT: left; HEIGHT: 188px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5439355568707147218" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjehXBrR6STOTd0xXKbKH0NcZIyLQ8N6l_LgsEnIj6dgBfUNugyYlZEbBwYcxNhBm-8P6wZfFNG76P6BljE3Tpted19BKOAUbWjHxhIBBsQBj5obvyxz2lOcI0AyAD6lEWTxRSU9RUAsN9o/s320/soal.JPG" /></a><br /><div><strong>چه چیزی را نمی دانستیم؟</strong><br /><br /><div><strong>با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی</strong><br /><br />مجید خوشدل<br /><br />www.goftogoo.net<br /><br />سکوت بخش بزرگی از جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج نسبت به چرائی و چگونگی راهپیمایی ۲۲ بهمن در ایران، شباهت زیادی به سکوت آنان در روزهای نخستِ حرکتهای اعتراضی مردم به نتیجه «انتخابات» دارد. سکوتی سرشار از ناگفته ها.<br />شکستن این سکوت معنی دار، طرح پرسش های منطقی را طلب می کند.<br /><br />چرا در بیست و دوم بهمن ماه ۸۸ خیابان های ایران نسبت به گذشته از وجود معترضان خالی بوده است؛ کجای کار ایراد داشت؛ چه چیزی چشمهای «تحلیل گران سیاسی» را پیش از ۲۲ بهمن بسته بود؛ «مردم» معترض در این روز کجا بودند؟<br />آیا اشتباه از «رهنمود» ها و محاسبات جماعتی محاسبه گر بود که «تئوری» های مهجورشان را در «اطاقهای فکر» !؟ تولید کرده بودند؛ آیا جامعه ایران پیچیده تر و متناقض تر از آنی است که در تحلیل های کلاسیک گنجانده شود؛ یا که اشکالی اساسی تر در پیش روی بوده است: در جوامع استبدادی «الیت جامعه» به ندرت افکار عمومی را نمایندگی می کند؛ تئوری ها با واقعیت ها همخوانی ندارند و کمتر کسی می داند که در بطن جامعه چه می گذرد؟<br />در این میان بخشی از جامعه سیاسی ایرانی به جای تلاش برای یافتن پاسخها، در پی اثبات دغلکاری های باند حاکم در به میدان آوردن طیفی از عناصر خودفروخته و ناآگاه جامعه بوده است. این کار پاک کردن صورت مسئله است و فرار به جلو را تداعی می کند.<br />* * *<br />واقعیتی است که اغلب تحلیلگران سیاسی مخالف رژیم اسلامی بر اهمیتِ حضور پررنگ مخالفان در تظاهرات ۲۲ بهمن در ایران تأکید میکرده اند. تا ۲۱ بهمن ماه سال جاری به کمتر نمونه ای برخورد می کنیم که تحلیلها، شرکت میلیونی مخالفان حکومت اسلامی در راهپیمایی ۲۲ بهمن را نوید نداده باشد.<br />شواهد چیز دیگری را نشان میدهد. چرا؟<br />- آیا سرکوب سیاسی و امنیتی شدن فضای جامعه، «تجربه ۲۲ بهمن» را به تنهایی توضیح میدهد؟<br />- آیا آنگونه که طیفی بر آن اصرار دارند، تاکتیک مخالفان حکومت به تجدیدنظر احتیاج دارد یا این که استراتژی آنان جای اما و اگر دارد؟<br />- در ایجاد وضعیت موجود، آیا موضعگیریهای اخیر مهدی کروبی (به رسمیت شناختن احمدی نژاد و ولیفقیه)، و نیز اطلاعیه های میرحسین موسوی ( شماره های ۱۶ و...) تأثیری در روحیه مخالفان حکومت، به ویژه دانشجویان و قشر جوان جامعه داشته است یا خیر؟<br />- چه عوامل دیگری تجربه ۲۲ بهمن را توضیح می دهد؟<br /><br /><br />طرح بالا را در تاریخ ۱۲ فوریه با دوستانی چند از گرایش های مختلف سیاسی در میان می گذارم و از آنان خواهش می کنم که با در نظر گرفتن سقفِ پاسخ ها، نظرشان را تا تاریخ ۱۷ فوریه برای ام ارسال نمایند.<br />اما از آنجا که پرسش طرح شده، پرسشی مرکّب و چندوجهی بوده است، سقف پاسخهای دریافتی به پیشنهاد دوستان افزایش داده می شود.<br /><br />اشاره به این نکته ضروری است که هفت سطر نوشته با هفت صفحه مقاله می تواند تفاوتی نداشته باشد، اگر استدلال کنیم که هفت با هشت و هشت با نه تنها یک سطر فاصله دارد و الی آخر.<br />اینگونه بود که تعدادی از پاسخ های دریافت شده را به دلیل طولانی بودن به صاحبان آن برای اصلاح عودت دادم. با وجود این دو نظر دریافتی که در مرحله دوم نیز از دو صفحه تجاوز می کرد را از لیست اظهارنظرها حذف نمودم.<br />نحوه درج اسامی دوستان به ترتیب دریافت نظرهای آنان بوده است.<br />سپاسگزار همه دوستانی هستم که در این نظرخواهی شرکت کرده اند.<br /><br />مهدی اصلانی:<br />با تحلیل "اغلب تحلیلگران سیاسی" پرسشِ شما در "حضور پررنگ" زاویه دارم. مشکل به جنسِ حضور بر میگردد. بیست و دوم بهمن میتوانست با اما و اگری ممکن، در تداوم عاشورا با عبور از جنبش اعتراضی به جنبش مطالباتی معنایی دیگرگون بخشد، اما این رخداد تبدیل به بزرگترین فرصتسوزی تاریخی موج سبز شد. سبزها باختند. بدجور هم "ششتایی" شدند. تاکتیک غلط، اشتباه محاسبه، توصیه اتاقفکریها، بیتوجه ماندن به بسیج حکومت و مهمتر از همه نداشتن برنامه برای حضور، زمینهای شد برای اتفاقی که شاهدش بودیم. در این روز سبزها بودند و کم هم نبودند، اما دیده نشدند. حضورِ سیاسی را باید دید. بودن باید یک بیان بیرونی داشته باشد، یا دستِکم جنسِ حضور آنگونه نباشد که به هویت دشمن اضافه کند. اگر پیشفرضمان بر آن استوار باشد که قرار بوده است در بیست و دوم بهمن اتفاق خاصی بیافتد و حال با متحقق نشدن آن باید به دنبال چرایی قضیه باشیم، یکسر راه به خطا بردهایم. سبزها بازی رفت را باختند، اما هنوز بازی برگشتی هست.<br />علی فرمانده:<br />از آنجاییکه که قرار است در ۷ سطر توضیح دهم، ترجیح می دهم به صورت نکته وار جواب سئوال شما را بدهم.<br />نکته اول: اینکه تحلیل گران سیاسی گفته اند که تظاهرات [ ۲۲ بهمن] میلیونی خواهد بود، باید پرسید آیا این تحلیل گران در خارج هستند یا در داخل. تحلیل فعالین سیاسی در روزهای قبل از ۲۲ بهمن حداقل چنین نبوده است.<br />نکته دوم: اپوزیسیون جمهوری اسلامی به خصوص در خارج از کشور پیرو فعالیت آکسیونی است که در نتیجه همه چیز را از کانال انجام یا عدم انجام حرکت های اعتراضی می بیند.<br />نکته سوم: فعالین در ایران اتفاقاً به دلیل اینکه فعالین علنی توسط رژیم یا دستگیر یا راهی خارج از کشور شده اند، مطرح می کرده اند که شرکت در تظاهراتی همانند ۲۲ بهمن که خودِ رژیم هم آمادگی حضور علنی در خیابانها دارد، کاری را به پیش نخواهد برد.<br />نکته چهارم: اپوزیسیون جمهوری اسلامی پس از ضربه های حرکت دانشجویی در چند سال پیش به این طرف، بیشتر از هر زمان دیگری خود را آماده فعالیت های مخفی ، بدون چهره سازی و با برنامه دراز مدت ، می کند و از اینرو از ماجراجویی های فعالین علنی و یا کسانی که سرنگونی جمهوری اسلامی را با آکسیونیسم یکی می دانند ، پرهیز دارند.<br />نکته پنجم: از آنجاییکه انزجار از جمهوری اسلامی به دلیل سرکوبهای چندین و چند ساله و حرکتهای مردمی اخیر اوج احساسی دوباره ای گرفته است، «تحلیل گران سیاسی» همه چیز را از این کانال ارزیابی می کنند تا واقعیت های موجود. آکسیون و حرکتهای اعتراضی با جنبش سراسری سرنگونی طلب فاصله بسیاری دارد و معادل یکدیگر نیستند.<br />بیژن نیابتی:<br />من حضور مخالفان حکومتی در ۲۲ بهمن را غیرملموس نمی دانم . آنچه که غیرملموس بود حضورجنبش رفرمیستی سبز بود . ۲۲ بهمن فراز نوینی بود در روند انکشاف نیرویی که خود را برای اولین بار درحضور جسورانه جنبش سرخ انقلابی در خیابان بدون سبزها ، نشان داد . تا اینروز جنبش سرخ علیرغم مشخص بودن خواستها و مطالباتش ، پیوسته در بستر جنبش سبز حرکت می کرد و بخودی خود وجود مستقل و ملموسی نداشت . در اینروز اما در شرایطی که سبزها بعضا با چپیه و ریش و چادر و با تاکتیک سکوت ! به پر و پیمان کردن تظاهرات دولتی اشتغال داشتند، جنبش سرخ و سبزهای سرخ ، صادقیه و آریا شهر را به کنترل خود دراورده و عکس بزرگ خمینی و خامنه ای را به زیرمی کشند و موتور بسیجی را به آتش می کشند . ۲۲ بهمن امسال، اثبات عمل کردن قانونمندیهای نوینی بود که بر مرحله کنونی جنبش حکم می راند . در مطلبی که پس از تجربه عاشورا نوشته بودم، تاکید داشتم که با عاشورا، جنبش انقلابی مردم ایران با گذار از یک تحول کیفی، قدم به فاز نوینی می گذارد که قانونمندیهای آن اساسا متفاوت با پیش ازعاشوراست. این را ازروی سهو نگفته بودم. تا پیش از عاشورا من اصلا بحران را انقلابی نمی دانستم و به بحران فروپاشی باورداشتم. گفته بودم این ما نیستیم که قانونمندیها را وضع میکنیم، هنر ما تنها کشف آنهاست. اگر گذار جنبش در قیام عاشورا به شرایط بحران انقلابی درست باشد که هست، بنابراین دیگر نمی توان با تظاهرات مسالمت آمیزجلو رفت. دیگر نمی توان قاطی نیروهای رژیم شد و جهت آنرا تغییر داد. اینکار در روزقدس امکانپذیر بود ولی از فردای عاشورا هرگز. اینجا دیگر سبزها درچنبره نیروهای رژیم، سیاه و تباه می شوند و حاصل آن می شود سرخوردگی و ناامیدی. یک نگاهی بکنید به سایتهای سبز! دیگر نمی توان هم در کادر ساختار ضدانقلابی و ضدبشری جمهوری اسلامی لول خورد و هم بدنبال اصلاح آن بود. بنابراین اگر چه تمامی عواملی که شما نام می برید از سرکوب دولتی و موضعگیریهای سازشکارانه رهبری جنبش سبز گرفته تا تاکتیک و استراتژی و ... موثر بوده است اما اینها تنها نقش تاثیر گذارنده داشته و دارند. عنصرتعیین کننده اما واقعیت تغییرفاز پس از عاشوراست. آری ۲۲بهمن ثابت کرد که قانونمندیها عوض شده اند. برای رعایت اختصار تلاش کردم که پاسخ را حتی المقدور کوتاه کنم . وگرنه این مباحث جای توضیح و تشریح فراوان دارد.<br /><br />ی صفایی<br />واقعیت این است که پاسخ به این نوع پرسش¬ها، بدون توجه به دو نکته¬ی کلیدی و اساسی نمی¬تواند اثرگذار باشد؛ نخست اینکه همواره باید شناخت و ارزیابی درستی از جنبش و حرکت¬های مردمی داشت. دوم اینکه توهم¬ها و آرزوهای قلبی خود را از تحلیل¬های سیاسی باید زدود تا مسیر مبارزاتی و جنبش اجتماعی بر پایه¬ی واقعیت موجود ساخته شود.<br />این جنبش، خودانگیخته و بدون رهبری متمرکز است که خشت خشت آن از درون سی سال مقاومت، اعدام، شکنجه و اعتراض¬های کوچک و بزرگ، ایستاده، شکل گرفته و تا امروز به نقطه¬ای رسیده که جهان در برابر آن، هم سرخم کرده و هم قابل تحسین اش خوانده است.<br />موسوی وکروبی نیز بنا به تأکید خودشان نقش رهبری ندارند و نمی¬توانند تأثیری بلند مدت در ادامه¬ی جنبش داشته باشند. و نمی¬توان اینگونه نگاه کرد که بیانیه¬های این دو، مردم را به عقب نشینی واداشته است. این برداشت، عدم شناخت خارج از کشوری¬ها بود که فکر می¬کردند در تاریخ ۲۲ بهمن مردم کار را یکسره می¬کنند، و حال که با سرکوب مغول¬وار و لشکرکشی رژیم، برعلیه مردم مواجه شدیم، مثل همیشه برای فرار از زیر بار مسئولیت¬های سیاسی دنبال مقصر می¬گردیم.<br />واقعیت این است که تمامی ضربه¬هایی که بخشی از فعالان سیاسی و روشنفکران به مردم ایران زده اند، ناشی از عدم درک درست تاریخی از تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران بوده است؛ از شروع تاریخ انقلاب مشروطیت بگیرید تا به امروز. هم¬اینک برخلاف نظریه¬ی یأس و شکست پس از ۲۲ بهمن، اعتقاد راسخ دارم که چنانچه مردم ایران به طرح مطالبات برحق خویش تداوم بخشند، رژیم جمهوری اسلامی ایران به موضع دفاعی خواهد افتاد؛ با اینکه این نظام از همه¬ی ابزارهایی که در اختیار دارد، مثل بسیج، مزدبگیران، لباس شخصی¬ها، نیروهای نظامی و انتظامی و... استفاده می کند، اما تاریخ مبارزات جهان نشان داده است که مردم بی¬سلاح نیز با تداوم مبارزه، پیروز شده¬اند.<br />آینده نشان خواهد داد که تا پیروزی واقعی، افت و خیزهای زیادی پیش روی خواهیم داشت و حرکت¬های اجتماعی مردم ایران در چند ماه اخیر و ۲۲ بهمن امسال، جزیی از این افت و خیزهای مبارزاتی است. آنچه که مهم است، ناامید نشدن و توهم¬زدایی پاره¬ای از بدنه¬ی جنبش در داخل و خارج کشور است.<br />* * *<br />تاریخ انتشار نظرخواهی: ۱۷ فوریه ۲۰۱۰ </div></div>اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-52581691806419846432010-02-17T05:22:00.000-08:002010-02-17T05:41:07.386-08:00امیریاشار جوانبخت / داستان يک انسان واقعی<blockquote>یک داستان کوتاه</blockquote><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjrueGqYnlvLWm79UhlppTZPCVx0aMV9GmisLHsqGGci3Msfz1qI9DQIqPPcvJnbyzTNglbbQkL4ivFkAbj1GPmHxb8kzPZGOpMJJD4fnhKnqe9w_Hlsc8pn-7rgOj-H_0xkzCabWsYBEME/s1600-h/1.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 236px; height: 167px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjrueGqYnlvLWm79UhlppTZPCVx0aMV9GmisLHsqGGci3Msfz1qI9DQIqPPcvJnbyzTNglbbQkL4ivFkAbj1GPmHxb8kzPZGOpMJJD4fnhKnqe9w_Hlsc8pn-7rgOj-H_0xkzCabWsYBEME/s320/1.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5439203125659172322" border="0" /></a>بسمه الله.... يعقوب مدام اين جمله را تكرار مي كرد و به بيرون ملافه ي كه روي سرش كشيده بود فوت مي كرد. ملافه را به دهانش نزديك كرده بود و با قدرت به سمت ملافه فوت مي كرد تا آيه هايش بهمراه هوا از لاي تار و پود ملافه عبور كنند و به پير مرد روي ديوار بخوردند. از ترس جرات بيرون آمدن از زير ملافه كلفت كه مادرش تا چند سال پيش بعنوان چادر شب از آن استفاده مي كرد، را نداشت.<br />از ديروز موتور كولر سوخته بود. هواي گرم تيرماه نفس همه را در اتاق كوچك خانه بند آورده بود. اتاقي كه صبح ها محل بازي بچه ها مي شد، بعد از ظهر حال و پذيرايي و... و شب ها اتاق خواب. در گوشه ي از اتاق تلويزيون كوچكي بود كه لطيف به ازاي باري كه براي مشتري برده بود، به جاي پول نسيبش شده بود. روي ديوار عكس دسته جمعي همهشان بود، عكسي كه در سفر مشهد گرفته بودند و دست همه به پوستر پشت سرشان گره خورده بود. اندكي خرتوپرت در گوشه ي بود كه صبح ها رخت و خواب ها را آنجا تلمبار مي كردند.<br />يوما (مادر) اصرار داشت يعقوب موتور كولر را سر شب باز كند و فردا پيش تعمير كار ببرد ولي اصرار لطيف براي اينكه خودش مي تواند موتور را تعمير كند، بگو مگوها را كش دار كرده بود.<br />يعقوب دير وقت به خانه بازگشت. كولر را كه خاموش ديد، شروع كرد به كفر گفتن<br />پا ايي چرا خاموشه؟<br />آقات سرتق بازي درمياره.<br />خو شب مي سوزيم از گرما!<br />چاره چيه؟<br />سگ تو روحش. چاره مرگه.<br />اسكت(ساکت) تا الان كجا بودي؟<br />يعقوب آروم مي گه : هيچ جا<br />براي اينكه موضوع رو عوض كنه ادامه ميده: جامو تو حياط بنداز<br />همينجا بخواب. آقات فردا درستش مي كنه. يه شب هزار شب نمي شه.<br />خو اينجا گرمه!<br />يوما مشغول دوختن چيزي بود. يعقوب هم متوجه نشد پارچه گل دار كه تو دست يوما مدام بالا و پايين مي شه مال كيه. يوما نگاهش رو براي لحظه ي از پارچه برداشت و با اخم به يعقوب گفت: تو حياط جك و جونور زياده. وقتي مي خوابي مي رن تو گوشت.<br />يعقوب كه جلوي تلوزيون دراز كشيده بود و پشتش به يوما بود متوجه نگاه غضبناك مادر نشد و گفت: عيبي نداره. پشت وانت مي خوابم<br />چراغ توالت توي حياط تا صبح بايد روشن مي موند. تا پشه ها دور چراغ جمع بشن و كاري به كار يعقوب كه حالا پشت وانت پدرش(لطيف) دراز كشيده بود نداشته باشند. بلاخره توانست يوما رو قانع كنه. يعقوب نقطه ضعف يوما رو پيدا كرده بود. يك كارتون بزرگ كف وانت گذاشت تا رختحوابهاي تميز مادرش كثيف نشه.<br />ديوار سمت راست حياط با بلوك ساخته شده بود. اون ور ديوار يك خانه نيمه ساخته وجود داشت كه بيشتر جك و جونورا از همون جا مي يومدند. يعقوب هميشه از اين خرابه مي ترسيد. چند بار از بچه ها شنيده بود كه توي خرابه چند روح ديده شدن ولي آقاش مي گفت كه معتادا هستند. چندبار هم كه توپ ايوب افتاده بود تو خرابه ها، حاضر نشده بود توپ رو براي برادرش بياره و به ايوب مي گفت: اونجا تاريكه و پر است از شيشه شكسته، فردا صبح برات مي يارم. ولي صبح هم نمي آورد. كلا تو زندگي يعقوب اون خرابه تبديل شده بود به مخوفترين قسمت زندگيش. جاي كه ارواح، جوان هاي شهر رو مي دزديدن و بعد تجاوز و شكنجه، جسدهاي تكه تكه شده رو تو گورهاي بي نام و نشون خاك مي كردن. يعقوب تمام شب درحال ساختن ترسناكترين سناريوي ذهنيش بود كه ناگهان يك چيزي روي ديوار ديد.<br />خودشون بودن. يكيشون روي ديوار بود و زل زده بود به پسري كه پشت وانت دراز كشيده بود. فقط سرش پيدا بود. چهره اش بخاطر نوري كه چراغ توي كوچه بهش مي تابيد، زياد واضح نبود. نور چراغ توالت توي چشماي يعقوب بود و مدام تو دلش به خودش فحش مي داد كه چرا قبل از دراز كشيدن اون رو نبسته بودم. ولي فايدش چي بود؟ چشماي پير مرد روي ديوار شبيه حفره بود و نمي شد خوب ديدشون. موهاي عجيب و غريبي داشت. معلوم نبود روي چيزي ايستاده يا قدش بلنده، هر چي كه بود فقط سرش از بالاي ديوار معلوم بود. شايد از مابهترون بتونن تو هوا معلق بمونن شايد هم هر شب مي يومده و از روي كنجكاوي توي حياط رو نگاه مي كرده و امشب قافل گير شده وقتي يعقوب رو اونجا ديده و خشكش زده. اينا همه افكاري بود كه تو ذهن يعقوب مثل يك فيلم عقب و جلو مي شد. نه اين جور كه بوش مي ياد دست بردار نيست. الان پنچ دقيقه كه داره بر و بر نگاه مي كنه. يعقوب آهسته ملافه رو از بين پاهاش بيرون كشيد و روي خودش انداخت. جرات نداشت جلوي اون پير مرد حركت تندي از خودش نشون بده واسه همين، زير ملافه رفتنش چند دقيقه طول كشيد. انگار اون پير مرد هم از يعقوب مي ترسه و اين موضوع استرس يعقوب رو بيشتر كرده بود. مبادا با حركتي تندي از طرف يعقوب اون پير مرد خونش بجوش بياد و در عرض ثانيه ي كار يعقوب رو يك سره كنه. آهسته به زير ملافه رفت و شروع به حواندن دعا كرد. همه ي اضلاع ملافه رو محكم زير بدنش گرفته بود تا سدمه ي نبينه. تو اون صورت روي ديوار بيشترين چيزي كه تو ذهن يعقوب مونده بود و باعث بيشتر شدن ترسش مي شد، ريش هاي بلند و سفيد پير مرد بود. پير مردي كه هيچ حركتي تا اون لحظه نكرده بود ولي يعقوب خوب مي دونست اگه كوچكترين حركتي بكنه منجرب به كشته شدن يعقوب مي شه. گرما، تنگي نفس، بي خوابي و .... هيچكدام منجر نشد تا يعقوب به خودش سر سوزني تكاني بده و قضيه رو فيصله بده. ترس همه ي وجودش شده بود.<br />چند ساعتي گذشت. يعقوب در عالم خواب و بيداري بود كه صداي نزديك شدن پا رو شنيد. صدا از كنارش گذشت و سرفه ي كرد. يعقوب صداي پدر رو تشخيص داد و بسرعت ملافه را از روي سرش كنار زد. در همين حين پدر از جلوي پير مرد روي ديوار گذشت و يعقوب نمي توانست چيزي را كه مي بيند باور كند.<br />پير مرد روي ديوار در واقع تكه آهن حلالي شكلي بود كه پدر بروي وانت جوش داد بود. همه آن صورت مخوف يك تكه آهن بيشتر نبود. آنهمه ريش و ... خرده آهن موقع جوشكاري بود كه به لبه هاي نوار فلزي چسبيده بودن. آن همه ترس از مرگ و شكنجه و تجاوز و .... خيال بازي هاي يعقوب بود. پير مرد ترسناكي كه هيچ نبود و چقدر ازش ترسيد.<br />يعقوب اين داستان رو وقتي با هم همكلاس بوديم، برايم تعريف كرد و مي گفت از آن شب به بعد ديگر از هيچ و هيچ كس نمي ترسم.<br />يه روز كه به اهواز برگشتم و سراغ يعقوب رو از دوستانم گرفتم، گفتند تو يك تظاهرات عليه اون پيرمرد تير خورد. جسم غرق در خونشو پشت يك وانت گذاشتند و به بيمارستان بردند. ولي دير رسيدن، يعقوب پشت وانت جان باخته بود.<br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhixhrFAYSVxaLeT1jfso0-h2FUrXejZQE3NtdpRl0YievgMRDpkbi5NRnFtoV_14gWTEfT5Vavr3tr9mVM4TbtZmD2BQCrcQ1vZYId5V02Xt1u0HbsC2rgfiMsioGX-83P4rbMUXS4Y4rJ/s1600-h/1.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 320px; height: 239px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhixhrFAYSVxaLeT1jfso0-h2FUrXejZQE3NtdpRl0YievgMRDpkbi5NRnFtoV_14gWTEfT5Vavr3tr9mVM4TbtZmD2BQCrcQ1vZYId5V02Xt1u0HbsC2rgfiMsioGX-83P4rbMUXS4Y4rJ/s320/1.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5439206738700813218" border="0" /></a>اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-62816897873688989852010-02-16T07:51:00.000-08:002010-02-16T07:56:29.148-08:00بهرام رحمانی / مبارزه کارگران، دستمزدها، بیکاری و بحران اقتصادی!<a href="mailto:bamdadpress@wnit.nu">bamdadpress@wnit.nu</a><br /><br />ریيس هيات مديره سنديكای صنعت برق در تاریخ 1388/11/26، در گفتگویی با ايلنا، خبر تکان¬دهنده¬ای داده است: «نهصد هزار نفر از كارگران صنعت برق در آستانه بی¬كاری قرار دارند... صنعت برق 5 ميليارد دلار از دولت طلب دارد... بسياری از توليدكنندگان يا تعطيل هستند و يا با بخش اندكی از ظرفيت توليد كار میكنند... در حالت اضطرار هستيم و خيلی از مديران ما فراری شدهاند... بازار صادراتی در معرض خطر قرار دارد...»<br />ریيس هيات مديره سنديكای صنعت برق، گفت: متاسفانه رقم بدهی¬های دولت به ما آن¬قدر سنگين شده كه در صورت عدم چاره¬جويی واحدهای توليد كننده مجبور به تعطيلی خواهند بود و بيش از نهصد هزار نيروی كار كه مستقيم و غيرمستقيم در اين صنعت مشغول به كار هستند، در معرض بی¬كاری قرار دارند.<br />او در توضيح اين مطلب افزود: چون دولت طلبهای ما را به موقع نداده ما نتوانستهايم وامهايمان را تسويه كنيم و بدهی¬مان به سيستم بانكی بسيار سنگين شده است. از اين¬رو ما از سوی بانكها تحت فشار شديد هستيم و بين خود اعضا نيز دعوای حقوقی در جريان است. او ادامه داد: بدهی وزارت نيرو به ما حدود 5 هزار ميليارد تومان است كه 40 درصد از اين مبلغ را شركت مپنا به ما بدهكار است.<br />او گفت: خريدار 99 درصد از توليدات ما دولت است. وزارت نفت و نيرو عمدهترين مشتريان ما هستند اما وقتی كالا را می¬خرند و پول نمی¬دهند تعادل ما بر هم می¬خورد. اين بحران سبب شده بازار صادراتی ما نيز در معرض خطر قرار گيرد. ما با بحرانهای كارگری مواجه شدهايم. هر چند سعی كردهايم خطوط توليد را كامل تعطيل نكنيم اما در برخی واحدها با اعتراضات كارگران مواجهايم. مثلا در شركت آونگان كه به طور كامل تعطيل شد، برنامهای برای صادرات به پاكستان طرحريزی شده بود اما اين شركت هر روز شاهد تظاهرات كارگری است و به طور كامل تعطيل شده است. كارگرانی كه حقوق هم نگرفته¬اند دست روی مواد اوليه موجود در اين شركت گذاشتهاند و نمی¬گذارند آن را خارج كنيم در نتيجه ما با مشكلاتی مواجهايم.<br />او پيشبينی كرد اگر مشكل به زودی حل نشود بحران خاموشی از راه برسد و گفت: ما خواستار آن هستيم كه برای پرداخت حقوق كارگران بخشی از مطالبات¬مان را از دولت بگيريم. در ضمن سئوال ما اين است كه وقتی بانكها از ما به خاطر تاخير بهره می¬گيرند چرا مطالبات ما از دولت مشمول بهره ديركرد نمی¬شود.<br /><br />شکی نیست که هر بحران اقتصادی، قبل از هر کس زیست و زندگی مزدبگیران و مردم محروم و خانواده آن-ها را پریشان می¬کند. به بیان دیگر، سیستم سرمایه¬داری به محض این که دچار بحران اقتصادی می¬شود، با راه انداختن تعدیل نیروی کار و بی¬کارسازی¬های وسیع، منجمد کردن دست¬مزدها، بالا بردن قیمت اجناس و مایحتاج ضروری مردم در بازار و فشار زیاد بر شاغلان، افزایش ساعات کار و غیره، آوار بحران اقتصادی خود را بر سر کارگران و خانواده آن¬ها ویران می¬سازد.<br />در حال حاضر بر اساس آمارهای رسمی، تولید نفت ایران به بیش از یک میلیون بشکه کم¬تر از سهمیه اوپک رسیده است. بحران سیاسی فزاینده در جامعه ایران از یک¬سو و تحریم¬های اقتصادی از سوی دیگر، اجازه سرمایه¬گذاری به شرکت¬های خارجی نمی¬دهد، صنعت نفت فرسوده شده است. بودجه دولت که بخش عمده آن به جیب سپاه و بسیج و سران حکومت و اطرافیان آن¬ها می¬ریزد، اکنون با کسر بودجه کلانی نیز روبرو است. گفته می¬شود صنایع نفت ایران به 500 میلیارد دلار سرمایه¬گذاری خارجی نیاز دارد.<br />در حالی که مقامات و ارگان¬های حکومت اسلامی، سعی می¬کنند آمارها را تعدیل کرده و ابعاد آن را هر چه بیش¬تر محدود نشان دهند اما همین آمارها نیز از روند بحران گسترده خبر می¬دهند. بحرانی که می¬تواند به انفجار ناگهانی جامعه بیانجامد. حتا بخش زیادی از سرمایه¬داران نیز به دلیل این که اعتمادی به آینده حکومت اسلامی و تثبیت اوضاع کشور ندارند پول¬هایشان را از بانک¬ها بیرون می¬کشند و به خارج کشور منتقل می¬کنند. اخیر مردم عادی نیز با شنیدن بحران اقتصادی، برای خارج کردن پس اندازهای خود به بانک-ها هجوم آوردند. حتا لیست اسامی بسیاری از مقامات حکومتی نیز در رسانه¬های فارسی زبان و بین¬المللی منتشر شده است که با خیزش اخیر مردم ایران و به دلیل نگرانی از آینده حاکمیت خود، مبالغ کلانی از ثروت-های کشور را به حساب¬های شخصی خود در کشورهای غربی و یا کشورهای همسایه ایران انتقال داده¬اند. برای نمونه، چند ماه پیش رسانه¬های ترکیه و ایران خبر دادند که مبلغ «ناچیز» 5/18 میلیارد دلار پول نقد دلار و شمش طلا از طریق ایران وارد ترکیه شده بود توسط دولت این کشور ضبط شده است. در حالی که دولت ایران، مدت¬ها در این مورد سکوت کرد و هنگامی که حبرنگاران در این مورد از احمدی¬نژاد سئوال کردند، جواب منحرف¬کننده¬ای داد.<br />برای نمونه، در خبرها آمده است که دولت انگلستان، حساب بانکی «مجتبی خامنهای» پسر علی خامنه¬ای، رهبر حکومت اسلامی را در یکی از بانکهای لندن به مبلغ ۱ میلیارد و ششصد میلیون دلار مسدود کرده است. گفته می¬شود حساب¬های مشابهی در آلمان به مبلغ ۸۰۰ میلیون دلار به نام مجتبی تهرانی و ۷۴۰ میلیون دلار به نام فردی به اسم شجونی وجود دارد. این رقم تنها گوشه کوچکی از انبوه حساب¬ها و سرمایه¬گذاری¬های کلان سران و آقازاده¬های حکومت اسلامی در بانک¬های غربی است. گفته می¬شود مجتبی خامنه¬ای، در همه جنایات پدرش هم¬فکر و همراه ایشان است. مجتبی، چهل ساله است و مافیای ایثارگران و انصار را اداره می¬کند. مجتبی مجتهد است و در منابع اجتهادی و فقاهتی نیز نفوذ دارد هم¬چنین گفته می¬شود که رهبری حکومت اسلامی، او را به عنوان جانشین پدرش مدنظر دارد.<br />بنا به گزارش سایت کلمه، یک¬شنبه 18 بهمن 1388، بحران بی¬سابقه اقتصادی کشور پس از پایان جنگ در حالی ایجاد شده است که دولت طی چهار سال اخیر از درآمد نجومی ارزی معادل ۳۷۰ میلیارد دلار برخوردار بوده است.<br />در چنین موقعیتی، یک عضو کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران با اعلام اين که خط فقر را 900 هزار تومان می¬دانيم، گفته است: بر همين اساس، دست¬مزد کم¬تر از 500 هزار تومان در سال آينده معيشت خانوار کارگری 4 نفره و بيش از آن را به مخاطره می¬اندازد. علی اکبر عيوضی، در گفتگو با خبرگزاری حکومتی مهر، از برگزاری جلسات و نشست¬های متعدد بين نمايندگان کارگران در استان¬های مختلف برای تعيين «بهترين؟» دست¬مزد کارشناسی شده و پيشنهاد آن از طريق شورای عالی کار خبر داد و گفت: با تمام اين تفاسير اگر يک خانوار کارگری 4 نفره در سال آينده کم¬تر از 500 هزار تومان دريافتی داشته باشد، معيشت آنان تامين نمی¬شود چون اين رقم حدود 50 درصد کم¬تر از خط فقر 900 هزار تومانی است.<br />وی، با طرح اين سئوال که چگونه ممکن است گوشت قرمزی که در سال گذشته کيلويی 80 هزار ريال و در سال جاری به 190 هزار ريال رسيده است، باعث کاهش نرخ تورم شده باشد؟، گفت: همه می¬دانيم که بانک مرکزی در سال گذشته و در کم¬تر از يک هفته نرخ تورم را کاهش داد.<br />همه ساله در ماه¬های پایانی سال، بحث اجرای ماده 41 قانون کار جمهوری اسلامی ایران و افزایش دست-مزد کارگران، در محافل تصمیم¬گیری و قانون¬گذاری و کارگری مطرح میشود و مهم¬ترین بخش این مباحث، ضرورت افزایش دست¬مزدها مطابق با رشد تورم در کشور است. در ماده 41 قانون کار جمهوری اسلامی ایران آمده است:<br />«شورای عالی کار همه ساله موظف است میزان حداقل مزد کارگران را برای نقاط مختلف کشور یا صنایع مختلف با توجه به معیارهای ذیل تعیین نماید:1- حداقل مزد کارگران با توجه به درصد تورمی که از طرف بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اعلام میشود. 2- حداقل مزد، بدون آن که مشخصات جسمی و روحی کارگران و ویژگی¬های کار محول شده را مورد توجه قرار دهد، باید به اندازه¬ای باشد تا زندگی یک خانواده، که تعداد متوسط آن توسط مراجع رسمی اعلام می¬شود را تامین نماید.» در این ماده از قانون کار، تورم در کشور، هم¬چنین تامین زندگی کارگران و خانواده¬هایشان دو نقش کلیدی و اساسی را در افزایش دست-مزدها بازی میکنند. جالب است که درصد تورم و خط فقری که از سوی مقامات رسمی و آماری کشور اعلام می¬شود، هر چند در سطح پایینی اعلام می¬شود اما همواره از افزایش دست¬مزد کارگران بیش¬تر است.<br />اگر قرار است حتا بر اساس اجرای ماده 41 قانون کار دست¬مزدها افزایش یابد، شورای عالی کار حکومت اسلامی ایران باید حقوق کارگران را بر اساس تورم موجود در کشور تعیین کند، باید بین 700 هزار تا یک میلیون را مورد تصویب قرار دهد. چگونه ممکن است آمار رسمی بانک مرکزی دولتی، خط فقر را معادل 700 تا 900 هزار تومان اعلام کند، ولی در تعیین حداقل دست¬مزد کارگران، رقمی حدود 265 هزار تومان در نظر گرفته شود؟<br />یك نماینده مجلس اسلامی نیز گفته است: «اميدواريم امسال دست¬مزدی تعيين شود كه كارگران را به خط فقر برساند زيرا امروزه كارگران در آرزوی فقيرشدن هستند تا از دست¬مزد ٢٠٠ هزار تومانی به دست¬مزد ٦٠٠ هزار تومانی برسند.» سپس این نماینده می¬افزاید: «كارگران با این حقوقی كه می¬گیرند شرمنده خود و خانواده¬هایشان هستند»!<br />جالب است، مملکتی که دومین کشور تولیدکننده گاز و چهارمین کشور فروشنده نفت در جهان است و کشور بزرگی که همه نعمات مادی برای زندگی بشر در آن موجود است، سهم طبقه كارگر نه تنها سهمی ناچيز، بلکه سرکوب و زندان و شکنجه و اخراج از کار و تحمیل بی¬حقوقی به همه خانواده¬های کارگری و فقیر است. در نزد سرمایه¬داران و حکومت اسلامی حامی سرمایه، کارگران همواره محکوم به استثمار وحشیانه و زندگی در عمق فقر و فلاکت هستند. چرا که هر چه دست¬مزد کارگر کم¬تر باشد و تعداد فقرا در جامعه نیز روزافزون باشد به همان نسب نیز سود بیش¬تری نصیب سرمایه¬داران می¬گردد.<br />تصویب حداقل دست¬مزد پایه کارگران از آغاز سال 1389، حتا اگر به گفته این نماینده مجلس، 600 هزار تومان هم تعیین شود باز هم بهبودی در زیست و زندگی کارگران و خانواده آن¬ها به وجود نخواهد آورد. چرا که از هم¬اکنون کالاهای اولیه مورد نیاز مردم، در حد سرسام¬آوری گران و هم¬چنان تورم و گرانی در حال گسترش است. بنابراین، حتا اگر دست¬مزدهای موجود چندین برابر هم افزایش یابد خانواده¬های کارگری از دغدغه و نگرانی روزمزه رها نخواهند شد. در حالی که سرمایه¬داران و حکومتیان برای خود دنیای دیگری ساخته¬اند: با ثروت¬های بادآورده هنگفت خود نمی¬دانند چکار بکنند، سطح زندگی بسیار بالا در ویلا و خانه بزرگ با باغ و استخر در مناطق خوش آب و هوای شهر، ماشین¬ها آخرین مدل، سفر و تفریح¬های داخلی و خارجی و خوش¬گذرانی و ... اما هنگامی که بحث بر تعیین حداقل دست¬مزد کارگران و تصمیم¬گیری در مورد آن است نمانیدگان همین سرمایه¬داران و دولت آن¬ها،¬ هم دست می¬شوند تا هم¬چنان سطح دست¬مزدها را پایین نگه دارند تا سود بیش¬تری نصیب¬شان گردد؛ ماهیت واقعی خودشان را به آشکارترین شکلی به نمایش می¬گذارند. بنابراین، آن¬ها به دلیل منافع آشکار سرمایه¬داری¬شان در پایین نگه داشتن سطح دست¬مزدها، به هیچ¬وجه صلاحیت تعیین سطح حداقل دست¬مزد کارگران را ندارند.<br />تنها مرجعی که برای تعیین دست¬مزد پایه و افزایش آن بر اساس نیاز خانواده¬های كارگری و تورم واقعی صلاحیت دارد نه نمایندگان کارفرمایان و دولت و شوراهای اسلامی کار، بلکه خود کارگران و نمایندگان منتخب مجامع عمومی آنان است که سطح دست¬مزدها را با در نظر گرفتن نیازهای خانواده¬های کارگری و براساس تورم و گرانی واقعی در بازار تعیین می¬کنند و با مبارزه متحد و متشکل توده کارگران، حداقل دست¬مزدها و دیگر مطالبات خود را به سرمایه¬داران و دولت آن¬ها تحمیل می¬کنند. در نشست¬های سه جانبه¬ای که در روزهای پايانی هر سال نمایندگان دولت، کارفرمایان و به اصطلاح کارگران برگزار می¬شود تا درباره سرنوشت دست¬مزد پایه کارگران یک کشور 75 میلیونی تصمیم بگیرند، نمایندگان واقعی کارگران در آن حضور ندارند. آن نماینده¬ای هم که به عنوان نماینده کارگران معرفی می¬گردد در واقع مسئولین ارگان¬های پلیسی خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار در درون طبقه کارگر هستند و همواره منافع حکومت را در نظر می¬گیرند نه توده کارگران را. بنابراین، تا روزی که این شیوه تعیین حداقل دست¬مزد کارگران ادامه دارد سهم کارگران و خانواده آن¬ها از ثروت¬های بی¬کران مملکت و ثروت¬هایی که کارگران شبانه روز تولید می¬کنند باز هم جز درد و رنج و غم چیز دیگری نخواهد بود.<br />بانك مركزی حکومت اسلامی، خط فقر خانوار را 780 هزار تومان برآورد كرده است، مركز آمار نیز 47 ميليون نفر را در قالب خانوار 6 نفره دارای درآمد كم¬تر از 780 هزار تومان اعلام كرده است.<br />بنا به گزارش ايلنا، نماينده فلاورجان، درگفتگو با ايلنا، با اعلام اين كه حداقل دست¬مزد كارگران كه يك زندگی آبرومندانه را اداره كند بالای 400 هزار تومان است، درباره بحران صنایع نیز گفت: در شرايط فعلی بسياری از كارخانجات بين يك ماه تا يك سال دست¬مزد كارگران را پرداخت نكرده¬اند گفت: تصور كنيد كه حقوق كارگری 263 هزار تومان يعنی يك سوم خط فقر باشد و 5 ماه هم دريافت نكند، ببينيد خانواده اين كارگر بخت برگشته در چه شرايطی به سر می¬برد.<br />موسوی لارگانی، از بحران اقتصادی در واحدهای صنعتی و توليدی كشورخبر داد و گفت: در شرايطی كه درهای اقتصاد كشور به روی كالاهای خارجی به ويژه از نوع بی¬كيفيت چينی باز باشد توقع داريد يك كارفرما بتواند از عهده مخارج توليد و كارگاه از جمله افزايش دست¬مزد كارگران برآيد. وی، از بحران در كارخانجات ذوبآهن كشور خبر داد و گفت: اكنون بسياری از كارخانجات ذوبآهن، انواع محصولات آهني را در حجم بالا توليد و انبار كردهاند اما بازار فروشی نيست.<br />هم¬چنین مطابق تازه¬ترين اعلام مركز آمار ايران، 47 ميليون ايرانی به طور سرانه روزانه كم¬تر از 4 هزار و 300 تومان درآمد دارند. اين رقم نتيجه تازه¬ترين اظهارات رييس مركز آمار ايران است كه گفته است: «درآمد خانواده شش نفری در خوشه يك، كم¬تر از 473 هزار تومان است. خانوار شش نفره¬ای كه درآمدش بين 473 هزار تومان تا 788 هزار تومان است در خوشه دو قرار می¬گيرد. در خوشه نخست حدود 30 ميليون نفر قرار دارند. در خوشه دوم هم 17 ميليون و ششصد هزار نفر قرار دارند.»<br />بدين ترتيب، درآمد روزانه حدود 30 ميليون نفر كم¬تر از 2 هزار و 600 تومان است و درآمد روزانه 17 ميليون نفر ديگر روزانه كم¬تر از 4 هزار و 300 تومان است. می¬توان اين¬گونه نتيجه گرفت كه 47 ميليون و 600 هزار ايرانی روزانه كم¬تر از 4 هزار و 300 تومان درآمد دارند. در اين ميان، 17 ميليون نفر حداكثر حق هزينه كرد 2 هزار و 600 تومان را دارند.<br />اعلام اين آمار در شرايطی است كه بانك مركزی ايران در سال 85 و در آخرين آمار اعلامی در خصوص خط فقر، خط فقر مطلق يك خانوار 4 نفره شهری را در ماه حدود 300 هزار تومان اعلام كرده بود. اگر تازه¬ترين خط فقر برآورد شده از سوی كارشناسان مستقل مبنی بر 780 هزار تومان برای خانوارهای 5 نفره در سال 87 را كنار بگذاريم(كه از سوی بانك مركزی تاييد ضمنی شده است) باز هم اعلام مركز آمار اعتراف تكان-دهنده¬ای است به رشد جمعيت فقرا در جامعه ايران. چرا كه خانوار 6 نفره با درآمد ماهيانه 788 هزار تومان به معنای درآمد ماهيانه 130 هزار تومان برای هر فرد است. اين درآمد برای خانوار 4 نفره معادل 520 هزار تومان در ماه خواهد شد. در حالی که اگر نرخ تورم 4/18 درصدی سال 86 و نرخ تورم 4.54 درصدی سال 87 را در محاسبات افزايش هزينه خانوارهای فقير وارد كنيم، بدون ترديد خط فقر مطلق خانوار 4 نفره و 6 نفره خیلی بالاتر است. از سوی دیگر، بانك مركزی برای سال 1386، جمعیت فقرا در ایران را 14 میلیون نفر اعلام كرده بود، بی¬شک این رقم در سال 1388، افزایش بیش¬تری پیدا کرده است.<br />بنابر تعريف، خط فقر مطلق عدم تامين حداقل نيازهای تغذیه¬ای، بهداشتی، آموزشی، مسکن و حمل و نقل يک خانواده است که حداقل غذای مورد نياز يک خانوار ايرانی دو هزار کالری در روز است و اين رقم مبنای محاسبه خط فقر در نظر گرفته شده است.<br />بر اساس اين تعريف، خط فقر به راحتی قابل محاسبه است. در اين ميان نکته مهم آن است که پرداختن به خط فقر خود به خود دارای ارزش چندانی نيست، بلکه دولت¬ها برای سياست¬گذاری، تصميم¬گيری و برنامه-ريزی¬های موثر برای کاهش فقر و روشن شدن فضای کلی جامعه از نظر فقير و غنی و اين که کارشناسان بتوانند به درستی وضعيت نابرابری در جامعه را تحليل کنند، خط فقر را طبق ميزان درآمد شهروندان تعيين و اعلام می¬کنند. مهم آن است که تعيين خط فقر بتواند دولت¬ها را وادار به فقرزدايی کند.<br />پاسدار صادق محصولی، وزیر رفاه و امور اجتماعی دولت احمدی¬نژاد، این پاسدار میلیارد دلاری و یکی از سردسته¬های چپاولگران و غارتگران اموال عمومی مردم ایران و اراذل و اوباش حکومتی، آمار و ارقام اعلام شده در مورد خط فقر را رد کرده و می¬گوید در این مورد هنوز کار کارشناسی نشده است، یعنی دولت در این مورد خود را بی¬وظیفه می¬داند؟! در حال حاضر جواب این گستاخی و بی¬تفاوتی مقامات حکومتی در مقابل جامعه را کارگران با اعتصاب خود در کارخانه¬ها، دانش¬جویان در دانشگاه¬ها و مردم و در پیشاپیش همه بی¬کاران و نیروی جوان با راه¬پیمایی و تظاهرات خود در خیابان¬ها نشان می¬دهند. دیر نیست دوره¬ای که این اعتراضات و اعتصابات هم¬زمان سازمان¬دهی شوند و سران حکومت اسلامی را هم¬چون دوران شاه به التماس و ناله و زاری بیاندازند. هر چند همین امروز نیز در هر گوشه¬ای از جامعه ایران اعتراضی بر علیه حکومت رخ می¬دهد جدا از اعتراض سراسری نبوده و هیچ دیوار چینی آن¬ها را از هم جدا نمی¬کند.<br />دارایی¬های رسمی سردارمحصولی عبارتند از: یک منزل 20 میلیارد تومانی در بهترین نقطه شمال تهران، 200 میلیارد تومان پول نقد در بانک¬های داخل و خارج و یک کارخانه به ارزش 300 میلیارد تومان! سئوال این-جاست که چگونه فردی با این ثروت می¬تواند فقر را درک کند و برای فقرزدایی نیز چاره¬جویی کند؟!<br /><br />اکنون همه پیش¬بینی¬ها، حتا ارگان¬های امنیتی حکومتی، حاکی از گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری است.<br />برای نمونه، عده کثیری از کارگران کارخانه لوله¬سازی اهواز، بار دیگر هنگام ورود احمدی¬نژاد به این شهر، تجمع اعتراضی برپا کردند. کارگران لوله¬سازی اهواز در طول مسیر حرکت احمدی¬نژاد، در تاریخ 1388/10/24 با حمل پلاکاردهایی اعتراض خود را نسبت به عدم پرداخت 13 ماه دست¬مزد معوقه آنان اعلام نمودند. کارگران معترض در متن نوشته شده بر پلاکاردها «خواستار پرداخت تمامی دست¬مزدهای معوقه» خود شدند.<br />قبل این نیز هم¬زمان با ورود محمود احمدی¬نژاد به ورزشگاه حافظیه شیراز، بیش از 500 کارگر معترض شرکت مخابرات راه دور ایران، با ورود به این ورزشگاه و حمل پلاکارد، به سردادن شعارهایی در اعتراض به عدم پرداخت حقوق خود پرداختند. اعتراض این کارگران، محمود احمدی¬نژاد را وادار کرد در پایان سخن¬رانی خود که در میان شمار کمی از استقبال¬کنندگان سازمان¬دهی شده انجام شد، در پاسخ به کارگران معترض شیرازی بگوید: «در صورتی که وزرای صنایع و ارتباطات مشکلات شما را حل نکنند، آن دو را تحویل شما می-دهیم و هر کاری خواستید با آن¬ها بکنید!»<br />«پارلمان نیوز» پایگاه خبری فراکسیون خط امام در مجلس، سه¬شنبه ۱ دى ۱۳۸۸، از تجمع اعتراضی بیش از 500 تن از کارگران شرکت مخابرات راه دور در ورزشگاه حافظیه شیراز، محل سخن¬رانی احمدی نژاد، خبر داد.<br />اکنون به جرات می¬توان گفت وضعیت دردناکی که بر زیست و زندگی کارگران کارخانه لوله¬سازی اهواز، کارگران شرکت مخابرات راه دور ایران و خانواده آنان سایه انداخته، شامل حال کارگران بسیاری از کارخانه-های سراسر کشور است.<br />تاکنون علاوه بر این که هزاران تن از کارگران صنایع مختلف بی¬کار و اخراج شده¬اند، شمار زیادی از فعالان کارگری نیز در شهرهای مختلف بازداشت و با احکام حبس و شلاق روبرو شده¬اند. بسیاری از مراکز تولید و صنعتی در کشور هم تعطیل شده، کارگران آن¬ها سرگردان مانده و مسئولین و مقامات دولتی و ارگان¬های ذیربط آن¬ها جواب¬گوی نیازها و خواست¬های بر حق آن¬ها نیست.<br />بر اساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران جمعیت فعال کشور، ٢٢ میلیون و ٦٠٠ هزار نفر برآورد شده است و نرخ بی¬کاری در کشور حدود 18 درصد است. این در حالی است که آمارهای غیررسمی رقم بی¬کاران کشور را خیلی بیش¬تر از آمارهای رسمی تخمین می¬زنند.<br />شایان ذکر است که بر پایه شاخص جدید نه فقط یک ساعت کار در هفته، یعنی در زمان آمارگیری، معادل اشتغال فرض شده، حتا سربازان وظیفه نیز به عنوان صاحبان شغل تلقی می¬شوند. کارشناسان بر این باورند که دست¬کم با همین دو نمونه، دولت محمود احمدی¬نژاد توانسته، البته بر روی کاغذ، بیش از ٦ میلیون نفر از شمار بی¬کاران کشور را کم¬تر نشان دهد. یعنی اگر این 6 میلیون را به همان آمار اعلام شده 4 میلیونی بی¬کاران توسط دولت اضافه کنیم رقم بی¬کاران بالغ بر 10 میلیون نفر می¬رسد.<br />با این حال، مدیرکل بیمه بی¬کاری وزارت کار و امور اجتماعی گفته است که تنها در سال جاری به میزان ١٥ درصد بر شمار مستمری بگیران بی¬کاری افزوده شده و این در حالی است که بخش اعظم کارگران دارای قرارداد موقت - یعنی ٨٠ درصد نیروی کار ایران - محروم از حق بیمه بی¬کاری هستند. در واقع، ٤٠ درصد فقرای شهری و بیش از ٩٠ درصد همین جمعیت را در مناطق روستایی شاغلان تشکیل می¬دهند.<br />شهرداری منطقه یک خرم آباد، اخیرا اعلام کرده است که در پی استخدام ١٢٠ رفتگر مورد نیاز خود متوجه شد که ١١٣ تن از آنان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده¬اند.<br />ارقام موجود نشان می¬دهند که واقعه شهرداری منطقه یک خرم آباد، نه رویدادی استثنایی، که در نوع خود آیینه بحران بی¬کاری فراگیری است که بیش از همه علاوه بر جامعه جوان، یعنی بخش تحصیل کرده همین جمعیت را تحت تاثیر قرار می¬دهد و در عین حال از بی¬برنامگی و بی¬تناسبی مفرط میان بازار کار و آموزش عالی کشور پرده برمی¬دارد.<br />آمار موجود در زمینه پذیرش دانش¬جو از رشد بی¬سابقه شمار دانش¬جویان در سطوح مختلف تحصیلی حکایت دارد: از سال ٨٢ تا سال ٨٧ شمار دانش¬جویان مقطع کارشناسی بیش از 5/2 برابر رشد داشته و برای جلوگیری از ورود آنان به بازار بی¬رمق کار، ظرفیت تحصیلات تکمیلی دانشگاه¬ها نیز به طرز چشم¬گیری گسترش یافته است؛ به طوری که شمار دانش¬جویان کارشناسی ارشد در همین فاصله بیش از دو برابر افزایش یافته است. طبق آمارهای رسمی، تنها در پنج سال گذشته شمار دانشگاهیان بی¬کار معادل ٦٦ درصد بیش¬تر شده است.<br />در حال حاضر ٨٧ درصد بی¬کاران ایران را جوانان تشکیل می¬دهند. به بیان دیگر، سه چهارم جوانانی که بین شانزده تا سی سال سن دارند فاقد کار هستند. در این میان، به اعتراف وزیر علوم و آموزش عالی جمهوری اسلامی، سالانه تنها بین ١ تا 5/1 میلیون فارغ¬التحصیل به شمار متقاضیان کار اضافه می¬شود و بر پایه آمار رسمی ٤٥ درصد کل بی¬کاران ایران را دانش¬آموختگان این کشور تشکیل می¬دهند.<br />با این همه، پی آمدهای بی¬کاری به خود بی¬کاران محدود نشده، بلکه ٤٠ درصد جمعیت کل کشور یعنی بیش از ٢٨ میلیون نفر را تحت¬الشعاع قرار داده و به زیر خط فقر مطلق و نسبی فرونشانده است.<br />بر اساس پیش¬بینی¬ها جمعیت جوان ایران تا سال ١٤٠٠ بالغ بر ٦١ میلیون نفر خواهد شد و در صورتی که مسئولین حکومتی، تنها بخواهند نرخ بی¬کاری کنونی را که بین ١٨ تا ٢٠ درصد جمعیت فعال برآورد می¬شود حفظ کنند، ناگزیرند ٢٩ میلیون فرصت شغلی در یازده سال آینده به وجود آورند. با این حال، آمار رسمی نشان می¬دهد که اقتصاد دولتی ایران در پنج سال گذشته با صرف صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی نه تنها متناسب با نیاز جامعه شغل ایجاد نکرده، بلکه دست¬کم ٣٠٠ هزار فرصت شغلی موجود را نیز از بین برده است.<br />با این حال، اگر تنها حدود 8/2 درصد بی¬سوادان کشور بی¬کار به شمار می¬روند، متوسط بی¬کاری تحصیل-کردگان 15/4 درصد است و حدود ٧٦ درصد شاغلان دارای مداراک دانشگاهی هیچ تناسبی میان شغل و رشته تحصیلی خود مشاهده نمی¬کنند. به عبارت دیگر، نرخ بی¬کاری فارغ¬التحصیلان دو برابر نرخ بی¬کاری افراد زیر دیپلم یا بی¬سواد است و ٧٩ درصد بی¬کاران کل کشور هرگز موفق به پیدا کردن کار نشده¬اند.<br />فقدان فرصت شغلی برای تحصیل¬کردگان از جمله عوامل تعیین¬کننده فرار مغزهاست که سالانه شامل ١٠٠ تا ٢٢٥ هزار نفر از متخصصان و تحصیل¬کرده¬های ایران می¬شود.<br />بحران بی¬کاری به ویژه بی¬کاری فارغ¬التحصیلان و جوانان که اکثریت جامعه را تشکیل می¬دهند را به یک نیروی دائما معترض بدل کرده که مناسبات قدرت را متزلزل می¬سازند. باین ترتیب، می¬توان گفت که پیشگام اصلی تظاهرات¬ و راه¬پیمایی¬های خیابانی، همین نیروی بی¬کار و جوان کشور هستند که هیچ امیدی به پیدا کردن کار مناسب و تشکیل زندگی مستقل در حاکمیت حکومت اسلامی ندارند از این¬رو، به طور پیگیر برای برچیده شدن بساط این حکومت جانی مبارزه می¬کنند.<br />نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز اقرار کرده¬اند که ٨٠ درصد مراجعات مردم به آن¬ها مربوط به تقاضای شغل است. در همین مورد، محمدرضا ملکشاهی، نماینده خرم آباد در مجلس اسلامی، تصریح کرده است که «بخش غالب همین مراجعه کنندگان بیش از همه از وجود فساد و تبعیض و به اصطلاح «پارتی بازی» و اعمال نفوذ در امور استخدامی شکایت می¬کنند.»<br />این نماینده مجلس، می¬افزاید: «شکایت مردم گویای حقیقت است، زیرا شرکت¬های شبه دولتی یا خصوصی که طرف قرارداد با دولت هستند اقوام خود را به کار می¬گمارند.»<br />سازمان شفافیت بین¬الملل نیز در آخرین گزارش خود اعلام کرده است که ایران با ٢٧ پله سقوط در سال جاری در زمینه فساد و عدم شفافیت به رتبه ١٦٨ در میان ۱٨٠ کشور جهان نزول کرده است. در این رده-بندی، ایران با آخرین کشور این فهرست، یعنی سومالی، تنها ١۵ پله فاصله دارد.<br />بر اساس آماری که از سوی صندوق بین¬المللی پول منتشر شده، ایران از سال 2007 تا 2008 بین 187 کشور از جایگاه 131 با چهار درجه تنزل به جایگاه 135 رسیده است. بنابراین، فضا برای کسب و کار در ایران، نه تنها بهبود نیافته، بلکه رشد سرمایه¬گذاری و رشد اقتصادی هم اتفاق نیفتاده است. پس هیچ یک از برنامه¬های اقتصادی دولت، هیچ نفعی برای کارگران و محرومان جامعه در برنداشته است.<br />خبرگزاری حکومتی فارس، سه¬شنبه 5 آبان 1388، نوشت: موسسه مطالعاتي لگاتوم با معرفی شاخص جديدی به نام شاخص رونق، رتبه ايران در ميان 104 كشور در اين شاخص را 94 اعلام كرده است.<br />موسسه مطالعاتی لگاتوم، شاخص جديدی را با نام «شاخص رونق» برای مقايسه كشورهای جهان ارائه كرده است. اين شاخص دربرگيرنده مفهوم كلی رونق به معنای برخورداری از ثروت مادی و كيفيت زندگی است. شاخص مذكور در واقع حاصل تركيب ميزان رونق اقتصادی و كاميابی اجتماعی در هر كشور است و بر پايه 9 فاكتور تهيه است كه عبارتند از: رشد و بنيان¬های اقتصاد كلان، كارآفرينی و ابتكار، نهادهای دموكراتيك، آموزش، بهداشت، امنيت و ايمنی، نحوه اداره حكومت، آزادي فردی، و سرمايه اجتماعی.<br />در گزارش سال 2009، 104 كشور از نظر شاخص رونق مورد بررسی قرار گرفته¬اند كه فنلاند در راس اين رده¬بندی و زيمبابوه در انتها قرار گرفته¬اند.<br />ايران نيز در اين رده¬بندی جايگاه 94 را به خود اختصاص داده است. رتبه ايران در 9 فاكتوری كه مبنای تهيه اين شاخص بوده است نيز عبارت است از: رشد و بنيان¬های اقتصاد كلان 79، كارآفرينی و ابتكار 69، نهادهای دموكراتيك 93، آموزش 59، بهداشت 70، امنيت و ايمنی 88، نحوه اداره حكومت 102، آزادی فردی 101، و سرمايه اجتماعی 82.<br />كشورهای فنلاند، سوئيس، سوئد، دانمارك، نروژ، استراليا، كانادا، هلند، آمريكا و نيوزيلند به ترتيب ده كشور نخست دنيا از نظر شاخص رونق هستند.<br />كشورهای زيمبابوه، سودان، يمن، آفريقای مركزی، كامرون، پاكستان، نيجريه، تانزانيا، الجزاير و كنيا نيز ده كشور آخر اين فهرست اعلام شده¬اند.<br />در دورانی که قیمت نفت به طور بی¬سابقه¬ای بالا رفت و میلیاردها دلار بیش از پیش¬بینی¬های دولت به صندوق¬اش واریز شد هیچ تغییر جدی در سرمایه¬گذاری، رشد صنایع و گسترش اشتغال و هم¬چنین کاهش تورم و گرانی به بار نیارود. حال قیمت نفت نسبت به سال¬های قبل پایین آمده و بحران سرمایه¬داری نیز جهانی شده است و ایران نیز از این بحران متثنی نمی¬باشد اکثریت مردم کشور نیز به لحاظ اقتصادی در شرایط بسیار سخت¬تری نسبت به گذشته قرار دارند.<br />از سوی دیگر، به دلیل این که فضای مناسبی نیز برای سرمایه¬گذاری در اقتصاد ایران وجود ندارد سرمایه-گذار سرمایه خود را از ایران به کشور امن¬تری انتقال می¬دهد. در فضایی که ایران را بحران سیاسی فراگرفته، فرار سرمایه¬ها به خارج کشور نیز سرعت بیش¬تری گرفته است. بنابراین، دولت آوار این بحران¬های خود را بر سر مزدبگیران و خانواده¬های آنان فرو می¬ریزد.<br />در شرایط کنونی جامعه ایران، راه سهل¬تر و مطمئن¬تر برای سرمایه¬داران، نه سرمایه¬گذاری در بخش صنایع، بلکه سرمایه¬گذاری بر بازار مصرفی 75 میلیونی کشور است. یعنی برای سرمایه¬دار و شرکت¬های واردکننده کالاهای خارجی به ایران، با صرفه¬تر است که کالا وارد کنند. چرا که هم به سرعت پول خود را وصول می¬کنند و هم سود بیش¬تری به جیب می¬زنند و با اعتراض و اعتصاب کارگری هم روبرو نمی¬شوند. واردات و صادرات ایران، عمدتا در دست نیروهای مافیایی دولت و به ویژه شرکت¬ها و موسسات وابسته به سپاه پاسداران است. بنابراین، در این¬جا هم دولت و هم سپاه از یک¬سو با وارد کردن انبوهی از کالاهای مورد نیاز جامعه، صنایع داخلی را به ورشکستگی کشیده¬اند و هم از این طریق کسب سود بیش¬تر در تلاشند فقط بنیه ماشین دولتی و نظامی قوی¬تر کنند و از وظایف خود در قبال جامعه سر باز زده¬اند. چرا که سران حکومت اسلامی، اعتمادی به آینده و بقای حاکمیت خود ندارند اهمیتی به سرمایه¬گذاری¬های درزامدت و آینده کشور نمی¬دهند.<br />از سوی دیگر، بر اساس آمارها و تحلیل کارشناسان اقتصادی، هنگامی که در بازار ایران بالای 200 هزار میلیارد تومان نقدینگی وجود دارد، اصولا کمابیش به همین اندازه نیز تقاضای کل وجود دارد. رشد میزان نقدینگی در برخی از این سال¬ها تا 40 درصد هم رسیده است در حالی که در بهترین وضعیت رشد تولید کشور، در حد پنج درصد باقی مانده است. دولت برای این که بتواند فاصله عرضه کل¬(تولید) و تقاضای کل-(نقدینگی) را جبران کند، به واردات روی آورده است. این نقدینگی در دست عده معدودی سرمایه¬دار و افراد خاصی است و توزیع شده در دست آحاد مردم نیست. آن عده خاص یا وابسته به دولت و نظامیان و نزدیکان آن¬ها هستند و یا نیمه دولتی و غیردولتی¬اند محاسبه می¬کنند و تصمیم می¬گیرند که این نقدینگی را به کجا ببرند که سود بیش¬تری داشته باشد.<br />در خصوص واگذاری¬های اصل 44، عملا آنچه که بیش از همه به چشم می¬خورد و قابل پرده¬پوشی نیست تحت عنوان واگذاری به بخش خصوصی، صنایع مادر و کلان کشور در واقع توسط بنگاه¬های بزرگ دولتی، به بنگاه¬های نیمه دولتی و شبه دولتی و نظامی با قمیت بسیار پایینی واگذار می¬شود.<br />این وضعیت هم هر چه بیش¬تر به نابودی صنایع داخلی و بی¬کاری کارگران آن منجر شده است. یعنی در واقع سرمایه¬داران و دولت آن¬ها سود خود را می¬برند در حالی که کارگر و خانواده¬اش در معرض بحران¬های اجتماعی و استثمار شدید و فقر و گرسنگی فزاینده¬ای قرار دارند.<br />در چنین شرایطی، طبیعی¬ست که اعتصابات کارگری از رشد چشم¬گیری برخوردار باشد. در گزارش منتشره به نقل از کمیته امنیت حکومت اسلامی، از گسترش اعتصابات کارگری که این روزها در کارخانه¬ها، شرکت-های دولتی و یا نیمه دولتی برگزار می¬گردد، ابراز نگرانی شدید نموده است.<br />در گزارش مذکور آمده است تهران و شهرهای دیگر ایران به دلیل سیاست¬های اقتصادی دولت شاهد بحران کارگری است. بر اثر این سیاست¬ها، بسیاری از کارخانه¬ها ورشکسته شده و تعداد زیادی از کارگران اخراج شده¬اند. این گزارش تاکید می¬کند که گسترده¬ترین اعتصاب¬های کارگری در شهرهایی از قبیل اهواز، شیراز، بندر عباس و آبادان برگزار می¬شود. در حال حاضر اعتصابات کارگری و گسترش آن به سایر نقاط کشور موجب نگرانی شدید مقامات حکومت اسلامی گردیده است.<br />شورای تامين استان تهران و ریيس سازمان صنايع و معادن اين استان نیز در جلسه¬ای مشترک، بحران¬های کارگری پيش رو و وضعيت کارخانه¬های بحران زده پايتخت را مورد بررسی قرار داده¬اند. بحث بحران¬های کارگری، به ويژه پس از سياست¬های اقتصادی دولت محمود احمدی¬نژاد در ايران، بیش¬تر مطرح شده که ورشکستگی کارخانه¬های بیش¬تری را به دنبال داشته و پرداخت دست¬مزد ناچیز کارگران نیز با تاخیر طولانی چندین ماهه مواجه است. اين وضعيت که اعتراض کارگران را به همراه داشته، اغلب به شکل اعتصاب و يا تجمع در داخل کارخانه¬ها و يا در مقابل ساختمان¬های دولتی بروز يافته است. در اين ارتباط، می¬توان به اعتراض¬های اخير کارگران شاغل در ايستگاه در دست احداث متروی پل صدر، رانندگان کاميون¬های حمل و نقل کارخانه ذوب آهن اصفهان، لاستيک البرز تهران، کارخانه فرنخ و مه نخ قزوين، شهرک صنعتی فولاد و مجتمع فولاد آلياژی ملاير و کندلوس تنکابن و... اشاره کرد. هم¬چنین گزارش¬هايی نیز در مورد اعتصاب و اعتراض کارگران کارخانه لوله سازی اهواز، صنايع مخابراتی راه دور شيراز، فاز سه پالايشگاه بزرگ آبادان و طرح توسعه پالايشگاه قديمی بندرعباس انتشار يافته است.<br />براساس گزارش پایگاه اینترنتی «هم¬میهن»، بزرگ¬ترین پروژه دولتی ایران، مطالبات ده پیمانکار خود را نپرداخته و این پیمانکاران بین سه تا ۵ ماه است که نتوانسته¬اند حقوق کارکنان خود را بپردازند. به گزارش هممیهن، مهندسان مشاور پروژه، پس از مدت¬ها تلاش برای دریافت حقوق عقب افتاده خود تهدید به رها کردن کار کرده¬اند. شرکت¬های «تهران جنوب» و «بینا» دو پیمانکار اصلی پالایشگاه ستاره خلیج فارس نیز بیش از سه ماه است که حقوق و دست¬مزد مهندسان و کارکنان خود را پرداخت نکرده¬اند. در ایران، از پالایشگاه ستاره خلیج به عنوان بزرگ¬ترین پالایشگاه خاورمیانه نام برده می¬شود. هم¬میهن می¬نویسد: «در واقع به پشتوانه همین پالایشگاه بود که محمود احمدی¬نژاد بارها مدعی شد به زودی کشور در برابر تحریم احتمالی بنزین مصونیت خواهد یافت.»<br />بر پایه گزارش هم¬میهن، به دلیل شرایط ویژه ایران، دولت از سرمایه¬گذاری در زیرساخت¬های کلان اقتصادی که تضمین¬کننده دورنمای کشور هستند منصرف شده و قصد دارد سرمایه¬های اندکی را که هنوز در اختیار دارد، در پروژه¬هایی به کار بیاندازد که می¬توانند در کوتاه مدت بازدهی داشته باشند. به گزارش خبرگزاری ایسنا، روز اول مهر ماه امسال، نشست ویژه¬ای در شرکت پالایش و پخش فرآورده¬های نفتی تشکیل شد که هدف آن تعیین اولویت¬های سرمایه¬گذاری در صنعت نفت بود. در این نشست، تصمیم گرفته شد که فعالیت-ها روی بهینه سازی و توسعه ظرفیت پالایشگاه¬های موجود متمرکز شود تا آن¬ها بتوانند به جای سایر فرآورده¬¬های نفتی، حتیالمقدور بنزین بیش¬تر تولید کنند.<br />خبرگزاری مهر 27 دی 1388، نوشت: حمید حاجی عبدالوهاب، معاون سرمایه انسانی و توسعه اشتغال وزارت کار و امور اجتماعی در گفتگو با مهر، در خصوص برنامه¬های کارگروه حمایت از تولید برای حفظ اشتغال در بنگاه¬های تولیدی، گفت: هم¬اکنون بیش از 2 هزار واحد صنعتی بزرگ و متوسط دارای مشکل نقدینگی و بحران مالی در کشور شناسایی شده است که کار گروه متناسب با وضعیت هر کارگاه، تصمیم گیری می¬کند. به همین دلیل، تسهیلات دارای ارقام متفاوت است؛ ولی پرداخت آن در اولویت کاری بانک¬ها قرار دارد.<br />بدین ترتیب، احمدی¬نژاد، در دوره نخست چهار سال ریاست جمهوری خود، با وعده¬های دروغین و پر زرق و برق هم چون «سهام عدالت»، «خانه مهر» و طرح¬های «زود بازده»، صدها ميليارد دلار از ثروت کشور را به نزدیکان و عوامل حکومتی و نظامی واگذار کرد و بر باد داد. سيدحسن هاشمی، نماينده مجلس و ریيس کمسيون صنايع و معادن می¬گويد، برای حل مشکلات واحدهای صنعتی و توليدی و جلوگيری از بحران بی-کاری بايد معادل 10 ميليارد دلار کمک اضطراری به واحدهای توليدی اختصاص يابد. نهاونديان ریيس اتاق بازرگانی آينده تاريکی را پيش¬بينی می¬کند و می¬گويد، 50 درصد از کل واحدهای توليدی ايران ورشکست و تعطيل شده¬اند و 50 درصد باقی مانده با 30 درصد ظرفيت کار می¬کنند.<br />وزير کار دولت نهم، شعار حل مشکلات کارگران قراردادی را سر می¬داد، اما نه تنها طی چهار سال مشکلی را حل نکرد، بلکه تغییرات زیادی در قانون کار به ضرر کارگران و به نفع سرمایه¬داران و کارفرمایان به وجود آورد. مواد 7، 10، 21، 24، 27، 96، 112، 131 تا 136 و 191 از جمله موادی است که در پيشنهاد وزارت کار تغيير اساسی کردند و در روزهای پايانی عمر دولت نهم، آن را به تصويب رساند.<br />معاون اشتغال وزارت کار، از شناسایی دو هزار بنگاه دارای مشکل بزرگ و متوسط تولیدی کشور خبر داده-اند. این در حالی است که پیش از این لیست بلند بالای 6700 تایی وزارت صنایع و 750 تایی وزارت تعاون برای تقاضای استمهال بدهی به خودی خود وضعیت حاد بخش تولید در کشور را به خوبی نشان می¬داد. با این حساب تعداد کل شرکت¬های خواهان استمهال بدهی به نزدیک 10000 شرکت رسیده است.<br />براساس جدیدترین گزارش بانک مرکزی، میزان مطالبات معوق بانک ها به 48 هزار میلیارد تومان افزایش یافته است. این مبالغ هنگفت، عمدتا در اختیار «آقازاده¬ها» و «مدیران رده بالای حکومتی» قرار داده شد و بالا کشیده شده است.<br />نجيب حسينی، عضو کميسيون برنامه بودجه مجلس شورای اسلامی، به خبرگزاری کار ایران «ايلنا»، گفته است که نرخ تورم در سال آينده به ۴۰ درصد خواهد رسيد.<br />باین ترتیب، تحلیل¬ها و بررسی¬های اقتصادی و اجتماعی حاکی از آن است که عواقب مخرب طرح¬ها و برنامه-های اقتصادی و اجتماعی دولت احمدی¬نژاد در پنج سال گذشته، میلیون¬ها خانوده ایرانی را دچار بحران و پریشانی و فروپاشی کرده است بیش از پیش ماهیت ضدانسانی حکومت اسلامی را به نمایش می¬گذارد. حکومتی که با فساد اقتصادی و اداری و مافيايی خود، نه تنها ضربات پياپی و مهلکی را به کلیه زیرساخت-های اقتصادی کشور و صنایع کشور وارد کرده، بلکه اکثریت مردم ایران را نیز در فقر و ناامنی دایمی قرار داده است به طوری که بسیاری از جوانان را وادار کرده¬اند برای تامین چند ماه زندگی خود، حتا کلیه خود را بفروشند. اعتیاد، فحشا، خودکشی و دیگر بحران¬های اجتماعی نیز زاییده همین فقر و فلاکت اقتصادی است که عامل اصلی آن نیز حکومت اسلامی می¬باشد. اکنون میلیون کودک خانواده¬های کارگری و فقیر از تحصیل باز مانده¬اند و اجبارا به کارهای زیان¬آور و سختی روی آورده¬اند تا کمکی برای خانواده خود دست و پا کنند. اما سرمایه¬داران و مقامات و مسئولین حکومت اسلامی، وقیحانه و بی¬شرمانه به همه این بی¬حقوقی¬هایی که بر جامعه تحمیل کرده¬اند چشم بسته¬ و به هر جنایتی متوسل می¬شوند تا پول بیش¬تری به جیب بزنند و به هر بهایی حاکمیت وحشی خود را حفظ کنند.<br />در چنین شرایط سخت و دشواری کارگران و مردم محروم و جوانان قربانیان زبان بسته حکومت اسلامی نیستند. آنان با اعتراض و اعتصاب خود، نه تنها لرزه بر اندام سران و ارگان¬ها و جناح¬های حکومتی انداخته¬اند، بلکه امروز جهانیان نیز می¬دانند که جامعه ایران آبستن حوادث مختلفی به ویژه موقعیت انقلابی است. خیزش مردم ايران، هشتمين ماه اعتلای خود را پشت سر گذاشته و در این مدت موجودیت حکومت اسلامی را به طور جدی زير علامت سئوال قرار داده است. از سوی دیگر، در ماه¬های اخیر اعتراضات و اعتصابات کارگری نیز گسترش یافته است، به عنوان نمونه:<br /><br />- حدود 200 نفر از کارگران زن و مرد کارخانه چینی البرز، در اعتراض به عدم پرداخت هشت ماه از دست-مزدهایشان روز یک¬شنبه 3 آبان 1388، حدود ساعت 11 و نیم صبح از کارخانه تا فرمانداری شهر صنعتی البرز دست به راه¬پیمایی زدند و ساعت 12 ظهر درمقابل فرمانداری به مدت یک ساعت تجمع کردند. کارگران در حالی که در حین راه¬پیمایی توسط نیروهای انتظامی در محاصره بودند شعارهایی چون «حمایت دولت از کارگر دروغه، دروغه»، «کارگر حمایت، حمایت»، «مدیر بی¬لیاقت استعفا، استعفا» و...، سر می¬دادند خواهان پرداخت فوری دست¬مزدهای معوقه خود بودند. کارگران سپس به راه¬پیمایی در سطح شهر ادامه دادند و با وجود اخطارهای نیروهای انتظامی و لباس شخصی مبنی بر سر ندادن شعار، هم¬چنان به شعار دادن ادامه دادند. به گفته خود کارگران بقیه همکاران¬شان مقابل درب کارخانه در حال تجمع بوده¬اند.<br /><br />- جمع کثیری از کارگران شرکت کارخانجات مخابراتی راه دور شیراز روز دوشنبه 4 آبان 1388، در اعتراض به عدم رسیدگی به مطالبات¬شان در مقابل استانداری فارس اقدام به گردهمایی اعتراضی دست زدند.<br />این کارگران با فریاد شعار «بخش خصوصی شدیم بی¬کار و بی¬پول شدیم» و «زندگی و معیشت حق مسلم ماست»، به روند واگذاری این شرکت به بخش خصوصی، عدم پرداخت دست¬مزدهای 9 ماهه معوقه و وضعیت نامناسب شغلی خود اعتراض نمودند.<br /><br />- به گزارش کمیته هماهنگی، دوشنبه ٤ آبان ماه ١٣٨٨، کارگران شرکت «ارزه گستر» ارومیه، در واکنش به عدم پرداخت دست¬مزدها و مطالبات معوقه 4 ماهه خود دست به اعتراض زدند.<br />طبق این گزارش، بیش از 100 نفر از کارگران شرکت «ارزه گستر» که پروژه ساخت راه¬آهن قطعه 4 مراغه ـ مهاباد را در دست دارد ضمن دست کشیدن از کار، اقدام به برپایی تجمع اعتراضی نمودند.<br /><br />- صبح سه¬شنبه ۵ آبان ۱۳۸۸، ماموران نيروى انتظامى به تجمع هر روزه كارگران لوله¬سازى اهواز، سبب شد که تجمع آرام كارگران اين كارخانه، به صحنه برخورد ماموران با آن¬ها تبديل شود؛ در مقابل چشم مردم عادی، عدهاى از كارگران را مورد ضرب و شتم قرار دادند، بازداشت کردند و مابقى خود را به كارخانه رساندند.<br />چهارراه نادرى شهر اهواز در يك هفته گذشته به محل تجمع هر روز كارگران لولهسازى اهواز تبديل شده بود، كارگرانى كه در اعتراض به پرداخت نشدن ۱۳ ماه مطالبات معوقه هر صبح به جاى آن كه به كارخانه بروند به اين چهارراه كه دفتر سهام¬دار عمده در آن¬جاست می¬آمدند و پس از اين كه می¬گفتند: «يك سال حقوق كارگر، پرداخت بايد گردد به كارخانه باز میگشتند.»<br />در این یورش وحشیانه نیروهای سرکوبگر حکومتی به کارگران، علاوه بر تعدادی از کارگران که زخمی شدند، دست¬کم 50 کارگر را نیز بازداشت کردند.<br />لولهسازى اهواز ۶۰۰ كارگر قراردادى و رسمى دارد كه در آن از ذوب كردن فلزات ضايعاتی، اوراق شده و اسقاطى لولههاى چدنى ساخته می¬شود، اين كارخانه ۷ سال پيش خصوصی¬سازى شد و به تدريج از آن به عنوان يكى از واحدهاى بحرانزده كارگرى در اخبار نام¬ برده می¬شود.<br /><br />- بیش از سیصد نفر از کارگران کارخانه نساجی مازندران روز 14 دی در اقدامی اعتراضی مبنی بر عدم دریافت حقوق سه ماه کار خود، دست از کار کشیدند.<br /><br />- صبح روز 16 دی ماه، حدود ۵۰۰ یا ۶۰۰ تن از کارگران مشغول به کار در ایستگاه در دست احداث متروی پل صدر، به علت عدم دریافت دست¬مزد در شش ماه گذشته تجمع کرده و دست از کار کشیدند.<br /><br />- کارگران کارخانه تولید فرآورده¬های لبنی کنلوس در تنکابن، در اعتراض به روند اخراج کارگران این کارخانه، دست به تجمع زدند.<br /><br />- بنا به گزارش ایلنا، روز یک¬شنبه 27 دی ماه، صدها تن از کارگران کارخانه نوشابه سازی ساسان در اعتراض به تداوم اخراج سازی¬ها در مقابل درب اصلی این کارخانه تجمع اعتراضی برپا کردند. بیش از 400 کارگر، دلیل اصلی تجمع اعتراضی خود را مخالفت شدید با ادامه موج اخراج سازی در این کارخانه اعلام نمودند. آنان اعلام کردند در صورت عدم رسیدگی به خواست و مشکلات¬شان توسط مقامات حکومتی و کارفرمایان این کارخانه، در مقابل دفتر احمدی¬نژاد در تهران تجمع اعتراضی برپا خواهند کرد.<br />کارخانه نوشابه¬سازی ساسان، یک هزار و 200 کارگر دارد که به صورت قراردادهای موقت 10 روزه مشغول به کار می¬شوند. از ابتدای سال جاری تاکنون 300 کارگر این کارخانه اخراج شده¬اند.<br /><br />- 180 نفر از كارگران نساجی بافتهها از ساعت 30/2 تا 4 بعداز ظهر امروز يك¬شنبه 4/11/1388 اقدام به بستن جاده کردند. كارگران نساجی بافتههای كرمان علت تجمع و بستن جاده را انحلال شركت توسط سهامداران اعلام کردند.<br />يكی از كارگران به خبرنگار ايلنا، گفت: چندی پيش عدهای از مديران در هيات تشخيص تصميم به انحلال شركت و انتقال دستگاهها به شهرستان قزوين گرفتند كه در اعتراض به اين امر ما ظهر امروز اقدام به بستن جاده کرديم. وی گفت: مديران در پايان 30 دی تصميم به اخراج 18 نفر ديگر از نيروها گرفتند. طبق گفته خود مسئولان قرار است 35 نفر ديگر در پايان بهمن ماه و بقيه در آخر سال تسويه حساب شوند. وی گفت: مسئولان بنا دارند 14 هزار هكتار زمين كارخانه را به صورت آزاد در معرض فروش بگذارند. او گفت: قبلا 550 نفر در شركت مشغول به كار بودند كه مسئولين به عناوين مختلف اقدام به اخراج كارگران کرده و در حال حاضر اين تعداد 180 نفر هستند.<br /><br />- ايلنا، در تاریخ 11/11/1388، نوشت به دنبال تجمع دوباره جمعی از كارگران كيان تاير كه پيش از ظهر امروز در محل اين كارخانه برگزار شد، مسئولان اسلامشهر به منظور متقاعد كردن كارگران به اين كارخانه رفتند و با تجمع كنندگان گفتگو كردند.<br />كارگران كيان تاير در گفتگو با خبرنگار ايلنا، اعلام كردند كه به دليل محقق نشدن وعدههای داده شده صبح امروز برای مدتی در محوطه كارخانه تجمع كرده و آتش روشن كردند...<br />بابك زنده جاه مدير روابط عمومی كارخانه كيان تاير در رابطه با تجمع امروز به ايلنا گفت: دليل اين تجمع تاخير در پرداخت مطالبات گذشته كارگران بوده است. درهفتههای گذشته نيز كارگران لاستيك ابرز در اعتراض به پرداخت نشدن مطالبات خود علاوه بر برگزاری تجمعی مشابه به وزارت صنايع و معادن نيز مراجعه كرده بودند.<br /><br />- کارگران لاستیک البرز، با اعتراضات پیگیر خود موفق شدند 9 همکار اخراجی خود را به سر کار برگردانند. از 22 روز قبل که 9 تن از نمایندگان کارگران لاستیک البرز¬(کیان تایر) اخراج شدند کارگران این کارخانه به اعتراضات خود ادامه دادند. کارگران از اواسط هفته گذشته در اعتراض به اخراج نمایندگان خود و عدم پرداخت 2 ماه دست¬مزد سال جاری و عدم پرداخت 5 ماه از دست¬مزدهای معوقه سال گذشته، عدم تمدید دفترچه¬های درمانی و عدم توجه کارفرمای کارخانه به مشکلات آنان اقدام به برگزاری اعتصاب نمودند. سرانجام روز سه¬شنبه 10 بهمن ماه، کارفرمای کارخانه لاستیک البرز تحت فشار اعتصاب و اعتراض کارگران مجبور به موافقت با بازگشت به کار نمایندگان اخراجی آنان گردید.<br /><br />- چهارشنبه 14 بهمن ماه ١٣٨٨ - 3 فوریه 2010، کارگران و کارمندان شهرداری سعدآباد در اعتراض به عدم پرداخت دست¬مزدهای معوقه خود دست به اعتصاب زدند. اعتصاب کارکنان شهرداری سعدآباد در اعتراض به عدم پرداخت 5 ماه دست¬مزدهای معوقه صورت گرفته است.<br /><br />- کارگران کارخانه «نورد لوله صفا» واقع در کیلومتر 9 اتوبان تهران ـ ساوه در اعتراض به عدم پرداخت دست-مزدهای معوقه خود اعتصاب کردند. یک هزار و 300 نفر از کارگران این کارخانه، به دنبال عدم دریافت 2 ماه و نیم دست¬مزد معوقه خود و عدم رسیدگی به مطالبات¬شان روزهای دوشنبه 12 و سه¬شنبه 13 بهمن ماه اعتصاب گسترده¬ای بر¬پا کردند. کارگران اعتصابی اعلام کردند چنان¬چه کارفرمای کارخانه اقدام به تسویه حساب و پرداخت دست¬مزدهای معوقه آنان نکند اعتصاب نامحدودی را بر پا خواهند داشت. سرانجام روز چهارشنبه 14 بهمن ماه، کارفرما ناچار در مقابل خواست کارگران عقب¬نشینی کرد و دست¬مزد آذر ماه آنان را پرداخت نمود.<br /><br />- روزهای چهارشنبه و پنج¬شنبه ١٥ و ١٦ بهمن، کارگران کارخانه آونگان اراک، به دليل عدم دريافت ٦ تا ٨ ماه دست¬مزد در مقابل فرمانداری اين شهر تجمع کردندو هنگامی که مذاکرات¬شان در مقابل فرمانداری به نتیجه-ای نرسید دست به راه¬پيمایی در خيابان¬های مرکزی شهر زدند. نيروهای سرکوب حکومت به کارگران حمله کردند و تعدادی را زخمی و ده¬ها نفر را دستگير کردند.<br />کارگران اين کارخانه در هفته¬های گذشته بارها دست به اعتراض زده بودند که با هجوم نيروهای سرکوبگر حکومت اسلامی مواجه شده¬اند. روز چهارشنبه، کارگران ضمن راه¬پيمایی در خيابان¬های شهر، شعارهایی عليه حکومت دادند از جمله «مرگ بر ديکتاتور»، «ننگ بر صدا و سيما» که به طرز وحشيانه¬ای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اما کارگران روز بعد نيز دست به تجمع و راه¬پیمایی زدند و باز هم مورد يورش قرار گرفتند. يکی از کارگران به يکی از رسانه¬ها گفته است: «هشت ماه است گرسنه¬ايم، ديگر نمی¬توانيم با دست خالی به خانه برويم. فرياد ما را به گوش جهانيان برسانيد، بگذاريد دنيا بداند ما در اين حکومت اسلامی چه می-کشيم.» کارگر ديگری گفته است: «ای مرگ بر اين دولت! ای مرگ بر اين حکومت! سئوال اين¬جاست در حکومتی که خصوصی شدن راهی براي بخشش اموال عمومی به سپاه و بسيج است و چيزی جز بر باد دادن بيت¬المال نيست، اجرايی شدن اين قانون که سبب بی¬کاری هزاران کارگر و گرسنگی آن¬ها شده است چه لزومی دارد؟ آيا اين غارت اموال مردم نيست؟» گفته می¬شود که از هزار کارگر اين کارخانه، تاکنون نزديک به ششصد نفر بی¬کار شده¬اند.<br /><br />- به گزارش شبکه ایران، بعد از ظهر روز 18 بهمن 1388، جمعی از کارگران تونل توحید در مقابل این تونل تجمع کردند. این تجمع سبب شد تا مسیر شمال به جنوب بزرگراه چمران از برج میلاد تا درب تونل با ترافیک شدیدی همراه شود.<br />طبق این گزارش، جمعی از کارگران تونل توحید به دلیل عدم پرداخت حقوق معوق خود در حالی که برخی از آن¬ها لباس کار پوشیده بودند به نشانه اعتراض در برابر ورودی¬های این تونل خوابیده و از عبور و مرور خودروها جلوگیری کردند.<br />این اقدام آن¬ها تا قبل از آمدن پلیس راهنمایی و رانندگی، سبب شده بود تا نزدیک به نیم ساعت، خودروها در ورودی و داخل تونل از حرکت باز ماندند. هم¬چنین برخی از مسافران در همبستگی با کارگران اعتصابی، با تلفن همراه خود برای گرفتن عکس و فیلم از این تجمع روانه تونل شدند که این امر نیز بر شدت ترافیک افزود. با این حال، ورود پلیس راهنمایی و رانندگی و دخالت آن¬ها، سبب شد تا ترافیک بزرگراه چمران و خیابان¬های اطراف آن، سبک¬تر گردد.<br /><br />- روز دوشنبه 19 بهمن ماه، مدیرعامل شرکت متروی تهران اعلام کرد 400 کارگر کارخانه¬های واگنسازی به دلیل عدم پرداخت بدهی¬های دولت بی¬کار شده¬اند.<br />این کارگزار حکومت در این خصوص اضافه کرد قرار بود دولت احمدی¬نژاد 48 میلیارد تومان به بخش تولید اتوبوس و مترو اختصاص دهد اما تاکنون فقط 14 میلیارد تومان آن پرداخت شده است که این امر به دلیل عدم تامین تجهیزات و قطعات برای کارخانه¬های واگن سازی موجب بی¬کاری 400 کارگر گردیده است.<br /><br />- ...<br /><br />بدین ترتیب، با مراجعه به آمارها و ارقام اقتصادی، بی¬کاری و تورم و گرانی واقعی و سطح دست¬مزدها بسیار پایین می¬توان به سادگی به این نتیجه رسید که وضع اکثریت مردم ایران، به ویژه مزدبگیران و بی¬کاران و فقرا، بسیار وخیم¬تر است. هر روز هزاران کارگر به صف بی¬کاران افزوده می¬شود و دست¬مزد ده¬ها هزار کارگر نیز ماه¬هاست که پرداخت نشده است. این وضعیت غیرقابل دوام و تحمل است.<br />پيش¬بينی می¬شود که با اجرای طرح هدفمند شدن يارانه¬ها و افزايش قيمت¬ها، سطح تقاضا کاهش یابد و به دنبال رکود و کاهش توليد، شمار دیگری از صنایع دچار بحران شود و کارگران بیش¬تری نیز بی¬کار گردند.<br />در کشوری که بر اساس گزارش بانک مرکزی آن، سقف خط فقر بيش از 700 هزار تومان است، اگر حداقل دست¬مزدها 263 هزار تومان تعيين شود سال بسیار سخت و غیرقابل تحمل و کمرشکنی در انتظار خانواده-های کارگری است.<br />بنا به گزارش خبرگزاری حکومتی مهر، 27 بهمن 1388، نماينده سابق کارفرمايان حکومت اسلامی در سازمان جهانی کار گفت: حذف يارانهها خط فقر را به بيش از يک ميليون تومان و نرخ تورم را نيز به 40 درصد افزايش خواهد داد.<br />عباس وطن پرور از افزايش خط فقر به يک ميليون تومان در سال آينده خبر داد و گفت: افزايش 40 هزار ميليارد تومانی رقم بودجه به دليل اجرای طرح هدفمندکردن يارانه¬ها، خط فقر را به بيش از يک ميليون تومان و نرخ تورم را نيز به بيش از 40 درصد خواهد رساند.<br />نزديک به 88 درصد از جويندگان کار را جوانان، به ويژه فارغ¬التحصيلان دانشگاهی تشکيل می¬دهند. جوانان آگاهی که رهایی خود و کل جامعه ایران را از سرکوب و سانسور و فقر و فلاکت فزانیده سیاسی و اقتصادی، در مبارزه پیگیر برای تغییر وضعیت موجود می¬دانند در واقع پای اصلی سازمان¬دهندگان اعتراضات خیابانی و برپایی تشکل¬های محلات هستند.<br />بحران¬های اقتصادی، اجتماعی و سياسی جامعه ما، روزبروز تعميق و گسترش بيش¬تری می¬يابد. ساكت كردن کارگران و همه معترضان و آزادی¬خواهان از راه¬های تهدید و ارعاب، دستگیری و زندان، شکنجه و اعدام، شرايط جامعه را هر چه بیش¬تر بحرانی و ملتهب می¬سازد. بنابراین، امروز اکثریت مردم ایران، حکومت تروریستی اسلامی را نمی¬خواهند و به همین دلیل با اعتراض و اعتصاب و راه¬پیمایی تلاش می¬کنند تا با خونریزی و قربانی دادن کم¬تر، این حکومت جانی را تغییر دهند و یک بار برای همیشه به جهل و جنایت، ترور و خشونت، فقر و فلاکت در کشورشان، پایان دهند. بر این اساس، كارگران و مردم كم درآمد و بی¬كار بيش¬ترين هزينه¬های اقتصادی و سیاسی را در مبارزه خود می¬پردازند. احكام اعدام و تهديد به اعدام¬های بيش¬تر، آن هم از سوی مسئولان رده بالای اجرايی و قضايی و نظامی حکومت، تاثیر چندانی بر عزم و اراده مردم و مبارزه آن¬ها ندارد.<br />طبقه كارگر ایران در این سی و یک سال شاهد سیاست¬های مختلف از لیبرالهای اول انقلاب گرفته تا اصلاحطلبها و اصولگراهای ضدكارگر بوده است. در دوره اوج قدرت اصلاح¬طلبان كه اداره تشكلهای كارگری و كارفرمایی، وزارت كار و مجلس و به طور کلی دولت را در اختیار داشتند، حتا با انجمن صنفی كارگران را نیز كه خود آن را در مقابل شورای اسلامی خانه كارگر علم كرده بودند، به واسطه این كه تشكل كارگری مستقل بود، تحمل نکردند و آن را نپذیرفتند. بنابراین، كارگر ستیزی سران و جناح¬های حکومت اسلامی در این سی و یک سال، همواره در جریان بوده است.<br />در این سی و یک سال حكومت اسلامی در ایران، از لیبرال¬ها و اصلاح¬طلبان تا اصول¬گراها با اخراج¬سازی¬ها، تعدیلها، تعطیلی كارخانجات، عدم پرداخت به موقع دست¬مزدها و غیره بی¬حقوقی¬های فراوانی را به کارگران و خانواده¬های آن¬ها تحمیل کرده¬اند. هر موقع کارگران در مقابل بی¬حقوقی¬های فزاینده به مبارزه برخاسته¬اند بلافاصله به نیروهای سرکوبگر خود فرمان داده¬اند تا به وحشیانه¬ترین شکلی اعتراض و اعتصاب کارگران را سرکوب کنند. هر موقع فعالین کارگری تلاش¬هایی را در جهت برپایی تشکل¬های مستقل کارگری خود آغاز کرده¬اند تحت تعقیب پلیسی قرار داده و زندانی شده¬اند.<br />برای نمونه، بنا به گزارش خبرگزاری¬ها، روز سه¬شنبه 20 بهمن 1388، منصور اسانلو فعال کارگری و رییس هیات مدیره سندیکای شرکت واحد و اتوبوسرانی تهران که دوران محکومیت خود را در سالن 10 زندان رجایی شهر می¬گذراند در پی یورش گارد زندان به این سالن و ضرب و شتم زندانیان اعتراض نموده و از آن تاریخ به سلول انفرادی بند 1 معروف به «سگدونی» منتقل شده است.<br />در ماه های اخیر یورش گارد زندان و ضرب و شتم زندانیان به امری عادی بدل شده است و در آخرین مورد این درگیری که به شورش زندانیان تبدیل شد، آخریان رییس بند 1 و یک تن از نیروهای گارد مورد ضرب و شتم زندانیان قرار گرفتند.<br />اما اعتراضات اخیر مردمی، به شدت تعادل سیاسی سران حکومت اسلامی را بر هم زده و کشمکش بین جناح¬ها و سران آن نیز به حدی شدیدتر شده است که دولت از وظایف خود ناتوان مانده است. قالیباف، شهردار تهران، در سخن¬رانی خود به مناسبت 22 بهمن در قم، گفته است: «بدون تعارف و با صراحت می-گویم که یک سال است که گویی کار در کشور تعطیل شده است. از پارسال همین موقع همه آماده شدند برای انتخابات و آن رویداد و افتخار بزرگ به وقوع پیوست، اما متاسفانه پس لرزه¬های آن هم¬چنان ادامه دارد. به راستی چه کسی پاسخ¬گوی این یک سال وقت و سرمایه کشور است؟»<br />سرکوب¬های خیابانی و شکنجه و تجاوز به بازداشت¬شدگان در زندان¬ها، نه تنها باعث سکوت و عقب¬نشینی مردم نشده، بلکه روزبروز نیز ابعاد اعتراضات و اعتصابات گسترده¬تر و شعارها نیز رادیکال¬تر می¬گردد. روزی نیست که خبر دستگیری و زندانی کردن فعالین جنبش کارگری، جنبش دانش¬جویی، جنبش زنان و هم¬چنین روزنامه¬نگاران و به طور کلی خبر تشدید سانسور و اختناق شنیده نشود، اما با وجود این همه وحشی¬گری سران و نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی، مردم معترض از هر فرصتی استفاده می¬کنند و به خیابان¬ها می¬ریزند تا خشم و نفرت و بی¬زاری خود را از کلیت حکومت جهل و جنایت، سانسور و اختناق اسلامی ابراز کنند.<br />تنها در هشت ماه اخیر، تحولات جامعه ایران، یکی از خبرسازترین کشورهای جهان بود و اخبار تحولات و وقایع آن علاوه بر سایت¬های اینترنتی، فیس¬بوک¬ها، تویترها، وبلاگ¬ها، رادیوها و تلویزیون¬ها و دیگر رسانه¬های بین¬المللی وسیعا انعکاس پیدا کرده است. دلیل اصلی آن، جنبش اعتراضی عمومی و خودجوش میلیون¬ها تن از مردم ایران بر علیه حکومت اسلامی و در پیشاپیش همه جوانان دختر و پسر است.<br />اکنون آزادی فوری و بی¬قيد و شرط همه زندانیان سیاسی، لغو هرگونه شکنجه و اعدام، لغو سانسور و اختناق، لغو آپارتاید جنسی، لغو کار کودکان و تامین زندگی آن¬ها و خانواده آن¬ها، آزادی تشکل، پرداخت همه دست¬مزدهای معوقه، برقراری بیمه بی¬کاری برای همه کارگران بی¬کار و جوانان جویای کار، افزایش سطح دست¬مزدها متناسب با تورم و گرانی واقعی و غیره از جمله پایه¬ای¬ترین خواسته¬های این دوره از مبارزه مردم ایران هستند.<br />در چنین شرایطی و در حالی که بحران اقتصادی و سیاسی جامعه¬مان را فراگرفته است بی¬شک مهم¬ترین اولویت فعالین کارگری و تشکل¬های موجود آن¬ها، تدوین مطالبات عمومی و پایه¬ای کارگران و امر تشکل¬یابی سراسری است که کارگران حول این مطالبات، تشکل¬های خود هم¬چون شوراها، کمیته¬ها، کانون¬ها و دیگر تشکل¬های دل¬خواه خود را به وجود می¬آورند و مبارزه طبقاتی خود را در سطح سراسری و متحد علیه سرمایه¬داران و دولت حامی آن¬ها، سازمان¬دهی می¬کنند. آن هم در شرایطی که میلیون¬ها انسان معترض به طور خودجوش به خیابان¬ها می¬ریزند تشکل¬های کارگری می¬تواند این حرکت خودجوش را به یک حرکت آگاهانه و هدفمند تبدیل کند و مبارزه موجود در جامعه را به سطح عالی¬تر انقلابی ارتقا دهد.<br /><br />بیست و هفتم بهمن 1388 - شانزدهم فوریه 2010اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-44067216166001857722010-02-16T07:50:00.001-08:002010-02-16T08:06:41.354-08:00تقی روزبه / آزمون 22 بهمن و پی آمدها<img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 178px; FLOAT: left; HEIGHT: 195px; CURSOR: hand" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhfxesCSI6i5MVkuawFdhuhesQpeD1Wg9mCIJF1aUPuzl1pJK4KfpWxo9d5qamcHbsKY0KeE0QytsK2her7m5mN6GaOTSst8lzTx_wOoMSmwbiO2EE12-8-0qBpMfobVqMF1g8WN7k_t5RY/s320/tvbarabari110b.jpg" />بررسی هرتجربه نووهرگام تازه جنبش به مثابه برشی ازوضعیت عمومی،مسیرپیموده شده ومطالعه نقاط ضعف و قوت آن برای برداشتن آگاهانه گام های بعدی، بی شک امری ضروری و مثبت است وباید ازآن استقبال کرد.چرا که بدون آن سخن گفتن ازیک جنبش خود آگاه بی معنا خواهد بود.<br />درپی برگزاری بزرگداشت روز22 بهمن اکنون بحث وانتقاد حول آن درمیان گرایشات گوناگون وسعت تازه ای یافته است. البته باتوجه به انتظاراتی که پیشاپیش پیرامون ابعاد اعتراض و عرض اندام جنبش درچنین روزی برانگیخته شده بود ونگرفتن پاسخی درخورآن، این انتقادها دامنه دارترهم شده است.صرفنظرازمثبت بودن نفس طرح این انتقادها ،اما درهمان حال باید توجه داشت که اززوایا وازمنظرگفتمان های مختلف وباهدف های گوناگون صورت می گیرد والزاما درجهت تعمیق وگشودن راه پیشروی آن نیست .برعکس برخی ازآنها با هدف تأمین هژمونی اصلاح طلبان مشروطه خواه بر جنبش و نگرانی نسبت به خارج شدن آن ازچهارچوب پلاتفرم مورد نظرشان ودرمقابله بافرایند تعمیق جنبش صورت می گیرد. غرض صید ماهی مطلوب ازآب گل آلود است و چنانکه خواهیم دید آشکارا باسودای کنترل جنبش و اعمال رهبری و متمرکزکردن آن همراه است. برخی دیگرخرده انتقادهائی ناظربر آشفتگی های درونی صفوف "سبز"و جریانات متعلق به گفتمان اصلاح طلبی است( مثلا انتقادهای مربو ط به تاکتیک اسب تروای نبوی دراین چهارچوب قابل بررسی است). برخی دیگرمعطوف به عوامل ریشه ای تری هستند. واقعیت آن است که برخی نارسائی های مشهود ریشه های عمیق تری داشته و بربسترچالش های بنیادی تری صورت می گیرد که مستلزم ریشه یابی آسیب پذیری ها درسطح عمیق تری است.یک بررسی همه جانبه ازوضعیت مشخص-22بهمن- به مثابه برشی ازوضعیت یک دوره،نه فقط باید به آسیب شناسی های موضعی و مشخص بپردازد، بلکه هم چنین لازم است که با درنگ بروضعیت مشخص وخاص اما بامشاهده عام درخاص، ازآن فراتربرود. به همین دلیل تلاش برای صورت بندی درست وحتی الامکان دقیق ترانتقادها برای تمایزخرده انتقاد ها ازکلان انتقادها وازمنظرهرکدام ازگفتمان های موجود دراین آشفته بازار لازم بنظرمی رسد.وگرنه بیم آن می رود که دوغ ودوشاب باهم قاطی شده وبرتردید وگیج سری بیافزاید وموجب آشفتگی بیشتر درگام های بعدی بشود.بی شک دست یابی به خوداین مهم می تواند محصول نقدی برآمده ازخردجمعی بخصوص ازسوی آنانی که دستی برآتش دارند و بطورمستقیم درصحنه پراتیک حضورداشته اند صورت گیرد.وبنابراین این نوشته نمی تواند بیش از ادای سهمی ناچیزدراین امرضروری باشد.<br />درمطلبی حول 22بهمن، یک بسترو سه رؤیا به چالش بین این رؤیاها پرداختم ومهمترین ویژگی جنبش را روند عبورازحاکمیت،ازگفتمان اصلاح طلبی و حتی ازخود که ناظربرتعمیق وفراشد جنبش است مورد تأکید قراردادم . ویژگی ی که بدون درنظرگرفتن آن قادربه تبیین بروزوماهیت چالش های کنونی که درظاهرازانتقادبه نارسائی هائی حضور در 22 بهمن برمی خزدولی درواقع ریشه در چالش های پایه ای تر دارد نخواهیم شد. مثلا وقتی طرفداران اصلاح طلبان درداخل به پدیده عبورازموسوی حمله می کنند وآن را بخاطر نادیده گرفتن راهبرد وی مبنی بر"شرکت باهویت" درتظاهرات مورد سرزنش قرارمی دهند، دارند همین فراروی را که من آن را اخگرسوزان جنبش نامیده ام مورد حمله قرارمی دهند. همانطورکه جناح حاکم نیزسرکوب همین اخگر را آماج اصلی خود قرارداده است. درآن نوشته درباب رؤیای سوم آمده بود که درمیان آکتورهای سه گانه بازی این آکتورسوم است که تعیین کننده است وهمه چشم به نقش آفرینی آن دوخته اند. والبته این مسأله هم مورد اشاره قرارگرفته بود که 22 بهمن گرچه درتحلیل نهائی تنها یک نقطه ازمنحنی صعودی مبارزه مردم است ومعادل بودونبود آن نیست،اما بسته به آن که تاچه حد بتواند حضورگسترده ومستقلانه خود را به نمایش بگذارد می تواند به نقطه عطفی تازه درسیراین مبارزه تبدیل شود. بنابراین تبدیل شدن آن به یک نقطه عطف مشروط به یک "اگر" مهم یعنی حضورمستقل وگسترده همراه بود. اکنون اما باید نگاهی به بیلان آنچه که رخ داد وادعاهای هرکدام ازآن ها بپردازیم:<br />درمورد جناح حاکم ازقبل تاحدود زیادی رئوس تاکتیک اصلی آن روشن بود.یعنی ازیکسو بربهره گرفتن ازحداکثرتوان خود برای بسیج حداکثرنیروجهت برگزاری یک باصطلاح حماسه بزرگ استواربود وازسوی دیگرمصمم به ممانعت از عرض اندام جنبش درمقیاس کلان (ودرصورت شکل گیری پراکندن و سرکوب آنها) بود .این هم روشن بودکه حاکمیت علیرغم چانه زنی ها و پادرمیانی ها ازهردوسو برای یک راه پیمائی مشترک وبه مثابه یک آشتی ملی باسبزهای طرفدارموسوی اجازه مشارکت باهویت مستقل درمتن یک صف مشترک و باهویت خود را نخواهد داد مگرآنکه این مشارکت منفعل ،آمیخته با سکوت و قابل مصادره کردن باشد. ونتیجه ای جزاین هم البته مستلزم تشکیل صف مستقل و جداگانه درنقطه یانقاط دیگری بود که تا باین حد قرق نشده باشد و البته با پی آمدهایش ویااگردرصف ومسیرمشترکی صورت می گرفت،مستلزم تحمیل هویت خود به حریف بود ازطریق مقابله با یکه تازی آنها وبازهم با پی آمدهایش. وگرنه جزمصادره شدن وتبدیل به سیاهی لشکر حاصلی نداشت. درهرحال تحقق این هردو شق نیازمند به عزم ومبارزه ای بود که این طیف ازجنبش-لااقل درمورد 22 بهمن- خواهان آن نبود وازاساس با قصد وفراخوان آنها برای بوجود آمدن یک صف واحد به مناسبت امرمشترک سی ویکمین سالگرد انقلاب حول استقلال،آزادی وجمهوری اسلامی وتعلق آن به همه ملت منافات داشت. نیروی محرکه این رویکرد البته فقط بافشارسنگین جناح حاکم برای مرزبندی با فتنه منشأ نداشت.بلکه علاوه برآن و مهمترازآن،از دغدغه روزافزون خودشان ازفراروی جنبش ازمحدوده های نظام کنونی نیز منشأمی گرفت. ضمن آنکه باید به آن این نکته راهم اضافه کرد که درراستای پاسخ مثبت به تلاشی بود که ازمدتها قبل توسط طیف میانه اصول گرایان وهم چنین رفسنجانی برای تبدیل روز 22 بهمن به روزآشتی ملی ونقطه پایان گذاشتن به بحران بزرگی بود که کل موجودیت نظام را بزیرسوال برده بود. واین درشرایطی بودکه تمامی قرائن و شواهد وسخنان خامنه ای و تاکتیک های جناح حاکم حکایت ازقصد آنان برای باصطلاح پایان دادن به فتنه وکورکردن چشمان آن درحماسه 22 بهمن می داد ونشانه ای ازتمایل آنان برای آشتی ودادن امتیازی واقعی به حریف دیده نمی شد. درهرحال نتیجه 22 بهمن را نمی توان بدون درنظرگرفتن فعل وانفعالات فوق که خود پس ازبرآمد پرشورعاشورا صورت گرفت درنظرگرفت. فعل وانفعالاتی که که منجربه به صدوربیانیه و نامه نگاری "رهبران نمادین" جنبش اعم ازموسوی وکروبی و خاتمی و مواضع جدید آنها مبنی بربرسمیت شناختن تلویحی ریاست جمهوری احمدی نژاد وتمایل به گشوده شدن باب مذاکره مورد بررسی قرارداد.<br />بیانیه خامنه ای وخصوط اصلی آن که بلافاصله پس ازبرگزاری مراسم 22بهمن انتشاریافت، وازجمله تعداد شرکت کنندگان این "گردهمائی خودجوش و حماسی" وخط ونشان کشیدنش مبنی برآنکه اگردرمقابل خروش ملت همیشه درصحنه تسلیم نشوند ازسرراه برداشته خواهند شد، ازقبل تهیه شده بود ومحتوای آن دقیقا درادامه همان مشی قبلی وی بود.<br />یک پیروزی موهوم،یک حماسه تقلبی و دوپینک شده!<br />برگزاری بزرگداشت 22 بهمن درزیربمباران فشرده ای ازاقدامات تهدید آمیزوایجاد فضای رعب آمیزصورت گرفت. درشرایطی که رژیم با بسیج حداکثری از ِعده وعُده واعدام ها وآویختن شمشیراعدام های بیشتر برفرازسرمردم، گروگان گیری ازمردم با دستگیری های هزاران نفری وپخش تصاویرشرکت کنندگان درتظاهرات عاشورا و شوهای تلویزیونی و...انواع واقسام تهدیدها وهشدارهای خصوصی وعمومی به شهروندان وفعالین،بستن وفلج کردن همه مجاری اطلاعاتی –ارتباطی وحصارکشی های خیابانی وقرق کردن پیشاپیش میدان آزادی و خیابان انقلاب و مسدودکردن ورودی های فرعی،نصب بی شمار دوربین های کنترل و... عملا وضعیت را درحالت حکومت نظامی اعلام نشده قراربوده. همه قرائن و شواهد حکایت از نگرانی شدید رژیم نسبت به شکل گیری تجمعات وپیوستن آن ها به یکدیگرو وتبدیل شدنشان به رودی خروشان، می کرد. حمله به کروبی وخاتمی و موسوی درهمان نقطه ورود وقبل ازآنکه به توانند وارد مسیراصلی بشوند برای وادارکردن آنها به ترک تظاهرات، نیزبخشی ازتاکتیک آنها مبنی بر ممانعت ازشکل گیری هرنوع تجمعی بودکه می توانست گسترش پیداکرده و کنترلش ازدست آنها خارج شود. سخنا ن رادان دربی سیم مبنی بربرخورد قاطع وبیرحمانه با شکل گیری هرنوع تجمع وتحرکی دراین رابطه ناظربرهمین تاکتیک است. ازسوی دیگرمیدانیم واکنون بخوبی روشن شده است که رژیم تلاش وسیعی را بکارگرفته بود که بااستفاده ازامکانات عظیم دولتی، برای جبران فقر حمایت توده ای درپایتخت ،نیروی انسانی وسیعی را ازنقاط دیگرکشوربه سوی پایتخت جابجاکند.کاروان عظیم اتوبوس ها که دراین دهکده جهانی ازدیدکسی پنهان نماند وعظمت آن تنها ازطریق آسمان قابل رویت بود بخوبی مضحکه این تجمع حماسی درتهران را به نمایش گذاشت. تعطیلات چند روزه وپذیرائی دست ودل بازانه برای نمایش پایگاه توده ای رژیم نیز ازچشم تیزبین مردم بدورنماند.اکنون مدتی است که طنز تظاهرات ساندیستی وارد محاورات مردم و ادبیات سیاسی شده است. درهرحال ازقدیم گفته اند که گربه عاریتی موش نمی گیرد وبهمین دلیل عجیب نیست که شاهد لگدمال شدن تصاویر وتمثال های مقدس خمینی و خامنه ای ، درزیرپای کسانی که درصف های پرجمعیت در مقابل غرفه های اطعمه واشربه مشغول نوشیدن وخوردن هستند بودیم.وجالب آنکه که این باررژیم برای جلوگیری ازتکرارونمایش این گونه صحنه ها که درحماسه 9 دی به وفورصورت گرفت، این بارلشکری ازنظافت چیان جاروبدست و حاضربه یراق را برای روبیدن این افتضاحات، به حالت آماده باش درآورده بود!. درهرحال نظامی که به فازفروپاشی وانحطاط خود وارد شده است، وتنها شبحی ازاقتداروتوانائی گذشته خود را یدک می کشد،رژیمی که همه چیزش تلقبی ومصادره ووارونه نمائی است، ادعاهایش درمورد میتینگ های چند ده میلیونی،نیزجزتقلب ودروغ ازآب درنیامد ونتوانست حتی میدان آزادی را پرکند. تصاویروفیلم های مونتاژشده،چهارمیخ کردن خبرنگاران خارجی درنقطه معین ،مصادره کردن جمعیتی که دربیرون ازمیدان قرارداشتند و درزیرکنترل وفشارهای نیروهای سرکوب امکانی برای حضوربا هویت خود پیدانمی کردند ولی حاضربه حضوردرپای سخنرانی احمدی نژادهم نبودند،گره ای ازکاررژیم نگشود. بااین وجود درهمان میدان نیمه خالی وسخت تحت کنترل هم،رژیم نتوانست ازتیررس شعارهای اعتراضی مخالفان وازجمه مرگ بردیکتاتور درامان بماند. به محض پایان یافتن آن سخنرانی به هنگام پخش هم برای بازتاب پیدانکردن شعارهای مرگ بردیکتاتوردستکاری می شد، همه شاهد بودندکه احمدی نژاد حتا تاپایان مراسم هم نماند و شتابزده با هلی کوپتر میدان آزادی را ترک کرد. ادعاهای رژیم مبنی برحماسه ده ها میلیونی به سنگ خورد. مصادره مردم شرکت کننده که باهدف دیگری آمده بودند ولی نتوانسته بودند حضورمستقلی بهم رسانند نیزبه مضحکه تبدیل شد. ولابد شعار دروغ گوحماسه ات کو را نیزباید به شعاردروغ گو63% افزود.<br />ازسوی دیگرگرچه جنبش اعتراضی بهردلیل ، نتوانست در مسیراصلی راه پیمائی حضورمحسوس وباهویت مشخص داشته باشد،اما اگرنه خود جنبش اما شبح آن آشکارا سایه سنگینی خود رادرهمه جا نشان می داد. نفس بسیج ده هزارنیروی نظامی برای برگزاری بزرگداشت خود،خودنشان بارزی از شبح فوق وترس رژیم ازآن بود. بعیداست جمعیتی هم که باهزاران طرفند وباهزینه کردن دست ودلبازانه صدها میلیاردتومان ازخزانه ملت، ازنقاط دوردست به میدان نیمه خالی آورده شدند ، بامشاهده این فضا ورفتارسبع آمیزحکومت واقتدارمتکی برسرکوب وسرنیزه تصویروخاطره مناسبی ازاقتدار رژیم باخود برده باشند. آنها بیش ازاقتداروایجاد حس اعتماد به توان رژیم، شکنندگی آن و فوق العاده بودن شرایط را به باخود برده اند. درهرحال رژیمی که زمانش سپری شده و حاضرنیست تن به خواست مردم بدهد،با بسیج های سنگین و پرهزینه ای که قادربه تکرارهمه روزه آن نیست،کاری جزپرده برداری ازضعف خود وشتاب دادن به ریزش بقایای پایه های توده ای خود انجام نمی دهد.<br />این که یک دولت قدر قدرت که حیات وممات و زندگی وسرنوشت میلیونها تن را بطورمستقیم درچنگ خود دارد وبا بسیج همه امکانات ونیروهای خودبتواند صدها هزارجمعیت را ازچهارگوشه کشورجمع آورد،ودرعین حال باتمامی توان ازتجمع نیروهای مخالف خود ممانعت به عمل آورد،ازهنرهای شناخته شده همه حکومت های استبدادی به شمارمی رود.<br />****<br />همانطورکه اشاره شد تاکتیک رژیم دووجه داشت.وجه دوم ناظربرممانعت بهرقیمت ازعرض اندام و قدرت نمائی جنبش اعتراضی درابعادکلان و میلیونی بود. تا آنجا که به این هدف برمی گردد،ارزیابی ها نشان دهنده آن است که رژیم در ممانعت ازنماش خیابانی اعتراض بزرگ درمسیراصلی تاحد معینی موفق شد. دراینجا بطورفشرده نگاهی داریم به علل وعوامل این پدیده که نقطه ثقل اکثرانتقادات را تشکیل می دهد:<br /><br />دربررسی کلی علل می توان آن را به دودسته علل خطاهای ناشی ازعوامل بیرونی یعنی فشارها واقدامات امنیتی وسیاسی حاکمیت درمقابله با جنبش وبطوراخص در22بهمن برمی گردد وعلل داخلی به چالش های درونی موجود درصفوف جنبش ونارسائی های حاصل ازآن. البته هرکدام ازاین دودسته علل نیزدسته بندی ها ها ووجوده گوناگون دارند که مجال پرداختن به همه آنها دراین نوشته نیست.<br />دربازبینی علل نخست، تاآن جا که به رژیم حاکم برمی گردد فشارهای امنیتی و سرکوبگرانه وهم چنین تلاش های تاکتیکی باهدف ایجاد تشتت درصفوف جنبش و دامن زدن به شکاف ها و بویژه زیرفشارقراردادن اصلاح طلبان برای مرزبندی بافتته وتفکیک صفوف باصطلاح آشوبگران ازمردم عادی ومنتقد ازآن جمله بودند. درآسیب شناسی این تلاش ها به عنوان عوامل بیرونی نسبت به جنبش البته همانطورکه اشاره کردم تاحدی درممانعت ازبرگزاری تجمعات بزرگ درمقیاس کلان، آنگونه که انتظارش می رفت وبرآورده نشد مؤثربود ولی فقط تاحد معینی. مهمترازآن عوامل درونی بودند.سوالی که دراینجامطرح می شود این است که اگررژیم برگزارکننده مراسم برای 22 بهمن تااین حد به آماده باش وتمرکزنیرو مبادرت کرده بود ومنطقه را تااین حد قرق کرده بود، درحدی که ازنقطه نظرقواعد ناظربرهرنبردی ابرازوجود میلیونی درآن نامحتمل بنظرمی رسید،چرا بجای تنها گذاشتن رژیم درنقطه تمرکزخود، واحیانا اقدام مستقل درنقطه دیگر، به تاکتیکی مبادرت شدکه حاصلش تاحدودی تبدیل شدن جماعت به سیاهی لشکرشد؟<br />دراین رابطه نیزعوامل مختلفی دخیلندو تقلیل این گونه حرکت های پیچیده اجتماعی به یک علت نادرست است ولی این مساله نافی درنظرگرفتن نقش ووزن هرکدام ازآنها نیست.دراین رابط است که یکی ازمهم ترین چالش های درونی جنبش یعنی شکاف بین گفتمان اصلاح طلبی مشروط با فرایند ساختارشکن جنبش رخ می نماید:<br />مشارکت باکدام هویت؟!<br />موسوی وحامیان وی ظاهرا درنقد وضعیت پیش آمده درپشت شعارشرکت "درتظاهرات مشترک اما باهویت خود" خود سنگرگرفته اند. ولی پرسش این است که با کدام هویت؟ دراینجا مفهوم ویا عبارت تظاهرات مشترک کلیدی است و وجه مهمی از درونمایه آنچه را که درروز22 بهمن صورت گرفت توضیح میدهد.<br />واقعیت آن است که سؤال فوق باهمه بداهتش برای سبزهای اصلاح طلب مطرح نبود و آنها بادلایل قابل درکی ازمواجه شدن با آن گریزان بودند. درآستانه 22 بهمن بدلایلی شکاف درونی جنبش بیش ازهرزمانی وبیش ازآکسیون های قبلی فعال تر شده بود و تأثیرگذارتربود. درواقع این بار-درپی زلزله عاشورا-اصلاح طلبان بسیارجدی ترومصمم تر آمده بودند که نشان دهند با ساختارشکنان مرزبندی دارند و اجازه نخواهند داد جنبش ساختارشکن با شعارهای خود واردصحنه شودو ابتکارعمل را بدست گیرد.بهمین دلیل تمامی ذکروفکر آنها مصروف به کنترل جنبش بود که مبادا تبدیل به سپرپیشروی ساختارشکنان شوند. آن ها بسهم خود(چه موسوی وکروبی وخاتمی و... و چه مجمع روحانیون و چه جبهه مشارکت ومجاهدین انقلاب اسلامی و...) درهمسوئی ودرتوافق با محافظه کاران میانه رو برآن بودندکه حرکت 22 بهمن را به روزی برای حرکت مشترک،فراجناحی و فراگیر برای همه نیروهای نظام وبه یک آشتی باصطلاح ملی تبدیل کنند.ازنظرآنها مقدمات این امربا صدوربیانیه ها و برسمیت شناختن دولت ومرزبندی با ساختارشکنان و خارجه نشین ها وبیگانگان و... وپادرمیانی نیروهای میانه روی جناح حاکم فراهم شده بود. شعارجمهوری اسلامی آری! به عنوان شعار و چتری مشترک برفراز این آکسیون 22 سنگینی می کرد. خط راهنمای آنها کلمهه منحوس اشتراک در22بهمن بود. وتمایزادعائی نه به خودکامگی دربرابرآن هیچ رنگی نداشت. آنها درعمل آمادگی داشتند که درصورت عدم وجود شرایط مناسب فتیله آن را پائین کشیده وآن را کمرنگ وکمرنگ ترکنند وحتی بالکل وانهند و بدون علامت ونشان وشعاردرتظاهرات شرکت نمایند. وتاحدی که به حیطه عمل آنها مربوط می شود چنین نیزشد وتاکتیک شرکت همراه باسکوت باجراگذاشته شد.چرا که بزعم آنان حتی نفسِ تحمل آنها توسط حریف ولو بدون بروزهرگونه نشانه ای ازآنِ خود یک پیروزی محسوب می شد!. وهمه اینها درشرایطی بود که برکسی پوشیده نبودکه همه قرائن حاکی ازآن است که حاکمیت کوچکترین وقعی به آنها نهاده وبه کمترازتسلیم کامل آنها وسیاهی لشکرشدن راضی نخواهدبود.باین ترتیت بخشی ازصفوف جنش به دلیل سیاست های فوق به حالت انفعالی کشیده شد. بخشی که بدلیل داشتن نقش سپربرای تظاهرات اعتراضی بویژه وقتی تظاهراتی باشد که رژیم آن را سازمان داده است،دارای تأثیری بیش ازکمیت ووزن واقعی خود است.سؤالی که دراینجا مطرح می شود این است که آیا براستی می توان مردمی را که درتظاهرات گوناگون و بزرگی هم چون عاشورا و یا تظاهرات قم باشعارمرگ برولایت فقیه شرکت کرده اند، راضی به شرکت درتظاهراتی با شعارجمهوری اسلامی آری! کشاند که این آقایان بفکرآن افتاده بودند؟! بی شک آنها ازنظرمواضع خود همواره دارای چنین رویکردی بودند،اما آنچه که تازگی دارد تلاش های جدید آنها برای تحمیل آن به جنشی است که ازآن فراتررفته است. این همان چالش اصلی بود که در22 بهمن،بدلیل جمع شدن مجموعه ازعوامل ازجمله حالت فوق العاده حاکمیت ومانورآن حول این تضادها،ومساله روند عبورجنبش ازموسوی وپی آمدهای زلزله عاشورا، خود را دراین مقطع زمانی به عریانی نشان داد. البته این که بخش ساختارشکن جنبش خود دربرابرعملکر این تضادها چرا نتوانست خود بحث دیگری است که دراین نوشته به جنبه هائی ازآن اشاره خواهدشد.تنها نکته ای که دراین جاباید مورد تأکیدقرارگیرد این است که بی شک مرزبندی قاطع وریشه ای با این شعارمشترک باید ازهمان زمان وقوع انقلاب بهمن و بااین ادعا "که انقلاب 22 بهمن با شعاراستقلال آزادی جمهوری اسلامی متعلق به همه ملت است" صورت گیردونگاه به انقلاب بهمن ازمنظریک انقلاب سقط شده ومرده به دنیاآمده،صورت گیرد. سرخم کردن دربرابرمفهوم کلی انقلاب وبزرگداشت و تبریک وتهنیت گفتن بدون روشن کردن ماهیت آن،حاصلی جزگل آلود کردن آب وریختن آب به آسیاب این رویکرد نخواهد داشت.<br />البته درکنارچالش اصلی فوق تاکتیک مربوط به اسب تروای اتاق فکردر خارج کشوربه مثابه عقبه اصلاح طلبان طرفدارولایت مشروط نیزوجود داشت که به قصد فتح قلعه دشمن درمیدان آزادی رهنمودهای خود را ارائه می کرد. این رویکرد که بخود اجازه می دهد دربیرون ازصحنه عمل تاکتیکهای صحنه عمل تاجزئی ترین زوایای آن نظیر تعیین مسیرهای راه پیمائی ومحل ونوع اقدام ونظائر آن را تعیین کند، آنهم بهمراه توصیه هائی هم چون هم تیپ و همرنگ شدن با قیافه حزب اللهی ها وشرکت بدون هویت مستقل،حضور دریک راه پیمائی طولانی بشدت قرق شده را به جوانان دیکته کند، اکنون بقدرکافی مورد نقد قرارگرفته وخودِ طراح آن البته درجهت صحه گذاشتن برتاکتیک های موسوی ، به نادرستی آن اذعان کرده است. بخش دیگری ازرویکرد های خارج کشوربه جریان دیگری مربوط می شود که ضمن آنکه خود را ازحامیان وهمراهان جنبش سبزمی داند ولی بابرخورداری ازرانت حمایتی رسانه های قدرت های بزرگ حضوری بیشترازوزن مخصوص واقعی خود دارد.آن ها بااستفاده ازخلاء سرکوب درداخل وبا تکیه به رانت فوق والبته درراستای تمایلات قدرت های بزرگ حرکت می کنند وبسهم خود تأثیرگذاری معینی را برداخل دارند.رفتارسیاسی آنها آمیزه ای است متناقض ازپل زدن بین اصلاح طلبان وتمایلات اخص خود وسواربرموج نارضایتی عمومی است.آنها نیزبخود اجازه می دهند نه فقط ازدور تاکتیک های صحنه عملیات را تعیین کنند،بلکه با دامن زدن به آکسیونیزم واتلاق آکسیون نهائی به مراسم 22 بهمن وشبیه سازی شرایط آستانه 22 بهمن با سرنگونی چائشسکو،برانتظارات غیرواقعی دامن بزنند.ازیکسو در ادعای همراهی با موسوی وکروبی حرکت می کنند و ازسوی دیگردرسودای تبدیل کردن 22بهمن به یک آکسیون سرنوشت سازهستند.برای آنها که درهماهنگی با مواضع ومنافع سرمایه جهانی حرکت می کنند بهترین حالت نه تعمیق آگاهی آرایش جنبش براساس منافع ومطالبات واقعی وپایه ای خود،گسترش پایگاه اجتماعی جنبش به سمت اقشارفرودست، وسازمان یابی مستقل وداشتن صدای مستقل، بلکه تصرف ضربتی قدرت و دست بدست شدن آن ازدست فراکسیونی ازطبقه بورژوازی واپس گرا و ناهمخوان با سرمایه جهانی به دست فراکسیونی همخوان با آن است.اگراصلاح طلبان حامی ولایت مشروط خواهان بالانس ویاچرخش قدرت اجرائی درچهارچوب نظام کنونی وبین خود وفراکسیون سنت گرایان هستند،اما آنها خواهان جابه جائی قدرت درمیان طبقه بورژوازی به سود لایه های بخش مدرن تر وهمسوبا نظم حاکم برجهان هستند.آنها ازانقلاب به معنی واقعی خود یعنی خودحکومتی استثمارشوندگان و کلیه مزدوحقوق بگیران هراسانند و درعوض تغییر قدرت دربالا با هدف تبدیل کردن جنبش توده ای به اهرم فشاربرای تحقق آن را دنبال می کنند.<br />جالب است که وجود همین چالش ها و رقابت های درونی سبب شده است که موسوی وحامیان وی با فرافکنی و سرپوش نهادن به نقش اساسی خود درایجاد نارسائی ها وضعف های 22 بهمن وبا عنوان کردن این ادعا که گویا نادیده گرفتن رهنمود موسوی درمورد "شرکت باهویت خود" موجب حضورمنفعلانه درتظاهرات 22بهمن شده است، به زدن نعل وارونه ویا به سخن امروزی به دادن آدرس غلط پرداخته اند. دراین رابطه درسایت ندای راه سبز سایت جرس و...،مجموعه مطالبی درج شده است که خطوط اصلی آنها را چنین می خوانیم: "به خاطر سعی و خطاهای عدهای فعال دنیای مجازی و دور از فضای واقعی جامعه ایران جمعیت سبزپوش میلیونی دیروز در میان سایر راهپیمایان جذب شد و به چشم نیامد و فرصت سوء استفاده از این ماجرا را برای رسانههای حامی کودتا فراهم کرد.آنها بازدن تیترهائی همچون لزوم متمرکزکردن رهبری، جنبش بی سرنیست، وباید حمایت ازموسوی وکروبی وخاتمی هم کف وسقف باشد.باید باشعارعبورازموسوی(همانند شعارعبورازخاتمی که چوبش را قبلا خورده ایم) مقابله شود. تبعیت از سه رهبر اصلی جنبش که با در نظر گرفتن ظرفیتهای کشور، اعلام موضع میکنند به تداوم و بقای هدفمند جنبش کمک میکند، در این مرحله حساس در حیات جنبش همگی ما سبزها وظیفه داریم به رهبری موسوی، خاتمی و کروبی تا زمانی که خواستهای واقعی جنبش سبز را دنبال میکنند گردن نهیم، ما سبزها از این پس تنها رهبری موسوی، کروبی و خاتمی را به رسمیت میشناسیم "<br />همانطورکه نقل قول های بالا وبرگرفته از نقد آن ها نسبت به 22 بهمن برمی آید، تلاش دارند که با فراربه جلووسرشکن کردن اشکالات به عوامل فرعی وثانوی، نه فقط نقش خود را پوشیده نگهدارند بلکه ازآن به مثابه سکوئی برای مقابله با ساختارشکنی وتحمیل پلاتفرم سازشکارانه خویش برجنبش بهره بگیرند.دراین روایت دوعبارت مهم وجود داردکه حامل کالای قاچاق است:عبارت "هویت مستقل"به مثابه راهبردموسوی و ودیگری درنظرگرفتن "ظرفیت های کشور"است که اسم شبی است برای مبارزه درچهارچوب قانون اساسی بی تنازل و حضوربی نشانه وسکوت آمیز درمراسم بهمن و... . مطابق این روایت گوئی شعارهای ساختارشکنی هم چون مرگ برولایت فقیه یک شعاروارداتی والقاء شده ازدنیای مجازی وتوسط عناصردورازصحنه وخارج کشوری وازسوی قدرت های بیگانه است و نه برآمده ازتجربه زنده مردم درجریان مبارزه وشناخت عمیق ازماهیت نظام حاکم.<br />آنها دراستدلال های خود هم چنین به یک برهان غلط اندازدیگری دراین رابطه استناد می کنند وآن این که هزینه مبارزه را نباید بالابرد و باید برای شرکت گسترده وهرچه بیشتر مردم پائین هم آورد!این استدلال زدن شیپورازدهان گشاد است ودرکنه خود جزسازش وتسلیم پیامی ندارد. چرا که اولا درشرایط استبدادبی مهارودربرابرقلدری که کوچکترین اعتراض مردم را بااعدام وزندان وشکنجه وسرکوب پاسخ می گوید،بناچاروباهزاران افسوس هزینه ای که برای بدست آوردن گوهر آزادی باید پرداخت گرانترمی شود. همین آگاهی وآمادگی برای پرداختن هزینه بیشتر برای رهائی وآزادی بود که مردم را قادرساخت که جسورانه ترعمل کنند و ازباتلاق تسلیم وخاموشی پا به وادی مبارزه ای چنین گسترده وافتخارآفرین به نهند.اما درک این واقعیت مسلما کوفتن برطبل تاکتیک های سکتاریستی وتازاندن آن وتحمیل خشونت ورزی و هزینه های غیرضروری برجنبش نیست.چرا که اشکال مبارزه باید متناسب با ظرفیت های واقعی،ولی درحال انکشاف جنبش وتوده های مردم ازیکسو وتاکتیک های دشمن مقابل ازسوی دیگر به پیش برده شود.اما اگرازاین راهبرد بخواهیم که نتیجه بگیریم پس باید مردم مطالبات خود را برای عدم تحریک دشمن و ندادن بهانه بدست حاکمیت تنزل بدهند و محدودبه چهارچوبه نظام بکنند،درواقع بازهم مشغول نعل وارونه زدن وپاشیدن خاک برچشم مردم هستیم. ودرعمل ازآنجاکه رژیمی با ماهیت کنونی بهرحال هزینه مبارزه ولودرسطح مطالبات اصلاح طلبانه راهم بالامی برد،حتا بطوراجتناب ناپذیر مبارزه برای اینگونه مطالبات نیزبه زیر سؤال می رود! آری آن ها لازم است این درس تاریخ را که گاهی حتی برای رفرم درنظام های استبدادی هم باید جنگید خوب فرابگیرند!آنچه از درنظرگرفتن "ظرفیت های واقعی" دراین ادعا مراد است،همانگونه که اشاره شد دربهترین حالت درشعارهای جنبش سبزبرای 22 بهمن مشاهده می شود: "جمهوری اسلامی آری! حكومت خود كامگان نه!"، "نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی!" خلاصه می شود . شعارهائی که حتی نتوانستند و یاجرئت نکردند حول آنهاهم خودی نشان بدهند. جبهه مشارکت درگلایه ویااعتراض خود به چگونگی برگزاری 22 بهمن چنین نویسد:.....<br />واما رؤیای سوم!<br />اشتباه بزرگی است که رفتارجنبش اعتراضی را درسالگردانقلاب سقط شده 22 بهمن ،فقط به تصویربالا مشاهده کنیم. آن فقط بخشی ازتصویربود ونه همه آن. برعکس جنبش اعتراضی مردم در22 بهمن چهره دیگری هم داشت. یعنی همان چهره ای که ازپیش همه نگاه ها به آن دوخته شده بود.گرچه بدلیل چالش های برشمرده این رویای سوم هم نتوانست درابعاد گسترده وبزرگ به عرض اندام بپردازد اما علیرغم کاستی ها توانست درقالب تظاهرات مستقل وپراکنده درنقاط گوناگون حضورقاطع وساختارشکن خود را به همه جهان مخابره کند. آنها باشعارها واقدامات ساختارشکنی همچون مرگ برخامنه ای و بردیکتاتور،پاره کردن ولگدمال نمودن تصاویرخامنه ای و خمینی ودادن شعاررفراندوم وجنگ وگریزبا بسیج وسپاه، ادعاهای حاکمیت را در کنترل اوضاع وپایان دادن به "فتته" بباد دادند.آنچه که ازسیمای رزمنده 22 بهمن درذهن ها ثبت گردید وتصویری را که رژیم سعی می کرد به مثابه تنها تصویراین روزبه جهان رله کند،حت الشعاع خود قرارداد متعلق به همین جریان است که بویژه درکنارانفعال صفوف سبزهای وابسته به اصلاح طلبان جلوه بیشتری یافت. جالب است که حتا اصلاح طلبان ورسانه های آن ها،که شرمگین ازحضوربی نشانه وسکوت آمیزومصادره شده خود بودند، آنچه که ازفیلم ها وشعارها مخابره کردند، متعلق به همین جریان ساختارشکن است.که چیزی جز سرخ کردن چهره خود با پراتیک ساختارشکنان، بدون آن که کارشکنی خود دربرابرآن را به روی مبارک خود بیاورند،می باشد وین تجربه البته نشان دهنده آن است که مردم می توانند نه فقط ازاصلاح طلبان عبورکنند، بلکه می توانند درعین حال آن ها را وادارسازند که به مثابه تریبون آنها عمل کنند. تعمیم همین تجربه نشان می دهدکه چگونه می توان ازطریق ادامه دادن به اقدامات وتاکتیک های مستقل و اعمال فشارازپائین،رویکرد جدید اصلاح طلبان علیه فرایند ساختارشکنانه درون جنبش را که به یک معنا به عنوان بازوی کمکی جناح حاکم درصفوف جنبش عمل می کنند ،خنثی کرد. آن چه که بخصوص به این مهم-مقابله باچالش اصلی دراین لحظه وقراردادن آن بسود گسترش کمی وکیفی جنبش- کمک می کند همانا یکدندگی جناح حاکم منبی برامتناع ازسهیم کردن حریف درقدرت سیاسی وراندن اجباری مخالفین به صفوف اپوزیسیون است که موجب فشارحامیان این جریان ازپائین نسبت به اتخاذ این گونه تاکتیک هااست. مساله مهم آن است که بدانیم پس ازبرآمد پرشکوه عاشورا،ولوله درصفوف اصلاح طلبان درمورد خطرساختارشکنی وعبورازموسوی و.. بوجود آمده است که سبب مبادرت به تلاش ها واقدامات جدیدی است که مرکزثقل آن رامی توان سودای ایجادیک رهبری فشرده برای اعمال هژمونی برجنبش مشاهده کرد.بهمین دلیل آنها که تادیروزازشعار هرنفریک ستاد وازابتکارعمل شبکه ها و خودجوش بودن بسیاری ازتظاهرات وآکسیون ها سخن می گفتند ،اکنون با رمانتیک خواندن آن، ازضرورت تعبیه سربرای بدنه و جبنش سخن به زبان می آورند که آشکارا نقش خودجوش وابتکاری شبکه ها و خصلت پلورالیستی ورنگین کمان بودن جنبش ومهمترازآن خاموش کردن اخگرسوزان آن را هدف قرارداده است..بی شک درچنین شرایطی تقویت حرکت های مستقل ومتکی به ابتکارات شبکه ها ازیکسو و تشدید فشاربه اصلاح طلبان برای فاصله گرفتن ازسیاست نزدیک شدن به جناح حاکم ونفی خصلت پلورالیستی جنبش اهمیت زیادی دارد. باچنین رویکردی است که می توان اآنجا که ممکن باشد ازاصلاح طلبان به مثابه سپرپیشروی دربرابرتهاجم حاکمیت سود جست بدون آنکه اجازه داد که آنها خود و مطالبات اخته شده خود را به جنبش تحمیل کنند و به بازوی سرکوب حاکمیت درجنبش تبدیل شوند. وگرنه تداوم این وضعیت حاصلی جزآشفته کردن صفوف جنبش-هم چون 22 بهمن- نخواهد داشت.<br /><br />تااینجا به یک مورد مهم ازچالش های پایه ای که همانا روند عبورجنبش ازاصلاح طلبان بود ،یعنی تضاد بین رویکرد ساختارشکنانه و رویکرد اصلاح طلبانه مورد بررسی قرارگرفت.اما این چالش ها ونقاط آسیب پذیرعرصه ها ووجوه دیگری هم دارد که تجمیع آنها دربروزنارسائی های مربوط به نحوه حضور جنبش در22 بهمن ودرقیاس با ظرفیت های آن وانتظاری که برانگیخته بود بی تأثیرنبوده اند. دراینجا نگاهی به مهمترین آن ها می افکنیم:<br />1- محدودیت های تاکتیک معطوف به مراسم ومناسبات رسمی. همانطورکه بارها مطرح شده،تکیه یک جانبه به این نوع تاکتیکها درذات خود هم به لحاظ نادیده گرفتن اصل غافلگیری دشمن درزمان ها ومکان های بی شمارودادن فرصت لازم به دشمن برای تدارک مقابله وحتی فراترازآن مبادرت به اقدامات پیشگیرانه وخنثی کننده بااستفاده ازجمع بندی های گذشته، ازجمله معایب این نوع تاکتیک ها به شمارمی روند. آکسیون های متکی برمناسبت های ثابت،بخصوص اگرمتعلق به خود حکومت باشد البته درکنارمحاسن خود این عیب را دارد که رژیم می تواند با بیشترین بسیح نیرو و امکانات لازم اقدامات لازم را برای برگزاری مراسمی که خود ر متولی آن میداند آماده کند.به پیشگیری های لازم بپردازد وبا درس گیری ازتجارب قبلی خود را آماده ترکند. امری که به نهایت در22 بهمن صورت گرفت. ضمن آنکه مصادره واستفاده ازآنها عموما به سپرپیشروی نیروهای سازشکارتر نیازمند است که نحوه استفاده ازآن را با دشواری های روزافزونی مواجه می کند.<br />وثانیا ریتم مبارزه را نه تابعی ازپتانسیل جنبش وضعف دشمن بلکه به تابعی از ریتم مناسبت ها واگذارمی کند.وبالأخره آنکه ازنظرمحتوائی هم قید وبندهای معین سیاسی وایدئولوژیکی دست وپاگیری را برحنبش تحمیل می نماید.البته استفاده ازاین تاکتیک ها بخصوص دراوائل پاگیری جنبش قابل درک بود واجتناب ناپذیرو مفید.اما بشرط آن که راه گذاربه سوی سایرتاکتیک ها ابتکاری ومستقل را هموارکند و خود تبدیل به بخشی ازمجموعه تاکتیک های متنوع بشود وگرنه تکیه یک جانبه به آنها موجب آسیب پذیری و اختلال درفرایند رشد وتکامل جنبش می گردد. نگاهی به تجارب صورت گرفته نشان میدهندکه موارد دیگری ازمناسبت ها وموضوع ها و فرصت ها وجود دارندو یا بوجودمی آیندکه فعالین جنبش درصورت توجه به آنها می توانند ریل های موازی درعرصه های گوناگون تاکتیکی را بگشایند. مثلا به موازات روزهای رسمی رژیم، روزهای مستقل 16 آذر،8مارس، 18تیر،اول ماه مه،قتل عام ده شهریور ویا مناسبت مهم های دانش آموزی وبسیاری مناسبت های مبارزاتی ومستقل تاریخی وبسیج کننده وجود دارند ویاحتی ازقبل حوادث مهم مربوط به خود جنبش بوجود می آیند که هرکدام می توانند اقدام اعتراضی مستقلی را شکل بدهند .حسن این مناسبت ها این است که طبعا برخی معایب مناسبات های فوق رانداشته ورژیم هم قادرنیست مثل مناسبت های مهم متعلق به خود حالت آماده باش وسیع بخود بدهد وحامیانش را بسیج کند. وضمنا گسترش دامنه تاکتیکی مناسبت ها برفشاربه رژیم می افزاید.مناسبت های جدیدهم کم نیستند. مثل کهریزک و سالروزهای جان باختگان و مسائل مربوط به زندانیان سیاسی واعدام ها و... وهم چنین اعتراضات جنبش های اجتماعی حول حول مطالبات زنان وکارگری و... . درهرحال مهم گذرازتکیه یک جانبه به مراسم رسمی رژیم به مناسبت ها و فرصت های دیگراست. ازجنبه دیگرضرورت ترکیب نبردهای موضعی با مبارزات سراسری است.بی شک تحرک نبردهای کوچک تر و انواع نافرمانی های اجتماعی موجب گسترش زمان ومکان حمله برای مستأصل کردن رژیم،وتقویت رزمندگی و همبستگی صفوف جنبش می شود. این جورمناسبات هم درشرایط اشباع نارضایتی عمومی وعملکرد های رژیم دایما بوجودمی آیند وبهره گیری ازآنها توسط فعالین وتبدیل کردنشان به آکسیو ن های اعتراضی یکی ازعرصه های مهم مبارزاتی می باشد. واین واقعیتی است که تمرکزصرف حول اعتراضات سراسری آنهم اکثرا درچهارچوب مناسبت های رژیم، مانع ازتوجه لازم به این سطح ازنبردهای موضعی وفرساینده برای رژیم ونیروهای سرکوب است،نبردهای که درآنها درمقایسه با حرکت های سراسری طرح شعارها واقدام های ساختارشکن محتمل تراست وبه مثابه مکتبی برای آموزش وتدارک برای نبردهای بزرگترعمل می کند.واین به معنی آن است که نیاز این نوع آکسیون ها به سپرپیشروی اصلاح طلبان نیزکمتراست.<br />2-ضرورت گسترش هرچه بیشتر پایگاه اجتماعی جنبش به سایراقشارزحمتکش ومورد استثمار وجلب مشارکت فعال وآگاهانه آن ها درجنبش سراسری وگستراندن دامنه آن درسراسرکشوروکاستن ازفشاربرپایتخت.واقعیت آن است که ما همزمان بایک بحران همه جانبه شامل سلطه استبداددینی-سیاسی، طبقاتی- اقتصادی وسایروجوه ستم مثل ستم جنسیتی و ملی مواجهیم. پیوند بین نان آزادی وعدالت وبرابری اجتماعی با مساله آزادی سیاسی ومبارزه ضداستبدادی وسایرمطالبات پایه ای اجتماعی درعین حال به معنی گره زدن مبارزات خیابانی با مطالبات و مبارزات سایرجنبش های اجتماعی یعنی جنبش مطالباتی وبا اعتصابات درحوزه های تولیدو خدمات و با جنبش اقشارزحمتکش وحاشیه نشین که بویژه با سیاست های خانه خراب کن آزادسازی قیمتها وحذف یارانه ها باخامت بیشتری مواجه هستند می باشد.چنین پیوندهائی نه فقط برای تقویت پایگان اجتماعی جنبش و خصلت پلورالیستی آن، بلکه هم چنین برای درهم شکستن ماشین سرکوب اهمیت حیاتی دارد.<br />3-ضرورت گسترش ریل های موازی ارتباطی واطلاع رسانی در شبکه های اجتماعی،درکنارشبکه های مجازی که دارای اهمیت ویژه خود است، باوظایف و اهداف متنوع اکنون ازاهمیت روزافزونی برخورداراست. تقلیل این شبکه ها به شبکه های مجازی حاوی دواشکال اساسی است: چنانکه دررابطه با 22 بهمن شاهد بودیم با اقدامات یک رژیم مستبد وتمامیت گراکه به هیچ حدومرزی گردن نمی گذارد،می تواند موقتا هم شده مسدودویا فلج گردد وهم ازنظرامنیتی باعبورخطوط ارتباطی ازشبکه های علنی دشمن ازبسیاری طرح ها وتاکتیک ها و ازآنچه که به اقتضای قواعد استمرارمبارزه نباید ازآن مطلع بشود،پیشاپیش مطلع شده و ازقِبل آن آسیب های جدی بوجود می آورد وهم به لحاظ گسترش عمقی وعرضی دامنه جنبش که میدانیم تنها بخشی ازمردم به این نوع شبکه ها دسترسی دارند واکثرآن ها هنوزهم ازآن محرومند.وبنابراین گسترش پایگاه اجتماعی جنبش نیازمند تقویت شبکه های اجتماعی واقعی درکناراین نوع شبکه هستند. بنابراین هم به لحاظ فنی-امنیتی وهم به لحاظ ضرورت گسترش دامنه جنبش به میان وسیع ترین توده های اعماق نیازمند تقویت وگسترش شبکه های حقیقی به محیط های طبیعی خانه وفامیل ومحله وکارخانه ومحل کار وشهرک های حاشیه و... هستیم.<br />4-تنظیم مناسبات درست واصولی بین جنبش داخل وخارج کشور بدون آنکه خارج تبدیل به مرکزوستاد فرماندهی شود، بلکه علاوه بروظایف گوناگون ومهم شناخته شده ،ازنظرفکری وسیاسی هم درتعامل ودیالوگ واقعی و سازنده با بکدیگرباشند. دراین رابطه اشاره به دونکته لازم است.همانطورکه درداخل گسترش شبکه های اطلاع رسانی درشرایط سرکوب واختناق وبرای بسط<br />پایگاه توده ای و روحیه رزمندگی دارای اهمیت زیادی است،درخارج نیزتمرکزحول یک صدای مستقل وپلورالیستی برای بازتابانیدن صدای جنبش و گفتمان سوم که فقدان آن محسوس است دارای اهمیت است. دیگرآنکه درجهان گلوبال کنونی پایگان اقتدارحکومت ها فقط درچهارچوب مرزهای ملی قرارنداردبلکه ریشه درخارج هم دارد و ازآن تغذیه می کند. امری که بدلیل قرارگرفتن آنها دربیرون ازقلمروسلطه رژیم فی نفسه بسیارآسیب پذیراست.این پهنه دورنمای گسترده ای ازمبارزه درخارج وتنوع آن را به نمایش می گذارد که می تواند درکنارانبوهی ازوظایف روتین وشناخته شده،<br />2010-02-16- تقی روزبهاشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-49466542322085463202010-02-15T03:41:00.000-08:002010-02-15T03:44:46.073-08:00پارسا نیک جو / پیروزی در گرو به میدان آمدن طبقه ی کارگر است!<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgUzEPr6KOEbrqqwBe_-5dnG8BgJVt7akQUNZy7pFEmj1B8thlwxQeMksBrTJ7pJ0YfpSq0Z8kdsT8dgBbmFIrbnMg2Wj4vJ3a5EhgyGHi0D7qc-G_XfXDwolfCUOXfWne8in1uxK6HDhRk/s1600-h/5lpa2f.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 250px; FLOAT: left; HEIGHT: 320px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5438434787190451490" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgUzEPr6KOEbrqqwBe_-5dnG8BgJVt7akQUNZy7pFEmj1B8thlwxQeMksBrTJ7pJ0YfpSq0Z8kdsT8dgBbmFIrbnMg2Wj4vJ3a5EhgyGHi0D7qc-G_XfXDwolfCUOXfWne8in1uxK6HDhRk/s320/5lpa2f.jpg" /></a>تمامی صفحات کارنامه ی سی ساله ی حاکمیت جمهوری اسلامی آغشته به خون و جنایت و تجاوز است. تنها ره آورد حاکمیت خون و سرمایه ی اسلامی، اعدام و کشتار دسته جمعی، زندان و شکنجه و ترور، فقر و فلاکت توده ای، بیکار سازی های گسترده، گسترش و تعمیق فاصله ی طبقاتی؛ تولید و باز تولید گسترده ی ستم و تبعیض طبقاتی، جنسی، قومی، نسلی و فرهنگی بوده است. بر این پایه می توان گفت، جمهوری اسلامی خون و سرمایه در سی سال گذشته، گورکنان خویش را در گستره ای توده ای تولید و باز تولید کرده است. در حقیقت اعتراض های خیابانی چند ماهه ی اخیر و خودْ ویژه گی های آن، گواهی است بر این مدعا. یکی از خودْ ویژه گی های این جنبش اعتراضی همان گونه که بسیاری بر آن تاکید کرده اند خودْ جوش بودن تکانه ی اولیه ی آن است. حقیقتی که از سویی بیانگر نقش قاطع شرایط عینی در برانگیخته گی توده ایی ، و از سوی دیگر بیانگر نقش ناچیز نیروی سازمان یافته ی آگاه و رادیکال، در سمت دهی به آن است. یکی از پرسش هایی که اکنون پیش روی ما قرار دارد این است که بدون شکل گیری نیرویی سازمان یافته و رادیکال، چه آینده ای برای جنبش اعتراضی کنونی قابل تصور است، تسلیم، سازش یا پیروزی؟<br />بی شک تداوم و تعمیق پیکار توده ای و الغای ترس، آن هم پس از این همه اعمال خشونت وحشیانه و عریان جلادان و سلاخان اسلامی، بیانگر تنفر از کلیت نظام حاکم و شکل گیری اراده ای پایدار و معطوف به آزادی و دگرگونی است. به این اعتبار می توان گفت امکان از پای درآوردن این جنبش اعتراضی، به وسیله ی نیروهای سرکوب گر، حتا در غیاب نیرویی سازمان یافته و رادیکال، اگر نگوییم ناممکن، باید گفت بسیار بعید است. به عبارت دیگر، اراده ی معطوف به آزادی و دگرگونی را نمی توان با اتکا به نیروهای سرکوب گر، وادار به تسلیم کرد. اما نباید از یاد برد که این اراده ی معطوف به آزادی و دگرگونی، در غیاب نیرویی سازمان یافته و رادیکال، نه فقط محصور در تصوری اصلاح طلبانه و مقید به مضمونی بورژوایی است، بل حتا این اراده ی معطوف به آزادی و دگرگونی توده ای هنوز نتوانسته است به طور کامل گریبان خود را از افق اسلام سبز سیاسی و اصلاح شده رها کند. بی شک این حصار و قید، فرجامی جز سازش پیش روی جنبش اعتراضی باقی نخواهد گذارد. بر این پایه می توان گفت در غیاب حضور موثر و پُر توان نیرویی سازمان یافته و رادیکال، این امکان وجود دارد که گرایش های اصلاح طلب و بورژوایی، اراده ی معطوف به دگرگونی و آزادی توده ای را از قابلیت های رهایی بخش خود تهی کرده و آن را به ابزار امتیاز گیری و سهم خواهی خود تبدیل کنند. در نتیجه می توان گفت هر چند نمی توان اراده ی معطوف به آزادی و دگرگونی توده ی معترض را با نیروی سرکوب به تسلیم وا داشت، اما بی شک تداوم سلطه ی افق سیاسی اصلاح طلبان و گرایش های بورژوایی، سبب خواهد شد که توده ی معترض،سهیم شدن اصلاح طلبان را در قدرت، پیروزی خود تصور نماید. در نتیجه نخستین شرط رهایی و پیروزی جنبش اعتراضی کنونی، فراتر رفتن از افق سیاسی اصلاح طلبان و گرایش های بورژوایی است. بی تردید تحقق این نخستین شرط، خود در گرو آفریدن افقی رادیکال و مستقل است؛ افقی که دربرگیرنده ی خواست های رادیکال تمامی گورکنان نظام حاکم باشد. افقی که با اعتراض های روز عاشورا، ما شاهد رویش جوانه های اجتماعی آن بودیم. همین جا باید یاد آوری کنم که رویش همین جوانه ها، اصلاح طلبان و گرایش های بورژوایی را واداشت، شتاب زده و سراسیمه با صدور بیانیه های پی در پی، آماده گی خود را برای مذاکره و سازش با حاکمان اعلام کنند. بنابر این آفریدن افقی رادیکال و مستقل نه تنها مستلزم پیکار با حاکمان، بل در گرو به حاشیه راندن افق اصلاح طلبان و گرایش های بورژوایی، در جنبش توده ای است. امری که فقط با به میدان آمدن کارگران به مثابه یک طبقه و هژمونی طبقاتی وی متحقق خواهد شد. هژمونی طبقه ی کارگر، هیچ نسبتی با برتری طلبی و یکه سالاری و انحصار طلبی های فرقه های بورژوایی و خرده بورژوایی ندارد. هژمونی طبقه ی کارگر به معنای فراگیر شدن خط مشی سیاسی و چشم انداز رهایی بخش طبقه ی کارگر درعرصه ی سیاست پیکار طبقاتی است. امری که در گرو تبدیل شدن تصویر طبقه ی کارگر از نقد جامعه ی موجود و طرح جامعه ی بدیل، به تصویر تمامی نیروهای محرکه ی انقلابی است. به بیانی دیگر باید تمامی نیروهای محرکه ی انقلابی تحقق خواست خود را در گرو تحقق خواست طبقه ی کارگر بپندارند. همان گونه که تمامی تضاد ها و تبعیض های موجود در جامعه ی ایران، بر ساخته ی تضاد و تبعیض طبقاتی است، نفی آن تضاد ها و تبعیض ها نیز در گرو نفی تضاد و تبعیض طبقاتی است. در نتیجه جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر و سوسیالیسم کارگری، نه جنبشی در کنار و یا جناح چپ جنبش توده ای، بل باید نفی و اعتلای دیالک تیکی جنبش توده ای کنونی باشد. برای آن که رهایی طبقه ی کارگر، به مثابه ی رهایی همه ی جامعه باشد، باید طبقه ی کارگر نه فقط برای رهایی خود، بل برای رهایی تمامی جامعه مبارزه کند. مبارزه برای رهایی تمامی جامعه به معنای آن است که طبقه ی کارگر و سوسیالیسم کارگری باید علیه تمامی تضادها و تبعیض های موجود پی گیرانه و رادیکال مبارزه کند، طبقه ی کارگر نباید فقط به حمایت از خواست جنبش ها بسنده کند، بل باید تمامی جنبش ها را نماینده گی کند. این سخن به هیچ وجه به معنای مستعمره کردن جنبش ها نیست، سخن بر سر نماینده گی کردن جنبش هاست. بدین معنا که جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر به مثابه جنبش جنبش ها باید آینه ی تمامی نمای خواست تمامی جنبش ها باشد. طبقه ی کارگر و سوسیالیسم کارگری برای نماینده گی کردن جنبش ها باید بتواند بیشترین ابتکار عمل انقلابی را از خود در پیکار سیاسی نشان دهد. باید توان بسیج سیاسی تمامی نیروهای محرکه ی انقلابی را داشته باشد. طبقه ی کارگر و سوسیالیسم کارگری تنها در این صورت است که می تواند به نیروی هژمونیک تبدیل شود. بی شک در شرایط کنونی طبقه ی کارگر تا تبدیل شدن به نیروی هژمونیک راهی دشوار پیش رو دارد، راهی که اگر به پیروزی و رهایی بیاندیشیم، از آن گریزی نیست. بدون سازمان یابی مستقل طبقاتی، توده ی کارگر به ابزار و سپر پیشروی گرایش های بورژوایی تبدیل خواهد شد. با سازمان یابی مستقل طبقاتی است که توده ی کارگر به طبقه کارگر تبدیل می شود. هژمونی طبقه ی کارگر در گرو سازمان یابی سیاسی طبقه ی کارگر به مثابه یک طبقه است. طبقه ی کارگر ایران فاقد تشکل مستقل طبقاتی است. بر این پایه نخستین تکلیف سیاسی پیش روی رهبران طبقه ی کارگر و فعالان سوسیالیسم کارگری، سازمان یابی مستقل طبقه ی کارگر است. فقدان سازمان یابی مستقل طبقاتی سبب شده است که چشم انداز پیکار بخش های وسیعی از کارگران ایران، در کارخانه و خواست های تدافعی محصور و محدود شود. چسبیدن و چسباندن طبقه ی کارگر به این عرصه ی تنگ و محدود پیکار، زمینه ساز حاشیه ای شدن جنبش طبقه ی کارگر شده است. حضور کم رنگ طبقه ی کارگر درعرصه ی پیکار سیاسی،سبب شده است که ابتکار عمل سیاسی در کف نیروهای اصلاح طلب و بورژوایی قرار گیرد. بر این پایه طبیعی است که با تداوم چنین شرایطی، دیر یا زود جنبش کارگری به مستعمره ی گرایش های بورژوایی و اصلاح طلب تبدیل خواهد شد. این خطر و امکان را به ویژه در شرایطی که اصلاح طلبان حکومتی نیز از ضرورت به میدان آوردن کارگران صحبت می کنند، به هیچ وجه نباید دست کم گرفت. در نتیجه در شرایطی که به میدان کشیدن کارگران به خواست مشترک و عرصه ی رقابت نیروهای سیاسی تبدیل شده است؛ وظیفه ی خلق و حفظ صف مستقل طبقاتی کارگران بیش از پیش اهمیت حیاتی یافته است. بر این پایه می توان گفت رهبران طبقه ی کارگر و فعالان سوسیالیسم کارگری در نخستین گام باید به سازمان یابی مستقل طبقاتی کارگران بیاندیشند.<br />http://payanekar.blogspot.com/اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-8307658797893219642010-02-15T03:13:00.000-08:002010-02-15T03:18:33.145-08:00تری مکپارتلان / ۲۰۰۹: رکود و مبارزه طبقاتی<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEickwn-JunsWiLspQ4fkcXXmQXg-pHZ5raKHxS6rnGXm7ggWQOumrt5qE6o7r-3YrdTyT_hO2qcnqoRTog9ELFNPElTbTuISh4_fY94aC-LWoPyYuoZNzau1mLhwP6XX6_6butnjZ70YBwo/s1600-h/untitled.bmp"><strong><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 320px; FLOAT: left; HEIGHT: 207px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5438427914479617442" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEickwn-JunsWiLspQ4fkcXXmQXg-pHZ5raKHxS6rnGXm7ggWQOumrt5qE6o7r-3YrdTyT_hO2qcnqoRTog9ELFNPElTbTuISh4_fY94aC-LWoPyYuoZNzau1mLhwP6XX6_6butnjZ70YBwo/s320/untitled.bmp" /></strong></a><strong>ترجمه بابک کسرایی<br /></strong>سال ۲۰۰۹ را بیش از همه سالی میشناسند که سقوط سیاسی و اجتماعی در پی بحران سرمایهداری جهانی بر صدها میلیون کارگر در سراسر جهان تاثیرات چشمگیر گذاشت.<br />اما سال با اشغال وحشیانه غزه به دست اسرائیل آغاز شد. میلیونها نفر ناظر بودند که ارتش اسرائیل عازم جنگی به شدت یک طرفه علیه فلسطینیان شد. حداقل ۱۴۰۰ فلسطینی به قتل رسیدند و تنها ۱۳ اسرائیلی کشته شدند. چهار نفر از این افراد به دست آتش باصطلاح «دوستانه» کشته شدند گرچه مسلما فلسطینیها فکر نمیکنند این اصطلاح خیلی هم دوستانه باشد. اشغال به تظاهراتهای تودهای دامن زد که این واقعیت را نشان میدهد که در جهان اینترنت و اخبار ۲۴ ساعته٬ پنهان کردن جرایم امپریالیسم از همیشه دشوارتر است.<br />اما البته که قرار بود با آغاز دوره باراک اوباما همه چیز تغییر یابد. احتمالا درست است بگوییم که در تاریخ آمریکا هیچ رپیس جمهوری (نه حتی جان اف کندی) در حالی وارد سمت خود نشده که این همه مردم به او امید دارند. بسیاری از آن جاهطلبیها و انتظارات در چند ماه گذشته٬ در حالی که میزان بیکاری در آمریکا به ۱۵.۱ میلیون نفر رسیده است٬ خبیثانه کنار گذاشته شده. تا آنجا که از آخرین انتخابات معلوم است٬ «حزب یاس» باز هم دارد رشد میکند.<br />بحران بانکی<br />عواقب بحران بانکی خود را به صورت رکود نشان دادهاند. چنانکه در جای دیگر هم توضیح دادهایم غرش کوه وسوویوس در سال ۷۹ پس از میلاد شهر پمپئی را نابود نکرد. این فوران متعاقب خاکستر بود که مردم را خفه کرد. در سراسر جهان٬ شرکتها چون کاه فرو ریختهاند. در بریتانیا بیکاری به ۳ میلیون نفر میرسد و غمانگیز اینجا است که ۱ میلیون نفر از اینها جوانانی زیر ۲۵ سال هستند. اما این پایان کار نیست و سال آینده این میزان میتواند به ۴ میلیون برسد. چنانکه انتظار میرود ارقامی مثل این احساس گرم و عاشقانهای نسبت به دولت ایجاد نمیکند و مشکلات «کارگر نو» (۱) در انتخابات محلی و اروپایی ماه ژوئن تنها بالا گرفت. نواحی بزرگی که قبلا پایگاههای حزب کارگر بودند اکنون با پیروزیهای محافظهکاران و لیبرال دموکراتها خطوط کمرنگ آبی و زرد پیدا کردهاند. بوی تعفن خصوصیسازی در این حوزهها بیشتر یادآور بدبختیهای زمان تاچر است. مارس امسال ۲۵ سال از آغاز اعتصاب معدنچیان گذاشته است و این یادآوری به موقعی است که پیروزی سراسری محافظهکاران واقعا چه معنایی برای کارگران خواهد داشت.<br />ستاره بخت «کارگر نو» رو به زوال است. روزنامهی سانِ مردوک دیگر پرچم محافظهکاران را بر افراشته و روزهایی که تونی بلر و مندلسون نقل مجلس سردبیران و روسای نیوز اینترنشنال بودند خیلی وقت است تمام شده. افتضاح مخارج نمایندگان مجلس گرچه بر تمام احزاب اثر گذاشت اما لاجرم بیشتر «کارگر نو» را به عنوان حزب در دولت بیاعتبار ساخت.<br />این شرم ابدی بلر٬ براون و «کارگر نو» است که دهها و حتی صدها هزار رایدهندهی کارگری در حال حاضر اصلا پای صندوق رای هم نمیروند. هر چه باشد راستِ حزب ۱۲ سال را با اکثریت پارلمانی عظیم در اختیار داشته اما بلر و براون نه تنها چیزی از ثروتمندان نگرفتهاند که بسیاری از کارگران را بخاطر سیاستهای پروبیزینس خود نومید ساختهاند. اقلیتی از کارگران یاسزده به برنامهی نژادپرستانه «حزب ملی بریتانیا» (BNP) روی آوردهاند. گریفین و یک نامزد دیگر این حزب موفق شدهاند به پارلمان اروپا راه بیابند اما بیشترین نکته قابل توجه در آن انتخابات میزان غیبت بود. برنامه رفورمیستی ناسیونالیستیِ کارزار «نه به اتحادیه اروپا» (NO2EU) که حزب کمونیست بریتانیا و حزب سوسیالیست عرضه کردند رای چندانی نگرفت و این ثابت میکند که مبارزه درون جنبش رسمی کارگری برای برنامهای سوسیالیستی میانبر ندارد. این برنامهی سوسیالیستی در ضمن برای به چالش کشیدن «حزب ملی» و روانه کردن آن نیز ضروری است. در ماه نوامبر در گلاسگو با کارزار علیه «اتحادیه دفاع اسکاتلندی» بارقههایی از این رویکرد رزمنده را دیدیم.<br />اما علیرغم فقدان جنبش در جبههی سیاسی٬ کارگران در عوض به سمت مبارزه صنعتی حرکت کردهاند. نکته قابل توجه در سال ۲۰۰۹ ظهور مجدد اشغال کارخانه در بریتانیا بوده است. خوانندگان «اعتراض سوسیالیستی» (Socialist Appeal٬ نشریه مارکسیستهای بریتانیا-م) با موج اشغالها در آمریکای لاتین آشنا خواهند بود اما مدتها از آخرین باری که شاهد اشغال کارخانه در اینجا بودهایم میگذرد. در واقع اولین نمونههای اشغالها در این جزایر نه در بریتانیا که در ایرلند بود. کارگران واترفورد کریستال پس از اینکه مدیریت اعلام کرد کارخانه را تعطیل میکند٬ آنرا اشغال کردند.<br />اشغال کارخانه از اعتصاب متفاوت است. در سطحی بالاتر است و به حمایت فعال تمام کارگران بیرون نیازمند است. اشغال در واترفورد کریستال بالاخره وقتی پایان یافت که شرکت عملا تفنگی روی سر کارگران گرفت و آنها را تهدید کرد که اگر از روند فروش نگذرند حقوق بازنشستگیشان را از دست میدهند. اما کارگران بلفاست ویستئون درسهای سیاسی را فراموش نکردند و وقتی کارخانهشان با تهدید تعطیلی مواجه شد آنرا اشغال کردند. اشغالهای ویستئون به بازیلدون و آنفیلد کشیده شد و چند ماه بعد کارگران وستاس در جزیره وایت وقتی کارخانهشان مورد اخراج قرار گرفت همین موضع را گرفتند. این اشغالها اقدامات بحرانی به دست کارگرانی بودند که نزدیک بود همه چیز را از دست بدهند اما حاضر نبودند بدون مبارزه شکست بخورند.<br />عمق رکود<br />گرچه عمق رکود بسیاری از کارگران را مجبور کرد در سال ۲۰۰۸ نفس عمیقی تو بدهند اما در سال ۲۰۰۹ شاهد بودیم که بخشهایی از کارگران علیه از دست رفتن شغلها و کاهش دستمزدها به پا خواستند. این بخصوص در مورد کارگران ساختمانی در لیندزی صدق میکرد که وقتی روسا تلاش کردند قرارداد ملی اتحادیهشان را زیر پا بگذارند در مقابل آنها به پا خواستند. علیرغم کارزاری زهرآگین در مطبوعات که میخواست اعتصاب را به عنوان نبردی حول «شغلهای بریتانیایی برای کارگران بریتانیایی» جلوه دهد٬ مدیریت مجبور شد در مقابل عمل اعتصاب متحد و منسجم کارگران عقب بنشیند. همین اواخر کارگران پست در مجموعهای از اعتصابات علیه خصوصیسازی دفتر پست درگیر بودهاند که نتیجهی بسیار قاطع رای کارگران به اعتصابِ پشت آن بود. این مبارزات در خود اتحادیههای کارگری هم اثر گذاشتهاند و این بیش از همه در حمایت از جری هیکز در انتخابات دبیر کلی امیکوس-یونایت (Amicus-Unite٬ از اتحادیههای کارگری-م) واضح بود.<br />سال ۲۰۰۹ به یک معنی نشان از گذشتن یک دوره سیاسی و آغاز دورهی بعدی بود. این پایان آتشبازیهای مربوط به بحران بانکی و پیرزنهای محترمی که بیرون بانک نورترن راک صف کشیده بودند بود و آغاز دورهای که در آن کارگران شروع به نتیجهگیری از بحران سیاسی و اقتصادی که خود را در آن یافتند کردند. پشت پرده تغییرات بزرگی در آگاهی کارگران صورت میگیرد و مبارزات بزرگ و تخاصمات طبقاتی در تدارکند٬ نه فقط در بریتانیا٬ که در سطح جهانی. سه نمونه بینالمللی شاخص است. از یک طرف جنبش عظیم علیه جعل انتخابات در ایران که علیرغم سرکوب به دست دولت حاضر به خاموشی نشده است. از تاریخ ایران: جنبش انقلابی ۱۹۷۹ نشان داد که طبقه کارگران ایران توانایی سرنگونی حتی منفورترین رژیم مسلح را هم دارد. از طرف دیگر جنبش تودهای در هندوراس علیه کودتا که مل زلایا را سرنگون کرد٬ ضعف ارتجاع را بر ملا کرد. علیرغم توافق طنزآمیزی که اخیرا امضا شد٬ طبقه کارگر که تدارک و بسیج کامل یافته امکان دارد دست به سرنگونی دولت نامشروع به شرط حضور رهبری صحیح بزند. در ونزوئلا جبنش بولیواری همچنان رشد مییابد و دوره بعدی شاهد تقویت «حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا» (PSUV)٬ حزب تودهای به رهبری چاوز٬ خواهد بود. دیر یا زود انقلاب بولیواری باید پیشروی کند و سرمایهداری را در ونزوئلا و در صورت موفقیت در تمام آمریکای لاتین به چالش بکشد و این شرط موفقیت است.<br />محدودیتهای امپریالیسم<br />محدودیتهای امپریالیسم بیش از هر چیز در جنگ ممتد در افغانستان فاش میشوند که اکنون به پاکستان کشیده است. این تخاصم پایگاه بزرگی برای منابع آمریکا و بریتانیا است – و برای چه؟ انتخابات اخیرمضحکهای با تقلبهای وسیع بیش نبوده است و نه پیشنهاد کرزای و نه طالبان راهحلی برای تودهها ارائه نمیکند. اگر سلامت جامعه در شیوه برخورد آن جامعه با زنان منعکس شود٬ پس افغانستان باید سالهای سال با چوبدستی سرپا باشد. تنها راهحل کارگران و دهقانان افغانستان٬ فدراسیون سوسیالیستی آسیای جنوبی است. این تنها از طریق قدرت و رزمندگی طبقه کارگر آسیای جنوبی به دست میآید.<br />سال ۲۰۰۹ در سراسر خاورمیانه٬ آسیا٬ آمریکای جنوبی٬ اقتصادهای مخروبه اروپا و آمریکا به پایان میرسد و در همین حال میلیونها کارگر به دنبال راه نجاتی از بدبختیِ بحران سرمایهداری هستند. سرمایهداری به بنبست رسیده. بحران سرمایهداری شاهد فروپاشی بزرگتری از تولید نسبت به سال ۱۹۳۱ بوده است اما با توجه به رشد بازار جهانی و تفسیر اقتصادهای سرمایهداری٬ عواقب سیاسی آن سالها در سراسر کرهی زمین حس میشود. ما اقتصاد جهانی و بازار جهانی و سیاست جهانی داریم. انقلاب موفق سوسیالیستی در یک کشور مهم تاثیری چشمگیر خواهد داشت و مامنی برای تمام جهان خواهد بود. آمریکای لاتین در چند سال گذشته مرکز جنبشهای عظیمی بوده اما تاثیر بحران به این معنی است که امکانِ تحول جامعه روی خطوط سوسیالیستی در سراسر جهان موجود است.<br />سوسیالیسم جهانی به ما امکان میدهد زندگی میلیونها نفر را متحول کنیم٬ توسعه هماهنگ جامعه را طرح بریزیم و مردم دنیا را قاره قاره از نگونبختی نجات دهیم. این پایانی بر وحشتهای سرمایهداری٬ جنگ قبایل و فقر٬ گرسنگی و بیماری خواهد بود. این جایزهای بزرگ است.<br />منبع: در دفاع از مارکسیسم٬ وبسایت گرایش بینالمللی مارکسیستی (Marxist.com)٬ ۲۳ دسامبر ۲۰۰۹<br />0)<br />1) «کارگر نو» اصطلاحی است که پس از تفوق سیاستهای راست تونی بلر و شرکا بر حزب کارگر انگلستان به آن اطلاق میشود.اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-75966245586207989042010-02-15T01:19:00.000-08:002010-02-15T01:45:18.352-08:00آيلا صادقي / فدرالیسم و مساله کرد<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjPfeuHTsKNkKxnv14H27WO0_ooA1_8wIAM1rPXfDpVgszbXFcOLnQqMno-TaDd6dpkw9dYmU5OXQZ_bRyqifxQj77Jpgsu5CRHGKyRPZwG6-I-o1RTUnux-564kMfQ3iYbaWV1tV7cIdxE/s1600-h/diba1917.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 150px; height: 200px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjPfeuHTsKNkKxnv14H27WO0_ooA1_8wIAM1rPXfDpVgszbXFcOLnQqMno-TaDd6dpkw9dYmU5OXQZ_bRyqifxQj77Jpgsu5CRHGKyRPZwG6-I-o1RTUnux-564kMfQ3iYbaWV1tV7cIdxE/s320/diba1917.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5438397841844264802" border="0" /></a>فدارالیسم به طورکلی چیست وجایگاه آن به مثابه یک پروژه یا برنامه در جامعه ایران چگونه ارزیابی میشود وآیا مساله کرد در ایران با فدارالیسم حل خواهد شد یا نه ؟<br /><br />فدارالیسم در فرهنگ سیاسی به دو معناست :فدارالیسم اداری وفدارالیسم ملی .فدارالیسم اداری همان شیوه تقسیم اختیارات دولت مرکزی در امور محلی بین نواحی مختلف یک کشور ونحوه تعیین این نواحی هیچگونه رابطه جداگانه ای با فدارالیسم ملی وقومی ومذهبی نداردواختیارات بیشتری از لحاظ اداره امور داخلی در سطح مختلف به دستگاههای اداری محلی واگذار میشود به عنوان مثال:کشور آلمان که از چندین ایالت جداگانه تشکیل شده که همگی از یک سیستم فدارلی در ارتباطندوهمگی به یک زبان سخن میگوند وهیچ گونه خاصیت ویژه قومی ومحلی نمیتواند آنها را از هم جدا کند ویا ایالت متحده امریکا که از 50ایالت تشکیل شده .<br /><br />اگر صحبت ماتنها بر سر شیوه اداره کشور باشد وبگیم اگه به دست خود مردم بیافته چه میشود ؟در آن حال است که خود مردم به بهترین وموثرترین نحوه در همه زمینه ها فعالیت وکار میکنند و این در مقایسه با مقام و بدون شک نظام شورایی قدرت بسیار بیشتر و وسیعتری بین همه جامعه تقسیم میشه و مطمئنا این نوع تقسیم قدرت اداری در یک کشور دهها برابر از آنچه که امروز در نظام سرمایه داری بنام سیستم فدارالی شناخته شده دموکراتیک تر است.وحال یک سوال پیش میاید وآن این است که ملتهای ساکن ایران با چه معیارهایی تعیین میشن ومرز جغرافیایی حکومت ملی آینده شان در چهار چوب ایران چگونه مشخص میشود ؟در این رابطه نظریه پردازانه فدارالیسم تا حالا نتوانسته اند برای ایران پاسخ روشن وقانعی پیدا بکنند اما در مورد مساله کرد به عنوان مساله مشخص وخود مختاری وبحث در مورد فدارالیسم به عنوان راه حل پاسخ های روشنی داده شده .اینکه مشکل فدارالیسم جای دیگریست .مبارزه دهها ساله ی مردم کردستان بر علیه رژیم های حاکم وبر علیه ستم ملی در بخش معینی پیش رفته وبه شیوه ای طبیعی تا حدود زیادی مرزها را مشخص کرده!در حالی که صاحبان برنامه فدارالیسم برای همه ایران این تاریخ را بفراموشی سپردن و ویژگی مساله کرد رو به رسمیت نمی شناسند.کم نیستند ناسیونالیست های چپ وراست ایرانی که تنها به دلیل نادیده گرفتن ویژگی کردستان در برنامه فدارالیستهای کردستان برای این چنین طرحهایی هورا میکشند .<br /><br />همان طور که اشاره شد مساله کرد در ایران یک مساله تاریخی است و ما در اینجا میخواهیم نشان بدیم که فدارالیسم نه تنها هیچ گونه مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه باری خواهد بو د بر دوش مردمی که با هزارویک درد دیگه تحت سلطه رژیم سرمایه داری حاکم روبرو هستند .با توجه به چیزهایی که گفته شد نگاه اصلی در جواب به این سوال این که در ایران تنها مسله کرد بعنوان یک مساله ملی محرک ویک جنبش توده ای وسیع بوده وخواست ها ونیازهای معینی راهم مطرح نمو ده در حالی که در طی 60سال گذشته در هیچ جای از کشور به جزء کردستان خواست ملی در سطح قابل مشاهده ای مطرح نشده ومبارزه جدی برپا نشده پس چرا وبه چه دلیل کسانی که خود را مبارزان جنبش طبقاتی میدانند بایستی مسائل چنین فرعی شده ای را به دست خود بزرگ وآن راشعله ور کنند ودست آخر برایش راه حل بتراشند ؟!واضح است که چنین سیاستی ربطی به فعالیت کمونیستی ندارد توده هایی که خاتمه دادن به استثمار وفقر وبی حقوقی آرزوی مشترکشان است چرا باید تنها به دلیل جدایی زبان وفرهنگ و سنت های دیگر زندگیشان آنان را از هم جدا سازیم ؟چرا باید به جای اینکه هویت انسانی وطبقاتی شان را برجسته سازیم جدایی ملی وقومی وتفاوت در سنتها ی محلی وزبان ولهجه ای که با آن صحبت میکنند را مشعله ومساله قرار دهیم ؟مثل زبان وعناوین گیلکی،مازندرانی،کرد،ترک،بختیاری،و...تقسیم بندی شان کنیم وزمینه تفرقه وتحریک اختلافات ملی ومذهبی را در میانشان دامن بزنیم وچنین شیوه ای را هم راه حل مساله ملی در ایران بنامیم!مساله ای که در زندگی واقعی چنین مردمی بجز در کردستان در هیچ جای دیگری مطرح نشده واین به معنای به عقب کشاندن جامعه است ،این به معنای بالکانیزه کردن ایران است !بهمین دلیل است که میگویم طرح فدارالیسم بر مبنای قومیت وملیت برای ایران قدمی است به عقب وراهی است پرمخاطره برای اینده مردمی که در این کشور زندگی میکنند.<br /><br />مساله اداره دمکراتیک کشور وآنچه که به ان (عدم تمرکز )گفته میشود قبل از هر چیز برمیگردد به محتوی وماهیت دولت مرکزی .بر حسب اینکه کدام دولت با کدام ماهیت طبقاتی وسیاسی در حاکمیت است .بگذارید به یک نمونه تاریخی اشاره بکنم !بعد از اینکه در سال 1917در روسیه کارگران قدرت رو به دست گرفتن وحکومت کارگری را برپا کردن 16کشور با ملیت ها ی مختلف که سابقا به اجبار به روسیه پناه آورده بودن داوطلبانه به نظام شوروی پیوستند ویک نظام جمهوری فدراتیوشورایی را تشکیل دادند که سیستمی واقعا دمکراتیک بود وبه شیوای کاملا انسانی وعادلانه اداره میشد سالها بعد که از سیاست کارگران کاسته شد ودیکتاتوری حزب جای قدرت کارگر راگرفت وآرزوی بورژوایی روسیه به برنامه های سیاسی واقتصادی تبدیل شد همان سیستم اداری فدراتیو به زندان ملتها تبدیل شد که دهها فاجعه دردناک را بوجود اورد.در واقع قضیه بقدری روشن است که حتی رژیم اسلامی هم اگر اطمینان پیدا کند که آخوندها ،امام جمعه ها وحزب الهی هایش دراستان ها ی مختلف کشور مصدر امور خواهند بود وهیچ گونه مشکلی نخواهند داشت که شکل اداره فدارالیستی را برای اداره امور کشور برپا کنه از این بابت است که میگیم شعار فدارالیسم قبل از هر چیز محتوی وماهیت طبقاتی دولت مرکزی را بفراموشی میسپارد واونها از همین حالا میخوان ماهیت دولت مرکزی آینده وحتی رژیم کنونی ایران رانیز از دید مردم پنهان کنن.<br /><br />مساله کرد در ایران مساله معینی است که نمیتونیم آن را به دلخواه به مساله تمام مناطق کشور ایران تبدیل کرد این مساله ویژگی تاریخی خودش رو دارد .این نه تنها یک مساله ایرانی بلکه طبقاتی نیز هست که در کشورهایی مثل عراق وترکیه جنبش توده ای وجود داشته ودارد مردم کرد برای بدست اوردن حقوق ملی خود وحاکمیت مبارزه میکنند این مردم میخوان به ستم وسرکوبی خاتمه بدن .میخوان ابزار ستم رو از دست دولت مرکزی خارج کنن اما تحت عنوان راه حل فدارالیستی .برای نمونه طبق طرح فدارالیسم تازه از راه رسیده ها ی وطنی این جا واون جا جمع اوری کردن وتصور میکنن میتونن به عنوان ابتکار جدید به خورد این واون بدن .ارتش مرکزی با تمام دم ودستگاههای امنیتی اش وپول وسیاست گذاری اقتصادی وسیاست خارجی همگی از حوزه قدرت حکومت فدارل کردستان خارج است.این چگونه حاکمیت ملی است که زیر سایه ارتش ودم ودستگاههای رژیم وسرکوبگر دولت مرکزی تشکیل میشود وچشم براه برنامه ریزان بورژوایی تهران است که سیاست اقتصادیش رومعین کرده وهر وقت دوست داشت اونوزیر فشار اقتصادی خفه کنه ؟!مردم کردوتمام ایران زمانی میتوانند به حقوق پایمال شده خودشان برسن که همگام با هم برای سرنگونی این رژیم ورژیمی بکوشند که حق تعیین سرنوشت یعنی حق ایجاد دولت مستقل براشون به رسمیت شناخته بشه .آری این حقیقت برای توده های مردم روشن میشه که چنین موقعیتی حاصل قوای سیاسی معین است که دیر یا زود به نفع یکی از طرفین به هم خواهد خورد وخصلت موقتی وناپایدار چنین شرایطی را از مردم پنهان نخواهد کرد.اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-58630589190463561942010-02-10T00:33:00.000-08:002010-02-10T00:34:31.318-08:00حسن معارفی پور / زنگ ها برای چه کسی به صدا در می آید؟<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjbVHw-V4rdfye4hYR1dlklhgNXrV-WO765jHXm3F7K-S30BDMzNJnTFHRTHuVIS12mVF_wjDnaXmjGDePl_fNLg4mwkJSBTXmg4R3kfSwQTgiHoY7zBcCW34vLKPkoclYmUoRZchwqyngP/s1600-h/00030310.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 84px; height: 114px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjbVHw-V4rdfye4hYR1dlklhgNXrV-WO765jHXm3F7K-S30BDMzNJnTFHRTHuVIS12mVF_wjDnaXmjGDePl_fNLg4mwkJSBTXmg4R3kfSwQTgiHoY7zBcCW34vLKPkoclYmUoRZchwqyngP/s320/00030310.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5436530335425693314" border="0" /></a>به مناسبت ۳۱مين سالگرد انقلاب ۵۷<br /><br />در آستانه ی 31مین سالگرد انقلاب توده ایی سال 57 ایران هستیم. 31 سال پیش در این چنین روزهایی جامعه ی ایران اوضاع پر تاب و تابی را پشت سر می نهاد. در میان آلترناتیوهای سیاسی موجود در آن مقطع برای رسیدن به حاکمیت جناح _اسلام سیاسی با پشتیبانی غرب و رسانه های غربی، گوی سبقت را از بقیه ربود و سوار بر موج حرکتی شد که اکثریت آن را توده های پایینی جامعه همچون کارگران و زحمتکشان شهری تشکیل می داد. اسلام سیاسی در آن مقطع در نتیجه ی ضعیف عمل کردن آلترناتیو چپ و کمونیستی و عدم درک روشن کمونیست های آن مقطع از سوسیالیزم ، تحولات جامعه و دیدگاه ماورا طبقاتی آنها باعث شد که نتوانند به صورت یک آلترناتیو جدی، پر نفوذ و در حقیقت آلترناتیویی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی ظاهر شوند. با توجه و بنا برحقایقی که بر همگان روشن است و حتی لیبرال ها و راست ها بر آن صحه می گذارند، رژیم سلطنتی ساقط نمی شد اگر کارگران به عنوان نیروی حیاتی انقلاب، وارد صحنه ی مبارزه نمی شدند و شیرازه ی حیات رژیم شاهنشاهی را با اعتصابات توده ایی خود در شرکت نفت و ذوب آهن و ... از هم نمی پاشید.<br /><br />جامعه ی ایران در شرایط کنونی و پس از گذشت چند ماه از اعتراضات توده ایی مردم به کل ماهیت جمهوری اسلامی، در یک بحران سیاسی شدید همچنین با روند رو به رادیکالیزه بودن اعتراضات در آستانه ی 22 بهمن، همگان را به فکر فرو برده وجامعه را در انتظار تغییراتی جدی قرار داده است، تحولاتی که می تواند شباهت زیادی به تحولات آن روزها در 31 سال پیش دراین مقطع داشته باشد.<br /><br />کدام آلترناتیو؟<br /><br />جواب به این سوال در یک چنین شرایطی شاید برای ما کار زیاد آسانی نباشد. اینکه در شرایط کنونی و پس از گذشت چند ماه از اعتراضات توده ایی مردم، اعتراضات به شدت در روزهای قدس،13 آبان، 16 آذر، و روز عاشورا قطبی شده است و شعارها روز به روز رادیکالتر شده است، تحولات چند ماه اخیر نشان می دهد که جامعه ی ایران در انتظار تحولات عظیمی است.تحولاتی که می تواند رژیم جمهوری اسلامی را به زباله دان تاریخ بسپارد.تحولاتی که امروز هر ناظر سیاسی می تواند ان را کم و بیش تشخیص دهد.<br /><br />تحولاتی که می تواند همگان را در سراسر دنیا متوجه ی خود کند. تحولاتی از جنس تحولات 31 سال پیش در همین روزها، اما این بار و در این شرایط کدام نیروی سیاسی و کدام جریان می تواند از کش و قوس های پیش رو سربلند بیرون آید و بتواند قدرت سیاسی را در ایران بدست گیرد.<br /><br />درشرایط امروز ایران و با توجه به واقعیت عینی اجتماعی ایران، نیروهای حاضر در صحنه ی سیاسی ایران که بتوانند تاثیراتی بر آینده ی سیاسی ایران داشته باشد به شرح زیر است: 1_ لیبرالیزم با تمام احزاب، دم و دستگاه وسیستم فکری آن 2_ نیروهای چپ و کمونیست 3_اسلام سیاسی با تمام دار و دسته اصلاح طلبان حکومتی و ...<br /><br />1_ لیبرالیزم: در مورد لیبرالیزم با توجه به وضعیتی که نیروهای لیبرال در دوره ی بی ریاست جمهوری آقای خاتمی پیدا کردند و توانستند به کمک اصلاح طلبان حکومتی و در فضای آن مقطع تشکیلات وسیعی در سراسر ایران درست کنند و هژمونی خود را تا حدود زیادی به جامعه تحمیل نمایند و این نیروها از آن مقطع تا کنون برای رسیدن به قدرت دست بالا را داشته اند. اما آنچه حقیقی است این است که لیبرالیزم ایرانی لیبرالیزمی التقاطی است و علاوه بر آن ماهیت حقیقی لیبرالیزم تقابل با هرنوع تغییر ریشه ایی اجتماعی، مقابله با انقلابیگری، زیرنام مبارزه با خشونت، تاکید بر حرکات نرم و تغییر از بالا وغیره بنابراین در شرایطی که اعتراضات مردمی به شدت "ساختار شکن" ، انقلابی و رادیکال شده است لیبرالیزم ایرانی با تمام جناح هایش از مذهبی وسکولارش گرفته تا چپ و راست آن، سعی در کنترل این اعتراضات و جلوگیری از رشد بی رویه ی رادیکالیزم آن را دارد در نتیجه افق مبارزاتی این جریانات که مماشات جویی، سازش و در بهترین حالت براندازی نرم است. نمی تواند با افق و دورنمای مبارزات جنبش توده ایی اخیر در یک راستا قرار بگیرد.<br /><br />2_اسلام سیاسی<br /><br />واقعیت این است و با توجه به آنکه اسلام پس از 31 سال از حاکمیت سیاسی خود در ایران جز فقر و محرومیت،تنگدستی و بی خانمانی، سرکوب، کشتار مخالفین و دگر اندیشان، زندان، شکنجه، غیره و غیره را به دنبال نداشته است. پس بنابراین اسلام سیاسی از هر نوع آن که باشد نرم یا خشک، اصلاح طلب یا اصولگرای آن نمی تواند به عنوان یک آلترناتیو جدی در صحنه ی سیاسی ایران حاضر شود، زیرا اسلام سیاسی امتحان خود را پس داده است. کسانی که امروز فیگور اصلاح طلب بودن را به خود گرفته اند، همانهایی هستند که در سرکوب های مخالفین 30 خرداد 60 انقلاب فرهنگی، حمله به کردستان ، اعدام های گسترده دهه ی 60 و سال 67 و غیره نقش داشته اند. همانهایی اند که دستشان به خون جوانان، به خون کمونیست ها و مخالفین جمهوری اسلامی آلوده است. پس اسلام سیاسی از هر نوع آن که باشد با روکش سبز یا سیاه برای توده ی مردم فرقی ندارد و نخواهد داشت.<br /><br />3_و اما چپ ها و کمونیست ها.<br /><br />در شرایطی که چپ و کمونیست ایران در نتیجه ی پیش از 30 سال حاکمیت سیاه ارتجاع وسرکوب اختناق اسلام سیاسی در سخت ترین شرایط به حیات خود ادامه داده است و از عدم سازماندهی، پراکندگی، تفاوت در نگرش و غیره رنج می برد. بنابراین تاکنون نتوانسته است همچون دیگر گرایش ها بر تشکل یابی، بسیج توده ایی و درست کردن سازمان ها تشکلات مطلوب خوددست بزند.<br /><br />این اساسی ترین ضعف چپ ایران است. اما با توجه به تحولات سریعی که ما در این چند ماه پشت سر گذاشته ایم و روند رو به رادیکالیزه شدن جنبش توده ای اخیر و دیگر جنبش های اجتماعی نشان می دهد که تاثیرات جامعه بر احزاب به شیوه ی دیالکتیکی می تواند نقش زیادی در رادیکالیزه شدن احزاب چپ پراکنده ی فعلی ایران در اپوزیسیون داشته باشد و باعث دقیق تر شدن نظرات آنان در برخورد به جنبش توده ایی اخیر و تحولات آتی ایران شود. همچنین در چنین شرایطی بیش از هر زمانی لازم است که فعالین چپ و کمونیست داخل کشور حول محورهای پایه ایی و استراتژیک سوسیالیستی متحد شود تا بتواند در اینده ی سیاسی ایران به عنوان یک آلترناتیو جدی ظاهر گردد.<br /><br />بنابر این اگر چپ رادیکال ایران بتواند خود را باز تعریف کند خود را در قالب یک تشکیلات وسیع و سراسری متشکل کند و با یک متد مارکسیستی به جنبش اخیر برخورد کند، بیشترین شانس به دست گرفتن سکان حرکت اخیر را داشته باشد و در هدایت مبارزات مردم ایران بیشترین نقش را ایفا کند.اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-83845479102662125932010-02-08T14:55:00.001-08:002010-02-08T14:55:25.355-08:00کامران پارسایی / وقتی که درب کنسولگری را قفل زدیم<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjl4JBxhopsLn4Mo4YUuNpb-vLB109YQBfUA1Qf8_qJRgOffpiHhTB0RUUFwNEUK-vd3SVVldw3FiGSJq-9VaiJDY1NpqRDXLQtAHPvYDFxSskFJ5u0iankcvi-c___NdPCOoFcf2IAg2M/s1600-h/img_10206.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 300px; FLOAT: left; HEIGHT: 171px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5436009873382604978" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjl4JBxhopsLn4Mo4YUuNpb-vLB109YQBfUA1Qf8_qJRgOffpiHhTB0RUUFwNEUK-vd3SVVldw3FiGSJq-9VaiJDY1NpqRDXLQtAHPvYDFxSskFJ5u0iankcvi-c___NdPCOoFcf2IAg2M/s320/img_10206.jpg" /></a>با اینکه سرما در این چند روزه بیدا می کنه با شوق از خونه بیرون میزنم . خیابانها بد جوری یخ بسته بیشتر جاها برف روز پیش روی زمین مانده . برای اینکه کمی گرم بشم سریعتر راه میرم ساعت چهار با بچه ها قرار داریم . به ساعتم نگاه می کنم خیلی وقت دارم ،فکر میکنم حداکثر پانزده دقیقه ای میرسم سر قرار. به محل قرار می رسم دو تا از رفقای آلمانی زودتر رسیدند . خوش و بشی می کنیم . یواش یواش باقی بچه ها هم از راه می رسند . همگی بشاش . گفتگو های ایرانی و آلمانی قاطی شده در آن واحد باید فارسی و آلمانی را تواما حرف زد . سوار اتوبوس می شویم و تا ایستگاه بعدی که باقی دوستان را سوار کنیم هر کسی جایی می نشیند . در ایستگاه بعدی دوستان سریع سوار می شوند . شور و شوق ، صدای خنده و دیدن بچه هایی که همه جا هستند . مارتین را می بینم که سوار شد دستی تکان میدهم شاید یکماهی میشه که اون رو ندیدم همسن و سال خودمه. چیزی حدود چهل و هفت ،هشت سال بالاخره به آخر اتوبوس که من نشستم میرسه ، بعد از اینکه با همه بچه ها دست میده روی صندلی بغلی من می نشیند .<br />اول کمی از خودمون و زندگی و غیره صحبت می کنیم و بعد کمی هم راجع به اکسیونهای مختلف در شهر کلن و جا های دیگر . صحبت راجع به مومیا ابو جمال* و زندانیان سیاسی ایران . از تظاهرات قبلی در فرانکفورت که باز هم باعث شد تا کنسولگری به مدت چهار ساعت بسته شود. لحظه ای هر دو ساکت می شویم . من سریع به یاد حمله پلیس در آن روز و مقاومت بچه ها از طرف دیگر افتادم . به یاد دختر جوانی افتادم که از درد ضربه باتوم به خود می پیچید ولی باز فریاد آزادی سر میداد و مرگ خفاشان را داد میزد . با صدای مارتین به خودم می آیم . از تظاهرات اشتراسبورگ* صحبت میکرد و یاد زمانی افتاده بود که روی پل معروف اروپا مابین آلمان و فرانسه گیر افتاده بودیم در واقع پل را ما بسته بودیم تا مانع از دیدار سران جنگ طلب ناتو و جشن شصتمین سال تولد ناتو شویم . تعداد ما از دو طرف به جرات بگویم چیزی حدود پنجهزار نفر بود و تعداد پلیس برای باز کردن پل هر دقیقه بیشتر میشد . من و مارتین و تعداد زیادی از بچه های کلن و حومه دستها را گره زده بودیم و شعارهای ضد جنگ می دادیم . می دونید همبستگی و اتحاد در عرصه عملی در درجه اول زیباست و دوما در میدان عمل هم نقش تعیین کننده ای می تواند داشته باشد . تعداد بیشتر مقاومت بیشتر. چیزی که امروز نیروهای سرنگونی طلب نیازمند آنند . مثل همیشه بیژن برای هماهنگی بین بچه ها در وسط اتوبوس دررفت و آمده ، چند تا از دانشجو های ایرانی در صندلی های عقبی اتوبوس راجع به رژیم ، سرنگونی، بچه های زندانی در ایران صحبت می کنند . از پنجره به بیرون نگاه می کنم همه جا یخ بسته و برف همه جا را پوشانده و تا روشن شدن هوا سه ساعتی مانده.<br />دوباره با مارتین بر می گردیم به خاطرات اما این بار به دهه هشتاد زمان انقلاب ایران مارتین روزهای آن موقع را با الان مقایسه می کرد و امیدوارانه از سرنگونی رژیم صحبت می کرد از اینکه در آن دوران بچه های کنفدراسیون در خارج از کشور نقشی اساسی برای بر پایی تظاهرات داشنند ، از دوستان ایرانی خودش می گفت که هر کدام الان در گوشه ای هستند و تنی چند هنوز در مبارزه هستند . من هم از درون ایران برایش می گفتم از دوران انقلاب از اینکه رفیق آلمانی نداشتم. باز به فکر فرو می رم . چه چیزی من و مارتین را به هم پیوند میده اعتقاد به انقلاب ، آزادی ، دنیایی بهتر و انسانی تر برای مردم جهان. از اینکه هر دو آرزو داریم تا بچه هایمان زیر حرف زور نروند. اینکه بایستند ، مقاومت کنند و دنیایی بهتر را بسازند. به فرانکفورت رسیدیم دوستان فرانکفورتی از قبل آنجا آماده اند طبق برنامه قبلی در دقیقه های اول قفل های بزرگی را به درب کنسولگری می زنیم و زنجیر وار جلوی درب آن می ایستیم البته روی یخ و برف و سرمایی که تا مغز استخوان را می سوزاند . در ثانیه ای بیژن با شعار همه را گرم میکند شروع به شعار دادن می کنیم . بلند بلند ، پلیس میرسد ، مقاومت ما تهدید های پلیس ، شعار های کوبنده ما ، ترس مزدوران حکومتی در ساعت ادارای برای نزدیک شدن به کنسولگری . حمله کماندوهای ویژه آلمانی ، مقاومت ، مقاومت ، و بعد دستگیری اما با پیروزی کامل در میدان عمل . ما طبق برنامه خودمان درب کنسولگری را قفل زدیم . جلوی درب اداره مرکزی پلیس فرانکفورت منتظر آزادی تعدادی دیگر از دوستان می شویم . خانمی ایرانی با آوردن چای داغ حمایتی آنچنانی از ما کرد . همه بچه ها آزاد شدند همگی سوار اتوبوس میشویم . زمان از دستم در رفته به ساعت نگاه میکنم از دوازده کمی گذشته ، آفتاب خوبی بیرون زده . شاید که آفتاب پیروزی ماست . در اتوبوس همگی سرود سراومد زمستون را می خوانیم . و با جنگلی از ستاره و امید در دشت های سینه مان به کلن بر می گردیم . شاید تا به زودی در جایی دیگر در تظاهراتی دیگر...<br /><br />*مومیا ابوجمال (56 ساله)، خبرنگار و فعال حقوق شهروندی در آمریکا، از سال 1982 به اتهام قتل یک پلیس و داشتن اسلحه در زندان به سر میبرد .مومیا ابوجمال هرگز اتهام مذکور را نپذیرفت. بسیاری از مدافعان وی در سراسر جهان معتقدند که اتهام مذکور تنها به دلیل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ابوجمال به وی زده شده است. ابوجمال طی این سالها در زندان با نوشتن مطالب و انتشار نظرات سیاسی خود سمبل مقاومت در زندان شده است. مبارزه برای جلوگیری از اعدام وی به مبارزهای نمادین برای لغو حکم اعدام بدل گشته است..<br /><br /><br /><br />* تظاهرات بزرگی که در روز چهارم آپریل 2009 برعلیه شصتمین تولد ناتو در اشتراسبورگ برگزار گردید . در این تظاهرات بیشتر از پنجاه هزار نفر از سراسر اروپا در مخالفت با جنگ شرکت کردند .<br /><br /><br />کامران پارسایی کلن فوریه 2010<br />Kamran.parssai@gmail.comاشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-28661058984625249142010-02-08T14:32:00.000-08:002010-02-08T14:33:48.091-08:00بهروز ناصری / پلی بسوی سوسیالیسم<img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 222px; FLOAT: left; HEIGHT: 320px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5436003971258518850" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjvACixa7x45XT_C2muSckmg4yQ037TmI6n_hTsvPyXIP0K6pjFrhOGOCrIdGiE408qOtE_5pvalsbv1hRgxAROnMbPqRQL79RjUsqzhogUNWl0oEQlGAgozvuBZAd3Xas9IAhCk7NQDLJL/s320/we.bmp" />(بحثی در رابطه با شعارهای تاکتیکی سوسیالیستی در وضعیت سیاسی ایران امروز )<br /><br />3 فوریه 2010<br /><br />در انقلاب 57 خواست سقوط و مرگ نظام مستبد سلطنت پهلوی، خواست دهها میلیون نفر از کارگران و زحمتکشان ایران بود. شعار «مرگ بر شاه» به شعاری توده ای در مقیاس دهها میلیونی تبدیل شد. سرکوب وحشیانه اعتراضات و تظاهراتهای مردم و کشتار دهها هزار نفری تظاهرکنندگان علیه حکومت سلطنت، نتوانست مردم خروشان برای کسب مطالبه برحقشان مبنی بر رفتن سلطنت باز دارد.<br />حکومت سلطنت سقوط کرد و شخص شاه ایران مجبور به ترک ایران شد. تا اینجا توده ها به مطالباتی که برای تحقق آن به خیابانها آمده و انقلاب کردند، رسیدند. بعد از سقوط حکومت سلطنتی، و برای مدتی ، جامعه ایران شاهد دستاوردهای برخاسته از انقلاب شد. از جمله آن دستاوردها میتوان به آزادیهای سیاسی و فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی، بوجود آمدن شوراها و تشکلهای کارگری و در کردستان تشکیل شوراهای شهر برای اداره امور اجتماعی اشاره کرد.<br />اما دستاوردهای سیاسی انقلاب مدت زمان طولانی دوام نیاورد. زیرا که قدرت سیاسی در سطح ایران تا آنموقع تثبیت نشده بود. در بحبوحه جنگ سرد، دول غرب و در راس آن آمریکا ، بهر قیمت در صدد علم کردن آلترناتیوی بودند که ضد کمونیست بودن می بایست جزو مشخصات آن آلترناتیو میبود. در آن شرایط بود که خمینی بعنوان یک آخوند مرتجع و ضد کمونیست به آلترناتیو مورد نظر آمریکا تبدیل شده و از رسانه های چون بی بی سی به یک چهره تبدیل میشود. به این شکل امپریالیسم آمریکا به هدفش در تقابل با شوروی وقت و شکست دادن انقلاب پیشرو 57 رسید. ارتش این ابزار کلاسیک سرکوب طبقه سرمایه دار، خیلی سریع تغییر ریل داد و این بار به رهبر آمریکا تراشیده لبیک گفت. به همان درجه که خمینی و حزب الله در قدرت سیاسی کشور تثبیت تر شدند، به همان درجه تعرض به دستاوردهای انقلاب و تشکلهای کارگری و احزاب سیاسی شدت بیشتری بخود گرفت.<br /><br />هدف این مقاله کنکاش تاریخی در مورد پروسه شکست انقلاب 1357 نیست، بلکه آنچه مد نظر است پرداختن به یکی از ضعفهای انقلاب 57، که میتوان از آن بعنوان یکی از درسهای انقلاب و طرح شعارهای در راستای سوسیالیسم و توده ای شدن سوسیالیسم بعنوان آلترناتیوی برای شرایط موجود، میباشد.<br /><br />ضعف اساسی انقلاب 57 این بود که همان صفوف میلیونی که یکپارچه در فریاد « مرگ بر شاه» متفق القول بودند، در همان مقیاس تصویری از نظام و یا سیستم بعدی نداشتند. همین نقطه ضعف موجب شد تا ارتجاع بورژوا اسلامی بر موج انقلاب سوار شده و انقلابی که به دلایل زیادی یک انقلاب پیشرو با دستاوردهای در زمان خود بود را به شکست بکشاند و یک ارتجاع مذهبی را در سراسر ایران حاکم کند. در بطن همین ضعف است که میتوان به بزرگترین درس انقلاب 57 اشاره نمود. و آن اینکه صفوف میلیونی توده های زحمتکش و کارگر معترض به وضع موجود تصویری هر چند کلی از آلترناتیو آینده و مشخصات آن داشته باشند. شعار و خواست « مرگ بر جمهوری اسلامی» همچون شعار « مرگ بر شاه» ی سال 57 ضروری اما بی نهایت ناکافی است. این مطالبه تنها بیان تنفر و انزجار ازخفقان، وضعیت و مصائبی است که جمهوری اسلامی بوجود آورده است. این شعار خواست و مطالبه ای در رابطه با سیستم آتی در بر ندارد.<br />کشمکش بر سر کدام آلترناتیو بعد از جمهوری اسلامی، موضوعی است که هم اکنون در جریان بوده و موضوع مفتوحی است. مخاصمات جناحهای حکومتی اسلامی هر درجه هم بالا بگیرد و حتی اگرعلیه یکدیگر دست به کودتای خونینی هم بزنند، در یک نکته اتفاق نظر دارند. و آنهم جلوگیری از رادیکالیسمی است که در سطح اجتماعی کل ساختار جمهوری اسلامی را اشکارا به چالش بکشند و خواستار مرگ و سقوط جمهوری اسلامی شوند. تمام تلاشهای جناحهای حکومتی در چهارچوب مهار و خنثی سازی مبارزات وسیع اجتماعی است. دول غرب و آمریکا هم دقیقا متوجه و نگران همین رادیکالیسمی هستند که نتیجتا جمهوری اسلامی را به زیر بکشد. برای همین، سازش با جمهوری اسلامی رام شده یا مقداری تعدیل یافته، این چنین که بتوان بر سر منافع اقتصادی و سیاسی با آن به چانه زدن پرداخت، هزار بار از آلترناتیوی که منافع سرمایه در بعد کشوری و بین المللی را به خطر بیندازد، برای امپریالیستها ارجحیت دارد. کمااینکه یکی از مولفات مهم در رابطه با تغییر یک رژیم، عوامل بیرونی و فراکشوری یعنی سیاست و اقدامات کشورهای بزرگ سرمایه داری است. نمونه نزدیک چنین تغییراتی در سطح دولتی، عراق و افغانستان هستند که هر دو کشور در همسایگی ایران قرار گرفته اند. تغییرات دولتهای طالبان و صدام حسین، هر دو در نتیجه تعرض نظامی دول غرب و آمریکا بوقوع پیوستند و نه در نتیجه مبارزات توده ای و تظاهرات در خیابانها. حتی اگر وضعیت جمهوری اسلامی را با رژیمهای صدام و طالبان ، از لحاظ قدرت نظامی و... متفاوت بنگریم، اما باز نمیتوان به نفی تاثیرات عوامل فراکشوری و بین المللی در باره تغییر یک رژیم رسید.<br />♥♥♥<br /><br />با این حال و با فرض اینکه جناحهای حکومتی و امپریالیستها در تلاش برای ارائه آلترناتیوی باشند که به نفع همه آنها تمام شود، بیش از هر زمان دیگری لازم و ضروی است تا کمونیستها و کارگران مبارز به اشاعه و تبلیغ آن الترناتیوی بپردازند که تمام مصائب، مشقات و فلاکتهای موجود در عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را پایان دهند. این آلترناتیو که حافظ منافع اکثریت قاطع جامعه علی العموم و کارگران بطور اخص است چیزی نیست غیر از سوسیالیسم.<br /><br />ساختن یک جامعه سوسیالیستی در کشور ایران کاملا امکان پذیر است و بنظر من از نظر سیاسی و تئوریک ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در سطح یک کشور منافاتی با ایجاد جامعه کمونیستی که پدیده ای فرا کشوری تر یا بین المللی تر است ندارد، هر چند که تفاوتهای بین جامعه سوسیالیستی و کمونیستی هم وجود داشته باشند. اشاره به این نکته به این دلیل اهمیت دارد که این یکی از نکاتی است که در مورد آن اختلاف نظر وجود داشته است. ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در ایران میتواند به پشتیبان و حمایت کننده جنبشهای کارگری و اجتماعی پیشرو در کشورهای دیگر تبدیل شده و زمینه را برای تغییرات اساسی در کشورهای دیگر هم فراهم نماید. بنا به وضعیت سیاسی و توازن قوای طبقاتی که در هر کشور به یکسان نیست، طبقه کارگر هر جند انقلابش ماهیتا انترناسیونالیستی و بین المللی است، اما باید در سطح ملی یا کشوری کار را با بورژوازی یکسره کند. و این جمله مارکس از نظر عملی همان ایجاد جامعه سوسیالیستی در سطح یک کشور است که در آن قدرت سیاسی در دست طبقه کارگر متشکل از طریق ارگانهایش متمرکز شده است.<br />ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در ایران از نظر اقتصادی امکان پذیر است. اما مشکل اساسی در رابطه با آلترناتیو سوسیالیستی در جامعه ایران این نکته مهم است که سرمایه داری ایران با شکل دادن به دولتهای جنایتکار کسب مافوق سود را از طریق ایجاد فضای خفقان و سرکوبگریهای وحشیانه توده های کارگر مانع هر نوع تشکل سازی نه تنها کارگران بلکه افشار دیگر اجتماعی شده است. کارگران فاقد تشکل طبقاتی و سراسری خود هستند. فقدان تشکل سراسری موجب شده است که کارگران نتوانند در عرصه سیاسی و در مقیاسی سراسری در برابر کارفرماها و دولت سرمایه دار به شکل نیرومندی ظاهر شوند. مبارزه و مقاومت کارگران بیشتر صنفی در محدوده کارخانه محصور مانده است. این مشکل جدی است.<br /><br />اما راه توده گیر شدن سوسیالیسم بعنوان آلترناتیو مورد خواست کارگران و توده های زحمتکش در ایران چیست؟<br />بنظر من آن حلقه واسط یا آن پلی که کمونیستها را به استراتژی سوسیالیسم وصل کند ، ترکیبی و مرکب است. به این معنا که سمبلهای عرصه شوند که آن سمبلها برای توده های وسیع کارگر قابل لمس و اطمینان بخش باشند.<br /><br />در تاریخ حزب کمونیست ایران شعار آزادی ، برابری، حکومت کارگری آن شعار استراتژیکی محسوب میشود که قرار است چنین نقشی را ایفاء نماید. بنظر من این شعار استراتژیک نمیتواند آن حلق واسط بین تاکتیک و استراتژی سوسیالیستی در بطن مبارزه طبقاتی باشد. بنا بر این زمان کنار گذاشتن این شعار بعنوان شعار استراتژیک حزب بسر رسیده است.<br /><br />اولین بار در نشریه کمونیست ، ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران، سال دوم- شماره 14 ، 30 آبان ماه 1363 ، رفیق منصور حکمت مقاله ای تحت عنوان آزادی، برابری، حکومت کارگری نوشته اند و سپس دفتر سیاسی وقت حزب قطعنامه ای در مورد این شعار صادر میکند که در همان شماره نشریه کمونیست درج شده است.<br /><br />بنظر من این شعار استنتاجی است از وضعیت سیاسی دوران 1363 و پاسخی به بحران رژیم و تلاش بورژوازی ا سلامی برای سرکوب انقلاب در آنزمان، و نه الزاما شعاری اثباتی در رابطه با سوسیالیسم.<br /><br />متد و دیدگاه «حکومت لزران است» را بروشنی میتوان در آن مقاله رفیق منصور حکمت باز یافت:<br />«... انقلاب 57 استثناء نبود، بلکه نخستین قاعده ای بود که از این پس، تا در هم کوبیده شدن قطعی حکومت سرمایه و نظام سرمایه داری در ایران، تاریخ ایران را شکل میدهد. بحران اقتصادی و بحرانهای سیاسی و حکومتی دائمی، حرکتهای اعتراضی گسترده که تنها با دوره های کما بیش کوتاه عقب نشینی و رکود نسبی از یکدیگر جدا میشوند، خیزشهای انقلابی با فواصل کم و کمتر، گشوده شدن و باز هم گشوده شدن مساله قدرت سیاسی در سطح جامعه و در جریان همه اینها، قدرت گیری روز افزون پرولتاریا و پیشروان کمونیست او، این آن دورنمای واقعی است که بورژوازی در ایران بطور عینی با آن روبروست. صرف نظر از اینکه این یا آن دارودسته دولتی رسمی اش بتوانند چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال تعادل خود را در راس ماشین دولتی حفظ کنند... .» ( از مقاله آزادی، برابری، حکومت کارگری مندرج در کمونیست شماره 14، 30 آبان 1363 ) { خط تاکید از من است}<br /><br />پس طبق روایت این مقاله، ما با حکومتی سروکار داشتیم یا داریم که " دارودسته دولتی رسمی اش بتوانند چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال تعادل خود را در راس ماشین دولتی حفظ کنند" .<br /><br />امروزه از این چند روز و چند ماه و چند سال ، 30 سال میگذرد و دارودسته رسمی دولتی کماکان قدرت سیاسی در ایران را در دست دارند و برای سرنگون شدن رژیم جمهوری اسلامی نمیتوان هیچ زمان دقیقی تعیین کرد. حتی امروز و بنا به توازن قوای طبقاتی و معادلات سیاسی جهانی نمیتوان بر سر چگونگی سرنگونی رژیم هم یک نظر دقیق ارائه داد. ایا ج.ا. بر اثر جنگ از بین میرود یا انقلاب توده های میلیونی، موضعی باز است . میتوان مسئله را تحلیل کرد، ولی تحلیل اوضاع سیاسی با ارائه حکم " چند روزه و چند ماهه و..." فرق دارد.<br /><br />در توصیف اهمیت شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری، رفیق منصور حکمت مینویسند که: " ... در مقابل همه این تکاپو ها و توطئه ها برای خواباندن صدای انقلاب ئ قیچی کردن روند انقلابات و بحرانهای انقلابی پی در پی، کارگران انقلابی ایران یک شعار را مطرح میکنند، شعاری که گویای حضور پیگیر طبقه کارگر ایران در تمام سیر تحول و پر افت و خیز جاری و آتی تا تحقق اهداف نهایی است. شعاری که انگیزه و نیروی محرکه حرکت رو به جلوی مبارزه طبقاتی و انقلابی در ایران را در یک عبارت کوتاه بیان میکند: آزادی، برابری، حکومت کارگری"<br /><br />سوال اساسی اینست که حلق واسط این شعار با تحقق اهداف نهایی چگونه است یا چیست؟؟<br />این شعار چگونه میتواند " گویای حضور پیگیر طبقه کارگر ایران در تمام سیر تحول پر افت و خیز جاری و آتی تا تحقق اهداف نهایی" و " انگیزه و نیروی محرک حرکت رو به جلوی مبارزه طبقاتی و انقلابی در ایران" باشد؟؟<br /><br />مشکل این شعار گنجاندن مقوله " برابری" است. " برابری" هم مقوله " آزادی" و هم "حکومت کارگری" را با در رابطه با متحقق شدنشان با مشکل روبرو میکند.<br /><br />رفیق حکمت در توصیف برابری معتقد بودند به :« ... برابری در امکانات مادی، در دسترسی به ابزارهای ارتقاء و شگفتن استعداد های فردی و اجتماعی، برابری در تولید و در زیست، برابری در اعمال اراده در سرنوشت اقتصادی، سیاسی و اداره جامعه خود، برابری در بهره مندی از محصولات مادی و معنوی کار و تلاش اجتماعی و برابری در مبارزه برای فائق آمدن بر هر عقب ماندگی و کمبود، برابری که تنها با در هم کوبیدن مالکیت بورژوایی بر وسائل تولید و مبادله، از میان بردن بردگی مزدی... حاصل میشود.» بودند.<br />و قطعنامه دفتر سیاسی وقت در مورد این شعار خیلی روشن منظور را بیان میدارد: « " برابری" در این شعار بمعنای برابری اجتماعی و اقتصادی ایست که با الغاء مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و مبادله و برقراری مالکیت و کنترل اجتماعی بر آن، در جامعه برقرار میشود... .» ( خط تاکید از من است)<br /><br />متاسفانه در مورد این شعار تنها این مقاله رفیق حکمت و قطعنامه دفتر سیاسی وقت قابل دسترسی است. و هیچ مقاله توضیحی دیگری که مستقیما به توضیح بیشتر حول این شعار پرداخته باشد، پیدا نمیشود که انسان بتواند در مورد معنای مقوله ای چون " برابری" قضاوت بهتری نماید.<br /><br />برای کوتاه شدن مطلب؛ من نظر خوانندگان را به نظریه مارکس در مورد مقوله برابری در « نقد برنامه گوتا» جلب میکنم. که آنرا بعنوان یک حق بورژوایی توصیف میکند.<br /><br />در رابطه با بحث فعلی نقل قول از برنامه حزب، مشخصا یک پاراگراف آن ، که تفسیری غیر از شعار آزادی برابر حکومت کارگری بدست میدهد و در عین حال بیشتر به نظرات مارکس نزدیک تر است، لازم است.<br />« ... حزب کمونیست ایران، بمثابه حزبی مارکسیستی، برای پایان دادن به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقه سرمایه دار، برقراری حکومت کارگری و ایجاد یک جامعه سوسیالیستی مبارزه میکند. جامعه ای که پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان، زوال دولت و تمام ارکان نگاهدارنده اش از آن طریق میگذرد. هدف غائی ما دستیابی به جامعه ای است که در آن آزادی و رفاه همگانی جای اسارت و بی عدالتی و محرومیت را میگیرد و فرصتهای یکسان برای رشد و شکوفائی خلاقیتها و تعالی انسان فراهم میشود، جامعه ای که در آن هر کس باندازه توانائیش کار میکند و باندازه نیازش از مواهب زندگی برخوردار میگردد، و در آن دولتی نیست که بر فراز جامعه قرار بگیرد و بند اسارت تک تک افراد آنرا به گذشته های استثمار، ستم، خرافه پرستی و جهل گره بزند. ... .» ( پاراگرافی از برنامه حزب، تاکید از من است)<br /><br />مضمون انتقاد از مفهوم برابری<br />با توجه به استنادهای تاکنونی، بویژه به مارکس در مورد مقوله « برابری»، و با توجه به واقعیت انسان و نیازهای ناهمگون آن، مقوله برابری چگونه نقش واسط و فرموله کننده اما کوتاه ستراتژی سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی جاری را ایفاء میکند؟<br /><br />بنظر من مقوله برابری در شعار ستراتژیک ما و بویژه اگر بخواهیم آنرا برجسته نشان دهیم، در رابطه با جهان بینی مارکسیستی یک سوء تفاهم است. زیرا :<br />1) این مقوله واقعی نیست، تنها از شکل و فرم فریبنده ای برخوردار است. علیرغم اینکه بعضی از نیازهای پایه ای انسان مشترک است و این نیازها، نه تنها انسان، بلکه همه موجودات زنده را در برمیگیرد، مثل نیاز به خوراک، نیاز به سرپناه و اطمینان، اما نیاز بشر تنها به این نیازهای پایه ای محدود نمیماند. میتوان اینطور گفت که نیازهای افراد متفاوتند. همچنانکه مارکس به آن اشاره کرده، خانواده کارگری که از تعداد بیشتری فرزند برخوردارند، به نسبت خانواده ای که مثلا دارای فرزندی نیستند، از نیازهای بیشتری برخوردارند. پس چرا باید تحت لوای « برابری» این دو خانواده طبقاتا هم ردیف، باید برابر نگریسته شوند؟ در حالیکه برابر نیستند، یکی به نیازهای بیشتری نسبت به دیگری احتیاج دارد. « هرکس به اندازه توانائیش، هرکس به اندازه نیازش» مترادف با برابری نیست. بقول مارکس « برای رفع این کمبودها حقوق برابر باید به حقوق نابرابر مبدل گردد.» . پس وقتی حقوق برابر به حقوق نابرابر تبدیل شود، لزوم آنکه ما آنرا سرلوحه خواستهای مبارزاتی خود قرار دهیم چیست؟<br />2) مقوله برابری در عرصه مبارزه طبقاتی کارگران منعکس کننده نیازها و خواستهای کارگران نیست. زیرا به هیچ چیز مشخص اشاره ندارد. به همین دلیل نمیتواند از نقش واسطه بین مبارزه طبقاتی و ستراتژی سوسیالیستی برخوردار باشد. زیرا پاسخ هیچ نیازی را دربر ندارد. به همین اعتبار این عبارت بیشتر مسیر مبارزه کمونیستی را مخدوش میکند تا شفاف. «برابری» قابل مشاهده، سنجش و اندازه گیری نیست. بیشتر توصیف است. به این اعتبار « برابری» مقوله ای ذهنی و غیرقابل اثبات می باشد.<br />3) به همین منوال، مفاهیمی که دفتر سیاسی در قطعنامه اش بکار برده، یعنی « برابری اجتماعی و اقتصادی» قبلا از سوی مارکس پاسخ خود را گرفته است. جدا از اینکه اینها با خصلت انسان و تفاوتهای که هر فرد در جای خود دارد سازگار نیست، به بهترین وجهی تفکرات غیر مارکسیستی خود را بنمایش میگذارد. « برابری» با « مهیا بودن با مهیا کردن شرایط مادی برای فرد و حتی " فرصتهای یکسان" که در برنامه ذکر شده است، کاملا متفاوت بوده و اینها مترادف یکدیگر نیستند.<br />اگر مقوله « برابری » را در مورد انسان بکار ببریم، « برابری» تنها در یک زمینه میتواند معتبر باشد، آنهم ارزش انسانی است و نه نیازهای انسانی... .<br /><br />توجیهی که رفیق منصور حکمت برای شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری در مقاله اش کرده بحران اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی است. رژیمی که قرار بود بعد از چند روز، چند ماه و یا چند سال تعادل خود را برای حفظ ماشین دولتی از دست بدهد. از رتوریک همان زمان رفیق هم صرف نظر میکنم، که بیشتر هیجانی و حماسی است تا تحلیل سیاسی و طبقاتی. اما اولا آن تحلیل مدتهاست که نادرستی خود را نشان داده است و دوما عدم انطباق و سازگاری آن نگرش با منافع سراسری کارگران و... ایجاب میکند که ما در بطن شرایط جدید، شرایطی که جهان سرمایه داری با بحران عمیقی روبرو شده است و سرمایه داری در ادامه حیات خویش و برای سود اندوزی هر چه بیشتر و .... زندگی طبقه کارگر و توده های تهیدست را با فلاکت بیشتری روبرو ساخته است، شعار کمونیستها باید تا آن حد زمینی و و برای کارگران قابل فهم باشد، که بلاواسطه پلی بین امروز و ستراتژی مان ایجاب کند.<br /><br />شعار ما باید برای توده های وسیع کارگران قابل درک و قابل دفاع باشد. تنها شعاری میتواند از این خصلت برخوردار باشد که مهمترین ضروریات زندگی را در خود منعکس کرده باشد.<br /><br />شعاری که زمینی است و بدون تردید دفاع و پشتیبانی اکثریت کارگران را بدنبال خواهد داشت، شعاری که پلی برای نزدیک تر شدن به ستراتژیمان است و دقیقا در مبارزه طبقاتی و در اعتراضات روزمره کارگران نقش خواهد داشت، شعاری که در تقابل با تعرضات سرمایه و سرمایه داران به کار و معیشت کارگران است :<br />نان، مسکن، آزادی ، حکومت کارگری است.<br /><br />نان ، مقوله ای سمبلیک، اما وسیع است که مستقیما با زندگی انسانها سرو کار دارد. این نیاز پایه ای زندگی هر انسانی، باید ضمانت گردد. هیچ انسانی نباید به دلایل مختلف گرسنه باشد، به بیان دیگر انسانها باید در مقابل مصائب طبیعی و اجتماعی، بیمه باشند. کدام نظام و سیستم، انسانهای یک اجتماع را در مقابل بحرانها و تلاطمات اجتماعی و طبیعی( مثل زلزله و...) بیمه میکند؟<br /><br />نان، بمعنای بیمه کردن آحاد جامعه در هر شرایطی، برای برآورد کردن پایه ای ترین نیاز زندگی است. در بطن مقوله نان، دفاع ازکار و زندگی انسانها و تعرض به سرمایه و سرمایه داری نهفته است. با علم کردن این شعار ما گامی جدی به درون دل توده های میلیونی کارگر برداشته ایم.<br />مسکن، دومین نیاز پایه ای است، که کارگران این نیاز مهم را با خون و پوست درک میکنند، چون طیف وسیعی از کارگران بخاطر بی مسکنی کمرشان خم شده است. مسکن یا سر پناه برای زندگی اجتماعی بشر، یکی از نیازهای پایه ای انسان است که در دنیای سرمایه داری مورد تعرض قرار گرفته است و سرمایه داران در این عرصه هر روزه به سودهای نجومی دست میبابند، سودهای که در نتیجه بی خانمانی و بدبختی کارگران حاصل میشود. مبارزه علیه سرمایه داران در این عرصه یکی از مهمترین عرصه های مبارزاتی است.<br /><br />داشتن مسکن حق همه است. چه کسی اینرا ضمانت میکند؟<br />آنچه مسلم است اینست که ما با علم کردن « مسکن» به کارگران و آنهای که بی مسکن هستند میگوییم که ما با شماها هستیم. بنظر ما داشتن مسکن حق همگان است، و باید در این عرصه هم دست دولت و سرمایه داران را کوتاه کرد.<br /><br />آزادی ، یکی از نیازهای پایه ای طبقه کارگر و زحمتکش است، که به اندازه نان هر انسانی مهم و با ارزش است. کارگران به تامین زندگی شان از نظر اقتصادی، به آزادی احتیاج دارند تا بتوانند مبارزه طبقاتی را به سطح بالاتری ببرند و بتوانند امکان پایه ریزی جامعه ای که خود خواستار آنند را اسانتر پی ریزی نمایند. « آزادی» در بیان، ازادی اعتصاب، آزادی تجمع و تظاهرات، آزادی فعالیت سیاسی و ایجاد تشکلها و نهادهای مربوطه و ...<br /><br />♥♥♥<br /><br />بمناسبت نزدیک شدن به سالگرد انقلاب 57، انقلابی که حکومت سلطنتی را قهرمانانه سرنگون ساخت و سپس به دلیل فقدان یک آلترناتیو سوسیالیستی و اجتماعی در بعد سراسری به شکست کشانیده شد ، جا دارد سوسیالیسم بعنوان یگانه آلترناتیوی که مردم کارگر و ستم دیده ایران را از تمام مصائب و فلاکتهای موجود می رهاند تبلیغ و ترویج شود.<br /><br />اگر رسیدن به سوسیالیسم و ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در ایران را بعنوان یکی از استراتژیهای کمونیستها و کارگران سوسیالیست بپذیریم ، آنوقت لازم است دوباره به آن پرداخته و تاکتیکهای لازمه جهت رسیدن به این استراتژی را معین نماییم.<br /><br />به صورت سوالی مطرح میشود که نان مهم تر است یا آزادی؟ این مقاله خواست دقیقا به چنین سوالاتی پاسخ دهد که هردو. برای مبارزه هم نان مهم است و هم آزادی و برای از هر دوی اینها برخوردار بود تا بتوان به سطح عالی تری رسید.<br /><br />خواست و مطالبه ی نان، مسکن و آزادی ، شعار تاکتیکی است که بنا به ماهیت و طبیعت آنها، میتوانند به عنوان پلی محکم بسوی سوسیالیسم تلقی شوند.<br /><br />در بطن این شعار تعرض به سرمایه و سرمایه داری در چند عرصه مشهود است. کمونیستها برای اینکه بتوانند آلترناتیو سوسیالیسم در ایران را در مقیاس میلیونی توده ای نمایند، چاره ای ندارند جز اینکه تاکتیک اصلی روز تشخیص دهند. نان، مسکن، آزادی این خاصیت را داراست و میتواند بعنوان « پلی بسوی سوسیالیسم» نقش ایفاء کند.<br /><br />----------------------------------------------------------------------اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-72088258274889638612010-02-07T04:01:00.000-08:002010-02-07T04:04:23.084-08:00رحمت خوشکدامن / ازیادها نخواهد رفت ! ( ازانقلاب 22 بهمن بیاموزیم ! )<img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 320px; FLOAT: left; HEIGHT: 227px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5435471007862925330" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEijC5LSUzloWaIxBdzX_3n9wukiKdwrTh2phcUE-z_WleZSjZyFs40sQq0riLCTg2b3hx4ARBFpvNxvbp9vuZWqc2agk6KHyUGNOQtc92l8DEIctOAuZ0AXJCMqOQYOofZc-1IncffEsTZl/s320/5xmw4.jpg" />سی و یک سال پیش کارگران و زحمتکشان با شنیدن این خبر در ساعت 14 بعد از ظهر 22 بهمن از رادیو و تلویزیون که "ازاین ساعت دیگر ارتش با دولت نیست " بهترین لحظات زندگی از جلوی چشمانشان رژه رفت . احساس آزادای و برابری چنان در وجود تک تکشان پر وبال می زد ، که با هیچ زمان دیگری قابل مقایسه نبود . در آن لحظات عشق و دوست داشتن را با تمام وجود لمس می کردند . کارگران و زحمتکشان و در یک کلام اکثریت توده های به تنگ آمده چنین تصور می کردند که دیگر تمام شده و پس از قرنها دیکتاتوری را بجای گاه واقعی اش ( زباله دان تاریخ) توانستند بیندازند و به سمت جامعه ای پیش خواهند رفت که همه نارسائی های سیاسی و اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی برطرف خواهد شد . آنها چنین تصور می کردند گه دیگرنه دیکتاتوری خواهد بود و نه بیکاری و نه نداشتن سرپناه .<br />آنروزها رانمی توان از یاد برد!<br />نزدیکهای 6 بعد از ظهر همان روز پیام انقلاب از طرف گروهای سیاسی و شخصیت های مطرح آن روز از جمله خمینی جلاد خوانده شد . چنین تصور می شد که روزهای سخت سپری شده و زمان ساختن ایرانی دموکراتیک بر ویرانه های دیکتاتوری فرا رسیده است . مدت کوتاهی لازم بود تا کارگران و توده های مردمی که برای یدست آوردن دموکراسی و سوسیالیسم جنگیده بودند ، دریابند که نیروی بر آمده از قیام پیروزمند توده ای ، نیروی نیست که بتوا ند و بخواهد حتی یک قدم در جهت خواستهای برحق شان بردارد . تمام امید و آرزوی روزهای اول به ناامیدی و یأس تبدیل گردید . سه ماهی نگذشته بود که خمینی جلاد در صحبت با جمعی از دانشجویان اهواز در تاریخ 3/3/58 می گوید:" آنهای که فریاد می زنند باید دموکراسی باشد ، این ها مسیرشان غلط است . مسیر ما نفت نیست . ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست . ما اسلام می خواهیم ." و نیز در پیام دیگری میگوید : " در انقلابی که در ایران حاصل شد در سرتاسر این مملکت فریاد مردم این بود که ما اسلام می خواهیم . این مردم قیام نکردند که مملکتشان دموکراسی باشد ." و نیز "به آنهای که از دموکراسی حرف می زنند گوش ندهید، آنها با اسلام مخالفند . می خواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند . ما قلمهای مسموم ، آنها را که صحبت ملی و دموکراتیک و اینها می کنند می شکنیم ." " آنهای که به اسم دمکرات می خواهند مملکت را به فساد و تباهی بکشند ، این ها باید سرکوب شوند . ملت آنها را سرکوب خواهد کرد . کاری نکنید که باب غضب باز شود . " " این غده سرطانی را باید از جامعه دور کرد و دور کردنش هم این است که اعدامش کنند ." " هیچ گونه ترحمی در مورد آنها مورد ندارد ."<br />همه این پیام ها در همان روزها و ماه های اول انقلاب داده شد . قداره بندان خمینی برای اجرای فتواهای رهبر در سراسر ایران براه افتادند . دستاورد های روزهای انقلاب یکی پس از دیگری گرفته شد . دستگیری های خیابانی شروع می شود . و دوباره زندانها از مبارزین راه آزادی و سوسیالیسم پر می گردد. مقاومت قهرمانانه مردم کردستان به خاک و خون کشیده می شود . و شوراهای دهقانی ترکمن صحرا و رهبران شان را از بین می برند . شوراهای کارگری و شوراهای محلات بیرون آمده از دل قیام سرکوب می شود . و بجایش شوراهای اسلامی را می نشانند . و خمینی جلاد می گوید : " اینها مثل خر همه چیزشان اقتصاد است ، همه چیزش علوفه ای است که میخورد ، این مردم برای خربزه قیام نکردند که ارزان بشود برای اسلام قیام کردند . " و آن شد که هر روز وضیعت مردم بدتر از روز قبل می شود. و دیگر حتی امید های که بشکل بسیار ضعیفش در دلهای مردم وجود داشت از بین می رود . روزهای سخت تری در پیش بود . جنگ ارتجاعی از سوی این جانیان ضد بشری سازماندهی می گردد ، دهها و صدها هزارنفر از فرزندان این آب و خاک در جبعه های جنگ گشته می شوند و صد ها هزار معلول و آواره جنگی بر جای گذاشته می شود . در چنین اوضاع و احوالی سال 60 ، سال خون ، سال کشتار دختران و پسران ، مادران و پدران از راه می رسد . روزانه تعداد بیشماری از تظاهرکنندگان خیابانی را دستگیر می کنند و در محاکمات ده دقیقه به اعدام محکوم می کنند ویا روانه سیاهچالها می سازند . هر صدای مخالف و اعتراضی را با گلوله پاسخ می دهند . آنها حتی به نزدیکان شان نیز رحم نمی کنند . بدترین شکنجه های قرون وسطای را آزمایش می کنند ، دختران زندانی را قبل از اعدام تجاوز می کنند . روزانه صدها نام را در روزنامه های دولتی شان منعکس می کنند . آنها هدف شان رعب و وحشت بود . نشانی محل دفن بهترین فرزندان این آب و خاک را به مادران داغ دیده نمی دادند . جه مادران و پدرانی که حتی مجبور می شوند که برای تحویل گرفتن جسد سوراخ سوراخ شده عزیزانشان پول گلوله ها را بپردازند . و جه مادران و پدرانی که اجازه دفن فرزندانشان را در قبرستان عمومی نداشتند و بلاجبار در حیاط خانه شان آنها را به خاک سپردند . سال 60 سال مقاومت قهرمانانه بود. چه بسیار قامت های افراشته ای که به خاک افتادند . آنها مرگ را به وحشت انداختند . هنوز خونهای ریخته شده خشک نشده بود که جلادان خون آشام در تابستان سال 67 پیش از 5 هزار زندانی در بند را به جوخه های اعدام سپردند . خمینی جام زهر نوشیده بود . می خواست همه را با خود همراه سازد . چند سالی از این اوضاع و احوال نگذشته بود که قتل های زنجیره ای از سوی حکومتیان سازماندهی می گردد و خون انسانهای بزرگی همچون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و دیگر روشنفکران پر ارزش این آب و خاک ریخته می شود . وحال در روزهای اخیردوباره طناب دارشان براه افتاده است . براستی که روزی از تاریخ سی و یک ساله این جانیان نبوده که با خون و کشتار همراه نباشد. و براستی که کارگران و زحمتکشان از چاله درآمدند و به چاه افتادند .<br />اما کارگران در این دوره سی و یک ساله یادگرفتند :<br />1- که رهائی شان تنها بدست خودشان ممکن است . و برای کسب رهبری و هژمونی انقلاب راهی جز تشکل و آگاهی وجود ندارد . بدون متشکل شدن و کسب آگاهی طبقاتی در بهترین حالت به دنباله روان طبقات و اقشار دیگر تبدیل خواهند شد . درانقلاب 57 با آنکه نقش حیاتی با اعتصاب سراسری خود داشتند ، نتوانستند به مرحله هدایت گری آن خود را ارتقأ دهند . علت را باید در همین عدم تشکل و آگاهی جستجو کرد .<br />2- که انقلاب کار توده هاست . و چیزی قراردادی و اینکه از قبل توسط نخبه گان نسخه انقلاب نوشته شود و بعد بوجود آید نیست . و زمان آن را نمی توان تعین نمود واز قبل تاریخ آن را اعلام کرد . وبه یک دهه و یا چند دهه ربط داد . تا زمانیکه توده های مردم براثر شرایط سیاسی و اقتصادی به ضرورت آن نرسند و خواهان متلاشی کردن بالای ها نباشند و بالای ها در حکومت کردن ناتوان نگردند ، شرایط برای انقلاب مهیا نیست . و هر موقعیتی الزامأ نیز به انقلاب منتهی نخواهد شد . بلکه عوامل ذهنی و متشکل شدن نیز باید مهیا باشد .<br />3- که هر انقلابی در حین حال که می تواند دولت در قدرت را بزیر کشد ، بدین مفهوم نیست که به پیروزی دست یابد . نیروی برآمده از جنبش توده ای نیز می تواند بر علیه خواستهای مردم عمل کند . تجربه انقلاب 57 به اندازه کافی اثبات گر این ادعا است . نیروی که از درون مبارزات توده ای براساس سالیان طولانی شکل گرفت و بوجود آمد . ازهمان ابتدای به حکومت رسیدن ارتجاعیت مطلق قطب نمای حرکت او بود . بنابراین زمانی می توان از تداوم انقلاب سخن به میان آورد ، که نیروی در قدرت برای تحقق خواستهای انقلاب اقدام نمایند .<br />4- که جمهوری اسلامی به سادگی کنار نخواهد رفت . او برای حفظ بقأ خود تا لحظه آخر خواهد جنگید . از اینرو انقلاب غیر قعر آمیز در ایران امروزغیر ممکن خواهد بود . آقایانی که از هم اکنون های و هوی شان گوش فلک را کر کرده و مردم را از بکارگیری خشونت بر حذر می دارند . وهنوز هم امیدوارند که جمهوری اسلامی استحاله یابد و به یک دولت غیرولایت فقیه تبدیل گردد . بسادگی تمام خصائل حیوانی و ضد بشری جمهوری اسلامی را به فراموشی می سپارند . بی جهت نیست که پس از شورش عظیم مردم در روزهای عاشورا و تاسوعا به دست و پا افتادند و می خواهند مبارزات مردم را در چهارچوب قانون اساسی ونظام جمهوری اسلامی زندانی کنند .<br />5- که جناح اصلاطلبان برای انقلاب و خواستهای انقلاب نیست که با جناح احمدی نژاد در افتاده اند . بلکه برای حفظ نظام جمهوری اسلامی است . آنها اعتقاد دارند که با اصلاحاتی می توان جمهوری اسلامی را نجات داد . حال آنکه مردم سرنگونی کل نظام را می خواهند واین کار بدون انقلاب شدنی نیست .ودرایران امروز تحولات پایه ای وبنیادی لازم است .<br />6- که بدون دموکراسی توده ای و آزاددی های سیاسی نخواهند توانست به سمت جلو و متحق کردن خواسته های انقلاب و عدالت اجتماعی گامی بردارد . انقلاب بهمن اهمیت حیاتی این موضوع را به اثبات رساند . 17بهمن1388 6/2/2010اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-11538204584758479312010-02-05T14:03:00.001-08:002010-02-05T14:03:21.755-08:00نسان نودينيان / تاريخ كمون پاريس.<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiqzJRpMEukb6AD3HPndZkUfjZm4GbwHDirUtZAPzzs9PIeuMupsxlVNXFj4b2e3xiR7ShNSc4qfIfsVSa8JHbCD5hhMagvGlEFee9oMCm6ZWJVPlCV5DUtxiJm59HAB_SK0mfLIwPJsb0/s1600-h/barricadesfemmescoul.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 320px; FLOAT: left; HEIGHT: 234px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5434883170279776738" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiqzJRpMEukb6AD3HPndZkUfjZm4GbwHDirUtZAPzzs9PIeuMupsxlVNXFj4b2e3xiR7ShNSc4qfIfsVSa8JHbCD5hhMagvGlEFee9oMCm6ZWJVPlCV5DUtxiJm59HAB_SK0mfLIwPJsb0/s320/barricadesfemmescoul.jpg" /></a> تاريخ كمون پاريس، نوشته ليساگاره«١٩٠١ـ ١٨٣٨) را اولين بار چند ماه قبل در "فيس" بوك صفحه سياوش مدرسي ديدم. اين كتاب يكي از با ارزشترين هاي ادبيات كمون پاريس است. اين كتاب به توصيه ماركس توسط النور ماركس(دختر كارل ماركس) از متن فرانسه به انگليسي ترجمه شده است. «نقش خود ليساگاره در كمون متواضعانه بود. او جريان كمون را در مقام روزنامه نگار و رزمنده ي سنگرهاي خياباني، دنبال كرده است و همانطور كه خودش براي مان نقل ميكند عضو، افسر يا كارمند آن نبوده است». (يادداشت ناشر ترجمه انگليس ـ انتشارات نيوپارك). «تاريخ كمون ليساگاره تنها تاريخ اصيل و قابل اعتمادي است كه تاكنون در باره ي اين به ياد ماندني ترين جنبش عصر جديد نوشته شده است. درست است كه ليساگاره سرباز كمون بوده، ولي اين شجاعت و صداقت را داشته است كه حقيقت را به زبان بياورد. او سعي نكرده اشتباهات حزب خود را پنهان كند يا ضعف هاي مهلك انقلاب را زير لعابي براق بپوشاند. و اگر اشتباهي كرده باشد از لحاظ احتياط كاري و اين نگراني اوست كه مبادا مطلبي را عنوان كند كه با دلائل قاطع قابل اثبات نباشد. اظهارات و رسائي ها در تحقيقات پارلمانيط مطبوعات و كتاب هاي آن ـ حتي الامكان ـ بر اظهارات دوستان و هواداران ترجيح داده شده است. هر جا شواهد كموناردها مطرح شده، همواره با دقتي وسواس آميز مورد موشكافي قرار گرفته است. به خاطر همين بي طرفي و احتراز از طرح نكات ترديد آميز است كه بايد مطالعه ي اين كتاب را به خوانندگان انگليسي توصيه كرد». «... اكنون هنگام آن است كه آن ها معناي واقعي اين انقلاب را دريابند؛ انقلابي كه مي توان در چند كلام خلاصه اش كرد: كمون به معناي حكومت مردم توسط مردم و اولين تلاش پرولتاريا براي حكومت بر خودش بود. كارگران پاريس وقتي در اولين بيانيه خود اعلام كردند كه «مي دانند وظيفه ي مبرم و حق مسلم آن هاست كه از طريق تسخير قدرت حكومتي زمام سرنوشت خود را در دست بگيرند» اين معني را بيان مي كردند. (مقدمه النور ماركس).<br />بيژن هيرمن پور كتاب كمون پاريس ليساگاره را ترجمه كرده. و ويرايش توسط عباس فرد انجام شده است. «با ترجمه اين كتاب، بيژن هيرمن پور خلائي نه چندان كوچك در ادبيات كارگري ايران را پر كرده است. هر آنچه تا به امروز در جنبش كارگري ايران درباره كمون پاريس گفته شده است، به نقل از آن رهبران جنبش كمونيستي بوده است كه عليرغم بينش و درايتشان، هيچكدام خود از نزديك شاهد كمون نبوده اند و همه آنها روايت خو را بر روايتهائي از قبيل روايت ليساگاره متكي كرده اند. اين را تروتسكي در مقدمه كتاب خود نيز تاكيد كرده است. اما جنبش كمونيستي ايران كه با عينك سوسياليسم پروروسي به جنش كارگري جهاني نگاه مي كرد، كمون پاريس "رايا دونايفسكايا" را مي شناخت، بدون آنكه كمون پاريس ليساگاره را بشناسد. اكنون و با كار سنگين و ارزشمند مترجم، اين خلا برطرف ميشود». (توضيحات ويراستار فارسي عباس فرد)<br />ما خواندن اين كتاب را به همه علاقمندان به ادبيات كارگري و كمون پاريس توصيه ميكنيم. در حاليكه سير رويدادهاي داخلي ايران، صف آرايي نيروهاي طبقاتي و سياسي هر روز به نحو برجسته اي شفاف ميشود. خواندن اين كتاب براي ما و كساني كه در گودي استخر اين اتفاقات قرار گرفته و ميخواهند بطور موثري كاري انجام دهند، نيز لازم و ضروري است. به همين دليل متن اصلي و اوژيينال "پ.د.اف" شده را در سايت ميگذاريم. و در نشريه "مبارزان كمونيست" و "سايت مبارزان كمونيست" بخشهايي از روزشمار را منتشر ميكنيم.<br />روز شمار مختصر تحولات سياسي فرانسه، از فتح باستيل در ١٤ ژوئيه ١٨٧٩ تا شكست كمون در ١٨٧١.<br />ـ «جمهوري اول: ١٨٠٤ـ ١٧٩٢» ـ «كنوانسيون: ١٧٩٥ـ١٧٩٢» ـ« ديركتوار: ١٧٩٩ـ ١٧٩٥» ـ «حكومت كنوسول ها: ١٨٠٤ـ ١٧٩٩» ـ «امپراتوري: ١٨١٥ـ ١٨٠٤» ـ «ناپلئون اول: ١٨١٤ـ ١٨٠٤» ـ «لوئي هيجدهم(اعاده سلطنت، بار اول)١٨١٥ـ ١٨١٤» ـ «ناپلئون اول، (حكومت صد روزه): ١٨١٥» ـ «اعاده ي سلطنت: ١٨٣٠ـ ١٨١٥» ـ «لوئي هيجدهم: ١٨٢٤ـ ١٨١٥» ـ «شارل دهم: ١٨٣٠ـ ١٨١٤» ـ «سلطنت ژوئيه: ١٨٤٨ـ ١٨٣٠» ـ «لوئي فيليپ اول: ١٨٤٨ـ ١٨٣٠» ـ «جمهوري دوم: ١٨٥٢ـ ١٨٤٨» ـ «لوئي ناپلئون بناپارت: ١٨٥٢ـ ١٨٤٨» ـ «امپراتوري دوم: ١٨٧٠ـ ١٨٥٢» ـ« ناپلئون سوم: ١٨٧٠ـ ١٨٥٢» ـ «جمهوري سوم: ١٨٧١ـ ١٨٤٨» ـ «آدلف تي ير: ١٨٧٣ـ ١٨٧١»<br />روزشمار كمون: «سال ١٨٧٠» ١٠ژانويه: تظاهرات صد هزار نفري عليه ناپلئون سوم به مناسبت قتل ويكتور نوار(روزنامه نگار) به دست پي ير بناپارت(پسر عموي امپراتور). ٨مه: در يك رفراندوم ملي، امپراتوري با ٨٤درصد آرا مثبت، راي اعتماد كسب ميكند. در آستانه ي رفراندوم، اعضاي فدراسيون پاريس به اتهام توطئه عليه ناپلئون سوم دستگير مي شوند. اين بهانه بعدا براي دستگيري كليه ي اعضاي انترناسيونال در سراسر فراسنه مورد استفاده قرار گرفت. ١٩ژوئيه: درگيري ديپلماتيك بخاطر نيات پروس در مورد تاج و تخت اسپانيا. لوئي بناپارت به پروس اعلان جنگ ميكند. ٢٣ژوئيه: ماركس آن چه تا كه بعدا «اولين پيام انترناسيونال» ناميده شد، تمام مي كند. ٢٦ژوئيه: «اولين پيام» به تصويب ميرسد و توسط شوراي عمومي «انجمن كارگران» در سطح بين المللي منتشر ميشود. ٤تا٦ اوت: شاهزاده فردريك، فرمانده يكي از سه ارتش پروس كه به فرانسه حمله كرده اند، مارشال فرانسه(ماكماهون) را در ورت و وايسنبرگ شكست مي دهد؛ او را از آلزاس(شمال شرقي فرانسه) بيرون مي كند؛ استراسبورگ را به محاصره در مي آورد؛ و به طرف نانسي حركت مي كند. دو ارتش ديگر نيز نيروهاي مارشال بازن را در مدس منزوي مي كنند. ١٦تا ١٨ اوت: تلاش بازن براي بيرون بردن سربازان خود از ميان خطوط پروس كه با كشته هاي بسيار در مارلاتور و لراولوتت خنثي ميشود. پروسي ها تا شالون پيش ميروند. ١سپتامبر: نبرد سدان. ناپلئون كه همراه ماكماهون در مدس به نجات بازن شتافته بود با راه بندان پروسي ها روبرو ميشود، وارد نبرد ميگردد، و در سدان شكست ميخورد. ٢سپتامبر: ناپلئون و ماكماهون با بيش از ٨٣٠٠٠سرباز در مدس تسليم ميشوند. ٤سپتامبر: با رسيدن خبر تسليم در سدان، كارگران پاريس به پاله بوبورن حمله ميكنند و مجلس قانونگزاري را وادار به اعلام سقوط امپراتوري مي كنند. عصر همان روز در تالار شهرداري مركزي پاريس جمهوري اعلام ميشود. «حكومت موقت دفاع ملي» براي ادامه و اخراج پروسي ها از فرانسه، مستقر مي شود. ٥سپتامبر: در لندن و پاره اي شهرهاي بزرگ تظاهراتي بر پا گرديد كه تظاهر كنندگان خواستار شناسائي جمهوري فرانسه از طرف انگلستان بودند. شوراي عمومي انترناسيونال اول در سازماندهي اين تظاهرات فعالانه شركت داشت. ٦سپتامبر: «حكومت دفاع ملي» طي بيانيه اي تقصير جنگ را به گردن رژيم امپراتوري مي اندازد و اعلام مي كند كه خواهان صلح است؛ اما «مادام كه پروس آلزاس ـ لورن را در اشغال دارد، يك وجب از خاك و يك سنگ از استحكامات نظامي خود را واگذار نمي كند و جنگ متوقف نخواهد شد». ١٩سپتامبر: دو ارتش پروس محاصره طولاني پاريس را آغاز ميكنند. بيسمارك تصور مي كند كه كارگران «ملايم و منحط» پاريس فورا تسليم خواهند شد. حكومت موقت هيئت نمايندگي اي به تور مي فرستد كه گامبتا با فرار از پاريس با بالون خيلي زود به آن مي پيوندد تا مقاومت را در شهرستانها سازماندهي كند. ٢٧ اكتبر: ارتش فرانسه به سركردگي بازن(با ارتشي بين ١٤٠٠٠تا ١٨٠٠٠٠سرباز)در مدس تسليم مي شود. ٣٠ اكتبر: گارد ملي فرانسه در ل بورژه شكست ميخورد. ٣١ اكتبر: با دريافت اين خبر كه «حكومتدفاع ملي» تصميم به آغاز مذاكره با پروس گرفته است، كارگران پاريس و بخش هاي انقلابي گارد ملي تحت رهبري بلانكي شورش مي كنند، تالار شهرداري مركزي را اشغال كرده و در آنجا حكومت انقلابي «كميته امنيت عمومي» را برپا ميدارند. اين كميته در ٣١ اكتبر مانع از اعدام اعضاي حكومت موقت مي شود كه پاره از شورشيان خواهان آن بودند. ١نوامبر: تحت فشار كارگران حكومت ملي قول استعفا و برنامه ريزي انتخابات كمون را مي دهد ـ قول هائي كه تصميم به عملي كردن آن ها را نداشت. پس از آن كه كارگران با اين كلك «قانوني» آرام ميشوند، حكومت با خشونت شهرداري مركزي را مي گيرد و دوباره سلطه اش را بر شهر تحت محاصره برقرار مي كند. بلانكي به اتهام خيانت بازداشت مي شود.<br />سال ١٨٧١<br />ادامه دارد.اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-59189756626689065752010-02-05T06:50:00.000-08:002010-02-05T06:54:01.310-08:00تقی روزبه / آیا در22 بهمن درب باستیل ایران(زندان اوین)گشوده خواهد شد؟!<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj4gFyZ2H4LLVP0jLlAYByEaKfFoBCTiyuJtgyHS0YJccya-xwb0XBtprEeBwcI25UR7LxvsrRTCHr5EdGijLnfcdK7onkdfVL6cc35c2PN7XaaLAswJNQUt0mlUy28UmxbcJmB8Z4XIeYg/s1600/tvbarabari110b.jpg"><strong><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 178px; FLOAT: left; HEIGHT: 195px; CURSOR: hand" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj4gFyZ2H4LLVP0jLlAYByEaKfFoBCTiyuJtgyHS0YJccya-xwb0XBtprEeBwcI25UR7LxvsrRTCHr5EdGijLnfcdK7onkdfVL6cc35c2PN7XaaLAswJNQUt0mlUy28UmxbcJmB8Z4XIeYg/s1600/tvbarabari110b.jpg" /></strong></a><strong>22 بهمن و یک بسترو سه رؤیا</strong><br />22بهمن امسال حال وهوای دیگری دارد.چرا که رژیم برخلاف مراسم تشریفاتی سالهای قبل که آنرا فرصتی برای برخ کشیدن اقتدارش درمقیاس جهانی به شمارمی آورد، اکنون سخت نگران تبدیل شدن آن به روزی است که توسط مردم ازپروبال درهم شکسته اش پرده برداری بشود.<br /><strong>صدای انقلاب را نباید شنید!</strong><br />سرکردگان جمهوری اسلامی عزم خود راجزم کرده اند که صدای انقلاب را نشنوند .آنها درس خود ازتجربه انقلاب بهمن را دراین عبارت خلاصه کرده اند که هرگزنباید صدای انقلاب را شنید!دیدید که شاه شنید وبرسرش چه آمد!. آنها براین پندارند که اگر چنین کنند دیگر گویا طومارعمرشان درهم نخواهد پیچید. ولی غافل ازآنند که موش کورتاریخ همیشه به یک شیوه نقب نمی زند ودیکتاتورها همیشه درقبال دفن گاه ها و گودال های تازه ای که دربرابرشان دهان بازمی کنند،غافگیرشده وناچارمی شوند که باخفت وخواری گورشان را گم کنند.به وقت بیداری بزرگ،وهنگامی که تاریخ سازان واقعی یعنی مردم آگاه وخشمگین ازبیدادو جنایت،آنها که منشأواقعی قدرت وملک وهستی وثروت وجلال وجبروت هستند به صحنه بیایند، دیگرگزینه واقعی بین ماندن ونماندن نیست؛بلکه "چگونه رفتن" است.می توان صدای انقلاب را شنید و قدرت را به مردم واگذارکرد و می توان بازهم به خشونت و جنایت های بیشتری مبادرت ورزید وحتی چند صباحی بیشترماند ولی سرانجام باخواری و سرافکندگی بیشتری سرنگون شد.<br /><br /><br /><strong>اهمیت 22 بهمن</strong><br />تاکتیک رژیم برای 22 بهمن آن است که ازیکسو بابسیج حداکثر، حامیان و طرفداران خودرا درمیدان آزادی گردآورد وبقول خود حماسه ای بالاترازحماسه قلابی وخودخوانده 9 دی بوجود آورد.وازسوی دیگرباایجاد بیشترین فضای ارعاب، هوداران جنبش را ازشرکت گسترده درتظاهرات بازدارد.(برگزاری دادگاه های نمایشی وانعکاس آن در تلویزیون واعدام دونفرواعلام خبرصدورحکم اعدام 9 نفردیگر.....،برقراری حکومت نیمه نظامی درخیابان ها ومیادین مهم تهران، ،موج دستگیری ها وتهدیدهای مقامات امنیتی مبنی بر سرکوب وشناسائی معترضین وکنترل امیل ها و اس ام ها و... بخشی از این تدارک رژیم برای ارعاب است) . هدف ازاینهمه تلاش مذبوحانه آنست که به مددبوقهای تبلیغاتی اشان، نشان دهندکه همانند سالهای قبل هم چنان قادربه بسیج مردمی هستند و تمامی ادعاهای مخالفین درفروریزی پایگاه اجتماعی اشان نادرست است. هم چنین تقویت روحیه حامیان،اعاده "مشروعیت" ببادرفته خود درانظارجهانی برای بهبود موقعیت چانه زنی وکاستن ازفشارهای خارجی، وبالاخره ایجاد انفعال ویأس درصفوف مخالفین ازدیگرهدف های رژیم است.هم اکنون زمزمه های زیادی درمیان افراطی ترین طیف حاکمیت مطرح است که باید 22 بهمن رابه روز پایان دادن فتنه تبدیل کرد.درواقع ازنظرآن ها دیگرفضای غبارالود رهبرفرموده فرونشسته و مرزدشمن وغیردشمن واغتشاشگران ومردم عادی مشخص گردیده وگویا همه چیزبرای فرود ضربه نهائی و مشت آهنین برای بستن پرونده مبارزات پرشکوه 8 ماهه مردم فرارسیده است وزهی خیال باطل. بزعم آنها باقرارداده شدن "خواص" و سران باصطلاح فتنه برسردوراهی توبه ویا تعیین تکلیف باآنها، زمان تصفیه حساب فرارسیده است.البته ناگفته نماندکه تاانجا که به نظروتمایل این طیف برمی گردد آنها میخواستند این سیاست را درفردای روزنه دیماه - آن حماسه خود خوانده- بانجام برساننداما بدلیل شکاف درمیان اصول گرایان ونهایتا موضع خامنه ای مبنی برغبارآلودبودن فضای سیاسی وضرورت بکارگیری تدبیربرای عبورازآن،اندکی به عقب افتاد. چرخش تاکتیکی عناصری چون محمد یزدی و احمدخاتمی که ازسرسخت ترین عناصرطیف افراطی به شمارمی روند- که درپی توافق پشت پرده وبه توصیه خامنه ای صورت گرفت-موجب گردید تااین سیاست تصفیه حساب اندکی به عقب بیفتد،بااین قصد که درآستانه برگزاری 22 بهمن صفوف جنبش دچارتشتت و تجزیه وانعفعال شود.فشاربه رفسنجانی نیز باهدف حذف او ازریاست مجلس خبرگان وسپس تشخیص مصلحت بخشی ازهمان سیاست فرودمشت آهنین برای یکدست کردن ساختارقدرت بود که باواکنش رفسنجانی مبنی بر شنیدن بوی توطئه وتهدید به افشاء آن دچارهمین مصلحت اندیشی ها شد.<br />سخنان ابراهیم رئیسی معاون رئیس قوه قضائیه بخوبی ارزیابی ونقشه وتاکتیک سردمداران واتاق فکرآنها را بیان می کند:مطابق این اززیابی ونقشه عمل ، برنامه رژیم برای سرکوب جنبش درسه گام فرموله شده است:گام نخست برخورد قاطع وتابه آخربافتنه است. بزعم آنها درفضای آغشته ازفتنه قبل ازهراقدامی نخست باید غبار آن را فرو خواباند.واین یعنی مواجهه وسرکوب قاطع آن ( سالهای 60 الگوی خوبی برای آنان است). گام دوم "تبیین" است. ایجاد بصیرت وآگاه کردن مردم ازعمق توطئه، مهمترین وظیفه این مرحله است.ازنظرآنها مردم عوام الناسی هستند که تحت تأثیر بیگانان کوک و هوائی شده اند وباید حالشان را سرجایشان آورد.وگام سوم "ترمیم" است. مطابق این گام نظام باید درمرحله آخر به ترمیم پیکرزخم خورده و بازسازی ساختاربهم ریخته خود به پردازد و بایدریشه های بروزاین نوع فتنه ها و آسیب پذیری ها رابه خشکاند. بنابراین فازترمیم جزبازسازی ساختارها واعاده اعتبارازدست رفته وآب بندی حکومت وخانه تکانی کردن برای تصفیه مرددین،کنترل عرصه های گوناگون اجتماعی وفرهنگی برای مسدودکردن راه های نفوذی دشمن ودریک کلام سرکوب بیشترنیست. براساس ارزیابی آنها دشمنان ومردم ازطریق اسب تروای خودی های خائن وارد قلعه شده وآشوبی به پاکرده اند. پس ازپاکسازی قلعه "تبیین" وارشاد مردمان ازراه بدرشده،باید راه های نفوذی دشمنان را مسدود ساخت. البته درکناراین تاکتیک تلاش می شود که درعرصه سیاست خارجی و به خصوص هسته ای نیزمانورهائی را برای کاستن ازفشاربین المللی صورت دهند.<br />همانطورکه مشهوداست دراین سیاست سرکوب حرف اول را می زند.چراکه بزعم آنها هرراهی جزاین به فروپاشی نظام منجرخواهد شد. دراین استراتژی هم چنان دوخطای اصلی وراهبردی که بحران را به نقطه کنونی رسانده ومنشأ اشتباه محاسبات این حضرات محسوب می شود،هم چنان جان سختی می کند:خطای اول دست کم گرفتن نارضایتی مردم و خلاقیت آنها دربهم زدن همه پیش فرض ها وپیش بینی هاست،وخطای دوم نادیده گرفتن الزامات وپی آمدهای ناشی ازبی مرزشدن جهان وبهم ریختن معادلات مربوط به قلمرواقتدار دولت-ملتهاست.<br />آنچه که به حناح حاکم برمی گردد روشن است که آنها دارند با آخرین برگ بقاء خود،اهرم سرکوب زنگ زده یا درحال زنگ زدن را ، بازی می کنند. کُر کُری خواندن وبگیروبه بندهای آنها بیش ازآنکه تجلی قدرت واقعی اشان باشد،بیش ازآن تظاهربه قدرت نداشته ودرحال افولشان است.قدرتی که هم چون چرم ساغری درحال خشکیدن وچروکیدن وکوچک شدن است. درواقع آنان دارند ازمایه و تتمه قدرت خویش برداشت می کنند. قدرتی که بازتولید آن دچاردشواری های عظیم شده است.<br /><br />رؤیای دوم،رؤیای نیروها وهواداران ولایت مشروطه است که درپی حضورگسترده وساختارشکن مردم بخصوص درتظاهرات عاشورا ازیکسو و فشارجناح حاکم ازسوی دیگر،تلاش های زیادی را برای اعمال رهبری وکنترل شعارها ومطالبات مردم صورت داده اند. اینان تلاش دارند که جنبش را زیرهژمونی خود گرفته ودرچهارچوب قانون اساسی وبه عنوان نیروی فشاربرای چانه زنی دربالا بکارگیرند. برای آنها شعارمرگ براصل ولایت فقیه وجمهوری باپسوندغیراسلامی وسکولار.... پذیرفتنی نیست. بااین همه جناح حاکم هنوزاین گام ها را کافی ونشانه توبه واقعی- تسلیم شدن کامل وتؤام باخلوص نیت! - نمی داند وهیچ نشانه ای ازاینکه حاضرشده بود سهم ولوکوچکی ازکیک قدرت را با رقیب خود تقسیم کند ازخود نشان نداده است. بهمین دلیل هم چنان به خط و نشان کشیدن وتهدید ودستگیری آن ها ادامه می د هد.<br />درواقع جناح حاکم عقب نشینی وبرسمیت شناختن تلویحی دولت احمدی نژاد و اعلام آمادگی برای مذاکره را ازسوی رقیب به حساب سست و ضعیف شدن گذاشته است. وباین ترتیب این جناح هم چوب را خورده است وهم پیازرا.هم فشارتشدید شونده ازبالا وهم فشارازپائین را.ازاین رو تا زمان برسمیت شاخته شدن طرف چانه زنی برای تقسیم قدرت، ناچاراست به نحو کج دار ومریز به مقاومت خود ولو افتان وخیزان ادامه دهد. وگرنه شمشیرآخته وآویخته برفرازسر با سرعت وشدت بیشتری فرود خواهد آمد. دراین شرایط تاکتیک مشروطه طلبان برای 22 بهمن حضورگسترده،بارنگ ونشانه های کمترپرسروصدا وتحریک آمیزوباشعارهای کنترل شده می باشد. تمامی محتوای پیام های موسوی وکروبی و ....ناظربرهمین مساله است وحامل مرزبندی با ساختارشکنان ضمن انتقادبه حاکمیت برای یکه تازی وانحصارقدرت. بااینهمه تا همین جا آنها با دادن فراخوان رسمی به مردم برای حضور گسترده درمراسم 22بهمن،نقش خویش را دربسیج هرچه گسترده وگشودن چتردفاعی بازی کرده اندوآنچه که به محتوا و به دینامیسم شعارها و مطالبات واقعی جنبش مربوط می شود،همانطورکه فرایند 8 ماهه نشان داده است، آنها ازآبشخور دیگری نشأت می گیرند:ازانباشت مطالبات مردم وتجربه واقعی اشان و از31 سال رنج ومرارت و دونسل سوخته وتباه شده، وشناخت لازم ازماهیت تبه کارانه نظام،از8 ماه مبارزه وزندان وشکنجه وتجاوز وتیراندازی وپرتاب ازبلندی و نوازش باتوم وپرتاب گازاشک آوروجنگ وگریزهای بی شمار ....<br /><br />واما رؤیای سوم،رویائی است که خود، کابوس دیگران است.جنبش اعتراضی که که توده گسترده جوانان نیروی محرکه اصلی آن را تشکیل می دهند، نشانه گرفتن کمترازاصل ولایت فقیه را برنمی تابند.نگاهشان روبه جلوست و هرقدم به عقب را درحکم خودکشی می دانند. اگررژیم نتوانسته است علیرغم آنکه با بزرگترین بحران موجودیت خویش درطی 31 سال حیات خود مواجه شده، اعدام های پرشمار دهه 60 وکشتارسال 67 را مجددا برپاکند، اساسا بدلیل همین ترس ازجوانان ومردم به جان آمده است. آنها باتجربه ای که درطی 8 ماه مبارزه بدست آورده اند دریافته ند که جنبش اگربخواهد درجابزند وفراترنرود، ضدانقلابی که هم چون مارزخم خورده بخود می پیچد، فرصتی برای تجدید قواپیدا کند، دراولین فرصت دست به تعرض گسترده ای خواهد زد. آنها هم چنین می دانندکه اصلاح طلبانِ ولایت مشروطه خواه و متزلزل را نیزتنها ازطریق پیشروی مستقل خود وتشدید فشاربه آنها برای دست برداشتن ازسازش ومعامله می توانند،ولو افتان ولرزان، هم چنان درصفوف مقاومت نگهدارند. هم چنانکه با چنین قدرت نمائی است که می توانند بر بی اعتباری رژیم درصحنه جهانی ییافزایند ومانع ازکنارآمدن وسازش قدرت های جهانی با رژیم حاکم گردند.بهمین دلیل است که درمیان آکتورهای سه گانه بازی این آکتورسوم است که تعیین کننده است. و22 بهمن گرچه درتحلیل نهائی تنها یک نقطه ازمنحنی صعودی مبارزه مردم است ومعادل بودونبود آن نیست،اما بسته به آنکه تاچه حد بتواند حضورگسترده ومستقلانه خود را به نمایش بگذارد می تواند به نقطه عطفی تازه درسیراین مبارزه تبدیل شود.<br />درنگی بردوحرکت درآستانه 22 بهمن<br />درب باستیل ایران در22 بهمن گشوده باد!<br />باوجود توسل رژیم به جنایت تازه و اعدام دوتن به اتهام شرکت درتظاهرات عاشورا،وتوسل به انواع فشارها واقدام ها برای ایجاد رعب،درنگ بردوفرازازحرکت اعتراضی پرمعنای صورت گرفته، نشان ازآن داردکه حربه رژیم کارسازنیست:نخست حرکت مهم وادامه دار اعتراضات خانواده ها وتجمع وسیع آنها دربرابراوین دراین شبها و صحنه های پرشکوه آزادسازی شماری ازدستگیرشدگان است.شعارآزادی زندانیان سیاسی و نواخته شدن چنین قطعه ای ازسنفونی مقاومت درساعت 8 شب دراین روزها، گوشه ای رها شده ازآن پتانسیل عظیم مردمی را به نمایش می گذارد.همانطورکه تجربه انقلاب بهمن نشان داده است تمرکزروی زندانیان سیاسی ووادارساختن آزادی بی قید وشرط همه آنها،می تواند یکی ازعلائم بالینی ومهم شروع رستاخیز مردمی باشد.آری زمین درآستانه بهارنفس می کشد!شروع عقب نشینی رژیم های مستبد عموما درهمین حوزه صورت می گیرد.اکنون هزاران زندانی اسیرچنگال خونین رژیمی هستند که هرلحظه چنگ ودندان نشان می دهد. کانونی شدن مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی 31 سال پس ازانقلاب شکست خورده بهمن 57،یاد آورنغمه پرندگان به مناسبت رؤیت طلیعه بهاردراوج خزان است. باشد که آزادی همه زندانیان یکی ازدستاوردهای 22 بهمن باشد و درب باستیل ایران گشوده باد!<br />دومین حرکت مهم، واکنش های اعتراضی و گسترده همه مدافعان آزادی ودمکراسی ومخالفین استبداد درخارج کشور به ددمنشی های بی پایان رژیم است و بطوراخص علیه جنایت اعدام زندانیان سیاسی. اعتراضاتی که دراشکال گوناگون و ازجمله دربرابرسفارتخانه وکنسول ها و. .. صورت می گیرد، می تواند و باید درهرنفطه جهان که ممکن باشد، به موازات مبارزات داخل کشورگسترش یابد.باید دامنه این اعتراضات داخل وخارج، چنان گسترده شود که رژیم تبه کاربداندکه هریک نفرمحکوم به اعدام به معنی قتل وجنایت علیه عزیزترین فرزندان مردم ایران است و خشم بی پایان آنها و حامیان جهانی جنبش درهمه نقاط جهان را بدنبال خود خواهد داشت.باید زمین را زیرپای جنایتکاران وقاتلین داغ کرد. پرداخت بهای چنین جنایتی درآغازسده قرن 21 باید آنقدر سنگین بشود که جرئت دست به ماشه بردن را ازاین گرگان هاربه ستاند.<br />2010-02-05- تقی روزبهاشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-56179542105135886402010-02-04T04:36:00.000-08:002010-02-04T04:39:05.781-08:00بهرام رحمانی / گاهشمار تحولات سریع روزهای پرتلاطم انقلاب 57<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgaiwrIT1fWyRhCWbdYMwaFwvP8Rw3elIkYA_MfRJbzX5l0l7khMrG67lSUhJNIW1MVTzQmH8MQ4V7RQdi0iWdYF26CfOzkGu_JYaRqDWnno5M_Crg-ak4-PZWiTTbEMG-tIoXxyVaZWFNO/s320/bahram_170203.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 170px; FLOAT: left; HEIGHT: 203px; CURSOR: hand" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgaiwrIT1fWyRhCWbdYMwaFwvP8Rw3elIkYA_MfRJbzX5l0l7khMrG67lSUhJNIW1MVTzQmH8MQ4V7RQdi0iWdYF26CfOzkGu_JYaRqDWnno5M_Crg-ak4-PZWiTTbEMG-tIoXxyVaZWFNO/s320/bahram_170203.jpg" /></a><strong><span style="color:#000066;">گرامی باد خاطره انقلاب بهمن ۱۳۵۷<br />(گاهشمار تحولات سریع روزهای پرتلاطم انقلاب 57)</span></strong><br /><br />بهرام رحمانی<br />bamdadpress@ownit.nu<br /><br />انقلاب، نتیجه سال¬ها تلاش و مبارزه است و با فراخوان و حکم و بیانیه هیچ جریانی راه نمی¬افتد و یا از فعالیت باز نمی¬ایستد. انقلات، قبل از هر مساله¬ای انقلاب محصول سانسور و اختناق و به طور کلی سرکوب¬های سیاسی حکومت و فشارهای اقتصادی فزاینده¬ای است که عموما به صورت خودجوش آغاز می¬شود و در پروسه تکامل همه گرایشات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سعی می¬کنند تا با حضور در آن، این حرکت را به دنبال شعارها و اهداف و استراتژی سیاسی خود بکشانند. در این میان، هر جریانی که نسبت به حرکت¬های خودجوش مردمی بی¬تفاوت باشد در واقع عقب ماندگی و ناتوانی سیاسی و اجتماعی خود را به نمایش می¬گذارد. بنابراین، نه سرکوب¬های وحشیانه حکومت و نه توجیه و تئوری¬های اپوزیسیون، در جلوگیری از حضور گسترده مردم در حرکت¬های خودجوش، کارساز نمی¬باشند. حرکت عظیم مردمی که از هشت ماه پیش در جامعه مان آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد ریشه در سی و یک سال مبارزه بر علیه سانسور و اختناق و وحشی¬گری¬های حکومت اسلامی دارد. اگر گرایشات راست و لیبرال فقط در مقاطعی که مردم به خیابان¬ها می¬ریزند فعال¬تر می¬شوند تا سهمی از حاکمیت موجود بگیرند و بر این اساس، مستقیم و غیرمستقیم به یک جناح حکومتی می¬پیوندند، در حالی که مبارزه طبقاتی برای کارگران و مردم محروم و آزادی¬خواه و کمونیست¬ها، امری دایمی و پیگیر است. اثبات این مساله نیاز به تلاش زیادی ندارد. زیرا اگر نیم نگاهی هم به تجربه سی و یک سال مبارزه طبقاتی علیه حکومت اسلامی بیاندازیم به سادگی به این نتیجه می¬رسیم که گرایشات راست و لیبرال فقط زمانی وارد صحنه سیاسی می¬شوند که بوی کباب به مشام¬شان رسیده است.<br />بنابراین، کسانی که امروز این سئوال را پیش می¬کشند پس کارگران و مردم آزاده و نیروهای چپ در کجای تحولات جاری قرار می¬گیرند؟ سئوال وارونه¬ای را پیش می¬¬کشند. سئوال واقعی این است که مگر تا دیروز همین رهبران به اصطلاح سبز اسلامی چون موسوی، خاتمی، کروبی و حامیان خارج کشور آن¬ها چون گنجی، حقیقت¬جو، مهاجرانی، سروش و غیره در حاکمیت نبودند؟ و دست در دست جناح حاکم به سرکوب کارگران و مردم معترض دست نمی¬زدند؟ یا طیف توده¬-اکثریتی، جمهوری خواهان رنگارنگ، لیبرال¬ها و غیره در این سی و یک سال کجا بودند که اکنون چنین سئوالات انحرافی را پیش می¬کشند. این همه اعتصاب و اعتراض کارگری که با تجمع در مقابل ارگان¬های دولتی، بستن جاده¬ها و تظاهرات در محوطه کارخانه و خیابان¬ها، جدا زا مبارزه¬ای است که امروز در خیابان¬ها در جریان است. هر قدمی و قلمی در هر جایی بر علیه حکومت اسلامی و در تقویت جنبش اعتراضی و انقلابی مردم برداشته می¬شود موازی با هم حرگت می¬کنند و هیچ دیوار چینین نمی¬تواند آن¬ها را از هم جدا کند.<br />یک مساله مهم دیگر در پروسه تکامل انقلابات، این است که هر چه دوران انقلابی رادیکال¬تر و طولاین¬تر می-شود نیروهای رفرمیست و لیبرال و سازش¬کار، از صفوف اعتراضی مردم جدا می¬شوند و عملا نیرو خود را برای بقای نظم موجود اختصاص می¬دهند. این اتفاق خودش را در جنبش جامعه ما نشان می¬دهد. چون که انقلاب منافع طبقاتی و نهایی آن¬ها را به خطر می¬اندازد. این نیروهای راست از درون حاکمیت تا اپوزیسیون راست و لیبرال، همواره به توجهیات و تئوری¬ها چون «خشونت مردمی» و غیره متوسل می¬شوند تا بر سیاست¬های سازش¬کارانه خود سرپوش بگذارند. مردم به هیچ وجه طرفدار خشونت نیستند. اما این حاکمیت جانی و تروریست نه در این هشت ماه اخیر، بلکه سی و یک سال است که با اتگا به نیروهای سرکوبگر هرگونه خواست و مطالبات بر حق مردم را به وحشیانه¬ترین شکلی سرکوب کرده است و دشمن درجه یک آزادی¬های فردی و اجتماعی و رفاه مردم و عدالت اجتماعی است. بنابراین، حکومتی که تروریسم و جنایت، جهل و خرافات مذهبی، قوانین وحشیانه قصاص، شکنجه، اعدام و سنگسار و هم¬چنین مافیای اقتصادی و غیره تمام سران و ارگان¬های اجرایی، آموزشی، قضایی، قانون¬گذاری و نظامی آن را فراگرفته است اصلاح شدنی نیست و سی و یک سال حاکمیت، زمان کمی برای برداشت گامی هر چند کوچک به نفع مردم، زمان کمی نبود. بنابراین، باید کلیه بساط چنین حکومتی از بیخ و بن آن برچیده شود تا مردم در فضایی آزاد و برابر بتوانند سرنوشت خویش را مستقیما به دست خودشان رقم بزند.<br />در هر صورت اکنون در برگزاری گرامی¬داشت انقلاب 57، همه جناح¬های حکومتی دست به دست هم داده¬اند و با تاکید به قانون اساسی و اهداف بنیان¬گذار آن، یعنی خمینی، شدیدا نگرانند که کنترل از دست¬شان خارج شود و با تغییر توازن قوا به نفع مردم، ابتکار عمل سیاسی و اجتماعی به دست کسانی بیافتد که خواهان تغییر وضع موجود در همه عرصه¬های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستند. حکومت اسلامی حکومت جهل و جنایت و قانون اساسی آن نیز رسمیت دادن به این جنایات و خرافات است. و خمینی بنیان-گذار آن نیز پرچمدار تروریسم و دیکتاتوری دولتی چون هیتلر و موسولینی است. بر این اساس، هر جریان و کسی که از حکومت اسلامی، قانون اساسی آن و خمینی دفاع می¬کند در واقع حامی جهل و جنایت و خرافات و رعب و وحشت و ترور دولتی است.<br />اکنون جناح حاکم بیش از هر زمان دیگری همه نیروهای سرکوبگر خود را به حال آماده باش درآورده¬ است تا جلو اعتراضات رادیکال مردمی را بگیرد. جوخه¬های مرگ خود را با اعدام جوانان معترض فعال کرده¬ و هم-چنین دستور داده¬اند که آن بخش از فیلم¬ها و تصاویر دوران انقلاب که یورش مردم به نیروهای سرکوبگر حکومت شاه و پادگان¬ها و پاسگاه¬ها و مراکز امنیتی را نشان می¬دهند و یا در خیابان¬ها سنگربندی کرده¬اند، نشان ندهند. مقامات مسئول حکومت اسلامی، طی رهنمودی به شبکه¬های داخلی، بین¬المللی و استانی رادیو- تلویزیون، از آن¬ها خواسته¬اند که از نشان دادن تصاویر حمله، تخریب، آتش¬سوزی، مبارزات خیابانی و برخورد مردم با نیروهای گارد شاهنشاهی خودداری کنند. برخی دیگر از ممنوعیت¬ها، در برگیرنده تصاویر مربوط به شعارنویسی، پاره کردن و یا برعکس گرفتن تصاویر مقامات، تظاهرات مشترک زنان و مردان و غیره علیه حکومت وقت است. بنابراین، سران و مقامات حکومت اسلامی، پس از سی و یک سال حاکمیت، برای اولین بار پخش و انتشار تصاویر انقلاب ۵۷ را ممنوع کرده¬اند. در حالی که در هشت ماه اخیر، صحنه¬هایی از مقاومت شجاعانه جوانان دختر و پسر در مقابل یورش نیروهای تا دندان مسلح سرکوبگر حکومتی و حتا تعرض به آن¬ها و درگیری تن به تن مردم با نیروهای کرگوبگر، آتش زدن ماشین¬ها و موتورهای پلیس و نیروهای ضدشورش، پاره کردن تصاویر خمینی، خامنه¬ای و احمدی نژاد بودند و اکنون به شدت ترس دارند که پخش تصاویر دوران انقلاب 57، این وضعیت را تشدید کند.<br />اما شکی نیست که حرکت¬های اعتراضی مردم در سی و یکمین سالگرد سرکوب انقلاب 57 مردم ایران توسط حکومت اسلامی، مهارشدنی نیست. چرا که اکثریت مردم ایران به این نتیجه رسیده¬اند که انقلاب دیگری ضروری است. مردم انقلابی تنها با اتحاد و همبستگی و قدرت انسانی خود قادرند از شر سرکوب و ترور و خشونت این حکومت جانی و آدم¬کش خلاص شوند. انقلابی که به احتمال قوی این بار اجازه نخواهد داد گرایشات سرکوبگر و عقب مانده بر جامعه و سرنوشت مردم حاکم شوند. آن بخش از جوانان دختر و پسر و همه نیروهای آزاده¬ای که امروز در مقابل سرکوبگران دست به اعتراض و مقاومت می¬زنند، در بطن مبارزه پیگیر خود نیز یاد می¬گیرند که چطوری حرکت¬های خود را سازمان¬دهی و رهبری کنند. همین نیروها در فردای پیروزی انقلاب نیز خودشان مستقیما کنترل جامعه را به عهده می¬گیرند و با لغو همه قوانین غیرانسانی، در ساختن جامعه¬ای عاری از ستم و تبعیض و سرکوب و استثمار گام¬های محکم و سریع برمی-دارند.<br />در این هشت ماهی که موج عظیمی از جمعیت به خیابان¬ها ریخته¬اند، دیگر برگرداندن آن¬ها به کنج خانه-هایشان کار ساده¬ای نمی¬باشد. در روزها داغ انقلاب، روزبروز همبستگی انسانی و طبقاتی گسترده¬تر می-گردد و وقایع آن¬چنان سریع روی می¬دهد که نه تنها حاکمان قداره¬بند، بلکه حتا برخی احزاب و سازمان¬ها و شخصیت¬های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به شدت دچار سرگیجه سیاسی می¬شوند و به دنباله¬روی از رویدادهای خود¬به¬خودی دچار می¬شوند.<br /><br />با این مقدمه، به چکیده¬ای از مهم¬ترین وقایع سرنوشت¬ساز روزهای انقلاب 1357 اشاره می¬کنیم.<br />پس از واقعه خونین مردم قم، مردم شهر تبریز به طور ناگهانی و غیرمنتظره ضربه¬ای بر سلطنت پنجاه ساله پهلوی وارد ساخت که جرقه¬ای شد برای مردم دیگر شهرهای ایران.<br />كنسول آمریكا در تبریز، پس از شورش مردم تبریز، نتیجه¬گیری كرد كه این قیام: «دروازه¬ها را برای نبردهای مذهبی و اجتماعی كه به سادگی آرام نخواهد شد، باز كرد.»<br />قیام گسترده مردم تبریز و قتل¬عام آن، بازتاب وسیعی در سراسر ایران و نهادها و سازمان¬های سیاسی و اجتماعی داشت. این واقعه در خارج کشور نیز توسط کنفدراسیون دانش¬جویان ایرانی، به گوش افکار عمومی مردم جهان رسید.<br />اولین واكنش مسئولین حکومتی قیام 29 بهمن مردم تبریز، برقراری حكومت نظامی و موج دستگیری افراد مظنون بود. پس از پایان روز 29 بهمن 56، ظرف 48 ساعت 621 دانشجو روانه زندان شدند. شاه دستور داد مامورانی كه در پیش¬بینی و جلوگیری از واقعه قصور كرده¬اند تنبیه شوند.<br />نهم اسفند 1356، روزنامه رستاخیر، در مورد این واقعه چنین نوشت:<br />«سپهبد آزموده كه در زمان وقایع بهمن ماه تبریز، استاندار آذربایجان شرقی بود به تهران احضار گردید. در پی قیام مردم تبریز، رئیس شهربانی آذربایجان ، تسلیم «كمیسیون بررسی واقعه» شد. دولت كوشید تا با كنترل مطبوعات و رادیو تلویزیون تا حد مقدور آن واقعه را یك مساله بی¬اهمیت جلوه دهد. مسئولان حزب رستاخیر اولین طرفداران شاه بودند كه در این خصوص موضع¬گیری كردند:<br />هلاكو رامبد: «عوامل آشوب تبریز معلوم نیست كی و از كدام مرز وارد ایران شده¬اند.» وی در روز بعد گفت: «كمونیست¬های شناخته شده سبب اغتشاش تبریز بوده¬اند.» محمود جعفریان در اجتماع اعضای حزب رستاخیز تبریز چند روز بعد از قیام اعلام كرد: «آشوبگران كه تبریز را به آتش كشیدند تبریزی نبودند.»<br />كلماتی نظیر كمونیست¬های شناخته شده، مزدوران خارجی، ماركسیست¬ها، ماركسیست¬های اسلامی به طور کسل كننده و غلوآمیزی از سوی سران رژیم در مطبوعات و رادیو تلویزیون تكرار می¬شد.<br />مهم¬ترین اقدام تبلیغاتی حکومت شاه در تبریز، به راه انداختن تظاهرات به اصطلاح «میهنی» در مقابل تظاهرات مردمی بود كه حزب رستاخیز مسئول اجرای آن گشت. روز 19 فروردین جمشید آموزگار به تبریز آمد. در نمایش حکومتی، در بالای صحنه هم یك آخوند درباری در كنار جمشید آموزگار و جعفریان ایستاده بود. شاه از این تظاهرات نمایشی با لحن خاصی صحبت کرد: «چند هفته نگذشته بود كه نخست وزیر من آقای آموزگار برای برقراری تماس با مردم به استان¬ها سفر كرد و سیصد هزار نفر در تبریز گرد او را گرفتند ، دقیقا در همین تبریز كه شورش¬های 29 بهمن 1356، موجب شد تا مردم درباره من و دولت من به شك بیفتند.» جمشید آموزگار پس از این تظاهرات ساختگی، در جمع خبرنگاران گفت: «علت تشكیل این میتینگ این بود كه مردم آذربایجان از طریق حزب رستاخیز نشان دهند كه آنان كه در تظاهرات 50 روز قبل شركت كردند، آذربایجانی نبودند، ولی از آن¬جا كه انجام این تقاضا قبل از نوروز ممكن نبود كار به امروز موكول شد.»<br />مراسم چهلم جان باختگان تبریز، در شهرهای متعددی برگزار شد. در روزهای نهم و دهم فروردین مردم یزد، به اعتراضات گسترده¬ای دست زدند که به خشونت کشیده شد. بنا به گزارش پلیس از تظاهرات یزد، پس از آن كه نیروهای امنیتی نتوانستند با استفاده از گاز اشك¬آور تظاهركنندگان را متفرق سازند به روی آن¬ها آتش گشودند. تظاهرات شهر یزد، گسترش بیش¬تری نسبت به سایر شهرهای دیگر داشته است. بدین ترتیب، مراسم چهلم جان¬باختگان تبریز، یكی از مراسم¬های اعتراض¬آمیز گسترده¬تری بود؛ اعتراضاتی كه قدر قدرتی حکومت پهلوی را در هم شكست.<br />بنابراین، پس از قیام مردم تبریز و سپس یزد، علاوه بر اقدامات پلیسی، كوشش¬هایی از طریق حزب رستاخیز صورت گرفت، یك «كمیته راهنمایی و اطلاعات» كه هدف آن تشریح توطئه¬هایی بود كه از خارج هدایت می شود تا مملكت را نابود سازد و هم چنین كمیته دیگری به نام «كمیته اقدام سراسری» در پایتخت و مراكز استان¬ها شکل گرفت تا با اغتشاشات مبارزه نماید.<br />هم¬زمان با گسترش اعتصابات در محیط های کارگری، تظاهرات میلیونی نیز در خیابان ها برگزار می شد. طبقه کارگر در پیروزی انقلاب 1357، واقعا نقش تاریخی خود را ایفاء کرد. به طوری که در برخی از آمارها آمده است از تابستان سال 1356 تا تابستان 1357، یعنی از زمان شروع فضای باز سياسی، بيش از 150 تظاهرات و 12 اعتصاب بزرگ صورت گرفته بود. در حالی که از تابستان 57، رقم اعتصابات و اعتراضات چندین برابر شد به حدی که در اين دوران هزار تظاهرات، يعنی 6 برابر دوران قبل، و 1195 اعتصاب در ادارات و کارخانه¬ها انجام شده بود. در واقع در اين دوران، جو وحشت ناشی از حكومت شاه و نیروهای سرکوبگر آن از ساواک تا گارد جاویدان با ابتكارات مردمی در هم می¬شکست.<br />هر چند که ناآرامی¬های خیابانی از مهر ماه 1356 آغاز شد؛ اما با ورود طبقه کارگر به عرصه انقلاب در کارخانجات و سپس در راه¬پیمایی¬های بزرگ، شکوه و جلوه طبقاتی عمیق¬تری به حرکت¬های اعتراضی و اعتصابات داد. پس از خرداد ماه 57، کارگران ساختمانی و کارگران برخی کارخانه¬ها به صف تظاهرکنندگان پیوستند. رقم تظاهرکنندگان را در حد چشم¬گیر ده¬ها هزار نفری، صدها هزار نفری و حتا میلیونی افزایش دادند و ترکیب طبقاتی تظاهرکنندگان را نیز دگرگون ساختند. در پاییز 57، شمار اعتصابات فزونی یافت و خصلت آن¬ها نیز سیاسی¬تر شد. باین ترتیب، اعتراضات روزبروز گسترش یافت و تحولات نیز با سرعت غیرقابل تصوری یکی پس از دیگری به وقوع پیوست زا جمله مه¬ترین وقایع سال 1357 عبارتند از:<br /><br />19 فروردین: زندانیان سیاسی در زندان قزل حصار اعتصاب غذا کردند.<br /><br />21 فروردین: تظاهرات دانش¬جویان در تهران به دست ماموران شاه سرکوب شد و شماری از دانش¬جویان مجروح شدند.<br /><br />19 اردیبهشت: به نوشته روزنامه اطلاعات گروهی از تظاهرکنندگان که حدود دویست نفر بودند، در شهر شیراز در ساعت 8 و نیم صبح در حالی که شعار میدادند، به سوی سینما آریانا حمله کردند و شیشههای این سینما و سینما مهتاب، یک بانک و داروخانه رحمت را شکستند.<br />در این هنگام با سر رسیدن مامورین پلیس تعدادی از تظاهرکنندگان دستگیر و بقیه گریختند. هم¬چنین از چنین روزی ماموران انتظامی برای جلوگیری از تظاهرات در دانشگاه پهلوی شیراز مستقر شدند تا مانع تظاهرات احتمالی دانش¬جویان شوند.<br /><br />20 اردیبهشت: دانشجویان چندین دانشگاه علیه حکومت شاه تظاهرات کردند. دولت با انتشار بیانیه¬ای تظاهرکنندگان را اخلالگر خواند و گفت مخالفان حکومت در مقابل جمعیت سی و پنج میلیون نفری وقت ایران «اقلیتی ناچیز» هستند. با این حال اعتراض دانش¬جویان ادامه یافت. در مقابل عده¬ای دانش¬جویان طرفدار حکومت با ارسال نامه ای به جمشید آموزگار، نخست وزیر وقت، اقدام معترضان را محکوم کردند.<br /><br />- 22 دانش¬جو به دادگاه جنایی مازندران فرستاده شدند. به نوشته روزنامه اطلاعات دو نفر از 24 نفری که سه روز قبل در تظاهرات خیابانی و مجروح کردن یک پلیس در بابل دستگیر شده بودند، آزاد و 22 نفر دیگر به اتهام خرابکاری عمدی و شرکت در اخلال نظم بازداشت شدند.<br /><br />20 اردیبهشت: تظاهرات دانش¬جویی در بسیاری از دانشگاههای کشور برگزار شد. تظاهرات دانش¬جویی در دانشگاه ملی با مقابله گارد دانشگاه مواجه شد. در ساعت شش صبح بیستم اردیبهشت نیز دکتر نگهبان، رییس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مورد حمله شش نفر قرار گرفت و به شدت مجروح شد.<br />هم¬چنین تظاهرات دانش¬جویی در خیابانهای عباسآباد و بخارست برگزار شد و شیشههای سینما شهر فرنگ و بانک تهران در جریان حمله شکسته شد.<br /><br />21 اردیبهشت: داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخن¬گوی دولت، شایعات مربوط به ترمیم کابینه را تکذیب کرد.<br /><br />23 اردیبهشت: دولت طی اعلامیه شدیدالحنی به تظاهرکنندگان اولتیماتوم داد. در این اعلامیه آمده است: «واکنش ملایم دولت در ماههای گذشته ماهیت این گروه و مقاصد آن¬ها را آشکار کرده است و هم¬چنین به روشنی نشان داده است که در برابر 35 میلیون نفر مردم ایران این چند هزار تن جز اقلیت ناچیزی نیستند.» دولت در این اعلامیه هشدار داد: «اخلالگران را به شدیدترین نحو تعقیب و برطبق قانون مجازات خواهیم کرد.»<br /><br />- پزشکپور، نماینده مجلس، در حالی که با یک پرونده قطور پشت تریبون آمده بود، گفت: «این پرونده تماما مربوط است به سوء¬استفاده 300 میلیون تومانی از مهمترین سازمان دولتی.» وی گفت: «خبرهای بسیاری حاکی از تشکیل کمیتههای مبارزه با فساد در وزارتخانهها و مراجع مختلف است، اما متاسفانه در این لحظه که این¬جا ایستادهایم نتیجه همه این سخنان و اقدامات مقامات مسئول در برابر شاهنشاه، مجلس و ملت ایران صفر بوده و صفر.»<br /><br />- به نوشته روزنامه اطلاعات اغتشاشات و تظاهرات خونین و دامنهدار قم که دیروز و دیشب به مدت 10 ساعت جریان داشت، از ساعت 9 بامداد امروز مجددا از سر گرفته شد. به نوشته روزنامه اطلاعات ویژه ایرانیان خارج از کشور، در این تظاهرات نه نفر کشته و 13 نفر از مامورین مجروح شدند. به نوشته این روزنامه به 300 اتومبیل شخصی نیز آسیب رسید. در جریان این تظاهرات، ساختمان پپسی کولا در قم آتش زده شد. هم¬چنین در شهرهای تهران، بهبهان، نجف آباد، تبریز، اردبیل، زنجان، میانه، خرم آباد و کرمانشاه نیز تظاهرات برگزار شد.<br />بنا به گزارش کیهان هوایی، در 23 شهر در هفته گذشته تظاهرات رخ داد و در تظاهرات خونین قم و تبریز 8 تن کشته شدند.<br /><br />25 اردیبهشت: محمدرضا پهلوی، پادشاه ایران در مورد وقایع چند روز قبل قم و شهرهای دیگر در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت کرد. در این مصاحبه، غلامحسین صالحیار سردبیر روزنامه اطلاعات نظر شاه را درباره حوادث چند روز اخیر پرسید. شاه گفت: «در اثر این آزادیهایی که ما دادیم، این¬ها به راه افتادند و فکر کردند که با دوتا مقاله نوشتن در این جا و سه تا تلفن زدن به اروپا یا آمریکا امید تقسیم مجدد کشور امکان دارد.»<br />وی در مورد ماهیت تظاهرکنندگان افزود: «اینها وقتی پرچمی با علائم مخصوص به اهتزاز درآوردند، دیگر خیلی مطالب علنی شد.» وی گفت: «به نظر آنان هرچه مظاهر تمدن و پیشرفت است، نباید وجود داشته باشد. حالا میخواهم ببینم این مملکت را با این وضع اینها چگونه میخواهند اداره کنند؟»<br /><br />- در پی اوجگیری تظاهرات و درگیری های مردم با عوامل حکومت پهلوی، دولت جمشید آموزگار به مامورین نظامی و انتظامی در برابر آشوب ها دستور شدت عمل داد.<br /><br />28 اردیبهشت 1357: به دنبال برگزاری تظاهرات پنج¬شنبه 27 خرداد در تهران، 214 نفر از تظاهرکنندگان بوسیله ماموران انتظامی و گارد شهربانی دستگیر شدند. تظاهرات روز پنج شنبه از ساعت 12 ظهر تا ساعت 4 بعد از ظهر در محدوده خیابانهای ناصرخسرو، سیروس، چهارراه سرچشمه، کوچه دردار، خیابان امیرکبیر و ری اتفاق افتاد. در این تظاهرات تعدادی از مردم و گروهی از نیروهای پلیس مجروح شدند و چندین شعبه بانک و اتومبیل تخریب شد.<br /><br />30 اردیبهشت 1357: کلاسهای درس اکثر دانشگاههای کشور به دنبال حوادث هفته گذشته به حال تعطیل درآمد. دانشگاه پلیتکنیک به حال نیمه تعطیل درآمد و دانش¬جویان این دانشگاه در تظاهراتی که در خیابانهای اطراف انجام دادند، شیشه چند بانک را شکستند.<br />دانش¬جویان علم و صنعت نیز به عنوان اعتراض به حضور گارد در دانشگاه، به مدت دو هفته این دانشگاه را تعطیل کردند. شورای آموزشی علم و صنعت اعلام کرد که نیم سال دوم تحصیلی منحل میشود.<br />در دانشگاه آذرآبادگان نیز استادان در یک گردهمایی اعلام کردند که اگر ترم منحل شود و به دانش¬جویان نمره صفر داده شود، استادان از رفتن به کلاسهای درس خودداری خواهند کرد.<br />هم چنین دانشگاههای ملی، رازی کرمانشاه، اصفهان، صنعتی آریامهر و صنعت نفت آبادان نیز در حال تعطیل و اعتراض بسر میبرد.<br /><br />2 خرداد 1357: داریوش همایون، سخن¬گوی دولت در یک مصاحبه به شایعات نگرانکنندهای که میان مردم پایتخت پراکنده شده است، پاسخ داد و تاکید کرد که مخالفان برای آشفتن مردم جنگ روانی راه انداختهاند، ولی دولت منابع آشوبگران را شناخته است و در مجازات این افراد شدت عمل نشان خواهد داد. وی گفت: «دولت به مسئولان دستور اکید داده است که در برابر هرگونه آشوب با نهایت شدت عمل برخورد کنند... سیاست دولت در دو سه ماه اخیر این بود که ضمن انجام وظایف خود با ملایمت برخورد کند و همین ملایمت باعث سوءتعبیر شد و خیال کردند دولت دچار ضعف یا غفلت شده است.» وی گفت: «ماهیت واقعی این عناصر و بیاهمیت بودنشان در مقابل 35 میلیون نفر جمعیت ایران که به شاه و مملکت علاقه دارند، در این وقایع اخیر آشکار شد.»<br /><br />3 خرداد: نخستین شورای حزب رستاخیز با پیام محمدرضا پهلوی آغاز به کار کرد. شاه در پیامش گفت که دنیا از بحران ایدئولوژی رنج می¬برد ولی راه رستاخیز که وی بر اساس فلسفه انقلاب شاه و ملت ترسیم کرده، می¬تواند نجات بخش دنیا باشد.<br /><br />9 خرداد: دانش¬جویان دانشگاه تهران با سر دادن شعارهایی علیه حکومت شاه، در کوی امیرآباد شمالی تظاهرات کردند و با نیروهای گارد درگیر شدند. روز بعد این اعتراض به خیابان¬های شهر تهران کشیده شد.<br /><br />۱۵ خرداد: به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد در تهران و شهرستان¬ها تعطیل و اعتصاب سراسری اعلام گردید.<br /><br />16 خرداد: با شدت گرفتن اعتراض¬ها، ارتشبد نعمت¬الله نصیری به فرمان شاه از ریاست سازمان امنیت و اطلاعات کشور، ساواک، کنار گذاشته و سفیر ایران در پاکستان شد. سپهبد ناصر مقدم ریاست ساواک را بر عهده گرفت. نصیری در مهرماه به ایران بازگشت و به خاطر اتهام فساد مالی از سوی حکومت شاه دستگیر شد.<br /><br />8 تیر: بیش از بیست دانش¬جو به اتهام شرکت در تظاهرات و اخلال در امنیت کشور در ساری محاکمه شدند.<br /><br />14 تیر: محمدرضا پهلوی، در پیامی به مناسبت هفتاد و دومین سالگرد انقلاب مشروطه وعده داد انتخابات را صد در صد آزاد برگزار کند. او گفت که مملکت در حال توسعه سیاسی و گسترش آزادی های مدنی است.<br /><br />19 تیر: در آستانه برگزاری دوازدهمین دوره جشن هنر شیراز، مردم این شهر دست به اعتراض زدند و ماموران برای متفرق کردن آن¬ها از گاز اشک آور استفاده کردند. هم¬چنین سالن کنفرانس دانشگاه پهلوی شیراز به آتش کشیده شد. زد و خورد شیراز چندین روز ادامه داشت و به مرگ چند نفر انجامید.<br />در اصفهان نیز هتل شاه عباس آتش زده شد و به علت شدت درگیری، حکومت نظامی اعلام شد. در تهران نیز مخالفان شیشه چند بانک و سینما را شکستند.<br /><br />23 تیر: داریوش همایون، سخن¬گوی دولت، بروز ناآرامی در شهرهای مختلف را نتیجه گسترش آزادی دانست، ولی اطمینان داد اوضاع تحت کنترل است و جای هیچ نگرانی نیست.<br /><br />25 تیر: در پی اعتراضات در شیراز، جشن هنر لغو شد. در عقب¬نشینی دیگر حکومت، شماری از بازداشت شدگان درگیری های شیراز و اصفهان آزاد شدند.<br /><br />28 مرداد: در حالی که اعتصاب کارگران شرکت نفت به طور پراکنده در جریان بود؛ یک گروه اسلامی، در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ سينما رکس آبادان را شبانه به آتش کشيده شدند و ۴۰۰ زن، مرد و کودک بی¬گناه را در هنگام تماشای فيلم «گوزن¬ها» در عرض چند ساعت زنده زنده در آتش سوختند. تحقيقات بعد از سقوط حکومت سلطنتی، نشان داد که گروه مذهبی و برخی سران حکومت اسلامی، عامل و مسبب اصلی آتش سوزی سينما رکس آبادان بودند. فاجعه آدم¬سوزی سينما رکس آبادان، فضای سیاسی و اجتماعی شهر آبادان را به شدت ملتهب کرد و تظاهرات ضد شاه به اوج خود رسيد.<br /><br />21 مرداد: درگیری خونین در اصفهان و اعلام حكومت نظامی در این شهر كه توسط فرماندار نظامی شهر به اجرا درآمد.<br /><br />25 مرداد: اعلام حكومت نظامی توسط دولت آموزگار. دولت برای كنترل اوضاع در چند شهر اعلام حكومت نظامی نمود.<br /><br />1 شهریور: مردم در تهران دست به تظاهراتی گسترده زدند و به برخی بانک¬ها، سینماها و کاباره¬ها حمله کردند.<br /><br />4 شهریور: با شدید شدن اعتراضات مردم، دولت جمشید آموزگار ناگزیر به استعفاء شد. جعفر شریف امامی، رییس مجلس سنا، مامور تشکیل دولت «آشتی ملی» شد. شریف امامی، در اولین اقداماتش برای جلب نظر مراجع دینی و مخالفان مذهبی شاه، تاریخ ایران را از شاهنشاهی به هجری شمسی بازگرداند و دستور تعطیلی تمام کازینوها و قمارخانه¬ها را داد. هم¬چنین برخی از روحانیون از زندان آزاد شدند. با این حال اعتراضات مردم در بسیاری از شهرهای دیگر ادامه یافت.<br /><br />13 شهریور: صدها هزار نفر از مردم تهران بعد از شرکت در نماز روز عید فطر در تپه¬های قیطریه علیه حکومت پهلوی راه¬پیمایی کردند.<br /><br />17 شهریور: در اولين ساعات روز جمعه 17 شهريور 1357، ارتشبد غلامعلی اويسی از راديو اعلام حکومت نظامی کرد و اطلاعيه فرمانداری نظامی را به شرح زير قرائت کرد:<br />1- دولت شاهنشاهی ايران به منظور ايجاد رفاه مردم و حفظ نظم از ساعت 6 صبح روز جمعه 17 شهريور 1357، مقررات حکومت نظامی را به مدت 6 ماه در شهرهای کشور اعلام می¬نمايد؛<br />2- اين جانب¬(ارتشبد اويسی) به سمت فرماندار نظامی تهران و حومه منصوب گرديده¬ام؛<br />3- ساعات منع عبور و مرور از ساعت 21 تا 5 صبح روز بعد تعيين می گردد... براساس اطلاعيه شماره سه فرمانداری نظامی اجتماع بيش از دو نفر در تهران ممنوع اعلام گرديد.<br /><br />اما مردم انقلابی تهران، بدون توجه به این اخطار حکومت نظامی برای چهارمين روز متوالی، به خیابان¬ها ریختند. مرکز تجمع آنان ميدان ژاله¬(ميدان شهدای کنونی) بود، همين که مردم به خيابان¬ها رسيدند، ناگهان با تانک¬ها و زره¬پوش¬های نظامی و ماموران مسلسل به دست حکومت نظامی روبرو شدند. ماموران مسلح، از زمين و هوا جمعيت را هدف رگبار مسلسل قرار دادند. حکومت آدم¬کش پهلوی، تعداد کل کشته¬های 17 شهريور را 58 نفر و مجروحان اين جنایت تاریخی شان را 205 نفر اعلام داشت. اما شمار دقيق کشته¬های فاجعه 17 شهريور در ميدان ژاله و خيابان¬های اطراف، هيچ¬گاه مشخص نگرديد. این روز به «جمعه سیاه» معروف شد.<br /><br />18 شهریور: حدود 700 کارگر در پالایشگاه تهران، به منظور افزایش دست¬مزد و برچیدن حکومت نظامی دست به اعتصاب زدند. در سایر شهرها نیز کارگران پالایشگاه¬های اصفهان، شیراز، تبریز، آبادان، کارخانه سیمان تهران اعتصاب کردند و خواستار اضافه حقوق و لغو حکومت نظامی و آزادی زندانیان سیاسی شدند.<br /><br />- امیرعباس هویدا که از سال 1343 تا 1356 نخست وزیر بود، از سمت وزارت دربار کنار گذاشته و علیقلی اردلان، 80 ساله، جانشین وی شد.<br /><br />25 شهریور: زلزله در استان خراسان باعث ویرانی كامل شهر طبس و صدها روستای این استان گردید. در این فاجعه هزاران نفر در زیر آوار كشته شدند.<br /><br />1 مهر: تا مهر ماه 1357، مبارزه کارگران صنایع نفت به صورت پراکنده برگزار می¬شد. اما اعتصاب پیگیرتر آن-ها، از اواخر ماه شهریور آغاز شد. روز اول مهر ماه 57، مهم¬ترین و سرنوشت¬سازترین اعتصاب کارگران این بخش از جنبش کارگری ایران با طرح خواست¬هایی برگزار شد. خواست¬های کارگران اعتصابی عبارت بودند از: 25 درصد افزایش دست¬مزدها، افزایش کمک هزینه فرزندان کارگران نفت، افزایش کمک هزینه مسکن و... خواست¬ها به سرعت پذیرفته شد و اعتصاب پایان یافت.<br /><br />۳ مهر: حزب رستاخیز که توسط حکومت پهلوی تاسیس شده بود، منحل گردید.<br /><br />7 مهر: این روز، کارگران صنعت نفت اعتصاب دیگری را آغاز کردند که خواست¬هایشان عمدتا سیاسی بودند: آزادی زندانیان ساسی؛ لغو حکومت نظامی؛ انحلال سازمان امنیت؛ اخراج مستشاران آمریکایی؛ مبارزه علیه فساد مقامات حکومتی، تعقیب کسانی که علیه مردم جنایت کرده¬اند و... این اعتصاب و خواست¬هایش خون تازه¬ای در رگ¬های خیزش انقلاب جاری کرد.<br /><br />10 مهر: با افزایش فشارها و جلوگیری دولت عراق از فعالیت¬های سیاسی خمینی، او از این کشور خارج و به كویت حركت رفت. دولت كویت به ایشان مجوز ورود به این کشور را نداد.<br /><br />13 مهر: یکی از وقایع مهم در انقلاب پرشکوه مردم ایران، اعتصاب دو مرحله¬ای روزنامه¬نگاران بود. مرحله نخست این اعتصاب سیزده مهر در اعتراض به حضور تعدادی نظامی به دستور مستقیم شاه و به منظور سانسور اخبار در تحریریه دو روزنامه بزرگ آن زمان یعنی اطلاعات و کیهان آغاز و پس از چهار روز با انتشار اطلاعیه¬ای مشترک از سوی رهبران سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات از یک¬سو و شریف امامی به عنوان نخست وزیر از سوی دیگر، به پایان رسید. نخست وزیر وقت، در این اطلاعیه مشترک تعهد داد که از هرگونه اعمال نظر حکومت در نوع و نحوه چاپ اخبار جلوگیری کرده و مانع هرگونه تعرضی به اهالی رسانه-ها شود.<br /><br />- در پی عدم ورود خمینی به كویت و جلوگیری دولت عراق از بازگشت ایشان به نجف، خمینی به فرانسه رفت.<br /><br />15 مهر ماه: کارگران و کارمندان پالايشگاه نفت آبادان در تدارک يک اعتصاب بزرگ ديگر بودند که اولین جرقه اعتصاب در درون ساختمان «اداره کالا»، به مدت ۲ ساعت اعتراض نشسته در ۱۵ مهر ۱۳۵۷ زده شد. كارگران در اين اعتصاب خواست¬هايی از جمله افزايش دست¬مزدها، حق استفاده از مسکن سازمانی، طرح طبقه¬بندی مشاغل و ساير خواست¬ها را کتبا به مدير اداره کالا، محمد تقی ريخته¬گر، تحويل دادند.<br />مقامات صنعت نفت که وضعيت را وخيم تشخيص داده بودند به کارگران تا ٢٢ مهرماه فرصت دادند که به خواست¬هايشان رسيدگى شود. در اين روز کارگران در بيرون اداره کالاها تجمع کرده و اعتصاب آغاز شد و با وجود این که به مدت دو روز مذاکره مسئولان امر با کارگران در جریان بود اما اعتصاب ادامه يافت.<br /><br />17 مهر: تغییر مكان خمینی از پاریس به دهكده نوفل لوشاتو.<br /><br />22 مهر: مطبوعات بعد از دریافت تضمین¬هایی از دولت برای توقف سانسور، به اعتصاب خود پایان دادند. در جریان این اعتصاب چند روزه، روزنامه¬های صبح سه شماره و روزنامه¬های عصر دو شماره منتشر نکردند.<br /><br />22 مهر: كم كاری و اعتصاب کارگران نفت از روز شنبه ۲۲ مهر 57، در پالايشگاه آبادان آغاز شد، دو روز بعد كاركنان اداره كالا و آزمايشگاه دست به اعتصاب زدند.<br />روز ۲۲ مهر۱۳۵۷، تعداد ۸۰ نفراز کارمندان اداره کالا، پس از اين که جواب خواست¬های صنفی خود را از مقامات نفت دريافت نکردند در بيرون اداره کالا در محل پارکينگ دست به يک تجمع علنی زدند. اين كاركنان با تجمع در اين قسمت، تلاش کردند توجه همه كارگران را به حركت خود جلب كنند. با اطلاع گارد حفاظت پالايشگاه نفت از اين حرکت، به ناگهان نیروی حکومت نظامی به فرماندهی تيمسار اسفندياری، برای درهم شکستن اعتصاب وارد پالايشگاه شدند و تعداد ۸ نفر از رهبران اعتصاب دستگير کرده و به زندان فرمانداری حکومت نظامی انتقال دادند. ۷۲ نفر از بقيه اعتصابيون را هم با اتوبوس¬های شرکت نفت و با اسکورت نظاميان در حومه شهر آبادان پراکنده کردند. کارگران در مقابل این تعرض نیروهای حکومت نظامی خشمگین شدند. اعتصاب سراسر مناطق نفت خيز جنوب خوزستان را در بر گرفت. در مقابل اين حرکت، فرماندار نظامی وقت تيمسار سرتيپ اسفندياری برای جلوگيری از گسترش اعتصابات و فرونشاندن خشم کارگران، ناچار شد نيمه شب تمامی رهبران اعتصاب را آزاد کند. اما کارگران اعتصابی، اعلام کردند كه به چه حقی فرمانده گارد پالايشگاه نفت آبادان اجازه داده است که قوای نظامی وارد پالايشگاه شوند؟ «معذرت خواهی کتبی فرمانده گارد پالايشگاه و خروج قوای نظامی از مراکز صنعت نفت» به ديگر مطالبات خود اقزودند.<br /><br />25 مهر: در ٢٥ مهرماه کارگران جدا از خواست¬هاى صنفى خواست عدم دخالت نيروى نظامى در امور پالايشگاه¬ها و عذرخواهى کتبى ریيس گارد پالايشگاه عامل ورود قواى نظامى به پالايشگاه، شدند.<br /><br />26 مهر: روز چهارشنبه ۲۶ مهر، كارگران با صدور قطعنامه ای خواستار بركناری تيمسار كليايی، ریيس گارد صنعت نفت و تعقيب مسببين حادثه ورود ماموران انتظامی و امنيتی به پالايشگاه و اهانت به كارگران شدند.<br />در اين میان كارگران صنعت نفت در جزيره خارك، لاوان و منطقه بهرگان، اهواز، گچساران، آغاجاری، مسجد سليمان، مارون و بی¬بی حكيمه نيز دست به اعتصاب زدند. كارگران شركت سهامی خدمات نفت ايران در اهواز و آبادان و ساير مناطق نيز به اعتصاب پيوستند.<br /><br />27 مهر: كارگران تمامى ميادين نفتى اهواز دست به اعتصاب زدند و در پى آن، توليد نفت كاهش يافته و در ادامه، اين وضعيت به قطع كامل توليد نفت منجر شد. سرانجام كاهش توليد و در نتيجه صدور نفت خام به قطع كامل صدور آن در نيمه دى ماه انجاميد و به اين ترتيب، دومين صادركننده عمده نفت از بازار نفت جهان خارج شد كه اين كاهش در توليد نفت جهانى، باعث افزايش سريع قيمت نفت خام شد.<br />هم¬زمان با اين اعتصاب، ماموران فرمانداری نظامی وارد پالايشگاه شده و بيش از ۷۰ نفر از کارگران اداره كالا را با خود به خارج از پالايشگاه برده و آن¬ها را در شهر پياده كردند. فردای آن روز کارگران پالايشگاه به عنوان اعتراض به اين عمل فرمانداری نظامی دست به اعتصاب زدند. يك هزار نفر از كارمندان سازمان عمليات غيرصنعتی نيز به حمايت از كاركنان اعتصابی در مقابل اداره مركزی شركت ملی نفت، دست به تجمع اعتراضی زدند.<br /><br />29 مهر: طباطبايی ديبا، قائم مقام مديرعامل شركت نفت در مذاكرات خود با اعتصابيون در آبادان و خارك به نتيجه¬ای نرسيد . پس از آن هوشنگ انصاری، مديرعامل وقت شركت ملی نفت ايران روز ۲۹ مهر به پالايشگاه آبادان رفت و طی يك سخن¬رانی، از كارگران خواست جهت مذاكره آماده شوند اما روز اول آبان، در گفتگو با نمايندگان كارگران آن چنان با بداخلاقی و تهديدآميز سخن گفت كه نمايندگان كارگران با عصبانيت جلسه مذاكره را نيمه تمام ترك كردند.<br />با اعتصاب همگانی کارگران و كارمندان صنعت نفت پالایشگاه¬های سراسر كشور در معرض تعطیل شدن قرار گرفت.<br /><br />9 آبان: بیش از سی هزار کارگر صنعت نفت دست به اعتصابی بزرگ زدند. آن¬ها خواهان پایان حکومت نظامی، آزادی زندانیان سیاسی و محاکمه ارتشبد نصیری بودند.<br /><br />10 آبان: طباطبایی دیبا، قائم مقام وقت مدیرعامل شرکت نفت، در مذاکرات خود با اعتصابیون در آبادان و خارک به نتیجه¬ای نرسید، هوشنگ انصاری، مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ایران، به پالایشگاه آبادان رفت و در میان کارگران اعتصابی به گونه¬ای سخن گفت تا آن¬ها را نسبت ادامه اعتصاب منصرف کند اما دیدار و مذاکره او با نمایندگان کارگران آن چنان زمخت و تهدیدآمیز بود که آن¬ها با عصبانیت جلسه را ترک کردند و مذاکرات نیمه تمام ماند. با ادامه اعتصاب در روز دهم آبان، خواست¬های سیاسی روشنی به مطالبات کارگران اعتصابی اضافه شد. تجمع و اعتصاب از داخل پالایشگاه و ادارات صنعت نفت به خیابان و روبروی فرمانداری کشیده شد و هم¬چنین دامنه اعتصاب را به کارکنان، کارگران و کادر پزشکی بیمارستان نفت کشاند. سرانجام پس از ماه¬ها کشمکش، کارگران نفت به دولت هشدار دادند که چنان¬چه ظرف یک ماه با خواست¬هایشان موافقت نکند تولید نفت را متوقف خواهند کرد.<br /><br />- روز دهم آبان ماه، 600 نفر از کارگران نفت تبریز، با تاکید مجدد بر خواست¬هایی هم¬چون آزادی کلیه زندانیان سیاسی؛ انحلال ساواک؛ لغو حکومت نظامی؛ لغو قراردادهای تحمیلی نفت و اعلام همبستگی و پشتیبانی با خواست¬های کارگران نفت جنوب، دست به اعتصاب زدند.<br /><br />- در همین روز، در شیراز 400 نفر از کارگران نفت، در حمایت از خواست¬های کارگران نفت جنوب دست به اعتصاب زدند.<br /><br />- در تهران، 1450 نفر از کارگران و کارکنان بخش¬های پژوهش، پخش، اکتشاف، بازرگانی، خط لوله و گاز پالایشگاه نفت به حکایت از اعتصاب و خواست¬های کارگران نفت جنوب اعتصاب کردند.<br /><br />- ارتش کنترل تاسیسات نفتی کشور را در دست گرفت.<br /><br />- كارگران اعتصابی، روز ۱۰ آبان، خواست¬های خود را نيز اعلام كردند. آنان هم¬چنين خواستار لغو بند ۲ مواد ۱۱ و ۱۳ قانون استخدام شركت نفت شدند كه طی آن، شركت می¬تواند بدون بيان علت كارگران خود را اخراج كند.<br /><br />11 آبان: روز چهارشنبه ۱۱ آبان، در شرايطی كه اعتصابيون تصميم گرفتند شب را در جلوی اداره مركزی به صبح برسانند، ۲ تانك و زره¬پوش و يك جيپ مسلح به مسلسل در جلوی اداره موضع گرفتند و چون اعتصابيون حاضر به ترك محل نشدند ماموران به سوی آنان هجوم برده و عده¬ای را مجروح كردند.<br />در همبستگی با اعتصابيون شركت نفت، كارگران اعتصابی پتروشيمی شاهپور، كارخانه گاز مايع و پتروشيمی آبادان با آن¬ها همراه شدند.<br /><br />12 آبان: روز ۱۲ آبان، ماموران فرمانداری نظامی، كارگران اعتصابی را به اداره مركزی شركت نفت راه ندادند و اين عده ناچار در بيمارستان شركت ملی نفت اجتماع كردند، ماموران فرمانداری نظامی كه قصد داشتند آن¬ها را پراكنده كنند با اعتراض شديد پزشكان و پرستاران بيمارستان روبرو شدند. در اين حال كاركنان نيروگاه اتمی دارخوين و نمايندگان ديگر گروه¬های اعتصابی نيز به جمع اعتصابيون شركت نفت پيوستند. در اين زمان كارگران براثر شكستن پاره¬ای اعتصاب¬ها و تهديداتی كه نسبت به كاركنان صنعت نفت شد دست به كم كاری زدند اما اعتصاب بار ديگر در پايان نيمه اول آذرماه آغاز شد. تمام اين مدت، دستگاه تصفيه نفت كار می¬كرد اما مقدار توليد اصلی نفت همواره در نوسان بود.<br /><br />13 آبان: شب ۱۳ آبان 57، با اعلام دولت ازهاری، قوای نظامی به تجمع اعتراضی کارگران و کارمندان پالايشگاه نفت و پتروشيمی آبادان حمله کردند و يکی از کارمندان اداره حسابداری زخمی شد. در فردای آن روز کارگران اعتصابی، اعلام کردند که حکومت نظامی در سراسر ايران بايد لغو شود. بدین ترتیب، اعتصاب کارگران و کارمندان در پالايشگاه نفت آبادان، ديگر مستقيما و علنا به مبارزه¬ای عليه حكومت تبديل شد.<br />روز ١٣ آبان کارگران پتروشيمى آبادان، به محل اداره مرکزى در خارج پالايشگاه آمدند و خواستار همبستگى و اتحاد با کارگران اعتصابى شدند و دست به تحصن زدند. نيروى نظامى به محل آمده و در درگيرى با کارگران يکى از کارگران مجروح شد.<br /><br />- در حمله ماموران به دانش¬آموزان و دانش¬جویان در دانشگاه تهران ده¬ها نفر کشته شدند. این روز به «شنبه سرخ» معروف شد و بعدا روز دانش آموز نام گرفت. در همین روز اعضای سندیکای روزنامه¬نگاران اعتصابی دو ماهه را آغاز کردند.<br /><br />14 آبان: روز ١٤ آبان، با روى کار آمدن دولت حکومت نظامى ازهارى، کارگران خواهان لغو حکومت نظامى شدند. ازهارى دستور دستگيرى کارگران را داد. بيش از ٦٠٠ نفر دستگير شدند و به زندان کارون اهواز برده شدند. اما تظاهرات کارگران ادامه يافت و کار پالايشگاه¬ها مختل شد. شعار «کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما» در همه جا طنين انداخت.<br /><br />- تظاهرکنندگان با ماموران در تهران به زد و خورد پرداختند و به سفارت انگلیس حمله کردند. دولت شریف امامی دولت را به ارتشبد ازهاری، رییس ستاد مشترک ارتش، واگذار کرد. ازهاری در اولین اقدام، تمام مدارس را یک هفته بست و کلیه روزنامه را توقیف کرد و رادیو و تلویزیون را تحت کنترل خود درآورد. هم-چنین شماری از مقامات عالی¬رتبه دولت¬های قبلی از جمله امیرعباس هویدا، نخست وزیر پیشین و وزیر سابق دربار، بازداشت شدند.<br /><br />- مرحله دوم این اعتصاب از 14 آبان ماه سال 1357 برابر با پنجم دسامبر 1978 تا 16 دی ماه این سال، در حالی آغاز شد که سردبیران روزنامه¬های مهم آن زمان پس از اعلام مقررات ویژه فرمانداری نظامی تهران برای کنترل و سانسور مطبوعات که ناشی از واکنش تند و افشاگرانه مطبوعات به وقایع 13 آبان دانشگاه تهران و حمله نیروهای نظامی به دانش¬جویان بود، شرایط را برای ادامه کار مطلوب ندانسته و در جلساتی با اعضای تحریریه¬های خود از آنان نظر خواستند. هنوز این نظرخواهی به سرانجام نرسیده بود که خبر برکناری شریف امامی از نخست وزیری و اعلام حکومت نظامی توسط ارتشبد زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید اعلام شد. این مساله سبب شد که اعتصاب دوباره مطبوعات گسترده¬تر و طولانی¬تر برگزار شود. این اعتصاب 62 روز طول کشید، نه تنها به عنوان طولانی¬ترین اعتصاب در تاریخ مطبوعات ایران، بلکه در جهان نیز ثبت شود.<br /><br />15 آبان: استعفاء و سقوط كابینه شریف امامی در پی حوادث خونین 13 آبان اعلام گردید. تشكیل دولت نظامی به نخست وزیری ژنرال ازهاری اعلام گشت.<br /><br />- محمدرضا پهلوی، در نطقی تلویزیونی به معترضان گفت که صدای انقلاب آن¬ها را شنیده است. او از پدران و مادران خواست نگذارند فرزندانشان «از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند.» این سخن¬رانی شاه از موضع ضعف، انقلابیون را به ادامه راه خود و کسب پیروزی امیدوارتر کرد.<br /><br />20 آبان: کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی ایران، که تازه از دیدار با آیت¬الله خمینی در فرانسه بازگشته بود، همراه با داریوش فروهر در ابتدای یک مصاحبه مطبوعاتی بازداشت شد.<br /><br />- مدیریت شرکت نقت اعلام کرد که با پایان اعتصاب 10 درصد به حقوق¬ها و 10 درصد به سود ویژه کارگران افزوده خواهد شد. اما اعتصاب ادامه یافت.<br /><br />26 آبان: شورای موسس اتحادیه کارکنان رادیو و تلویزیون در آبان ماه، با حضور 91 نفر از نمایندگان، اعلام اعتصاب عمومی در تمام واحدها کرد و در 26 آبان دولت را تهدید کرد که اگر آن¬ها را وادار به پخش اخبار خلاف واقع کند، دستگاه¬ها را می¬خوابانند.<br /><br />۳0 آبان: کارگران نفت اهواز، با اعلام دوباره خواست¬های کارگران آبادان، اعتصاب دیگری را آغاز کردند.<br /><br />6 دی: در پی اعتصاب گسترده شركت¬های نفتی در ایران، سرانجام در روز ششم دی ماه ۱۳۵۷، صادرات نفت كشور به خارج به كلی متوقف شد و سوخت تنها در حد نیازهای داخلی عرضه شد. با قطع كامل صادرات نفت، حکومت محمدرضا پهلوی، از اصلی¬ترین منبع درآمد خود محروم و مراحل سقوط آن نیز سرعت بیش¬تری گرفت و اعتصاب آن¬ها تا 22 بهمن ادامه یافت.<br /><br />8 دی: شاه با هدف آرام کردن انقلابیون، ارتشبد ازهاری را از مقام نخست وزیری برکنار کرد و شاپور بختیار را مامور تشکیل دولت نمود.<br /><br />10 دی: شاپور بختیار به دستور شاه کابینه خود را تشکیل داد.<br /><br />11 دی: با اوجگیری تظاهرات مردم مشهد، سربازان و مامورین امنیتی در روزهای 9، 10 و 11 دی ماه با حمله به مردم در خیابان¬ها و بیمارستان¬ها عده زیادی را به قتل رساندند و تعداد بی¬شماری را نیز زخمی کردند.<br /><br />14 دی: كنفرانس گوادلوپ، در گردهمايی سه روزه سران 4 كشور بزرگ صنعتی جهان، از 14 تا 17 دی ماه 1357، برگزار شد رهبران این 4 كشور سياست خارجی خود را در زمينه چند بحران مهم جهانی از جمله انقلاب ايران با يكديگر هماهنگ کردند.<br />رهبران وقت آمریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه در جزیره گوادلوپ در کنار سایر موضوعات درباره بی¬ثباتی سیاسی ایران گفتگو کردند. بنا به روایات تاریخی، جیمی کارتر، رییس جمهوری وقت آمریکا و جیمز کالاهان، نخست وزیر بریتانیا معتقد بودند روزهای حکومت محمدرضا پهلوی به شماره افتاده و او باید برود، اما والری ژیسکار دستن، رییس جمهوری فرانسه و هلمت اشمیت، صدر اعظم آلمان بر حمایت از شاه ایران پافشردند. در این جلسه رهبران چهار کشور صنعتی بزرگ جهان تصمیم گرفتند راه به قدرت رسیدن خمینی را هموار کنند تا رهبری انقلاب به دست نیروهای چپ نیافتد.<br /><br />16 دی: دولت نظامی ازهاری سقوط كرد. شاهپور بختیار از اعضای جبهه ملی ایران مامور تشكیل كابینه از طرف محمدرضا پهلوی گردید و به سمت نخست وزیر منصوب شد.<br /><br />- صبح روز شانزدهم دی ماه سال 1357 خورشيدی، با سقوط حکومت نظامی، صدها عضو¬ مطبوعات ايران، پس از 62 روز اعتصاب سخت و طولانی، با دست یابی به خواست¬های خود، به این اعتصاب پایان دادند. اين اعتصاب 62 روز ادامه يافت و می¬توان گفت که ايران تا 16 دی ماه كه دولت نظامی ازهاری كنار رفت، فاقد روزنامه بود. در تاريخ عمومی مطبوعات ایران و حتا جهان، از اين اعتصاب به عنوان طولانی¬ترين و موثرترين اعتصاب اهل قلم در طول تاريخ 350 ساله روزنامه¬نگاری ياد شده است.<br />لازم به تاکید است که کارگرانی که با مطبوعات سر و کار داشتند اگر به حمایت و پشتیبانی از آن برنخواسته بودند شاید این اعتصاب این قدر طولانی نمی شد و به خواست¬هایش هم نمی¬رسد.<br /><br />22 دی: در این روز اعلام شد که شاه ایران را به قصد معالجه ترک خواهد کرد. بخش عمده خانواده سلطنتی، مدت هاست که ایران را ترک کرده¬اند.<br /><br />۲۳ دی: شورای سلطنت با فرمان شاه و به ریاست جلال¬الدین تهرانی تشکیل شد.<br /><br />- به دستور خمینی شورای انقلاب تشکیل گردید.<br /><br />26 دی: محمدرضا پهلوی همراه همسرش فرح دیبا و فرزندانش برای آخرین بار ایران را به مقصد مصر ترک کرد. شاه علت این خروج را استراحت عنوان کرد ولی این رویداد به معنای واقعی «فرار شاه» را نشان می-داد. مردم با شنیدن خبر فرار دیکتاتور به خیابان¬ها ریختند و جشن گرفتند.<br /><br />- امروز مردم ایران، غرق در شادی و گل و شیرینی بود. مردم فرار محمدرضا پهلوی را جشن گرفتند. محمدرضا شاه، ایران را به سوی قاهره ترک کرد. شاه پیش از خروج از کشور، شورای سلطنت را به ریاست جلالالدین تهرانی تشکیل داد.<br /><br />در این زمان، در تاسيسات نفتى رى، اهواز و جنوب کشور کميته¬هاى اعتصاب در راس حرکات اعتراضى کارگران قرار گرفتند. اعتراض سراسر تاسيسات نفتى را فرا گرفت. صدور نفت قطع شد. صف¬هاى طويل مردم براى خريد نفت در سرماى زمستان سال ٥٧ و شادى آن¬ها از قدرت کارگران نفت در به زانو کشاندن حکومت شاه، موقعيتى تاریخی به کارگران نفت و طبقه کارگر در انقلاب ٥٧ داده بود. خطر قدرت¬يابى بيش¬تر کارگران گرایشات بورژوایی از جمله به اصطلاح اپوزیسيون ملی - مذهبی اسلامى را به تکاپو انداخت. با رهنمود خمينى از پاريس، بازرگان و رفسنجانى و صباغيان براى کنترل اعتصاب کارگران به جنوب راهى شدند. قدرت¬گيرى کارگران، نيروى نظامى و دولت شاه را وادار نمود که ملزومات ورود اين هيات به جنوب را فراهم کنند. نمايندگان خمينى، کارگران را به اعتصاب همگانى عليه شاه به رهبرى خمينى فراخواندند و از کارگران خواسته شد که ديگر مطالبات را به بعد از رفتن شاه موکول کنند. از جمله حزب توده، به همراه طيف جبهه ملى و ليبرال همگى به حمايت از خط هيات اعزامى خمينى، جبهه ائتلافى ملى - مذهبی را تشکيل دادند. هيات اعزامى خمينى با کميته اعتصاب صنعت نفت نشست هايى داشت و سرانجام کميته اعتصاب به طور مشروط پذيرفت که مصرف داخلى نفت را تامين کند اما از صادرات نفت، تا رسيدن اعتصابات به اهداف خود ممانعت نمايد. بدنبال آن کارگران به سر کارشان باز گشتند. سازش کميته اعتصاب با هيات بازرگان، سبب شد که گرایش ملی - مذهبی در مبارزات کارگران نفت دست بالا را بگیرد. در نتیجه اعتصاب تحت کنترل جريان اسلامى قرار گرفت. گروه¬های اسلامى در صنعت نفت فعال شدند و تلاش کردند که ابتکار عمل را از دست کارگران پيشرو و کمونيست خارج کنند و به دست اپوزيسيون اسلامى بسپارند.<br />با فرار شاه از ايران، زندانيان سياسی آزاد شدند. «کميته هماهنگی اعتصاب پالايشگاه نفت آبادان»، تشکیل گردید و در جهت درهم شکستن حكومت نظامی، تصميم گرفتند كه توليد و توزيع نفت را محدود كنند. بعد از این تصميم بر اين شد كه توليد و تصفيه نفت تا سطح مصرف داخلی برای مردم پايين آورده شود. بعلاوه كميته هماهنگی در يك اقدام تاريخی از جانب كارگران اعلام كرد كه صدور نفت به كشورهای اسرائيل و آفريقای جنوبی متوقف می¬شود. اين يك اقدام تاريخی، همبستگی جهانی کارگران را به نمایش گذاشت. بر این اساس بود که شعار «كارگر نفت ما رهبر سرسخت ما» به شعار تمامی اعتصابات و تظاهرات¬ها تبديل گردید.<br />تصفيه نفت پالايشگاه آبادان، روزانه ۶۰۰ هزار بشکه است که در جریان اعتصاب به 200 هزار بشکه در روز تنزل یافته بود. هم¬چنین در مقطع انقلاب ۱۳۵۷ در پالايشگاه نفت آبادان، ۱۴۰۰۰ کارگر رسمی و ۳۰۰۰ کارگر ڀيمانی و ۳۰۰۰ کارمند مشغول به کار بودند.<br /><br />27 تا 29 دی ماه: جلال¬الدین تهرانی، رییس شورای سلطنت، برای آرام کردن اوضاع دست به کار می¬شود. راهکار، «به دست آوردن قلب آیات عظام» تشخیص داده می¬شود. تهرانی شخصا عازم پاریس می¬شود تا بی¬سروصدا، با خمینی، دیدار کند. اما خمینی از این دیدار سر باز می¬زند و آن را به وقتی موکول می¬کند که شورای سلطنت ملغی می¬شود.<br /><br />30 دی: طرفداران خمینی، کمیته¬ای برای هماهنگی اعتصابات در سطح کشور تشکیل دادند. بازرگان، سحابی، معین فر، باهنر و رفسنجانی، عضو این کمیته بودند. بنابراین، تا آن موقع اعتصابت کارگری به طور خودجوش توسط فعالین و رهبران آن¬ها سازمان¬دهی می¬شد. در عین حال کمیته هماهنگی اعتصابات طرفداران خمینی، هیچ¬گونه نقش و دخالتی در اعتصاب کارگران نفت نداشتند.<br /><br />3 بهمن: شورای سلطنت كه برای حفظ رژیم سلطنتی در ایران تشكیل شده بود منحل گردید.<br /><br />4 بهمن: پس از آن که اعلام شد خمینی قصد بازگشت به ایران را دارد، ارتش به دستور بختیار به مدت سه روز باند فرودگاه مهرآباد را با تانک و زره پوش بست.<br /><br />7 بهمن: راهپیمایی میلیونی مردم در تهران.<br /><br />۹ بهمن: فرودگاه مهرآباد بازگشایی شد.<br /><br />11 بهمن: شورای انقلاب، 12 بهمن ماه را روز بازگشت خمینی به ایران اعلام می¬کند و نیز خبر می¬دهد که کمیته¬ای به منظور استقبال از وی شکل گرفته است. این در حالی است که همان شب، بختیار در گفتگوی تلفنی با بیبیسی، از این امر اظهار بی اطلاعی می¬کند. در همین گفتگوست که بختیار خطاب به خمینی می¬گوید: «در یک مملکت، دو دولت حکومت نخواهد کرد.»<br />دولت، هم¬چنین برای ترساندن مردم و ایجاد حكومت وحشت با انجام رژه نظامیان در تهران و ترویج شایعه كودتا توسط ارتش دست زد.<br /><br />۱۲ بهمن: از نخستین ساعات بامداد، شمار گسترده¬ای از مردم، با حضور در فرودگاه مهرآباد تهران، آماده ورود خمینی به ایران هستند. بر سر پوشش یا عدم پوشش به خبرهای مربوط به این بازگشت، بین کارمندان باقی مانده رادیو تلویزیون ملی ایران، اختلاف می¬افتد. بخشی از کارمندان اعتصابی رادیو و تلویزیون سراسری ایران تصمیم میگیرند با پوشش به خبرهای مربوط به ورود خمینی به ایران، اعتصاب خود را بشکنند و از سوی دیگر، رادیو تهران که هم چنان در دست دولت است، از این کار سر باز میزند.<br />ساعت ۹ و ۲۷ دقیقه و ۳۰ ثانیه خمینی پس از پانزده سال تبعید وارد ایران می¬شود. وی به بهشت زهرا میرود و در سخنرانی خود، دولت بختیار را غیرقانونی اعلام میکند و وعده تشکیل دولت جدید را میدهد.<br /><br />13 بهمن 1357 تا 21 بهمن: خمینی در مدرسه علوی در مرکز تهران مستقر میشود و از آن¬جا با یک فرستنده کوتاه برد تلویزیونی، برای مردم پیام میفرستد.<br /><br />- به دستور خمینی در ایران، دولت موقت به رهبری مهندس مهدی بازرگان تشکیل میشود. با اعلام خبر تشکیل دولت موقت از جانب انقلابیون، موج فشارها برای سرنگونی دولت بختیار بالا میگیرد.<br /><br />15 بهمن: در حالی که دولت بختیار در قدرت بود، مهدی بازرگان طی حکمی از سوی خمینی مامور تشکیل دولت موقت شد. خمینی، منشاء مشروعیت این انتصاب را «حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که به رهبری جنبش ابراز شده» عنوان کرد.<br /><br />۱۷ بهمن: بر اساس پیشنهاد شورای انقلاب، خمینی دولت موقت را به مردم معرفی نمودند. دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان تشکیل گردید.<br /><br />18 بهمن: عدهای تحت عنوان طرفداران قانون اساسی در سالن بدمینتون استادیوم امجدیه¬(شیرودی) گرد آمده بودند. این عده كه به دعوت جبهه وحدت ملی در این مراسم حاضر شده بودند، با شعارهایی چون: زنده باد ارتش، پاینده باد قانون اساسی و بختیار سنگر تو نگهدار و... این تجمع به گفته ناظران در حدود چهار، پنج هزار نفر را شامل میشد.<br />قطعنامهای كه در پایان این مراسم قرائت شد بر حفظ قانون اساسی، استقلال و تمامیت ارضی كشور، مبارزه با استعمار سرخ و سیاه و حمایت از ارتش و دولت قانونی بختیار تأكید داشت.<br /><br />20 بهمن: اوایل شب عده زیادی از همافران و درجهداران نیروی هوایی در سالن آسایشگاه جمع شدند تا تصاویر خمینی را از تلویزیون ببینند. هنگامی كه تصویر وی بر صفحه پدیدار شد، همافران با ابراز احساسات نشان دادند. این ابراز احساسات موجب خشم افسران تیپ گارد جاویدان شده و درگیری میان طرفین شروع میشود. در همان شب، یگان¬هایی از تیپ جاویدان از نقاط دیگر تهران برای سركوب همافران عازم دوشانتپه میشدند. در اواخر شب نیروهای مردمی و گروه¬های مسلح به یاری همافران شتافته و نبرد سختی بین دو طرف آغاز شد. سرانجام نیروهای گارد مجبور به عقبنشینی شدند.<br /><br />21 بهمن: اعضای شورای سلطنت از تهران گریخته بودند. شورای امنیت نظامی برای تصمیمگیری درباره جهتگیری «ارتش» تشکیل جلسه داده بود. دولت بختیار زمان حكومت نظامی را افزایش داده و حكومت نظامی را از ساعت 4 بعد از ظهر اعلام نمود. در تهران و شهرستان¬ها بین سربازان گارد و مردم مسلح درگیری¬های بسیار شدید رخ داد.<br />صبح روز 21 بهمن مردم تهران به هواداری از همافران تظاهرات كردند. در چند نقطه از تهران درگیری رخ داد و از میدان فوزیه تا خیابان نیروی هوایی به طور ممتد صدای تیراندازی به گوش میرسید. مردم به سمت دوشانتپه حركت میكردند. گزارش روزنامههای تهران حكایت از كشته و زخمی شدن صدها تن درگیری های دوشانتپه داشت. زد و خوردها در نقاط مختلف تهران ادامه داشت؛ پادگان سلطنتآباد در شمال تهران به تصرف انقلابیون در آمد و تاسیاست نظامی آمریكاییها تسخیر شد.<br />درب زندان اوین توسط مردم به روی زندانیان حکومت شاه پس از سال¬ها گشوده شد. این تحولات در حالی رخ میداد كه بختیار خود را هنوز نخست وزیر قانونی میدانست و در سخنرانی خود در مجلس سنا از آمادگی¬اش برای مذاكره با مخالفان خبر داد. اما در ساعت 2 بعد از ظهر 21 بهمن، از رادیو اعلامیه فرمانداری نظامی تهران پخش شد. فرمانداری نظامی با ریاست سپهبد رحیمی در این اعلامیه ساعات منع عبور و مرور را از ساعت 30/16 تا 5 بامداد اعلام كرد و در اعلامیه بعد این زمان تا 12 ظهر 22 بهمن تمدید گردید.<br /><br />اما مردم بیاعتنا به حكومت نظامی در خیابان¬ها بودند. از آن¬جا كه این خبر در میان مردم شایع شده بود نیروهای ارتش از شهرهایی هم¬چون قزوین به سوی تهران در حركتند، مردم شهرهای اطراف تهران از خانههای خود بیرون آمده و در خیابان¬ها و جادهها مشغول حفر خندق و ایجاد مانع شدند تا بدین وسیله از پیشروی نیروهای نظامی به سوی تهران ممانعت كنند. در شهر تهران نیز وسایط نقلیه بزرگ و اتوبوسهای شركت واحد تا آن¬جا كه توانستند شاهراه¬ها و خیابانهای بزرگ را مسدود كردند تا از این طریق مانع رفت و آمد ماشینهای نظامی و تانكها بشوند.<br /><br />22 بهمن: صبح 22 بهمن 1357 فرماندهان ارتش آماده میشوند تا در جلسه شورای عالی ارتش در ستاد كل بزرگ ارتشداران حاضر شوند. در ساعت 30/1 تعدادی از فرماندهان، معاونین، روسا و مسئولان سازمانهای ارتش در این جلسه حضور پیدا كردند. مهم ترین این افراد عبارت بودند از: عباس قرهباغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، احمدعلی محققی، امیرحسین ربیعی، كمال حبیباللهی و عبدالعلی بدرهای. جلسه با سخنان ارتشبد قرهباغی آغاز شد كه طی آن به تشریح وضعیت نیروهای ارتش و مشكلات آن ها پرداخت.<br />عبدالعلی بدرهای فرمانده نیروی زمینی از كمبود نیروهای تحت امرش برای كمك به فرمانداری نظامی و جلوگیری از ورود گردان پیاده لشگر قزوین پرده برداشت. آنچه در این جلسه گفته شد، همه حكایت از ناتوانی ارتش در برابر موج خروشان انقلاب داشت. سپهبد حاتم خطاب به فرماندهان ارتش گفت: به طوری كه تیمساران ملاحظه میكنید، با توجه به آخرین وضعیت خصوصی یگان¬ها كه فرماندهان نیرو تشریح كردند،به عللی كه همه میدانیم، ارتش در موقعیت خاصی قرار گرفته است كه نیروها بنا به اظهار فرماندهانشان قادر به انجام عملی نمیباشند. از طرف دیگر اعلیحضرت رفتهاند و بنا به اظهار نخستوزیر، مراجعه نمیكنند. ماهها است كه امور كشور تعطیل است... پیشنهاد من این است كه در این مناقشه سیاسی ارتش خود را كنار كشیده و مداخله ننماید.<br />در ساعت یك بعد از ظهر اعلامیه ارتش مبنی بر بیطرفی از رادیو پخش شد. شورای عالی ارتش در این اعلامیه از سربازان خواست تا به پادگانها باز گردند.<br />از سوی دیگر در آن روز نمایندگان مجلس شورای ملی به سفارش جواد سعید رییس مجلس به طور دستهجمعی استعفا دادند.<br />بعد از ظهر 22 بهمن روزی دیگر بود. سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و معاونش اولین افرادی بودند كه توسط مردم دستگیر و به مدرسه رفاه آورده شدند. پس از سقوط پادگان جمشیدیه در ساعت 7 بعد از ظهر، نیكپی، منصور روحانی و نصیری رییس سازمان اطلاعات و امنیت كشور¬(ساواك) كه در آن¬جا تحت نظر قرار داشتند توسط مردم دستگیر شدند.<br />روزنامه كیهان روز یك شنبه 22 بهمن نوشت: «قسمتهای وسیعی از تهران پس از ساعت ها جنگ و گریز، به تصرف نیروهای مسلح مردم و نیروی هوایی كه به مردم پیوسته است در آمد. شدیدترین برخورد بین واحدهای مخصوص گارد شاهنشاهی شب گذشته، هنگام تصرف كلانتریها و مواضع مهم شهر كه تاكنون دراختیار فرمانداری نظامی و شهربانی بوده است، صورت گرفت. یكی ازاین برخوردها هنگام تصرف كلانتری 6 واقع در میدان ثریا روی داد... در جریان برخوردهای شب گذشته و دیروز بعد از ظهر، نیروی هوایی و مردم مسلح با گارد شاهنشاهی، تعدادی تانك منهدم شده و به تصرف مردم در آمده است. یكی از این تانكها زیر پل میدان فوزیه منهدم شد. در فاصله میدان فوزیه تا پمب بنزین، واقع در خیابان دماوند، خبرنگاران كیهان چهار تانك منهدم شده را شمارش كرده و عكس آن¬ها را گرفتهاند. در همین فاصله، تعداد زیادی جیپ و كامیون متعلق به نیروی زمینی، منهدم شده است. تقریبا تمام كسانی كه مسلسل و تفنگ به دست دارند صورت خود را برای شناخته نشدن سیاه كردهاند. تعدادی از افراد نیروی هوایی لباس شخصی پوشیدهاند و برخی از این افراد هنوز لباس نیروی هوایی به تن دارند و برخی دیگر فقط كت یا شلوار شخصی به پا كردهاند. از جمله سلاحهایی كه افراد مسلح نیروی هوایی و مردم عادی به دست دارند و در عملیات سركوب نیروهای گادر شاهنشاهی و برخی واحدهای نیروی زمینی شركت دارند، عبارتند از: مسلسل دستی، كلت، تفنگ ام یك و ژ3، سلاح سازمانی ارتش ایران و مسلسلهای سنگین كه تعدادی از آن¬ها را از روی تانكهای منهدم شده، باز كرده و در مواضع حساس مستقر كردهاند. سنگرهای خیابانی هم¬چنان پابرجاست و با بارندگی دیشب كاملا مستحكم شدهاند. در دهانه كوچههای منشعب از خیابان دماوند، نیروی هوایی و شهباز كه ما از آنها دیدن كردیم، سنگربندی شده در روی بام خانهها نیز كیسههای شن و خاك دیده میشود كه پشت آنها افراد مسلح برای مقابله با حمله احتمالی گارد شاهنشاهی و سایر افراد مسلح، سنگر گرفتهاند. تعدادی تفنگ مخصوص شلیك گاز اشكآور نیز مردم به دست آوردهاند...»<br />تهران، در 22 بهمن صحنه جنگ خونین مسلحانه بین مردم و سربازان طرفدار حکومت پهلوی بود. مراكز حساس دولتی یكی پس از دیگری به تصرف انقلابیون در آمد. رادیو تهران كه از ساعت 11 ظهر 22 بهمن در محاصره نیروهای مردمی قرار داشت، در ساعت 2 بعد از ظهر كاملا در اختیار آنان قرار گرفت. اولین كلامی كه از رادیو پخش شد و به گوش مردم رسید نوید فتح این مركز را میداد: «توجه بفرمائید، توجه بفرمایید. این¬جا تهران صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب است.»<br /><br />با پیروزی انقلاب در 22 بهمن ماه 57 و با سرنگونی حکومت پهلوی، کارگران صنایع نفت نیز کار خود را از سر گرفتند. باین ترتیب، کارگران قهرمان صنعت نفت، پیشگام جنبش کارگری ایران در جریان پیروزی انقلاب 57 بودند.<br />یک نکته جالب در این دوره این است که مذهب تا قبل از سرنگونی حکومت پهلوی، در میان کارگران نفت مطرح نبود. در واقع تا پیش از 22 بهمن، هیچ نیروی سیاسی اعم از مذهبی و غیرمذهبی در میان کارگران نفت تشکیلات نداشت. از این¬رو، آن¬ها در سازمان¬دهی اعتراض و اعتصاب کارگران نفت نیز هیچ نقشی نداشتند. تمام اعتراضات و اعتصابات توسط رهبران خود کارگران و کمیته مخفی آن¬ها سازمان¬دهی می¬شد. هم¬چنین تنها مساله¬ای که در صفوف کارگران نفت مطرح نبود جدا کردن کارگران به مذهبی و غیرمذهبی بود.<br />بدین ترتیب، کارگران و به طور کلی مردم آزادی¬خواه جامعه ایران، در 22 بهمن 1357، به تاریخ 2500 ساله دیکتاتوری شاهنشاهی در ایران خاتمه دادند.<br />از دستاورد مهم و اساسی انقلاب 1357، اعلام موجودیت سازمان¬ها و احزاب سیاسی، تشکل¬های دمکراتیک زنان، دانشجویان، نویسندگان، روزنامه¬نگاران، قضات، هنرمندان، کارگران و دیگر اقشار جامعه بود. حکومت اسلامی، همه این تشکل¬ها را با لشکرکشی¬های وحشیانه نابود کرد و فعالین آن¬ها را نیز در زندان¬ها زیر وحشیانه¬ترین شکنجه¬ها و تجاوزات به قتل رساند و یا دسته دسته به جوخه¬های اعدام سپرد. دست¬کم سه سال نخست انقلاب 57، یعنی تا سال 60، نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی، جنگ نابرابر همه جانبه¬ای را بر علیه آن بخش از نیروهای انقلابی راه انداختند که هدف¬شان از انقلاب، برپایی یک جامعه دمکراتیک آزاد و برابر و مرفه و انسانی بود. حکومت اسلامی، انقلاب 57 مردم ایران با ارتش و پلیس حکومت شاه که دست نخورده باقی مانده بودند و هم¬چنین با بسیج همه نیروهای حزب¬الهی و آدم¬کش به شکست کشاند. بنابراین، کاری که حکومت شاه موفق به انجام آن نشده بود، این بار حکومت اسلامی به غیرانسانی¬ترین وجهی موفق شد انقلاب مردم آزاده ایران را به مسلخ بورژوازی داخلی و بین¬المللی برد.<br />خیزش اخیر مردم ایران، یک جنبش وسيع سراسری است که از تجارب و سنت¬های انقلاب 57 و هم¬چنین سی و یک سال مبارزه سخت و خطرناک با جانیان حکومت اسلامی برخوردار است. اگر نسل انقلاب بهمن سرکوب و کشتار شدند و یا آن¬هایی که امکان زندگی در داخل کشور داشتند در داخل کشور ماندند و آن-هایی هم که چنین امکانی نداشتند برای ادامه مبارزه خود اجبارا راهی خارج کشور شدند. نسل دوم بعد از انقلابیون 57، عموما نسل قبل از خود را قبول نداشتند و تا حدودی نیز سیاست گریز بودند. اما نسل سوم این انقلاب، راه نسل اول را در پیش گرفتند و اکنون سه نسل دست در دست هم در تلاشند وضع موجود را به نفع کارگران و مردم محروم و آزادی¬خواه تغییر دهند. اما این جنبش سیاسی و اجتماعی، همواره با افت و خیزهایی هماره است اما پیگیر و مداوم است. در هر حال اين يک جنبش وسيع، عليه کلیت حکومت اسلامی است که مدام در حال گسترش و پيشروی است و افق انقلابی دیگر را در چشم¬انداز خود و کل جامعه ایران قرار داده است. از سوی دیگر، روزبروز سیاست¬های راست و به ویژه جناح اصلاح¬طلب حکومتی کم رنگ¬تر و به حاشیه رانده می¬شود. چرا که جناح¬های حکومتی، همواره به دنبال آن سازش و مدارایی هستند که با تقسیم حاکمیت بین خود، آن را از بحران سیاسی موجود برهانند. اما آن چه که به عنوان فاکتوری مهم و سرنوشت ساز بده و بستان¬های جناح¬های حکومتی را به هم می¬ریزد گسترش اعتراضات مردم و رادیکال شدن آن است. از سوی دیگر، تجارب انقلاب 57 هم بی¬اعتباری چنین سیاست¬هایی در صحنه عمل واقعی نشان داده است. از اين نقطه نظر می¬توان محکم گفت که زمينه و فضای سياسی کنونی جامعه، اعتراضات و اعتصابات سراسری راديکال و انقلابی را فراهم کرده است که حاکمیت با سرکوب¬ها و تهدیدها و ترورها و اعدام¬هایش نمی¬تواند جلو پیشروی آن را بگیرد. هر سیاست جنایت¬کارانه¬ای که حکومت و نیروهای سرکوبگر آن مرتکب می¬شوند تنها خشم و نفرت و بی¬زاری مردم را از خود، هر چه بیش¬تر دامن می¬زنند.<br />اگر همه وحشی¬گری¬ها و سرکوب¬گری¬های سیاسی حکومت اسلامی را در کنار بحران اقتصادی فزاينده و فساد و دزدی¬های سران و مقامات عالی¬رتبه و نزدیکان آن¬ها قرار دهیم آن وقت با جرات می¬توانیم اعلام کنیم که جامعه ايران در آستانه تحولات سرنوشت¬ساز تاریخی و يک انقلاب عظيم مردمی قرار گرفته است.<br />انقلابی که در راه است بی¬شک به لحاظ اجتماعی و شیوه¬های مبارزه نظیر اعتصاب، اعتراض، راه¬پیمایی شبیه انقلاب 57 است اما از نقطه نظر اهداف و مواضع و سیاست¬ها تفاوت زیادی با هم دارند. اولا، هر چند که حکومت اسلامی یک حکومت جانی و ارتجاعی است اما مردم به ویژه نیروی جوان، از طریق تکنولوژی مدرن ارتباطی و هم¬چنین از طریق سه چهار میلیونی ایرانی که در خارج کشور زندگی می¬کنند در رفت و آمدها آن¬ها به ایران و نزدیکانشان به خارج کشور، فرهنگ مدرن خود را نیز با خود مبادله کرده¬اند. دوما، جامعه ما، حدود سه میلیون دانشجو دارد که اکثریت آن¬ها فرزندان خانواده¬های کارگری و محروم هستند اهداف مبارزات طبقاتی رادیکال و سوسیالیستی را دنبال می¬کنند. سوما، مهم¬تر از همه، جامعه ما، جنبش-های بالنده چون جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی دارد که با وجود همه ضعف¬هایشان دستاوردها و تجارب گران¬بهایی در عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی کسب کرده¬اند. بسیاری از نویسندگان، روزنامه¬نگاران و هنرمندان مبلغ و مروج فرهنگ مدرن انسانی و سکولار و چپ هستند. بنابراین، انقلاب آتی مردم ایران از همان نخستین روزهای پیروزی خود، زندان¬های سیاسی را برخواهد چید و بلافاصله همه قوانین غیرانسانی و ظالمانه چون قصاص، شکنجه، سنگسار و اعدام را ملغی خواهد کرد. در همه عرصه-های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رابطه یک¬سان و برابری را بدون در نظر گرفتن جنسیت و ملیت و باورهای سیاسی و مذهبی شهروندان برقرار خواهد کرد. مذهب را از دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی کاملا جدا کرده و مذهب به عنوان کاملا یک امر خصوصی افراد تلقی خواهد شد. روابط زن و مردم را در هم شئونات اجتماعی برابر اعلام خواهد کرد. به کار کودکان خاتمه خواهد داد و همه کودکان و جوانان بدون توجه به موقعیت خانوادگی آن¬ها، از تحصیل و بهداشت رایگان برخوردار خواهند شد. سرانجام هرگونه سانسور و اخنتاق از جامعه رخت بربسته و همه خلاقیت¬های انسانی شکوفا خواهد شد.<br />در چنین شرایطی، با گرامی¬داشت سی و یکمین سالگرد انقلاب 1357، فعال¬تر و پیگیرتر به استقبال انقلاب آتی بشتابیم!<br /><br />پانزدهم بهمن 1357 - چهارم فوریه 2010اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-87172743775469177932010-02-03T02:44:00.000-08:002010-02-03T02:52:44.986-08:00منصور حکمت / تاریخ شفاهی کومه له، از مقطع تشکیل تا پیوستن به حزب کمونیست ایران<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhQe3evZg_ikGlo9HC3ppn8pmBC5bX1G_KrG11rVa_mdMWzx9tBlTaypmvyBfybXiBCONHHdIn4VvzJ7aH4E28gE4dR4s2AhkRcxjjP8HAXseFzBrJesumVwssahMgM4xYnRZWRJeWecqy8/s1600-h/nadersoc.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 252px; FLOAT: left; HEIGHT: 261px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5433968343133667346" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhQe3evZg_ikGlo9HC3ppn8pmBC5bX1G_KrG11rVa_mdMWzx9tBlTaypmvyBfybXiBCONHHdIn4VvzJ7aH4E28gE4dR4s2AhkRcxjjP8HAXseFzBrJesumVwssahMgM4xYnRZWRJeWecqy8/s320/nadersoc.jpg" /></a><strong>بحث منصور حکمت در سمینار<br />تاریخ شفاهی کومه له، از مقطع تشکیل تا پیوستن به حزب کمونیست ایران*<br /><br />نوبت اول و معرفی</strong><br /><br />موضوع بحث امروز تاریخ شفاهی چپ است ومی پردازد به تشکیلات کومه له از مقطع تشکیل و تا پیوستن آن به حزب کمونیست ایران در سال ۱۳۶۲. دونفر از بنیانگزاران این سازمان: ایرج فرزاد و حسین مرادبیگی اینجا هستند. رفقای دیگری هم دراین جلسه هستند که آنهاهم احتمالا در این همین سطح در ابتدا درگیر بوده اند و کسان دیگری از حزب کمونیست کارگری ایران که در کشورهای دیگر زندگی می کنند، که آنها هم می توانستند در اینجا حضور داشته باشند. طبعا همه کمیته کردستان حزب می توانست در اینجا حضور داشته باشد و خیلی های دیگر هم دربیرون که می توانند راجع به آن دوره حرف بزنند، چون همه از فعالین آن دوره بودند. اما در اینجا بیشتر این دو رفیق گفتگو می کنند. علت اینکه من اینجا اسم خودم را به لیست سخنرانان اضافه کرده ام این است که دریک دوره ای از فعالیت کومه له از نزدیک درآن حضور داشته ام. کومه له سه کنگره داشت. در کنگره دوم می گوید که اتحاد مبارزان کمونیست خط مشی درستی دارد و بعدا تماسش با ما شروع می شود. کنگره سوم کنگره ایست که در آن برنامه حزب کمونیست ایران تصویب می شود و من در آنجا از طرف اتحاد مبارزان کمونیست سخنران مهمان بودم. در نتیجه رابطه پیش از تشکیل حزب، کومه له و ا.م .ک و این بحث که چطوری شد که کومه له کلا آمد توی حزب کمونیست ایران ، یک مقدار زیادی مشاهدات ما را هم در بر می گیرد و من آن جنبه هایی که به آن دوره تشکیل حزب یعنی یک سال و نیم قبل از تشکیل حزب (ازخرداد ۶۰ تا تشکیل حزب ) من هم مشاهداتی دارم که می توانم در اینجا بیان کنم. بعلاوه اینکه اینجا به عنوان مجری جلسه به سؤالاتی که از رفقا طرح می شوند یک مقداری به آن جهت می دهم که بتوانیم جنبه های بیشتری از بحث را بهتر بپوشانیم.<br /><br />چند نکته ای را از طرف انجمن مارکس هم بگویم. ما کارتهای عضویتی را که در ژانویه سال گذشته صادر کردیم قاعدتا یک سال دوام داشته اند. ولی با توجه به اینکه چند جلسه ای از جلسات انجمن کنسل شد در نتیجه کسانی که برای آن برنامه یکساله کارت عضویت را گرفته بودند و ما همه آن مباحث را هنوزنپوشاند ه ایم، این کارت عضویتها لااقل تا ماه آوریل و مه اعتبار دارد تا بتوانیم بحث کاپیتال و چند جلسه دیگری را هم با همین کارتها بپوشاینم. بعدش حتما رفقا تمدید بکنند بطوریکه با کمک اعضا، انجمن بتواند روی پای خودش بایستد تا بعدا انجمن بتواند سخنرانان را کمک کند که به اینجا بیایند و غیره.<br /><br />با اجازه تان جلسه را شروع می کنیم. هرکدام از رفقا ده دقیقه تا یک ربع و من هم چهار پنج دقیقه ای صحبت می کنم و بعدش جلسه را به صورت سوال و جواب پیش می بریم و هیچ گونه محدودیتی روی اینکه چه سوالاتی را مطرح می کنیم و یا چه جوری جواب می دهیم نیست. سعی ما این است که جوابها کوتاه باشند بطوریکه بشود سوالات زیادتری را مطرح کرد. همچین رفقایی که در سالن هستند و خودشان شهود این روند بوده اند می توانند بیایند و بیشتر حرف بزنند.<br />اجازه بدهید که من نکته ای را در رابطه با هدف جلسات تاریخ شفاهی اینجا بگویم .این تاریخی است که اگر فعالینش و شرکت کنندگان در آن ، این روایت را به دست ندهند ،این روایتها مقدار زیادی از دست میرود و از بین می رود بخصوص که تحریف هم قراراست بشود. بخشهایی در جامعه ذینفع هستند دراین که این تاریخ را لوث کنند، تحریف کنند و حتی به فراموشی بسپارند. درنتیجه خیلی تعیین کننده است که شهود یک واقعه تاریخی حرف بزنند، این نوارها و بحثهایی که اینجا می شود را اگر مثلا ده سال دیگر به آن نگاه بکنیم بهترین منبع است برای یک محقق تاریح احزاب سیاسی ایران و یا تاریخ سیاسی قرن بیستم ایران که بتواند برود و ببیند سازمانی به اسم کومه له و یا حزب کمونیست ایران چه جوری تشکیل شده اند، چه کسانی بوده اند و چه اتفاقاتی افتاده است؟ اگر چنین نوارهایی و یا ویدیوهایی از تاریخ بلشویسم و یا تاریخ ملی شدن صنعت نفت وجود می داشتند الان ما می توانستیم به راحتی بگوییم. که چقدر اینجا ارزش داشت.<br /><br />بحش مهمی از این بحث ارائه فاکتهای این قضیه است. هیچ اشکالی ندارد که رفقا به ذهنشان فشار بیاورند و دقیقا تمام کسانی که در فلان جلسه حضورداشته اند را اینجا بگویند. ما می خواهیم که گفته شود فلانی اینجا بود فلانی آنجا بود، اینها گفته شد، این اسناد تصویب شد، محل جلسه آنجا بود، ساختمانش کجا بود؟ شرایط چی بود؟ چه روزی بود؟ تمام اینها برای ما در این جلسه با ارزش است. هدف ارائه تحلیل سیاسی نیست بلکه روایت آن تاریخ و مستند کردنش در حضور یک عده انسان علاقمند و در نتیجه مجموعه ای از اسناد به جا گذاشتند، هدف کار تاریخ شفاهی این می باشد. می خواهم بگویم که این فرق دارد با یک سخنرانی در باره کومه له. کسی اینجا آنقدر که به فاکت و مشاهدات این آدمها، نقشی که آدمهای مختلف بازی کرده اند و روایت آن تاریخ برمی گردد، ما به تحلیل اینکه چرا اینجوری شد، نمی پردازیم ( تحلیل هم جایگاه خودش را دارد) ولی ما باید سعی کنیم که توازن مناسبی بین فاکت، خاطرات وغیره ازیک طرف؛ و تحلیل و جمع بندی از طرف دیگر وجود داشته باشد. فکر می کنم اول حمه سور شروع میکند، و بعد ایرج و بعد من.<br /><br /><strong>نوبت دوم</strong><br /><br />من خیلی کوتاه راجع به گوشه دیگری از مسئله به عنوان معرفی صحبت می کنم. الان جریان عبداله مهتدی از کومه له انشعاب کرده اند و اسم خودشان را گذاشته اند سازمان انقلابی زحمتکشان و می گویند میخواهیم برگردیم به سنت سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران، قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران. به نظر من یک دروغ خیلی آشکاری توی این حرکت وجود دارد. اینها وقتی می خواستند اسم خودشان را کومه له بگذارند ما اعتراض کردیم و گفتیم شما کجای این تاریخ قرار دارید؟ به چه عنوانی می خواهید این اسم را بردارید؟ و فکر می کنم که حزب کمونیست کارگری بود که اجازه نداد که جریان ابراهیم علیزاده به یک سازش با اینها برسند و با عبداله مهتدی به قول خودشان پنجاه پنجاه کمیته تشکیل بدهند و غیره. نوشته های رفقای ما بود که امکان این سازش را به آنها نداد. حتی فرض همه این است که گویا طرف حق دارد اسم خودش را بگذارد سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران قبل از تشکیل حزب. خود این خیلی دروغ بزرگی است. سازمان انقلابی زحمتشکان ایران (کومه له ) سه کنگره داشت و ۶ کنفرانس. در این سه کنگره، کنگره یک آن ایرج حمه سو در آن شرکت داشتند و راجع به آن صحبت کردند و گفتند که چه بحثهایی در آن شده است. سند مصوبات کنگره دوم اینجا موجود می باشد. این مقطعی است که کومه له به شدت به چپ می چرخد. در نیمه اول فروردین سال ۶۰ یعنی سه ماه قبل از حمله ۳۰ خرداد، اهمیت تاریخی برای همه ما در میان بیانیه ها و قطعنامه های کنگره دوم این جمله است:<br /><br />"در پایان لازم می دانیم کوششهای ارزنده ای را که از جانب رفقای ا.م.ک در راه مبارزه با پوپولیسم واکونومیسم و تثبیت تئوریک بینش پرولتری در جنبش کمونیستی ایران به عمل آمده و ما را نیز در طرد بینشهای انحرافی مساعدت کرده خاطر نشان کنیم."<br />عبداله مهتدی قاعدتا به این برنمی گردد. کنگره دوم کومه له کنگره ایست که کومه له در آن اعلام میکند که خط مشی کومه له، اتحاد مبارزانی می باشد. عبداله مهتدی کنگره دومشان را قاعدتا قبول ندارد. کنگره سوم جالب تر است. کنگره سوم برنامه حزب کمونیست ایران را تصویب می کند. در کنگره سوم، الان که به آن نگاه می کنیم خیلی اوضاع سمبولیک است. سه تا مدعو و سخنران داشتند در کنگره سوم که در محل زندان وقت کومه له برگزار گردید( اطراف مرز): جلال طالبانی،عزالدین حسینی و من. این سه تا آمده بودند که روی آن کنگره تاثیر بگذارند. یعنی الان که نگاه می کنی هرسه تاشان رامی بینی.هنوز این آدمها هستند و هنوز خط مشی هایی را نمایندگی می کنند. جلال طالبانی و عزالدین حسینی هر دو نگران کومه له بودند. نمی خواستند که کومه له پای تشکیل حزب کمونیست ایران برود، نمی خواستند برود پای این خط مشی. تنها کسی که از خود کومه له در آنجا حرف زد، عبداله مهتدی بود. چهار نفر سخنران پیش از دستور داشتند. کسی که آنجا حرف زد و برد من بودم یعنی خط مشی اتحاد مبارزان کنگره سوم را گرفت و برنامه حزب در آنجا تصویب شد. جلال طالبانی و عزالدین حسینی به عنوان آدمهای بازنده کنگره سوم از آنجا بیرون رفتند، با وجود اینکه آدمهای محبوب بودند و با احترام کامل، پروتوکل دیپلماتیک به هر دوی آنها ارائه شد. کنگره سوم کنگره ای بود که در آن اتحاد مبارزان آمد و جواب اتحادیه میهنی و ماموستا شیح عزالدین را داد و حرفش هم به کرسی نشست و همه آماده بودند و تصویب کردند و رفتند.<br />عبداله مهتدی به کنگره سوم سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران هم برنمی گردد و فقط می تواند برگردد به کنگره یک که رفقا راجع به محتوای کنگره یک مفصل صحبت کردند.<br /><br />می خواهم بگویم که سازمان انقلابی زحمکتشان کردستان ایران، سازمان پوپولیست و مائوئیستی نبود در تمام تاریخش که با طبق اخلاص می خواست همه چیز را بگذارد و برود پیش خلق (حالتی که امروز اینها به کار می برند) و اینکه گویا کاملا مخالف تشکیل حزب بود و خط مشی ویژه متفاوتی داشت با حزب کمونیست ایران و یا ا.م.ک و روی مارکسیسم انقلابی که گویا اینها الان از اینها پشیمان شده اند از اینکه چرا رفته اند توی حزب و الان برمی گردند به آن سازمان. برعکس، آن سازمان رفت پای تشکیل حزب و خودش شد یکی از محورهای اصلی تشکیل حزب. در نتیجه کسی نمی تواند برگردد و به خودش بگوید سازمان انقلابی زحمکتشان کردستان و به روی خودش نیاورد که در دو کنگره از سه کنگره آن که اسناد علنی دارد ( نمی دانم کنگره اول اسناد علنی دارد یا نه ). دو کنگره ازسه کنگره این سازمان سمبل چرخشش به سمت این جریان و اتحادش با این جریان و تشکیل حزب می باشد. و این برای من جالب است. من فقط به عنوان اینکه چه جوری توی این پروسه دخالت کردیم نکاتی را می گویم. آن موقعی که کنگره کومه له این را نوشت( اشاره به جمله ای که کومه له در کنگره دوم خود از اتحاد مبارزان کمونیست قدردانی کرده بود)، هیچ تماسی بین اتحاد مبارزان و کومه له تا آن لحظه نبود. شایع شد که اتحاد مبارزانیها از مدتها پیش در کردستان بارگاه زده اند و دارند روی کومه له کار می کنند و اینکه چه جوری اتحاد مبارزان، کومه له را خورد! ؟ در تهران حرف این بود. چون پیکار سعی کرده به کومه له نزدیک شود، رزمندگان سعی کرد، خط وحدت انقلابی و تیپهای مائوئیست تر آن موقع سعی کردند به کومه له نزدیک شوند. کومه له گویا یک جایزه ای بود آنجا برای اینکه بالاخره یک سازمان تهرانی آن را ببرد. یک سازمان توده ای و مسلحی که مطابق کتاب تئوریک هرکسی، "خلق ها" بودند که داشتند مبارزه می کردند. دیگر از این واقعی تر نمی شد یک سازمان توده ای چپ داشت. مائوئیست است که باشد، نیمه مستعمره ¬نیمه فیودال می گوید عیبی ندارد. مثل اینهایی که در فستیوال کان به فیلمهای ایرانی جایزه می دهند و می گویند برای خودشان خوب است. آنها هم می گفتند که این تئوریها برای خودشان خوب است دیگر! اگر ما آن را تصرف کنیم کار تمام است. این دیدگاه که این کومه له حالا دیگر نیمه فئوال نیمه مسعمره بودنش و حمایتش از کاندیداتوری رجوی توی انتخاب ریاست جمهوری را به توده ای بودن و مسلح بودنش می بخشید، جایزه ای بود که همه می رفتند و می بردندش و رفته بودند. خیلی از این سازمانها با کومه له تماس داشتند و من دوست دارم حمه سور وایرج و رفقای دیگر که اینجا هستند بگویند که چه فاکتهایی بود. ما تماس نداشتیم.غلام کشاورز (نمی دانم که چه تعداد از رفقا اورا می شناسند.عضو کمیته مرکزی و قدیمی اتحاد مبارزان کمونیست و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران بود که سالها قبل در قبرس ترورش کردند) یک جا بند نمی شد. تمام مدت سعی می کرد که تمام ایران را بیاورد توی اتحاد مبارزان کمونیست و او هر نوروز به کردستان می رفت. یک دفعه با جواد قائدی، یادش بخیر، رفتند و آنجا بحث می کردند یعنی همان برنامه ای که توی دانشگاه تهران قبل از انقلاب پیاده کرده بودند، رفته بودند توی سنندج و مهاباد و سقز پیاده بکنند. یک بار دور اول سال ۵۹ از کردستان برگشت و گفت که این بحث ارضی و اسطوره و غیره رفته توی کردستان و محافل می خوانند و ما گفتیم چه خوب! دفعه بعد سال ۶۰ برگشت و گفت کومه له میخواهد روی خط ما بیاید. گفتم غلام جان به خودت دلداری نده به هرحال اشکالی ندارد، باشد. بعد ما در جریان نوشتن برنامه اتحاد مبارزان و تصویب آن بودیم که شایع شد ( از قول غلام ) که کومه له به نفع اتحاد مبارزان موضع گرفته است و من خیل عصبانی شدم. رفتم سر قرار وبه غلام گفتم که چرا با شایعه می خواهی کاری بکنی؟ برنامه چیه؟ گفت: "نه اینطورشده! من برایتان نوشته می آورم" و بعدا معلوم شد که دقیقا اینطورشده. ما باور نمی کردیم که کومه له بدون هیچ تماسی از طرف ما، سرخود برود که یک سازمانی که مورد بایکوت پیکار، رزمندگان و وحدت انقلابی بود و به عنوان دشمن هم به آن نگاه می کردند و دارند محافل طرفدار اتحاد مبارزان را در داخل خودشان اخراج می کنند، یکهو از کردستان از طرف سازمانی که اصلا احتمال این را نمی دیدیم که برود روی این خط و این شهامت را داشته باشد که بگوید ما روی این خط هستیم. و این همه تصویر را زیرو رو کرد و ما خیلی سریع تماسمان را با آنها برقرار کردیم، در واقع آنها برقرار کردند. ما روی قطعنامه های کنگره دوم انتقاد داشتیم و گفتیم که اینها چپ می زنند. گفتیم که مسئله ملی و مسئله ارضی را دارید بی ارزش می کنید و اینها مسایل واقعی هستند و یک نوشته ای تهیه کردیم و اینها را نقد کردیم و گفتیم که این قطعنامه های کنگره دوم چپ روی است. یک نامه ای از عبداله مهتدی آمد که خیلی تشکر کرده بود و این (انتقاد ما) را نشان دهنده بینش عمیق ما دانسته بود و زنده باد گفته بود و رفتند توی کنفرانس ششم و باز هم آنجا گفتند که اتحاد مبارزان اینها را گفته و جزوه ما را توی اعضاشان در کردستان پخش کردند و( مواضع نادرست کنگره ۲ در رابطه با مساله ملی) را تصحیح کردند. اگر آنها را بخوانید (منظور قطعنامه های کنگره دوم ) یک موضع خیلی تروتسکیستی روی مسئله ملی دارند و موضعشان روی مسئله ارضی کاملا واقعیت آن را رد می کند. کاملا میخواهند "پرولتری" و شهری بشوند در صورتیکه در چهارچوب روستایی و متن مسئله ملی داشت فعالیت می کرد. ما گفتیم که اگر این کار را بکنید شما منزوی می شوید.<br />به هرحال دوسه ماه بعدش درست قبل از سی خرداد، سعید یزدیان و عمر ایلخانی زاده از طریق اسماعیل مولودی که مسئول تهران کومه له بود تماس گرفتند و اسماعیل با یک اکراهی (فکر می کنم اسماعیل جزو آنهایی بود که اصلا به اتحاد مبارزان علاقه نداشت ومی گفت که این چیه که با اینها میخواهید همکاری کنید چون توی کوران بدگویی سازمانهای دیگر روی ما، اسماعیل با پیکار، رزمندگان و محافل نبرد تماس داشت و با سهندیها تماس گرفتن فکر می کنم خیلی براش سخت بود) به هرحال دستور از مرکزآمده بود و تماس گرفت و قرار گذاشتیم. سعید یزدیان و عمر ایلخانی را تحویل ما دادند و ما بردیم زیر زمین در خیابان فرح که ما آنجا زندگی می کردیم. با عمر و سعید یزدیان شروع کردیم به بحث روی همین مسائل. آنها هم نگران بودند، عمر ایلخانی زاده زیاد نه، ولی سعید یزدیان معلوم بود که دو دل است و دارد خودش را قانع می کند و می خواستند، شاید با آن پروسه "بیوگرافی"( که ایرج و حمه سور به وزن آن در جلسات کومه له اولیه اشاره کردند) ببینند که ما چه جوری هستیم؟ مثلا اگر روزی دعواشون شد ما می رویم از آنها دفاع کنیم(خنده حضار). یعنی حس می کردی که زیر ذربین سیاسی هستی و از نظر فردی زیر ذره بین هستی ولی خوشبختانه جور شدیم با هم. یادم می آید که عمر ایلخانی زاده همانجا گفت برویم و وحدت کنیم و خوابید و گفت من خسته شده ام و باید برویم هرچی زودتر وحدت بکنیم. سعید یزدیان گفت بیخودی قول نده و تازگی هم فکر می کنم که عمر در کمیته مرکزی کومه له هم نمانده بود ولی این گویا هیچ تاثیری روی اتوریته اش نداشت چون از قول کومه له امضا کرد! سعید یزدیان معلوم بود که آدم جدی تر و عمیق تری است و دارد گزارش میدهد. کسانی که عمر ایلخانی زاده را میشناسند میتوانند تصور کنند که او به هیجان می آید و به عنوان رئیس جمهور آمریکا! زیر هر چیزی امضا میگذارد!<br /><br />قرارشد که یکی از ما به کردستان برود که من رفتم و این مصادف شد با ماجرای سی خرداد و بگیرو ببندها و بکش بکش. ولی ما همچنان قرارهایمان را داشتیم. ما در یکسال بعد از سی خرداد مدام توی خیابان با کومه له ای ها اینطرف و انطرف می رفتیم، اسناد رد و بدل می کردیم و کمیته های مشترکی داشتیم با این هدف که بیشتر با هم آشنا شویم.<br />من بعدا با کمک خانواده یکی از جانباختگان کومه له (فکر می کنم ایرج فرزاد می داند که دقیقا چه کسانی بودند) به سنندج رفتم. از طریق سنندج و از طریق معروف کیلانه (که بعدا دستگیرشد و تواب و مامور حکومت شد) آمد و ما را همراه دو سه نفر دیگر در سالگرد کاک شوان بیرون برد و تحویل مظفرمحمدی و هوشنگ ختمی در منطقه دیواندره دادند و از آنجا دیگرآسان بود. شب سوار ماشین شدیم و توی منطقه آزاد روی خط آسفالت رفتیم بوکان. بوکان شهری بود شبیه به شهرهای توی فیلمها که همه هفت تیر بسته اند و دارند سینما می روند و ساندویج می خورند. فکر می کردی اگر الان اگر من با یکی دعوام بشود اسلحه می کشد و میزند. شهر است ولی همه در آن مسلح هستند.<br /><br />یک روزبوکان ماندیم و ما را بردند "باغ ملا"، در اطراف ده "آجی کند"، که مرکزیت کومه له آنجا بود. و در انجا راجع به نوشتن برنامه و غیره حرف زدیم. حدود یک ماه ونیم من آنجا بود که ایرج و حمه سورو رفقای مرکزیت کومه له را دیدم که خیلی مناسبات خوبی بود که بعدا می توانم توی جزئیاتش بگویم که چی گذشت و چه چیزها گفتیم. قرار شد که من برگردم و یک برنامه مشترک بنویسیم یعنی برنامه اتحاد مبارزان را مبنا قرار بدهیم که این برنامه را نوشتیم و بردیم.<br />دفعه دوم در زمستان سال ۶۱ بود که من و ایرج آذرین رفتیم و ایرج آذرین توی سرما و کولاک و راهپیمایی آپاندیسش عود کرد تا پای مرگ رفت و بردندش بیمارستان. یادش بخیر دکتر درویش و دکتر احمد سنه که یکی از بچه های ما بود او را جراحی کردند که خود دکتر درویش در سوئد بر اثر بیماری سرطان درگذشت.<br /><br />عبداله مهتدی مرددترین آدم بود. یک شب وقتی که همه توافق کردیم که این برنامه مشترک است و به رای می گذاریم توی سازمانها و می رویم پای این کارها، یکهو عبداله گفت که مطلقا این کار را نکنیم. فکر کنم ابراهیم علیزاده و شعیب ذکریایی او را به درون اتاقی بردند و با او دعوا کردند که آبرویمان می رود، ما با اینها شیرینی خوردیم و نمی توانیم دیگر زیرش بزنیم. عبداله بالاخره روز بعدش یک مقداری خونسرد شد ولی معلوم بود که تردیدهای جدی دارد. گفت که اگر این تئوریها همه اش غلط باشد، آن وقت چی؟ ما گفتیم خوب چاره ای نیست می توانیم مبارزه را بیرون این چهارچوب پیش ببریم و شما میتوانید توی سازمان تان کارکنید تا بعدا به جای متحدتری می رسیم. معلوم بود که هم از بافت تشکیلات خودش مطمئن نبود و هم از آینده خودشان. عبداله مهتدی الان که راجع به تردیدهایش دارد حرف می زند، به نظر من او این تردیدها را همیشه با خودش آورده و به یک معنی شاید compliment و تعریف و (راه آمدن) با تردیدهائی بود که مدام در نبرد با آنها در ده سال قبل با آنها بوده و تا وقتی که ما ولش نکردیم، او ول نکرد. در حالیکه به نظر من این تردید را همیشه از اول داشت. مدام در جنگ بود با خودش. آنطرف سمبلهایی مثل شیخ عزالدین و جلال طالبانی مدام در زندگی عبداله مهتدی حضور دارند، و اینطرف ما. آن سه نفری که در کنگره سوم کومه له روبروی هم قرار گرفتند و بحث کردند مدام توی زندگی این تشکیلات حکم راندند و بالاخره این پدیده از همانجا و از همان محل قاچ شد. یک عده ای رفتند که آن تاریخ را احیا کنند که عبداله مهتدی نمونه اش است.<br /><br />به هرحال برنامه مشترکمان را نوشتیم من برگشتم و ایرج آذرین همانجا ماند و هنوز او را مداوا می کردند. ما هم به خانواده اش گفتم که زنده است و حالش خوب است و می آید. به مجرد بازگشت من به تهران، گفتند که اتحاد مبارزان ضربه خورده و من فوری گفتم که به نظرمن باید رهبری اتحاد مبارزان را به کردستان ببریم و یک لیستی تهیه کردیم و در جلسه تاریخ شفاهی اتحاد مبارزان گفتم که چی گذشت. من، حمید تقوایی و خسرو داوراز کمیته مرکزی قرارشد که برویم و بعدا کسان دیگربیایند. ما بلافاصله به فاصله یکی دو ماه (تا کومه له توانست مقدمات بردنمان را جور کند ) به کردستان منتقل شدیم. اینجا بود که ما در کنگره سوم شرکت کردیم. یعنی بار سوم که ما آمدیم و سفری بود که دیگر اتحاد مبارزان آمده بود بیرون و قرار شد که رهبریش در کردستان مقیم بشود. ازآنجا هم حدود یکسال یعنی هم ما و هم کومه له مقر مرکزیتمان در کردستان بود و پروسه تشکیل حزب که تقریبا یک پروسه مشترکیست و همان قدر ما شاهد و ناظر ان هستیم که رفقای مرکزیت کومه له.<br />کمیته برگزار کننده حزب تشکیل شد، خود مسائل کومه له مثل مشی توده ای، مشی نظامی. مدام ما هم توی بحثهایش کشیده می شدیم. سمینارهای شمال و جنوب برسر تشکیل حزب برگزار گردید.<br /><br />اینها نکاتی بود که در چهارچوب کومه له می شود روی آن صحبت کرد. می خواستم بگویم تجربه ای که ما داشتیم این بود که کومه له هیچ کسی روی آن کار نکرد که بیاید روی این خط، خودش رفت. سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان رفت روی این خط، نه تشکیلات کردستان حزب کمونیست ایران. وقتی که کومه له سازمان انقلابی زحمتکشان بود از دو سال قبلش تصمیم گرفت که برود روی این خط و پای آن ایستاد. شعیب ذکریایی مقالات مفصلی داشت تحت عنوان از کنگره اول تا کنگره دوم که چه جوری این تغییر خط مشی را دادند. به نظر من الان باید بنویسند از کنگره دوم به کنگره اول و یا از کنگره هفتم به کنگره اول! مسیر را باید عوض کنند. این پروسه اینجا شروع شد. اتحاد مبارزان به اعتبار خود کومه له در سرنوشت آن نقش پیدا کرد و تاثیر زیادی گذاشت روی آن و ما هم از یکسال قبلش با این تاریخ چفت شدیم. نحوه تشکیل حزب هم در ادامه بحث به آن می رسیم که چگونه حزب تشکیل شد.<br /><br />برای ادامه بحث من پیشنهاد می کنم که دوره بندی کنیم. یعنی اول دوره قبل از علنی شدن کومه له (از تشکیلش تا مقطع انقلاب ۵۷) این را در بخش اول بحث بپوشانیم. در باره مسائلش، ترکیب آدمها و غیره حرف بزنیم. بعد بیایم دوره انقلاب و بعد دوره تشکیل حزب، به این سه بخش تقسیم کنیم. در نتیجه سوالاتی که الان راجع به نفس پیدایش کومه له تا مقطع انقلاب ۵۷ را مطرح کنیم. من می خواستم فقط یک لیستی از آدمهایی که توی تشکیلات بودند، همه کسانی که یادتان است، موقعیت تشکیلاتیشان، کی مقدم بر دیگری آمده بود و سیستم اداریش یعنی کی رئیس کی بود؟ آیا سلسله مراتب داشت؟ واقعا یک سازمان بود؟ محافل بود؟ چه بخشی زندان بودند و چه بخشی بیرون؟ یک مقدرای فاکتهای مربوط به اینکه ترکیب و شکل کارو غیره.<br /><br /><strong>نوبت سوم</strong><br /><br />مي خواهم چند نكته اى را در باره بعضي اشخاص و و روابطى كه اينجا مطرح شد، اشاراتی داشته باشم.<br />يكي راجع به شيخ عزالدين حسيني است. من فكر مي كنم كه اگر شما شيخ عزالدين را از درون كردستان بحث كرديد، از بيرون او كس ديگرى بود. چرا؟ به خاطر اينكه به او اخوند "سرخ" مي گفتند. به او مي گفتند آخوند "كمونيست". همانطوری که وقتي شما نگاه مى كنيد در حكومت آخوندى، آخوندى مانند مثلا اشكورى مهم مى شود. چون كه نه فقط سكولاريست است، بلكه آخوند است كه سكولاريست است. فكر مي كنيم كه توى حكومت پارتى داريم. فكر مي كنيم يكى از خودشان آمده است اينطرف. و يا مثل سياه پوستى كه فكر مى كند يك سفيد پوست راديكال ميتواند نقش بازى كند در دفاع از امر او چونكه مال آن طرف است ولی از امر من دفاع میکند. درسال ٥٩ آخوندى كه از چپ دفاع بكند به نظر توده اهالى مى امد كه خودش اخوند است و دستش به جايى بند است، زورى دارد، نميتوانند بزنندش، نفوذ كلام دارد، ولى آخوند "چپى" است. وقتيكه شيخ عزالدين در دانشگاه تهران سخنرانى كرد، قلب مردم تهران را ربود! اينطور نبود كه شيخ عزالدين فقط در محل و به خاطر كومه له مطرح شد. شيخ عزالدين به تهران آمد ودر مركز به عنوان يك آخوند چپ از دموكراسى، از راديكاليسم و اينها حرف زد. از كمونيست ها دفاع كرد و گفت كه اينها هم سهم مشروعی دارند، بايد بتوانند حرف بزنند و فعاليت بكنند. كسي كه هيچ وقت او را نمي شناخته مي گفت كه يك آخوند چپ پيدا شده است. اين روحيه كه يكي از خودشان، از همان اليت سياسى جامعه دارد حالا از چپ ها دفاع مى كند، تاثیر داشت. شيخ عزالدين را به عنوان يك آخوند چپ توى ايران مشهور كرد. اگر همين نظرات را به عنوان يك مكلا مى گفت چيز عجيبى نگفته بود. از اين تيپ ها زياد بودند. اما شيخ عزالدين به عنوان يك آخوند توانست آخوند چپ محسوب شود. تداعى شدن كومه له و عزالدين حسينى در اذهان عمومى قوى بود. همه فكر مى كردند كه او عضو كومه له است. ما عادت داشتيم و هميشه مي گفتيم كه كمونيست ها بالا هستند و بقيه پايين. در نتيجه اگر شيخ عزالدين با كومه له است پس در نتيجه كومه له بالاتر از ايشان است. در عمل وقتيكه من به كردستان امدم و در دهى مستقر شديم و شيخ عزالدين هم محلش در ده بغل ما بود، ما تماس هايي بعضا با شيخ عزالدين پيدا كرديم. به نظر من شيخ عزالدين در درون رهبری کومه له احترام عميقى داشت. نمى شد به او بند كرد. يك دفعه فاتح شيخ در جزوه اى مى خواست كلمه "رفاه" را به كردى ترجمه كند و پيشنهاد كرده بود كه بنويسيم "باش بژیويه تى". داشت با ماموستا و فكر مى كنم كه صلاح مهتدى و دیگران نشسته بودند و همه حضور داشتند. فاتح شیخ داشت نظر خواهى مى كرد. من گفتم كه چه اشكالى دارد كه بنويسيم رفاه؟ شيخ عزالدين بشدت عصباني شد و از اتاق بيرون رفت! دكتر جعفر گفت كه اينجا، جلوى اينها نبايد اينجورى حرف زد. شیخ عزالدین عبایش را ورکشید و رفت!<br />من گفتم كاش زبان همه اين مملكت، دسته جمعى انگليسى بشود. چه اصرارى داريم كه زبان را احيا كنيم؟ اين ديگر "سمبل شوينيسم فارس" نیست چون طرف گفته است که زبان بايد انگليسيى بشود. شیخ عزالدین رفت و حضار و دیگران گفتند که جلو شیخ آبروی همه مان را برد!<br /><br />يكى ديگر از اين اشخاص جلال طالبانى است. چهره اى كه از بيرون از طالبانى بود اين بود كه او يك كرد است كه دارد در مقابل "آش بتال" بارزانى مقاومت مي كند. كسى كه اسلحه دستش گرفته و دارد مى چرخد. در دوره اموزشى سربازى من، افسر ارتش و فرمانده ارتش ايران با یک ابهت از جلال طالبانى حرف مى زد. مى گفت كه طالبانى با نيروهايش از سردشت وارد ايران شده اند و از پيرانشهر بيرون رفته اند. مى گفت من خودم شاهد اين بوده ام و يا من مى روم تا عمق ٧٠ كيلومترى خاك عراق براى اينكه به طالبانى كمك كنم.<br /><br />طالبانى ايميج راديكالى داشت. در مورد جلال طالبانى هم در درون كومه له احترام خودبخودى و غير انتقادى وجود داشت. یعنی اينطور نبود كه مواضع او را نگاه كردی و دیگر قبولش داريم. اولا خود طالبانى در فاز قبل همانقدر مائويست بود كه شما توصيف كرديد(اشاره به صحبتهاى ديگر سخنرانان). او هم همين دعواى تضادها را از بر بود. اينها را خوانده بود و خودش از مائوئيستهاى آن دوره بود به اضافه اينكه يك شخصيت معروف و مسلحى شده بود كه داشت كارش را ميكرد. علاوه بر اينها روابط او باكومه له خيلى خوب بود، يعنى يك حالت پدرانه حس می كرد. يادم مى آيد كه در كنگره سوم قرار بود كه طالبانى بيايد و يك دفعه همهمه شد در محل كنگره. من گوشه اى نشسته بودم و سيد ايوب نبوى آمد و گفت كه شما ناسلامتى رهبر يك سازمانى هستى، بلند شو و برو جلو مگر نمى بينى كه جلال طالبانى دارد مى آيد؟ همه بلند شدند و جلال طالبانی با همه ابهت اش رفت توی سالن. اينطور نبود. اصلا انتقادى به طالبانى نبود. فكر مى كردی كه او سمبلى است. شايد با پرنس سيهانوك بخواهى مقايسه اش بكنى وقتى كه با خمرهاى سرخ رفيق بود. او هم با ما است. اينطورى بود.<br /><br /><strong>در باره رهبرى كومه له</strong><br /><br />در مورد خود رهبرى كومه له، عبداله مهتدى و بچه هايى كه من ديدم مي خواهم چند نكته اى را به عنوان يك ناظر خارجى بگويم.<br />اول از همه من از سعيد يزديان خاطرات خيلى خوبى دارم. اين درسته كه او راگرفتند، به او تواب گفتند و در آخر هم اعدامش كردند. ولى سعيد يزديان مى توانست تا يك سال بعد از دستگيريش خيلي از اتحاد مبارزانيها را لو بدهد. يكى از كسانى را ميتوانست لو بدهد، كه خانه اش يك لولايى بود براى اين نوع كارها، خانه هايده درآگاهى بود. مي دانست كه بارها در منزل هايده در آگاهى جلسه كومه له و اتحاد مبارزان كمونيست برگزار شده است. هنوز هم وقتي كه حميد تقوايى به تهران رفت كه بچه هارا براى كنگره ا.م.ك بياورد در منزل هايده در اگاهى مستقر شد.<br />سعيد يزديان تا يكسال بعدش ميتوانست شرت و پرت همه ما را رو كند. ميتوانست اسمهاى واقعى ما را رو كند و كارى كند كه همه بدانند. او اين كارها نكرد. من تصور نمى كنم كه سعيد يزديان نشست و ليست داد. من واقعا همیشه علاقه و محبت خاصى به او داشتم و وقتى هم او را دستگیر كردند واقعا خيلى گرفته شدم.<br /><br />تاثير اوليه عمر ايلخانيزاده و سعيد يزديان روى ما واقعا مثبت بود. عمر آدم هنوز هم به نظر من شيرين و دوست داشتنى است. مصاحبت با عمر ايلخانيزاده هميشه براى من شيرين بود. دوست داشتم كه ببينمش و با او حرف بزنم. مواضعش به كنار و راستش خيلى سريع هم موضعش را بسرعت عوض مى كرد و در نتيجه اختلافات حل و فصل مى شد. ولى شخص خودش برای خنديدن، بحث كردن و بى غل و غش داد و بيداد كردن خوب بود.<br />من وقتى به اردوگاه آمدم و رهبرى كو مه له را ديدم، واقعا احترام عميقي به آنها پيدا كردم. ابراهيم عليزاده، عبداله مهتدى، شعيب ذكريايى، حمه سور، ايرج فرزاد، محمد شافعى، فاروق، فاتح شيخ، سيد حسن قادرى و ... همه شان خيلى آدم هاى فوق العاده شريف و بى غل و غشى به نظرم آمدند. براى من كه يك مدتى توى سازمانهاى چپی مشغول سر و كله زدن بودم براحتى مى فهميدی كه چه تفاوت فرهنگ سياسي اى اين آدم ها دارند. یا براى مثال رهبرى سازمانهاى كوچك تهرانى که با آنها طرف میشدی. در آنها هميشه يك حالت توده خوری حس میشد، مثل رفتار اين گروهها با ما كه مي خواهند خودشان را بالاببرند، تو را پايين بياورند و مى خواهند بگويند كه من از تو بزرگترم و دستم دراز تره. يك حالت تفرعن و رقابتى كه الان براى مثال بين سازمانهای متفرقه اتحاد چپ كارگرى و طوفان و ... مى بينى. این احساس را از خيليشان مي گرفتى. تازه نه تيپ هاى بالاشان. من هيچوقت رهبرى پيكار را نديدم.<br />جواد قائدب خيلى رفيق خوبى بود. منتهى وقتى سر قرار رزمندگان مى رفتى از هر سه نفرى كه مى ديدى دوتاش آدم هايى بودند كه مى گفتى كاش زودتر اين قرار تمام بشود و بروم خانه ام. ولى به نظر من كومه له يك عده آدم فهيم، اجتماعى، بى غل و غش و رفيق به نظر آمدند. يك فرهنگ ديگر. درست است كه از نظر سياسى و تئوريك و كليشه هاى سياسى اي كه بحث مي كردند از پيكار و رزمندگان عقب تر بودند، ولى وقتى پاي صحبت عبداله مهتدی، يا ابراهيم عليزاده، شعيب ذكريايى، ايرج فرزاد، حمه سور و... مى نشستى مى ديدى كه اينها آدم هاى خيلی بالاترى از آن كسانى هستند كه من توى تهران براى مثال سر قرار مى ديدم. اين كنتراست را مى ديدى و حس می كردى. براحتى مى شد ديد كه طرف واقعى است. شايد به اين دليل كه رهبرعده زيادى بودند و مسئوليت هاى واقعى داشتند. صحبت پرتاپ كليشه و يا براى مثال من مى گويم سوسيال امپرياليسم و تو بگو فلان، نبود. مساله داشتند. و مسائلشان فرق داشت. حتى در يك سطح اخلاقى هم آدم هاى راستگويى به نظرم آمدند. به شدت راستگو بودند. من حس نكردم كه اينها دارند ما را بازى مى دهند و يا دارند اداره مى كنند. فكر مى كردم كه دارند حرفشان را مي زنند.<br />عبداله مهتدى به نظر من خيلى آدم مستعدى بود. و يكى از آدم هايى بود كه فکر میکنم حيف شد. به اين خاطر كه نتوانست به جنگ ناسيوناليسم درونی خودش و آن انتظارى كه از خودش به عنوان يك رهبر كرد داشت، برود. احساسی كه توى خانواده اش در طول سالها از او ساخته بودند كه اين عبداله عروج مى كند و به عنوان ناجى ای كه از طبقه حاكمه آمده، جماعت كردستان را نجات می دهد. توى گوشش خيلى خوانده اند كه اين خيلی با ستعداد است، خوب حرف مى زند، خوب مينويسد و مى تواند آدم بزرگى بشود. اين تصوير را آنقدر با خودش حمل کرد كه به نظر من اگر يك لحظه مى نشست و بخودش می گفت كه من خودم را براى چه امری بزرگ مى كنم، اگر نگاه میکرد به اينكه خوب عزالدين حسينى اين است، جلال طالبانى آن است و يكيه تى( اتحادیه میهنی کردستان عراق) اين است، طور دیگری میشد. هيچوقت ننشست به طور واقعى حزب دمكرات، يكيه تى، ماموستا شيخ عزالدين حسينى و اينها را به عنوان پديده هاي اجتماعى نقد بكند و بگويد كه من يك دریا با اينها اختلاف دارم. هميشه اينها را موئتلفين آتى و دوستان حال و اينده می ديد و اين را هميشه با خودش حمل مى كرد. از نظر شخصى به نظر من عبداله مهتدى آدم سالمی بود. آدمى بود كه ميتوانست ياد بگيرد، حرف بزند. ميتوانست رشد بكند و داشت رشد مى كرد. راستش يك درجه اى فكر مى كنم اگر مثلا كسى به جاى اينكه فعاليت سياسى بكند، وظيفه اش اين بود كه روى عبداله مهتدى كار بكند، وقت بگذارد و از عبداله مهتدى كسي را بسازد كه الان سهم داشته باشد. متاسفانه وقتى حس كرد كه در آن جمع مقابل راهش نمى دهند، به نظر من وقتى حس كرد كه آن جمع كانون كمونيسم كارگرى، آن جماعت كمونيست كارگرى با من موضع دارند و من را راه نمي دهند بر گشت به عقبتر از آنچيزى كه خودش تا آن لحظه آمده بود بود؛ و رفت بغل كسانی قرار گرفت كه در آن لحظه قبولش داشتند. من اينطورى فكر مى كنم، و گر نه احساس اوليه اى كه من از او گرفتم فوق العاده آدم دلچسب، قابل مصاحبت و فهميده اى بود. به نظر من عبداله مهتدى آدم مدرنى بود. راجع به مسائل فرهنگى كسى بود كه بسرعت خودش را با فرهنگ اروپايى تطبيق داد. هنوز هم فكر مى كنم هر چه قدر هم كه عقب گرد سياسى كرده باشد، من باور نمى كنم كه عبداله از فرهنگ شخصی اش عقب رفته، يا رابطه اش با فرزند و همسر و رابطه اش با جامعه .<br />ابراهيم عليزاده هم همينطور. من همه آنها را آدم هاى خيلى دوست داشتنى مى ديدم كه به مجرد اينكه پايت را از كردستان بيرون مي گذاشتى، دلت برايشان تنگ مى شد. من و ايرج به خصوص توى اون دوره يك مقدار فيلم هندى روى آن كوهها با هم بازى كرده ايم. شلوارش را تا زانوهايش بالا مى كشيد و آواز سنگام مى خواند!<br />مي خواهم بگويم كه تصوير من از آنها اين بود كه يك عده آدم واقعى تر با مسائل واقعى تر بودند ولى از سطح نظرى جنبش و موقعيت ابژكتيوى كه با آن روبرو هستند، عقب تر هستند. اگر طرف توى تهران راه مى رفت مجبور نبود كه رعايت اهالى تهران را بكند و يكجور ديگر لباس مي پوشيد ولى آنجا فكر ميكرد كه اگر من الان اين اهل ده را برنجانم آخ آخ خيلى بد مى شود. طول كشيد تا اينكه يكى بگويد خوب بايد آنها خودشان را تغيير بدهند، تو چرا خودت را تغيير مى دهى؟ همه جاى دنيا مردم از ايده هاى پيشرفته تر تبعيت مى كنند و اينجا تو دارى خودت را به رنگ عقب مانده ها در مى آورى؟ فكر مي كنم ترس از اينكه توده ها را از دست بدهيم و توده ها از ما دور شوند باعث شده بود كه حتى عقبگرد بيشترى از آن چيزىكه لازم بود، بكنند.<br />به هر حال تصوير عمومى من از كومه له اين بود. الان خيلى عوض شده اند و هيچ حكمى در مورد الان آن آدم ها نمى توانم بدهم. ولی انموقعى كه اولین بار اينها را ديدم فكر كردم كه ١٠ تا ٢٠ ادم حسابي گير آورده ايم كه مى شود با آنها كار كرد و فكر مى كنم ٧ تا ٨ سال پای اين تعهد ايستاديم و كار كرديم.<br /><br />نوبت چهارم<br /><br />اختلاف بر سر ماهيت اقتصاد ايران و نيمه مستعمره نيمه فئودال و يا سرمايه دارى بودن جامعه شكاف اصلى بود و جدايى بود اساسا از مائوئيسم و اين در تمام چپ ايران بود.<br /><br />كومه له يك حوزه اى بود كه به طور عجيبى عقيده اى فوق العاده عقب مانده كه در مقياس سراسرى هيچ كس به جز حزب رنجبران نداشت، را نگه داشته بود. در اردوى اپوزيسيون جمهورى اسلامى بود، راديكال بود و داشت با جمهورى اسلامى جنگ می كرد ولى تزى كه داشت، تز يكى از عقب مانده ترين جريانات سياسى چپ ايران بود كه در دفتر بنى صدر كار مى كرد. در نتيجه اين يك تناقضى بود. شكاف بر سر اينكه ايران سرمايه دارى است و يا نه بر مى گردد به اختلافات بخش منشعب سازمان مجاهدين م ل، به اختلاف بين پيكار و تقى شهرام. اين بحث خيلى قديمى ترى است كه ماهيت اقتصاد ايران چى هست؟ سرمايه داری ايراني؟ راه رشد ان چى هست؟ كه جريانات موسوم به خط دو راه رشد غير سرمايه داری را مطرح مى كردند. آنموقع اين قطب بندى وجود داشت. خيلى طبيعى بود كه ديگر به ایران نگوئيم نيمه مستعمره نيمه فۃودال و اينكه اين يك موضع عقب مانده اى است، مستقل از هر اتحاد مبارزانى، بحث مى شد. به يك معنى اين بحث از آن ورى بود. اين بحث مقدم است بر شکل گیری اتحاد مبارزان كمونيست و توى چپ وجود داشت. خود اتحاد مبارزان كمونيست بر بستر اين بحث بوجود آمد كه بيايد در مقابل يك برداشت هاى خلقى و مائوئيستى، يك بحث مثلا لنينى را مطرح كند. در نتيجه اين خيلى طبيعى است.<br /><br />چيزی كه الان برا ى من جالب است، خودبخودى بودن و غير سيستماتيك بودن اين پروسه در داخل كو مه له است. چون تصويرى كه در بيرون است اين است كه يك عده اى رفته اند، كتابهايى را خوانده اند و گفته اند كه بياييد كه بحث كنيم. استنباط من الان اين است كه كومه له بطور خودبخودى از مواضع قبلى اش، كه ديگر بدرد نمى خورد، دست بر مى دارد و مى رود روى يك مواضع جديدتر و راديكال ترى و اين جالب است كه قبول كرده كه از اتحاد مبارزان كمونيست اسم ببرد. چون با همين مواضعی كه شما مى گوييد ميتوانست برود طرفدار رزمندگان بشود. چرا به اتحاد مبارزان دست ميبرند و نرفت به طرف پيكار و يا رزمندگان ظاهرا بر ميگردد به ادبياتى كه رزمندگان و پيكار نداشتند، و اتحاد مبارزان داشت. چون با آن راديكاليزاسيونى كه توى كومه له شد ميتوانست حتى برود روى مواضع پيكار. احتياجى نبود كه بيايد روى مواضع اتحاد مبارزان كمونيست با اين درجه بحثى كه شما مى گوييد مى كرديد. فكر ميكنم كه ادبيات اتحاد مبارزان اينجا مهم ميشود.<br />يك استنباط كه بعدا وقتی به كردستان امدم گرفتم اين بود كه حس کردم كميته مركزى كومه له از يك طرف جناح راديكال و پيشرو تشكيلاتش است واز طرف ديگر دارد يك راديكاليسم پنهان و وسيعترى را كنترل ميكند. اجازه نمي دهد. يعنى فشار از پايه كو مه له كه بيايد به سمت اتحاد مبارزان. بايد دراتحاد مبارزان را قفل ميكردى كه كادرهاى كومه له به آن مراجعه نكنند. ما يك قرارى داشتيم وقتيكه به كردستان رفتيم و ان اين بود كه ما از كومه له عضو نمى گيريم و هيچ سمپاتي به انشعاب و جداشدن از كو مه له و امدن توی اتحاد مبارزان نشان نمی دهيم و به تشكيلات خودمان گفتيم كه بايد مواظب باشيد و جلو هر سوء تعبیری را بگيريم و اين را بصورت قرار کتبی دادیم. و گفتيم كه اتحاد مبارزان در كردستان رآسا عضو گيرى نميكند و رهبرى كومه له را نيروى موجه تغيير كو مه له ميداند. ما اين را در داخل اتحاد مبارزان بحث كرديم. ولى خيلى روشن بود كه در پايه كومه له بخصوص در مورد مسايلى مثل برخورد به مذهب، برخورد به زن، بر خورد به شورا، مسئله تئورى و حتى مناسبات درون تشكيلاتى؛ اتحاد مبارزان را كرده بودند مبنا و الگوی خودشان. (این پایه) داشت به رهبرى اش انتقاد مى كرد و حتي ما شده بودیم مثل خاتمى كه چيز هايى داريم ولى نميتوانيم بگوييم! نميتوانستيم دهانمان را باز كنيم و انتقاد كنيم چون فكر ميكرديم كه پروسه را تضعيف ميكرديم. يك مدتى مثل يك چوب دو سر طلا بوديم در انجا. و فكر می كنم كه بخشى از كادرهاى كو مه له هم دلخور مي شدند كه چرا آنها را به درون سازمان خود راه نمی دهیم؟ چرا نمی آيند پاى اينكه مثلا كمك كنند كه اين گرايش در فلان ناحيه تقويت بشود.<br />كومه له حتى بعد از اينكه خط اتحاد مبارزان را قبول كرد از رزمندگان راست تر بود. حتى بعد از اينكه رفت روى مواضع اتحاد مبارزان در حركت هاى سياسى اى كه داشت انجام ميداد، در کنار راست چپ های خط سه تهران می افتاد.<br />براي مثال رابطه اش با مذهب. كو مه له از كانديداتورى رجوى براى رياست جمهورى اسلامى دفاع كرد. نقدى نداشت روى اين پروسه . كو مه له تا يكسال بعدش خسرو داور داشت ده به ده ميرفت و ميگفت كه جواب اين آخوندها را بدهيد. چرا روى انها صحه ميگذاريد؟ چرا مذهب قاطى فرهنگ سازمانى است؟ چرا رابطه زن و مرد و حتی تا ٦ ماه بعد از آن پروسه، زن مسلح توى كو مه له نميتوانست وجود داشته باشد؟ و بايستي چار قد سرش ميكرد و جيره سيگار نداشت. در صورتيكه رهبرى رزمندگان زن توش بود و داشت با سر باز و بدون روسری(خلقی) سيگار ميكشيد و تبليغات ميكرد. ميخواهم بگويم كه كو مه له پوپوليسم را در مقياس خودش نقد كرد. ولی در مقياسي كه اتحاد مبارزان داشت در سراسر کشور نقد ميكرد، هيچوقت وارد آن نشد. بحث كمونيسم كارگرى كه آمد تازه پذيرفتند.<br /><br />وقتى كومه له تصميم گرفت از آن ديدگاه عقب مانده اش ببرد، به نظر من نگاه كرد به آلتر ناتيوهائى که هست و نه آلتر ناتيوهايى كه وجود نداشت. رزمندگان يك آلترناتيو نقد پوپوليسم نبود. يك ذره هم اگر ميخواستي پوپوليسم را نقد كنى مي بايستى بروی جریانی را پيدا ميكردى كه دارد پوپوليسم را نقد ميكند. در نتيجه به نظر من ادبيات كليدى بود. و الا چرا بايد بيايد سراغ اتحاد مبارزان؟ ميتوانست برود سراغ پيكار. پيكار هم همانقدر راديكال بود. اين ديگر بر ميگردد به ادبيات ا.م.ك كه حتی در خود تهران باعث دردسر مردم شده بود. انتقاد از تفكر مائوئيستى - خلقى فورا تداعی مى شد با ا.م.ك ونه باچيز ديگرى و نه با رزمندگان.<br /><br />كومه له در مقطعى به سمت اتحاد مبارزان ميچرخد كه پيكار دارد منحل ميشود. وقتی پیکار منحل میشود دیگر نمیشد پیکاری شد. اگر كو مه له يكسال قبلش و آن شرايط در كردستان وجود داشت، مجبور ميشد كه اگر بخواهد مواضع خودش را نقد بكند برود توى كنفرانس وحدت. نميرفت با اتحاد مبارزان کمونیست. كومه له در مقطعى چرخش ميكند كه تنها آلترناتيو، چرخش بسوی اتحاد مبارزان است. نميتوانى چرخش بكنی و بروى توى رزمندگان كه خودش دارد منحل مى شود.<br /><br />در نتيجه اتحاد مبارازن تنها خط معتبر در مقابل آن خط قديمى است. محتوى نظر ا.م.ك آنقدر تعيين كننده نيست كه اعتبار نظری ا.م.ك حتى در سطح پیکار (بیشتر بود).<br />اين ديگر موقعى است كه ا.م. ك رزمندگان را قاچ كرده، پيكار را قاچ كرده. آنها هم سعى كردند يعنى "كميسيون گرايشی" پيكار رفت سراغ كو مه له. مفصل با كو مه له صحبت كردند ولى كومه له قبول نكرد. من نوارهای مسئول پیکار( که فکر میکنم سپاسی آشتیانی بود) را گوش داده ام. به نظر من بحران پيكار و رزمندگان و اينكه ديگر آنها نميتوانستند خودشان را نگه دارند تا چه برسد كه راه نجاتى براى كومه له باشند، اتحاد مبارزان را به صورت دو فاكتو به تنها آلترناتيو تبديل كرد. اگر يكسال قبل بود كومه له ميرفت توى كنفرانس وحدت و ميشد يكی از نيروهاى آنجا و ميرفت روى خطي شبيه پيكار. من اينطور فكر ميكنم.<br />دقيقا بحثى كه اينجا هست نشاندهنده اين است كه يك پلميك محتوايى و اساسي راجع به تفاوت ما و پيكار در جريان نيست. اگر از رهبرى كومه له می پرسيدى تفاوت پیکار و ا. م. ک چیست ميگفت یا نميداند و يا مطمئن نبودند که این اختلاف چیست. ولى ديگر از تهران فقط نور اتحاد مبارزان به كردستان ميرسد. هيچ قطب نماى ديگرى در آن مقطع وجود نداشت. ولي يكسال قبلش من مطمئن نيستم. ترديدها وجود داشت. پراتيكى آمدند سراغ اتحاد مبارزان. پايه سازمانى کومه له نه، ولى بخشى از رهبرى كومه له پراتيكى و از سر درك مصلحت زمان امدند با اتحاد مبارزان كمونيست.<br /><br />به نظر من چرخش کومه له بسوی اتحاد مبارزان بیشتر از اینکه یک انتخاب تئوریک باشد، یک انتخاب سیاسی بود. به نظرم "مصلحتی" هم نبود چون این تعبیر حرکت مهم کومه له را کوچک میکند. این مساله که چه خطی در چپ ایران "زنده" است، فاکتور مهمی در انتخاب اتحاد مبارزان است. وقتی یک رزمندگانی میخواست بیاد با اتحاد مبارزان کار کند، ۵۰ کتاب میخواند، کلی پلمیک میکرد، بحث میکردند تا از این سازمان بروند به سازمان دیگری، عین حوزه علمیه! ولی وقتی کومه له تصمیم گرفت به نظر میاد که بالاش یک انتخاب سیاسی میکند که خط فعلی ما غلط است، خط اتحاد مبارزان به نظر درست می آید، آلترناتیو دیگری نیست. یک مقدار هم باعث اعتبارشان شد. چون تصمیمشان سریع و روشن بود. پیکار هم میتوانست به این نتیجه برسد که هیچوقت نرسید. اگر نه اوضاع یک طور دیگری میشد. این نکته و این موضع برای من جالب است.<br /><br />بحث کومه له هنوز یک جلسه دیگر و با پانل وسیعتری لازم دارد که از این مقطع، که تازه هنوز به کنگره ۲ کومه له رسیده ایم، تا مقطع جدائی کمونیسم کارگری و مسائل سال ۱۹۹۱ را بپوشاند.<br /><br /><br /><em>*، این متن از روی نوارهای دیجیتایز شده سمینار تاریخ شفاهی کومه له که در ژانویه سال ۲۰۰۱ با شرکت منصور حکمت، حسین مرادبیگی و ایرج فرزاد در لندن برگزار شد، توسط داریوش نیکنام پیاده و مقابله شده است. متون یک بار دیگر توسط ایرج فرزاد مقابله و ادیت شده است. در جملات فقط برخی کلمات از شکل محاوره ای تغییر داده شده اند. برخی کلمات که در داخل پرانتز آمده اند، توضیح نکاتی است که در بحث به آنها اشاره شده اند.</em>اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-79436802460944034082010-02-03T01:52:00.000-08:002010-02-03T04:23:30.436-08:00جاش لاکر / آمریکا: درس های اشغال کارخانه ی ریپابلیک کدامند؟<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhmdZvTTrthiorNxeeBj50b94ovc7huAqeQuBCuZOegdQIMe0pcUt6EQ2WS_P05mFGKDo80YkbhIVxkRtfufo9l0Uee9HjruxjL0xPp-oTgO9ETOhL_C-5zTZWgop7se_LZdm1F7HgskCZq/s1600-h/UErally.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 320px; FLOAT: left; HEIGHT: 210px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5433991751125290978" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhmdZvTTrthiorNxeeBj50b94ovc7huAqeQuBCuZOegdQIMe0pcUt6EQ2WS_P05mFGKDo80YkbhIVxkRtfufo9l0Uee9HjruxjL0xPp-oTgO9ETOhL_C-5zTZWgop7se_LZdm1F7HgskCZq/s320/UErally.jpg" /></a><strong>آمریکا: درس های اشغال کارخانه ی ریپابلیک کدامند؟<br />جاش لاکر از آمریکا<br />ترجمه بابک کسرایی<br /></strong>این ماه دسامبر اولین سالگرد اشغال کارخانه در و پنجره¬سازی ریپابلیک است، مبارزه¬ای که توجه کارگران سراسر کشور و جهان را جلب کرد چرا که نماد دشواری¬های میلیون¬ها نفر در پی بحران اقتصادی و آمادگی آن¬ها برای مبارزه بود.<br />اما حتی حال که اقتصاد روی کاغذ بهبود می¬یابد، بیشتر کارگران و صف روزافزون بیکاران این "بهبود" را حس نمی¬کنند. بدین¬سان ما باید از این فرصت استفاده کنیم و نگاهی به وضعیت امروز کارگران سابق ریپابلیک داشته باشیم و سعی کنیم از این اشغال درس¬هایی کسب کنیم برای مبارزات آینده که در دوره پیش¬رو مسلما ظهور می¬کنند.<br />ریپابلیک ویندوز اند دورز (Republic Windows and Doors) کارخانه¬ای در شیکاگو بود که پنجره¬های جایگزین وینیل می¬ساخت. این شرکت در اواسط سال 2008 شروع به حذف ماشین¬آلات از کارخانه کرد و این حرکت توجه کارگران و نماینده¬شان واحد 1110 اتحادیه متحد کارگران برق، رادیو و ماشین (یو.ئی) را جلب کرد. وقتی به رئیس و روسا گفته شد، آن¬ها مدعی شدند دارند تنها جای ماشین¬آلات جدیدتر را باز می¬کنند. کارگران این حرف را باور نکردند و شروع به دنبال کردن نیمه¬کامیون¬هایی کردند که ماشین¬آلات را از شیکاگو بیرون برده بود. آن¬ها فهمیدند کامیون¬ها دارد به کارخانه جدیدتر و بدون اتحادیه¬ای در شهرِ "رد اوک" در ایالت آیوا می¬رود. چنانکه بعدا به آن می¬پردازیم این عمل مستقل کارگران نقشی حیاتی علیه ریچارد گیلمن، رئیس سابق ریپابلیک، ایفا کرد.<br />در 3 دسامبر ریپابلیک اعلام کرد بلافاصله قطع کار می¬کند؛ این عمل برای ناظرین بیرونی به نظر ناگهانی بود اما برای کارگران اصلا غافلگیرکننده نبود. چیزی که انتظارش نمی¬رفت این بود که معلوم شد می¬خواهند هزینه غرامت و مزایای تعطیلات کارگران را ندهند. این کار نقض مستقیم قانون وارن (هشدار برای وقف¬یابی و بازتعلیم کارگران) است؛ این قانون هشدار 60 روزه برای تعطیلی کارخانه و 60 روز حقوق جبرانی را ضروری می¬دارد. روسا مدعی شدند امکان اجرای این خواسته را ندارند چرا که بانک آمریکا اخیرا وام¬هایش را قطع کرده.<br />اگر کارگران در این مرحله دست به اقدام نزده بودند، روسا به احتمال زیاد موفق می¬شدند از این نقض آشکار قانون در بروند و این واقعیت نشان¬دهنده محدودیت¬های اتکا به محسنات نظام حقوقی رئیس و روسا است. کارگران در عوض تصمیم گرفتند قانون را به شیوه خود "نقض" کنند و بلافاصله کارخانه را اشغال کردند و خواستار حقوق جبرانی خود شدند و اشاره کرد که بانک آمریکا اخیرا توسط دولت نجات یافته و حالا به کارگران که رسیده کسی پول ندارد!<br />تصمیم اشغال کارخانه در رسانه¬ها به عنوان عملی کاملا خودجوش تصویر شده که کاملا حقیقت ندارد. چنانکه کاری لایدرسن، نویسنده کتابی جدید در مورد اشغال به نام "شورش در گوس آیلند: اشغال کارخانه در شیکاگو و آن¬چه در مورد بحران اقتصادی می¬گوید"، اشاره می¬کند کارگران واحد 1110 یو.ئی مدتی بود نزدیکی تعطیلی کارخانه را انتظار می¬کشیدند و در واقع اشغال¬های موفق کارخانه¬¬های ماشین¬سازی کانادا در سال¬های اخیر را مطالعه کرده بودند. در ضمن کارگران و سازمان¬دهندگان کارخانه قبلا از کارگران درگیر در جنبش کارخانه¬های اشغالی در ونزوئلا بازدید کرده بودند. این تاکتیک¬ها پیش از اعلام تعطیلی مورد بحث قرار گرفته بود و در نتیجه وقتی زمان کار فرا رسید، رهبری محلی توانست استراتژی-ای برای پیروزی پیشنهاد دهد که جسورانه و رزمنده بود و از طریق تجربه جمعی طبقه کارگر بین¬المللی محک خورده بود.<br />این تاکتیک جواب داد و به نسبت طولی نکشید که، در 10 دسامبر، بانک آمریکا و جی.پی مورگان چیز قبول کردند حقوق جبرانی کارگران را پرداخت کنند. ما در آن زمان توضیح دادیم که این پیروزی محدود است چرا که گرچه خواسته¬های حقوق جبرانی برآورده شده اما کارخانه همچنان قرار است تعطیل شود و کارگران هنوز شغل خود را از دست می¬دهند.<br />کارخانه در فوریه 2009 توسط "سیریوس متریالز" (Serious Materials) به قیمت 1.45 میلیون دلار خریده شده بود. رئیس شرکت سیریوس، کوین سوریس (که "وجدان اجتماعی" دارد) مدعی شد هدف او استخدام مجدد تمام کارگرانی است که شغل خود را از دست داده¬اند اما اکنون که یک سال گذشته تنها 17 نفر از 250 کارگر اصلی دوباره استخدام شده¬اند. سیریوس متریالز مدعی است که علت این کار این است که رقمی که از صندوقِ قانون احیا و سرمایه¬گذاری مجدد آمریکا (ARRA) دریافت کرده¬اند بسیار پایین¬تر از آن¬چیزی است که انتظارش را داشتند. این حرف درست باشد یا نه، این نشان از انحطاط بازار و ناتوانی¬اش در شغل دادن به مردم دارد و همچنین محدودیت¬های اتکا به "فرشته¬های کسب و کار" برای نجات کارگرانی که با از دست دادن شغل روبرو هستند.<br />فتح حقوق جبرانی به روشنی پیروزی و نمونه¬ی مبارزه برای بقیه طبقه کارگر بود اما در عین حال خواسته¬های کارگرانِ یو.ئی از تاکتیک¬ها عقب بود. تاکتیک¬های آن¬ها به روشنی نشان از بی¬توجهی به مضحکه قوانین بورژوایی می¬داد اما خواسته¬های آن¬ها درون چارچوب همان بازاری ماند که نظام حقوقی کنونی از آن دفاع می¬کند. یعنی فرض آن¬ها این بود که کارخانه باید تعطیل شود چون ریپابلیک ورشکست شده است. اما در حالی که کارگران مواجه با کاهش دستمزدها و مزایا و تعطیلی کارخانه¬ها در سال¬های پیش رو هستند ما نه تنها باید آماده مبارزه باشیم که باید خواسته¬هایی را پیش بگذاریم که دوام تولید و حفظ شغل¬هایمان را تضمین کند: ملی¬سازی تحت کنترل دموکراتیک کارگری. تنها این¬گونه است که می¬توانیم از شغل¬های موجود دفاع کنیم و شغل¬های جدید بسازیم، سطح زندگی¬مان را افزایش دهیم و همچنان به تولید کالاها و خدماتی بپردازیم که همه به آن نیاز داریم.<br />و بر سر روسای ریپابلیک چه آمد؟ علیه ریچارد گیلمن شکایت رسمی شده و او به همراه دو رئیس سابق دیگر در ریپابلیک متهم به جعل و پول¬شویی از طریق شرکت¬های دولتی در تلاش برای انتقال ریپابلیک به کارخانه¬ای بدون اتحادیه در رد اوکِ آیوا است. او را با وثیفه 5 میلیون دلاری، که از 10 میلیون پایین آمده، آزاد کردند.<br />دادستان کوک کانتی در واقع ایجاد شرایطی که جمع¬آوری بیشتر ادله علیه گیلمن و شرکا را ممکن کرد مدیون کارگران واحد 1110 اتحادیه یو.ئی می¬داند. آن¬ها نه تنها به دنبال نیمه-کامیون¬ها رفتند که این اشغال کارخانه (یعنی تخطی رسمی از قانون) بود که به گیلمن اجازه نداد بقیه مدارک را که در دفاتر کارخانه بود نابود کند. از جمله فایل پاور پوینتی که جزئیات طرح رئیس و روسا را برای انتقال ماشین¬آلات به ایالت آیوا جلوی چشم هیئت مدیره¬ی خودشان، نشان می¬داد.<br />این از آن¬جا اهمیت بیشتری می¬یابد که نه تنها گیلمن برای نابودی زندگی 250 کارگر در شیکاگو دسیسه چیده بود که کمتر از دو ماه پس از آن¬که گیلمن عملیات را در رد اوک آغاز کرد، آن کارخانه، که از سال 1985 فعال بود، نیز تعطیل شد، 120 کارگر اخراج شدند و جامعه¬ای دیگر هم نابود شد.<br />تنها اعمال کارگران بود که امکان دادگاهی شدن گیلمن را فراهم کرد، گرچه در نظام دادرسی که به نفع او سازمان یافته. چند موقعیت مشابه در کشور هست؟ در اوضاع اقتصادی کنونی باید از تمام کسب و کارها بخواهیم دفتر و دستک¬شان را باز کنند. اگر شرکتی واقعا دارد سقوط می¬کند، اثباتش کنید. روسا باید پاسخگو باشند! ما نباید خرج این بحران را بدهیم!<br />یک چیز روشن است: اشغال کارخانه ریپابلیک ویندوز اند دورز نقطه عطفی در مبارزه طبقه کارگر در آمریکا بود. این واقعه الهام¬بخش مبارزات پیش¬رو خواهد بود. تا همین حالا مقالات و کتاب¬های متعددی راجع به این مبارزه نوشته شده است.<br />کارگران اتحادیه¬ی یو.ئی 1110 در فیلم جدید مایکل مور، "سرمایه¬داری: داستان عاشقانه" هم آمده¬اند. تعجبی نیست! تاکتیک¬های آن¬ها در مبارزه بنیان پرداختن به علت واقعی مشکلاتی است که پیش روی ما است و در فیلم هم آمده: خودِ نظام سرمایه¬داری. این کارگران در ضمن موضوع مستند جدیدی هستند به نام "جمهوری کارگران" (Worker’s Republic) که شرکت اینسرجنت ساخته است و جمله تبلیغی آن هست: "اقتصاد که سقوط کرد... آن¬ها به پا خواستند" (مشخص است که عنوان فیلم بازی با عنوان کارخانه¬ی اشغالی، ریپابلیک (به معنای جمهوری) است-م). کلید اما این است که درس¬های این مبارزه را تدوین و جذب کنیم. نه به عنوان عملی دانشگاهی که برای به کار بستن آن¬ها در مبارزات فردای طبقه¬مان.<br />منبع: "اعتراض سوسیالیستی" (Socialist Appeal)، نشریه مارکسیست¬های آمریکا، دسامبر 2009اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-31044079732608932342010-02-03T01:43:00.000-08:002010-02-03T01:50:27.156-08:00ادی کاچار /شمشیر جنرال موتورز بر سر کارگران آنتورپ<img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 320px; FLOAT: left; HEIGHT: 233px; CURSOR: hand" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5433952276059865250" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhrKOFjIeSNcLxIuSxpAADsX3189uPoGdn71Ly5eryFDvEoRNWfE-KfiMAvya63uqYRgsBfRC21SnnhyytFN6xcbXezo0rAOY_ZI1CVenRYUGxSnAv8ckQ9dAA78eXdwQNizNBqvaoAmX7O/s320/large_GM-plant.jpg" /><strong>شمشیر جنرال موتورز بر سر کارگران آنتورپ – کارگران در سایر کارخانه¬های جی. ام باید متحد شوند و مقابل حملات بایستند<br />ادی کاچار<br />ترجمه بابک کسرایی</strong><br />babakkasrayi@yahoo.com<br />در ماه ژوئن 2009 از یکی از بزرگترین کارخانه¬های ماشین¬سازی جهان، جنرال موتورز، گزارش دادیم که اعلام ورشکستگی کرده. اکنون جنرال موتورز با آغاز برنامه بازسازی خود کارزار وحشیانهِ تعطیلی کارخانه¬ها و حذف شغل¬ها را در اروپا آغاز کرده است. اولین تلفات در آنتورپِ بلژیک بود که 2600 نفر در کارخانه وکسهال/اوپل کار می¬کردند. این کارخانه که مدل¬های وکترا و آسترا تولید می¬کرد در چند هفته آینده تعطیل می¬شود و تولید این مدل¬ها به سایر کارخانه¬ها در سراسر اروپا سپرده می¬شود.<br />جنرال موتورز اعلام کرد در تلاش برای کاهش 20 درصدی ظرفیتش به علت کاهش تقاضا پس از آغاز رکود اقتصادی، تنها در اروپا 8300 شغل را حذف می¬کند. آنتورپ با 2600 کارگرش اولین کارخانه¬ای بود که رفت و در ماه¬های آینده حملات بسیار دیگری در پی می-آید.<br />نیک رایلی، مدیر اجرایی اوپل، گفت: "باید یک کارخانه را بیرون بکشیم و متاسفانه آن هم در آنتورپ است" اما او در ضمن اضافه کرد که برنامه بازسازی تمام کارخانه¬های سراسر اروپا را تحت تاثیر قرار می¬دهد. جنرال موتورز (جی.ام) در بریتانیای کبیر، اسپانیا، آلمان، لهستان، اتریش و مجارستان هم کارخانه دارد و از زمانی که شرکت اعلام ورشکستگی کرده و گفته تولید را کاهش می¬دهد، آینده کارگران در این نقاط نیز نامعلوم است. کارگران آلمان بخصوص نگرانند چرا که حدود 4000 نفر قرار است شغل¬هایشان را از دست دهند.<br />واتر کنوپ، دبیر کل سی.اس.سی، کنفدراسیون اتحادیه¬های کارگری مسیحی، گفت تعطیلی کارخانه فاجعه¬ای برای کارگران بلژیک است. "تعطیل کارخانه مولدی مثل این، جنایت است". اتحادیه¬ها نگرانی¬هایی در مورد شیوه برخورد جی.ام ابراز کرده¬اند. در مورد تعطیلی کارخانه آنتورپ حتی با اتحادیه¬ها یا دولت بلژیک هم صحبت نشد. این واقعیت نشان می¬دهد در نظام سرمایه¬داری کسانی که صاحب وسایل تولید هستند، یعنی طبقه سرمایه¬دار، قدرت نهایی را دارند؛ حتی بر خود دولت.<br />بار دیگر مفهوم مارکسیستی مازاد تولید واضح و روشن و عیان شده است. ظرفیت تولیدی در سرمایه¬داری بیش از توان خرید توده¬ها می¬شود. یعنی درآمد کل جمعیت برای خرید کل کالاهای تولیدی کافی نیست. این به این علت است که اقلیتی صاحب وسایل تولید است و بخش عظیمی از ارزش تولیدشده را به عنوان سود تصاحب می¬کند. این علت تمام بحران-های سرمایه¬داری از جمله بحران کنونی است.<br />کاهش جهانی فروش ماشین لطمه بزرگی به صنعت ماشین زده است. جی.ام یکی از شرکت¬های بی¬شماری است که حملات وحشیانه به شغل¬ها و شرایط کارگران را در تلاش برای کاهش لطمات خود و دوباره سودآور شدن آغاز کرده¬ است. اما تناقض عجیب اینجاست: وقتی دولت بریتانیا با "طرح خراب¬آلات" به صنعت ماشین¬سازی یارانه می¬داد، این صنعت شاهد احیای موقت بود. این نشان می¬دهد برای ماشین¬، تقاضا هست. اما مردم نمی¬توانند بدون یارانه از عهده خرید آن برآیند. این مجددا تاکیدی بر این است که چپاول سود جلوی خرید کالاها توسط جمعیت کلی را می¬گیرد.<br />اقتصاددانان بورژوا مدعی شدند بیشتر دنیا از رکود بیرون آمده است. در واقع هم در بعضی بخش¬ها نشان از احیا هست و تولید ناخالص داخلی بعضی کشورها دوباره شروع به رشد کرده است. اما این احیا به نفع کیست؟ بیکاری رو به افزایش است و کاهش مخارج عمومی در برنامه قرار گرفته است. رئیس و روسا دوباره سودآوری می¬کنند اما درد و رنج کارگران عمیق¬تر می¬شود.<br />رئیس و روسای جنرال موتورز اعلام جنگ علنی علیه کارگران خودشان کرده¬اند. بدبختی، ریاضت و بیکاری منتظر نیروی کار جی.ام در اروپا است. تنها یک راه¬حل هست، کارگران باید در اتحادیه¬های کارگری خود سازمان بیایند و با هر وسیله¬ای که در اختیار دارند در مقابل این حملات مقاومت کنند. ما از دوره¬ای می¬گذریم که طبقه حاکم فهمیده موقعیت ممتازش در جامعه تحت تهدید است. آن¬ها می¬خواهند با حمله به حقوق و شرایط کارگران جای پای خود را محکم کنند. مبارزات رزمنده¬ی بسیاری در سراسر اروپا در گرفته و کارگران جنرال موتورز باید ببینند که تنها راه دفاع از شغل¬ها و سطح زندگی¬شان، مبارزه است. اما پیروزی تنها در صورت اتحاد کارگران به دست می¬آید؛ ما تنها در کنار هم قدرتمندیم.<br />منبع: در دفاع از مارکسیسم، وب¬سایت گرایش بین¬المللی مارکسیستی (Marxist.com)، 27 ژانویه 2010اشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2094991821487081906.post-51398628401075581562010-02-02T16:21:00.000-08:002010-02-02T16:24:10.804-08:00ایرج فرزاد / ظهور و افول اسلام سیاسی<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhe9IVTRQr1s3kRCReRkk74ljoY9YAtINMBO3Dej4Rb_wkG46KheR4_12SB1ZZecd8pzf-LyVqFJzSkrhMsM34mJ4VCryzEmVtDP5g_o3ls7gEwwuYG4JMciidTt3R8U3B0igbrvNEKBFix/s200/iraj1.jpg"><img style="MARGIN: 0px 10px 10px 0px; WIDTH: 157px; FLOAT: left; HEIGHT: 200px; CURSOR: hand" border="0" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhe9IVTRQr1s3kRCReRkk74ljoY9YAtINMBO3Dej4Rb_wkG46KheR4_12SB1ZZecd8pzf-LyVqFJzSkrhMsM34mJ4VCryzEmVtDP5g_o3ls7gEwwuYG4JMciidTt3R8U3B0igbrvNEKBFix/s200/iraj1.jpg" /></a>زمینه قدرت گیری جریان اسلامی<br /><br />به سالروز ایام بهمن ۵۷ نزدیک میشویم. و برای کسانی که تاریخ را نه رویدادهای اتفاقی، که برعکس یک پروسه قانونمند بدانند، مرور بر آن وقایع و نگاه به سیر رویدادها در موقعیت کنونی اوضاع سیاسی ایران آنها را به نتایجی میرساند که تامل در آنها برای تشخیص دورنمای تحولات آینده مهم است.<br /><br />قبل از ۲۲ بهمن سال ۵۷ وقایعی اتفاق افتادند که مرور دگر باره آنها اکنون که جوانبی از آن اتفاقات به اشکال تعین یافته ای "تکامل" یافته اند، میتواند درسهای زیادی داشته باشند.<br /><br />در روز ۲۶ دی ماه سال ۵۷ روزنامه ها با تیتر درشت نوشتند: "شاه رفت!" حدود بیست روز بعد باز هم همان روزنامه ها نوشتند: "امام آمد!". اما این آمد و رفتنها در عین حال بسیاری از اتفاقات پنهانی و بند و بستهای و معماری و مهندسی های پشت پرده را از انظار مخفی کرده بود.<br /><br />۱۰ روز قبل از اینکه شاه برای همیشه ایران را ترک کند، و در زمان نخست وزیری شاهپور بختیار، ژنرال هایزر معاون فرماندهی کل نیروهای آمریکا در اروپا وارد تهران شده بود. هنوز رسوباتی از توهم در مورد اینکه ممکن است سفر شاه مانند سفر او در ۲۵ مرداد ماه سال ۳۲ موقتی باشد در ذهنیت بختیار وجود داشت. ژنرال هایزر، اما، اجازه داد که بختیار با آن توهماتش مشغول بماند تا زمینه روانی برای پذیرش حکومت خمینی و جریان اسلامی را در ارتش و ساواک و گارد جاویدان و دیگر ارگانهای نظامی تدارک ببیند. همان وقتها هم هایزر به بختیار اطمینان داده بود که ماموریت او وادار کردن فرماندهی نیروهای مسلح به حمایت و اعلام وفاداری از اوست. به نظر میرسید که این آب نبات چوبی خیال بختیار را هم راحت کرده بود. به همین دلیل بود که اعلام کرد که "آیات عظام" اگر مایل باشند میتوانند قم را به واتیکان ایران تبدیل کنند! اما ایدئولوگهای جهان سرمایه داری و در راس آنها آمریکا و حکومت کارتر، به جایگاه سوق الجیشی ایران از زاویه استراتژیک تری مینگریستند. میدانستند که اولا دوران جنگ سرد است و در افغانستان "نظامیان چپگرا" ی طرفدار شوروی حکومت را گرفته اند، در نیکاراگوئه ساندنیستها بر سر کار آمده اند و مهمتر از اینها این واقعیت که آمریکا در موقعیت سیاسی اقتصادی سالهای رونق و شکوفائی پس از جنگ دوم جهانی و سرکردگی بلامنازع بر جهان، دوران کودتاهای سال ۳۲ در ایران و به قدرت رساندن حکومتهای نظامی در کشورهای قلمرو حاکمیت خود باقی نمانده بود. از آن فراتر آگاه بودند که آن نیروهائی که در جبهه "چپ" جامعه ایران قرار داشتند، در برابر جریان اسلامی و "رهبری امام" گاردشان باز است. مهمترین شاخص این وضعیت "ناسیونالیسم چپ" را میتوان در جریان اعتصاب شکوهمند کارگران صنعت نفت مشاهده کرد که به فاصله کوتاهی پس از رفتن شاه، شیرهای نفت را بستند و تولید نفت را تا سطح نیازهای داخل کاهش دادند و صدور آنرا به رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل قطع کردند. این اعتصاب که حکومت نظامی ازهاری را از پای در آورد، اما، در برابر نفوذ "معنوی" جریانات اسلامی خلع سلاح شد. کارگران نفت در جریان اعتصاب خود به جای اینکه به نیروی وسیع طبقه خود متکی باشند برای تشکیل "صندوق اعتصاب"، به حاحی های "بازار" و روسای هیاتهای اسلامی مراجعه کردند! این ساده نگری که به خاطر نفوذ سیاسی جریانات ناسیونالیست چپ و "کمونیسم" موجود در میان بخش فعال و پیشرو کارگران ممکن شده بود، تا آنجا گسترش یافت که حتی قبل از اعلام "دولت موقت" بازرگان، هیات اسلامیون در مذاکره با رهبران کارگران نفت آنان را قانع کردند که "شاه برگشتنی" نیست و بنابراین ادامه اعتصاب دیگر نه در برابر شاه که در برابر "انقلاب" است! اعتصاب با رفتن شاه "عروسک امپریالیسم" و رژیم "فاسد و طرفدار غرب"، پایان یافت!<br /><br />بنابراین واضح بود که بر چنین زمینه ای، ماموریت ژنرال هایزر، نه جلب حمایت ارتش از نخست وزیری بختیار، که در واقع زمینه سازی برای انتقال قدرت به جریانات اسلامی به امامت و زعامت خمینی بود. میخواست آنان را "شیر فهم" کند که دست از کله شقی بردارند و در شرایط بحرانی آنوقت، جامعه را بیش از آن "افراطی" و "آنتاگونیزه" نکنند. چنان حرکت احتمالی و "نسنجیده" و از روی تعصب به خاندان سلطنت میتوانست از منظر منافع استراتژیک سرمایه داری و از زاویه منفعت خود نیروهای مسلح و ارتش، خطرناک و غیر قابل کنترل باشد. برخی از مهره های رژیم شاه در ساواک و ارتش یا بخاطر "اطلاعات" از این زد و بندها و یا به دلیل عدم تشخیص اوضاع تغییر یافته، در دادگاههای انقلاب خلخالی و یا روی پشت بام مدرسه رفاه، توسط "جوانان حزب اله" به جوخه های اعدام سپرده شدند.<br /><br />اما سیر رویدادها و حضور وسیع مردم در صحنه جدالهای آن روزهای بحرانی چنان پرشتاب شده بود که تمامی این سناریوهای طراحی شده و با انواع نقشه و آلترناتیوهای "عبور" هر اندازه "غیر خشونت آمیز" از بحران، ساده نبود. میبایست این چانه زنیها در بالا و حضور تعدادی موجودات مشکوک و مرموز حول و حوش خمینی در نوفل دوشاتو، با مجموعه ای از حرکات سازمانیافته در مقیاس توده ای، تکمیل شود. به همین دلیل است که بطرز عجیبی میبینیم که از زمانی که تصمیم گرفتند که "شاه برود"، خمینی برجسته تر و برجسته تر میشود. در تظاهراتها در مقابل شعارهای "چپ"، مثل "اتحاد مبارزه پیروزی"، و یا "کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما"، متوجه میشویم که عده ای بطور سازمانیافته همیشه حضور دارند و شعار میدهند: "حزب فقط حزب اله، رهبر فقط روح اله". اما این حرکات هنوز باز هم کافی نبودند و احتمال اینکه در سیر خود بخودی، کار به درگیری بین اسلامیون و غیراسلامیون و "چپ" ها بکشد، وجود داشت. در یک حرکت سازمانیافته، با توافق و بند و بست اعضای "کمیته های امام" و ارتش و ساواک، شعارهای "ارتش برادر ماست" و "برادر ارتشی، چرا برادر کشی" توسط آخوندها و طلبه ها و اسلامیون حاضر در صحنه خیابان و "مساجد" به صفوف تظاهرات وارد شد و در ادامه به یک حرکت "توده ای" در تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ در تهران انجامید که در آن، شعار مرگ بر شاه ممنوع اعلام شده بود و ابتکار عمل تماما در دست جریانات اسلامی بود. حرکتی که نزدیک به دو میلیون نفر در آن شرکت داشتند، ارتش حافظ "نطم" آن بود و با هلیکوپتر آنرا تحت نظارت داشت و در برخی مسیرها بطرزی معنی دار سربازان و افسران و گروهبانهای حاضر در صحنه، بر عکس خمینی بوسه میزدند و آخوندها بر گردن آنان گل آویزان میکردند! به این ترتیب تمامی مقدمات و ملزومات "اسلامی" نامیدان خیزش مردم ایران مراحل پایانی خود را طی کرد. این سناریو، همانطور که گفته شد بدون اتکا به ذهنیت ناسیونالیسم چپ ایران و سنت حزب توده که از دوره مشروطه به بعد و بویژه پس از پایان جنگ دوم جهانی بر ذهنیت الیت سیاسی و ادبی و هنری جامعه ایران غالب بود، بسادگی ممکن نمی شد. به خاطر همین "همسوئی" سیاسی با جریانات اسلامی بود که اعضا مسلح "کمیته نوید" حزب توده در جریان حمله و خلع سلاح نیروهای مستقر در "کمیته مشترک"، سلاحها را از طریق "رابط حزب توده" تحویل جماعت اسلامی مستقر در مدرسه رفاه میدادند! غیر از کردستان که در آن کمونیستها به دلایل متفاوتی، در متن مبارزه علیه رژیم شاه در مقابل خط اسلامیها و مکتب قرآن ایستادند، روال در شهرهای بزرگ ایران، سیر دیگری داشت. در هر حال وارداتی ترین و دست سازترین عنصر سیاسی جامعه ایران، جریانی که بویژه پس از دوران اصلاحات ارضی و پروسه سرمایه داری شدن ایران، اعتراض اش به حضور دختران در صف سربازی و سپاه بهداشت و ادارات و مدارس بود، جریانی که اصلاحات ارضی را حرام شرعی نامیده بود و همواره در سایه سلطنت به دعاگوئی و ثناخوانی به زندگی در "حوزه"ها مشغول بود و کاملا به حاشیه فراموش شده تاریخ پرتاب شده بود، به صورت گرایشی که امال "مردم مسلمان" ایران را در یک "انقلاب اسلامی" نمایندگی میکند، و در بستر جنگ سرد، به قدرت دولتی دست یافت. رژیم اسلامی بنابراین، تجدید حیات اسلام ۲۵۰۰ سال قبل و یا نتیجه خون اباعبداله و یا به ثمر رسیدن پیام شیعه علوی از لابلای لب تشنه او در صحرای کربلا و ۷۲ تن نیست. اسلامیها ها تا زمانی که غرب در یک محاسبه تصمیم گرفت خمینی را از عراق به پاریس انتقال بدهد، هنوز در "بورس" قرار نگرفته بودند. یک سال قبل از "انقلاب اسلامی" بود که جنایتکار بدنامی چون لاجوردی به همراه کسانی چون عسکراولادی و عراقی و اسلامی از "جمعیت موتلفه"، برای اینکه به "زندگی عادی" خود برسند در مراسمی علنی ابراز ندامت کردند و با بلند کردن دستها به آسمان و سردادن شعار: "شاهنشاها سپاس" از زندان آزاد شدند. حتی کسی مثل "علی شریعتی"، پس از بی نتیجه ماندن خطبه های خود در "حسینیه ارشاد" و تعطیل کردن آن، پس از مدتی زندگی در خفا، شخصا خود را به شهربانی معرفی کرد و پس از گذراندن ۱۸ ماه در زندان شاه، در اوائل سال ۵۶ سریال "بازگشت به خویش" را در رزونامه ها نوشت و به لندن "هجرت" کرد. جریانات اسلامی در اواسط سال ۵۷ است که در بورس و در بازی قدرت قرار میگیرند. این رژیم از لابلای خطوط نامه امام علی به "مالک اشتر" در نیامده است. حکومت اسلامی و دخالت فقه ها در امر حکومت از دوران طلائی سلاطین صفوی، به اتکا اسناد و "رسالات" آیات عظام در هیچ سندی وجود خارجی ندارد. این تصویر دوائر شرق و اسلام زده نسل ماتم زده برای شکست "انقلاب مشروطه" که گویا "جامعه اسلامی ایران" و "مردم مسلمان ایران" به برکت انفاس "شیخ طوسی" تا "علامه" باقرمجلسی در دربار سلاطین صفوی و تا جمال اسدآبادی و شیخ فضل الله نوری و مدرس و کاشانی و ... تاریخ خطی رژیم اسلامی را بنا کرده اند، شاید در درس "خارج فقه" برای طلبه ها نان و آبی بشود، اما به تاریخ واقعی سیر تحول جامعه ایران از یک کشور ماقبل فئودالی به یک کشور پییشرفته و صنعتی و شهری بی ربط است. با اینحال رژیم تمامی این "ذخائر" عهد عتیق و تلاش های پیشین "روشنفکران دینی" و "نواندیشان اسلامی"، از جمله آل احمد و شریعتی را، به خدمت سلطه ای که تاریخ مهندسی آن حتی یک سال را هم نمی پوشاند، به خدمت گرفته است. سرمایه داری در جامعه ایران، حتی تحت عملکرد محدود کننده رژیم اسلامی به اعماق کوره دهات هم رسوخ کرده است. نگاهی به انتظارات، توقعات و مشغله های طبف وسیع جوانان در شهرهای بزرگ ایران و سیر پیوسته حضور کارگر معترض جامعه ایران بروشنی به همه نشان میدهد که دایره توسعه و تکامل مناسبات سرمایه داری و تبعات آن در جامعه ایران چه بسا بسیار بیشتر از دوران "تمدن بزرگ" رژیم شاه در دوره شکوفائی ناشی از افزایش درآمد نفت در اوائل دهه ۵۰ فراتر رفته است. بعلاوه رژیم اسلامی از بطن تحولات معاصر جهان و در برآیند تقابلهای تکان دهنده بین گرایشات احتماعی و تاریخی و ریشه دارتر در جامعه ایران به قدرت سیاسی دست یافته است. این رژیم محصول مستقیم جنگ سرد و تنها ابزار باقی مانده در دست ارتجاع و ضد انقلاب واقعا موجود برای سرکوب یک خیزش مهم در یک دوره تلاطم اجتماعی و در یک کشور با اهمیت سوق الجیشی مثل ایران است. هستند از بقایای نسل پیشین چپ قبل از ۵۷ که نه تنها اکنون پس از دگرگونی بسیاری از فاکتهای اجتماعی و همچنین بلوغ و رشد فکری شگفت انگیز شهروندان بویژه نسل جوان، که هنوز در ذهنیات آن دوران "ضد شاه" و به عنوان "هم بند" های امثال طالقانی و منتظری در زندان شاه زندگی میکنند و قهرمانان و اسطوره هایشان انگار با حذف سناریو خونین جریان اسلامی قابل بازسازی و بازشناسی اند. هنوز برایشان جامعه ایران اسلامی است و هنوز مبارزه با رژیم ناچار است تحت زعامت مهره ها و عناصر سابقا فعال رژیم اما در هر حال معتقد به بنیانهای اسلام و با قصد "دمکراتیزه" و "حقوق بشری" کردن اسلام سیاسی، ادامه یابد. تاریخ ایران در چندین تند پیچ و در همان دوران پرتلاطم بحران انقلابی سالهای ۵۷ تا ۶۰ این ذهنیت را به "تاریخ" و به موزه ها سپرده است.<br /><br />دوره افول، مصاف با سناریو عاشورای ۵۷<br /><br />تظاهرات عاشورای سال ۸۸، مستقل از اینکه مردمی که در آن شرکت کردند تا چه اندازه به منشا تاریخی و فلسفه سیاسی "عاشورای ۵۷" و طرح و نقشه و سناریو پشت آن آگاه بودند، این "پروژه" و جوهر اساسی آنرا در مقیاسی اجتماعی به مصاف طلبید. آنچه که سران رژیم اهانت به ساحت "حسین مظلوم" تعریف کردند در واقع چیز دیگری جز قد علم کردن در برابر سناریوئی که با عاشورای سال ۵۷ "مشروعیت" توده ای و اسلامی، هر دو، برای خود سازمان داده بود، نبود.<br /><br />اما رژیم اسلامی در نقطه ای و پس از تکمیل سناریو کسب قدرت متوقف نماند. پیروزیها می بایست "تحکیم" شوند. این رژیم هنوز تا مقطع سرکوبهای خونین سال ۶۰، نتوانسته است ابهاماتی را که در مورد تداوم آن از سوی جامعه و حتی در میان خود سران رژیم بر فراز سرش آویزان شده بود، رفع کند. رژیم حتی در فرم، سعی میکند دست و پای خود را جمع کند، کابینه اش را عمدتا از مسلمین غیر معمم انتخاب میکند و هنوز تکلیف حاکمیتش در کردستان بشدت زیر سوال است.<br /><br />رژیم اسلامی نیازمند بود که نهادهای سیاسی و نظامی و فرهنگی خاص و "اسلامی" اش را خشت به خشت سازمان بدهد. اولین حرکت رژیم با قلع و قمع چپ و خلاصی از "مشکل داخلی" آغاز شد. لشکرکشی به کردستان وجه تکمیلی این حرکت اولیه بود. اما جنگ با مردم کردستان هر چه بود یک جنگ "داخلی" بود و به شهادت تاریخ، رژیم اسلامی موفقیت چندانی در مصاف با "ضدانقلاب" در کردستان و یا به تعبیر حزب توده و حزب رنجبران، "عوامل پالیزبان" و "ضدانقلاب مغلوب" بدست نیاورد. جنگ با عراق و ادامه آن طی هشت سال توانست زمینه ای فراهم کند که در دل آن سپاه پاسداران و بسیج شکل داده شوند. جالب این بود که هنوز تازه دوسال از جنگ با عراق گذشته بود و "حصر آبادان" شکسته شده بود که شیوخ دو کشور امارات و عربستان اعلام کردند که آماده اند خسارات "تجاوز" رژیم عراق به ایران را تماما پرداخت کنند تا جنگ بین این دو "کشور مسلمان" خاتمه یابد. واضح بود که در این مقطع هنوز تا سرکشیدن جام زهر، فاصله زیادی باقی مانده بود. کار تشکیل نهادهای نظامی اسلامی و اسلامی کردن کامل ارتش بدون ادامه حماسه های "جنگ تحمیلی" ممکن نبود. میبایست تا فراهم شدن ارگانهائی که در جنگ با "متجاوز" آبدیده میشوند و فرماندهان زیادی را در صحنه نبرد تربیت میکنند، جنگ را ادامه بدهند. و این بود فلسفه واقعی راحت بودن سرکشیدن جام زهر توسط خمینی پس از سپری شدن هشت سال! سپاه پاسداران و بسیج و وزارت اطلاعات و لشکر "سربازان امام زمان" سازمان یافته و نگرانی از تکرار تحرکات در ارتش باقیمانده از رژیم سلطنت، برای مثال کودتای نوژه، رفع شده بود. در تمام این دوره، و تا مقطع کشتارهای تابستان سال ۶۷، حزب توده، در تحکیم آمال "امام" همراه رژیم بود چون به قول خود آنها "توده ای بودند و همراه امام ماندگار بودند و دنیا به کام"! شرکت در لو دادن کودتای نوژه از خدمات فراموش نشدنی حزب توده برای جبران "اشتباهات سیاسی" آن در رفتار با "حکومت ملی" مصدق بود. از منظر حزب توده، جمهوری اسلامی ادامه منطقی تلاش ناسیونالیسم ایرانی برای برقراری "حکومت مستقل" از "امپریالیسم جهانخوار"، البته همیشه "بسرکردگی آمریکا" و در جامعه "اسلامی سنتی" بود!<br /><br />اما رژیم اسلامی، بالاخره پس از همه این کش و قوسها و "عبور از بحرانها" در یک جامعه مهم چه از نظر موقعیتی که در خاورمیانه و یا جایگاه آن در بازار جهانی سرمایه داری برخوردار است، حاکم است. در این جامعه نسلی چشم به جهان گشوده است که هیچ خاطره ای از سناریو به قدرت رسیدن رژیم اسلامی و داستان ۵۷ و عاشورای آن سال و ذهنیت حاکم بر "چپ" موجود ندارد. آن ذهنیات و مشغله ها برای جمعیت ۷۰ درصدی جوان جامعه ایران شبیه به قصه های مادربزرگها در پای کرسی و سماور ذغالی است و با جهان اینترنت و عصر انفجار اطلاعات و سیر شکل گیری لایه وسیعی از فعالان سیاسی این دوران، همخوانی ندارد. دو دنیای کاملا متفاوت، که ناچارا توقعات و ذهنیت نسل ماقبل ۵۷ را برای جامعه ایران نامفهوم، مهجور و نامربوط ساخته است. جامعه ای که کارگر صنعتی در آن زندگی میکند و مسائل معاش، کار، بیمه، بازنشستگی و تشکل و دیگر نیازهای واقعی دارد و تعداد و آمار اعتراضات کارگری، علیرغم موقعیت تدافعی، مطلقا قابل مقایسه با اعتصابات کارگری در طول دوران ۲۵ ساله محمد رضا شاه نیست. دیگر این جامعه را با ذهنیات دوران عروج رژیم و مشغولیتهای "جنگ تحمیلی" و یا راه انداختن "کاروان نور" در زنده نگاه داشتن آن دورانهای سپری شده نمیتوان نگهداشت. آن حرکتی که از ۱۸ تیر ۱۰ سال قبل آغاز شد و در جریان اعتراضات و خیزشهای چند ماه آخیر به اوج خود رسید، نوشتن سناریوئی در نفی و رد عملی سناریو عاشورای ۵۷ است. این رژیم از نظر اقتصادی هیچ دورنمای برون رفتی از وضعیت بحرانی کنونی ندارد. فلسفه تشدید جنگ جناحها، نه در پشیمانی امثال سروش و گنجی از خاستگاه سیاسی پیشین خود و نه نتیجه این است که گویا نوع "معتدل" و "حقوق بشری" رژیم اسلامی از نوع اسلام "تعامل گرای" منتظری و یا "جمهوری اسلامی دوم" شانس بقا دارد. رژیم اسلامی با سقوط خود هر نوع دیگری از اسلامیت رژیم را با خود به گور میبرد. از این نظر این تصور ساده اندیشانه که گویا پس از اعلامیه های اخیر موسوی، نوعی سازش و مدارا برای عبوری دیگر از بحران در جریان است، نادرست و بی پایه است. تصور نمیکنم ماجرای کهریزک، که در آن فرزند روح الامینی از سرداران سپاه و یار نزدیک محسن رضائی به طرز فجیعی به قتل رسید، و یا ترور خواهر زاده موسوی و ترور "دانشمند فیزیک" فقط از "خودسری" های امثال "قاضی مرتضوی" باشند. این جدال بر سر سرنوشت رژیمی است که هیچ راه برون رفتی از بحران دامنگیر آن برویش متصور نیست بویژه اینکه مردم در مقیاسی میلیونی در مصاف با آن به خیابان آمده اند. به نظر من در شرایط بی تفاوتی جامعه، امکان "تساهل" بین جناحها منتفی نیست. اما در این شرایط، در شرایط ریختن ترس مردم از ارعاب و سرکوب و قتل، تنها راه باقی مانده برای به عقب راندن جامعه و وادارکردنش به سکوت، اتفاقا تنازع جناحها تا سر حد حذف فیزیکی است. این دشمنی و "سازش ناپذیری" بین جناحهای رژیم به خاطر "قاطعیت" اپوزیسیون خودی در دفاع از حق مردم نیست، قرار دادن آئینه ای در برابر جامعه برای نشان دادن "قاطعیت اسلامی" در دفاع از بقا رژیم، حتی با فدا کردن و بی خاصیت کردن برخی "شخصیت های نظام" است. این تصور موهوم برخی ژورنالیستهای پیرو آیات عظام و نوکر و مواجب بگیر صدای آمریکا که گویا رژیم اسلامی از طریق گروه فشار "فیلسوفانی" چون سروش و یا سرداران قهر کرده و مشاور پیشین خمینی در نوفل دوشاتو، امثال سازگارا، به مسیر "حقوق بشری" و "خشونت زدائی" میرود و در نتیجه غرب میتواند به امید اینها نوعی دیگر رژیم اسلامی دست آموز و شبیه به حاکمیت شیوخ بر پمپ بنزینهای نفت، اما "غیر جهادی" را معماری کند، روی ظاهری و "دیپلوماتیک" و البته ژورنالیسم اجیر در باره معضلات اساسی مردم ایران و جامعه بشری با اسلام سیاسی است. این "پراگماتیسم" همیشگی غرب را نباید با طرحهای استراتژیک تری که با منافع پایه ای تر اقتصاد کاپیتالیستی همخوانی دارد، اشتباه گرفت. جنگ بین بلوک اسلام سیاسی به سرکردگی رژیم اسلامی در ایران، و مردم ایران از یکسو و نقش کشورهای غربی و آمریکا و اسرائیل در این رابطه، مراحل و لحظاتی را در بر می گیرد که نباید از موارد تکی آنها اصول تحلیلهای بنیادی سیاسی را استنتاج کرد. یکی گرفتن لحظات و توازن قوا در این مصاف سه جانبه و مراحل سیر فروپاشی بلوک اسلام سیاسی با دورنمای استراتژیک سقوط رژیم اسلامی و بلوک اسلام "جهادی"، به نظر من یک اشتباه فاحشی است که بویژه در ژورنالیسم وابسته به مراکز "اطاق فکر" کشورهای غربی و در راس آنها، در آمریکا، ساخته و پرداخته میشوند و بسادگی از جانب گرایش ملی اسلامی خودی و غیر خودی و مدافعان "حقوق بشری" عبور "مسالمت آمیز" از جمهوری اسلامی قورت داده شده است.<br /><br />تناقضات و ریشه های ناتوانی اسلام سیاسی در تحول به رژیم "متعارف"<br /><br />رژیم اسلامی در دوره دیگری، متفاوت از دوران عروج خود به قدرت سیاسی، قرار دارد. در آن دوره، جنگ سرد و مکانیسمهای آن هنوز وجود داشت و رژیم اسلامی با توجه به فاکتورهائی که برشمردم در آن دوره معین بلوک بندی جهان دو قطبی تنها گزینه ممکن برای سد کردن اوضاع بحران انقلابی برای غرب بود، حتی اگر در کوتاه مدت از نظر اقتصادی، ایران به عنوان یک حوزه مهم در قلمرو تقسیم بازار جهانی "ضرر" میداد، و یا سطح سودآوری ناشی از تحرک سرمایه و کالا و پول پائین می آمد. برای چهار دولت تشکیل دهنده کنفرانس گوادلوپ" بر سر تعیین تکلیف سرنوشت سیاسی جامعه ایران پس از رژیم سلطنت، و البته برای جریانات اسلامی نیز، مساله اساسی سیاسی بود و نه اقتصادی. رژیم اسلامی در آن دوره، "تمایل" مردم و به اعتباری جامعه را علی العموم با خود همراه داشت. اکنون ما در شرایط پایان جنگ سرد به فاصله زمانی بیش از ۲۰ سال هستیم. جهان دوقطبی جایش را به جهان بسیار متزلزل و فرار "چند بلوکی" داده است. در این شرایط رژیم اسلامی نتوانسته است در لابلای شکافهای این جهان چند قطبی، حتی در سطح منطقه، یک شالوده سیاسی و اقتصادی مبتنی بر اقتصاد و سیاست "اسلامی" تعبیه کند و چشم انداز یک روال روتین و مکانیسم قوام یافته را ترسیم کند. تعدد مراکز تصمیم گیری مالی و فلج شدن مرکز عصبی کنترل و نظارت بر پول و اعتبارات و حجم و سیر گردش آن، دقیقا به دلیل خصلت خود ویژه و همواره "غیر متعارف" اسلامیت رژیم، بحث "امنیت" سرمایه و سرمایه گذاری و ترسیم یک چشم انداز متعادل که حتی در مستبدترین حکومتهای جونتاهای نظامی در صدر اولویت و نقطه تحکیم و بقا آنها بوده است، با فلسفه واقعی و محتوای رژیم اسلامی متناقض است. بی حساب و کتابی و سر ریز شدن سرمایه ها به عرصه های های "غیر تولیدی" و بازار "سفته بازی" و معاملات غیر رسمی و آنچه که خود سران رژیم اقتصاد "رانت خواری" و شیوه اقتصادی "آقازاده" ها نام گذاشته اند، نفس قرار گرفتن رژیم اسلامی با این مشخصات و پیشینه در تاریخ معاصر ایران و تغییر ریل دلبخواهانه از وضعیت غیر متعارف به "متعارف" را زیر علامت سوال بزرگی قرار داده است. و کسی که با الفبای اقتصاد سیاسی آشنا باشد، بسادگی تزهای ساده اندیشانه ای که مستقل و صرفنظر از موقعیت "سیاسی" و خاستگاه و خود ویژگیهای گرایش اسلام سیاسی در ایران، دیاگرام و منحنی خطی رابطه "توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی" را به هالوهای مخاطب خود "آموزش" میدهد، رد میکند. معضل و مشکل اساسی رژیم اسلامی، کماکان سیاسی و تناقض روبنای اسلامی و پایه جنبشی آن در تاریخ معاصر جامعه ایران، با هر نوع مکانیسم تولید اقتصادی با سیستم بانکی و پولی و غیر آن است. رژیم "متعارف شده" با زیربنای اقتصاد کاپیتالیستی ایران، قطعا دیگر رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در قدرت نیست. جامعه ایران برخلاف عربستان که حکام و "پرنس" های آن با خط کش و گونیای کشورهای امپریالیستی و شرکتها و کنسرسیومهای نفتی به عنوان "کشور" ساخته و پرداخته شد، و برای مراقبت از چاه های نفت به نام "حکومت" و "خادم حرمین" ملقب شدند، برعکس با عبور از تلاطمها و جنبشها و تکانهای اجتماعی مثل انقلاب مشروطه، تحولات زیربنائی اقتصادی و اصلاحات ارضی "از بالا" و عبور از دوره بحران انقلابی سالهای ۵۷ تا ۶۰ ، از نظر تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی بیشتر به فرانسه و آمریکا و اسپانیا و پرتقال شباهت دارد تا به تاریخ "ملل شرق" و یا "ملل اسلامی". و این را من از روی تعلق خرافی به "خاک پر گهر" و این "سرزمین اهورائی" نمیگویم، تاریخ تقابل جنبشها و گرایشهای اجتماعی طی بیش از صد سال در جامعه ایران این حقیقت را فریاد میزند.<br /><br />از سوی دیگر خود رژیم جمهوری اسلامی به تقاطعی برخورده است که در آن، بویژه در منطقه خاورمیانه، نیروهای اسلامی و "مجاهدین اسلامی" سابق که اهرم غرب در جنگ با بلوک شوروی و "جهان کمونیست" بودند، اکنون "متمرد" شده و خود پس از ماجرای ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، یک حرکت و جنبش انتحاری و "جهادی" را در عراق، پاکستان، افغانستان سازمان داده و در برخی از کشورهای آفریقائی مانند سودان و سومالی بانی "بی دولتی" در این مناطق شده اند. جریان "حوثی" ها شیعه یمن در جنوب ایران که برای "جزیره آرامش" شیوخ عربستان و کشورهای حاشیه خلیج مشکل درست کرده است را نیز باید اضافه کرد. صرفنظر از اینکه "اسلام سیاسی" در این نوع مناطق به نوعی از بقای ساختارهای سیاسی و فرهنگی عقب مانده و تا حدی پیشاسرمایه داری متکی است و از این نظر برخلاف جامعه ایران، هنوز نوعی از همراهی "مردم" را با خود دارد، و در کنار آن وجود "حزب اله" در لبنان و حماس در جنبش مردم فلسطین، اما واقعیت این است که تداوم این حرکات و بقای آن چیزی که در پدیده کثیف و جنایتکارانه عملیات انتحاری خودنمائی کرده است و هر روز فاجعه ای می آفریند، بدون جذب نیرو و اعتماد به نفس از اسلام سیاسی که در ایران قدرت دولتی را در اختیار گرفته است، "جنبش" قابل دوامی نیستند. بنابراین رژیم اسلامی در بقای خود، تداوم و حضور سیاسی یک "شبه بلوک" را هم میبیند و روی آن حساب باز کرده است. رژیم اسلامی بطور عینی در راس شبه بلوکی قرار گرفته است که "نامتعارف" و "نامتقارن" بودن در همه زمینه های سیاسی، نظامی و اقتصادی حتی در روابط و مناسبات دیپلوماتیک منطقه ای و بین المللی، و لاجرم ناپایداری نهادینه شده، از خود ویژگیهایش است. از منظر تاریخی تر، اسلام سیاسی در جامعه ایران یک گرایش رو به موت بوده است که فقط در شرایط مشخصی و در بستر جنگ سرد، جسد مومیائی اش را به هیولای سیاسی موجودی که اکنون در برابر چشمان بهت زده جهانیان قرار گرفته است، تبدیل کردند. این بستر و زمینه تاریخی، از رژیم اسلامی یک پدیده مهجور و غیر قابل هضم در مکانیسمهای اجتماعی ایران و منطقه و روابط بین المللی ساخته است. رژیم اسلامی به این دلایل و به هزارو یک دلیل دیگر، رفتنی است. این "بحران آخر" است، در این حقیقت نباید هیچ شکی کرد.<br /><br />پیچیدگیها و مقوله پردازیها<br /><br />اما شناخت خصاپل تحولات جامعه ایران، به همان اندازه که باید همه جانبه باشد، باید از سطحی نگری و الگو پردازیهای رایج به دور باشد. به نظر من برخلاف تحلیلهای ساده نگرانه و کلیشه پردازیها از "انقلاب" و بویژه الگو پردازی ها از نوع ۵۷ آن در ایران، سقوط رژیم اسلامی پروسه ساده ای نیست. رژیم اسلامی، بر خلاف ناسیونالیسم که حتی اگرسلطنت آن ساقط شود و هرگز قدرتش اعاده نشود، انواع دیگری از "ذخیره" سیاسی اش را در مساله حاکمیت و قدرت سیاسی ندارد. اگر ناسیونالیسم، میتواند بدون سلطنت، با ماتریالهای کاملا متفاوت، حتی با ماتریال و محمل انسانی کاملا بی پیشینه ای، "دمکراسی" و "حقوق بشر" و حتی "آزادی" را محمل قدرت گیری خود سازد، نمونه کشورهای برآمده از فروپاشی بلوک شوروی سابق، اسلام سیاسی فاقد چنین زیر ساختهای ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی همراه و در کنار آن، لایه های وسیعی از ماتریال انسانی است. اسلام سیاسی بازهم برخلاف برخی تحلیهائی که از موضعشان را از آرمان مستضعفان و میراثهای آل احمد وام گرفته اند، و نفس "توده مستصعف" را در شرایط حاکمیت اسلام مبنای تحلیل خود میگیرند، توان و قدرت و ظرفیت جایگزینی با ناسیونالیسم را به دلیل مواضع "مکتب" اش در باره تولید، اقتصاد، نقش متقابل "قانون" و شهروند، ندارد. هیچ مکانیسمی برای کنترل و حسابرسی در متن تولید دوران کنونی را در کتب و تز و درسهای "اقتصاد اسلامی" نمیبینید و آن محدودیتهائی که از نظر "ایدئولوژیک" بر جامعه برای قرار گرفتن در متن تولید سرمایه داری و حرکت بازار آزاد از اسلامیت رژیم ناشی میشوند، دست و بال تولید و حرکت آزاد سرمایه و پول و سرمایه دار را میبندند. فروپاشی بلوک شوروی سابق به نحو روشنی نشان داد، که تنظیم مکانیسمهای رقابت بازار آزاد سرمایه و تحرک "آزادانه" و دیکته قانونمندیهای سرمایه و پول و کالا و بورس به "صاحبان" اش، از طریق دخالتهای "محدود کننده" دولت، و منجمد کردن و تنظیم مکانیسمهای بازار از طریق برنامه های اقتصادی دولت های از نوع "توتالیتر"! تا چه اندازه غیر ممکن و محتوم به شکست است. اسلام سیاسی و رژیم اسلامی به سیاق هنرپیشه ها نمیتواند این نقش نهادینه شده در بافت و نسوج خود را عوض کند و گریم کند و در پرده دیگری در نقش "ناسیونالیسم" ظاهر شود. اسلام و رژیم اسلامی، دقیقا به دلیل اسلامیت و مشروعه چیگری اش، قادر به درآوردن پرچم ناسیونالیسم از دست بورژوازی ایران و کپی برداری از مدل "عربستان سعودی" نیست.<br /><br />بنابراین نه رژیم اسلامی، قادر است به عنوان رژیم حاکم بر تولید سرمایه داری "متعارف" شود و نه قادر است با این کارنامه و تاریخ معین و قابل ارزیابی، در هیات ناسیونالیسم ظاهر شود.<br /><br />از سوی دیگر، روال فروپاشی و سقوط رژیم اسلامی در ایران، کمترین شباهتی با دوره سقوط رژیم شاه را ندارد. این رژیم نه صدای انقلاب کسی را میشنود و نه به نصایح فلان ژنرال و یا "سردار" سابق و گریخته به غرب، مقدمات انتقال قدرت را به دیگران، حتی به خودی ترین خودی های در اپوزیسیون درون خانواده اسلامی، تحویل نمیدهد. ایران برای اسلام سیاسی آخرین نقطه و آخرین منزلگاه است. اینها گرایشی اند که در طول تاریخ صدساله اخیر جامعه ایران همیشه و روز بروز به موقعیت حاشیه ای و فراموش شده پرتاب شده بودند. در یک بزنگاه و با توصیفی که فوقا مختصرا اشاره کردم به قدرت دولتی در یک کشور مهم رسیده اند. این موقعیت را براحتی رها نمیکنند. مساله این است که وقتی مردم در ابعاد میلیونی به خیابان آمده اند، دورنمای سقوط رژیم اسلامی چگونه خواهد بود؟ یک واقعیت واضح است: در طیف "چپ" هیچ نیروئی که قادر شده باشد یک ارزیابی واقعی از سر اوضاع بدست بدهد، موجود نیست. بعلاوه در کنار غرق شدن چپ موجود در مقوله پردازیهای خود، چنین به نظر میرسد که جامعه اینها را پشت سر گذاشته است، طوری که "زبان مشترک" بین مردم معترض و حاضر در صحنه جدالها با این چپ و ادبیات آن وجود خارجی ندارد. این عبور از چپ نامربوط به اوضاع جامعه و نیازهای آن، اما، به این معنی نیست که جامعه راکد ایستاده است و بدون رهبری مکانیسمهایش را پیش میبرد.<br />در شرایطی که بخشی از چپ مدعی دفاع از موضع "انقلاب" نتوانسته است حتی نبض خود را با نبض جامعه هماهنگ کند، و برعکس برای رفتن زیر پرچمهائی که نیروهای دیگر، از جمله "خشونت گریزها" در این تحولات برافراشته اند، سوسیالیسم خود را پنهان میکند و رادیکالیسم افراطی و دیرین کمونیسم کارگری را با توجیه "انقلاب" رنگ و لعاب "حقوق بشری" زده است، این اختلاف فاز در زندگی و فعالیت در دو فضای کاملا متفاوت و با زبانها و ادبیات متفاوت، بین حرکت مردم و مدعیان "رهبری" آنها عمیق تر هم شده است. از این نظر با توجه یه تعلق دو مشغله در دو دنیای کاملا متفاوت و اکنون دیگر بیگانه از یکدیگر، یکی سرگرم شدن و دلمشغولی با و سرمستی از مقوله پردازیها و ابداعات و کشفیات "جدید" در جمع بسته خودی؛ و دیگری حرکت زنده و مصاف تعیین کننده مردم با رژیم اسلامی، را در بطن روزهای پرتلاطم جامعه ایران بروشنی دیدیم. این دو دنیای متفاوت یکی سیاست در زمین سفت توسط انسانهای واقعی و دیگری سیاست با مقولات و انتزاعهای غیر علمی و غیر واقعی در دنیای مجازی ماهواره و اینترنت، حتی زمینه تشخیص این اختلاف فاز از نظر ذهنی و روانی، تا چه رسد به پذیرش آن، را برای فعالان عرصه غیر واقعی و غیر مادی بسیار مشکل کرده است. و به نظر من همین موقعیت عینی و خارج شدن جریانات مدعی "رهبری" از ذهنیت مردم "عادی" است که حتی مستقل از تحلیلهای سطحی و غیر علمی آنان در باره خصلت و محتوای اوضاع سیاسی، جدل بر سر اینکه آیا، سیر اوضاع نشانه های یک "انقلاب"اند و یا جنگ دو ارتجاع اسلام "سبز و سیاه" و یا اینکه کلا خبری نیست و رژیم دارد "متعارف" میشود، صاحبان آن تحلیلها را با مسائل واقعی جامعه و مردم درگیر در صحنه بی ربط و بیگانه کرده است. وقتی نفوذ سیاسی یک نیروی سیاسی و مدعی نقش "پیشرو" و "رهبری" مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم، و جاذبه و اتوریته معنوی اش بی اهمیت میشود، با رنگ و لعاب بر شعارها و اضافه کردن ادویه تحلیلهای "انقلابی" و یا "فلسفی" کردن آنها این خلا واقعی سیاسی پر نمیشود. جامعه ناچارا در مقابل تحلیلهای الگو پردازانه و کلیشه ساز و مقوله پردازیهای غیر واقعی و ذهنی و سطحی چپ مدعی کمونیسم کارگری و یا مدافعان سیستم ناسیونالیسم چپ دوران سپری شده و گروه فشار سوسیالیسم اسلامی مستضعف پناه کنونی آن، در برابر انتخاب دو مسیر قرار میگیرد: یا بی اعتنا به قدمای نسل پیشین و واگذاشتن آنان به اسارت در توهمات و نوستالژی فضای ۵۷، به اتکا ادبیات و ماتریال کمونیسم از درون خود یک رهبری متفاوت را شکل خواهد داد، و یا ناسیونالیسم با "دمکراسی" و "حقوق بشر" اش نیرو و قدرت واقعی برای در هم شکستن هیولای اسلام سیاسی در خاورمیانه را تتمه عبور از رژیم "توتالیتر" دیگری خواهد ساخت.<br /><br />خود من شخصا خوش بینم و امیدوارم که جامعه بتواند تئوری و ادبیات موجود سوسیالیستی و مارکسیستی کمونیسم سی سال اخیر جامعه ایران را برای تضمین پیروزی و رسیدن به اهداف مترقی و سوسیالیستی اش بدست گیرد. نسل وسیعی در دل بحران انقلابی سالهای منتهی به ۵۷ از روی کتابهای "جلد سفید" و معدود آثار غیر اوریجینال مارکسیستی، رفتند مبلغ و مدافع "صف مستقل ظبقه کارگر" و فعال شوراهای کارخانه ها و کمیته کارخانه و تلاش برای تشکیل حزب کمونست شدند. دور از انتظار نیست که انبوه آثار و ادبیات کمونیسم سی سال اخیر ایران نتواند با توجه به تجربه ۵۷ و تجربه تشکیل احزاب کمونیستی در دوران پس از ۵۷ و با در دست داشتن تجارب سیاسی آنها، صف فشرده ای از فعالان سیاسی و کمونیست را از صفوف جوانان تحصیلکرده و آزموده و از فعالان و رهبران جنبش کارگری، جنبش زنان و مبارزین عرصه دفاع از حقوق کودک را متحد و به عنوان رهبر هدایت جامعه بسوی آزادی و سوسیالیسم به سرانجام برساند. و آنگاه که تئوری انقلابی با نیروی مردم انقلابی و ذهنیت شاداب، پیشرو و مدرن رزمندگان واقعی حاضر در صحنه نبرد های بزرگ بر سر تعیین تکلیف سرنوشت جامعه عجین شود و در هم آمیزد، نیروی عظیم توده مردم، سنگر و دژ محکمی بنا خواهند کرد که تصرف آن برای جریانانات ناسیونالیستی و ارتجاعی و باند سیاهی ساده نخواهد بود.<br /><br />نیمه دوم ژانویه ۲۰۱۰<br />iraj.farzad@gmail.comاشتراکhttp://www.blogger.com/profile/06211251278544138335noreply@blogger.com0