قبل ازپرداختن به بحث فمینیسم میخواهم درموردبحث قبلی واشاره به نظررفیق پارسانیک- جوتوضیح کوتاهی بدهم.اگرچه نوشتم این بحث ازنظرمن تمام است،امااین اشارۀ ایشان که برخوردمن باعث سوءتعبیرورنجشش شده است رابایدقدری توضیح دهم.رفیق پارسادراَخرین نوشته اش بنام:"خودشکن،آینه شکستن خطاست،پاسخی به نقدرفیق بهروزشادیمقدم"اَورده است:"رفیق بهروزشادیمقدم که خودازخواننده گان مقاله اش خواسته بودتابه نقدوبررسی مقاله ی ایشان بپردازند،اکنون ازنقدنوشته ی خودبرافروخته شده وبه جای تن سپردن به نتایج مکالمه و تصحیح گفته های خویش،میکوشدباتهمت وافترا،منتقدراازکرده ی خویش پشیمان کند.ایشان در مقاله ای باعنوان«مارکسیسم یک کلیت است»که دروبلاگ اکتبرمنتشر کرده است،مدعی شده است که من به جای فاکت آوردن ازنوشته ی ایشان،باتفسیروتعبیرخودساخته،به نقدعبارت ایشان پرداخته ام.به بیان دیگرایشان مدعی شده اند،آن چه من گفته ام ربطی به گفته ی وی ندارد.رفیق بهروزدرمقاله ی«مارکسیسم یک کلیت است»برای اثبات مدعای خودبه سه نمونه ازگفته ی خودو نقدمن استناد کرده است.من درادامه بی پایه بودن ادعای ایشان رااثبات خواهم کرد.اماشایسته تر آن بودکه رفیق بهروزصادقانه وشجاعانه مسئولیت گفته های خودرامیپذیرفت،وبارفع خطاهای خود،برثمربخش بودن گفت- و-گوی بین ماتاکیدمیکرد.امامتاسفانه ایشان ترجیح داده است پرونده ی جدلی راکه میتوانست نمونه ای ازگفت-وگویی روشنگر باشد،باافتراوتهمت به پایان برساند. بگذریم."
رفیق پارسادرجریان این بحث چندجاازگفته های من فراتررفته ونظرات ومواضعی رابه من نسبت داده است.اشاره من به این مواردبود.اَن مواردرامیاورم:
- «من نمیدانم رفیق بهروزچگونه توانسته است این همه تناقض وآشفتگی رادریک بندبه رشتۀتحریردرآورد.ازاین بابت بایدبه وی تبریک گفت.وی از یک سومیگویدمخالف اعدام اسیران ودستگیرشده گان وتسلیم شده گان است،ازسوی دیگرمیگویدنبایدبگذاریم مخالفت باحکم اعدام،دست وپای مارادراعدام کردن اسیران ودستگیرشده گان وتسلیم شده گان ببندد.البته ایشان چارۀرفع این تناقض را هم یافته است،میگویدکمونیست هانبایددرسیاست رسمی وعلنی شان حکم اعدام رادردستورکارشان بگذارند،به عبارت دیگربه زعم ایشان میتوان به طوررسمی وعلنی مخالف حکم اعدام بود،امابه طورغیررسمی وپنهانی به اعدام دستگیرشده گان واسیران پرداخت.آیااین چیزی جزماکیاولیسم سیاسی است"
- "تحلیل وی ازوضعیت موجودنیزبسیارقابل توجه است،ایشان براین باوراندکه درشرایط کنونی،وضعیت برای پراتیک نظرات مارکسیست هاچندان مساعدنیست.ایشان البته توضیح نداده اندکه وضعیت برای پراتیک کدام نظرات مارکسیست هامساعدنیست.آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعد نیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است."
- "ایشان توضیح نداده اندکه مابه رغم مخالفت جدی بااعدام ودرحالی که درسیاست رسمی وعلنی نیزاعدام کردن رادردستورقرارنداده ایم،چگونه میتوانیم خودراازاعدام کردن محروم نکنیم."آیادرچنین شرایطی جزبه طورغیررسمی وغیرعلنی اعدام کردن،راهی پیش روی ماوجوددارد؟"
دراین سه پاراگراف بخش هایی راکه برجسته کرده ام،مواردی است که به بحث من ونظرمن ربطی ندارد.اگرنوشته ام که درسیاست رسمی وعلنی مان بایدبیایدکه مخالف اعدام هستیم،درکنارش هم اَمده که ممکن است وشایددرشرایطی به این ابزار(اعدام)متوسل شویم.دیگراضافه کردن جملاتی که بوی ِروش وسیاست غیراصولی وِتوطئه گرانه میدهد،مثل:"امابه طورغیررسمی وپنهانی به اعدام دستگیرشده گان واسیران پرداخت."و"آیادرچنین شرایطی جزبه طورغیررسمی وغیرعلنی اعدام کردن،راهی پیش روی ماوجوددارد؟"حرف ونظرمن نیست.یادرجای دیگرومجزاازبحث اعدام نوشته ام:"دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیک کردن سیاست هایمان مساعدنیست."اینجاهم بااَوردن اضافاتی ازطرف رفیق پارساروش اوراغیرسیاسی برخوردکردن وطنعه زنی میدانم که نوشته:"آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعدنیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است."
من به مواردفوق دراین بحث اشاره کرده ام واَنراروشی نابجاکه به سطح بحث لطمه خواهدزد،دانستم وبه هیچ وجه قصدتوهین وافترانداشته ام.
بااین حال استقبال رفیق پارساازبحث سیاسی،استقلال فکریش،روشنگری،مرزبندی های درستش باچپ موجود،طرفدارمبارزۀ نظری بودنش،ازبرخوردهای چپ دوربودنش ونحوۀ بحث ایشان درمچموع نشان دادکه ازاستثنأرفقای جدی وصاحب نظراست.من نه تنهاقصدهیچگونه تهمت وافترایی به ایشان نداشته ام،بلکه برایش احترام قائلم.
++++
فمینیسم،سنگرگریز
درضمن بحث قبلی،بحث فمینیسم نیزپیش اَمد،دراین جاابتدابرای روشن شدن،متن حرف های رفیق پارساوخودم راخواهم اَورد:
رفیق پارسانیک جو:"برای مثال پیش ازآن که افق وموضع فمینیستی شکل بگیرد،زن ستیزی جاری درادبیات فارسی امری پنهان وپذیرفته شده بود،درواقع آشکار شدن زن ستیزی جاری درادبیات فارسی ونقدآن،حاصل بازخوانی ادبیات فارسی بارویکردی فمینیستی است."
بهروز:"اینجابه فمینیسم وجایگاه ووزن اَن اهمیت خاصی داده ای.فمینیسم همچون عکس العمل واقعی ودرست ِزن وستم وارده براوکه ستمگرش رامردمیشناسدوتلاشش این است به هم سطح بودن بامرددرجامعه برسد،قابل درک است وبایدازاین جریان وخواسته وشعارهای درستش دفاع کرد.امافمینیسم نه ضدسرمایه ونه ضداین نظام است ونه برابری طلب،همچون مارکسیست هاوتمام تلاش وحرفش اینست که زن رادرهرنظامی تامرحله وجایگاه مردان بکشاندوضدمردبودنش درنزدافکارعمومی بیشترازهمه چیزش است.حالاچگونه تنهااین جریان توانسته"نقادادبیات ِزن ستیزفارسی"بوده باشدوتفکر"بازخوانی ادبیات فارسی"وضدیت باضدزن بودن درادبیات نتیجۀ"رویکردی فمینیستی"است،نظرنادرست رفیق پارسااست.قطعا"فمینیسم هم براین ادبیات نقدداشته وتلاش کرده است،اماهمۀنگرش نقادانه رادراین موردبه پای اَنهانوشتن کمی زیادی سخاوتمندانه است وکم التفاتی صاحب این نظررابه تاثیرات مارکسیسم برادبیات مردسالارانه ازجمله درادبیات فارسی میرساند.ورفیق پارساقبول داردکه تنهانگرش درست،اصولی،برابری طلبانه وضدزن ستیزی فقط مربوط به افکارمارکسیستی است."
رفیق پارسانیک جو:"اماآن چه ازاین نیزچشم گیرتراست،آگاهی اندک ایشان ازجنبش ونظریه های فمینیستی وجسارت فوق العادۀوی درمعرفی ونقدفمینیسم است.نزدایشان فمینیسم نه جنبش ونظریه،بل عکس العمل است.جای بسی تاسف است که یک مارکسیست باادبیاتی شبیه ادبیات روزنامۀکیهان این چنین به معرفی فمینیسم میپردازد.ایشان اگربافمینیست های سوسیالیست یاکمونیست آشنابود،دست کم یادآورمیشدکه بورژوا-فمینیست هایالیبرال– فمینیست هاچنین میپندارند،نه آن که این گونه غیر مسولانه این تصورات خام رابه تمامی فمینیست هانسبت دهد."
ردوبدل نظرات من ورفیق پارسادراین موردسبب شدتانظرم دربارۀ فمینیسم بنویسم.بااین توضیح که هدف اصلی این نوشته نقدوبررسی فمینیسم نیست،بلکه نقدنگرش وموضع چپ به این پدیده است.درنوشتۀ کوتاه بالانخواستم فمینیسم راتوضیح داده باشم.بلکه چهارچوبۀ کلی نگرش ووضعیت این جریان رادروضعیت حاضربیان کردم.
درضمن لازم است گفته شودکه طرف این بحث ومخاطبش،اََن بخش اززنان چپ ومبارزی است که درروندمبارزه ودرتنگناهای اَن ازکمونیسم روی برگردانده،گریزی زده وسنگرامن وراحت تری رابرگزیده اند.همچنین طیفی ازچپ که ازفمینیسم پدیده ای مثبت ساخته ومدافع وپشتیبانش شده است.
فمینیسم جریانی سابقه دارباافت وخیزهایش،جنشی براَمده ازسالهای محرومیت وبی حقوقی زنان،تلاشی برای کسب حقوق پایمال شدۀ نصفی ازانسانها،درجوامعی که ازحقوق زنان دراَن خبری نبوده ونیست،هست.امااکنون این جریان تنهاشامل مواردفوق نیست،بلکه پدیده ای التقاتی،باناروشنی ها،توهم اَفرینی هاوانحرافات دیگرراهم شامل میشود.
به نظام اجتماعی وبنیادهای پایه ای جامعه بی توجه بودن،طبقات جامعه راندیدن،اصل رابرمبارزۀ طبقاتی وتغیرنظام(سرمایه داری)نگذاشتن(کلیت فمینیسم)،بنیادوبرپایی نظامی برابررادراهداف خودقرارندادن(کلیت فمینیسم)،درعوض برسرخواسته ها،مطالبات ونیاززنان رفتن وازبورژوازی واقمارش این مواردراطلب کردن،مشکل رافقط درموقعیت نابرابرزن بامرددیدن،تلاش اصلی وسعی فراوان نمودن که زن به موقعیت مرد(مردبه مثابه محصول جامعۀ سرمایه داری)رساندن واصل مبارزۀ خودرابراَن گذاشتن وبه ضدمردتبدیل شدن هم،کلا"تصویری است از کلیت فمینیسم درشرایط ووضعیت کنونی.
فمینیسم نه مسئلۀ ماونه راه حل است،پدیده ای است که ادعای جنبشی وراه حل بودن داردودرمیدان عمل خود،مشکل زاوتوهم اَفرین شده است.درپائین مطلبی ازیک سایت که به طورمختصرفمینیسم رامعرفی کرده،میاورم.(1)
فمینیسم هرچه هست ونیست،بایدبه مثابه جریان،گرایش وتفکراَنرادربطن هرجامعه ای که موردارزیابی است،شناخت وموردنقدوبررسی قرارداد.فمینیسم هامختلف اند.(2)بااین احوال بحث من اینجادرموردفمینیسم به صورت مشخص ومجردنیست،بلکه درموردچپ"فمینیسم شده" یا"فمینیسم زده"است.
تسلط گرایشات غیرکارگری وغیرمارکسیستی برچپ ایران،شکست چپ درمقابل جمهوری اسلامی دردهۀ60،ناکامی دراَرمان های براَوردنشده وندیده اش،قدبرافراشتن واقعیت های خشن وواقعی زندگی وفرهنگ غالب ومسلط جامعه،منجمله درروابط ومناسبات اجتماعی بین زن ومردونگرش حاکم براین روابط درمقابل مبارزین،درخودداشتن ِپیش زمینۀ فرهنگی وفرهنگ موجوددرجامعه درموردنگرش زن به مردوبلعکس وطغیان درمقابل مردسالاری،مایوس ازکمونیسم ودوردیدن وشایدغیرممکن دانستن اَن(ازنظربرخی)،اینهاطیفی اززنان متعلق به عرصۀ مبارزۀ سیاسی واحزاب وسازمان های چپ رابه دامن فمینیسم کشانده است.این طیف هنوزخودراکمونیست دانسته وازفمینیسم وفمینیسم بودن خودنیزدفاع میکندواین تفکردرتفکرشان،اَنهایی که خودراکمونیست میدانندوهم فمینیسم،جای سئوال وبحث است.
این نوع نگرش وازدودیدگاه به مسائل نگریستن تنهادرصورتی ممکن است که باتوجه به فاصلۀ نگرشی دوراین دوجریان(کمونیسم وفمینیسم)،ازشدت یکی به نفع دیگری کاست وازایده هاوسیاست های سوسیالیستی،به نفع فمینیسم کم وکوتاه اَمد.کمونیستی که به فمینیسم تکیه میدهدوخودرافمینیسم هم میداند!یاکمونیسم رانشناخته ویاباکمونیسم وکمونیست بودنش مشکل داردویامیخواهدگام به گام ازموضع قبلیش عقب نشینی کندودرسنگرگریزبماند.
شایدگفته شودکه جریانات وگرایش های فمینیستی مختلف،باهم فرق دارندوفمینیسم واقعی چیزدیگری است.قطعا"فلان جریان فمینیستی بامثلا"«فمینیسم ِاسلامی»درسالهای اخیردرایران،که تجسم جریانی توسری خورده(ازجمهوری اسلامی)،لیبرال واسلام زده است،فرق داردومابایدبین اَنهااین تفکیک راقائل شویم.امابحث برسروضعیت عمومی ِکلیت فمینیسم،باتوجه به دیدگاه ونگرششان به جامعه،پروسۀ تغیروتحولات اَنها،سمت گیریها،تاثیراتی که تابه حال ازخودبرجایی گذاشته وجایگاه سیاسیشان است.
زمانیکه جریانی،تفکری،جنبشی دریک جامعه همۀ هم وغمش این باشدکه موقعیت زن ولابدشخصیت زن رابه موقعیتی ِمشابه موقعیت مرددرهمان جامعه برساند،چیززیادی درنظرنداردواین خواسته اش جالب هم نمیتواندباشد.چون این معیاروایده ال،همانندوهمطرازمردبودن وشدن(مرد،جایگاه وموقعیتش به مثابه محصولی ازجامعه سرمایه داری)خودپدیده جالبی نیست.
ازطرف دیگرمگرغیرازاین است که فمینیست ها"مفهوم خواهري جهاني"هم درنظردارندوخانه وخانوادۀ زن میخواهندوغیرجنس خودرابه حریمشان راه نمیدهند.شایدگفته شود:من یامای فمینیست اینطورنیستیم.درجواب بایدگفت که اگرشماهم اینطورباشید،دیگرکاملا"فمینیستی ونمیتوانی ادعاکنی کمونیست هم هستی.درهرحال فمینیست هایافمینیست هایی"اینطوری"هم هستند.
کمونیستی که به حقانیت مارکسیسم باوردارد،مارکسیستی که اهداف وخواسته هایش روشن است ودربرنامه وسیاست هایش حقوق همۀ اقشاروطبقات وازجمله زنان تحت ستم جامعه رامدنظردارد،لزومی نمیبیندونداردباهرجریانی(باحداقل وحداکثرخواسته هایش)دست درگردن شود.مگراینکه کمبودی درمارکسیسم ویاکمونیست بودن خودمشاهده کند.
موضع مامیتوانددرمقابل جریانات صرفا"فمینیستی ومدافع حقوق زنان درجامعه که نه ادعای سوسیالیست وکمونیست بودن دارندوبه مثابه یک جنبش ویک تفکردرجامعه،روشن باشد،که روشن است.درمقابل سیاست هاوتفکرشان ودرمقابل خواسته هاومطالباتشان،موضع ماپشتیبانی ودفاع ازخواسته های برحقشان خواهدبود.مثل هرحرکت وخواست برحق دیگری.
اگربرای زن تحت ستم درجامعه،فمینیسم یک ضرورت وجوابی به مشکلات زندگی وفکری اوست،برای یک روشنفکروکمونیست(زن یامرد)،فمینیسم غیرازضرورت ِدفاع ازخواسته ومطالباتشان درپشتیبانی اززنان وانحرافات فکری ونگرشی اَن،چه مزیتی دارندکه مارکسیسم ندارد؟
درعصرکنونی ودردروره ای که کمونیسم تازه اززیرضرب خارج شده ودرغایب حضورمارکسیسم واقعی دراکثرنقاط دنیا،طبیعی است که یک راه برای برون رفت ازمشکلات وطرح خواسته هاومطالبات زنان،بخصوص درکشورهایی که کمونیسم ممنوع است،فمینیسم وروی اَوری به اَن ازطرف زنان جامعه میباشد.این راه جواب هایی میگیردولی دراساس راه حل قطعی نیست واگربه ظاهرراهی باشد،امادرواقع بیراهه است.
اگربرای زنان جامعه عقب افتاده فمینیسم یک نقطۀ امیدوکانال مبارزاتیست،امادرجوامع دیگرچون کشورهای اروپایی وبرای قشرروشنفکروچپی که بامسائل اَشناست،قضیه فرق میکند.برای این طیف زنان روشنفکرومدعی حقوق زن،برافراشتن پرچم فمینیستی یک ژست سیاسی هم هست.بااین اوصاف وباوجودکمونیسم ودفاع سرسختانه اش ازحقوق زنان،روی اَوری به هرجریان دیگری ازجمله فمینیسم باتوجه به شناختی که ازدنیاوزندگی ومبارزه داریم،برای اَن کس که روزی،روزگاری کمونیست بودویاهنوزخودراکمونیست میداند،اَن جریان ودراین جافمینیسم فقط یک"سنگرگریز"است.
بهروزشادیمقدم 2009 .11. 10
http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de
(1)جنبش فمينيسم ازابتداي پيدايش سعي داشت زنان رابه يك اردوگاه واحدايدئولوژيكي برساند. فمينيسم هاقصدداشتندمفهوم خواهري جهاني راجامه عمل بپوشانند،امادرطول تاريخ به جاي تكامل گرفتار تشتت وتفرقه فكري شدند.به طوركلي ميتوان نقطة شروع فمينيسم رااواخرقرن هجدهم به ويژه پس ازانقلاب كبيرفرانسه ذكر كرد،امادرتقسيمات قراردادي ترتاريخ فمينيسم رادر3موج تقسيم بندي ميكنند.
موج اول:درسال1830شروع شد.مري وليتون كرافت بانوشتن كتاب«حقانيت حقوق زن»(1792)تأثير اصلي رابراين موج گذاشت.پس ازوي جان استوارت ميل باهمكاري همسراولش هري تيلوركتاب«انقياد زنان» (1869)رانوشت كه تأثيرمهم بعدي رابراين موج گذاشت.نگارش اين كتاب درحالي صورت گرفت كه زنان دردوره ويكتوريا،دراوج سركوب به سرميبردند.ميتوان گفت اساساًٌانديشه حقوق ليبرال كلاسيك،زمينه اصلي بروزاين موج به شمارميرود،ديدگاهي كه برخاسته ازانديشه جان لاك بود.گسترش حقوق مدني وسياسي به ويژه اعطاي حق رأي به زنان،خواسته وهدف اصلي اين موج بود.البته دركناراين موارداهداف ديگري نيزدنبال ميشدكه ازجمله آن هاميتوان به دستيابي زنان به كارآموزشي،آموزش وكار،بهبودموقعيت زنان متأهل درقوانين،حق برابربامردان براي طلاق ومتاركه قانوني ومسائل پيرامون ويژگي هاي جنسي اشاره كرد.
موج دوم:فمينيسم ازدهه 1960آغازشد.موج اول تاحدي توانست وضعيت زنان رادر رابطه بابرخي از مسائل بهبودبخشد.گسترش آموزش وپرورش،ورودزنان به مشاغل متعدد،قانوني شدن سقط
جنين،پرداخت دسمتزدبرابربه زنان،برخورداري ازحقوق مدني برابرو گسترش امكانات كنترل مواليه ازجمله نتايج مهم تلاش هادرموج اول بود.همين مسائل باعث شد كه برخي ازفمينيست هابه دنبال قدم برداشتن درگام هاي بعدي باشند.»
هدف اصلي ومهم فمينيست هادرموج دوم«نجات زن»بودفمينيست هاي موج دوم،معتقد بودندرهايي زنان ازنابرابري هاكافي نبوده وبايدزنان راازدست مردان نجات داد.نقدساختارهاي ايدئولوژيك ريشه دارمانند«مردسالاري»و قرارداداجتماعي»،دركليت ازدواج،تأكيدبرتبحروحرفه اقتصادي ازجمله ويژگي هاي مهم فمينيست هاي موج دوم به شمارميرود.اين افرادمعتقدبودندبراي رهايي ونجات زن،بايدروحيات زنانه راازبين بردوآن قدربه سمت افراط رفتند كه برظاهري مردانه درپوشش،موهاي كوتاه،كفش بدون پاشنه،كت وشلوارزمخت وچهره بدون آرايش و... تأكيد داشتند.
موج سوم:فمينيست هاازاوايل دهه 1990شروع وبه دليل آثارمخرب افراط فمينيست هاي موج دوم، دراين دوره سعي شدتاحدودي ديدگاه هاي فمينيستي تعديل شود.تحت همين شرايط بودكه دولت هاي تاچروريگان ضمن مبارزه باديدگاه هاي تندروهاخواستاراعاده ازدست رفتة«ارزش هاي خانوادگي»شدندودرمجموع فمينيسم دراوايل دهه 1990يك فرآينداعتدال راتجربه كرد.
برخلاف موج دوم،فمينيست هادراين موج برظاهرزنانه ورفتارظريف تأكيدميورزند.آنان معتقدبه احياي
نقش مادري بوده وازخانواده فرزندمحوروهمچنين زندگي خصوصي دفاع ميكنند.
گرايش پست مدرن:اين گرايش نيز بر «حذف مرد سالاري» تأكيد دارد با اين تفاوت كه آنها معتقدند براي احقاق حقوق زنان و حذف مردسالاري بايد ساختار شكني كرد. به اعتقاد اين گروه كليه برخوردهايي كه بين پسر و دختر تفاوت ايجاد مي كند ناشي از ساخت هايي اجتماعي هستند كه موجب بردگي زن در طول تاريخ شده و بايد ساخت شكني شود. تحت تأثير همين نگرش ها، در دهة 1990 علاقه فكري فمينيست ها از موضوعات سياسي و اقتصادي به سمت موضوعات فرهنگي،
روان شناختي و زبان شناختي سوق پيدا كرده است.باتوجه به مطالب بالا مي توان مكاتب
فمينيستي را به صورت زير تقسيم بندي كرد:
«فمينيسم ليبرال،فمينيسم راديكال،فمينيسم پست مدرن،فمينيسم سياه پوستان،فمينيسم آنارشيم،مكتب اكوفمينيسم،همچنين فمينيسم مدرن نيزازديگرشاخه هاي فمينيسم است كه در
قرن بيستم بوجودآمده است.»
جمعبندي:
موج اول:قرن17و18فمينيست هاي اثبات گراكه تلاش ميكردندوجودزن رابه عنوان يك موجود
مستقل معرفي كنند،بايدبه عنوان يك انسان به آن نگاه شود مثل يك مرد.
موج دوم:تلاش ميكردندهرگونه تفاوت وتضادناشي ازجنسيت راازبين برندوزنان نيزمثل مردان از حقوق برابربرخوردارباشندودرفعاليت هاي اجتماعي مشاركت كنند.
موج سوم:(مدرن)(قدرت طلب):معتقدندنه تنهازن فرودست نيست بلكه فرادست نيزهم است- حتي ادعاميشودزنان ميتوانندوحق دارندقدرت زنانه راجايگزين آن چيزي نمايندكه
تاكنون مردانه بوده است.(درمقابل ديدگاه مردسالاري)
پست مدرن ها(ديدگاه جديد): معتقدبه نوعي تعادل،حفظ نظام خانواده- همراه باتعادل
درمشاركت بيرون خانه ميشوند.
نتيجه گيري:جنبش فمينيسم ازابتداي پيدايش سعي داشت زنان رابه يك اردوگاه واحدايدئولوژيكي برساند. فمينيسم هاقصدداشتندمفهوم خواهري جهاني راجامه عمل بپوشانند،امادرطول تاريخ به جاي تكامل گرفتارتشتت وتفرقه فكري شدند.اگرچه دستيابي به حق رأي،نقطة عطفي درتكامل آراي فمينيستي وكسب يك حق سياسي اساسي ازسوي زنان بوده است،مع الوصف ازدهه 1920 برخوردهاي متفاوتي به وجودآمد،به طوري كه فمنيسم تبديل به تفكري فاقدوحدت نظرومملو ازآراي ضدونقيض شدوبسياري ازصاحبنظران تنوع درفمينيسم رانشانه ضعف وعدم بلوغ اينايدئولوژي ميدانندوآن رامكتبي پوياامادرگيربامبارزه ميشناسند.
منبع:پژوهشگ:سیدعبدالمجیدزواری
اندیشکده روابط بین الملل www.irtt.ir
(2)فمینیسم سوسیالیستی/فمینیسم لیبرال/فمینیسم مارکسیستی/فمینیسم آنارشیستی/فمینیسم رادیکال/فمینیسم مدرن/فمینیسم اسلامی/فمینیسم آفریقائی/فمینیسم آمازونی/فمینیسم ضد نژاد پرستانه/فمینیسم سیاه پوستان/فمینیسم مغلطهای /فمینیسم فرهنگی/فمینیسم متضاد/فمینیسم اقتصادی/فمینیسم هستی گرایی/فمینیسم ژاپنی/فمینیسم فرانسوی/فمینیسم فردگرایی(همچنین به عنوان فمینیسم طرفدارآزادی نیزشناخته میشود)/فمینیسم همجنس باز(زن)/فمینیسم مذکر یا فمینیست موافق مردان/فمینیسم مادی/فمینیسم جدید/فمینیسم پاپ/فمینیسم بعداز-مستعمرات/فمینیسم پست مدرنی که شامل نظریه فراهنجار میباشد./فمینیسم طرفدار جنس(همچنین به عنوان فمینیسم آزادی جنسی نیز شناخته میشود، فمینیسم جنس مطلق و فمینیسم خود خواه)/فمینیسم روانکاوانه/فمینیسم طرفدار اصلاحات سیاسی/فمینیسم جداگرایی/فمینیسم معنوی/فمینیسم دیدگاه/فمینیسم جهان سوم/فمینیسم تغییر ملیت/فمینیسم تغییر(جابجائی)
رفیق پارسادرجریان این بحث چندجاازگفته های من فراتررفته ونظرات ومواضعی رابه من نسبت داده است.اشاره من به این مواردبود.اَن مواردرامیاورم:
- «من نمیدانم رفیق بهروزچگونه توانسته است این همه تناقض وآشفتگی رادریک بندبه رشتۀتحریردرآورد.ازاین بابت بایدبه وی تبریک گفت.وی از یک سومیگویدمخالف اعدام اسیران ودستگیرشده گان وتسلیم شده گان است،ازسوی دیگرمیگویدنبایدبگذاریم مخالفت باحکم اعدام،دست وپای مارادراعدام کردن اسیران ودستگیرشده گان وتسلیم شده گان ببندد.البته ایشان چارۀرفع این تناقض را هم یافته است،میگویدکمونیست هانبایددرسیاست رسمی وعلنی شان حکم اعدام رادردستورکارشان بگذارند،به عبارت دیگربه زعم ایشان میتوان به طوررسمی وعلنی مخالف حکم اعدام بود،امابه طورغیررسمی وپنهانی به اعدام دستگیرشده گان واسیران پرداخت.آیااین چیزی جزماکیاولیسم سیاسی است"
- "تحلیل وی ازوضعیت موجودنیزبسیارقابل توجه است،ایشان براین باوراندکه درشرایط کنونی،وضعیت برای پراتیک نظرات مارکسیست هاچندان مساعدنیست.ایشان البته توضیح نداده اندکه وضعیت برای پراتیک کدام نظرات مارکسیست هامساعدنیست.آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعد نیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است."
- "ایشان توضیح نداده اندکه مابه رغم مخالفت جدی بااعدام ودرحالی که درسیاست رسمی وعلنی نیزاعدام کردن رادردستورقرارنداده ایم،چگونه میتوانیم خودراازاعدام کردن محروم نکنیم."آیادرچنین شرایطی جزبه طورغیررسمی وغیرعلنی اعدام کردن،راهی پیش روی ماوجوددارد؟"
دراین سه پاراگراف بخش هایی راکه برجسته کرده ام،مواردی است که به بحث من ونظرمن ربطی ندارد.اگرنوشته ام که درسیاست رسمی وعلنی مان بایدبیایدکه مخالف اعدام هستیم،درکنارش هم اَمده که ممکن است وشایددرشرایطی به این ابزار(اعدام)متوسل شویم.دیگراضافه کردن جملاتی که بوی ِروش وسیاست غیراصولی وِتوطئه گرانه میدهد،مثل:"امابه طورغیررسمی وپنهانی به اعدام دستگیرشده گان واسیران پرداخت."و"آیادرچنین شرایطی جزبه طورغیررسمی وغیرعلنی اعدام کردن،راهی پیش روی ماوجوددارد؟"حرف ونظرمن نیست.یادرجای دیگرومجزاازبحث اعدام نوشته ام:"دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیک کردن سیاست هایمان مساعدنیست."اینجاهم بااَوردن اضافاتی ازطرف رفیق پارساروش اوراغیرسیاسی برخوردکردن وطنعه زنی میدانم که نوشته:"آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعدنیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است."
من به مواردفوق دراین بحث اشاره کرده ام واَنراروشی نابجاکه به سطح بحث لطمه خواهدزد،دانستم وبه هیچ وجه قصدتوهین وافترانداشته ام.
بااین حال استقبال رفیق پارساازبحث سیاسی،استقلال فکریش،روشنگری،مرزبندی های درستش باچپ موجود،طرفدارمبارزۀ نظری بودنش،ازبرخوردهای چپ دوربودنش ونحوۀ بحث ایشان درمچموع نشان دادکه ازاستثنأرفقای جدی وصاحب نظراست.من نه تنهاقصدهیچگونه تهمت وافترایی به ایشان نداشته ام،بلکه برایش احترام قائلم.
++++
فمینیسم،سنگرگریز
درضمن بحث قبلی،بحث فمینیسم نیزپیش اَمد،دراین جاابتدابرای روشن شدن،متن حرف های رفیق پارساوخودم راخواهم اَورد:
رفیق پارسانیک جو:"برای مثال پیش ازآن که افق وموضع فمینیستی شکل بگیرد،زن ستیزی جاری درادبیات فارسی امری پنهان وپذیرفته شده بود،درواقع آشکار شدن زن ستیزی جاری درادبیات فارسی ونقدآن،حاصل بازخوانی ادبیات فارسی بارویکردی فمینیستی است."
بهروز:"اینجابه فمینیسم وجایگاه ووزن اَن اهمیت خاصی داده ای.فمینیسم همچون عکس العمل واقعی ودرست ِزن وستم وارده براوکه ستمگرش رامردمیشناسدوتلاشش این است به هم سطح بودن بامرددرجامعه برسد،قابل درک است وبایدازاین جریان وخواسته وشعارهای درستش دفاع کرد.امافمینیسم نه ضدسرمایه ونه ضداین نظام است ونه برابری طلب،همچون مارکسیست هاوتمام تلاش وحرفش اینست که زن رادرهرنظامی تامرحله وجایگاه مردان بکشاندوضدمردبودنش درنزدافکارعمومی بیشترازهمه چیزش است.حالاچگونه تنهااین جریان توانسته"نقادادبیات ِزن ستیزفارسی"بوده باشدوتفکر"بازخوانی ادبیات فارسی"وضدیت باضدزن بودن درادبیات نتیجۀ"رویکردی فمینیستی"است،نظرنادرست رفیق پارسااست.قطعا"فمینیسم هم براین ادبیات نقدداشته وتلاش کرده است،اماهمۀنگرش نقادانه رادراین موردبه پای اَنهانوشتن کمی زیادی سخاوتمندانه است وکم التفاتی صاحب این نظررابه تاثیرات مارکسیسم برادبیات مردسالارانه ازجمله درادبیات فارسی میرساند.ورفیق پارساقبول داردکه تنهانگرش درست،اصولی،برابری طلبانه وضدزن ستیزی فقط مربوط به افکارمارکسیستی است."
رفیق پارسانیک جو:"اماآن چه ازاین نیزچشم گیرتراست،آگاهی اندک ایشان ازجنبش ونظریه های فمینیستی وجسارت فوق العادۀوی درمعرفی ونقدفمینیسم است.نزدایشان فمینیسم نه جنبش ونظریه،بل عکس العمل است.جای بسی تاسف است که یک مارکسیست باادبیاتی شبیه ادبیات روزنامۀکیهان این چنین به معرفی فمینیسم میپردازد.ایشان اگربافمینیست های سوسیالیست یاکمونیست آشنابود،دست کم یادآورمیشدکه بورژوا-فمینیست هایالیبرال– فمینیست هاچنین میپندارند،نه آن که این گونه غیر مسولانه این تصورات خام رابه تمامی فمینیست هانسبت دهد."
ردوبدل نظرات من ورفیق پارسادراین موردسبب شدتانظرم دربارۀ فمینیسم بنویسم.بااین توضیح که هدف اصلی این نوشته نقدوبررسی فمینیسم نیست،بلکه نقدنگرش وموضع چپ به این پدیده است.درنوشتۀ کوتاه بالانخواستم فمینیسم راتوضیح داده باشم.بلکه چهارچوبۀ کلی نگرش ووضعیت این جریان رادروضعیت حاضربیان کردم.
درضمن لازم است گفته شودکه طرف این بحث ومخاطبش،اََن بخش اززنان چپ ومبارزی است که درروندمبارزه ودرتنگناهای اَن ازکمونیسم روی برگردانده،گریزی زده وسنگرامن وراحت تری رابرگزیده اند.همچنین طیفی ازچپ که ازفمینیسم پدیده ای مثبت ساخته ومدافع وپشتیبانش شده است.
فمینیسم جریانی سابقه دارباافت وخیزهایش،جنشی براَمده ازسالهای محرومیت وبی حقوقی زنان،تلاشی برای کسب حقوق پایمال شدۀ نصفی ازانسانها،درجوامعی که ازحقوق زنان دراَن خبری نبوده ونیست،هست.امااکنون این جریان تنهاشامل مواردفوق نیست،بلکه پدیده ای التقاتی،باناروشنی ها،توهم اَفرینی هاوانحرافات دیگرراهم شامل میشود.
به نظام اجتماعی وبنیادهای پایه ای جامعه بی توجه بودن،طبقات جامعه راندیدن،اصل رابرمبارزۀ طبقاتی وتغیرنظام(سرمایه داری)نگذاشتن(کلیت فمینیسم)،بنیادوبرپایی نظامی برابررادراهداف خودقرارندادن(کلیت فمینیسم)،درعوض برسرخواسته ها،مطالبات ونیاززنان رفتن وازبورژوازی واقمارش این مواردراطلب کردن،مشکل رافقط درموقعیت نابرابرزن بامرددیدن،تلاش اصلی وسعی فراوان نمودن که زن به موقعیت مرد(مردبه مثابه محصول جامعۀ سرمایه داری)رساندن واصل مبارزۀ خودرابراَن گذاشتن وبه ضدمردتبدیل شدن هم،کلا"تصویری است از کلیت فمینیسم درشرایط ووضعیت کنونی.
فمینیسم نه مسئلۀ ماونه راه حل است،پدیده ای است که ادعای جنبشی وراه حل بودن داردودرمیدان عمل خود،مشکل زاوتوهم اَفرین شده است.درپائین مطلبی ازیک سایت که به طورمختصرفمینیسم رامعرفی کرده،میاورم.(1)
فمینیسم هرچه هست ونیست،بایدبه مثابه جریان،گرایش وتفکراَنرادربطن هرجامعه ای که موردارزیابی است،شناخت وموردنقدوبررسی قرارداد.فمینیسم هامختلف اند.(2)بااین احوال بحث من اینجادرموردفمینیسم به صورت مشخص ومجردنیست،بلکه درموردچپ"فمینیسم شده" یا"فمینیسم زده"است.
تسلط گرایشات غیرکارگری وغیرمارکسیستی برچپ ایران،شکست چپ درمقابل جمهوری اسلامی دردهۀ60،ناکامی دراَرمان های براَوردنشده وندیده اش،قدبرافراشتن واقعیت های خشن وواقعی زندگی وفرهنگ غالب ومسلط جامعه،منجمله درروابط ومناسبات اجتماعی بین زن ومردونگرش حاکم براین روابط درمقابل مبارزین،درخودداشتن ِپیش زمینۀ فرهنگی وفرهنگ موجوددرجامعه درموردنگرش زن به مردوبلعکس وطغیان درمقابل مردسالاری،مایوس ازکمونیسم ودوردیدن وشایدغیرممکن دانستن اَن(ازنظربرخی)،اینهاطیفی اززنان متعلق به عرصۀ مبارزۀ سیاسی واحزاب وسازمان های چپ رابه دامن فمینیسم کشانده است.این طیف هنوزخودراکمونیست دانسته وازفمینیسم وفمینیسم بودن خودنیزدفاع میکندواین تفکردرتفکرشان،اَنهایی که خودراکمونیست میدانندوهم فمینیسم،جای سئوال وبحث است.
این نوع نگرش وازدودیدگاه به مسائل نگریستن تنهادرصورتی ممکن است که باتوجه به فاصلۀ نگرشی دوراین دوجریان(کمونیسم وفمینیسم)،ازشدت یکی به نفع دیگری کاست وازایده هاوسیاست های سوسیالیستی،به نفع فمینیسم کم وکوتاه اَمد.کمونیستی که به فمینیسم تکیه میدهدوخودرافمینیسم هم میداند!یاکمونیسم رانشناخته ویاباکمونیسم وکمونیست بودنش مشکل داردویامیخواهدگام به گام ازموضع قبلیش عقب نشینی کندودرسنگرگریزبماند.
شایدگفته شودکه جریانات وگرایش های فمینیستی مختلف،باهم فرق دارندوفمینیسم واقعی چیزدیگری است.قطعا"فلان جریان فمینیستی بامثلا"«فمینیسم ِاسلامی»درسالهای اخیردرایران،که تجسم جریانی توسری خورده(ازجمهوری اسلامی)،لیبرال واسلام زده است،فرق داردومابایدبین اَنهااین تفکیک راقائل شویم.امابحث برسروضعیت عمومی ِکلیت فمینیسم،باتوجه به دیدگاه ونگرششان به جامعه،پروسۀ تغیروتحولات اَنها،سمت گیریها،تاثیراتی که تابه حال ازخودبرجایی گذاشته وجایگاه سیاسیشان است.
زمانیکه جریانی،تفکری،جنبشی دریک جامعه همۀ هم وغمش این باشدکه موقعیت زن ولابدشخصیت زن رابه موقعیتی ِمشابه موقعیت مرددرهمان جامعه برساند،چیززیادی درنظرنداردواین خواسته اش جالب هم نمیتواندباشد.چون این معیاروایده ال،همانندوهمطرازمردبودن وشدن(مرد،جایگاه وموقعیتش به مثابه محصولی ازجامعه سرمایه داری)خودپدیده جالبی نیست.
ازطرف دیگرمگرغیرازاین است که فمینیست ها"مفهوم خواهري جهاني"هم درنظردارندوخانه وخانوادۀ زن میخواهندوغیرجنس خودرابه حریمشان راه نمیدهند.شایدگفته شود:من یامای فمینیست اینطورنیستیم.درجواب بایدگفت که اگرشماهم اینطورباشید،دیگرکاملا"فمینیستی ونمیتوانی ادعاکنی کمونیست هم هستی.درهرحال فمینیست هایافمینیست هایی"اینطوری"هم هستند.
کمونیستی که به حقانیت مارکسیسم باوردارد،مارکسیستی که اهداف وخواسته هایش روشن است ودربرنامه وسیاست هایش حقوق همۀ اقشاروطبقات وازجمله زنان تحت ستم جامعه رامدنظردارد،لزومی نمیبیندونداردباهرجریانی(باحداقل وحداکثرخواسته هایش)دست درگردن شود.مگراینکه کمبودی درمارکسیسم ویاکمونیست بودن خودمشاهده کند.
موضع مامیتوانددرمقابل جریانات صرفا"فمینیستی ومدافع حقوق زنان درجامعه که نه ادعای سوسیالیست وکمونیست بودن دارندوبه مثابه یک جنبش ویک تفکردرجامعه،روشن باشد،که روشن است.درمقابل سیاست هاوتفکرشان ودرمقابل خواسته هاومطالباتشان،موضع ماپشتیبانی ودفاع ازخواسته های برحقشان خواهدبود.مثل هرحرکت وخواست برحق دیگری.
اگربرای زن تحت ستم درجامعه،فمینیسم یک ضرورت وجوابی به مشکلات زندگی وفکری اوست،برای یک روشنفکروکمونیست(زن یامرد)،فمینیسم غیرازضرورت ِدفاع ازخواسته ومطالباتشان درپشتیبانی اززنان وانحرافات فکری ونگرشی اَن،چه مزیتی دارندکه مارکسیسم ندارد؟
درعصرکنونی ودردروره ای که کمونیسم تازه اززیرضرب خارج شده ودرغایب حضورمارکسیسم واقعی دراکثرنقاط دنیا،طبیعی است که یک راه برای برون رفت ازمشکلات وطرح خواسته هاومطالبات زنان،بخصوص درکشورهایی که کمونیسم ممنوع است،فمینیسم وروی اَوری به اَن ازطرف زنان جامعه میباشد.این راه جواب هایی میگیردولی دراساس راه حل قطعی نیست واگربه ظاهرراهی باشد،امادرواقع بیراهه است.
اگربرای زنان جامعه عقب افتاده فمینیسم یک نقطۀ امیدوکانال مبارزاتیست،امادرجوامع دیگرچون کشورهای اروپایی وبرای قشرروشنفکروچپی که بامسائل اَشناست،قضیه فرق میکند.برای این طیف زنان روشنفکرومدعی حقوق زن،برافراشتن پرچم فمینیستی یک ژست سیاسی هم هست.بااین اوصاف وباوجودکمونیسم ودفاع سرسختانه اش ازحقوق زنان،روی اَوری به هرجریان دیگری ازجمله فمینیسم باتوجه به شناختی که ازدنیاوزندگی ومبارزه داریم،برای اَن کس که روزی،روزگاری کمونیست بودویاهنوزخودراکمونیست میداند،اَن جریان ودراین جافمینیسم فقط یک"سنگرگریز"است.
بهروزشادیمقدم 2009 .11. 10
http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de
(1)جنبش فمينيسم ازابتداي پيدايش سعي داشت زنان رابه يك اردوگاه واحدايدئولوژيكي برساند. فمينيسم هاقصدداشتندمفهوم خواهري جهاني راجامه عمل بپوشانند،امادرطول تاريخ به جاي تكامل گرفتار تشتت وتفرقه فكري شدند.به طوركلي ميتوان نقطة شروع فمينيسم رااواخرقرن هجدهم به ويژه پس ازانقلاب كبيرفرانسه ذكر كرد،امادرتقسيمات قراردادي ترتاريخ فمينيسم رادر3موج تقسيم بندي ميكنند.
موج اول:درسال1830شروع شد.مري وليتون كرافت بانوشتن كتاب«حقانيت حقوق زن»(1792)تأثير اصلي رابراين موج گذاشت.پس ازوي جان استوارت ميل باهمكاري همسراولش هري تيلوركتاب«انقياد زنان» (1869)رانوشت كه تأثيرمهم بعدي رابراين موج گذاشت.نگارش اين كتاب درحالي صورت گرفت كه زنان دردوره ويكتوريا،دراوج سركوب به سرميبردند.ميتوان گفت اساساًٌانديشه حقوق ليبرال كلاسيك،زمينه اصلي بروزاين موج به شمارميرود،ديدگاهي كه برخاسته ازانديشه جان لاك بود.گسترش حقوق مدني وسياسي به ويژه اعطاي حق رأي به زنان،خواسته وهدف اصلي اين موج بود.البته دركناراين موارداهداف ديگري نيزدنبال ميشدكه ازجمله آن هاميتوان به دستيابي زنان به كارآموزشي،آموزش وكار،بهبودموقعيت زنان متأهل درقوانين،حق برابربامردان براي طلاق ومتاركه قانوني ومسائل پيرامون ويژگي هاي جنسي اشاره كرد.
موج دوم:فمينيسم ازدهه 1960آغازشد.موج اول تاحدي توانست وضعيت زنان رادر رابطه بابرخي از مسائل بهبودبخشد.گسترش آموزش وپرورش،ورودزنان به مشاغل متعدد،قانوني شدن سقط
جنين،پرداخت دسمتزدبرابربه زنان،برخورداري ازحقوق مدني برابرو گسترش امكانات كنترل مواليه ازجمله نتايج مهم تلاش هادرموج اول بود.همين مسائل باعث شد كه برخي ازفمينيست هابه دنبال قدم برداشتن درگام هاي بعدي باشند.»
هدف اصلي ومهم فمينيست هادرموج دوم«نجات زن»بودفمينيست هاي موج دوم،معتقد بودندرهايي زنان ازنابرابري هاكافي نبوده وبايدزنان راازدست مردان نجات داد.نقدساختارهاي ايدئولوژيك ريشه دارمانند«مردسالاري»و قرارداداجتماعي»،دركليت ازدواج،تأكيدبرتبحروحرفه اقتصادي ازجمله ويژگي هاي مهم فمينيست هاي موج دوم به شمارميرود.اين افرادمعتقدبودندبراي رهايي ونجات زن،بايدروحيات زنانه راازبين بردوآن قدربه سمت افراط رفتند كه برظاهري مردانه درپوشش،موهاي كوتاه،كفش بدون پاشنه،كت وشلوارزمخت وچهره بدون آرايش و... تأكيد داشتند.
موج سوم:فمينيست هاازاوايل دهه 1990شروع وبه دليل آثارمخرب افراط فمينيست هاي موج دوم، دراين دوره سعي شدتاحدودي ديدگاه هاي فمينيستي تعديل شود.تحت همين شرايط بودكه دولت هاي تاچروريگان ضمن مبارزه باديدگاه هاي تندروهاخواستاراعاده ازدست رفتة«ارزش هاي خانوادگي»شدندودرمجموع فمينيسم دراوايل دهه 1990يك فرآينداعتدال راتجربه كرد.
برخلاف موج دوم،فمينيست هادراين موج برظاهرزنانه ورفتارظريف تأكيدميورزند.آنان معتقدبه احياي
نقش مادري بوده وازخانواده فرزندمحوروهمچنين زندگي خصوصي دفاع ميكنند.
گرايش پست مدرن:اين گرايش نيز بر «حذف مرد سالاري» تأكيد دارد با اين تفاوت كه آنها معتقدند براي احقاق حقوق زنان و حذف مردسالاري بايد ساختار شكني كرد. به اعتقاد اين گروه كليه برخوردهايي كه بين پسر و دختر تفاوت ايجاد مي كند ناشي از ساخت هايي اجتماعي هستند كه موجب بردگي زن در طول تاريخ شده و بايد ساخت شكني شود. تحت تأثير همين نگرش ها، در دهة 1990 علاقه فكري فمينيست ها از موضوعات سياسي و اقتصادي به سمت موضوعات فرهنگي،
روان شناختي و زبان شناختي سوق پيدا كرده است.باتوجه به مطالب بالا مي توان مكاتب
فمينيستي را به صورت زير تقسيم بندي كرد:
«فمينيسم ليبرال،فمينيسم راديكال،فمينيسم پست مدرن،فمينيسم سياه پوستان،فمينيسم آنارشيم،مكتب اكوفمينيسم،همچنين فمينيسم مدرن نيزازديگرشاخه هاي فمينيسم است كه در
قرن بيستم بوجودآمده است.»
جمعبندي:
موج اول:قرن17و18فمينيست هاي اثبات گراكه تلاش ميكردندوجودزن رابه عنوان يك موجود
مستقل معرفي كنند،بايدبه عنوان يك انسان به آن نگاه شود مثل يك مرد.
موج دوم:تلاش ميكردندهرگونه تفاوت وتضادناشي ازجنسيت راازبين برندوزنان نيزمثل مردان از حقوق برابربرخوردارباشندودرفعاليت هاي اجتماعي مشاركت كنند.
موج سوم:(مدرن)(قدرت طلب):معتقدندنه تنهازن فرودست نيست بلكه فرادست نيزهم است- حتي ادعاميشودزنان ميتوانندوحق دارندقدرت زنانه راجايگزين آن چيزي نمايندكه
تاكنون مردانه بوده است.(درمقابل ديدگاه مردسالاري)
پست مدرن ها(ديدگاه جديد): معتقدبه نوعي تعادل،حفظ نظام خانواده- همراه باتعادل
درمشاركت بيرون خانه ميشوند.
نتيجه گيري:جنبش فمينيسم ازابتداي پيدايش سعي داشت زنان رابه يك اردوگاه واحدايدئولوژيكي برساند. فمينيسم هاقصدداشتندمفهوم خواهري جهاني راجامه عمل بپوشانند،امادرطول تاريخ به جاي تكامل گرفتارتشتت وتفرقه فكري شدند.اگرچه دستيابي به حق رأي،نقطة عطفي درتكامل آراي فمينيستي وكسب يك حق سياسي اساسي ازسوي زنان بوده است،مع الوصف ازدهه 1920 برخوردهاي متفاوتي به وجودآمد،به طوري كه فمنيسم تبديل به تفكري فاقدوحدت نظرومملو ازآراي ضدونقيض شدوبسياري ازصاحبنظران تنوع درفمينيسم رانشانه ضعف وعدم بلوغ اينايدئولوژي ميدانندوآن رامكتبي پوياامادرگيربامبارزه ميشناسند.
منبع:پژوهشگ:سیدعبدالمجیدزواری
اندیشکده روابط بین الملل www.irtt.ir
(2)فمینیسم سوسیالیستی/فمینیسم لیبرال/فمینیسم مارکسیستی/فمینیسم آنارشیستی/فمینیسم رادیکال/فمینیسم مدرن/فمینیسم اسلامی/فمینیسم آفریقائی/فمینیسم آمازونی/فمینیسم ضد نژاد پرستانه/فمینیسم سیاه پوستان/فمینیسم مغلطهای /فمینیسم فرهنگی/فمینیسم متضاد/فمینیسم اقتصادی/فمینیسم هستی گرایی/فمینیسم ژاپنی/فمینیسم فرانسوی/فمینیسم فردگرایی(همچنین به عنوان فمینیسم طرفدارآزادی نیزشناخته میشود)/فمینیسم همجنس باز(زن)/فمینیسم مذکر یا فمینیست موافق مردان/فمینیسم مادی/فمینیسم جدید/فمینیسم پاپ/فمینیسم بعداز-مستعمرات/فمینیسم پست مدرنی که شامل نظریه فراهنجار میباشد./فمینیسم طرفدار جنس(همچنین به عنوان فمینیسم آزادی جنسی نیز شناخته میشود، فمینیسم جنس مطلق و فمینیسم خود خواه)/فمینیسم روانکاوانه/فمینیسم طرفدار اصلاحات سیاسی/فمینیسم جداگرایی/فمینیسم معنوی/فمینیسم دیدگاه/فمینیسم جهان سوم/فمینیسم تغییر ملیت/فمینیسم تغییر(جابجائی)
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.