انقلاب
شايد بهتر باشد از اينجا شروع كنيم كه منظورمان از انقلاب چيست؟ كلمه "انقلاب" در دنياي معاصر به رويدادهاي متفاوتي الصاق ميشود؛ و اين هم در علوم دقيقه (Exact Sciences) صادق است و هم در جامعه شناسي و اقتصاد و غيره. انقلاب صنعتي، انقلاب اجتماعي، انقلاب در علم پزشكي، انقلاب اينفورماتيك، انقلاب الكترونيك و غيره همه از اين نوعاند. آنچه كه اين اصطلاحات در نگاه اول به ذهن مخاطب خطور ميدهند، اين است كه منظور از انقلاب عبور از يك مرحله از تاريخ پديدهها، به مرحله ديگري است. مرحلهاي که در واقع غيرقابل برگشت است. بحث من اينجا بر سر انقلاب اجتماعي است و اين نوشته را به همين يك جنبه از "انقلاب" محدود و خلاصه ميكنم.
به انقلاب علي العموم دو نوع برخورد ميشود. يكي اينكه انقلاب براي جهش تاريخ بشر، از يك مرحله به مرحله بعد ضروري است و طبقهاي كه قدرت را در دست دارد با زبان خوش آن را رها نميكند. انقلاب با تمام رمانتسيسمي كه به آن داده ميشود، برخوردهاي تندي را با خود به همراه دارد و بشر علي العموم به زندگي روتين عادت دارد و انقلاب همين روتين و زندگي روتين را دچار تغييرات و دست اندازهاي اساسي ميكند. ميخواهم اين نتيجه را بگيرم كه انقلاب از سر ضرورت است كه در دستور جامعه قرار ميگيرد و نه عشق به آن! برخورد ديگري كه به انقلاب ميشود، يك برخورد ارتجاعي، نه به معناي ناسزا، بلكه به معناي عقب نگه داشتن جهش تاريخ است. كساني انقلاب را در نزد تودهها مقولهاي خشن و نالازم و مربوط به دوران قديم تعريف ميكنند. طرفداران اين گرايش معمولا ميخواهند چنين برخورد كنند كه گويا آن رسالتي را كه انقلابيون براي انقلاب تعريف ميكنند، با اصلاحات تدريجي امكان پذير است. تاريخ اما عكس اين را ثابت كرده است. پائين تر به اين موضوع خواهم پرداخت.
لئون تروتسكي در "تاريخ انقلاب روسيه" در باره انقلاب ميگويد: "بارزترين خصوصيت هر انقلاب، همانا مداخله مستقيم تودهها در حوادث تاريخي است. در ادوار عادي، دولت، چه سلطنتي باشد و چه دمكراتيك، خود را به سطح مافوق ملت ارتقا ميدهد و آن گاه تاريخ به دست متخصصان اين حرفه پادشاهان، وزرا، بوروكراتها، وكلاي مجلس و روزنامهنگاران ساخته ميشود. اما در لحظات حساس، هنگامي كه نظام كهن براي تودهها تحمل ناپذير ميشود، تودهها موانعي را كه از صحنه سياست دور نگاهشان ميداشت در هم ميشكنند، نمايندگان سنتي خود را به كنار ميروبند، و با مداخله خود نخستين پايههاي رژيم تازه را پي ميريزند. ... تاريخ هر انقلاب براي ما پيش از هر چيز ورود قهرآميز تودهها به عرضه حاكميت بر سرنوشت خويشتن است. در جامعهاي كه دستخوش انقلاب شده است، طبقات با يكديگر ميستيزند."
ماركس در پيشگفتار کتاب "در نقد اقتصاد سياسي"، گرچه مستقيما به انقلاب اشاره نميكند اما همه جوانب زندگي انسان را به اقتصاد ربط ميدهد. مبارزه طبقاتي هم حاصل نابرابري همين اقتصاديات است و نابرابري اقتصادي در تار و پود جامعه طبقاتي تنيده شده و جز مبارزه و انقلاب راهي براي انسان تحت ستم باقي نميگذارد. در "مانيفست كمونيست" هم همين منطق اقتصاد است كه بورژوازي را مجبور به استثمار كردن كارگران ميكند و كارگران را در اين پروسه به رقابت با هم ميكشد و در نهايت چارهاي جز متشكل شدن و انقلاب كردن برايشان باقي نميگذارد. هر كس كه در نظرات ماركس، انگلس و لنين و غيره دقيق شود، ميبيند كه منظور آنها هم از انقلاب در واقع تغيير بنيادي در شيوه و مناسبات توليد و روابط ميان انسانها است. منصور حكمت بطور بسيار شيوائي ربط اقتصاد به سياست و مبارزه سياسي را در جزوه "احزاب سياسي و مبارزه طبقاتي" نشان داده است. حتما كسان ديگري هم چيزهائي در باره انقلاب گفتهاند؛ اما تعريف تروتسكي از تعاريف متداول درباره انقلاب است كه نسبتا جمعبندي شده هم است. براي من آوردن نقل از تروتسكي به باز كردن بحث خودم كمك ميكند. آنچه كه ميتوان در پاراگراف نقل شده از تروتسكي عمده كرد، اين است كه از "ورود قهرآميز تودهها به عرضه حاكميت بر سرنوشت خويشتن" سخن بميان آورده؛ منتها دليل اين "ورود قهرآميز" همانا "موانعي كه از صحنه سياست دور نگاهشان ميداشت" ميباشد. و نكته حائز اهميت و قابل توجه ديگر نيز جمله "در جامعهاي كه دستخوش انقلاب شده است، طبقات با يكديگر ميستيزند" ميباشد. فرضياتي كه در اين جمله است اين است كه جامعه داراي طبقاتي با منافعي كاملا متضاد است. طبقهاي مانع ورود طبقهاي ديگر در سياست و حاكميت بر سرنوشت خويشتن است. اين مسائل راه ديگري براي طبقه زيردست باقي نميگذارد جز انقلاب.
در تاريخ هميشه احزاب و شخصيتهائي به دليل نظرات انقلابي خود، مورد كينه توزانهترين حملات قرار گرفتهاند. اما انقلاب كه كار احزاب و شخصيتهاي انقلابي نيست. انقلاب امر و كار تودههاست. احزاب، جنبشها و شخصيتهاي سياسي انقلابات را سازمان داده و به آنها سمت و سو ميدهند و يا در مقابل آنها ميايستند. انقلاب نميكنند، اما قاعدتا فعالانه در انقلابات شركت ميكنند! وقتي انقلابي رخ ميدهد، نشانه تصادم زندگي روزمره تودهها با حكومت است. تودهها عليالعموم بصورت ميليوني به خيابانها نميريزند و سينه خود را سپر گلولهها نميكنند. احزاب واقعي هم كه تشكيل ميشوند، نشانه از لزوم نمايندگي منافع طبقاتي است كه بايد توسط حزبي نمايندگي شود. احزاب از ابتدا تصويري از انقلابي را كه ميخواهند سازمان بدهند، در نظر دارند. هر حزب و جنبشي ميخواهد انقلاب را به طرف جهان بيني و افقي را كه برايش شمشيرها را صيقل داده است، سوق دهد. "سازماندهي انقلاب اجتماعي طبقه کارگر امر فوري جنبش کمونيسم کارگري است، انقلابي که کل مناسبات استثمارگر سرمايهداري را واژگون ميکند و به مصائب و مشقات ناشي از اين نظام خاتمه ميدهد." (برنامه "يك دنياي بهتر") بطور خيلي خلاصه، انقلابات مناسباتي را واژگون ميكنند و راه را بر مناسبات ديگري هموار ميكنند.
دو نمونه
دو تا از شناخته شدهترين انقلابات كه بيشتر از هر اتفاق ديگري در تاريخ و سرنوشت انسان و تلقي او از خود تأثيرگذار بودهاند، انقلاب كبير فرانسه (١٧٨٩) و انقلاب اكتبر روسيه (١٩١٧) بودند. گرچه در اروپاي هم عصر انقلاب كبير فرانسه پروسه زوال فئوداليسم شروع شده بود، اما با انقلاب فرانسه اين پروسه تسريع شد و تمام شاخ و برگها و زنجير و ستونهائي كه روابط فئودالي را سر پا نگه داشته بودند، ستونهائي چون مذهب و اشرافيت و غيره را نيز با خود جارو كرد. آزادي و برخاستن بورژوازي، شايد نه به معناي امروزي آن بلكه به معناي آن زمان، شهرنشيني و ليبراليستي آن، حاصل اين انقلاب بود كه تا قبل از آن مجبور بود با باجهاي كلان به اشرافيت، به زندگي حقير خود ادامه بدهد. انقلاب كبير فرانسه محاسبات فيزيوكراتها را به هم زد. دست مذهب را از زندگي مردم كوتاه كرد. مناسبات فئودالي و اشرافي را سرنگون كرد و به تاريخ سپرد. انقلاب فرانسه بطور واقعي اريستوكراسي اروپا را با يك بحران لاينحل مواجه كرد و آزاديخواهي را در اروپا و حتي فراتر از مرزهاي اين قاره، در دستور روز مردم گذاشت. شخصيتهاي عظيمي چون هگل و بتهون را به وجد آورد. انقلابات اواسط قرن نوزده اروپا، معروف به انقلابات ١٨٤٨، كه پايه و اساس فئوداليسم و اريستوكراسي را به شدت لرزاند، مستقيما الهام گرفته از انقلاب كبير فرانسه بودند. كمتر واقعهاي در تاريخ بشر به اندازه انقلاب كبير فرانسه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
نمونه نسبتا اخير انقلابات عظيم در تاريخ، انقلاب اكتبر روسيه است. انقلاب اكتبر، به قول كاظم نيكخواه، تلقي بشر از خود را براي هميشه تغيير داد. جامعه روسيه عملا در ١٩٠۵ و فوريه ١٩١٧ تجربه كرده بود كه بورژوازي به زبان خوش دست از بساط استثمارش بر نميدارد. انقلاب اكتبر، انقلاب درهم شكستن ماشين سركوب بورژوازي بود. انقلابي بود كه قدرت را به شوراها داد. باجهاي ممالك نسبتا ضعيف در برابر دولت تزار را ملغي اعلام كرد. ممالك بزور ضميمه شده به روسيه را آزاد ساخت. حق رأي برابر به زنان و مردان، بدون هيچگونه قيد و شرطي اعطا كرد. مديريت محيط كار را به كارگران و كارمندان آن محيط داد. زمين را به كساني داد كه بر روي آن كار ميكردند. تبعيض بر عليه نوزاداني كه در بيرون از روابط زناشوئي بدنيا ميآمدند را جرم اعلام كرد. دخالت در زندگي خصوصي مردم را ممنوع اعلام كرد. انقلاب اكتبر، انقلابي به تمام معنا در تمام جوانب زندگي بود. پيامدهاي انقلاب اكتبر و پيوند آن با تاريخ زندگي بشر معاصر آنچنان عميق است كه بدون مراجعه به آن، توضيح اين تاريخ غيرممكن است.
درباره دو انقلاب كبير فرانسه و انقلاب اكتبر ميشود خيلي بيشتر از نكات بالا گفت و دستآوردهاي آنها را در زندگي روزمره بشر امروز نشان داد. اما اينجا بحث بر سر تاريخ اين انقلابات نيست. بحث بر سر نفس انقلابات و ضرورت آنها در پيشروي تاريخ بشر است. دو انقلاب ديگر كه در تاريخ بشر تأثيرات مهمي داشتهاند، انقلاب ١٩٧٩ ايران و كمون پاريس بودهاند. انقلابات ١٨٤٨ گرچه شكست خوردند، انقلاب آمريكا (جنگ استقلال طلبانه آمريكا با انگليس) و انقلاب مشروطه ايران هم تأثيرات مهمي بر تاريخ پيشروي بشر داشتهاند. علاوه بر اينها بايد از انقلاب چين، انقلابات كوبا و ويتنام نام برد. اينها هم بدرجه اي انقلاب بودند چون مناسبات و آرايش طبقاتي موجود در اين جوامع راه برهم زدند. اما فقط اينجا اشاره كنيم كه خود واقعيت هم دارد نشان ميدهد كه اينها اگر خود را انقلاب كارگري و سوسياليستي ناميدند به دليل فضاي موجود چپ در جهان و تاثيرات انقلاب اكتبر بود. اما بطور واقعي اينگونه نبودند. در واقع انقلاباتي بودند كه مناسبات و بقاياي پيشاسرمايه داري را در اين كشورها كنار زدند و اين كشورها را سرراست به نظام سرمايه داري وارد كردند. ناسيوناليسم بر روندشان غلبه داشت و امرشان صنعتي شدن كشور مربوطه و خلاصي از سلطه خارجي و اينها بود. اما بهرحال بدرجه اي كه توده مردم را وارد جدال قدرت كردند و موفق شدند، انقلاب بودند. اما انقلاباتي نهايتا بورژوايي يا بورژوا دموكراتيك. بهرحال بررسي اين تحولات و انقلابات كار جداگانه اي ميبرد.
تا آنجا كه به بحث ما مربوط ميشود همينقدر تاكيد كنيم كه در همه اين موارد بنياد مناسبات موجود در جامعه و کل نظامي که مايه مشقات و محروميتهاي کارگران و زحمتکشان را تشکيل ميدهد دست نخورده باقي مانده است.
اصلاحات و رفرميسم
امروزه كه وقايع سياسي را، بخصوص در ايران دنبال ميكنيم، بكار بردن كلمه "اصلاحات" در مورد تقلاهاي بخشهايي از حكومتيان بيشتر به يك توهين به شعور انسان ميماند تا آنچه كه منطقا و تاريخا بوده است. اين را ميشود از دو منظر توضيح داد. اول اينكه هر جابجائي در مهرههاي حكومتي و گاها دست به دست شدن سركوبگران، اصلاحات ناميده ميشوند. پائينتر به اين موضوع جداگانه اشاره خواهم كرد. و دوم، كه شايد مهمتر هم باشد، اينكه سركوفت خوردن "اصلاحات"، هر نوع اصلاحاتي، از جانب "انقلابيوني" كه براي "انقلاب كردن" هر گونه اصلاحي را به سخره گرفته و تخطئه ميكنند. مبارزه براي بالا بردن دستمزد، براي پس زدن حجاب اجباري، براي ايمني محيط كار، پس راندن دادگاههاي شريعه، برابري زن و مرد، آزادي اعتصاب، مبارزه بر عليه كاهش مزاياي خدمات اجتماعي و غيره، كه بخش عظيمي از مبارزه روزمره مردم بر عليه قوانين بورژوائي است، به سخره گرفته ميشوند. براي ما مسئله اما كاملا متفاوت است. مسئله انسان و رجوع به خود انسان و شرايط زندگي روزمره اوست. "انقلاب کارگري در اساس خود انقلابي عليه مالکيت خصوصي طبقه سرمايهدار بر وسائل توليد اجتماعي است. انقلاب کارگري انقلابي براي برقراري مالکيت و کنترل اشتراکي و دسته جمعي توليد کنندگان بر وسائل کار و توليد است. انقلاب کارگري انقلابي براي محو طبقات و استثمار طبقاتي است." (منصور حكمت، كارگران و انقلاب) "اما آن انقلاب عظيم کارگرياي که بايد اين جامعه آزاد را متحقق کند، بمجرد اراده حزب کمونيست کارگري رخ نميدهد. اين يک حرکت وسيع طبقاتي و اجتماعي است که بايد در ابعاد و اشکال مختلف سازمان يابد. موانع گوناگوني بايد از سر راه آن کنار زده شوند. اين تلاش فلسفه وجودي حزب کمونيست کارگري و مضمون فعاليت هر روزه آن را تشکيل ميدهد. اما در همان حال که اين مبارزه براي سازماندهي انقلاب کارگري جريان دارد، ميلياردها انسان همچنان در تکاپوي هر روزه براي تامين معاش و آسايش خود در متن يک جهان سرمايهدارياند. مبارزه انقلابي براي برپايي يک دنياي نو، از تلاش هر روزه براي بهبود وضعيت زندگي مادي و معنوي بشريت کارگر در همين دنياي موجود جدايي پذير نيست." (برنامه "يك دنياي بهتر") كمونيست و انقلابياي كه در جبهه مبارزه براي تأمين معاش روزمره حضور نيابد، توسط همان كساني كه روزانه بر سر افزايش دستمزد و پس زدن سلطه مذهب و بيحقوقي و غيره مبارزه ميكنند، همان كساني كه قاعدتا بايد به ميدان بيايند و انقلاب بكنند، جدي گرفته نميشود. كسي كه درد كودك گرسنه را نميتواند بفهمد، كسي كه حقارت و بردگي زن در سنگسار شدن و در حجاب و در كيسه اسلامي شدن را نميفهمد، حقيقا چگونه ميتواند درد و نياز جامعه به انقلاب را بفهمد؟!
در عين حال اصلاحات هم فقط به معناي بالا مصطلح نيست. جنبشهائي هستند كه افقشان از تغيير و تحول در زندگي بشر، از همان اصلاحات ياد شده و با قيد و شروط طبقات حاكمه، فراتر نميرود. "كمونيسم كارگري تأكيد ميكند كه تحقق آزادي و برابري كامل از طريق اصلاحات ميسر نيست." "حتي عميق ترين و ريشهاي ترين اصلاحات اقتصادي و سياسي نيز بنا به تعريف بنيادهاي نفرت آور نظام موجود، يعني مالکيت خصوصي، تقسيم طبقاتي و نظام کار مزدي را دست نخورده باقي ميگذارند." ("برنامه يك دنياي بهتر") موضوع بطور خيلي ساده اين است كه انسان ناچار است در زندگي روزمره خود براي بهتر كردن زندگيش (اصلاحاتي در زندگي خود) تلاش كند. فرق اساسي جنبشها در رضايت به حد اين تلاش براي بهتر كردن وضعيت زندگي است. اين تلاش ميتواند به حداقل رضايت دهد و حقيرانه از طبقه سرمايه دار حداقلهائي را گدائي كند؛ و يا اينكه تا حداكثر كش پيدا كند و براي هر قدم عقب نشيني به طبقه سرمايه دار، بخشي از جامعه را به حركت در آورد. انقلاب براي لغو مناسبات كارمزدي نهايت اين تلاش است. در اين افق انقلابي، مادام كه انسان در مناسبات كار مزدي دست و پا ميزند، هنوز اسير است و بخشي از تلاش روزانهاش هزينه به بندگي كشيدنش ميشود. اين افق مطالبات خود را در تلاش براي بهتر كردن زندگي انسان، به امكانات و قابليت انعطاف طبقه سرمايهدار گره نميزند. هدف آن تحميل بخش هرچه بيشتري از حقوق انساني مردم به نظام حاكم است. در مقابل، افقي كه انقلاب را تقبيح ميكند و در عين حال در چشم بخشي از جامعه هنوز تلاشي براي رفرمهايي ميكند، تلاش خود را به قابليت انعطاف سرمايهداران و دولتشان، به مصالح كلي طبقه سرمايهدار محدود ميكند.
اصلاحات تدريجي
"اصلاحات تدريجي" تا رفاه كامل و تحقق سوسياليسم، حقيقتا يكي از گشادترين كلاههاي سياسي است كه امروزه ديگر با هيچ دروغ و نيرنگي هم كارساز نيست و نيرو بسيج نميكند. اكنون كه با بازپسگيري حقوق ابتدائي روبروئيم، مسئله به آن مبهمي اي نيست كه در دورهاي روزا لوگزامبورگ خود را مجبور ميديد از انقلاب در برابر "اصلاحات تدريجي" و "سوسياليسم تدريجي" ادوارد برنشتاين دفاع كند. مسئله را چنان لوث كرده بودند كه گويا سرمايهداري توان فائق آمدن بر بحرانهاي ادواري و تضادهاي دروني خود را دارد تا جامعه را به حداكثر رفاه بآرايد. "واقعيت اين است که، به گواهي کل تاريخ جامعه سرمايهداري و تجربه جاري کشورهاي مختلف، بورژوازي در اغلب موارد به قهرآميزترين شيوه ها در برابر به کرسي نشستن ابتدايي ترين مطالبات مقاومت ميکند. و پيشرويهاي بدست آمده نيز همواره موقت و ضربه پذير و قابل بازپس گيري باقي ميمانند." (برنامه "يك دنياي بهتر") تلاش روزمره انسانها و در اكثر قريب به اتفاق مواقع با مبارزهاي خونين و قهرآميز، اصلاحاتي را به طبقات حاكمه تحميل كرده است. هر سيستمي كه قادر نبوده حقوقي را كه مردم براي آن مبارزه و تلاش ميكنند متحقق كند و با آن كنار بيايد، اجبارا جاي خود را به سيستم ديگري داده است. از بردهداري تا به امروز اين قاعده زندگي بوده است. "اگر تحقق حقوقي نظير حق سلامتي، حق آموزش، ايمني اقتصادي، حق دخالت مستقيم و دائمي توده مردم در حيات سياسي جامعه، خلع يد از مذهب و غيره با سودآوري سرمايه و مصالح نظام سرمايهداري در تناقض است، اين تنها شاهدي بر ضرورت واژگوني اين نظام است." (برنامه "يك دنياي بهتر")
اصلاحات تدريجي اما با چنين قاعدهاي ميانهاي ندارد، چرا كه منطق آن انتظار اعطا حقوق از جانب طبقات داراست. اگر دوره اي دولت رفاه چنين توهمي براي كسي ايجاد كرده بود كه پذيرش اصلاحاتي بدون در چشم انداز داشتن افق انقلاب از جانب طبقه سرمايه دار امكان پذير است، بازپس گيري همان حقوق در دو سه دهه اخير، و بحران عميق "سرمايه مالي" سالهاي اخير، هرگونه توهمي را از متوهم ترين افراد هم زدوده است. براي كسي شك و شبههاي باقي نگذاشته است كه جانوري به نام سرمايهداري با "چهره انساني" و "دلسوز" وجود خارجي ندارد.
"اصلاح طلبان" دوخردادي
در صحنه سياسي ايران جنبشي به نام "اصلاح طلبي" كه به دوخرداد هم مشهور است، در ده پانزده سال گذشته راه افتاد و امروز هم در اشكال ديگري ادامه داشته است. هدف اين جنبش با تمام سياه بازياي كه طرفداران آن راه انداختهاند هر چه بوده باشد، كوچكترين شباهتي به آنچه كه در باره اصلاحات و اصلاحات تدريجي گفتيم، نداشته است. اساسا چيزهاي ديگري را مد نظر داشته است. با هيچ معياري به نفع اصلاح وضع مردم نبوده است. هدف اين جنبش نجات جمهوري اسلامي و خشونت بي حد و حصر اسلامي ٣٠ سالهاش است. طرفداران اين جنبش از كساني مثل خلخالي و موسوي گرفته تا نگهدار و عموئي و يزدي، چيزي جز مقابله با راديكاليزم تودهها براي جارو كردن حكومت اسلامي با تمام سركوبگري و تحميل فقر و بندگي و غيره، مد نظر نداشتهاند. هر چقدر مطالبات مردم كارگر و زحمتكش بر عليه جمهوري اسلامي راديكال و شفافتر شده است، اصلاح طلبي اين طيف بيشتر رنگ باخته و به آغوش خامنهاي نزديكتر شدهاند. همانقدر هدف اينها از اصلاح طلبي بيشتر معلوم شده است. به واقعيت ديگري نيز بايد اشاره كرد. اين پديدهاي كه به "اصلاح طلبي" مشهور شده است، همان به كه "اصلاح طلبي اسلامي" و يا "دو خردادي" و "اصلاح طلبي حكومتي" ناميده شود. در صحنه سياسي ايران اما اين تنها طرفداران شناخته شده جمهوري اسلامي نبودند كه آن را تحت عنوان "اصلاح طلبي" به مردم معرفي ميكردند؛ بلكه حتي كساني كه ظاهرا نفعي در سرپا ماندن جمهوري اسلامي نداشتهاند، اين لجنزار را تحت عنوان "جنبش اصلاحات سياسي" به خورد مخاطبين خود ميدادند. اكنون كه اين پديده خود افشاگر خود شده است، با زوال جمهوري اسلامي، به تاريخ خواهد پيوست و نبش قبر كردن گروههاي حاشيه سياست نيز كه در بزنگاه انقلاب و دور گرفتن جنبش سرنگوني به چشم جامعه خاك پاشيدند، كمكي حداقل به اين بحث نميكند.
در خاتمه
اصلاحات واقعي در جمهوري اسلامي و در چهارچوب اين نظام امکان پذير نيست. با دور گرفتن انقلاب و با راديكالتر شدن اعتراضات خياباني، حتي اصلاح حكومت و دست به دست شدن مهرههاي اصلي حكومتي هم ديگر امكان پذير نخواهد بود. هر عقب نشينياي و در هر سطحي، در چشم جامعه در كمين، پلهاي است براي حمله و عقب راندن بيشتر ارتجاع اسلامي. رتوريك اصلاحات تدريجي هم كه ديگر دورانش مدتهاست به سر آمده است. انقلاب تنها راه نجات از منجلاب جمهوري اسلامي است.
٥ نوامبر ٢٠٠٩
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.