لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۸/۳

بهروز شادیمقدم / بدون نقداثباتی،هرتئوری وپراتیک مارکسیسم درخورحفظ وانتقال است.

رفیق پارسانیک‌جونوشته ای بنام"آیاطرح ایدۀتیرباران واعدام متعلق به مارکسیسم است؟نقدی بررفیق شادیمقدم"درج کرده،که لازم است جهت روشنگری نکاتی راتوضیح دهم.

من دراین بحث سئوالی روشن وبی شبهه مطرح کردم که نظرمخالفین اعدام درموردپراتیک لنین که به ابزارتهدیدواعدام متوسل شده،چیست واگراین موضع رانمیپسندند،بدیلشان برای اَن مقطع چه میتواندباشد؟رفیق پارسادرجواب مینویسد:"پیش ازارائۀپاسخ مشخص وصریح به شبه پرسش های ایشان،مایلم ابتدابه این موضوع بپردازم که چرامن ازپاسخ دادن به این شبه پرسش ها درنقدخودپرهیزکردم.دریک کلام من این شبه پرسش هارابه هیچ وجه پرسش هایی جدی تلقی نمیکنم،زیرابه باورمن پرسش جدی،پرسشی است که بااشاره به امرناگفته ونادیده ای، گفته هاودیده هاراروشن ترکند.به این اعتبارشبه پرسش های ایشان،به دلیل آن که نمیتواننداین نقش وکارکردراداشته باشند،پرسش های جدی نیستند."

پرسش روشن مرارفیق پارسا"شبه پرسش"میداندوبرای"پرسش جدی"معیاری گنگ وپیچیده ذکرکرده است(من بعدازچندبارخواندن هنوزدقیقا"متوجه منظورش نشدم.)
ایشان مینویسند:-"امابااعدام اسیران همان گروه مخالف هستم،زیراناگزیرنیستیم که آنهارااعدام کنیم...."
-"اما با اعدام افراد ضدانقلابی که پس از انقلاب توسط حکومت کارگری بازداشت و دستگیرمی شوند،مخالفم.
-"اماازاعدام وتیرباران اسیران وجاسوسانی که دستگیر شده اندو یاآنانی که ازمیدان جنگ فرارمیکنندبه هیچ وجه دفاع نخواهم کرد."

مواردی که رفیق اَورده وبااَن مخالف است،جزءاصول وطبعا"منهم بااَن موافقم.امارفیق پارساازبحث من استنباط درستی نکرده است.من درمقابل مخالفین اعدام نگفته ام طرفداراعدام کردنم وبایدکمونیست هادرسیاست رسمی وعلنی شان اعدام کردن رادردستورکارشان بگذارند.این نظروموضع بیش ازحدضدانسانی وبامارکسیسم هم خوانی ندارد.نوشته ام مامخالفین جدی وواقعی اعدام کردن هستیم،همچنان که مخالف دیکتاتوری وجنگ میباشیم.امابرای پیشبردسیاست واهدافمان مجبوریم وبه ماتحمیل شده است ازابزارجنگ وسرکوب استفاده کنیم،درشرایطی مشابه شرایط بلشویکهاوشایدشرایط های حاددیگری،نبایدبادگم هاوروش ونگرش های دست وپاگیرازتوسل به ابزاری هماننداعدام وتهدیدبه اَن خودرا محروم کنیم.همچنان که لنین وبلشویکهااین کاررانکردند.

امادرمقابل سئوالی که طرح شده هنوزرفیق پارسابدون ارائه هیچ راه حل وبدیلی دراَن شرایط درمقابل بلشویکهاقرارگرفته وفقط میگوید:"بنابراین من باموضع وافق فکرکنونی حتااگردرشرایطی چون بلشویک هاقراربگیرم هرگزبه حکم اعدام وتیرباران دشمنان طبقۀکارگرآری نخواهم گفت."و"بدیهی است پاسخ آن که مخالف بی قیدوشرط اعدام است،این خواهدبودکه فرقی نمیکندچه کسی به فرمان چه کسی درچه شرایطی اعدام شده است،من مخالف بی قیدوشرط اعدام هستم."

قبول بایدکرداین موضع وبدیل نمیشودوهمچین موضع ناروشن وبدون راه حلی ارائه دادن دراَن روزهاودراَینده هم بااجازۀ رفیق پارسادربهترین حالت یک شعارسیاسی بی موردخواهدبود.به همین دلیل وقتی ایشان مینویسد:"رفیق شادیمقدم به دلیل آن که من چون ایشان«طرح ایدۀتیرباران واعدام رامتعلق به عرصۀفعالیت ومبارزۀمارکسیسم»نمیپندارم،مرابه منزه طلبی متهم میکند."راست میگویدوبایداضافه کرداگراین منزه طلبی نیست،پس چیست؟

وقتی رفیق پارسامینویسد:"به باورمن میتوان وبایدبراساس موضع وافق فکرکنونی به داوری دربارۀگذشته پرداخت،امابرای فهم رخ دادگذشته بایدآن رادرزمینه وافق وموضع گذشته قرارداد؛مهم ترآن که نمیتوان انتظارداشت که گذشته گان براساس موضع وافق فکرکنونی مافکرو عمل میکردند.برای مثال پیش ازآن که افق وموضع فمینیستی شکل بگیرد،زن ستیزی جاری درادبیات فارسی امری پنهان وپذیرفته شده بود،درواقع آشکار شدن زن ستیزی جاری درادبیات فارسی ونقدآن،حاصل بازخوانی ادبیات فارسی بارویکردی فمینیستی است.اماهیچ یک ازمنتقدان نمیگویند،سعدی میبایدستایش گربرابری زن ومردمیبود.بر همین اساس میتوان گفت عمل وفرمان لنین درافق وموضع مسلط آن زمان قابل درک است."

اینجاداوری ایشان دربارۀبلشویکهاوتصمیمشان براساس:"نمیتوان انتظارداشت که گذشته گان براساس موضع وافق فکرکنونی مافکروعمل میکردند"و"وبایدبراساس موضع وافق فکرکنونی به داوری دربارۀگذشته پرداخت."به این نتیجه مرسدکه اَنها(بلشویکها)اشتباه کرده اند،چون دردوران عقب افتاده ای(به نسبت دوران ما)بودند،همچنان که منتقدان نمیتوانندبگویند:"سعدی میبایدستایش گربرابری زن ومردمیبود." چون سعدی هم دردوران عقب افتاده ای میزیست.

حالاسئوال این است"براساس موضع وافق فکرکنونی ما"(کدام موضع وافق فکری؟که پیشرفته تراز موضع وافق فکری بلشویکهاست.مابرعکس وبدلیل وضعیتی که بعدازمرگ لنین برکمونیسم رفته است بایدتلاش کنیم که احیاگربلشویسم باشیم.تازه اگربتوانیم.واین خودرابرترازاَنهادیدن ادعای کمی نیست.)چه نقداثباتی اولا"به موضع بلشویکهادراَن دوران وارداست؟واگرشما(براساس موضع وافق فکرکنونی)به جای اَنهادراَن شرایط قرارمیگرفتیدچه راه حل دیگری به جای راه حل اَنهاداشتید؟قبول میکنیدکه فقط بامخالف بودن کارپیش نمیرودوبایدراه حل دیگری ارائه داد.بانپسندیدن وصرفا"موافق نبودن نمیشودایده وپراتیکی راازقلم انداخت وبه دلخواه اَنراازعرصۀ نظری وعملی خارج کرد.دراینصورت موضع لنین به مثابه راه حل قطعی ودرست برای اَن شرایط خاص هنوزبی بدیل خواهدبود.موضع وپراتیک مذبوربرخلاف تصورشماچون ازطرف یکی ازرهبران مارکسیسم اتخاذشده،به عرصه ونظرمارکسیسم مربوط است وبرعکس نظرشمابدون نقداثباتی،هرتئوری وپراتیک مارکسیسم درخورحفظ وانتقال است.

واینکه نوشته اید:"برای مثال پیش ازآن که افق وموضع فمینیستی شکل بگیرد،زن ستیزی جاری درادبیات فارسی امری پنهان وپذیرفته شده بود،درواقع آشکار شدن زن ستیزی جاری درادبیات فارسی ونقدآن،حاصل بازخوانی ادبیات فارسی بارویکردی فمینیستی است."

اینجابه فمینیسم وجایگاه ووزن اَن اهمیت خاصی داده ای.فمینیسم همچون عکس العمل واقعی ودرست ِزن وستم وارده براوکه ستمگرش رامردمیشناسدوتلاشش این است به هم سطح بودن بامرددرجامعه برسد،قابل درک است وبایدازاین جریان وخواسته وشعارهای درستش دفاع کرد.امافمینیسم نه ضدسرمایه ونه ضداین نظام است ونه برابری طلب،همچون مارکسیست هاوتمام تلاش وحرفش اینست که زن رادرهرنظامی تامرحله وجایگاه مردان بکشاندوضدمردبودنش درنزدافکارعمومی بیشترازهمه چیزش است.حالاچگونه تنهااین جریان توانسته"نقادادبیات ِزن ستیزفارسی"بوده باشدوتفکر"بازخوانی ادبیات فارسی"وضدیت باضدزن بودن درادبیات نتیجۀ"رویکردی فمینیستی"است،نظرنادرست رفیق پارسااست.قطعا"فمینیسم هم براین ادبیات نقدداشته وتلاش کرده است،اماهمۀنگرش نقادانه رادراین موردبه پای اَنهانوشتن کمی زیادی سخاوتمندانه است وکم التفاتی صاحب این نظررابه تاثیرات مارکسیسم برادبیات مردسالارانه ازجمله درادبیات فارسی میرساند.ورفیق پارساقبول داردکه تنهانگرش درست،اصولی،برابری طلبانه وضدزن ستیزی فقط مربوط به افکارمارکسیستی است.

رفیق پارسامینویسد:"درست است که مارکسیست هادرعمل ازاین شیوه هااستفاده کرده اند،اماآیامیتوان بااستنادبه استفادۀعملی مارکسیست هاازاین شیوه هابه این نتیجه رسیدکه طرح ایدۀتیرباران واعدام متعلق به مارکسیسم است."
بایدگفت بعدازمرگ لنین جریان ویاجریانات مارکسیستی واقعی همانندبلشویم ِدوران لنین وجودنداشته ولااقل من جریان مارکسیستی سراغ ندارم وطبعا"استفادۀ جریانات مدعی مارکسیسم ازابزاراعدام موردنظروتایئدمانیست.من موضع بلشویکهارافقط مدنظرداشته ام.

ایشان مینویسند:"به باور من رازاهمیت این شبه پرسش هادراعتبارنام لنین وبی اعتباری اعدام شده گان نزدچپ نهفته است."
واضح است که پرسش فوق به اعتبارنام لنین(به مثابه رهبروپراتیسین مارکسیسم)وبلشویکهاصورت گرفته وسئوال من ازچپ مخالف اعدام معنایش این نیست که باچپ طرفداراعدام(ضمن اینکه نمیدانم اَیادرمیان احزاب وسازمان های چپ ایرانی جریانی وجودداردکه این موضع راداشته باشد؟)بایدهمسووهم نظربود،من که این همسویی راندارم واین برداشت درستی نیست وموضع گرفته شده درمطالبم این رانشان نمیدهد.

رفیق پارسامینویسد:"تحلیل وی ازوضعیت موجودنیزبسیارقابل توجه است،ایشان براین باوراندکه درشرایط کنونی،وضعیت برای پراتیک نظرات مارکسیست هاچندان مساعدنیست.ایشان البته توضیح نداده اندکه وضعیت برای پراتیک کدام نظرات مارکسیست هامساعدنیست.آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعد نیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است.امامن برخلاف ایشان براین باورم که درتاریخ ایران هیچ گاه مارکسیست ها،چون امروزفرصت مساعدی برای تحقق ایده های کمونیستی دراختیارنداشته اند.درحقيقت هم اکنون جنبش سوسياليستی درایران بايك فرصت وآزمونِ بزرگ تاريخی روبرو است."

کاری به طعنه غیرسیاسی واین اشارۀ بی جای ایشان که نوشته:"ایشان البته توضیح نداده اندکه وضعیت برای پراتیک کدام نظرات مارکسیست هامساعد نیست.آیامنظوروی این است که دروضعیت کنونی،شرایط برای پراتیکی کردن ایدۀ تیرباران واعدام مساعد نیست؟اگرمنظوروی اشاره به این امراست،حق با ایشان است."ندارم،امااینکه نوشته اند:"امامن برخلاف ایشان براین باورم که درتاریخ ایران هیچ گاه مارکسیست ها،چون امروزفرصت مساعدی برای تحقق ایده های کمونیستی دراختیارنداشته اند."باهم اختلاف نظرداریم.چون شکست چپ دردهۀ60وعوارض اَن،تلاشی،پراکندگی وگسست جریانات چپ،تسلط سنت ها،انحرافات فکری وبینشی براین چپ،بریدگی وعدم ارتباط ارگانیک باجنبش هاومبارزۀ طبقاتی درجامعۀ ایران،درحاشیه قرارگرفتن وبی تاثیربودن اَنها،محدودبودن فعالیتش به ارتباط های ضعیف وپراکنده باداخل کشوروبخش کردن خبرات ایران،اَکتیودرحدفعالیت اینترنتی ومواردی اَکسیون،مراحل ابتدایی شناخت ونزدیکی گرایشات کمونیستی واقعی وکارگری،این است وضعیت عمومی جریان چپ وگرایش های مارکسیستی وبااین اوصاف نامساعدطبعا"این چپ بیشترفرصت هاراازدست خواهدداد.

رفیق پارسانوشته است که:"کمونیسم آیین وکیش نیست،بنابراین نمیتوان چون مومنان ومتعصبان کیش هاوآیین ها،کسانی راکه ازکمونیسم روی برمیگردانندمرتدنامیدودرصورت امکان ونیازآن هارامحاکمه و اعدام کردکمونیسم جنبش ضدسرمایه داری طبقۀ کارگراست،"
باتائیدحرف رفیق درتاکیدبرکمونیسم واقعی وبدورازهرآیین وکیشی،امااگرکمونیستی ازایده اش برگشت ودرلباس مارکسیسم بخواهدمنافع سرمایه راپیش برد،مرتداست وغیرمرتدچه چیزدیگری میتواندباشد،ولی کسی نگفته ونبایدگفته شودکه مرتدرابایدمحاکمه واعدام کرد.

بهروز شادیمقدم 2009. 10. 26
http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net