لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۸/۳

پارسا نیک جو / درهم شکستن ماشین دولتی به معنای اعدام سرمایه داران نیست!

رفیق سربلند در مقاله ای با عنوان« سرگردان میان تئوری و واقعیت» - می توانید متن کامل آن را در سایت من و پالتاک http://www.mano-paltalk.net/ بخوانید- پس از گذشت هفت سال از نخستین مقاله ای که درباره ی مجازات اعدام نوشته بود، بار دیگر به بحث درباره ی مجازات اعدام پرداخته است. وی هر چند چون هفت سال پیش هنوز بر این باور است که اعدام جانیان سیاسی، یک اصل مارکسیست- لنینیستی است؛ اما به صراحت اعلام می کند: « من در آستانه تجدید نظرم و در حال فکر کردن به این هستم که " لغو حکم اعدام می تواند جلوی فجایع غیر قابل پیش بینی را بگیرد". هنوز رویش پخته نیستم چون می دانم این نظر با هیچ یک از مبانی مارکسیست لینینسیت جور در نمی آید.» من ضمن به فال نیک گرفتن این تردید در باور پیشین، می کوشم نشان دهم که لغو حکم اعدام با هیچ یک از مبانی مارکسیستی مورد استناد ایشان در تضاد نیست. بنابر این پیش از هر سخنی باید دید، وی لغو حکم اعدام را با کدام مبانی مارکسیستی در تضاد می بیند. به باور وی، لغو مجازات اعدام، در تضاد با اصل خُرد کردن ماشین دولتی است. چرا که وی می پندارد : « مارکس بحث " خُرد کردن ماشین دولت" را بمیان می کشد. ماشینی که بدون تردید منظورش اتومومبیل نبود! بلکه یکسری آدم مثل خودمان با دو پا و دو دست هستند که حافظ و تولید کنندگان نظام های منحط سرمایه داری می باشند.» من نمی دانم رفیق سربلند بر چه اساسی به این نتیجه رسیده است که منظور مارکس از ماشین دولتی، یک سری آدم دو پا است، و معنای خُرد کردن نیز، چیزی جز اعدام یک سری سرمایه دار نیست. اما این را می دانم که تأویل ایشان از آموزه ی مارکس، یکی از مصادیق بارز تأویل تجاوزی و تجاوز به متن است. منظور مارکس از ماشین دولتی، همان گونه که انگلس می گوید، عبارت است از دستگاه های اداری و نظامی و ایده ئولوژیک حاکمیت بورژوازی. مارکس پس از تجربه ی کمون، قاطع تر از پیش به این نتیجه رسید که طبقه ی کارگر نمی تواند با تصرف ماشین دولتی حاضر و آما ده ی بورژوازی، آن رادر جهت منافع خودش بکار اندازد، بل باید این ماشین حاضر و آماده را در هم شکند و خُرد کند و دستگاه های متناسب با سرشت قدرت خود را ایجاد کند. لنین نیز در این باره در دولت و انقلاب می گوید: « عبارت درهم شکستن ماشین بوروکراتیک و نظامی دولتی ، بیان خلاصه ای از درس عمده ی مارکسیسم در مورد وظایف پرولتاریا در انقلاب، نسبت به دولت است.» بنابر این برخلاف برداشت رفیق سربلند، منظور مارکس از ماشین دولتی به هیچ وجه، آدم دوپا نبوده است، بل منظور وی دستگاه های اداری، نظامی و ایده ئولوژیک طبقه ی حاکم بوده است. حال بهتر است ببینیم منظور مارکس از درهم شکستن و خُرد کردن ماشین دولتی چه بوده است. مارکس در این باره در کتاب جنگ داخلی در فرانسه به صراحت و روشنی معنای مورد نظر خود را این گونه شرح می دهد: « نخستین فرمان کمون، در مورد الغا ارتش دائمی و جانشین کردن آن با مردم مسلح بود... نیروی انتظامی ، به جای آن که هم چنان ابزار حکومت مرکزی باشد، بی درنگ از عناوین سیاسی اش محروم گردید، و تبدیل به ابزاری در دست کمون شد، ابزاری پاسخ گو که هر لحظه می توانست مقام اش را از دست بدهد. در مورد تمامی کارکنان همه ی دیگر شاخه های خدمات اداری نیز به همین سان عمل شد... به محض برانداختن ارتش دائمی و نیروی انتظامی، این دو ابزار مادی اعمال قدرت در حکومت سابق، کمون همت بر آن گماشت که ابزار معنوی سرکوب، یعنی قدرت کشیشان، را براندازد؛ فرمانی در جهت جدایی کلیسا و دولت، و خلع مالکیت از همه ی کلیسا ها، البته در حدی که آن ها به هیأت های مالک و زمین دار تبدیل شده بودند، صادر گردید. کشیش ها را به آرامش بازنشسته شدن و پرداختن به زنده گی خصوصی برگرداندند، تا، همانند پیشینیان خود، یعنی حواریان، با اتکا به صدقات و نذورات مومنان معاش خود را بگذرانند... عناوین هیات دادرسان و قضات نیز، مانند دیگر همکاران خود در دستگاه اداری عمومی، به عناوین و مقامات انتخابی، پاسخ گو و پس گرفتنی تبدیل شدند. » بنابر این نزد مارکس، خُرد کردن و درهم شکستن ماشین دولتی، به معنای انحلال دستگاه ها و مناسبات اداری، نظامی و ایده ئو لوژیک قدرت بورژوایی، و استقرار نهادهای شورایی و مناسبات شورایی است. حال شما خود منصفانه درک عمیق مارکس از این تجربه و ایده ی تاریخی و انقلابی را مقایسه کنید با برداشت سطحی رفیق سربلند، که می پندارد در هم شکستن ماشین دولتی به معنای اعدام بورژواهای حافظ نظم سرمایه داری است. در نتیجه، به باور من تنها در صورتی می توان مجازات اعدام را از ایده ی خُرد کردن ماشین دولتی استنتاج کرد، که ابتدا معنای این مفهوم را از مضمون انقلابی و تاریخی آن تهی کرد. یعنی همان کاری که رفیق سربلند به آن مبادرت کرده است. نکته ی دیگر آن که ایشان می پندارد، با اعدام و نابودی سرمایه داران، به مثابه حافظان نظام سرمایه داری، می توان بر نظم سرمایه غلبه کرد. در حالی که تجارب تاکنونی به خوبی نشان داده است که نظم سرمایه حتا در غیاب سرمایه داران نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد. در نتیجه تنها با نفی سرمایه به مثابه رابطه ای تاریخی- اجتماعی، می توان بر سرمایه داری غلبه کرد، نه با اعدام سرمایه داران.
دومین اصل مارکسیستی که به زعم رفیق سربلند، با لغو حکم اعدام در تناقض است، دیکتاتوری پرولتاریا ست. وی در مقاله ای که درباره ی دیکتاتوری پرولتاریا نوشته است، بدرستی می گوید، دیکتاتوری پرولتاریا عبارت است از حاکمیت طبقه ی کارگر به مثابه یک طبقه. به باور من پذیرش این درک از دیکتاتوری پرولتاریا، مستلزم نفی دو روایت مسلط از این ایده است. اول، نفی روایتی که در خوش بینانه ترین حالت، دیکتاتوری پرولتاریا را به معنای حاکمیت دولت – حزب پرولتری معرفی می کند. آنان که این گونه می اندیشند در حقیقت، الگوی اِعمال حاکمیت طبقه ی کارگر را، از الگوی اِعمال حاکمیت بورژوازی استنتاج می کنند. به همین دلیل به باور من، این درک در میدان عمل و نظر، نافی ایده ی خود حکومتی و حاکمیت طبقه ی کارگر به مثابه یک طبقه است. زیرا هیچ حزبی نمی تواند، طبقه ی کارگر را به مثابه یک طبقه در حزب خود متشکل کند. در نتیجه دولت – حزب ها هرچند هم پرولتری باشند، نمی توانند تجسم نهادهای خود حکومتی طبقه ی کارگر باشند. طبقه ی کارگر اگر بخواهد به مثابه یک طبقه، نا دولت خود را بنا نهد، باید به نهاد ها و ارگان هایی که وی را به مثابه یک طبقه متشکل می کنند، بیاندیشد؛ یعنی شوراها و مناسبات شورایی. روایت مسلط دیگری که نافی مضمون انقلابی دیکتاتوری پرولتاریا ست، روایتی است که از یک سو می پندارد، دیکتاتوری، مفهومی است ناظر بر فرم و شکل حکومت کارگری، و از سوی دیگر دیکتاتوری را نیز به منزله ی نفی آزادی های بی قید و شرط سیاسی حکومت شونده گان می فهمد. بدیهی است که با چنین تصوری از دیکتاتوری پرولتاریا نمی توان خواهان لغو حکم اعدام شد. در حالی که نزد مارکس، از یک سو دیکتاتوری مفهومی است ناظر بر مضمون طبقاتی حکومت، و از سوی دیگر دیکتاتوری پرولتاریا به معنای دمکراتیزاسیون کل حیات اجتماعی است. رفیق سربلند در هیچ کجای نوشته ی خود نگفته است که دیکتاتوری پرولتاریا را به معنای نفی آزادی های بی قید و شرط سیاسی می پندارد، وی حتا با اعدام سیاسی مخالفان عقیدتی – سیاسی نیز مخالف است. بنابر این چرا وی هم چنان بر این باور است که لغو حکم اعدام به معنای نفی دیکتاتوری پرولتاریا ست؟ ایشان درباره ی ادعا خود مبنی بر تناقض لغو حکم اعدام و دیکتاتوری پرولتاریا هیچ توضیح و استدلالی ارائه نداده است. من گمان می کنم استدلال ایشان بر ضرورت درهم شکنی مقاومت بورژوازی استوار باشد. بدیهی است که با استقرار دیکتاتوری پرولتاریا، پیکار طبقاتی به هزار شکل ادامه خواهد یافت. بورژوازی با تمام توان و وسایل خود می کوشد حاکمیت طبقه ی کارگر را سرنگون کند. بی شک در چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت که طبقه ی کارگر از همه ی توان خود برای درهم شکنی مقاومت بورژوازی استفاده نکند. بنابر این من نیز شکی ندارم که هر گونه مقاومت و ستیزه جویی قهر آمیز بورژوازی را طبقه ی کارگر باید با قهر انقلابی پاسخ گوید. اما حتا در چنین شرایطی، اعدام اسیران و تسلیم شده گان اردوی بورژوازی را مجاز نمی پندارم. زیرا کسانی که اسیر و تسلیم می شوند، فاقد هرگونه توان مقاومت قهرآمیز هستند. در نتیجه حتا به استناد ضرورت در هم شکنی مقاومت قهر آمیز بورژوازی نیز نمی توان ضرورت حکم اعدام اسیران و تسلیم شده گان را توجیه کرد.
آخرین شبه استدلال رفیق سربلند برای اثبات تناقض لغو اعدام با مبانی مارکسیسم- لنینیسم، این است که ایشان می گوید: « نمی توان گفت من لنینیسم اما لنین نباید خانواده تزار را می کشت و اعدام پایه های ارتجاع اشتباه بود. اینها با هم جور در نمی آید.» نخستین اشتباه رفیق سربلند این است که می پندارد، خانواده ی تزار، پایه های ارتجاع بودند. در حالی که در روسیه ی آن زمان، آن چه پایه ی ارتجاع محسوب می شد، شرایط بهره کشی فئودالی – بورژوایی بود، نه خانواده ی تزار. دومین اشتباه ایشان این است که می پندارد، تمامی ایده ها و کرد و کار لنین، هر چند خود لنین همواره بر تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاکید می کرد، قابل تعمیم به همه ی شرایط است. سومین خطای ایشان این است که می پندارد، لنینیسم ساخته و پرداخته ی استالین، تجسم لنین و ایده های درخشان لنین است. در حالی که لنینیسم ساخته و پرداخته ی استالین، ایده ئولوژی بورژوایی دولت – حزب حاکم بود. چهارمین اشتباه ایشان آن است که می پندارد پای بندی به حکم اعدام، معیار وفاداری به دست آورد ها و درافزوده های لنین است. به عبارت دیگر نام لنین برای ایشان تداعی گر اعدام و تیرباران است. در حالی که نام لنین به عنوان معمار سیاست مستقل پرولتاریا در نبرد با بورژوازی، همواره نزد کمونیست های انقلابی جاودان خواهد بود.
http://agahbash.blogfa.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net