هر از چندگاهی در سایت رخداد ، که چندسالی است به همت عده ای از روشنفکران چپگرای ایران آغاز به کار کرده ، به غیر از نوشته های نظری ، نوشته هائی با سویه سیاسی مشخص تر درج میشود . این مقاله اخیر، که نویسنده این سطور در حد توان سعی در نقد آن دارد ، اما از لحاظ سیاسی مشخص تر است و مبین خط سیاسی مشخصی است . البته اخیرا ، یعنی بعد از تحرکات اجتماعی پس از انتخابات ، در این سایت از این نوع مقالات بیشتر درج شده است ، که البته این از خصوصیات هر تکان و لرزه اجتماعی بزرگ است که هر نیروئی و هر جمعی که داعیه دار سیاسی بودن است را از بحثهای نظری به بحثهائی متعین تر و مشخص تر میکشاند. در ضمن این بزنگاهها و این حوادث ، ماهیت اجتماعی و خط و سنت سیاسی حاکم بر هر جریان را نیز به روشنی بیشتری نشان میدهد . از نظر نگارنده ، تا جائی که نوشتها و مقالات مندرج در سایت را دنبال کرده ام ، سایت رخداد یکی از بهترین نمونه های فرموله کننده نظرات پوپولیستی و رادیکال منشی ماوراءطبقاتی است . البته باید ذکر کرد که نویسندگان این سایت ، جزء مترجمان و نویسندگان پرکار داخل ایران هستند و در معرفی تفکر رادیکال اروپائی و آمریکائی در ایران تلاش شایان توجهی داشته اند که شایسته تقدیر است . اما به هر حال نگارنده ، آنان را فرموله کننده نظرات گرایش اجتماعی معینی میداند . گرایش رادیکال تر و چپگراتر درون جنبش دوم خرداد . همانطور که از مضمون مقالات بر می آید هدف آنها رادیکالیزه کردن همین جنبش است . کاری که البته خود متناقض است و در پراتیک سیاسی پیامدی به جز دنباله روی از جریانات دست بالای دوم خرداد ندارد . البته در این کار آنها تنها نیستند؛ برخی دیگر از جریانات سیاسی ( داخل و خارج ایران) نیز تحت نام " سیاست رادیکال" ، " سیاست مردمی" ، " مطالبه محوری " و ... نیز در تئوری و عمل بدنبال ایفای همین نقش هستند . و فعالیتشان مبتنی بر اتحاد ماوراءطبقاتی در جنبش سبز ( اسم رمز رهبری و خط باصطلاح اصلاح طلب و دوم خردادیهای درون و بیرون رژیم که فی الحال بر جنبش اعتراضی درون ایران هژمونی دارند ) ، راهنمائی و گره گشائی از مسائل آن و تا حد زیادی تحکیم رهبری فعلی حاکم بر آن است ( تعریف و تمجید از افرادی مثل میرحسین موسوی و مهدی کروبی ) . مقاله " ورای آنارشیسم و حزب پیشگام:یادداشتهایی درباره انضباط سیاسی " ، در حقیقت در همین راستا می باشد . این مقاله در هفت بند ، میکوشد تا مسئله اصلی عمده در جنبش کنونی را معضل سازماندهی قلمداد کرده و در پایان با تحلیل و تفسیر در ظاهر چپ به این نتیجه میرسد که تشکیل جبهه "راه سبز امید " بعنوان جبهه ای فراطبقاتی ، دموکراتیک ، شبکه ای که معایب حزب را هم ندارد راه حل آن است و میرحسین موسوی ( نخست وزیرسابق آنتی کمونیست رژیم ) را به افتخار سخنگوئی آن برمیگزیند . و جالب اینجاست که اینکار هم تحت نام سیاست رادیکال انجام میگیرد !
در پائین برخی از بندهای این مقاله همراه با نقد آن می آید . خواننده میتواند متن کامل مقاله را در rokhdaad.com بیابد .
ابتدا باید از این آغاز کرد که اتفاقا مسئله اصلی درون جنبش و مردم خواهان تغییر در ایران در درجه اول نه تشکل ( که البته مسئله ای کلیدی است ) بلکه خط و سنت سیاسی- طبقاتی حاکم بر جنبش است . چه خط سیاسی ، چه سنت طبقاتی ای بر جنبش کنونی هژمونی دارد ؟ چه سنتی باید هدایت آن را برعهده بگیرد ؟ راست یا چپ ؟
این سوالی است که یک سوسیالیست آگاه در شرایط کنونی جلوی خودش و جلوی جنبش قرار میدهد . نویسندگان این مقاله در حقیقت با پذیرفتن خط سیاسی اکنون حاکم بر جنبش ، آن را طبیعی و مناسب ارزیابی کرده و به سراغ مسئله سازماندهی مردم در چهارچوب آن میروند .
1- وقتی جنبشی به راه میافتد، در مراحل میانی حرکت آن، این بیم بهوجود میآید که مبادا انرژی سیاسیِ مردم یا همان اعضای برسازنده جنبش فروکش کند یا به ته برسد. بهرغم این واقعیتِ غیر«علمی» که قدرت مردم هرگز به ته نمیرسد، باید گفت که این بیم بهواقع نشان از صداقت درونیِ یک جنبش دارد. این نکته بالاخص درمورد آن جنبشهایی صادق است که نقطه شروعشان شکلی از خودانگیختگی یا خلاقیتِ سیاسیِ محض است، یعنی بدون هدایتِ پیشینیِ یک حزب، گروه، تشکیلات و غیره. با این حال، حتی در حرکتهای کاملاً «از پایین» نیز، در چنین مقاطعی، ایده نوعی سازماندهی یا هدایتکردن یا بهاصطلاح کانالیزهکردنِ نیروی جنبش در سمتوسوی مناسب سربرمیآورد. [ و البته این سمت و سو از جانب نویسندگان مشخص است . نیروی جنبش باید در راستای اهداف دوم خرداد سازماندهی شود ] و ازآنجاکه یک جنبش بناست چیزی یکسر متفاوت از آشوبطلبی آنارشیگرا باشد، چنین ایدهای گریزناپذیر است.
ولی با این ایده چه باید کرد؟ شکی نیست که هر جنبشی که بخواهد هدفی ازپیش معلوم، بیرونی و کاملاً تعینیافته، یا بهاصطلاح «مطالبه»ای جزئی و خاص و روشن، برای خود برنهد، بهواقع دچار نوعی نقض غرض شده است. [ آخر چرا ؟ این درست است که مطالبات عمده یک جنبش بزرگ نباید جزئی (در معنای ناچیز بودن) باشد . اما اتفاقا باید خاص و روشن باشد . بویژه مطالبات پایه ای مانند آزادیهای سیاسی و فرهنگی و شعارهای مشخص در این باره باید بر پیشانی جنبش حک شوند . جنبشی که بدون مطالبات روشن ، تنها شرایط خاصی را نفی کند ، به راحتی میتواند به بیراهه کشانده شود . به دیگر سخن خود سویه منفی و براندازنده حرکت نیز باید مشخص باشد ] زیرا نکته اصلی درمورد یک جنبش، ازقضا، اتکای آن به نوعی نظم یا هدف یا منطقِ درونماندگار است که از دل خود جنبش و در مواجهه با لحظات و وضعیتهای خاص تحقق مییابد. اما تحققِ این حرکت درونماندگار و خلاقانه سیاسی، که جنبش بدون آن بهزودی از پا درمیآید یا در قالبهای سترون منجمد میشود، مستلزم چیزی است که آن را انضباط سیاسی مینامیم. ......
3- باید متذکر شد که ما میان انضباط و سازماندهی نه قائل به تمایزی وجودی هستیم و نه نوعی همسانی ناب. انضباط امری ناظر بر سویه کلی یا جهانشمولِ جنبش سیاسی است که نهتنها برای تداومِ جنبش بلکه برای شکلگیریِ آن نیز ضروری است. اما، سازماندهیای که در دل انضباط پرورش مییابد، جنبهای ظریفتر است که کار آن بهواقع وصلکردنِ موقعیتهای خاص به سویه کلی است تا بدینترتیب، این موقعیتها به نفعِ این سویه دگرگون شوند. سازماندهی نمیتواند امری مقدم بر جنبش باشد، زیرا وقتی بینِ کلیت زندگی و سیاست فاصلهای فراخ وجود دارد، انضباط و سازماندهی سیاسی شقی فرعی و دستهچندم است، معهذا، بهمجردِ گره خوردنِ سیاست با زندگی روزمره، لزومِ سازماندهی بر گرده تودههای مبارز سنگینی خواهد کرد. با توجه به تجربه خیزشهای مردمی در اعصار ماضی، قائل شدن جایگاهی تجربی و بعضاً ابزاری برای جنبشهای خلقی، نهتنها رویکردی «انقلابی» نیست، بلکه موضعی است سیاستکُش. در گفتار انقلابی کلاسیک [ و لاجرم غلط ؟]، سوژه سیاسی(طبقه کارگر)، بهواسطه رسالت تاریخیای که بر موقعیتاش در نظم اقتصادی- سیاسی حک شده است، بهطور پیشینی واجد توانِ «انقلابی» است. این توان مستقیماً با فعلیت یا جنبه بالفعلِ این سوژه مرتبط دانسته میشود ولی، بهزبان هگلی، همچنان درـخود یا فینفسه و لاجرم ناآگاهانه است. اکنون آنچه نیاز است تزریقِ آگاهی به این سوژه برای لنفسه یا برایـخود ساختنِ این توان است. حزب همان عاملی است که بناست این آگاهی را تزریق کند. پس شکلِ اصلیِ سازماندهی و انضباط سیاسی عبارت از «حزب پیشگام» درمقامِ قابلهای برای تولد نظم نوین است. بر اساس چنین روالی، حزب نیرویی جدا از سوژه سیاسی است، و حتی در مقاطعی با مرجع قرار دادن تاریخ، بدون توجه به تودهها، بهواسطه نوعی «آگاهی قبلی از حقیقت»، دست به کنش سیاسی میزند. به زبانی ملموستر، حزب پیشگام درصدد است تا «از بالا» انرژی سیاسیِ جنبش تودهای(در این مورد، کارگری) را هدایت و کانالیزه کند و نهایتاً بهخدمت فرآیند دولتسازی درآورد. [باید بگویم که درک و تفسیرتان از حزب سیاسی سوسیالیست و کمونیست ، با درک و تفسیر یک آکادمیسین لیبرال هیچ تفاوتی ندارد . آکادمیسین لیبرال که چیزی از مباحثات انترناسیونال دوم و متعاقبا لنین در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم شنیده یا خوانده است ، حزب کمونیست را تنها با این تعریف میشناسد : " حزبی از روشنفکران و انقلابیون حرفه ای که که آگاهی انقلابی را درون توده ناآگاه طبقه کارگر میبرد " . این تعریف خام انترناسیونال دوم و کائوتسکی و به تبعیت از آنها لنین ( تنها در سال 1902-3 در شرایط اختناق سیاسی برای جلوگیری از ضربه پلیس ) است . استفاده از این فرمولبندی در زمان حاضر برای تعریف حزب در بهترین حالت ساده اندیشانه است ؛ چراکه گرایشات درون طبقه کارگر ، تاریخ مبارزات انقلابی کارگری و تلاشهای کارگران کمونیست درون طبقه را نادیده میگیرد . شاید در اوائل قرن بیستم ، تئوری انقلابی باید به شکلی به درون طبقه میرفت ، اما اکنون ،یعنی 150 سال پس از تالیف مانیفست کمونیست ، کمونیسم به همراه گرایشات دیگر ، گرایشی حاضر درون طبقه کارگر است . همیشه کم یا بیش کارگرانی وجود دارند که میدانند رهائیشان تنها از طریق الغای نظام اقتصادی موجود میسر است . حزب انقلابی ( یا هر نام دیگری ) حزب متشکل کننده این بخش طبقه است . حزب ، گرایشی زنده را درون طبقه کارگر نمایندگی میکند . بدون وجود این پیش شرط ، حزب روشنفکران حرفه ای ، جدا از سوخت و ساز مبارزاتی طبقه کارگر ، جدا از حضور در کارخانه ها ، ادارات و شرکتها ، قادر به انجام تحول سوسیالیستی نیست ]
4- یکی از مهمترین نقصهای الگوی مزبور، در قرابت آن با شکلِ دولت بروکراتیک بورژوایی نهفته است، به بیان دیگر، رابطه حزب با مردم از جنسِ رابطه بامیانجی و سلسلهمراتبیِ دولت با مردم است. بهواقع حزب، در این معنا، چیزی جز نوعی دولتِ نقابدار نیست. عجیب نیست که «حزب پیشگام»، به ابزاری مخوف برای استثمارِ کارگران و زحمتکشان مبدل شد. در شکل افراطی این الگو (استالینیسم)، با تفوّقِ قوانین آهنین تاریخ، علاوه بر زدودنِ خصایصِ سوبژکتیو و مصادره انرژی سیاسیِ تودهها، حزب نیز دیگر شأنی سوبژکتیو ندارد؛ لذا، سازمان سیاسی دیگر قادر نیست در قالب مداخلهای ذهنی (لنین)، روال عادی وقایع را برهم بزند. تسلیم شدنِ جملگی احزاب کمونیست در برابر دولتهای بورژوایی بهواقع نتیجه چنین تعبیری بود. افول جنبشهای کارگری حاکی از بیخاصیت شدن اشکال سازماندهیِ مبتنی بر حزب پیشگام در معنای لنینیِ آن است. هیچ حزبی نمیتواند پیشگام باشد. پیشگام فقط و همواره خودِ مردم، خود سوژههای سیاسی، اند. یکی از نمونههای گویای این مصادره انرژی سیاسی بهدست حزبی مرکزیتگرا و دولتمأب، همان تصرّفِ شوراهای کارگری و دهقانی در اکتبر 1917 بهدست حزب بلشویک بود. هرچند لنین شعار «همه قدرت به شوراها» را سر داده بود، اما عملاً اخلاف او همه قدرت را به یک حزب خاص بخشیدند، و نهایتاً همه قدرت حزب نیز بهدست یک شخص خاص افتاد. [ این نیز نمونه ای ناب و البته بسیار مختصر و درهم وبرهم از انتقاد دمکراتیک به تجربه انقلاب اکتبر است . البته نویسندگان دراین مهم با بسیاری از تحلیلگران چپ دانشگاهی شریکند . انتقاد دمکراتیک - به مانند انتقاد اکونومیستی ( اینکه دلیل شکست انقلاب اکتبر توسعه نیافتگی اقتصادی روسیه بود) - شکست انقلاب روسیه را به یک عامل فرومیکاهد : حزب کمونیست همه قدرت قبضه کرد و با سرکوب جامعه تبدیل به دیکتاتور شد ( شاید هم همه تقصیرها به گردن استالین بود! ) . این تحلیل از درک فرآیندهای پایه ای تر انقلاب ، جنگ داخلی در روسیه و کشمکش طبقات اجتماعی بر سر پاسخ به مسائل اصلی انقلاب ( بویژه مسئله اقتصاد ) طفره میرود و در آخر با یک فرمول سروته قضیه را هم میآورد : حزبیت به ناچار به دیکتاتوری و بوروکراسی می انجامد . ( همانطور که در روسیه شد ) . معلوم نیست چرا و چگونه حزب کمونیست روسیه یک دفعه دیکتاتور میشود ؛ شاید لنین دیکتاتورمآب و ژاکوبنی بوده ، شاید هم استالین و دارودسته اش آدمهای بدی بوده اند . در نهایت اما الگوی یک یا چند کشور و نیز الگوی خاصی از حزبیت ( الگوی استالینیستی و بورژوائی ) که الگوی قالب احزاب کمونیست رسمی ( بمثابه نمایندگان رفرمیسم دولتگرای بورژوائی ) است را بعنوان الگوی عام حزب جا میزند و میخواهد یک نتیجه بگیرد : طبقه کارگر نباید حزب داشته باشد ، تشکلهای صنفی ، شوراهای عموم کارگری ، جبهه واحد ، مردم (بمثابه سوژه های اصیل سیاسی ) ، تمامی اینها بدون مضار حزب ، همان کار را انجام میدهند ؛ یعنی قادر به تصرف قدرت سیاسی و سازماندهی انقلاب سوسیالیستی هستند . نه آقایان تئوری مارکسیستی تشکل یابی طبقه کارگر وحزبیت ، آلترناتیو سوسیالیستی حرف دیگری دارند . ]
5- رستاخیز دوباره سیاست مستلزمِ پارهکردن بندهایِ هستیشناسانهای است که سیاست را تابع نیروهایی مافوقِ خودش (اقتصاد، دولت، تاریخ) میسازد. در این رستاخیز، سیاستْ دیگر قلمرو طبقهای خاص نیست، بلکه در مقامِ کنشی سوبژکتیو خطابش به تمامی بیصدایان و مطرودان است [ قرار نیست سیاست قلمرو طبقه ای خاص باشد ، اما طبقه ای وجود دارد یا بهتر بگوئیم گرایشی در درون طبقه کارگر وجود دارد که رهائی قطعی و نهائی این طبقه و نیز جامعه را نمایندگی می کند. ساده اندیشی است که گمان کنیم این طبقه و یا این جنبش معین یعنی سوسیالیسم تنها قصد آزادی خودش را دارد و میخواهد سیاست را به نفع خودش مصادره کند . همانطور که مارکسیسم کلاسیک بارها توضیح داده آزادی طبقه کارگر تنها با آزادی جامعه میسر است . طبقه کارگر نمیتواند خود را آزاد کند به جز اینکه جامعه را آزاد کند . نکته دیگر اینکه سوسیالیسم کارگری ، جنبشی فقط مختص کارگران نیست . روی سخن آن ، آلترناتیو آن فقط برای کارگران نیست . خطابش به کل جامعه است . این جنبشی است که قصد سازماندهی و آزادی کل بی صدایان و مطرودان را دارد . آزادی بی صدایان و مطرودان و بازکردن عرصه سیاست و همگانی کردن مشارکت در آن اصل اساسی سوسیالیسم کارگری است .] البته باید تأکید کرد که دراینجا تاریخ، و نه قوانین آهنین تاریخ، یگانه محتوای اصلیِ سیاست را تشکیل میدهد. تاریخ همان عرصهای است که سیاست دولت و سیاست مردم برای مصادره و نجات آن با یکدیگر در نبردند. هیچ سیاستی نمیتواند یکسر تهی از هر نوع محتوای تاریخی گردد. در این صورت، به شکل دیگری از آنارشیسم تروریستی بدل خواهد شد. زیرا به گفته آدورنو، مسأله نه حفظ بخشی از گذشته (کاری که دولتها میکنند) بلکه نجات و رستگاری گذشته است. از مارکس تا بنیامین، سیاست رهاییبخش همواره با نوعی تلقی از گذشته ستمدیده و تلاش برای احضار اشباح تاریخ گره خورده بوده است. و این صرفاً استعارهای ادبی برای تزیین کلام نیست، بلکه گویای پیوند وثیق تاریخ و سیاست است.
6- جنبش بهمثابه بدنه جمعیِ چندگانه، بهواقع انضباط درونماندگار خاص خود را میطلبد. ولی این درونماندگاری پیرو نوعی دوگانگی است، نوعی رفتوآمد میان دو حد نهایی: سازمان و خودانگیختگی. برخلاف تصور رایج نقطه مقابلِ یک جنبش نه سازمان، بلکه آنارشیگری است. آنارشیسم تابع نوعی از انحراف است که معرف وسواس آن با قانون است. آنارشیگرایی روی دیگر سکه دولتگرایی است. [ و پوپولیسم نیز روی دیگر دنباله روی ] اما تا آنجاکه به جنبش مربوط میشود، اصولاً انضباط نمیتواند درونماندگار نباشد. بنابراین، انضباط یا سازماندهی، در حکم جنبهای تحمیلشده از بیرون بر منطق درونیِ یک جنبش نیست، بلکه همانا آگاهی جمعیِ مردم در پیوند با یک امر مشترک، در پیوند با نوعی نظم بشری، است. مردم یگانه حاملانِ حقیقتِ جنبشاند و هر گونه تلاش برای جدا کردن حقیقت از مردم مستقیماً معادلِ انحلالِ سیاست در نخبهگرایی و سیاستورزیِ دولتی است. این حقیقت عبارت است از همان گواهیدادن بر تعلق به نوع بشر و تصدیق خصلت ژنریک، گشوده، و بیانتهای بشریت(مسلم است که منظور از مردم صرفاً مجموعِ تکتک افرادِ جمعیت نیست، که در توالی کسالتبار زندگی روزمره شعور خود را به حکومت وانهادهاند، بلکه مردم همیشه فقط بخشی از جمعیت است، فاعلیتی است که با پیوند دادنِ خلاقانه شور و منطق، آمریت دولت را به چالش میکشند. از این حیث، هر عضوی از جمعیت نیز میتواند مستقیماً خود را بخشی از مردم، خود را خودِ مردم، اِعلام کند [ کدام مردم ؟ مردم حتی درون جنبشهای اجتماعی ، توده ای بیشکل و با طرز تلقی ها و مطالبات واحد نیستند . اساسا اینگونه یکدست کردنها در یک بزنگاه تاریخی ، نه تنها عملی رادیکال نیست که تنها واقعیت وجود تضاد منافع در جنبش را پنهان میکند و سعی در فرار از انتخاب میان آلترناتیوهای سیاسی- طبقاتی مختلف را دارد . به جای این ، اتفاقا باید سعی کرد طبقاتی بودن آلترناتیوهای گوناگون را نشان داد . باید آلترناتیو رهائی بخش که لاجرم چیزی جز آلترناتیو سوسیالیستی نیست را هرچه بیشتر معرفی کرد و گرایشات طبقات دیگر را در جنبش منزوی نمود ]
7- ...... جنبش مردم ایران، در مقطعی که تمامی وسایل ارتباطی قطع شده بود و بخش زیادی از سیاسیونِ منتقد در زندان بودند، با اتکا بر شکلِ خلاقانهای از سازماندهیِ درونی و خودانگیخته، به مقاومت ادامه داد. لیکن استفاده از مشت آهنین از سوی حاکمیت، لزوم شکلگیری انضباط سیاسی گستردهتر و باثباتتری را پیش کشید. از روز اول معلوم بود که رفتن به سوی تشکیل حزب کاری اشتباه است، زیرا علاوه بر اشکالات کار حزبی که در بالا ذکر شد، محدودیت ارائه برنامهای غیرایدئولوژیک، پذیرش افراد، و نیز قرار گرفتن در ردیف دیگر احزاب موجود، از جمله معایب این شکل سازماندهی در این شرایط خاص بودند. تشکل نوظهور «راه سبز امید» تلاشی است برای رفع این معایب. [ در اینجا پوپولیسم صاف و سرراست حرفش را به روشنی میگوید . " راه سبز امید " همان شکل سازماندهی مطلوب و منطبق با منطق "جنبش مردم " ( که نویسندگان اصالت اجتماعی-تاریخی عجیبی را به آن الصاق میکنند ) است ] تکیه بر خصلت شبکهایِ(1) تشکل برای فعال کردن شبکههای اجتماعی، بالقوه قادر است گونهای از انضباط دموکراتیک و افقی را پدید آورد که واجد توان قبض و بسط در برابر حوادث آتی است. رأس این انضباط، بیش از اینکه هسته خودمختار جنبش باشد، سخنگوی آن است، و لاجرم از این طریق، جنبش به قدرت سیالیتِ زیادی دست یافته است. لیکن این امر نباید مانع از توجه به اهمیتِ نقش ویژه و تأثیرگذارِ موسوی و دیگر سخنگویانِ رسمی جنبش شود، زیرا در شرایط کنونی موسوی بهمثابه یک نام، کلیتِ جنبش را بازنمایی میکند. باید خاطرنشان کرد که ویژگی شبکهای صرفاً در اتصال با امر کلی است که دارای خصلتی سیاسی میشود.[ این ویژگی شبکه ای و این اتحاد فراطبقاتی نیروهای سیاسی ، تنها در ذهن و سیستم فکری خرده بورژوائی شما امکانپذیر میشود . خرده بورژوازی و جنبشهای سیاسی-فکری اش در جامعه تنها افراد و حاصل جمع آنها یعنی مردم (خلق) را میبینند و نه طبقات اجتماعی متضادالمنافع . عمده کردن جبهه سیاسی (امثال راه سبز امید ) آنهم به سخنگوئی و رهبری (فرض کنیم نمادین ) موسوی ، چیزی جز تابع کردن طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی رادیکال به بورژوازی و تمکین از خط مشی آن نیست .] این امر کلی، این دادخواهیِ سیاسی فراگیر و جهانشمول، همچون ریسمانی است که از میان همه شبکهها عبور میکند و آنها را به هم پیوند میدهد. در غیر این صورت، شبکهایبودن، خود، به تجزیه جنبشِ سیاسی به اقدامات پراکنده و بیربط با یکدیگر یا انجمنهای فرهنگی میانجامد و بدینترتیب، انرژی سیاسیِ جنبش را به هدر میدهد. چنین مسائلی روشنگر این واقعیتاند که نمیتوان تنها با تکیه بر دستورالعملهای نظری به انضباط و سازماندهیِ حرکتی سیاسی دست یافت، بلکه تحقق آنها متضمن تن دادن به نوعی تجربهگرایی طاقتفرساست، تندادن و گشودهبودن به امکانهایی که هر بار از دل هر وضعیت خاص سربرمیآورند. و این کاملاً وابسته به خلاقیتِ خود مردم است و نه هیچ جور «نظریه دقیق، جامع، حسابشده، و برنامهدار» از بالا. [ به نظر میرسد نویسندگان تنها آلترناتیو سوسیالیستی را «نظریه دقیق، جامع، حسابشده، و برنامهدار» از بالا ، میبینند . چیزی مثل تشکیلات راه سبز امید ، که توسط میر حسین موسوی و ستادش ، معرفی گردید ، چیزی است که برآمده از خلاقیت خود مردم و تجلی پاسخی درست و رادیکال به مسئله سازماندهی و خودانضباط یابی سیاسی آنهاست و ابدا هم بطور " دقیق، جامع، حسابشده، و برنامهدار» از بالا " ، به کسی و چیزی شکل نمیدهد. ]
باری، انضباط سیاسی از آن حیث ضروری است که انرژی سیاسی یک جنبش مردمی را از هدر رفتن به دو شیوه رایج نجات میدهد: 1- خودانگیختگیِ محضِ آنارشیستی، 2- سازماندهیِ حزبگرایانه غیرمردمی. تأمل/کنشِ یک جنبش با تحمیل انضباط بر خود، بهواقع راه را برای خلاقیتهای سیاسیِ بعدی باز میکند. این خود معرف ضرورتِ گشوده بودنِ جنبش به امکانهای روبهروست. [ نه آقایان جامعه عرصه مبارزه "جنبش مردم" با رژیم دیکتاتور ، خلق و ضدخلق ، خیر و شر نیست . جامعه عرصه مبارزه طبقات و جنبشهای اجتماعی و سیاسی آنهاست . در درون خود باصطلاح " جنبش مردم " صفبندیهای طبقاتی مختلفی وجود دارد . نمیتوان این اختلافات و صف بندیها را با تحلیل و جمله پردازی در ظاهر رادیکال به زیر فرش برد . تکامل هر جنبش سیاسی ( همانگونه که تاریخ بارها نشانداده) چیزی جز بروی صحنه آمدن این منافع و صفبندیهای طبقاتی و خودآگاه شدن بیشتر آنها و در بسیاری از موارد درگیری و مبارزه حاد میان نیروهای سیاسی نماینده این خطوط نیست . در یک حرکت توده ای عظیم ، در یک جنبش انقلابی ، موعظه جبهه واحد فراطبقاتی ، اصالت جنبش مردمی و در حقیقت دنباله روی از این یا آن گرایش و سنت سیاسی بورژوائی ، باز هم به حکم شهادت تاریخ ، تنها شکست را نصیب کارگران و زحمتکشان و نصیب مدافعان حقیقی آزادی و برابری میکند . دوستانی که دم از وفاداری به رخداد انقلاب 57 میزنند ، گوئی هیچ از آن نیاموخته اند ! ]
توضيحات:
1- نباید این خصیصه شبکهایبودن را با تز جامعه شبکهای کاستلز و نگری اشتباه گرفت. اصولاً نگری خصلت شبکهای اجتماع را مشتق از قدرت و نهادهای شبکهایای میداند که تولید اقتصادی را در دست دارند. از همینرو، او بر این باور است که سوبژکتیویته سیاسی به صورت خودانگیخته از دل این نهادها سربرمیآورد. بنابراین علاوه بر پذیرش سروریِ سیستم، نگری عملاً سوژه سیاسی را به مرجعی بیرونی مشروط میکند. خصایلی که انتخاب، تعهد سیاسی، سازماندهی و هر شکلی از مداخله سوبژکتیو را در سیستم منحل میکنند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.