لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۱۱/۱۱

کارل مارکس / در ستایش مطبوعات آزاد

ترجمه از محمد پوینده

آیا نخستین وظیفهء جویندگان حقیقت این نیست که یکراست بی آنکه به چپ و راست نظر افکنند، به سوی خود حقیقت پیش بتازند؟ آیا گفتن حقیقت در قالب فرمایشی و تحمیلی ، در حکم از یاد بردن آن نیست ؟ حقیقت چونان نور، از فروتنی به دوردست ؛ و تازه در برابر چه کسی باید فروتن باشد ؟ دربرابر خود ؟ حقیقت ، دروغ و نا درستی را رسوا می سازد . پس آیا نباید بر ضد دروغ باشد ؟

اگر فروتنی خصلت پژوهش باشد ، بیشتر نشان ترس از حقیقت است تا ترس از ضد حقیقت . فروتنی در هر گامی که من برمی دارم مانند ترمز عمل می کند و به پژوهشگر فرمان می دهد که در برابر نتیجه ی پژوهش بر خود بلرزد . فروتنی مانع دستیابی به حقیقت است .

افزون بر این ، حقیقت ، عام و جهان گستر است ، به من تعلق ندارد ، از آن همگان است . حقیقت مرا تصاحب می کند ، من او را تصاحب نمی کنم . دارایی من عبارت است از صورت [بیان حقیقت ]، صورت [ فرم ] ، فردیت معنوی من است . سبک همان انسان است . عجبا ! قانون حق نوشتن به من می دهد اما مقرر می دارد که به سبکی غیر از سبک خود بنویسم ! من می توانم سیمای ذهن خویش را نشان دهم اما باید نخست چین و شکن های مجاز و فرمایشی را بر آن تحمیل کنم ! چهرهء کدام انسان شرافتمندی از این الزام سرخ نمی شود و ترجیح نمی دهد که سیمای خود را زیر ردا پنهان کند ؟ ردا دست کم می تواند صورت کسی مانند ژوپیتر را پوشیده بدارد ، تن دادن به چین و شکن های مجاز و فرمایشی چیزی نیست مگر با سیلی صورت خود را سرخ نگاه داشتن .

شما گونه گونی شورانگیز و غنای پایان ناپذیر طبیعت را می ستایید . شما توقع ندارید که گل سرخ عطر گل بنفشه بدهد . اما می خواهید که غنی ترین پدیده ها یعنی ذهن فقط به یک شیوه وجود داشته باشد ؟ من آدمی شوخ طبع هستم ، اما قانون امر می کند که با وقار بنویسم . من بی پروا هستم ، اما قانون فرمان می دهد که قلم من باید فروتن باشد ؛ خاکستری بر روی خاکستری تنها رنگی از آزادی که قانون به من اجازه می دهد آن را به کار برم ، هر قطرهء شبنم در زیر تا بش خورشید به رنگ های بی پایان می درخشد اما خورشید ذهن در فرد چیزی که بازتاب باید نیابد جز یک رنگ ، آن هم رنگ رسمی و مجاز را بیافریند ! گوهر ذهن همواره ذات حقیقت است و شما با این گوهر چه می کنید ؟ فروتنی ؟ گوته می گوید : فقط فرومایگان ، فروتن هستند ، و شما می خواهید بر سرذهن همین بلا را بیاورید ؟ [....] فروتنی عام ذهن ، عقل است . این آزادی مندی جهان گستری که در هر طبیعتی ، سرشت ذاتی را پاس می دارد .

Anck do la 1843 MEW I. P. 5 sq

آزادی ، ذات انسان است تا بدان حد که حتی دشمنا نش نیز آن را تحقق می بخشند . البته در عین پیکار با واقعیت آن : آنان می خواهند چیزی را که به عنوان زیور طبیعت بشری به دور افکنده اند ، در مقام ارزشمند ترین زیور از آن خود سازند .

هیچکس با آزادی [ به طور کلی ] پیکار نمی کند ، افراد حداکثر با آزادی دیگران پیکار می کنند . بنابراین همهء انواع آزادی همواره وجود داشته است ، فقط گاهی به صورت امتیازی خاص و گاهی به صورت حق عام .

[...] مسئله این نیست که آیا آزادی مطبوعات باید وجود داشته باشد ، چرا که این آزادی همواره وجود دارد . مسئله این است که آیا آزادی مطبوعات ، امتیاز خاص چند فرد است یا امتیاز ذهن بشر [ به طور عام ] . مسئله این است که آیا آنچه برای عده ای نا حق است ممکن است برای دیگران ، حق به حساب آید ؟ [....] .

سانسور درونی حقیقتی آزادی مطبوعات ، انتقاد است . انتقاد آگاهی است که آزادی مطبوعات ، خود ، برپا می دارد .

خود سانسور هم قبول دارد که هدفی در خود نیست و فی نفسه ، هیچ چیز خوبی ندارد و در نتیجه بر اصل " هدف وسیله را توجیه می کند " استوار است . اما هدفی که به وسایل نادرست نیاز دارد ، هدفی درست نیست [....] .

برای دفاع از آزادی در هر عرصه ای و نیز برای درک آن باید سرشت ذاتی آزادی را ، بی توجه به مناسبات خارجیش در نظر گرفت . ولی آیا مطبوعاتی که خود را به سطح یک حرفه پایین می آورد ، به سرشت خود وفادار است و بر اساس شرافت طبیعت خود عمل می کند و آزاد است ؟ البته تردیدی نیست که نویسنده باید برای زیستن و نوشتن ، پول و درآمد داشته باشد ، اما به هیچ وجه نباید برای به دست آوردن پول زندگی کند و بنویسد .

پرانژه [ شاعر و آوازخون فرانسوی 1780-1857 ] در یکی از ترانه های خود می خواند :

من برای ترانه سرایی زندگی نمی کنم ،

حضرت آقا اگر شما جایم را بگیرید ،

برای زیستن ترانه می سرایم ،

تهدید نهفته در ترانهء بالا در بر گیرندهء این اقرار ریشخند آمیز است که شاعر به محض این که شعر برایش وسیله شود به خود فروشی تن در می دهد .

نویسنده به هیچ وجه کارهای خود را وسیله نمی داند . کارهایش هدفی در خودند . او آثارش را برای خود و دیگران تا بدان حد از وسیله دور می داند که در صورت لزوم ، موجودیت خویش را هم برای وجود کارها یش قربانی می کند و این سخن واعظ دینی را – البته به شیوه ای به کلی متفاوت – سر لوحه کار خویش قرار می دهد : از خداوند اطاعت کن نه از انسانها . خود نویسنده نیز جزو این انسان ها ست ، با نیازهای بشری و امیال بشری خویش [...] نخستین آزادی مطبوعات آن است که حرفه نباشد . نویسنده ای که مطبوعات را تا حد وسیله ای مادی پایین می آورد سزاوار آن است که این برد گی درونی او با بردگی بیرونی یا سانسور مجازات شود . به عبارت دیگر مجازات او ، همانا سانسور است .

ترجمه از محمد پوینده – باز نویسی از رحمت خوشکدامن 30/ 1/2010

Rhz. 1842. MEW. I . P51. 51 . 54 . 60 . 70 . sq

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net