لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۱۰/۲۸

ایرج فرزاد / تاریخ بی تاریخ ها

ساعد وطندوست، معروف به "ماموستا برایم"، در باره تاریخ کومه له و "بنیانگذاران" آن یک سریال را در تلویزیون "آسو سات"، شروع کرده است. از همان اولین برنامه، مجری در معرفی ساعد وطندوست به نحوی رمانتیک داستان کومه له و سناریو اصلی زندگی سیاسی او را از یک نوشته "حماسی" صلاح الدین مهتدی، "کی رچه ی شکاند"، چه کسی راه یخبندان را باز کرد، به بیننده برنامه خود معرفی میکند. این از منظر مصاحبه کننده و مصاحبه شونده، هر دو، نقطه "راز افسانه ای" آن چیزی است که کومه له بر اساس آن بنیاد گذاشته شده است. این اولین آیه نازل شده و در واقع انگار "اقره باسم" ی است که از جانب صلاح الدین مهتدی در یک بیغوله خرافی به "کومه له" سال "صفر" و بیگ بنگ این جریان وحی شده است! کسی که حتی بطور فیزیکی خود دستکم در دوران نسبتا طولانی پس از علنی شدن فعالیت کومه له، شاهد عینی نبردهای عظیم با جمهوری اسلامی و پیوستن هزاران انسان جوان از صفوف روشنفکران و انقلابیون شهری به صف کمونیستها و دخالت در تشکیل حزب کمونیست ایران، راه انداختن رادیوهای سراسری و تشکیل ارتشی از گردانهای رزمندگان کمونیست چه در برابر رژیم جمهوری اسلامی و چه در تقابل با قلدریهای حزب دمکرات و پس از صدها هزار صفحه ادبیات و مصوبه و برنامه حزب کمونیست و انبوهی از کتب و بولتن های تئوریک در مورد مهمترین مسائل سوسیالیسم؛ و سازماندهی وسیع ترین جنبش مردم و زمینه فراهم کردن برای دخالت فعال زنان انقلابی در مبارزات سیاسی و اجتماعی، اما با چشم فروبستن بر همه این واقعیتها، کوشش کند که در نوستالژی دوران پیشا تاریخ محفل کردی اش، فلسفه زندگی اش را جستجو کند، البته از منظر حق فردی قابل سرزنش نیست. میتوان برای چنین ذهنیتی و بحال چنین انسانهائی که در استیصال و عجز در پاسخ گوئی به مسائل واقعی امروز و در انکار لجوجانه یک تاریخ پر از تحولات زیر و رو کننده، در خرابه های عهد عتیق، مامن و پناهگاه تسکین دهنده ای برای خود کشف میکنند، فقط متاسف بود. اما قطعا باید در برابر تعمیم این انتخاب و خیالپردازی فردی به تاریخ واقعی جمعی که با آگاهی و اراده خویش پای به میدان جدالهای عظیم سیاسی و اجتماعی گذاشتند، ایستاد. این دیگر حریم ممنوعه است و تصویر سناریو زندگی فعالان انقلابی و کمونیست با یک گذشته پرستی خرافی مجاز نیست.

اخلاق سیاسی و تعهد به حقیقت و التزام به رعایت وجدان و حقوق اجتماعی و فردی و تاریخی دیگران، حکم میکند که هیچکس مجاز نباشد آرزوها و خیالات و یا موهومات فردی اش را به غیر خود و به تاریخ و پروسه تاریخی واقعی آنان تعمیم بدهد.

با اینحال برای پس زدن پرده ها بر این داستان پیچیده شده در راز و اسرار و اسطوره پردازیهای کردایه تی و ناسيوناليزه كردن تاريخ پر افتخار كومه له بعنوان بخشى از قطب چپ و سوسياليست و سراسری جامعه ایران، من فقط جهت اطلاع خواننده، لازم میدانم که به زمینه نوشتن این وحی منزل، تاریخ آن و نویسنده و جهت سیاسی او، اشاره کوتاهی داشته باشم.

آن داستان، در سال ۴۷ نوشته شده است. سالی که حتی با روایت های مختلف از تاریخ آغاز محفلی که بعدها و در زمستان سال ۵۷ به نام سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران، کومه له، فعالیت علنی اش را اعلام کرد، تفاوت دارد. همه "بنیانگذاران" کومه له، پائیز سال ۴۸ را مقطع قوام گرفتن پیشینه اولیه کومه له اعلام کرده اند. اینکه چرا و به چه دلایلی اکنون، و در سال ۱۳۸۸، یعنی ۴۱ سال پس از نگارش سوره "کی رچه ی شکاند"، ساعد وطندوست علیرغم اینکه در همان سال ۴۸، دست نویس کردن رساله های مهمی چون "دولت و انقلاب" و "چه باید کرد" و "دو گام به پس" و دیگر آثار لنین و نوشته های موجود مارکس و انگلس نطفه بنیانهای فکری و سیاسی محافل اولیه کومه له را ساختند، و با توجه به موقعیتی که ایضا نویسنده آن داستان اکنون در آن قرار دارد، بازهم در لجبازی حیرت انگیز با پروسه واقعی تاریخ، در برهوت و در تصور موهوم به فقدان مطلق تاریخ جریان کومه له، به آن دوره بازگشته است، خود حکایت دیگری است که مختصرا به آن اشاره خواهم کرد.

صلاح الدین مهتدی، در آن سال تازه از مقام "منشی" مخصوص ملامصطفی بارزانی کناره گیری کرده بود و پس از ماجرای ائتلاف جلال طالبانی با رژیم بعث در سال معروف ۱۹۶۶، و با توجه به اینکه در ماجرای آن "انشقاق" در جنبش "کردایه تی" کردستان عراق، بخشی از رهبری حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری "احمد توفیق"، جانب ملامصطفی را گرفته بودند، او در صدد این بر می آید که خود را به عنوان بدیل حزب دمکرات کردستان ایران، و نوعی همتای جلال طالبانی، علم کند. تلاش ناموفقی هم میکند که در برابر احمد توفیق و رهبری وقت حزب دمکرات، حزبی هم به نام حزب آزادی کردستان و با نام مستعار "كاوه" سرهم بندی کند. اما این "مفت خوری" سیاسی، به آن سادگی برای او، حتی در آن سالها، مقدور نمیشود. سپس سعی کرد، بازهم در برهوت سیاسی و با سوء استفاده از بی اطلاعی و بی خبری "محافل روشنفکران کرد" در تهران، چنین وانمود کند که او و کمیته حزب دمکرات کردستان ایران، به رهبری شریفزاده و ملا آواره و دیگران، که به دلیل فشار ناشی از همکاری ملامصطفی و رژیم شاه، در کردستان عراق زیر ضرب بودند و تحت تعقیب، جریان واحدی اند. در هر حال آن سناریو و تبدیل شدن به بدیل حزب مکرات، نگرفت و حزب دمکرات علیرغم وجود عناصری چون احمد توفیق، هوشیار تر از آن بود که به آن سادگی اجازه بدهد تاریخ اش از سوی کسی، که حتی از کردایه تی موجود، "آش بتال کرده" و خود را به رژیم شاه تسلیم کرده بود، مصادره شود. اما بازهم جهت اطلاع خواننده از داستان سرائیها برای اسطوره سازی از یک شخصیت غیر انقلابی، لازم است اشاره کنم که صلاح الدین مهتدی در سال ۴۷ فقط "کی رچه ی شکاند" را ننوشت، "برارو"، "در سوگ برادرم"، داستان حماسی تر او در همان سال بود. این داستان اشاره به جنگ دو برادر دارد که یکی در سنگر ملامصطفی است و دیگری در سنگر ائتلاف جلال طالبانی با رژیم بعث. جنگ خونینی که جلال طالبانی برای پیشبرد آن ستاد خود را تحت نظارت اداره مخابرات رژیم بعث، در "بکره جو"، برپا کرده بود. همانوقتها و حتی با اطلاعات ناقصی که از اصل ماجرا، در "محافل روشنفکران کرد"، که هم مجری برنامه آسو سات و هم ساعد وطندوست سعی دارند به عنوان نطفه اصلی و منشا الهام کومه له از آن نام ببرند، وجود داشت، کار تاریخ تراشی و افسانه پردازی از یک پدیده غیر واقعی و جعلی در "شورش" کردستان عراق، ناکام ماند و شکست خورد. تلاش برای معرفی داستان یک کمیته حزب دمکرات، و خود گماردگی صلاح الدین مهتدی به عنوان رهبر "دیرین" و گویا پشت پرده آن؛ و بازنویسی و "بازسازی" ناسیونالیستی منشا عروج کومه له بر مبنای ماجرای حرکت مسلحانه این کمیته حزب دمکرات در سال ۴۷ - ۴۶، یک گرایش عقب مانده ای در تاریخ کومه له است که در مقاطع و تند پیچهای تاریخ کومه له همواره به عنوان یک مانع بازدارنده در مقابل سیر رو به رشد و تکامل یک حرکت کمونیستی علم شده است.

"ماموستا برایم"، بسیار بیش از آنچه که در متن زندگی و مبارزه سیاسی با صلاح الدین مهتدی نزدیک بوده باشد، به عنوان ساعد، با من و امثال من و فواد و محمد حسین کریمی و ابراهیم علیزاده، و زبانم لال منصور حکمت، آشنا بوده است و چه بسا بسیار بیشتر رابطه عاطفی عمیق تری با این جمع داشته است. ایرادی به او نمیگیرم که چرا در متن بازخوانی تاریخ کومه له، به کسان دیگری که چه بسا مثل امروز من نمی اندیشند، اما در مسئولیتهای تشکیلاتی و نظامی دخیل بوده اند، نه تنها اشاره ای نمیکند، بلکه آگاهانه همه را حذف کرده است و در عوض از کسانی در "محفل" پیشا تاریخ خودی اش به عنوان دست اندر کار آن تاریخ اشاره کرده است که به شهادت تاریخ و بر اساس گفته و مواضع خودشان حتی بطور فیزیکی ربطی به آن تاریخ نداشته اند و یا دنبال کار دیگری رفتند.

این نوع نگارش بر طبق روابط محفلی، البته روی دیگر متد غیر علمی در بررسی هر پدیده تاریخی است. فاکتها، اسناد و مدارک بنا به اقتضای روابط محفلی دستکاری میشوند و فقط آن مقاطعی در تاریخ واقعی تصویر میشوند که در فقدان مصوبه و اسناد کتبی، میتوان بطور "اختیاری" هر تعبیر و تفسیری را به آن چسپاند. یک دلیل مهم برای کلیه کسانی که دل خوشی از دوران کومه له پس از کنگره اول آن ندارند، همین خاصیت سندیت و قابل ارزیابی شدن تاریخ کومه له و طبعا نقد و ارزیابیهای منصفانه و واقعی با رجعت به اسناد مکتوب و ثبت شده و علنی و رو باز بودن فعالیت آن سازمان است. سوالم واقعا این است آیا ساعد وطندوست که منشا انحراف کومه له را از کنگره دوم و سپس شرکت فعال در تشکیل حزب کمونیست میداند، از خود نمی پرسد چرا صورت جلسات کنگره اول کومه له اصلا قابل انتشار نیست؟ آیا این رجعت مکرر کمونیست سابقی ها به کومه له قبل از کنگره دوم و اسطوره سازی از کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، تصادفی است؟ این اسطور پردازی از کومه له فاقد سند هویت و قصه پردازی از روابط محفلی، فاقد موازین و اصول و پرنسیپهای سازمانی و اساسنامه ای در کنار احساس مسئولیت سیاسی صاحبان واقعی و بیشمار کومه له حقیقی و واقعی و واقعیت عینی و تاریخی آن در تناقض با تصویر سازی از کومه له ای که فقط در ذهنیت نوستالژیک محفل چند نفره و عقده ای و واداده ای از "بنیانگذاران" محترم بطور مجازی و خرافی ساخته و پرداخته شده است، قرار است در چه داد و ستدی معامله شود؟ آیا رجعت مکرر این بجا ماندگان از تاریخ کومه له به تصمیمات غیر مصوب، عقب مانده و بعضا حتی ضد انسانی و غیر مستندی که آگاهانه از آن عبور شد، و در پراتیک اجتماعی هیچگاه به آن مراجعه نشد، تصادفی است؟ آیا واقعا زندگی در نفرت و غیظ و دندان قروچه علیه کسانی که مثل اینها گذشته پرافتخار کمونیستی و ایستادگی در سنگر عقاید بزرگ و پیشرو را لعن و نفرین نمیکنند، در خلوت خودشان برایشان جالب است؟ آیا آنگاه که با تاریخ و ادبیات مکتوب و مستند و خاطرات زنده مردم روبرو میشوند و لیست بزرگی از نام و تصاویر در برابر چشمانشان رژه میرود، باز هم تاریخ کومه له را به رهگذرانی که حتی یکبار هم به عنوان میهمان به هیچ نشست این سازمان دعوت نمیشدند، با دست و دل بازی می بخشند، اما کماکان در لجاجتی سمج، حس حقیقت طلب و حریم وجدان و انصاف و تعهد به اخلاق سیاسی را در انجماد نگهمیدارند؟ آیا واقعا رویشان میشود که بروند جلو آئینه بیایستند و خود را نگاه کنند؟

از این نظر من شخصا فقط میتوانم خوشحال باشم که در این سناریو دروغین تاریخ کومه له، و در جعل حقیقت، حذف شده ام. نه! خوشبختانه در این تاریخ نویسی کمونیست سابقی های برآمده از پس فروپاشی دیوار برلین و به نان و نوا رسیدگان در سایه حضور میلیتاریستی آمریکا در منطقه، برای ما و صدها نفر دیگری که در مقابل تاریخ بدر خان و شیخ محمود و نوادگانشان، امر طبقه خود و آرمان سوسیالیسم را پاس داشتیم؛ و در کناره گیری هوشمندانه از فسق و فجورهای سیاسی در شکافهای منطقه، خود را به تاریخ جهانی تمدن و فرهنگ پیشرو بشر، به کاپیتال و مانیفست و کمونیسم متصل کردیم و پیوستگی تاریخ مبارزه طبقه خود را تداوم بخشیدیم، جائی نیست.

شخصیت حقیقی، شخصیت حقوقی

اما، از همه اینها گذشته، یک سوال هنوز در اعماق ذهن من میچرخد و پاسخ می طلبد: همه جریاناتی که از تشکیلات کومه له جدا شده اند، بحثشان تفاوتی ماهوی با مواضع ساعد وطندوست و فراکسیون سابق آنها که اکنون تحت نام "گرایش سوسیالیستی کومه له" ظاهر شده اند، ندارد. پیشینیان معضل را در مقطع انشعاب از کومه له در همان نکته ای دیده بودند که این آخریها تکرار کرده اند. اینکه کومه له، تاریخا کردستانی بوده است و کماکان کردستانی و سازمان ملی گراهای "میلیتانت" کرد است و مهمترین وظیفه این سازمان مبارزه در راه رفع ستم ملی است. گرچه رهبری کومه له در این مورد ادعاها را رد کرده است، اما فرض کنیم که همه ادعاها درست باشند. سوال این است که پس چرا سازمان زحمتکشان هنوز به نام تشکیلاتی آویزان شده است که شناسنامه سیاسی آن و منشا قدرت گیری اولیه آن ضد ناسیونالیستی بوده است؟ بگذارید موضوع را قدری بیشتر توضیح بدهم: بین شخصیت حقیقی و حقوقی تفاوت های اساسی وجود دارد. یک شخصیت حقیقی حتی با در پیش گرفتن زندگی مستقل از این حق برخوردار است که نام خانوادگی پیشین اش را محفوظ نگهدارد. اما این حق در مورد شخصیت حقوقی، از جمله احزاب و سازمانها و انجمنهای سیاسی و فرهنگی و غیر آن صدق نمیکند. افراد عضو یک انجمن و یا کلوپ و حزب سیاسی، حتی اگر "اکثریت" اعضا را تشکیل بدهند با جدائی و یا انشعاب از نهاد قبلی نمیتوانند اسم و نام سابق را، چون مورد شخصیتهای حقیقی برای خود محفوظ نگاه دارند و یا با جدائی و انشعاب آنر با خود ببرند. نام هر سازمان و حزب متعلق به آن کسانی است که مدعی ادامه نهاد مربوطه اند و در جای قبلی شان به اتکا موازین قانونی آن سازمان باقی مانده اند نه کسانی که از آن جدا شده و یا از آن انشعاب کرده اند. در کشورهای غربی، سنت شده است که استفاده از نام یک نشریه، مادام و تا زمانی که نهاد دیگری از آن نام ثبت شده استفاده میکند، مجاز نیست و حتی در صورت "انحلال" سازمان اولیه حداقل باید عدم استفاده از آن نام در مدت ۵ سال تداوم یابد تا سازمان دیگری و یا حتی افراد پیشین نهاد منحل شده بتوانند از نام مورد بحث مجددا استفاده کنند. زندگی در بی سنتی و عدم تمکین به موازین مدنی، تصویری از جریانات منشعب از کومه له داده است که حتی در سنت های موجود احزاب ناسیونالیست کردستان عراق مشابه آنرا نمی بینیم. جلال طالبانی که شاید ریشه دیرینه تری در پارتی دمکرات کردستان عراق دارد، سرانجام برای پیشبرد امر خود، بر سر تملک بر نام پارتی جار و جنجال راه نیانداخت و رفت ابتدا "جبهه" و سپس "اتحادیه میهنی" را بنیان گذاشت. تناقض عجیب این است که در کردستان عراق با بافت و ذهنیت عشایری و فئودالی، بر سر استفاده از نام احزاب و نهادهای سیاسی به شیوه مدنی و مدرن تری به نسبت احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران روال کار پیش رفته است. عین این ماجرا را در مورد حزب دمکرات کردستان ایران نیز مشاهده میکنیم. "حزب دمکرات" پیرو کنگره چهار، پس از انشعاب غنی بلوریان و همراهانش، "حزب دمکرات رهبری انقلابی" پس از انشعابی دیگر و اکنون فعالیت دستکم دو حزب با همین نام با پسوندها و یا "خط تیره" در بین عناوین! بازتاب این بی سنتی و فاصله از موازین مدنی در جریان کناره گیری ها و انشقاقات و انشعابات درون کومه له را نیز بروشنی شاهدیم. این "شخصی کردن" احزاب و نهادهای حقوقی و زندگی در منتالیته پیشاسرمایه داری و خلقیات شرقی است. چرا کسانی در بین منشعبین از کومه له پیدا نمیشوند که بگویند زندگی گذشته شان در سازمان کومه له هر چه بوده است، از این به بعد و پس از جدائی و انشعاب از کومه له، سازمان و حزبی تشکیل میدهند که امر اجتماعی ای را که به آن معتقدند پیش ببرد؟ دلیل از نظر من روشن است: این افراد امر اجتماعی ندارند و در مورد مساله مورد مناقشه، یعنی داشتن راه حل برای حل واقعی مساله ای که مدعی طرفداری از آن اند، "اهل" این کار نیستند. و زندگی در عوالم جونیورهای سیاسی، آنهم وقتی سکان رهبری امر اجتماعی ادعائی در دست نیروهای دیگری است، این جنگ اعصاب خورد کن و پچ پچیسم ویژه هر جریان غیر اجتماعی را با خود تولید میکند. مشکل ساعد وطندوست و جمع او این است که تازه پس از چندین سال گام به این دنیای جونیورهای عالم سیاست، آنهم در حاشیه سیاست ناسیونالیستی گذاشته اند. به همین دلیل است که در توجیه این موقعیت به دنیای نوستالژیک عالم محفلی، فعالیت در سازمان کومه له در زمانی که سند و برنامه و مصوبه ای نداشته است و همه امور از طریق مناسبات محفلی و دست در گردنی رتق و فتق میشده است، در دوره "مخفی" بودن فعالیت هسته های اولیه کومه له و در واقع به دوران عدم التزام رسمی و مصوب و علنی کومه له به جامعه به عنوان یک سازمان و جریان سیاسی دخیل در صحنه جدالهای اجتماعی، باز گشته اند. در شرایطی که پس از چندین انشعاب و جدائی از کومه له، هنوز شخصیتها و جریاناتی که با اعتماد به نفس اعلام کنند که یک جریان ناسیونالیست و آرمانخواه ملی اند قد علم نکرده اند، سر راست ترین راه همان مسیری است که درست در مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران توسط خالد عزیزی در پیش گرفته شد. پیوستن به حزب موجود ناسیونالیست کرد و تلاش برای تبدیل شدن به کسی در آن. و به نظر من راه حل بی شیله پیله برای همه جریانات منشعب از کومه له با داعیه ضعف و ناتوانی کومه له موجود از پاسخ گوئی به مساله ملی، چیزی جز پیوستن به حزب دمکرات نیست. اگر اعتقادی به نوعی ناسیونالیسم میلیتانت و چپ و ناسیونال سوسیالیستی هم موجود باشد، راه پیوستن به حزب دمکرات و تبدیل آن از مجراهای قانونی آن حزب به پدیده ای منطبق بر راه حلها برای حل مساله ملی است. و من این را از سر تحقیر نمیگویم، این راه حل به عقیده من سیاسی ترین راه حل است و مزیت آن بر زندگی در حاشیه سیاست و ادامه زندگی کسالت بار و ناجالب در جنگ ایذائی و روانی علیه کومه له و راه اندازی هر از چند گاه یکبار گروه فشار ناسیونالیستی، میچربد. کسی که فکر میکند دوران کمونیسم بسر آمده و تاریخ کومه له کمونیست "پایان" یافته است، اعصاب خود و دیگران و جامعه را خورد نمیکند و میرود به سازمان و حزب موجودی می پیوندد که امر آنها را در پلاتفرم خود گنجانده است. اگر هم کلا اهل حزب سازی و یا تشکیل ائتلاف و جبهه کردی نیستند و یا در رودربایستی از مردم کردستان ایران، قادر نیستند و مایل نیستند به حزب دمکرات بپیوندند، راه پیوستن به یکی از جریانات ناسیونالیست در کردستان عراق برویشان باز است. در محدوده جنیش کردایه تی، فکر نمیکنم "مرز جفرافیائی" برای اینها معنی داشته باشد. این راه را البته، سالهاست عملا در پیش گرفته و به مرحله اجرا در آورده اند، آنرا رسمیت بدهند و دست از جنگ روانی و ادعاهای پوچ بر سر تاریخ کمونیستها بکشند.

تصوير عقب مانده و ايستا از تحولات جامعه كردستان هميشه پاشنه آشيل جريانات ناسیوناليستى كرد بوده است. حذف كارگر شهری و تولید دوران مدرن و بیگانگی با انتطارات و توقعات نسلهائی که در این مناسبات زندگی و مبارزه میکنند؛ و لاجرم توضيح جامعه و سیاست و ادبیات و هنر بر مبناى رمانتیسیسم ماقبل سرمايه دارى، تناقض ساعد و امثال او است۔ ذهنیتی که ناسیونالیسم کرد و سیاست و دیپلوماسی آنرا در محدوده تعقل در چهارچوب مناسبات دوره فئودالی آنهم در روستاها منجمد کرده است. جامعه تغيير كرده است و نسل جوان و فکور جامعه اين تحريفات را نخواهد پذيرفت.

و نکته آخر اینکه میدانم که در دورنمای بحرانی که ناسیونالبسم کرد به آن گرفتار شده است، خروج از این وضعیت "آچمز" ساده نیست. اما این بحران و تشتت و استیصال، ناشی از تاریک شدن و بن بست استراتژیک جنبش حودشان است. تاوان این بی افقی را در جنگ و گریزهای عملیات ایذائی علیه تاریج کمونیستها و از کیسه جنبش کمونیستی نمیشود پرداخت. خودشان گفته اند " کی رچه ی شکاند" اعجاز کرده است و مبنای هویت شان است. کسی چه میداند؛ با قدرت راز آلودی که در جنبش کردایه تی و البته بویژه در ظرفیت آن برای بندبازی در لابلای شکاف بین قدرتهای منطقه سراغ دارند، این نوع "شاه کلید"ها، و سنگر گرفتن پشت آدمهای اهل این نوع "دیپلوماسی"، شاید بتواند دروازه ورود به قلعه و برج و باروی اساطیری شان را باز کند! تا زمانی که این روزنه در متن آویزان بودن و بلاتکلیفی وضعیت سیاسی و حقوقی کردستان عراق و البته در اوضاع و احوال گذرای بی حساب و کتابی و فساد نهادینه شده مالی و دایر بودن بساط لفت و لیس در این گندیدگی اداری، بروی جریانات کردایه تی باز است، این نوع سیاست آدمهای اهل این کار را دارد. دلیل اصلی فعال شدن نوستالژی دوره ماقبل تاریخ داستان "کی رچه ی شکاند"، در خود این قصه نیست، در ارزش مصرف کنونی نویسنده آن در این بازار مکاره است. تمامی افراد و جریاناتی که برای گذشته دوران محفلی و بی برنامگی کومه له زانوی غم بغل گرفته اند، چه بخواهند چه نخواهند، رهبری سیاسی و برتری معنوی او را پذیرفته اند. عاقبت بخیر!

۱۵ ژانویه ۲۰۱۰
iraj.farzad@gmail.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net