لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۱۰/۱۷

مصاحبه دیدگاه با على فرمانده در رابطه با اوضاع سياسى ايران

دیدگاه: چه عامل یا عواملی جناح حاکم را به موقعیت کنونی سوق داده است؟


علی فرمانده: علتی که جناح حاکم را شدیدا در معرض بحران قرار داده است، بخشهای مختلفی را در بر میگیرد که بخشی از آن به دلیل سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود این جناح است و بخشی از آن متعلق به کلیت نظام جمهوری اسلامی است. به بیان دیگر، شرایطی را این عوامل به جناح حاکم تحمیل کرده که به واقع در دست خود این جناح نیست. بهتر می بینم که این مسئله را کمی بیشتر باز کنم.

از لحاظ اقتصادی، رژیم از همان روز اول ارثیه بحران اقتصادی زمان شاه را با خودش داشت. ولی دو مورد باعث تشدید بحران های اقتصادی شد که فکر می کنم به صورت فهرست وار می توانم اینجا بگویم. یکی از این مسائل روی کرد به اقتصاد تجاری آنهم از نوع محصولات خام ایران بود. روحانیت در هم تنیده با جامعه بازاریان که سابقه بسیار طولانی در روند تاریخی ایران داشتند، شرایط را برای این نوع تجار مهیا کرد و از اینرو ضربه های زیادی به کشاورزی و صنعت مونتاژ و نیمه مونتاژ ایران زد. همین مسئله در طول جنگ ایران و عراق به دلیل محاصره اقتصادی بیشتر شد؛ زیرا صنعت مونتاژ در طول چند سال، قابلیت تولیدی خود برای سودرسانی را از دست داد. در عین حال خود دست اندکاران حکومتی نیز به جمع تجار ایرانی پیوستند و عملا کشوری که هیچ گونه امکان قانونمند و متعارفی برای تجارت آزاد و ارتباط غیر تحریمی با دنیای غرب نداشت را به بحران اقتصادی عمیق تری سوق داد . پس از جنگ ایران و عراق نیز اگرچه امکان به کنار اندازی برخی از صنایع به دلیل برداشتن تحریم وجود داشت ولی در عمل ایران قابلیت تولیدی خود در عرصه های کشاورزی و صنعت نیمه مونتاژ را از دست داده بود و روال اقتصادی برهمان پایه تجاری خود چرخید. بحران های دوره ای در طول حکومت جمهوری اسلامی ، پای هردو جناح حکومتی را گرفته است. بنابراین رشد نارضایتی مردم و عدم پاسخگویی به نیازهای روزانه مردم همانند تامین شغل، مسکن، رفاه ، بهداشت و غیره تبدیل به خیزش ها و اعتراضات دوره ای گسترده ای شد. حتا در دوره رفسنجانی نیز که سردار سازندگی لقب گرفت ، بحران اقتصادی و در نتیجه آن نارضایتی مردم کاهشی پیدا نکرد. در دوره خاتمی نیز چنین بود و امروز در مورد احمدی نژاد هم همینگونه است. واقعیت در این است که هیچ کدام از جناحهای حکومتی برنامه تمایز یافته ای برای حل بحران اقتصادی نداشته اند و این مشکل بیشتر از آن که مسئله سیاست اقتصادی باشد، مسئله ساختاری جامعه ایران است. البته بیشتر در این مورد صحبت نمی کنم چون خود این مسئله نیاز به یک ریشه یابی تاریخی دارد که در حوصله این نظرخواهی نیست. بنابر این بطور خلاصه می توانم بگویم که در مورد اقتصادی احمدی نژاد به واقع هر تلاشی نیز انجام دهد که بتواند با همیاری بازار اقتصاد ایران را بارور کند و یا بار بحران اقتصادی را کاهش دهد، موفق نخواهد بود چون خود اقتصاد ایران، اقتصاد بیماری است و ازاینرو نمی تواند رضایت مردم را تا اندازه ای جلب کند.

نکته دیگر، در مورد رهبری جمهوری اسلامی است. جناح احمدی نژاد می خواهد با اتکا به اهرم حکومتی کار را به پیش برد که در عمل کارآیی خود را به محض مرگ خمینی از دست داد، یعنی ولایت فقیه خامنه ای. اگر شما نگاهی به تاریخ ایران و یا کشورهای مشابه ایران بیاندازید متوجه می شوید که رهبری و پذیرش منش رهبری در چنین جوامعی منوط به یک فرد مشخصی است که بنیان گذار است. هیچ جانشینی نمی تواند انشقاق و جدایی را اجتناب ناپذیر کند. خمینی بعنوان رهبر انقلاب و به پیروزی رساننده آن ، از جایگاه ویژه ای برخوردار بود، زیرا قدرت حکومتی را از آن خود و دست اندرکاران حکومتی کرد. او می توانست، دعوای جناح ها را که از همان روز اول شکل گیری جمهوری اسلامی، به صورت آشکارا اینجا و آنجا خود را نشان می داد، حل کند و توازن را ایجاد نماید. یادتان هست که در مورد خلاء رهبری پس از مرگ خمینی چه درگیری بین رفسنجانی و خامنه ای درگرفت. بسیاری از نهادهای امروز حکومتی ایران در زمان خمینی و به دستور وی ایجاد شدند تا بصورت موازی با سه قوه حکومتی، نهادهی کنترل ایجاد نمایند و بدین صورت رضایت جناحها را جلب کند. پس از مرگ خمینی در عمل هر کدام از جناحها،رهبران خود را داشته اند و گاها در مقابل اعتراضات مردمی ، در پشت هم قرار می گرفتند ولی در غیر اینصورت، هم گامی با هم نداشته اند. بنابراین امروز احمدی نژاد، مجبور به تن دادن به اهرمی است که صندلی لرزانی را از آن خود کرده است و مورد تایید بسیاری از شخصیت های حکومتی حتا در میان مراجع تقلید نیز نیست. خامنه ای بعنوان رهبر نظام ، موقعیت خود احمدی نژاد را بسیار سست می کند.

نکته سوم به مسئله نهاد سازی و جنبش سازی های خود رژیم مربوط می شود که به بن بست خورده و عملا جبهه دیگری نمانده است که رژیم امتحان خودش را در آن پس نداده و از چشم فعالین عرصه های مختلف اجتماعی پوشیده مانده باشد.

ببینید رژیم از همان روز اول شکل گیریش، ایجادگر سوپاپ اطمینان هایی بوده است که بتواند اعتراضات و واکنش های مردم را از جانب خود کانالیزه کند. این مسئله از همان دوره نخست وزیری بازرگان شروع شد. بازرگان سوپاپ دولتی اعتراض به سرکوبهای مختلفی بود که در جامعه آغاز شده بود و بخشی را جلب خود کرد. موقعی که این حنا رنگ باخت. مسئله جنگ ایران وعراق پیش آمد که بخش وسیعی از اعتراضاتی را که می توانست رژیم را به چالش بکشاند را به سمت جنگ سوق داد و حتا بخش وسیعی از اپوزیسیون غیر حکومتی را نیز به دنبال خود کشاند. پس از سرکوب های وسیع سال 60 رژیم تا چندین سال بطور کامل بر اوضاع مسلط بود و هیچ اعتراض جدی صورت نگرفت. با اوج گیری مجدد بحران اقتصادی و وخامت اوضاع معیشتی بسیاری از مردم، اعتراضات کارگری در کارخانه ها صورت گرفت.در این شرایط رژیم، خانه کارگرش فعال شد و سعی نمود بسیاری از اعتراضات را از این طریق کانالیزه کند. مسئله زنان در ایران عمده شد، سریعا فائزه رفسنجانی پرچمدار دوچرخه سواران جنبش زنان شد. مسئله دانشجویان و رادیکالیسم در حرکتها ایجاد گشت، سریعا دفتر تحکیم وحدت اعلام موجودیت کرد. بهرو رژیم در این چندین ساله توانسته بسیاری از حرکتها را کانالیزه کند و تا حدود بسیار زیادی موفق هم بوده است. آن دسته ناراضی باقی مانده هم با زندانی کردن و شناسایی عملا یا به سکوت کشانده شدند و یا راهی خارج از کشور شدند و بدین طریق موقتا اعتراضات را خاموش کرد. مسئله دستگیری ها و آزاد سازیها هم ترفند دیگری بود که امروز دیگر کسی را به دنبال خود نمی کشد. اگر یادتان باشد چند سال پیش با اوج گیری حرکتهای دانشجویی، رژیم گاها برخی را دستگیر میکرد. ناگهان همه اعتراضات به سمت آزادسازی زندانیان به پیش می رفت و چندین هفته فعالین به دنبال آزادی سازی بودند. پس از آن دوباره رژیم آنها را آزاد میکرد تا دوباره پس از چند وقت آنها را بازداشت کند. این بازی رژیم به خوبی اعتراضات را کنترل میکرد. امروز پس از این درس آموزی، فعالین دیگر به دنبال این حیله ها نمی روند. طبیعتا به دستگیری ها اعتراض می شود ولی از یک سو ، فعالین این دستگیری ها را جزیی از حیات اعتراضی خود می بینند و از طرف دیگر دست رژیم را خوانده اند و اعتراضات خود را به سمت کمپین های وسیع آزادی دستگیر شدگان سوق نمی دهند.

در شرایط فعلی راه های امتحان نشده ای برای احمد نژاد باقی نمانده است که آنها را معرفی کند، بعلاوه او و جناحش متکی به "بازگشت " هایی هستند که 30 سال حکومت جمهوری اسلامی ، امتحانش را حتا برای مردم پس داده است. بنابراین برای جناح حاکم سوپاپ اطمینانی نمانده است که بتواند اعتراضات را کانالیزه کند ولی برای جناح مقابل هنوز راه بردهایی وجود دارد. در شرایط فعلی، سوپاپ اطمینان حکومت جمهوری اسلامی در خارج از دولت قرار دارد، یعنی جناحی که مخالف احمدی نژاد است. موسوی نقش بسیار مهمی را در این دوره بازی میکند. او با کانالیزه کردن اعتراضات به موضوع انتخابات و پس از آن، "قربانی" شدن او توسط قانون ستیزان دولتی، بخشهای وسیعی از مردم را چه به شکل برخورد پاسیو به اعتراضات جاری و یا شرکت در آن در حمایت از رفرم، عملا کنترل کننده رشد اعتراضات برعلیه رژیم است.

از اینرو، یکی دیگر از دلایل وضعیت موجود به ضرر جناح حاکم، موقعیت موسوی و جناح اوست که باتوجه قضیه انتخابات، گستردگی نارضایتی و جان گرفتن فعالیت دوباره دانشجویان به همراه رایزنی نمایندگان وی در خارج از کشور و همچنین به دست گیری اعتراضات ضد احمدی نژاد در هفته های اول پس از انتخابات در خارج از کشور توسط طرفداران "جنبش سبز" و به نام هماهنگی با "جنبش سبز" در داخل ایران، موقعیت جناح حاکم در داخل کشور و خارج از کشور را شدیدا تضعیف کرده است.

امیدوارم در همین حد کوتاه ، جواب سئوال شما را داده باشم.

دیدگاه: آیا هنوز عامل یا عواملی در اختیار جناح حاکم هست که بتواند رژیم را از فروپاشی و سرنگونی نجات دهد؟

علی فرمانده: من فکر نمی کنم که سقوط جناح حاکم با سقوط رژیم یکی باشد. ببینید، تمامی درگیریها و بحرانی که همه جناحهای رژیم را در عرض چند ماه گذشته به خود مشغول کرده است ، بخشا حذف کردن جناح دیگراست ولی بخش مهم تر آن به دلیل مهار کردن اعتراضات آنی و آتی مردم و بیرون کشیدن رژیم از سقوط کامل است. در حقیقت، نگاه دو جناح به آینده رژیم است و اینکه چگونه این نارضایتی ها، رادیکالیسم پا گرفته و اعتراضات را می تواند کنترل کند. بهمین دلیل بسیاری از رایزنی هایی که بعنوان نمونه توسط جناح رقیب، با دولتها و پارلمانهای کشورهای غربی صورت می گیرد صرفا به خاطر یک برد آنی از جناح رقیب نیست. بخشی از این رایزنی ها به دلیل پیدا کردن راه کارهای درازمدت تری است تا پس از حذف جناح رقیب از قدرت دولتی ، رژیم را از یک بن بست سیاسی و اقتصادی خارج کند. بنابر این برای جلوگیری از سقوط رژیم این فقط جناح حاکم نیست که تلاش میکند، بلکه کلیت نظام و جناح های آن است. چنین تحلیلی که سقوط جناح حاکم و دولت احمدی نژاد را با فروپاشی رژیم یکی می بیند، نگاهی است بسیار محدود و مکانیکی به رویدادی و فرآیندهای جاری. باید دقت کرد که در خود جناح حاکم نیز شخصیت هایی موجودند که در عین پذیرش رهبری خامنه ای ، احمدی نژاد را رقیب خود نیز می دادند. دولت احمدی نژاد صرفا بخشی از جناح حاکم است که در حال حاضر قدرت دولتی را در دست دارد.
واقعیت فعلی در این است که اگر رژیم به مرز فروپاشی و یا سرنگونی نرسیده است، دلیل اصلی آن صرفا دولت احمدی نژاد نیست. عوامل عدیده ای در این مورد نقش بازی می کنند و موثرند که در حقیقت خارج از قدرت دولتی قرار گرفته است.

در مورد عوامل خارجی یعنی دولتهای اروپایی و آمریکا باید گفت که یکی از قویترین مهره های بازی برای آینده رژیم در دست این دولتها است. کمپین های وسیع "جنبش سبز" در کشورهای مختلف که فقط در عرض چند روز در خارج از کشور، فعالینی را به صورت علنی در این کمپین ها سازماندهی کرد و بعد از چند هفته، همزمان با عقب نشینی موسوی از سازمانگری علنی اعتراضات انتخاباتی، این فعالین به یکباره از صحنه خارج شدند و در کنار آن موج رایزنی های طرفداران موسوی در خارج از کشور با دولتها و پارلمان های غربی، امید جدیدی را به قلبهای این سیاستمداران اروپایی و آمریکایی تپاند که گویا جنبش رفرم در ایران قوی تر شده است و هنوز جناحهایی از حکومت، یارای تغییر شرایط فعلی را دارند. در طول این سالها شما کمتر شاهد این بوده اید که سیاستمداران خارجی به این علنی و روشنی با در دست کردن دست بندهای سبز و مصاحبه های تلویزیونی "صدای مردم ایران " را شنیده باشند. صحبت را خلاصه کنم، تا آنجایی که به کشورهای خارجی بر میگردد، رقم زننده آینده رژیم و به تعویق انداختن پروسه فروپاشی و یا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ، موسوی و جناح ضد دولتی است تا دولت و شخص احمدی نژاد.

عامل دیگری که می تواند پروسه را به تعویق بیاندازد و در عین حال خارج از دولت قرار گرفته، عدم هماهنگی و یک رنگی نیروهای مسلح رژیم است. تضادها و دسته بندیهای حاکم بر قوای مسلح رژیم چنان شرایطی را ایجاد کرده است که فرماندهی واحدی وجود ندارد و چون نیروهای مسلح خود نیز، هم منافع اقتصادی و هم سیاسی متفاوتی دارند می توانند رو در روی هم قرار گیرند. در همین حوادث پس از انتخابات شاهد آن بودیم که حتا دستگیریها، ضرب و شتم ها و به زندان انداختن ها، در شهرهای مختلف و توسط نیروهای انتظامی مختلف، به صورت گوناگونی عمل کرد. در عرض همین ماهها ، سه تا چهار بیانیه صادر شد که عده ای از نیروهای انتظامی بر علیه این یا آن جناح یا به نفع مردم آماده اند که جلوی "زیاده روی" را بگیرند. من کلا به این مسئله نمی خواهم بپردازم که تا چند اندازه این گونه بیانیه ها مورد اجرایی دارند و یا خیر. مسئله ای که بیشتر جالب این است که ، چنین تفکری وجود دارد و این چند گانه گی به واقع در میان نیروهای مسلح هست. اگر احمدی نژاد و یا هر جناح دیگر حکومتی و یا دولتی بخواهند حتا آنطور که خود می خواهند عمل کنند و یا آنگونه که می خواهند سرکوب را شدیدتر کنند، می باید در وهله اول یک دستی و تک فرماندهی نیروهای مسلح رژیم را به پیش ببرند. چنین کاری در شرایط فعلی و با توجه به چندگانگی در خود حکومت کاری غیر ممکن است چون می تواند به ضد خود تبدیل شود. خود جناحهای رژیم نیز کاملا از این موضوع باخبرند و کمی دست به عصا راه میروند. امروز نیروهای مسلح رژیم صرفا ارگانهای انتظامی نیستند بلکه سهام داران اقتصادی هستند که حیاتشان با سیاستها این یا آن جناح حکومتی گره خورده است.

عامل دیگر، خود مردم و نیروهای فعال در حرکت هستند. من در این مورد در سئوال بعدی بیشتر خواهم پرداخت ولی نکته ای را که می توانم در این بخش قید کنم این است که مردم و فعالین سیاسی اجتماعی ایران با یک فرهنگ و تاریخ ضد دیکتاتوری آشنایی دارند و این مسئله در شرایط فعلی کار را به سختی به پیش می برد. بگذارید حداقل این موضوع را کمی بشکافم.

تاریخ ایران بطور عام و تاریخ معاصر سیاسی ایران به طور خاص، تاریخ مبارزات ضد دیکتاتوری است. بدین مفهوم که کلیت نظام همیشه بر پایه یک فرد بوده است و طبیعتا هر گونه اعتراضی و یا خواست تحول ، از کانال مبارزه با یک فرد، یک دیکتاتور می گذشته است. اولین، پایه ای ترین و سراسری ترین شعاری که ما درطول تاریخ معاصر سراغ داریم ، شعار "مرگ بر دیکتاتور" است. حتا آنانی که خواستار سرنگونی کلیت نظام شاهنشاهی بوده اند نیز شعارشان "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ برشاه" بوده است. یعنی تجلی یک نظام و یک سیستم در یک فرد و از اینرو براندازی یک سیتم توسط براندازی یک فرد. اپوزیسیون ما هم همیشه یک اپوزیسیون حکومتی بوده است و نه یک اپوزیسیون دولتی. در این مورد البته من در سلسله مقالات ساختار شناسی اجتماعی بیشتر پرداخته ام و نمی خواهم اینجا دوباره آنرا تکرار کنم ولی لازم است که بسیار تیتروار آنرا خاطر نشان سازم. برای اولین بار در طول تاریخ ایران، ما شاهد نظامی هستیم که حکومت و دولت یکی نیستند، حتا اگر شکل اسلامی جمهوری باشد. حکومتی که می تواند جناحهای مختلف آن دولت تشکیل دهند و هنوز به کلیت یک نظام وابسته باشند. از اینرو ما شاهد ایجاد اپوزیسیون دولتی و حکومتی هم هستیم. ولی فرهنگ، منش و تجربه ما هنوز با واقعیت موجود یکی نشده است. هنوز هم با تمام وجود این چند گانگی و چند چهره گی حکومت ، منش ما، منش مبارزه بر علیه دیکتاتور است از اینرو یک روز رفسنجانی میشود "دیکتاتور" که باید "سلطنت را رها کند" و روز دیگراحمدی نژاد. این تلفیق ساختاری در مبارزه جاری، دامن زننده توهماتی است که از لحاظ روانی با وجود هم بدبختی ها و مشقت ها، باز جستجوگر چهره ای دیگر، قهرمانی دیگر است تا پذیرش امید را تقویت کند. حکومت چند چهره می تواند ، در چنین شرایطی بازیگر این نقش ها باشد، رفسنجانی در مقابل خامنه ای قدم علم می کند، خاتمی در مقابل نوری و موسوی در مقابل احمدی نژاد و برای مردم، قهرمانی دیگر، هرچند خودی، برای احقاق حق. در این میان البته فعالینی نیز هستند که بر رادیکالیسم مبارزاتی پای می فشارند ولی خود نیز از دل این دوگانگی به میدان آمده اند و در مقابل میلیونها شهروند، هزاران نفر هنوز عده محدودی است.


دیدگاه: نقاط قوت و ضعف خیزش کنونی چیست؟

علی فرمانده: یکی از اصلی ترین نقاط قوت این گونه خیزشها که با فاصله های کمتری ایجاد می شود، شکاندن جو ترس حاکم بر جامعه هست. ببینید، مسئله اساسی در شرایط چندین ساله اخیر، مسئله صرفا آگاهی مردم و یا وخیم نبودن اوضاع معیشتی و یا آزادیهای اجتماعی و سیاسی نیست. مسئله بر سر ترسی است که سرکوبهای شدید سالهای 60 تا 63 در هر کوچه و برزنی رسوخ کرده است. بخشی از توهم مردم نسبت به این جناح و یا آن جناح در حقیقت ترسی است که می خواهد اعتراض خود را پشت سر کسی انجام دهد. هنوز جرات پیدا نکرده است که بتواند به خود و جمع خود متکی شود. بعلاوه شرایط سیاسی دوران شاه بطور عام و جمهوری اسلامی بطور خاص ، فرهنگی را بر جامعه تحمیل کرده است که هر کس ، سعی میکند در خلوت خود و با خودی به گونه ای باشد که در بیرون نیست. این رمز بقا شهروند ایرانی در شرایطی است که خصوصی ترین بخشهای زندگیش، برای حکومت خصوصی نیست. بنابراین هنوز اعتماد به خود و نیروی خود به آن درجه نرسیده است که از آرزو به هدف و آرمان تبدیل شود. از اینرو ترس هنوز قدرت برتر را دارد. چنین خیزشهایی به نظر من، ترس را می شکند و نشان می دهد که من و تو تنها نیستیم. این عدم تنهایی را نمی توان با دلیل و مدرک و استدلال فلسفی و سیاسی به دل مردم کشید. باید عمل و لمس من و تو در زندگی جاری اجتماعی مان نمود مشخص پیدا کند. از اینرو چنین خیزشهایی مکانیسم های روانی بسیار قوی را می تواند در افراد یک جامعه ایجاد کند.

نکته قوت دیگر این است، که خوشبختانه فعالین عرصه های اعتراضی کمتر به چهره سازی می پردازند و برعکس دوره های گذشته، به خصوص در جریان حرکتهای اعتراضی دانشجویان در سه سال پیش ، این پیش دستی بر چهره شدن و علنی گرایی و آکسیونسیم کاهش چشم گیری داشته است. به نظر من فعالین در عرض این سه سال درس آموزی های بسیاری کرده اند. در خیزش های اخیر تغییر شیوه ها و برخوردها نمود متفاوتی دارد.

نکته ضعف اولیه ای که می توانم به آن اشاره کنم، در مورد عدم وجود شبکه های مستمر ارتباطی است. اینکه بعنوان مثال از طریق موبیل و یا سایت های مختلف گزارش های تصویری و یا نوشتاری فرستاد یک مسئله است و اینکه فعالین بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند یک مسئله دیگر. متاسفانه برخی بر این اعتقادند که همین گزارشات ، نشان دهنده ارتباط است. این امکانات برای افشاگری می تواند کار برد داشته باشد ولی نه برای سازماندهی. بعلاوه این خیزش ها عمدتا در شهرهای بزرگ است تا شهرهای کوچک. یکی از دلایلی که کمتر به آن پرداخته شده است این است که در شهرهای کوچک، ریسک ناشناس ماندن کمتر است. اکثرا همدیگر را می شناسند و طبیعتا ارگانهای انتظامی هم معترضین را. چنین مسئله ای در شهرهای بزرگ سخت تر به پیش می رود .

نکته ضعف دیگر اینکه ، خیزش ها هنوز مسئله شان اعتراض بر آنچه هست می باشد تا اعتراض برای دست یابی به آنچه می باید باشد. هنوز به غیر از ترس ، امیدواری مردم نسبت به چهره های حکومتی کاملا قطع نشده است. بقول برخی از فعالین در ایران ، " می خواهیم نشان دهیم که مخالفیم". این نکته به نظر من یک دلیل اصلی دارد وآن این است که ما در ایران همیشه سیر تحولات سیاسی را از بالا دیده ایم، تئوری توطئه، جایگاه به خصوصی در میان فرهنگ سیاسی مردم دارد. همیشه منتظر است کاری بشود که او نمی داند و کسانی بازیگر اصلی باشند که وی نمی شناسد و یا در ارتباط مستقیم با او نیست. واقعیات تاریخی ما هم صحه گذار این تئوری است. بنابراین باور آرمانی و یا هدف تحول گرایی نیست که شهروند ایرانی را به میدان میکشد، یا شور عمومی و سراسری است یا کینه و نفرت عمیق سرپوش گذاشته شده. بنابراین تحولات سیاسی در ایران ، همیشه عظیم، سراسری و با جانفشانی است که به سرعت نیز می تواند به ترس، ناامیدی و در خود فرو رفتن تبدیل شود. متاسفانه ، این خود خیزش ها نیستند که روند بعدی را تعیین میکنند ؛ بلکه مسائل کلی تر رقم زننده آینده این خیزش ها است. این خیزش ها به دلیل بار بسیار سنگین احساسی که دارند می توانند در نهایت به انقلابی منجر شود که می خواهد بنیان کن باشد ولی به انتخاب " آری یا نه" جمهوری اسلامی نیز لبیک بگوید. به دلیل عدم حضور جنبش های اجتماعی در ایران، این خیزش ها از ریشه های هدف مند و تحول خواهی برخوردار نیستند و هر آینه ادامه آن می تواند با ایجاد یک رهبری بر خیزش ها، روند آن را به سویی برد که به واقع حتا خواست مردم شرکت کننده در آن نیز نیست. بنابراین خصلت آنی بودن این خیزش ها دست را برای هرگونه سو استفاده ای باز می گذارد، همانگونه که در حال حاضر خود جناح ضد دولتی ، از این خیزش ها بعنوان سندی برای رفرم خواهی مردم در چارچوب رژیم، استفاده می کند و در رایزنی های بین المللی خود ، به خوبی از آن استفاده می کند.

دیدگاه: آینده را چگونه ارزیابی می کنید؟

علی فرمانده: به نظر من، آینده را باید در دو بعد دید. یک بعد کوتاه مدت و یک دراز مدت.

در کوتاه مدت یعنی چند سال آینده، حتا اگر انقلابی هم صورت گیرد، تحول مشخصی خارج از ساختارهای تجربه شده تاکنونی صورت نخواهد گرفت. یعنی حتا اگر حکومت و یا دولتی جانشین جمهوری اسلامی بشود، و در بهترین شرایط خود، دولت "مبتنی بر قانون باشد"؛ این قانونمندی بعنوان نهادینه شدن ساختارهای برابری طلب برای کلیه شهروندان نیست. قانون مندی یک مسئله حقوقی است ، حال اینکه برای مساوات طلبی اجتماعی ما نیازمند یک تفکر نهادینه اجتماعی و سیاسی هم هستیم. این تفکر نهادینه وجود ندارد. تا زمانی که ما دیکتاتوری، سرکوب، زندان و اعدام را خلاصه شده در یک نظام سیاسی مشخص ببینیم و تا زمانی که چهره های مختلف را به جای نمایندگان یک سیستم اجتماعی ، عاملین و آمرین بی عدالتی قلمداد کنیم، کاری خواهیم کرد که تاریخ ما شاهد آن بوده است ، یعنی جانشینی چهره ها.

اگر ما در اروپا و یا بسیاری دیگر از کشورها، قانونمندی حقوق شهروندان را ستایش می کنیم ویا از وجود قوانین حمایتی کارگری و یا دیگر شاغلین ، قوانین برابری طلبانه بین زن و مرد ، حقوق به تثبیت رسیده تشکل یابی و انجمن ها ، صحبت می کنیم و با اشتیاق در برنامه های تحول خواهی خود قرار می دهیم، باید پشت این قوانین را نیز دید و آن چیزی است که ما کمتر می بینیم. پشت تمامی این قوانین ، مبارزه و دست آوردهای چندین دهه جنبش های اجتماعی است که هم تدوین این قوانین و هم نهادینه کردن تفکر اجتماعی مبتنی بر آن را ایجاده کرده است. منش تفکری ما در این است که همه چیز را به زمان فروپاشی یا سرنگونی رژیمی موکول می کنیم و بقولی رژیم جانشین باید کاری کند کارستان. ما فرهنگ فرآیندی نداریم، فرهنگ مبارزاتی ما ، فرهنگ مقطعی است. درعین حال فرهنگی هم هست آرمانی ولی نه آرمانی که از واقعیت موجود اجتماعی سرچشمه می گیرد که از ایدئولوژی یک رویه دیدن. از اینرو همه چیز به فردای فروپاشی موکول می شود.

جامعه ایران، با نمای مصرفی آن، سعی دارد که حتا تحول خواهی خود را نیز از مجرای به اجرا درآوردن قوانین بوجود آورد و ساختار سیاسی را ایجاد کند که تضمین کننده این اجرا باشد. از اینرو ، حتا برابری طلبی، قانون خواهی، مساوات، آزادی بی قید و شرط ، حق ... و حق ....، منوط به براندازی چهره های حاکم و جانشینی چهره های خودی است. برای همین هم هست که امروز ما، خود بهترین شاهد فردای قدرت سیاسی ماست. همه چیزمان اما و اگر دارد. در برنامه خود، حق بی قید و شرط آزادی را قبول می کنیم و جمهوری اسلامی و شاه را پایمال کنندگان آن می نامیم ، حال آنکه خود برای حق بی قید و شرط دیگری، امروز می گوییم این و آن یکی حق دارد اما دیگری ندارد. به مسئله اعدام معترضیم ، آنهم صرفا درزیر تیتر خواست های سیاسی مان، معلوم نیست تکلیف اعدام مجرمین غیر سیاسی چیست؟ از حق تجمع و تظاهرات برای تمامی شهروندان دفاع خواهیم کرد ولی امروز هر تجمعی را قبول نمی کنیم و یک سری اما و اگرهای سیاسی برای آن قائلیم.

این صحبت ها یک انتقاد نیست بلکه ایجاد یک نگاه برای آینده دراز مدت است، برای از بین بردن یک چرخه نحص تاریخی است که گریبان نسل های ما را گرفته است. تنها راه غلبه بر ساختارهای موجود و ایجاد مکانیسم های مناسب برای تحول های بنیادین می باید تفکر جنبشی و جنبش های اجتماعی را دامن زد. این جنبش ها نه صرفا در عرصه سیاسی و آنهم در آینده سرنگونی که از امروز آغاز شده است. فعالین آن بسیار محدود هستند ولی من معتقدم که زمینه های چنین تفکری در ایران در حال رشد است. زمینه های تفکرجنبش های اجتماعی که ساختارهای مربوط به خود را مورد هدف قرار می دهد و فعالین خود را دارد. جنبش هایی که از پایین، شهروندان بسیاری را به فعالیت خواهند انداخت و تفکر دگر خواهانه را نهادینه می کنند. جنبش هایی که می توانند قانونمند های مورد نظر را حتا بر نظام های سیاسی تحمیل کند و تحول خواهی را نه فقط در عرصه سیاسی که در تمامی عرصه های اجتماعی دامن زنند. فقط در این صورت است که می توانیم مطمئن باشیم که یک سیستم سرکوب، جانشین سیستم سرکوب دیگری نخواهد شد و چهره ای به جای چهره دیگری، آینده نسل های بعدی را رقم نخواهد زد. فقط در این صورت است که به نظر من می توان امید داشت که تحولات بنیادین بوجود آید. من شخصا به این آینده امیدوارم و می بینم که در ایران ، پایه های چنین فعالیتهایی در حال شکل گیری است.
با سپاس فراوان و با آرزوی بهروزی و پایداری برای شما عزیزان.
علی فرمانده
alifarmandeh@yahoo.com
چهادرهم دی 1388 معادل چهارم ژانویه 2010

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net