یادداشت مترجم : مجلس موسسان یکی از نهادهائی بود که پس از انقلاب فوریه 1917 روسیه توسط بسیاری از گروههای سیاسی مطالبه میشد . حکومت موقت ابتدا به ریاست پرنس لووف و سپس کرنسکی ، دائما تشکیل آنرا به تعویق می انداختند تا اینکه بالاخره تاریخ تشکیل آن 25 نوامبر اعلام گردید . حزب بلشویک پس از رسیدن به قدرت این انتخابات را به تاخیر نینداخته و در همان تاریخ موعود برگزار کردند . نتیجه این شد که از حدود 41 میلیون رای ، اس آرهای راست بیشترین آراء را بدست آوردند و ترکیب مجلس به این صورت درآمد : از 707 نماینده منتخب 175 نفر بلشویک ، 370 نفر اس آرهای راست ، 40 نفر اس آرهای چپ (که در آن زمان متحد بلشویکها بودند) ، 16 منشویک و 17 کادت ، و بقیه از احزاب اقلیتهای ملی و دیگر گروهها بودند . مجلس در تاریخ 18 ژانویه در کاخ تورید گشایش یافت . ابتدا شوتستوف اس آر و سپس اسوردلف از رهبران بلشویک ریاست جلسه را بعهده گرفتند .سپس اسوردلف از مجلس خواست تا استقرار یک جمهوری شورائی کارگران،دهقانان و سربازان را تایید کند و اعتبار تمام قوانینی را که به تایید دومین کنگره شوراها رسیده برسمیت بشناسد . سرانجام بدلیل قدرت اس آرهای راست در مجلس ، ویکتور چرنف به ریاست مجلس انتخاب شد و رهبران اس آر و منشویک ، بلشویکها را بشدت محکوم کردند ؛ بدین دلیل بلشویکها و اس آرهای چپ مجلس را ترک کردند . اولین جلسه مجلس در ساعت پنج صبح 19 ژانویه به پایان رسید و جلسه آینده به بعدازظهر همان روز موکول شد . اما بعد از ظهر که اعضای مجلس موسسان در محل حاضر شدند با درب بسته و قفل شده مجلس روبه رو گردیدند . در حقیقت شورای کمیسرهای ملت به نمایندگی از شوراهای سراسری روسیه به دلیل تقابل مجلس موسسان با مصوبات سویتها ، تصمیم به پایان دادن آن گرفت . لئون تروتسکی در مقاله ذیل که بخشی از فصل سوم کتاب تاریخ انقلاب روسیه تا برست-لیتوفسک نگاشته شده در سال 1918 می باشد میکوشد تا به این مسئله پاسخ گوید .
بعنوان مارکسیست ما هیچگاه پرستشگران دموکراسی صوری نبوده ایم . در یک جامعه منقسم به طبقات نهادهای دموکراتیک ، در شرایط عدم الغای مبارزه طبقاتی ، تنها بیانی بشدت ناکامل به منافع طبقاتی عاریه میدهند . طبقات دارا همیشه هزاران وسیله برای منحرف کردن و رقیق کردن اراده طبقات کارکن در چنته دارند . در هنگامه انقلاب نهادهای دموکراتیک هنوز سازوبرگ (apparatus) بسیار ناکاملی برای بیان مبارزه طبقاتی هستند . مارکس انقلاب را "لوکوموتیو تاریخ" نامید ؛ مبارزه باز و مستقیم برای قدرت ، توده های کارکن را قادر میسازد که در کوتاه مدت تجارب گرانبهای سیاسی بدست آورند و در تکامل فکری شان به سرعت از مرحله ای به مرحله دیگر گذار نمایند . مکانیسم کند نهادهای دموکراتیک نمیتواند همپای این تحول و تکامل بیاید – تازه بر این مسئله ، مشکل وسیع بودن کشور و نقص ابزارهای تکنیکی در دسترس را نیز بیفزائید .
اس آرهای راست در مجلس موسسان اکثریت بودند . بر طبق رسم و روال پارلمانی ، آنها باید دولت را تشکیل میدادند . اما اس آرهای راست شانس تشکیل چنین دولتی را در تمامی طول انقلاب پیش از نوامبر داشتند ولی از انجام چنین کاری خودداری میکردند و سهم اصلی قدرت را به بورژوازی لیبرال واگذار میکردند و دقیقا بهمین دلیل آنها آخرین بقایای نفوذ را در میان بخشهای بیشتر انقلابی توده ها ، درست در زمانی که ترکیب عددی مجلس موسسان آنها را در الزام رسمی برای در دست گرفتن زمام دولت قرار میداد ، از دست داده بودند . طبقه کارگر بهمراه گارد سرخ عمیقا با اس آرها دشمن بودند . اکثریت قاطع ارتش از بلشویکها حمایت میکردند . عناصر انقلابی روستاها حمایتشان را میان اس آرهای چپ و بلشویکها تقسیم کرده بودند . ملوانان ، که در تمامی حوادث انقلاب نقشی بسیار برجسته داشتند ، تقریبا تا نفر آخر با حزب ما بودند . در حقیقت اس آرهای راست قبل از تشکیل مجلس موسسان ، مجبور شدند تا از شوراها ، که قدرت را در نوامبر به دست گرفت ، بیرون بروند . با وابستگی و حمایت چه کسانی کابینه ای از این اکثریت مجلس میتوانست تشکیل گردد ؟ ثروتمندان روستا ، روشنفکران و کارمندان اداری عالی رتبه قدیمی پشت سر آن بودند و شاید عجالتا در میان طبقه متوسط هم حمایتی می یافت . اما چنین دولتی تماما از سازوبرگهای مادی قدرت محروم بود . در مراکز حیات زندگی سیاسی مانند پتروگراد چنین دولتی بیدرنگ به مقاومتی آشتی ناپذیر برخورد میکرد . اگر شوراها ، مطابق منطق صوری نهادهای دموکراتیک ، قدرت را به حزب کرنسکی و چرنف واگذار میکردند ، دولت جدید ، بی اعتبار و ناتوان، تنها موفق به آشفته کردن موقتی فضای سیاسی کشور میشد و با یک خیزش نوین در طول چند هفته سرنگون میگردید . شوراها تصمیم گرفتند تا این تجربه تاریخی به تاخیر افتاده را به حداقل برسانند و مجلس موسسان را در همان روزی تشکیل گردید منحل ساختند .
بر همین اساس حزب ما مورد شدیدترین و خصمانه ترین اتهامات قرار گرفت . بدون شک انحلال مجلس موسسان تاثیر بسیار نامطلوبی بر هیئتهای رهبری احزاب سوسیالیست غرب گذاشت ، و این عمل به لحاظ سیاسی اجتناب ناپذیر و ضروری در آنجا بعنوان بخشی از یک دیکتاتوری حزبی و فعال مایشائی(arbitrariness) سکتاریستی اعلام شد . کائوتسکی ، با ملانقطی بازی همیشگی اش ، در یک سری مقاله رابطه متقابل وظایف انقلابی و سوسیالیستی طبقه کارگر و رژیم دموکراسی سیاسی را شرح داد . او سعی کرد نشان دهد که رعایت اصول دموکراسی همواره در تحلیل نهائی به نفع طبقه کارگر است . البته به طریق کلی و من حیث المجموع این امر صحیح است . اما کائوتسکی این حقایق تاریخی را به مشتی گزاره های کسالت بار و مبتذل پروفسورمآبانه تبدیل میکند . اگر در نهایت همیشه این امر [یعنی دموکراسی فرمال] راه را برای پیشبرد مبارزه طبقاتی پرولتاریا و حتی تمرین اعمال دیکتاتوری اش در چهارچوب نهادهای دموکراتیک هموار میکند ، اما همیشه این چنین نیست که تاریخ شانس این چنین آمیزشی [یعنی آمیزش دموکراسی فرمال و سلطه احزاب طبقات کارکن] را فراهم کند . این امربه هیچ وجه تبعیت از تئوری مارکسیستی نیست که تاریخ همواره شرایطی خلق میکند که بیشتر برای طبقه کارگر سودمند است . اکنون این مسئله دشوار است که بگوئیم اگر مجلس موسسان فراخوانده میشد در دومین و یا سومین ماه تشکیلش انقلاب چه مسیری را می پیمود . احتمال زیاد داشت که احزاب سوسیالیست انقلابی (اس آر) و منشویکها که در آن موقع مسلط بودند خودشان و مجلس موسسان را نه تنها در چشمان عناصر فعالی که از شوراها حمایت میکردند بلکه حتی نزد توده های عقب مانده که امیدهایشان نه تنها به شوراها بلکه به مجلس موسسان نیز گره خورده بود ، بی اعتبار می کردند . در چنین شرایطی انحلال مجلس موسسان ، ممکن بود بوسیله انتخابات جدیدی که در آن احزاب چپ اکثریت را بدست می آوردند دنبال شود . ولی ترتیب حوادث به گونه ای متفاوت رقم خورد . انتخابات مجلس موسسان در نهمین ماه انقلاب [فوریه] برگزار شد و در آن زمان مبارزه طبقاتی به حدی از شدت رسیده بود که با فشار درونی اش چهارچوب صوری دموکراسی را منفجر کرد .
پرولتاریا ، ارتش و توده های فقیر دهقانی را رهبری کرد . این طبقات در انقلابی مستقیم و سهمگین علیه اس آرهای راست بودند ؛ اما هنوز به شکرانه سازوکار خرفت و کند انتخابات دمکراتیک ، این حزب اکثریت مجلس موسسان را بدست آورد که نماینده مرحله قبل از نوامبر در انقلاب بود . این تناقضی بود که نمیشد آنرا در چهارچوب دموکراسی صوری حل کرد ، و تنها ملانقطی های عرصه سیاست ، که هیچگاه بطور شفاف منطق انقلابی روابط میان طبقات را درک نمیکنند ، هستند که در مواجهه با موقعیت حاصل رویدادهای نوامبر به پرولتاریا حقایق منجمد و کسالت بار سودمندی دموکراسی برای پیشبرد جنگ طبقاتی را موعظه میکنند .
تاریخ مسائل را در شکلی بسیار عینی تر و حادتر عرضه میکند . مجلس موسسان با آن ترکیب می بایست قدرت را به گروه چرنف-کرنسکی-تسره تلی تقدیم میکرد . آیا این گروه برای هدایت انقلاب صلاحیت داشت ؟ آیا میتوانست حمایت طبقاتی که ستون فقرات انقلاب را تشکیل میدادند را جلب کند ؟ خیر ؛ محتوای طبقاتی مادی انقلاب به تضاد آشتی ناپذیری با اشکال دموکراتیک رسیده بود . در نتیجه سرنوشت مجلس موسسان از پیش رقم خورده بود . انحلال آن تنها راه قابل تصور برای درمان قطعی موقعیت متضادی بود که نه ساخته ما بلکه حاصل سیر حوادث مسبوق بود .
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.