لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۸/۷

پارسا نیک جو / باز خوانی یک پاسخ

نقدی بر پاسخ رفیق بهروز شادی مقدم

رفیق بهروز شادی مقدم در نوشته ای با عنوان « بدون نقد اثباتی، هر تئوری مارکسیسم در خور حفظ و انتقال است»، در ادامه ی گفت – و گویی که بین ما در باره ی لغو حکم اعدام جریان دارد، برای روشن شدن جوانبی از بحث توضیحاتی داده است. متن کامل مقاله ی ایشان را می توانید در وبلاگ اکتبر http://shadochdt.wordpress.com بخوانید. من نیز به سهم و زعم خویش می کوشم با نقد و بررسی توضیحات ایشان به روشن شدن بیشتر بحث کمک کنم.
نگاهی به ادعاهای تا کنونی رفیق شادی مقدم
رفیق شادی مقدم در مقاله ی « مارکسیسم و اعدام» مدعی شده بود که مارکسیست ها بنا به ضرورت مجازند از روش ها و ابزارهایی که روزانه دشمنان بشریت علیه مردم استفاده می کنند، بهر ببرند. سپس بر پایه همین حکم کلی نتیجه گرفته بود که کمونیست ها نمی توانند از بکارگیری سلاح اعدام چشم بپوشند. مهم تر آن که وی مدعی شده بود که اعدام شکلی از مبارزه ی سوسیالیستی است. در همین مقاله نیز برای اثبات مدعای خویش به استفاده ی عملی لنین از حکم اعدام و تیر باران استناد کرده بود. من در نوشته ای با عنوان« آیا اعدام شکلی از مبارزه ی سوسیالیستی است؟» به نقد حکم کلی ایشان و پیامد های خطرناک پذیرش این حکم پرداختم. هم چنین با اشاره به نظر مارکس نشان دادم که حکم اعدام، حتا به مثابه سیاستی کیفری، هرگز مورد پذیرش مارکس نبوده است، بنابر این چگونه می توان مدعی شد که اعدام شکلی از مبارزه ی سوسیالیستی است.
رفیق شادی مقدم در نوشته ای با عنوان « نگرشی منزه طلبانه به مارکسیسم» ضمن بی پاسخ گذاشتن نقد من به دو مدعای پیشین خود، کوشید با برجسته کردن شبه پرسش خود، از بحث مشخص حول دو مدعای پیشین خود طفره رود. البته ایشان در این مقاله مدعی شد که طرح ایده ی اعدام و تیر باران متعلق به مارکسیسم است. تصور من آن است که رفیق بهروز شادی مقدم، کم تر به معنای کلماتی که در نوشته ی خود بکار می گیرد، توجه می کند. و گرنه چگونه ممکن است ایشان، طرح ایده و اجرای حکمی شرم آور را که عمری بسی بیشتر از مارکسیسم دارد، منتسب به مارکسیسم کند. ایشان در همین نوشته ی خود از چپ ها ی مخالف حکم اعدام پرسیده است، شما که مخالف حکم اعدام هستید درباره ی صدور حکم اعدام توسط لنین چه می گویید و اگر به جای وی بودید چه می کردید؟ یا اگر در وضعیتی چون وضعیت بلشویک ها قرار بگیرید چه می کنید؟ من در پاسخ خود در مقاله ای با عنوان« آیا طرح ایده ی اعدام متعلق به مارکسیسم است؟» توضیح داده ام که پرسش های رفیق بهروز در این بحث، نه پرسش جدی، بل شبه پرسش است. با این وجود من به سهم خود به شبه پرسش های وی پاسخ روشن و مشخص خود را ارائه دادم. بنابراین به اعتبار توضیح اجمالی یاد شده می توان گفت، محل نزاع ما حول چهار محور زیر می چرخد: 1- آیا مارکسیست ها مجازند در صورت نیاز و ضرورت، از روش ها و ابزاری که دشمنان بشریت علیه مردم استفاده می کنند، در مبارزه علیه دشمنان بشریت استفاده کنند؟ 2- آیا اعدام شکلی از مبارزه ی سوسیالیستی است؟ 3- آیا طرح ایده ی اعدام و تیر باران متعلق به مارکسیسم است؟ 4- آیا پرسش های طرح شده از سوی رفیق بهروز در این بحث، پرسشی جدی است یا شبه پرسش است؟
بررسی آخرین پاسخ ایشان
رفیق بهروز در آخرین نوشته ی خود می گوید: « پرسش روشن مرا رفیق پارسا ”شبه پرسش” میداند و برای”پرسش جدی” معیاری گنگ و پیچیده ذکر کرده است (من بعدازچندبارخواندن هنوز دقیقا ”متوجه منظورش نشدم.)» من در نقد خود مدعی شده بودم که : « به باور من پرسش جدی، پرسشی است که با اشاره به امر ناگفته و نادیده ای، گفته ها و دیده ها را روشن تر کند.» رفیق بهروز این عبارت مرا گنگ و پیچیده می خواند. بناچار من برای روشنتر شدن معنای عبارت خود می کوشم ضمن یک مثال، منظور خود را از معنای پرسش جدی و تمایز آن با شبه پرسش، ساده تر بیان کنم. فرض کنید در مقابل این گزاره « ایده ئولوژی، آگاهی کاذب است.» دو نفر به طرح پرسش بپردازند. نفر نخست، از کسی که به صدق این گزاره باور دارد بپرسد، آیا ایده ئولوژی اسلام سیاسی نیز کاذب است؟ آیا لیبرالیسم به مثابه یک ایده ئولوژی نیز کاذب است؟ آیا ایده ئولوژی ... نیز کاذب است؟ بدیهی است که پاسخ به تمامی این پرسش ها، یک بله ساده است و بس. به باور من این گونه پرسش ها، مصداق شبه پرسش اند، نه پرسش جدی. زیرا نه طرح این پرسش ها، و نه پاسخ دادن به این پرسش ها، هیچ یک سبب روشن تر شدن معنای گزاره ی «ایده ئولوژی، آگاهی کاذب است.»، نمی شود. حال برای روشنتر شدن معنای پرسش جدی، بهتر است به طرح پرسش های جدی نفر دوم توجه کنیم. آیا منظور شما از آگاهی کاذب، آگاهی ناراست، یا ناصادق است؟ اگر منظور شما از آگاهی کاذب، آگاهی ناراست یا ناصادق است، آیا می توان گفت، تمامی گزاره های ناصادق، گزاره های ایده ئولوژیک هستند؟ برای مثال آیا می توان گفت گزاره ی کاذب دو به اضافه دو می شود پنج، گزاره ای ایده ئولوژیک است؟ نه خیر منظور من از آگاهی کاذب، آگاهی ناراست نیست، بل منظور آگاهی وارونه و فریبنده است. آیا ایده ئولوگ، آگاهانه به ترویج آگاهی وارونه می پردازد، یا متعلق آگاهی وی وارونه است؟ آیا... به باور من این پرسش و پاسخ ها، مصداق پرسش و پاسخ های جدی هستند، زیرا هم طرح این پرسش ها، هم پاسخ به این پرسش ها سبب روشن تر شدن معنای گزاره ی « ایده ئولوژی، آگاهی کاذب است.» می شود. من به اعتبار این برداشت از پرسش جدی و شبه پرسش، هم چنان بر این باورم که پرسش رفیق بهروز از چپ های مخالف حکم اعدام، شبه پرسش است، نه پرسش جدی. وی از ما می پرسد، آیا شما که مخالف حکم اعدام هستید، با صدور حکم اعدام توسط لنین نیز مخالف هستید؟ بدیهی است که من خواهم گفت بله.
من در نقد خود گفته بودم من با اعدام اسیران و دستگیر شده گان و تسلیم شده گان میدان جنگ و پیکار طبقاتی و شورش های قهر آمیز مخالف هستم. رفیق بهروز می گوید: « مواردی که رفیق اَورده و با اَن مخالف است،جزء اصول و طبعا ”منهم با اَن موافقم. اما رفیق پارسا از بحث من استنباط درستی نکرده است. من درمقابل مخالفین اعدام نگفته ام طرفدار اعدام کردنم و باید کمونیست ها در سیاست رسمی و علنی شان اعدام کردن را در دستور کارشان بگذارند. این نظر و موضع بیش ازحد ضد انسانی و با مارکسیسم هم خوانی ندارد. نوشته ام ما مخالفین جدی و واقعی اعدام کردن هستیم،همچنان که مخالف دیکتاتوری و جنگ می باشیم. امابرای پیشبرد سیاست و اهدافمان مجبوریم و به ما تحمیل شده است از ابزار جنگ و سرکوب استفاده کنیم، درشرایطی مشابه شرایط بلشویکها و شاید شرایط های حاد دیگری، نباید با دگم ها و روش و نگرش های دست و پا گیر از توسل به ابزاری همانند اعدام و تهدید به اَن خود را محروم کنیم. همچنان که لنین وبلشویکها این کار را نکردند.» من نمی دانم رفیق بهروز چگونه توانسته است این همه تناقض و آشفتگی را در یک بند به رشته ی تحریر در آورد. از این بابت باید به وی تبریک گفت. وی از یک سو می گوید مخالف اعدام اسیران و دستگیر شده گان و تسلیم شده گان است، از سوی دیگر می گوید نباید بگذاریم مخالفت با حکم اعدام، دست و پای ما را در اعدام کردن اسیران و دستگیر شده گان و تسلیم شده گان ببندد. البته ایشان چاره ی رفع این تناقض را هم یافته است، می گوید کمونیست ها نباید در سیاست رسمی و علنی شان حکم اعدام را در دستور کارشان بگذارند، به عبارت دیگر به زعم ایشان می توان به طور رسمی و علنی مخالف حکم اعدام بود، اما به طور غیر رسمی و پنهانی به اعدام دستگیر شده گان و اسیران پرداخت. آیا این چیزی جز ماکیاولیسم سیاسی است.
رفیق بهروز پرسیده بود اگر در شرایطی مشابه لنین و بلشویک ها قرار بگیرید آیا باز هم فرمان تیر باران و اعدام صادر نخواهید کرد؟ من در پاسخ به این پرسش نوشته ام: « من نیز بر این باورم که با همه کس می توان مدارا کرد جز با مخالفان اهل مدارا. به همین دلیل با سرکوب هر گروهی که بخواهد با توسل به اعمال قهرآمیز، قدرت حکومت کارگری را تهدید بکند، موافق هستم، زیرا از آن گریزی نیست. اما با اعدام اسیران همان گروه مخالف هستم، زیرا ناگزیر نیستیم که آن ها را اعدام کنیم، می توانیم آن ها را زندانی کنیم. هم چنین در این نیز شکی ندارم که به رغم میل ما پیکار طبقاتی هرگز از سویه های خشونت بار عاری نبوده و نخواهد بود، و پیروزی انقلاب کارگری بناگزیر در گرو پیروزی طبقه ی کارگر در لحظه ی پیکار قهر آمیز خواهد بود. به همین دلیل بر ضرورت سازماندهی و پیکار نیروی قهر انقلابی در برابر نیروی قهر ارتجاعی تاکید می کنم. اما با اعدام افراد ضد انقلابی که پس از انقلاب توسط حکومت کارگری بازداشت و دستگیر می شوند، مخالفم. در میدان جنگ نیز بدیهی است که نمی توان از کشتن دشمن پرهیز کرد، اما از اعدام و تیرباران اسیران و جاسوسانی که دستگیر شده اند و یا آنانی که ازمیدان جنگ فرار می کنند به هیچ وجه دفاع نخواهم کرد.» ایشان در نقد پاسخ من می گوید: « اما در مقابل سئوالی که طرح شده هنوز رفیق پارسا بدون ارائه هیچ راه حل و بدیلی در اَن شرایط درمقابل بلشویکها قرار گرفته... قبول باید کرد این موضع و بدیل نمی شود و همچین موضع نا روشن و بدون راه حلی ارائه دادن در اَن روزها و در اَینده هم با اجازۀ رفیق پارسا در بهترین حالت یک شعار سیاسی بی مورد خواهد بود.» پاسخ من خیلی شفاف و صریح چگونگی برخورد کمونیست ها، با ستیزه جویان، جنگ افروزان و نیروهای ضد انقلاب و هم چنین با اسیران و تسلیم شده گان و دستگیر شده گان در سه موقعیت شورش های قهر آمیز، جنگ و انقلاب تشریح کرده است. اما باز به زعم رفیق من هیچ راه حلی ارائه ندادم. من تصور می کنم مرغ ایشان یک پا بیشتر ندارد، یعنی تنها راه حل همان اعدام است و بس.
من در مقاله ی خود نوشته بودم: « رفیق شادی مقدم به دلیل آن که من چون ایشان « طرح ایده ی تیرباران و اعدام را متعلق به عرصه ی فعالیت ومبارزه ی مارکسیسم» نمی پندارم، مرا به منزه طلبی متهم می کند.» ایشان در پاسخ به این گفته ی من نوشته است: « راست می گوید و باید اضافه کرد اگر این منزه طلبی نیست، پس چیست؟» رفیق عزیز این منزه طلبی نیست، بل طرد ایده ها و روش های بورژوایی از صف جنبش کمونیستی است. به این دلیل ساده که من طرح ایده ی اعدام را متعلق به مارکسیسم، نمی دانم. من بر این باورم که طرح ایده ی اعدام، متعلق به طبقات سرکوب گر حاکم است. هر چند چنان که پیش از این گفتم به هیچ وجه این واقعیت را انکار نمی کنم که مارکسیست هایی بوده اند که در عمل از این حربه بهره برده اند، اما نمی توان به استناد بکار گیری این حربه، طرح ایده ی اعدام را مارکسیستی تلقی کرد. من براستی از موضع متناقض شما در شگفتم، شما چگونه می توانید از یک سو اعدام را ابزار دشمنان بشریت معرفی کنید، از سوی دیگر طرح ایده ی اعدام را متعلق به مارکسیسم بپندارید! کار من نقد و افشای این تناقضات است.
من در مقاله ی « آیا طرح ایده ی اعدام متعلق به مارکسیسم است» نوشته ام: « برای مثال پیش از آن که افق و موضع فمینیستی شکل بگیرد، زن ستیزی جاری در ادبیات فارسی امری پنهان و پذیرفته شده بود، در واقع آشکار شدن زن ستیزی جاری در ادبیات فارسی و نقد آن، حاصل بازخوانی ادبیات فارسی با رویکردی فمینیستی است.» ایشان در نقد نوشته ی من گفته است: « اینجا به فمینیسم و جایگاه و وزن اَن اهمیت خاصی داده ای. فمینیسم همچون عکس العمل واقعی و درست ِزن و ستم وارده بر او که ستمگرش را مرد می شناسد و تلاشش این است به هم سطح بودن با مرد در جامعه برسد، قابل درک است و باید از این جریان و خواسته و شعارهای درستش دفاع کرد. اما فمینیسم نه ضد سرمایه و نه ضد این نظام است و نه برابری طلب،همچون مارکسیست ها و تمام تلاش وحرفش اینست که زن را در هر نظامی تا مرحله و جایگاه مردان بکشاند و ضد مرد بودنش در نزد افکارعمومی بیشتر از همه چیزش است. حالا چگونه تنها این جریان توانسته”نقاد ادبیات ِزن ستیزفارسی” بوده باشد و تفکر” بازخوانی ادبیات فارسی” و ضدیت با ضد زن بودن در ادبیات نتیجۀ ”رویکردی فمینیستی”است، نظر نادرست رفیق پارسا است. قطعا”فمینیسم هم بر این ادبیات نقد داشته و تلاش کرده است، اماهمۀ نگرش نقادانه را دراین مورد به پای اَنها نوشتن کمی زیادی سخاوتمندانه است و کم التفاتی صاحب این نظر را به تاثیرات مارکسیسم بر ادبیات مردسالارانه ازجمله در ادبیات فارسی می رساند. و رفیق پارسا قبول دارد که تنها نگرش درست، اصولی، برابری طلبانه و ضد زن ستیزی فقط مربوط به افکار مارکسیستی است. » تصور من این است که اگر رفیق پیش از آن که به نقد عبارت من بپردازد، در معنای کلماتی که من بکار برده ام کمی دقت می کرد، این عبارات آشفته را نمی نوشت. مهم تر آن که اگر ایشان در نقد نوشته ی من کمی امانت و انصاف را رعایت می کرد، این همه معانی بی ربط را به متن من نسبت نمی داد. من در نوشته ی خود به پدیدار شدن افق و موضع فمینیستی، اشاره کرده ام، ایشان درباره ی فمینیسم سخن می گوید، من گفته ام در واقع آشکار شدن زن ستیزی جاری در ادبیات فارسی و نقد آن، حاصل بازخوانی ادبیات فارسی با رویکرد فمینیستی است، ایشان پنداشته اند که من گفته ام تنها فمینیست ها نقاد ادبیات زن ستیز فارسی بوده اند. در نتیجه بین آن چه که من نوشته ام و آن چه ایشان برداشت کرده است، هیچ ربطی، جز بی ربطی قابل تصور نیست! اما آن چه از این نیز چشم گیر تر است، آگاهی اندک ایشان از جنبش و نظریه های فمینیستی و جسارت فوق العاده ی وی در معرفی و نقد فمینیسم است. نزد ایشان فمینیسم نه جنبش و نظریه، بل عکس العمل است. ایشان می پندارد فمینیسم ستمگرش را مرد می پندارد و تمام تلاش وحرفش اینست که زن را در هر نظامی تا مرحله و جایگاه مردان بکشاند و ضد مرد بودنش در نزد افکارعمومی بیشتر از همه چیزش است. جای بسی تاسف است که یک مارکسیست با ادبیاتی شبیه ادبیات روزنامه ی کیهان این چنین به معرفی فمینیسم می پردازد. ایشان اگر با فمینیست های سوسیالیست یا کمونیست آشنا بود، دست کم یادآور می شد که بورژوا- فمینیست ها یا لیبرال – فمینیست ها چنین می پندارند، نه آن که این گونه غیر مسولانه این تصورات خام را به تمامی فمینیست ها نسبت دهد.
ایشان در مقاله ی « نگرش منزه طلبانه به مارکسیسم» گفته بودند درشرایط کنونی، وضعیت برای پراتیک نظرات مارکسیست ها چندان مساعد نیست. من در نقد نظر وی مدعی شدم که : « اما من بر خلاف ایشان بر این باورم که در تاریخ ایران هیچ گاه مارکسیست ها، چون امروز فرصت مساعدی برای تحقق ایده های کمونیستی در اختیار نداشته اند.» رفیق بهروز در پاسخ به این نظر من در مقاله ی « بدون نقد اثباتی...» نوشته است: « شکست چپ در دهۀ 60و عوارض اَن، تلاشی، پراکندگی و گسست جریانات چپ، تسلط سنت ها، انحرافات فکری و بینشی بر این چپ، بریدگی و عدم ارتباط ارگانیک با جنبش ها و مبارزۀ طبقاتی در جامعۀ ایران، در حاشیه قرار گرفتن و بی تاثیر بودن اَنها، محدود بودن فعالیتش به ارتباط های ضعیف و پراکنده با داخل کشور و پخش کردن خبرات ایران، اَکتیو درحد فعالیت اینترنتی و مواردی اَکسیون، مراحل ابتدایی شناخت و نزدیکی گرایشات کمونیستی واقعی و کارگری، این است وضعیت عمومی جریان چپ و گرایش های مارکسیستی وبا این اوصاف نا مساعد طبعا”این چپ بیشتر فرصت ها را از دست خواهد داد». من با تصویری که رفیق بهروز از جریان ها و احزاب چپ خارج از کشور ارائه می دهد تا حدودی موافقم. اما به باور من موقعیت سازمان ها و احزاب چپ خارج کشور را نباید معیاری برای سنجیدن موقعیت نیروی اجتماعی چپ تلقی کرد. زیرا در شرایط کنونی جامعه ی ما، چپ به مثابه یک گرایش اجتماعی، حضوری فعال در عرصه ی پیکار طبقاتی دارد. نکته ی دیگر آن که موضوع اختلاف ما، ارزیابی موقعیت برای پراتیک مارکسیست ها بود، نه ارزیابی موقعیت مارکسیست ها برای پراتیک. به عبارت دیگر رفیق بهروز در پاسخ خود موضوع بحث را تغییر داده است. من نیز اگر بخواهم درباره ی این موضوع جدید توضیح دهم خواهم گفت، به رغم آن که موقعیت برای پراتیک ایده های چپ فراهم است، اما چپ در موقعیتی نیست که بتواند از فرصت های پیش رو بیشترین بهره را ببرد.
من در مقاله ی « آیا طرح ایده ی اعدام...» نوشته بودم: « کمونیسم آیین و کیش نیست، بنابر این نمی توان چون مومنان و متعصبان کیش ها و آیین ها، کسانی را که از کمونیسم روی بر می گردانند مرتد نامید و در صورت امکان و نیاز آن ها را محاکمه و اعدام کرد. کمونیسم جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر است، کسی که پشت به این جنبش می کند، خواسته یا ناخواسته به اردوی بورژوازی می پیوندد. » ایشان در پاسخ به نقد من نوشته اند: « با تائید حرف رفیق در تاکید بر کمونیسم واقعی و بدور از هر آیین و کیشی، اما اگر کمونیستی از ایده اش برگشت و در لباس مارکسیسم بخواهد منافع سرمایه را پیش برد، مرتد است وغیر مرتد چه چیز دیگری میتواند باشد، ولی کسی نگفته و نباید گفته شود که مرتدرا باید محاکمه و اعدام کرد.» رفیق عزیز کسی که در لباس مارکسیسم بخواهد منافع سرمایه را پیش برد، روایت اش از مارکسیسم بورژوایی است، می توان سوسیالیسم آن فرد را سوسیالیسم بورژوایی نام نهاد، دیگر چه نیازی است که از یک واژه ی آیینی و مذهبی چون مرتد استفاده کرد.
http://agahbash.blogfa.com/

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net