لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۵/۲۴

هلمت احمدیان / جبهه سوم، آلترناتیو تغییر در جامعه ایران است!


"موج سبز" در غیاب حضور قدرتمند جبهه سوم، در این اوضاع به چتری برای همسویی و همصدایی طیف متنوعی از اپوزیسیون بورژوایی رژیم تبدیل شده است. در این "جبهه" مجموعه ای از اصلاح طلبان درون حکومتی تا مشروطه خواهان و سلطنت طلبان، توده ای و اکثریتی ها و جریانات ناسیونالیست جمع شده اند. این جبهه غیر رسمی در پرتو حمایت و پشتیبانی بیدریغ میدیای غرب از یک طرف و در غیاب حضور قدرتمند و متشکل کارگران و جنبش سوسیالیستی و در یک کلام جبهه سوم از طرف دیگر، توانسته خود را بنمایاند و بخشی از مردم تشنه رهایی و تغییر را به خود متوهم سازد، در حالیکه علت واقعی خیزش های مردمی ریشه در دردهای عمیق طبقاتی و اجتماعی طی سه دهه گذاشته دارد و به این موج سواری نامیمون لیبرالی بی ربط است. این جبهه ای موقتی است از اصلاح طلبان حکومتی، تا اپوزیسیون بورژوایی خارج از حاکمیت درون و برون مرزی که امیدشان به دخالت از بالای آمریکا و متحدینش برای سرنگونی رژیم مدت هاست بر باد رفته است. با این حال، این "جبهه" در مقابل اولین بارقه های خودیابی و حضور فعال و قدرتمند موج سوم که متکی به حضور مستقل جنبش های اجتماعی در تقابل با هر دو جناح حکومتی است، به سرعت پراکنده و پلاریزه خواهد شد و حریفان اصلی صحنه نبرد، یعنی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و نیروی محرکه اصلی انقلاب در ایران و پیشاپیش آنها طبقه کارگر که در جبهه ای مستقل و سوم خود را باز می یابند، به مصاف نهایی خواهند رفت. این نه یک آرزو و اتوپی آرمان گرایانه، بلکه واقعیتی است که فعلیت خود را از فاکتورهای عینی و از جمله صف آرایی های طبقاتی و اجتماعی در اوضاع متحول کنونی در ایران می گیرد. این فاکتورها عبارتند از: 1. وضعیت سرمایه داری ایران
اختلافات و کشمکش بورژوازی ایران قدمتی تاریخی دارد. طبقه سرمایه دار در سه دهه گذشته تلاش کرده است تا رژیم جمهوری اسلامی را به رژیمی که توانایی تامین شرایط متعارف برای انباشت سرمایه داری بر اساس الگوهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را دارد، تبدیل کند. چگونگی تحقق این امر همواره یکی از دلایل اصلی مناقشات و تضادهای درون سرمایه داری ایران بوده و جناح بندی های درون حاکمیت نیز ریشه در این مسئله دارد. دولت 8 ساله رفسنجانی که با برنامه تعدیل اقتصادی و خصوصی سازی بخشی از صنایع که موجبات بیکارسازی های گسترده طبقه کارگر شد و در ادامه دولت خاتمی نیز با تداوم همان سیاست، عملا ره به جایی نبردند و چهار سال پیش رویاهای اصلاح طلبانه شان در برابر غول اقتصادی عمدتا منحصر در دست سپاه پاسداران و کارگمارده آنها احمدی نژاد به حاشیه رفت و آنها به اپوزیسیون بی صدای درون حکومتی تبدیل شدند. تا آنجا که به طرح و برنامه های اقتصادی جناح های رژیم برمی گردد، علیرغم اینکه تکیه اصلی جناح پشت سر احمدی نژاد به سرمایه تجاری و جناح مقابل به سرمایه صنعتی است، اما در بعد کلان خود هیچ تفاوت ماهوی در بین آنها نبوده و نیست. اگر چه کوتاه تر شدن دست اصلاح طلبان از منابع اقتصادی علت اختلافات آنهاست، اما این اختلاف در هیچ دوره ای به هیچ راهکار اقتصادی متفاوت و بنیادی از طرف آنها منجر نشده و تنها به جنگ روی میزان سهم خواهی و بهره بری از ثروت و منابع مالی محدود مانده است. با این وصف صرف دعوا بر میزان سهم از این خوان نتوانسته و نمی تواند جنگی تمام عیار را در بین سرمایه داری ایران توضیح دهد و همانگونه که بارها هم شاهد بوده ایم به محض ابراز وجود مستقل توده های مردم، اختلافات درونی بین آنها به سرعت فرعی گشته است و همه یک صدا در مقابل سهم خواهی توده های مردم ایستاده اند. سران کنونی "موج سبز" که بعد از مضحکه انتخابات ریاست جمهوری اجبارا و با اکراه سوار این موج گشتند، در واقع نمایندگان آن بخشی از سرمایه داری هستند که در نتیجه قدرت گیری امپراطوری مالی و نظامی سپاه پاسدارن و اعوان و انصارش هر روز بیشتر منافعشان و یا سهمشان کمتر و محدودتر گشته است. آنها اکنون در موقعیتی قرار دارند که هم پیشروی و هم عقب نشینی برایشان گران تمام خواهد شد.

2. اوضاع منطقه و روابط ایران و آمریکا ایران مدتهاست به یکی از نقاط حساس و با اهمیت بحران در خاورمیانه تبدیل شده است. نقش و دخالت رژیم جمهوری اسلامی در تمام نقاط بحرانی این منطقه همچون عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و... بر همگان هویدا است. ناکامی های آمریکا و متحدینش در خاورمیانه، این دخالت ها را برای جمهوری اسلامی به برگی برای سهم خواهی تبدیل کرده است. اگر به صورت کلاسیک، جناح رفرمیست حاکمیت، متحدان طبیعی آمریکا و غرب به حساب آمده و می آیند، در اواخر دوره ریاست جمهوری بوش و بصورت بارزتر بعد از به میدان آمدن اوباما، جناح ولایت فقیه می رفت که این نقش را خود بیشتر و بارزتر ایفا کند. قبل از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران، پیام های متعددی در بین سران دو حکومت رد و بدل گردید. به نظر می رسید که هیات حاکمه آمریکا به این قناعت رسیده است که علیرغم پاره ای موانع دست و پاگیر این جناح، مایل است با آنها که قدرت اصلی در ایران هستند وارد مذاکره و معامله گردد. هر چند وقایع و رویدادهای بعد از کودتای انتخاباتی در ایران و خیرش های مردمی، آمریکا و متحدینش را در گفتمان دیپلماتیکشان با این جناح محتاط تر کرد و آنها هنوز حاضر نشده اند به احمدی نژاد "تبریک" بگویند، اما به نظر می رسد آنها کماکان مایلند و منتظرند که هر چه زودتر تکلیف این اوضاع ریسک بار (برای آنها) روشن شده و با به رسمیت شناسی مجدد ریاست جمهوری، پروسه مذاکره را با رژیم جمهوری اسلامی از سر گیرند. این روند مطلقا به این معنا نیست که آمریکا و غرب قرابت بیشتری با احمدی نژاد و خامنه ای دارند، بلکه از وقوف آنها بر موقعیت متزلزل جناح اصلاح طلب است. آنها می دانند که زمینه های قدرت گیری این جناح در چهارچوب حاکمیت جمهوری اسلامی ممکن نیست و همزمان می دانند که همسویی آنها با موجی موسوم به سبز، فقط کارکرد سوپاپ اطمینان و موقتی را دارد و آنها با استمرار و رادیکال شدن این موج وارد شرایطی می شوند که کنترل اوضاع را از دست می دهند و خودشان نیز به سرعت به حاشیه رانده می شوند. با توجه به این امر به نظر نمی رسد آمریکا و غرب و میدیایشان در شرایط فعلی رسالتی بیشتر از نقش ابزاری برای اصلاح طلبان حکومتی قائل باشند، که از این رهگذر هم به جناح اصلی رژیم فشار بیشتری برای سازش بیاورند و هم پیشروی مبارزات مردمی را با متوهم نگه داشتنشان به اطلاح طلبان کنترل کنند. 3. مطالبات جنبش های اجتماعی و توده ای در ایران نیاز به تغییر در جامعه ایران ریشه ای به قدمت همه عمر رژیم جمهوری اسلامی دارد. تورم، گرانی، فقر، بیکاری، خفقان، ناامنی در ابعاد اجتماعی، نبود حق تشکل و اعتصاب برای کارگران، نبود آزادی های سیاسی، اعمال آپارتاید جنسی بر زنان، بی آیندگی و ناامیدی نسل جوان ... همه و همه... جامعه ایران را به آستانه یک انفجار اجتماعی برده است. در جامعه ای که کوچکترین اعتراض حتی از طرف "خودی ها" هم به بیرحمانه ترین شکل از طرف حاکمیت سرکوب می شود، جامعه ای که نسل کشی و قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی را در مقاطعی مانند تابستان های خونین 60 و 67 بچشم دیده است. در جامعه ای که در آن مخالفین سیاسی به صورت زنجیره ای و یا ترورهای برون مرزی از طرف آدمکشان این رژیم به قتل رسیده اند، در جامعه ای که حق تشکل، آزادی بیان و آزادی مطبوعات و احزاب و سایر آزادی های اجتماعتی از مردم سلب شده است. در جامعه ای که فعالین سیاسی سرکوب و ترور گشته و یا مجبور به تبعید از محیط فعالیت خود گشته اند، آلترناتیو سوسیالیستی مجال حضور مستقل و قدرتمند پیدا نکرده است. اما این آلترناتیو در اعماق جامعه ریشه های قوی و تنومندی دارد. این جبهه در جنبش کارگری، جنبش دانشجویی، جنبش رهایی زن، جنبش انقلابی مردم کردستان و سایر جنبش های توده ای و دموکراتیک ریشه دارد. همانگونه که در دوران انقلاب 57 شاهد بودیم با هر گشایشی که در جامعه بسته ایران بوجود آید، این جبهه به سرعت شکل می گیرد. چرا، چون بازتاب خواست و مطالباتی به ژرفای همه ستمدیدگان این جامعه است، چون پژواک صدای کارگرانی است که بر اساس موقعیت اقتصادی و عینی شان چرخ گردش جامعه را در دست دارند، چون فریاد زنان جامعه ای است که در آن بردگی جنسی توسط این رژیم بر آنها قانونی و نهادینه شده است، چون بازتاب همه خواسته های عدالتخوهانه ای از قبیل رفع ستم ملی و ... است. "موج سبز" جبهه ای شکننده است، چون استراتژی مشخصی برای پاسخگویی به مطالبات جنبش های اجتماعی ندارد. در خواسته های و شعارهایی که آنها در چند هفته اخیر در حرکت های اعتراضی طرح کرده اند، هیچ نمودی از پاسخ به هیچیک از مطالبات اساسی مردم محروم و آزادیخواه وجود ندارد. شعارهای این موج در چارچوب رعایت قانون اساسی، حفظ تمامیت نظام و در چارچوب مناقشات و سهم خواهی جناحی و آلوده به توهمات مذهبی و رفرمیستی است که حتی جناح حاکم هم از عهده تحققشان عاجز نیست. در حرکت های آکسیونی این طیف شعارهایی که ذره ای بوی رادیکالیسم را با خود داشته باشد، نه فقط در داخل، حتی در خارج کشور نیز بسرعت کنترل و محدود می گردد. بخشی از گرایشات این طیف، یعنی اصلاح طلبان حکومتی که تحمیلا سوار این موج شده اند، خود از مسببین و عاملین بخش زیادی از مصائب اجتماعی تحمیل شده بر جامعه ایران هستند و ظرفیتشان برای همراهی با این موج محدود است. بخش دیگر، لیبرال ها، ناسیونالیست ها و سوسیال دمکرات هایی هستند که رویا و اتوپی هایشان حتی در جوامع پیشرفته صنعتی نیز مدتهاست از طرف سرمایه جهانی به چالش گرفته شده است. بحران استراتژیک این طیف ها را در چند سال اخیر به سادگی در زیگزاگ های سیاسی شان شاهد بوده ایم که گاهی به تسخیر ایران توسط نیروی نظامی آمریکا دل بسته اند و گاهی از این راهکار ناامید، در پی ساخت و پاخت با جناحی از حاکمیت جمهوری اسلامی گشته اند و گاهی مانند اکنون، دل به امواج "سبز" سپرده اند.
جبهه سوم،
آلترناتیو تغییر در جامعه ایران است!
جنبش توده های مردم در ایران، جنبشی واقعی و ادامه دار است. موضوع و بهانه ای که جرقه این جنبش را زده است، موقعیت کنونی "موج سبز" در آن و شعارهای و مطالبات محدود و آلوده به توهمات مذهبی و سیاسی که در خیزش های اخیر طرح می شود، این واقعیت ژرف و اجتماعی را نمی پوشاند که ما در پشت سر این امواج زمینه های واقعی طوفانی که تغییرات بینادی در جامعه را نوید می دهد، شاهد هستیم. ما می دانیم که غالب جوانانی که اکنون خود را با نشانه های سبز مشخص می کنند، در روند اوضاع جاری به جبهه واقعی خود می پیوندند. ما می دانیم که کارگران که از همان اول هم انگیزه ایی برای پشت سر رفتن "موج سبز" نداشته اند، در اثر تعمیق این اوضاع با صف های مستقل و طبقاتی خود ستون فقرات جبهه سوم را تشکیل می دهند و حرف آخر را آنها می زنند و ما می دانیم که جنبش کردستان که سه دهه است در مقابل رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی مقاومت می کند با فراخوان های مناجیان "موج سبز" در کردستان پاسخ نمی دهد و همبستگی مبارزاتی خود را مثل همیشه با سایر مبارزات اجتماعی در سراسر ایران برای عبور از جمهوری اسلامی به نمایش خواهد گذاشت. ما می دانیم که جنبش خانواده های داغدیده برای رهایی فرزندانشان از سیاهچال های رژیم اسلامی به جنبشی سراسری برای درهم کوبیدن همه قتل گاهها و زندان های این رژیم تبدیل خواهد شد که سه دهه است از میان عاشق ترین انسان های این جامعه قربانی می گیرد. ما می دانیم که بزودی نوبت ماست.

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net