لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۴/۱۹

محمود قزوینی / لیبرالیسم چپ، به زیر پرچم دروغین" صف مستقل کارگر" و توازن قوا

١٩ تیر ٨٨، ١٠ یولی ٢٠٠٩
سردمداران جمهوری اسلامی روزی نیست که از پروژه براندازی نرم و انقلاب مخملی و ....حرف نزنند. هر اعتراضی در جمهوری اسلامی، حتی اعتراض جناحی مهر براندازی و سرنگونی رژیم را بر خود دارد و این به طور مرتب توسط کارشناسان دو جناح و یا چند جناح جمهوری اسلامی بیان میشود و هر کدام خود و راه حل خود را ضامن حفظ بقای نظامشان میدانند. اما در هر گام متوجه میشوند که راه حلهایشان کاررائی ندارد و نظامشان بیش از پیش در خطر میگیرد و با درک خطر با شدت و حدت بیشتری به جان هم میافتند و به قصد نابودی یکدیگر را میکوبند و برای مردم " معاندین و مخالفین" نظام فرصت و فرجه فراهم میکنند. در ضمن همه آنها تلاش میکنند تا اعتراضات مردم و تهدید سرنگونی را مخفی کنند و با تبلیغات خود سعی میکنند این را جا بندازند که مردم نظامشان را میخواهند و در چهارچوب نظام اسلامی و برای این و یا آن جناح سینه میزنند. کاری که سالها دو خردادیهای داخل و خارج نظام برای آن تلاش کرده اند و امروز نیز جناحهای رژیم و احزاب و سازمانهای هم جنبش آنها مشغول آنند.
لیبرالیسم چپ همیشه با موضع به ظاهر "کارگری" و چپ، همان موضع همه لیبرالها و جریانهای ملی - اسلامی را اختیار میکند. حزب حکمتیست که حزبی عموما با مواضع و دیدگاههای پوپولیستی است، در دور اخیر مبارزات مردم به موضع لیبرالیسم چپ چرخیده است و این امر عادی و طبیعی است که پوپولیستها به مواضع لیبرالیسم چپ بچرخند. پوپولیسم خسته از "انقلاب جاری" و عملیلت آوانتوریستی در عمل سیاسی و تشکیلاتی، به لیبرالیسم روی آورده است.
حزب حکمتیست یکی از احزابی است که به زیر پوشش کمپین دروغینی پیوسته است که همه وقایع و رویدادهای اخیر در ایران را درگیریهای جناحی جلوه میدهند و مردم را هواداران موسوی و اعتراضاتشان را پشت سر آنها میدانند. حز ب حکمتیست که تا یکسال پیش بدنبال " انقلاب جاری" جنبش سرنگونی خود و طرحهای عجیب و غریب بود، با فروکش کردن اعتراضات توده ای آشکار طی یک دوره کوتاه به این نتیجه رسید که احمدی نژاد با پرچم ناسیونالیسم ایرانی دارد اسلام و حکومت اسلامی را به چهارچوب سیاسی متعارف و ماندگار در ایران تبدیل میکند. آنها تمامی درگیریهای جناحی و اعتراضات مردم در دور اخیر را با این خوابشان تعبیر و تفسیر میکنند. بسیاری از این رفقا که مطالبه ماه و ساعت قدرت گیری سیاسی را از درون کردیدور حزبی مطالبه میکردند و مشخص نشدن سال و ماه و روز را نشانه دوری از مبحث حزب و قدرت سیاسی میدانستند و هرگونه بحث در باره متحد و متشکل کردن کارگران و مردم را زائد میدانستند، امروز به کارگر و توازن قوا پناه بردند تا در توجیه سیاستها وتئوریهای خود بکوشند. نه آن تب و تاب برای تعیین ساعت و روز و طرحهایی مانند لیدر و شرکت در دولتهای موقت ارتجاعی نشانی از درایت و واقع بینی داشت و نه این جانماز اب کشیدن به نام صف مستقل کارگر.
یکی از احکام بسیار جالب این دوستان این است که با توجه به توازن قوا مردم نباید شعار سرنگونی طلبانه و ساختارشکنانه مانند مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر خامنه ای سر دهند. هر کسی که با مواضع و طرحهای رهبری حزب حکمتیست آشنائی داشته باشد، میداند این یک ژست دروغین برای توجیه سیاستهای خود و در مقابل وضعیتی است که در برابر اعتراضات مردم پیدا کرده اند. معضل رهبری حزب حکمتیست این است که این شعارها که در سطح وسیعی در اعتراضات اخیر و در درگیریهای مردم با نیروهای نظامی رژیم توسط مردم در خیابانها سر داده شد، موجبات بی پایگی تز دعوای اسلام سبز و اسلام سیاه این حزب را جلوی خود این حزب گرفته است.
برخلاف تحریف رهبری این حزب، شرائط روز و اعتراضات میلیونی مردم و حتی درگیری و مقاومت وتعرض مردم با نیروهای نظامی و تضعیف شدن رژیم، موقعیت طرح این شعارها را بیش از هر زمان دیگری فراهم کرده است. دادن این شعارها باز هم برخلاف تحریف رهبری این حزب به معنی به جنگ آخر رفتن مردم با رژیم نیست. جنگ آخر مردم با این و یا آن شعار صورت نمیگیرد. این شعارها و بخصوص شعار مرگ بر خامنه ای بیان ساده خواست سرنگونی رژیم است و نه اجرای عملی آن یعنی قیام. کسی مردم را به قیام دعوت نکرده است. رهبری حزب حکمتیست سر دادن این شعار را مترادف با اجرای عملی آن و رفتن مردم به جنگی نابرابر تعبیر میکند تا نتیجه دلخواه خود را از آن بگیرد. آنها یا قادر به درک این مسائل نیستند و یا رک و راست دارندد برای تعمیق تئوری " گسترش سرمایه داری در چهارچوب اسلام" آسمان و ریسمان میبافند و کلاهبرداری میکنند.
ژست توازن قوا گرفتن برای حزبی که طرحها و نقشه های آن در بسیار موارد فانتازی گونه و خارج از هرگونه در نظر گرفتن توازن قوا بوده است گویای احساس مسئولیت نیست. رهبری این حزب که مطالبه نابودی نیروهای سرکوبگر را که به نظر من از شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر جمهوری سنگین تر و مشخص تر است را برای یک تظاهرات بسیار محدود در گوشه دانشگاه طرح میکرده است و موجب حیرت میشد، حالا زمانی که تمامی جامعه وارد یک کارزار شده است و جنگ جناحها تا سرحد مرگ و زندگی رسیده است و جناحهای خود رژیم بطور آشکاری به تضعیف و توسری زدن خامنه ای به عنوان رکن اساسی نظام پرداخته اند و نیروهای رژیم بسیار سردرگم شده اند، اعلام میکند که شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر جمهوری اسلامی در این توازن قوا مناسب نیست. ( در زیر نقدم را به یکی از سیاستهای اوانتوریستی این حزب در یک حرکت دانشجوئی بخوانید)
برای کسانی که تئوریها و تحلیلهای آنها بر هر چیزی و از جمله واقعیت عریان مقدم است، به چنین حرفها و تاکتیکهای ارتجاعی نیز کشیده میشوند و مردم را از شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر جمهوری اسلامی منع کنند. اینها آن چیزی را در مبارزه میبینند که بر اساس تحلیلها و تئوریهای خود از قبل به آن رسیده اند، یعنی سیاست مبارزه برای اصلاحات در چهارچوب جمهوری اسلامی، آنهم عموما اقتصادی و برای کم کردن فشار بر روی کارگران در زمان گذار موفقیت آمیز به رژیم متعارف اسلامی. این سیاست لیبرالیستی است که به زیر پرچم دروغین " صف مستقل کارگر" ظاهر شده است. دقیقا چنین سیاستی عده ای از کمونیستها مانند ایرج آذرین و رضا مقدم را در سال ٩٩ میلادی به زیر پرچم لیبرالیسم دو خردادی راند. آنها نه دوخردادی بودند و نه خاتمی چی، اما سیاست اتخاذ شده شان آنها را در زمین دو خرداد قرار داد. امروز هم حزب حکمتیست دقیقا با همان سیاست و با همان ستاپ به زمین جنبش ملی - اسلامی پا گذاشته است و ادعا دارد جنگ جناحها و به میدان آمدن مردم نه ناشی از بحران حکومتی جمهوری اسلامی و پروسه سرنگونی رژیم، بلکه برهه ای در روند تاریخی متعارف شدن رژیم است و آنها در این روند صف کارگر را متحد میکنند تا فشار بر طبقه کارگر کاهش یابد.

تاکتیک راست لیبرلی با توجیه " تشکل یابی"

کورش مدرسی در نفی خواست و تهدید سرنگونی و شعارهای سرنگونی طلبانه مینویسد: " این تصور چپ ، توهم سطحی انقلابیونی است که فکر می کنند با رفتن به خیابان و شعار دادن همه چیز تمام می شود. واقعيت این طور نیست. انقلاب کردن سازمان می خواهد. تشکل می خواهد، هدایت بسیار آگاهانه و قدم بقدم می خواهد، عينا مثل يک جنگ. در جنگ هيچ فرماندهى روز اول سربازانش را به کشتار و قتل عام نميسپارد. این علامت روش فرماندهی خوبی نیست. برعکس فرماندهى خوب در قدم بقدم جلو رفتن ، تحکیم موقعیت و عوض کردن تناسب قواست. رفتن به یک جنگ زود رس بدترین نسخه است. اين نسخه یک انقلابی سطحی است.
مردمی که با شعار " رای ما را پس دهید" آمدند نمی آیند بگویند " مرگ بر خامنه ای"
خوب شعاری که ما می خواهیم بدهیم چی هست؟ مرگ بر جمهوری اسلامی؟ سوال اوليه اينست که این مردم مورد نظر براى چه کارى سر از خيابان درآورده است. در چنين حالتى مردم به سیاست دست می اندازند. شما نميتوانيد برويد آنرا تبديل به حرکتى براى بيمه بيکارى کنيد. این صحنه جنگی است که کسی دیگر آنرا چیده است. شما باید یا سیاست رادیکال تر را جلوی او بگذارید یا آلترناتیو دیگری.شما نمی توانید بروید چنين جنگی را به جنگ دیگری مطابق دلخواه تبديل کنید. کجای تاریخ این اتفاق افتاده است؟ اصلاً منطق بر نمى دارد.
در کشمکش جارى امروز، کسی که امروز می رود به میدان فردوسی مدتهاست از پایین دارد کاری می کند و سازمان درست می کند....... می خواهم بگویم که شور انقلابی چیزی است که باید آن را برسمیت شناخت. منتها رهبر انقلابی کسی است که درایت دارد. نمی شود بچه های مردم را جلوی گلوله دشمن گذاشت. وقتی باید آنها را به جنگ رو در رو با تفنگ دشمن ببريد که می دانید پیروزی با شماست. وگرنه چه حسنی دارد که الان ده هزار نفر را هم بکشد و یک دیکتاتوری سیاه بوجود بیاورد؟ ." (کورش مدرسی در مصاحبه با پرتو)

فکر میکنم این دیگر مختص تئوری حزب حکمتیست و رهبری آن باشد باشد که مردمی که با یک شعار لیبرلی و محدود به میدان آمده اند، نمیتوانند شعار و مطالبه دیگری را دست بگبرند و یا یک مبارزه محدود بر سر یک خواست بسیار لیبرالی به یک مبارزه رادیکال تبدیل شود. تاریخ همه اعتصابات و مبارزات کوچک و بزرگ در جهان و میشود گفت تاریخ هر تک اعتصاب و مبارزه در یک شرائط بحرانی خلاف این را میگوید. در سال ٧٨ مردمی که برای بستن روزنامه سلام جمع شده بودند دو روز بعد در ١٨ تیر در خیابانها فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی سردادند، آنهم با رهبرانی که هنوز به این و یا آن جناح جمهوری اسلامی توهم داشته اند و تلاششان پیروزی یک جناح بر جناح دیگر بوده است، اما جنبش مردم آنها را به یک انقلابی تبدیل کرد. مردمی که به خاتمی رای داده بودند و در یک انتخابات سراپا ارتجاعی شرکت کرده بودند، مطالبات و خواسته هایی داشتند و برایش به میدان آمده بودند که شرکت در انتخابات مجلس از یک زاویه در رودرروی مطالبات و خواسته های آنها قرار داشته است و همین مردم پس از آن انتخابات، مبارزه خود را بر علیه رژیم گسترش داده اند. کسی میتوانست بگوید مردمی که به خاتمی رای دادند به مبارزه با رژیم کشیده نمیشوند و در همان چهارچوب انتخابات و برای انتخابات و درگیریهای جناحی میمانند و به اصلاحات در رژیم بسنده میکنند که در تئوریها وتحلیلهای خود قبلا این را پذیرفته که مردم طالب اصلاحات در رژیمند و نه تغییر و نابودی آن. کاری که امروز حزب حکمتیست مشغول تبلیغ آن است و با همین تئوری و دیدگاه حتی واقعیت عریان را تحریف میکند.
مردمی که با شعار " رای ما را را پس بده" به میدان آمده بودند، یکروز بعد در خیابانها شعار مرگ بر خامنه ای سر میدادند. اساسا روند حرکت و مبارزه توده ای اینطور است. کمتر مواقعی اتفاق میافتد که توده های وسیع مردم از ابتدا با شعارهای روشن به میدان بیایند. توهمات و شعارهای گنگ و نامفهوم حتی در آخرین مراحل مبارزه هم در بین بخشی از توده ها که اتفاقا در مبارزه فعال هم هستند به موجودیت خود ادامه میدهد.
هم چنین برخلاف حزب حکمتیست هیچ کسی را در چپ سراغ نداریم که فکر کرده باشد که با خیابان رفتن همه چیز تمام میشود. اما همه به خیابان رفتن و اعتراض مردم به جمهوری اسلامی را یک مرحله مهم در حرکت اعتراضی مردم میدانند. کسی که با صحبت از این که انقلاب کردن سازمان میخواهد، تشکل میخواهد و هدایت بسیار آگاهانه میخواهد ، از شرکت در مبارزه جاری خودداری میکند و به جای سازماندهی و هدایت مردم به حرفهای کلی در باره تشکل و سازمادهی اکتفا میکند ، دارد دست به فریبکاری آشکار میزند.

هدایت آگاهانه و قدم و قدم باید در همین مبارزه و جنگ جاری صورت گیرد و نه با خواندن اوراد در باره " فرماندهی خوب و تحکیم موقعیت و عوض کردن تناسب قوا و.....
ابعاد مبارزات توده ای همیشه آنقدر گسترده است که با اوراد لیبرالی هدایت آگاهانه و قدم به قدم و فرماندهی خوب و... هیچ خوانائی ندارد. این اوراد لیبرالی برای تسکین قلوب لیبرالهایی که در شرائط معمولی به آوانتوریسم دست میزنند خوب است اما بدرد رهبری و هدایت مبارزه مردم نمیخورد.
در این مورد مجبورم به یک نقل قول نسبتا طولانی از لنین اشاره کنم که خطاب به چنین لیبرالهایی نوشته شده است.

" پلاتفرم انحلال طلبان راجع به کوشش برای قیام میگوید: در پادگانها خشونت، تحقیر و گرسنگی سربازان را به انفجارهایی از اعتراض مایوسانه که بوسیله گلوله و طناب سرکوب میشوند، میکشاند" و غیره ...
این یک ارزیابی لیبرالی است. به نظر ما سوسیال دموکراتهای انقلابی در حقیقت کوششهایی برای قیام بیانگر آغاز قیام توده ها است، اگر چه آغازی ناموفق، بی موقع و نادرست باشد. اما ما میدانیم که همانطور که کارگران روسیه توانستند اعتصاب پیروزمند اکتبر ١٩٠٥ را به پیش ببرند به این دلیل که آنها تجربه سلسله اعتصابات سیاسی ناکام و مواقعی حتی خصوصا " شکست خورده سالهای ١٩٠١ تا ١٩٠٤ را پشت سر داشتند. به همان ترتیب توده ها قادر نیستند که یک قیام پیروزمند را به پیش ببرند، مگر اینکه آنها تجربه قیام های ناکام را داشته باشند. ما میگوئیم کارگران و دهقانان که بیش از همه توسط سربازخانه ها سرکوب شده اند شروع کرده اند که به شورش برخیزند، بنابر این نتیجه ساده و روشن عبارت است از اینکه : بایستی به آنها توضیح داد که چگونه و به چه علت آنها باید یک قیام موفق را تدارک ببینند..
لیبرالها نظر دیگری دارند، آنها میگویند که سربازان به " انفجارهایی از اعتراض مایوسانه سوق داده میشوند، برای یک لیبرال سرباز شورشی نه انجام دهنده انقلاب و نه پیشرو توده هی به پا خواسته در قیام است، بلکه قربانی خباثت حکومتی (" سوق یافته به نابودی" ) است که برای نمایش این خباثت به کار میاید.
لیبرالها میگویند ببینید چقدر حکومت ما بد است: او سربازان را به یاس سوق میدهد، بعد آنها را سرکوب میکند...سوسیال دموکراتها میگویند: ببینید که به چه عمق و درجه ای انرژی انقلابی در میان توده ها در حال نضج گرفتن است، حتی سربازان و ملوانان که بوسیله تعلیمات سربازخانه ای منکوب میشوندشروع به قیام کرده اند، و با قیام ناموفق آنها میاموزند که چگونه باید بطرز موفقیت آمیزی قیام کرد.
فرد عامی با این حقیقت بدون شبهه، مقدس و توخالی که غیر ممکن است از پیش اظهار داشت که انقلابی بوقوع خواهد پیوست یا نه، خود را راضی میکند. یک مارکسیست با آن مطالب راضی نمیشود، او میگوید: تبلیغات ما و تبلیغات تمام سوسیال دموکراتهای کارگری یکی از عواملی است که تعیین خواهد کرد انقلابی صورت خواهد گرفت یا نه. ( لنین، پلاتفرم رفرمیستها و پلاتفرم سوسیال دموکراتها)"

پس برای یک اعتصاب پیروزمند و یک قیام پیروزمند باید اعتصابات و قیامهایی ناکام و شکست خورده را تجربه کرد، نه اینکه با صحبت از فرماندهی خوب و قدم به قدم، مردم را از اعتصاب و قیام بازداشت. کمونیستها همانطور که لنین نوشته است باید به مردم بیاموزند که چگونه یک اعتصاب و قیام پیروزمند انجام دهند و نه اینکه آنها را از اعتصاب و قیام بازدارند. کمونیستها در صورت نفوذ رهبری کننده ممکن است زمان اعتصاب و قیام را برای تغییر توازن قوا عوض کنند تا به پیروزی دست یابند. اما فراخوان علی العموم به مردم در باره اینکه زمانی به جنگ دشمن بروند که پیروزند، فراخوانی برای مبارزه نکردن است. کسی که به تظاهرکنندگان ١٨ تیر در سال ٧٨ و مردمی که دو هفته اخیر به جنگ رزیم رفته اند نصیحت میکند که زمان تظاهرات و شعار مرگ بر خامنه ای نیست، در واقع جای شعارهای لیبرالی خود را خالی میبیند.

پرچم دروغین "تشکل یابی"

صحبت از تشکل یابی بدین شکل که توسط رهبری حزب حکمتیست طرح شده است یک روش معمول لیبرالی برای دور کردن مردم از مبارزه است. توده های وسیع مردم با تشکل وارد مبارزه نمیشوند، بلکه احزاب و تشکلات موجود باید خود را آنقدر مطرح کرده باشند و آنقدر عناصر پیشرو طبقه را با خود کرده باشند، که توده طبقه زمان تحرک و جوشش و قیام که هیچ حزبی نمیتواند حدس بزند بر سر چه چیزی این تحرک آغاز میشود و یخ میشکند این احزاب و تشکلات و رهبران را مورد انتخاب قرار دهندد. لنین در این مورد همیشه از این حرف پلخانوف نقل قول میکرد که ما باید چهار دست و پا خود را نعل کنیم تا زمان آمدن جنبش توده ای که کسی نمیتواند حدس بزند بر سر چه چیزی شروع میشود، آماده استفاده از همه حالتها برای کسب رهبری جنبش باشیم. منصور حکمت در بحث حزب و قدرت سیاسی مسئله انتخاب سیاسی احزاب را در مقابل بحث " تشکل یابی" طرح کرده است.
در مقابل این تاکتیک لنینی مبنی بر انتخاب احزاب توسط توده ها و رهبری سیاسی توده ها، سیاست لیبرالی وظایف روزهای معمولی یعنی تشکل یابی را در مقابل ما میگذارد. صحبت از اینکه توده های وسیع مردم باید قدم به قدم متشکل شوند و فرماندهی شوند و فرماندهی هم آنها را فقط زمانی به میدان ببرد که پیروزی تضمین باشد، فقط و فقط بدرد آموزش لیبرالهایی میخورد که بدنبال مبارزه شسته رفته در جزایری دوردست، میان نیروهای خیالی هستند، نه رهبری مبارزه توده ای وسیع. رهبری مبارزه توده ای میلیونی به کسانی احتیاج دارد که به جای تشکل یابی گام به گام و فرماندهی مدبرانه، تشکل خود را برای انتخاب در دسترس مردم قرار داده باشند و سیاستی را در پیش کرفته باشند که رهبری سیاسی مردم را از آن خود کند. توده های میلیونی به میدان آمده نه تشکل بلکه رهبری سیاسی میخواهند. حزبی که توانسته باشد حداقل بخشی از رهبران پیشرو کارگری و مردم را در خود جای داده باشد میتواند این رهبری را تامین کند و یا اگر وظیفه جلب پیشاهنگ طبقه توسط حزب کمونیستی انجام نشده باشد، تلاش برای انجام سریع آن در زمان حاضر، همراه با رفتن به سوی رهبری سیاسی توده ها چاره کار است. و نه قرار دادن سیاست لیبرالی تشکل یابی و فرماندهی گام به گام توده ها برای یک نبرد پیروزمند. اگر صحبت از تشکل یابی توده هاست، باید تشکلی مورد نظر باشد که بتواند مبارزه امروز مردم را در سطح توده ای به جلو ببرد و قوی سازد و نه تشکل یابی علی العموم. فومول امروز نه تشکل یابی علی العموم و فرماندهی برای قدم به قدم به جلو رفتن، بلکه تامین رهبری سیاسی بر مبارزه مردم و پیشبرد مبارزه جاری، کنار زدن شعارها و توهمات ارتجاعی در میان مردم و تبلیغ مطالبات و شعارهای روشن و جا انداختن آنها. سیاست لیبرالی اما خواهان این است که این وضع خاتمه پیدا کند، مردم به خانه هایشان برگردند، تا او قدم به قدم مردم را متشکل کند و آنوقت مردم میتوانند بیایند بیرون و زیر فرماندهی عالی آنها قدم به قدم جلو بروند.

برای اطلاع خوانندگان باید بگویم من قبلا دیدگاههای آوانتوریستی در درون و بیرون حزب حکمتیست را ( دیدگاه رهبری حزب حکمتیست شامل آن است) که از تظاهراتهای کوچک و کم نیرو توقع و انتظارات بزرگ داشته اند و فکر میکرده اند که هر تظاهراتی باید با درگیری با رژیم و سردادن شعارهای مانند مرگ بر جمهوری اسلامی ختم شود مورد نقد قرار داده ام. کورش مدرسی که برای یک تظاهرات دانشجوئی نسخه مطالبه نابودی نیروهای سرکوبگر را میپیچید، حالا در این درگیری بزرگ میگوید مردم نباید شعار مرگ بر جمهوری اسلامی سر دهند. شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و یا مطالبه و شعار " نیروهای سرکوبگر باید نابود شوند، نمیتواند شعار یک تظاهرات و اعتصبات محدود و آرام باشد. اما تظاهراتهای از نوع اعتراضات اخیر و یا حتی اعتراضات بسیار محدودتر مانند تظاهرات در فلکه صادقیه تهران در سال گذشته که بر سر نجات یک دختر جوان از دست نیروهای رژیم درگرفت و به سرعت به شعار " جمهوری اسلامی نمیخواهیم ، نمیخواهیم و مرگ بر جمهوری اسلامی کشیده شد، بسیار هم به جا و ضروری است و نشانه خواست و عزم مردم برای سرنگونی است.
رهنمود اینکه مردم نباید ، شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و " مرگ بر خامنه ای سر دهند. آنهم مردمی که در سطح میلیونی و صدها هزار نفره به میدان آمده اند و دارند با چوب و سنگ در مقابل بسیج و نیروهای سرکوبگر مقاومت و حتی تعرض میکنند، فقط حاکی از امر و تمایل دیدگاه لیبرالی و محافظه کاری است که تحلیل و تئوری خود را با مبارزه جاری مردم در تناقض میبیند. نیت طرف هر چه باشد این حرف و تبلیغات در آغوش موسوی و کروبی و و خامنه ای ...جای میگیرد. آنها برای اینکه مبارزه مردم این جهت را پیدا نکند، هزار دوز و کلک و میلیونها دلار خرج میکنند. متاسفانه رهبری حزب حکمتیست با بی سیاستی و با تئوریهای لیبرالی اش به این هدف یاری میدهد.
سیاست حزب حکمتیست در رابطه با اعتراضات جاری در ایران یک کلاهبرداری لیبرالی زیر پوشش " صف مستقل کارگر" و توازن قواست.
جمهوری اسلامی در بن بست سیاسی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و در محاصره اعتراضات مردم قرار دارد. رویدادهای چند هفته گذشته یک حلقه مهم در تضعیف و در کل نابودی جمهوری اسلامی بوده است. در رویدادهای هفته گذشته مبارزه مردم نیرومندتر شده و رژیم بیشتر تضعیف گشته است. سرکوبگریهای کنونی مانند سرکوبگری و وحشت پس از ١٨ تیر سال ٧٨ قابل دوام نیست. ( و ١٨ تیر نشان داد که این سرکوبگری بسیار کم دوام است)
احزابی که این وضعیت سیاسی را درک نکنند و روندهایی که بنیادهای جمهوری اسلامی را به لرزه در آورده و میرود که آن را دگرگون کند را فقط جدال جناحها میبینند، در جایگاه جدال جناحها و حفظ وضع موجود جای میگیرند. سیاست حزب حکمتیست این حزب را در کنار جریانات لیبرالی ملی اسلامی جای میدهد.





یک نوشته در نقد دیدگاه حزب حکمتیست آنگاه که رهبری حزب از تظاهرات کوچک دانشجوئی مطالبه نابودی دستگاه نظامی رژیم را میکرد.، است. این سیاست ٤ سال پیش در کمال ناباوری من توسط لیدر وقت حزب کورش مدرسی ارائه شده بود
هر چند این نوشته و مقدمه آن به وقایع امروز مربوط نیست اما خواننده میتواند ببیند که چگونه پوپولیسم و آوانتوریسم حزب حکمتیست با گارد آزادیش و با این تاکتیکهای عجیب و غریب و بی ربط به مبارزه، امروز به سیاست لیبرالی روی آورده است.

مقدمه ای بر نوشته
نوشته زیر را زمان انتخابات در ایران در نقد یک شعار اعلام شده در یک تظاهرات دانشجوئی در ایران، برای نشریه جوانان حکمتیست نوشته بودم. در آن زمان چون حزب ما این شعارهای اعلام شده و این متد کار و اعتراض را تایید میکرد، نقد من با سیاست و پراتیک جاری حزب در تناقض قرار میگرفت و نمیبایست این نوشته انتشار بیرونی مییافت. اما پس از انتخابات و امروز این نقد دیگر به سیاست جاری حزب برخورد نمیکند و به عنوان یک نقد سیاسی و سبک کاری کلی عرضه میشود .

به نظر من خواندن نقد سبک کار و دیدگاهی که در آن تظاهرات بروز کرد همچنان برای فعالین و دست اندرکاران فعالیت دانشجوئی و دیگر حرکتهای اعتراضی خالی از فایده نیست. ما در سال گذشته حرکت عظیم مردم کردستان را داشتیم که شیوه دخالت نهادهای توده ای علنی و احزاب سیاسی دخیل در آن بسیار آموزنده بود. از جمله اینکه مطالبات طرح شده در آن حرکت به دلخواه و ذهنیت این و یا آن جریان سیاسی و بدون در نظر گرفتن توازن قوا و شرائط سیاسی نبوده است. بلکه کاملا منطبق بر بسیج هر چه وسیع تر مردم و به میدان آوردن آنها استوار بود.

شعار انحلال همه نهادهای سرکوبگر در تظاهراتهای دانشجویی یک شعار چپ روانه است

بنا به برخی گزارشات دانشجویان در برخی از تجمعهای اعتراضی اخیر خود بر علیه انتخابات خواهان اجرای مطالبه انحلال نیروهای سرکوبگر شدند. این دانشجویان در این تجمع های خود اعلام كرده اند:

" ماخواهان

١- اعلام آزادی سیاسی بی قید وشرط برای همه گروه های سیاسی هستیم

٢- انحلال همه نهادهای سركوبگر را خواهانیم

در غیر اینصورت انتخابات رژیم تحریم اعلام میشود



به نظر من این شعار بیموقع و چپ روانه است و بعید میدانم در سطح قابل ملاحظه ای در میان دانشجویان طرح شده باشد و به صورت یک مطالبه در آمده باشد. اگر خواستی را دانشجویان نمیتوانند در تجمع عمومی شان روی کاغذ بنویسند و خواهان اجرای آن شوند، دیگر مطالبه کنونی دانشجویان نیست. مطالبه برحق و خوبی است، مطالبه بسیار مهم مردم ایران است، اما مطالبه دانشجویان در دانشگاهها در شرائط کنونی نیست. از نظر من توازن قوای کنونی اساسا اجازه طرح چنین خواستی را آنهم در یک تظاهرات محدود در دانشگاه نمیدهد. این شعار مثل این است که در یک اعتصاب کارگری برای افزایش دستمزد و یا حق تشکل و یا در تظاهرات دانشجوئی برای برقراری ازادی سیاسی، مطالبه محاکمه خامنه ای و خاتمی و رفسنجانی طرح شود. طرح چنین مطالباتی در یک آکسیون و تظاهرات در حال حاضر ضرر بزرگی به حرکت جاری میزند. مطالبه انحلال نیروهای سرکوبگر و محاکمه سران رژیم در سطح توده ای در زمان قیام و یا در تظاهراتهای میلیونی مردم، وقتی که دیگر مردم برای انداختن رژیم به خیابان آمده اند طرح میشود و یا باید طرح شود. طرح چنین شعارهایی در یک اعتصاب کارگری و یا تظاهرات دانشجویی دوستی خاله خرسه با آن حرکت و اعتراض میباشد.

علارغم پخش این خبر در سطح محدود، بعید میدانم این شعار در تجمع دانشجویی به تصویب رسیده باشد. ممکن است

دانشجویانی دوست دارند این شعار مطرح شود و شاید در جمع کوچکی از انها طرح شده باشد، اما این مطالبه دانشجویان در حرکت اخیر نیست. راستش اگر هم دانشجویان در یک تجمع این شعار را طرح کرده باشند دانشجویان کمونیست مسئول که به فکر سرنوشت حرکت جاری مبارزه دانشجویان هستند باید به آنها هشدار دهند و بگویند که از مطالبات چپ روانه که در قدرت و توان مبارزه کنونی و جاری دانشجویان نیست پرهیز کنند.



چنین مطالبات چپ روانه ای از توده ای شدن حرکت دانشجویان نیز جلوگیری میکند. چون دانشجویان در سطح وسیع در توان خود طرح چنین خواستی را نمیبینند و پای چنین مطالبه ای نمیایند. دیگر اینکه طرح چنین خواستی سوت نبرد آخر با رژیم است. حتی اگر چنین خواستی در سطح محدود و در یک تجمع کوچک طرح شود با سرکوب شدید مواجه میشود. برای همین بعید میدانم این مطالبه در سطحی طرح شده باشد که دیگران و از جمله مسئولین دانشگاه و حراست و رژیم شنیده باشند. این باید بیشتر مطالبه یک محفل از دانشجویان کمونیست باشد. که ارزوی خود را جای واقعیت قرار دادند. اما جوانان دانشجوی کمونیست نباید ارزوی خود را جای واقعیت قرار دهند. آنها باید در طرح مطالبات، شرائط مشخص و توازن قوا را در نظر داشته باشند و نه فقط ارزو و آرمان خود را. شعار انحلال نیروهای سرکوبگر مطالبه یک محفل دانشجویی است، نه مطالبه حرکت کنونی دانشجویان. به این رفقا باید گفت طرح این مطالبه بیموقع نه تنها حرکت دانشجویان را به جلو سوق نمیدهد، بلکه اگر هم واقعا بتوان طرحش کرد و دانشجویان جرات کنند در اجتماع عمومی امروشان آن را طرح کنند بشدت سرکوب میشوند. شعار روزهای سرنگونی را نمیتوان در یک تظاهرات معمولی دانشجویی طرح کرد. شعارهای روزهای 18 تیر سال 78 را نمیتوان و نباید در هر آکسیون صنفی وسیاسی دانشجویی طرح کرد. شاید یک هفته و یا یکماه دیگر تظاهراتهای دانشجویی آنقدر پیشرفت کند، مردم آنقدر در سطح وسیع به میدان بیایند، که بتوان این مطالبه را طرح کرد و مردم فریاد بزنند سپاه و ارتش باید منحل شوند. اما الان در تظاهراتهای محدود دانشجویی این یک اشتباه مهلک است.

محافل کمونیست و چپ در حرکتهای کنونی دانشجویان باید خواهان اعتراض به انتخابات در رژیم جمهوری اسلامی شوند. میتوانند بگویند ما خواهان جامعه ای هستیم که در آن انتخابات کاملا آزاد برقرار شود. حکومت سکولار و آزاد میخواهیم و.....

این مطالبات هنوز اعلام جنگ با رژیم نیست. اما اگر به طور مشخص گفته شود که نیروهای سرکوبگر باید منحل شوند و یا سران رژیم محاکمه شوند، این یک اعلام جنگ و سوت نبرد آخر است. که خیلی زودرس و چپ روانه است. حقیقتش من نمیدانم چرا در یک تطاهرات در زیر سرنیزه در ایران باید گفت ما خواهان انحلال نیروهای سرکوبگر هستیم وگرنه انتخابات را تحریم میکنیم. خوب میتوانند با همان خواست اعلام آزادی سیاسی بی قید و شرط برای همه گروههای سیاسی، اعلام کنند که نفس انتخابات زیر سوال است و باید به آن اعتراض کرد.

یک نقطه بسیار غلط دیگر در روش طرح مطالبه وجود دارد که حاشیه ای تر است. اما خود این اشکال نشان میدهد این مطالبه چقدر پا در هوا طرح شده است. اعلام میشود اگر انحلال نیروهای سرکوبگر انجام نگیرد ما در انتخابات شرکت نمیکنیم و آن را تحریم میکنیم. انحلال نیروهای سرکوبگر بسیار فراتر و پایه ای تر از تحریم انتخابات و اعتراض بر علیه انتخابات است. انحلال نیروهای سرکوبگر یعنی سرنگونی انقلابی و رادیکال رژیم جمهوری اسلامی. چگونه میتوان گفت که اگر رژیم را سرنگون نکنید ما انتخابات را تحریم میکنیم!!! اگر رزیم را سرنگون کنند و یا مردم سرنگون کنند که دیگر حرف از انتخابات نمیتواند وجود داشته باشد. این هم یک وارونگی عجیب در روش طرح خواسته ها میباشد. وقتی انسان نخواهد به طور اجتماعی چیزی را تغییر دهد و عمل کند و فقط از ارزو و خواست خود حرکت کند به این وارونگی ها هم دچار میشود. در واقع طرح مطالبه به این صورت یک راست روی است در پوشش چپ. طرح مطالبه به این صورت که انحلال نیروهای سرکوبگر را به انتخابات گره میزند، یک راست روی است. بری اینکه این توهم را ایجاد میکند که با انتخابات در جمهوری اسلامی میتوان نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی را منحل کرد. فقط باید جمهوری اسلامی نیروهای سرکوبگر را منحل کند تا دانشجویان در انتخابات پیش رو شرکت کنند.

انحلال نیروهای سرکوبگر اساسا نمیتواند به صورت یک مطالبه در شرائط جمهوری اسلامی طرح شود. این مطالبه ای است که مردم باید در نبرد آخر با جمهوری اسلامی آن را به اجرا بگذارند.

مطالبه کنونی در حرکتهای دانشجویی تا آنجا که به نیروهای سرکوبگر برمیگردد، باید ممنوعیت ورود نیروهای نظامی و انتظامی به دانشگاه و انحلال حراست دانشگاه باشد. آوردن کلمه نیروهای سرکوبگر در این مطالبه نابخردی است. نباید گفت ما خواهان ممنوعیت ورورد نیروهای سرکوبگر هستیم. اگر میخواهیم تمامی دانشجویان را و یا حداقل جمع کثیری از آنها را پشت سر دانشجویان چپ و کمونیست بسیج شوند، باید بگوییم ممنوعیت ورود نیروهای نظامی و انتظامی به دانشگاه. نه ممنوعیت ورود نیروهای سرکوبگر به دانشگاه. طرح مطالبه به شکل اولی اصولی و قابل دست یافتن است. برای همین برای آن میتوان نیرو سازمان داد. اما طرح مطالبه به شکل دوم فقط زمینه سرکوب سریع را فراهم میسازد و کسی هم پشت آن بسیج نمیشود.

جدا از اینها فکر میکنیم دانشجویان کمونیست باید با هشیاری بیشتری به حرکتهای دانشجویی برخورد کنند. حرکتهای دانشجویی مانند حرکتهای جنبش کارگران نیست. یک نقطه مثبت حرکت دانشجویی این است که این حرکتها از ابتدا بار سیاسی قویی دارد و اساسا سیاسی هستند. اما حرکتهای دانشجویی همیشه این خاصیت را دارند که به انارشیسم و حرکت های چپ روانه کشیده شوند. به خصوص اینکه این پتانسیل در میان جوانان کمونیست قوی است. سربرآوردن چنین تمایلاتی مانع توده ای شدن محافل و جریانات کمونیست و چپ است. اگر محافل چپ و کمونیست سعی کنند آرزوی خود را جای واقعیت بگیرند، سعی کنند شعار و مطالبه خود را بدون در نظر گرفتن قدرت و توان حرکت جاری، مطرح و دنبال کنند، خود را در میان دانشجویان ایزوله میکنند و یا اگر قویی شوند و در سطح رهبری جنبش دانشجویی قرار گیرند، آن را به شکست میکشانند و یا عقب نشینی و شکست جدی را به آن تحمیل میکنند.

دانشجویان کمونیست و چپ باید برای رهبری جنبش توده ای دانشجویان پا پیش بگذارند. یکی از انحرافاتی که میتواند مانع جدی این کار باشد، عدم وجود سنت کار توده ای و تمایل به آنارشیسم و چپ روی که رواج آن در شرائط اختناق در میان دانشجویان رادیکال عادی است. باید از سربرآوردن چنین انحرافاتی در حرکت دانشجوئی جلوگیری کرد.


پاسخ به بحث برخی از رفقای رهبری

یادداشت بالای من در آن زمان در رهبری حزب موجب برانگیختن بحثی شده بود که تقریبا همه رفقای رهبری که در بحث شرکت کرده بودند مخالف بحث من بودند. پاسخ من به برخی از رفقا را در زیر برای روشن شدن بیشتر بحث میاورم.

یکی از اشتباهات برخی از رفقا این است که جای مطالبه و شعار را اشتباه میگیرند. شعار مرگ بر بسیجی و مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور و.... زمانی که تظاهراتهای دانشجویی و مردمی با نیروهای سرکوبگر درگیر میشوند مطرح میشود. این مطالبه نیست. این شعار مردم سرنگونی خواه است. این مطالبه و خواست عمیق و پایه ای آنهاست که روی کاغذ نوشته نمیشود و به عنوان مطالبه برای شرکت کردن و یا نکردن در انتخابات عرضه نمیشود. شعار مرگ بر جمهوری اسلامی نمیتواند مطالبه اعتراضات جاری باشد. این مطالبه یک قیام و یا یک تظاهرات میلیونی است. در تظاهراتهای دانشجویی که که همین الان در جریان است مطالبه اخراج نیروهای نظامی و انتظامی در دانشگاه به جلو رانده شده است. اما مسلما دانشجویان و مردم در هنگام اعتراض و تظاهرات دیگر نه فقط بر مطالبه عنوان شده پای میکوبند، بلکه شعارهایی سر میدهند که آرزوهای پایه ای تر آنها را عنوان میکند. اشتباه گرفتن این دو یعنی مطالبه و شعار یک خطای فاحش است. اگر ما امروز در حرکت دانشجویی که در جریان دارد به جای مطالبه اخراج نیروهای انتظامی و نظامی از دانشگاه، مطالبه انحلال آنها را طرح کنیم، به یک اشتباه چپ روانه ای دست زدیم که راه به جایی نمیبرد. این یک تاکتیک سیاسی حال حاضر نیست. این تبلیغ و ترویج یک خواست و مطالبه است و نه تاکتیک سیاسی که بتواند حرکت جاری دانشجویان را به جایی هدایت کند. به نظر من حرکت دانشجویان در حال حاضر قادر به برداشتن مطالبه انحلال نیروهای سرکوبگر نیست. توان طرح آن را ندارد. میتوان این مطالبه را تبلیغ کرد، راجع به آن نوشت، شعارهای مختلف برای بیان این خواست تهیه کرد و در تظاهراتها، زمانی که مردم با نیروهای سرکوبگر وارد درگیری میشوند و یا زمانی که شوق و شور جمعی به مردم قدرت و قوت قلب میبخشد طرحش کرد. برخی از این شعارها مانند مرگ بر بسیجی امروز در هر تظاهرات توده ای طرح میشوند. مرگ بر بسیجی یکی از شعارهای مردم برای انحلال نیروهای سرکوبگر است. اما هیچ اعتراضی در حال حاضر نمیتواند نابودی بسیج را به عنوان مطالبه برای حرکت جاری اش طرح کند. این به قدرت و توان دیگری در حرکت اعتراضی مردم احتیاج دارد که هنوز وجود ندارد. حرکت اعتراضی جاری نمیتواند مطالبه سرنگونی را در یک تک حرکت طرح کند.

میان یک شعار و یک مطالبه که در یک تظاهرات به صورت خواست و مطالبه آن تظاهرات بیان شود تفاوت است. شعار میتواند در اثر عمومیت حالت مطالبه را پیدا کند. شعار مرگ بر خامنه ای و رفسنجانی در تظاهراتهایی مانند 18 تیر فریاد زده میشود اما دانشجویان این مطالبه را در یک تک حرکت دانشجویی بر روی کاغذ به عنوان مطالبه شان اعلام نمیکنند.

محمد فتاحی مطالبه انحلال نیروهای سرکوبگر را با شعار جدایی دین از دولت یکی گرفته است و گفته است که اگر میشود آن را گفت، این را هم میشود. من هنوز هیچ حرکت اعتراضی جاری( البته به جز حرکتهایی مانند 18 تیر و 16 اذر) را سراغ ندارم که مطالبه جدایی دین از دولت را به شکل مطالبه طرح کرده باشد. دانشجویان و یا این و آن شخصیت در این و یا آن نوشته آن راطرح کردند اما به صورت مطالبه مثلا فلان حرکت دانشجویی طرح نشده است. من معتقدم میشود این کار را کرد. میتوان جدایی دین از دولت را در شرائط کنونی به قطعنامه و مطالبات فلان اعتراض دانشجویی تبدیل کرد. این هم سرنگونی رژیم را در خود دارد. اما فرق است میان این مطالبه و مطالبه انحلال نیروهای سرکوبگر. میتوان گفت من خواهان پوشش ازاد هستم، ازادی بیان هستم، جدایی دین از دولت هستم و.....

هیچکدام از این شعارها و مطالبات نابودی جمهوری اسلامی را به فوریت در خود ندارد. انحلال نیروهای سرکوبگر به عنوان مطالبه این خاصیت را دارد که انحلال جمهوری اسلامی را به فوریت طلب میکند. این سوت آخر نبرد است.

من در همین نوشته زیرین نوشتم که

" شاید یک هفته و یا یکماه دیگر تظاهراتهای دانشجویی آنقدر پیشرفت کند، مردم آنقدر در سطح وسیع به میدان بیایند، که بتوان این مطالبه را طرح کرد و مردم فریاد بزنند سپاه و ارتش باید منحل شوند. اما الان در تظاهراتهای محدود دانشجویی این یک اشتباه مهلک است. "

شعارها و مطالبات حرکتهای اعتراضی جاری به درجه قدرت و توان انها وابسته است. در اتخاذ تاکتیک نه فقط خواست و مطالبه حزب که توان حرکت اعتراضی جاری هم تعیین کننده است.

در تلویزیون خودمان دیدم رفقا از این صحبت میکنند که دانشجویان خواهان انحلال نیروهای سرکوبگر شدند. به نظر من برای تبلیغات بر سر انحلال نیروهای سرکوبگر رجوع به یک مطالبه گمنام در یک گوشه دانشگاه که در جایی دیگر مطرح نشده است، درست نیست. مردم در بسیاری از تظاهراتهای خود انحلال نیروهای سرکوبگر را فریاد میزنند. به نظر من این خواست در شرائط کنونی خود را در شعار مرگ بر بسیجی و بسیجی برو گم شو، توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد و.... بیان میکند. باید در مورد این شعارها بیشتر نوشت و حرف زد. باید این شعار را به انحلال نیروهای سرکوبگر ربط داد و یا ربط آن را بیان کرد. خودم حتما اینکار را میکنم. اما فکر میکنم شعار انحلال نیروهای سرکوبگر به آن شکل روشن و شفاف که در گزارش سازمان جوانان ما آمده است در جایی دیگر طرح نشده است و همه گیر نیست. و وقتی ما میگوییم دانشجویان خواهان این خواست شدند به نظر مردم غریبه و نادرست میاید. برای همین باید بگوییم مردم باید خواهان این شوند و با تفصیل و توضیح در باره شعار مرگ بر بسیجی که یک شعار فراگیر است، انحلال نیروهای سرکوبگر را به طور روشن و واضح توضیح دهیم.

مرگ بر بسیجی خواست مردم مبنی بر انحلال نیروهای سرکوبگر را به شکل خوبی در شرائط کنونی بیان میکند. نمیتوان با نوشتن یک مطالبه در گوشه یک دانشگاه آن را به عنوان مطالبه عمومی، بیان شده و توده ای مردم اعلام کرد. ما باید مطالبه انحلال نیروهای سرکوبگر را به خواست عمومی مردم تبدیل کنیم. این مطالبه هیچ تک حرکت دانشجویی نخواهد شد. اما میتوانیم شعارهایی مانند مرگ بر بسیجی را در حرکتهای قویتر مردم با شعار مرگ بر سپاه و ....تکمیل کنیم. خواست انحلال نیروهای سرکوبگر به این شکل در شعارهای مردم بیان میشود و نه به آن شکل شسته و رفته آن که در منشور ما آمده است و یا در یک تظاهرات دانشجویی بر سر انتخابات و به شکل بیان مطالبه. این مطالبه به آن شکلی که در گزارش سازمان جوانان حکمتیست آمده است، نه قابلیت بیان شدن در یک تظاهرات دانشجویی را دارد و نه قابلیت توده ای شدن.

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net