لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۴/۱۹

الکساندر سولژینتسن / یک روز از روزهای ایوان دنیس ایویچ

یورگن گریدر - مترجم: اسحاق نجم الدین
نوشته یک روز از روزهای ایوان دنیس ایویچ داستان روزهای سختی است که در زندان های شوروی گذشته است، هر چند که چشم انداز روشن تغییر و دگرگونی بنیاد این داستان را می سازد.

الکساندر سولژینتسن نویسنده روسی، سرباز دوران جنگ جهانی دوم که اما در سال ۱۹۴۵ میلادی بر اثر نامه ای انتقادی به استالین بازداشت و روانه اسارت گاه شد. در آغاز سال های ۱۹۵۶ م. از او ادعای حیثیت شد و در سال ۱۹۶۲ م. رمان کوتاه یک روز از روزهای ایوان دنیس ایویچ بچاپ رسانید. بدنبالش او دو رمان شناخته شده با عنوان های کلینک سرطانی ها و اولین مدار (۱۹۶٨م) روانه بازار کتاب کرد.
او در سال ۱۹۷۰ م. برنده جایزه نوبل ادبی شد و در سال ۱۹۷۴ م. از اتحاد شوروی اخراج گشت و تا سال ۱۹۹۴ م. در تبعید بسر برد. او در این سال ها به فعالیت های ادبی اش ادامه داد و مقالات و نوشته های فراوانی در باره تاریخ روسیه و بیوگرافی شخصی اش در کارنامه ادبی اش ثبت شده است.
سی و پنج سال پیش من رمان یک روز از روزهای ایوان دنیس ایویچ اسیر شماره ٨۵٨ در قرارگاه اسرا را خواندم. و زمانی که امروزه دوباره به سراغ این کتاب رفتم بیشتر متوجه می شوم که چرا جامعه های توتالیتر و دیکتاتوری راهی جز تغییر روش ندارند. دیکتاتوری سرنوشت تلخ و ناگواری است که در اثر اختناق تاریخی بر ملتی روا شده است.
ایوان دنیس ایویچ در اثر ضربه های چکش بر آهن از خواب بیدار می شود. او هر روز باید ساعت پنج صبح از خواب برخیزد اما او ترجیح می دهد تا پایان تاریکی روز بخوابد. هوا زیر ٣۶ درجه سرد است و نمای بیرون پنجره کاملأ یخ بسته است و برای این که زنده بماند باید در صف غذا منتظر بایستاد. بعد از این او را در روز دیگری در استپ های سیبری دنبال می کنیم و زمانی که او با لباس های مندرس در هوای برفی، قطار نظامی را سوی اردوگاه کار اجباری سوار می شود.
زندگی ساده و شرایط زیستی مشقت آور و وحشتناک غیر انسانی است. او تکه ای نان در جیبش قایم می کند، قاشقی و ته سیگاری که اگر نگهبانان پیدایش کنند، جریمه اش انتقال به سلول انفرادی است.
کتاب روزی از روزهای ایوان دنیس ایویچ در زمان حکومت خروشچف که اساس اصلاحات نیم بد در شوروی را به جریان انداخت، اجازه نشر یافت و این کتاب تا سال های ۱۹٨۹ م. که به فروپاشی شوروی منجر شد، هم چنان خوانده می شد. آزادی هایی که ادبیات توانست در این سال ها از آن استفاده ببرد، و ما را با جریانی که جامعه را مضحکه خودش کرده بود، آشنا می کند. شاید آن چشم انداز روشنی که در این کتاب از آن سخن بمیان آمده، مربوط به سال های بعد از مرگ استالین در ۵ مارس ۱۹۵٣ م. می باشد. هر چند که سولژنیتسن هشت سال بعد از مرگ استالین از قرار گاه آزاد شد.
آخرین رمان های پر حجم او، "کلینک سرطانی ها" و " اولین مدار" اثرهایی است که در آن همه چیز از نظم و قواعد متغیر پیروی می کند. این گفتگو ها ابزاری در مبارزه علیه دیکتاتوری است که به راه کارهای خارق العاده ای پیوند می یابد. در این رمان ها روایت غم انگیز نیست و خواننده هیچ ردی از رمان کوتاه روزی از روزهای ایوان دنیس ایویچ نمی یابد و به این علت نیست که نویسنده سعی بر سایه قرار دادن شرایط ناهموار و وضعیت غیر انسانی داشته باشد.
بعد از پایان وضعیت وحشتناک و ناخوشایند شوخوف بر اسکله ساحلی در کمال آرامش دراز کشیده است و از این که تغذیه بهتری دارد، بسیار راضی است. دیگر خیلی وقت است که تیغ در غذایش یافت نمی شود و می تواند آزادانه سیگار بکشد. روز بسیار خوب و خوشی به پایان رسید.
اما خواننده در این متن بدنبال طنز سیاه است اما با همه این حال هنوز روشنایی و امید در این متن کم و بیش سوسو می زند. امید به تغییرات و اتکا به اصلاحات مانع خاموشی آن جرقه روشن بخش شده است.
آیا داستان به دنبال آن است تا فضای کاملأ بسته گشوده شود؟ این خواست روسیه شوربخت است که فضای روسیه و اکنون شوروی پهناور با فرهنگ و ملل گوناگون و مسکو نشینان باهوش، زندگی تاریخیشان توسط استالینیست ها ربوده و مسخ شده است. این نسیم ملایم گرمی است که در سراسر جغرافیای پهناور روسیه می وزد و در حال آب کردن انجماد است.
ایوان روشنفکر نیست؛ او دهقان فقیری است که جهان را بر اساس طبیعتش می شناسد. اسرا هم چون گل های آفتاب پرست فشرده در کنار هم دور میزی نشسته اند. زمانی که او پا به دفتر نگهبانی می گذارد، شاهد گفتگوی زنده و خلافی در باره فیلم های سرگی ایسنشتین است که او در باره اش هیچ نمی داند. اما ناگهان یک منتقد فیلم برای آن ها چشم انداز تازه ای می گشاید.
ناخدای سابق که بخاطر فعالیت های ضد شوروی از کار برکنار شده سوی شوخوف که سواد درست و حسابی ندارد و معتقد است که هر شب ماه منفجر می شود و از انفجارش ستاره ها پدید می آید، می رود.
البته سبک تولستوی را می توان در اثرهای سولژینیتسن جست و سایه تولستوی در همه صفحه های رمان حضور دارد.
کاپیتان سابق ارتش سرخ که به روش های خشونت طلبی استالین انتقاد کرده و به زندگی در اردوگاه محکوم شده است، از این وضع ناراحت است، این ناخدا ادیب شناس معروف میخایل باختین را در ذهن زنده می کند. او نیز از طرف دستگاه استالین محکوم شده بود، چون از ستایش استالین در ادبیات سرباز زد.
در اواسط دهه ۷۰ م. قبل از فروپاشی ادبیات دیکتاتور پرور و سانسور ادبی، در ادبیات غرب برای مبارزه با ادبیات حکومتی، آفرینش های بسیاری بوقوع پیوست که بر نوشته های سولژینیتسن تأثیر شگرفی گذاشتند که نمونه این ارزش های ادبی در اردوگاه کار اجباری که او به تصویر کشیده است بر نقش و تأثیر ادبیات زیرزمینی صدق می کند. شماره هایی که بر اسیر ها چسپانده شده و نفرت اسرا از این عدد ها که با هر اعتراضی با سلول های انفرادی مواجه خواهند شد.
ادبیات شهودی و ثبت وقایع بر اساس واقعیت های موجود تاریخی با هدف افشای ویرانگری و کشتار زندانیان توسط فاشیسم و کمونیسم روسی آغاز شد و این سبک گفتگو هایی را در ادبیات تقویت کرد که سولژینیتسن از این ادبیات شهودی کمال استفاده را برد.
ادبیات شهودی هنوز نیز در جوامعی که دیکتاتوری و سانسور رسانه ها حاکم است، از کارآیی برخوردار است و با اتکا به ابزار، سبک و سیاق ادبیات شهودی، می تواند در افشای مصیبت ها و ستم هایی که دیکتاتورها بر مردم و روشنفکران اعمال می کنند، کارساز باشد.

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net