لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۴/۲۴

مظفر محمدي / بازنده تحولات اخير جمهوري اسلامي است


در يك نگاه و ارزيابي اوضاع پس از تحولات اخير در ايران، براي هر ناظر آگاهي و ازجمله براي خود جناح هاي جمهوري اسلامي روشن است كه بازنده جمهوري ا سلامي است. هم تجارب قبلي دوم خرداد و اصلاح طلبي و هم نمونه اخير آ‌ن نشان داد كه اصلاحات در چهارچوب جمهوري اسلامي غيرممكن است و هر تلاشي در اين زمينه و با هر نيتي، توهمي بيش نيست و نفعي عايد مردم نميكند.
در انتخابات دوم خرداد، خاتمي اصلاح طلب برنده شد. ما همانوقت گفتيم كه اصلاحات محكوم به شكست است چرا كه جمهوري اسلامي قابل اصلاح نيست. و اين اتفاق افتاد. در اين انتخابات هم اگر كروبي يا موسوي برنده ميشدند همان حكم به طريق اولي و در شرايط نا مناسب تري صادق بود. در نتيجه، نمايش انتخاباتي اخير برنده ندارد.
احمدي نژاد برنده ظاهري انتخابات، صرفنظر از اينكه با تقلب از صندوق بيرون آمده باشد يا نه، اما خود و دولتش براي طبقه كارگر و توده مردم ايران و در افكار عمومي بين المللي و حتي دولتهاي بورژوايي فاقد مشروعيت و مطلوبيت يك دولت است. اين دولتي به مراتب ضعيف تر، بي آبرو، كارتني و متكي به خامنه اي و سپاه پاسداران و نيروهاي باند سياهي و لباس شخصي است. احمدي نژاد تنها با اتكا به اين نيرو ميتواند مدعي رياست جمهوري دور آينده در ايران باشد و اين موقعيتي بسيار شكنند ه است.
بحران اقتصادي، سياسي و فرهنگي جمهوري اسلامي در نتيجه تحولات اخير بيشتر دهان باز كرده و عميق تر شده است. ناهمگوني موجوديت اين رژيم ونظام با منافع اقتصادي طبقه كارگر و با ازاديهاي سياسي و خلاصي فرهنگي ده ها ميليون جوان دختر و پسر و ... بيش از پيش عيان و مخالفت و اعتراض به اين وضعيت، عريان و رو در رو و راديكال شده و ميشود.
از همان آغاز معلوم بود جناح اصلاحات و موسوي، كه جنبش شان را به اعتراض و نفرت مردم از كليت جمهوري اسلامي سوار و تكيه داده بودند، در نيمه راه آنان را رها خواهند كرد. موسوي براي نگه داشتن نظامش آستين اصلاحات را بالا زده بود نه نابودي نظام. اما توده هاي مردم بيشتر از آن ميخواستند و ميخواهند. آزادي و نفي ديكتاتوري حداقل خواست مردم است. زماني كه نظام جمهوري اسلامي كه موسوي و كروبي و همه اصلاح طلبان خود را جزيي لاينفك از اين نظام ميدانند، مورد هدف تعرض مردم قرار گرفت، آنها حسابشان را از مردم جدا كرده و به راه هاي قا نوني متوسل شدند: "هر كاري فقط در چهارچوب قوانين جمهوري اسلامي مجاز است." و اين نه با شكل اعتراض مردم خوانايي داشت و نه با محتواي خواستهايشان. همانطوريكه نميشود با شعار الله اكبر خواستار حذف ديكتاتوري و جمهوري اسلامي شد، بهمان ترتيب نميتوان با مرگ بر خامنه اي از خامنه اي لغو انتخابات را خواست. نميشود با مرگ بر ديكتاتوري از سپاه پاسداران آزادي خواست. و نميشود با شعار توپ تانك بسيجي ديگر اثر ندارد، از نيروهاي نظامي حمايت خواست...
اگر زماني موسوي براي رسيدن به اهداف خود به توده ميليوني مردم متكي شد و مردم هم براي تضعيف جمهوري اسلامي موسوي را به جلو هل دادند، اما خيلي زود معادله كاملا عوض شد. نه موسوي ديگر به اين مردم معترض و راديكال و خواستار نفي ديكتاتوري و خواهان آزادي ميتواند اتكا كند و نه مردم هم ديگر موسوي را بهانه تداوم اعتراض خود ميدانند. جنبش اصلاح طلبي برا ي بار دوم و شايد براي هميشه شكست خورده است. اين شكست جناحي از جمهوري اسلامي است و به اين معنا شكست خود جمهوري اسلامي و شكست يك راه حل براي نجات جمهوري اسلامي است. حتي اگر موسوي هم از صندوق در مي آ‌مد كماكان مساله همين بود. جمهوري اسلامي با توهم اصلاحات موسوي بسيار شكننده تر از امروز ميبود.
آيا شكست اصلاح طلبان شكست مردم هم هست؟ يا اگر بازنده جمهوري اسلامي است به اين معنا است كه مردم برنده اند!
اين سوالات را با آري يا نه نميتوان جواب داد. در غياب يك آلترناتيو راديكال كارگري و كمونيستي و با تصور و هدف اينكه ميتوان از شكاف جناح هاي بورژوازي حاكم به نفع خود استفاده كرد، توده ميليوني مردم وارد يك كشمكش و جدال شدند. ميليونها نفر در انتخابات شركت كردند و همان اندازه هم به نتيجه آن معترض شدند. اما صرف ديدن ظاهر و سطح مساله، ساده كردن آن و نديدن عمق نفرت مردم و خواست سرنگوني جمهوري اسلامي است.
جنبش اصلاحات و يا به اصطلاح سبز شكست خورده است. اما اين شكست الزاما شكست مردم هم نيست. همانطوري كه شكست جنبش دوم خرداد شكست مردم نبود. بخش سازمانيافته اين جنبش و احزاب و انجمن ها و شخصيتهايش كه با شعار و آرم موسوي و اصلاحات وارد صحنه شد قطعا همراه رهبري خود شكست خورده است. اما توده ميليوني مردم كه در فرصت بدست آمده و به بهانه انتخابات ويا ضد انتخابات به صحنه آمد و شعار آزادي و مرگ بر ديكتاتوري و مرگ برخامنه اي و ... سر داد، بازنده نيست. توده عظيم مردم بدون رهبري و بدون سازمان و خودجوش و با پيروي از اميال و خواستهاي عمومي خود و بدون حتي تعلق سياسي و غيره به ميدان آمد و مهر خود را كه سرنگوني طلبي است،‌ بر مبارزات اين دوره زد.
با وجود اين اين نيروي سرنگوني طلب هم برنده نيست و دليل آن هم ناآمادگي چپي است كه صرفا منتقد وضع كنوني و ناتوان در هدايت و سازماندهي و رهبري مبارزات و اعتراضات رفرم خواهانه و سرنگوني طلبانه مردم است.
در جريان دوم خرداد هم مردم به اصطلاح ميان بد و بدتر انتخاب كردند، بدون اينكه از خواست سرنگوني طلبي خود دست برداشته باشند. ١٨ تير هم از اعتراض به بستن روزنامه اي شروع شد، اما هدف سرنگوني را داشت. جنبش عليه حجاب و براي رهايي فرهنگي مثل خوني در رگهاي ميليونها زن و مرد و جوان دايما در جريان بوده است. شورش سوم اسفند سنندج به حمايت از اوجلان بود، اما اوجلان بهانه بود. پايين آوردن مجسمه بسيجي در مريوان به بهانه روي كار آمدن دولت كردي بود. هيچكدام از اين تعرضات را نميتوان با جريان ارتجاعي هخا، الاحواز يا اذربايجان مقايسه كرد.
در يك كلام مردم جمهوري اسلامي را نميخواهند. اين حكم در شرايط كنوني بيش از پيش صادق است. چرا كه همه زمينه ها و دلايل نفرت از رژيم و نفي آن و خواست سرنگوني و ارزوي رهايي و ازادي و برابري به قوت خود باقي است.
تحركات اخير را نميتوان و نبايد تنها با پرچم سبز و سياه توضيح داد. اكثريت مردم معترض نه سبز بودند و نه سياه. صف مستقلي وجود نداشت، اما خواست سرنگوني و نفي ديكتاتوري وخواست ازادي و حذف حجاب به همان اندازه قوي بود كه اعتراض به تقلب در انتخابات . اين يك جنبش عمومي توده اي بود كه در مقطع معين و به بهانه انتخابات و يا تقلب در انتخابات بوجود آمد. موسوي نماينده كل اين جنبش نيست. بيانيه هاي موسوي و همه ا صلاح طلبان مدام از اين مرزبندي حرف ميزند. مدام مردم را به قانونيت و تجمع در چهار چوب قوانين جمهوري اسلامي دعوت ميكند. بيانيه نهم و آخرين بيانيه موسوي ميگويد: " ماجراي ما هر چقدر تلخ، يك اختلاف خانوادگي است كه اگر خامي كنيم بيگانگان را در آن دخالت ميدهيم به زودي پشيمان خواهيم شد." و بيگانگان از نظر موسوي غير اصلاح طلبان است. غيرخودي ها است. و اكثريت اين نيروي در صحنه غيرخودي بودند.
مرز بين خودي و غير خودي را در يك جنبش عمومي چگونه ميتوان تعيين نمود؟ يك راه ساده و راحت طلبانه اين است كه همه را يك كاسه كني و به جيب كسي بريزي و شانه از زير بار مسووليت نمايندگي كردن نيروي خود خالي كني. و راه ديگر اين است كه بروي درست همانجا كه مردم در ميدان و در صحنه اند نيرويت را نمايندگي كني، رهبري كني و شعار و پرچم درست بدهي و تاكتيك درست پيش پايش بگذاري. اين كار سا ده اي نيست ودر حاليكه حزب و جريان قدرتمند آ‌لترناتيو وجود ندارد، براي نيروهاي پراكنده كار بسيار سخت و پيچيده اي است اما ممكن است و بايد رفت و انجام داد.
كساني هم كه كل نيروي در صحنه را نيروي انقلاب و انقلابي ارزيابي ميكنند نيز در واقع آرزوهاي خود را نمايندگي ميكنند نه يك تحرك واقعي و عيني در صحنه جامعه را. واقعيت اين است كه توده وسيع و ميليوني مردم در اين روزها براي انقلاب به ميدان نيامده بودند. اكثريت مردم معترض آمده بودند به جمهوري اسلامي تعرضي را سازمان دهند و عقب نشيني اي را به ان تحميل كنند. آمده بودند وراي اصلاح طلبي و قهر و آشتي هاي ملي و اسلامي موسوي –كروبي- خامنه اي، سهم خود را بگيرند، مطالبات اقتصادي وسياسي خود را مطرح كنند. ميخواستند گامي در جهت عقب نشاندن ديكتاتوري و عليه فلاكت اقتصادي بردارند. اين تعرضات و تحركات ميتوانست نطفه انقلابي را هم در خود داشته باشد، به شرطي كه حزب و تشكلهاي توده اي كارگري پشتوانه خود را ميداشت. بدون آن انتظار و توقع انقلاب از تعرضات خودجوش و با اهداف و بهانه ها و توانايي هاي محدود خود، بيهوده، ساده لوحي و حتي از پوپوليسم عقب تر است.
خلاصه كنم:
جنبش اصلاحات مهر شكست نهايي را خورده است. احزاب و شخصيتها ونهادهاي وابسته به اين جنبش بازنده اند و كماكان سرنوشتشان سركوب پليسي، انزواي سياسي و قرار گرفتن در حاشيه جامعه و در حاشيه نظام است.
احمدي نژاد و دولتش بيش از پيش بي آبرو، بي اتوريته و فاقد مشروعيت حتي در صفوف خود است. در ابعاد بين المللي هم رژيمي فاقد اعتبار و صلاحيت مطلوب است. رژيمي ضعيف، دست به عصا و با شمشير بسته از رو در مقابل مردم ومتكي به نيروهاي نظامي و پاسدار و لباس شخصي ها است. در اين ماجرا و در يك كلام ما با يك جمهوري اسلامي ضعيف تر و با بحرانهاي اقتصادي وسياسي و فرهنگي تشديد شده تر روبروييم.
طبقه كارگر و زحمتكشان آگاه و ازاديخواه با فرصتي متفاوت تر از قبل از انتخابات اخير مواجهند كه ميتوانند براي طرح مطالبات اقتصادي و سياسي مستقل خود و براي متشكل شدن و متحد شدن و حزبيت يافتن در حزب كمونيستي كارگري خود از آن استفاده كنند.
جمهوري اسلامي كماكان جمهوري بحران ها است و از آن رهايي ندارد. اما كار اين رژيم بحران زده را تنها طبقه كارگر آگاه و متشكل و متحد و داراي حزب سياسي و كمونيستي، ميتواند تمام كند. اكنون كه بار ديگر شكست و ناكامي جناح راست بورژوازي چه در درون جمهوري اسلامي و چه در بيرون آن مسجل شده است، اين فرصت،‌ كمونيست ها، كارگران سوسياليست و آزاديخواهان و برابري طلب ها را به اقدام انقلابي براي متحد كردن و سا زمان دادن كارگران و مردم ... فرا ميخواند. فرصتي كه در آن نقش بديل اين اوضاع و رهبر و سا زمانده يك تعرض نهايي به جمهوري اسلامي را بازي كنند.

مظفر محمدي

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net