لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۲/۲

شباهنگ راد / چرا "چفخا" خارج از کشور را انتخاب نموده است(*)؟

سازمانی‏که سعی می‏نماید تا سنگ بنای فعالیتی خود را در فرار از واقعیت و در عدم پاسخ‏گوئی به نیازمندی‏های عملی جامعه پای ریزد؛ سازمانی‏که کت بسته خود را تسلیم شرایط می‏نماید و در جهت تغییر وضع موجود کوچک‏ترین گامی بر نمی‏دارد، طبعاً صحیح نیست و نمی‏بایست او را به‏عنوان یک سازمان جدی و یا سازمانی‏که قصد تغییر مناسبات حاکم بر جامعه را دارد، به‏حساب آورد. در حقیقت "چفخا" مدت‏ها قبل از آتش بس جنگ فیمابین دو دولت ایران و عراق در چنین وضعیتی قرار گرفته بود و به نیروی در خود و بی وظیفه تبدیل گردید. بی تردید شناخت دقیق این جریان نیازمند آن می‏باشد تا عرصه‏های متفاوتِ فعالیتی‏ای که‏ در مقابل خود قرار داده است را مورد بررسی قرار دهیم؛ امّا همان‏گونه که از تیتر پیداست، فعلاً هدف و قصد بررسی و موشکافی موضع‏گیری‏های سیاسی - تئوریک "چفخا" در قبال حوادت و رخدادهای سیاسی آن دوران نیست، بل مقصود بر آن است تا به این نکته اشاره گردد که آیا تصمیم "ما" به خروج از عراق و قطع فعالیت باقی‏مانده‏ در آن مکان، علیرغم آگاهی و آشنائی به تمامی محدودیت‏ها، حاصل تحلیل و ارزیابی صحیح از اوضاع منطقه بود و یا این‏که در جهت تداوم سیاست عقب‏گرد و بی وظیفه‏گی عملی تعریف گردیده است؟ لازم است تا روشن سازیم که آیا وظیفه‏ی نیروی انقلابی در استفاده از امکان و فرصت‏های موجود و گستردگی آن‏ها معنا می‏یابد و یا در سرکوب و نادیده‏گیری آن‏ها تعریف می‏گردد؟ بدون شک جای دارد و وظیفه حکم می‏کند تا بعد از گذشت دو دهه، جمع‏بند و تصمیمات بر گرفته‏ی خود را ارائه دهیم و روشن سازیم که انگیزه و مکان انتخابی بعد از کردستان و عراق در خدمت به کدام برنامه، نظر و تمایل سیاسی قرار داشت و عملاً به کدامین سو در غلطیدیم؟
بی‏گمان برای پاسخ‏گوئی دقیق به سئوالات فوق و هم‏چنین بدور شدن از تعصبات سیاسی – سازمانی بی‏مناسبت نیست تا خود را در بطن آن شرایطی قرار دهیم که همه‏ی جریانات و بویژه "چفخا" با آن مواجه بوده است. به عبارتی حقیقی اگر کمی مسئولانه‏تر و دقیق‏تر بخواهیم موقعیت کنونی اپوزیسیون ایرانی را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم، باید اشاره نمود که چیزی جز عدم دخالت‏گری و نقش آفرینی آنان‏ در قبال جنبش‏های توده‏ای نمی‏یابیم. از منظری دیگر فقدان سیاست‏ها و تاکتیک‏های متناسب با قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه از جانب سازمان‏های کمونیستی – مبارزاتی باعث گردیده است تا رژیم جمهوری اسلامی گام به‏گام سلطه‏ی خود را برقرار نماید و تمامی نقاط و هم‏چنین روستاها و کوه‏های سر به فلک کشیده‏ی کردستان ایران را به یُمن زور و سلاح، از آن خود سازد.
اگر کردستان ایران زمانی به‏عنوان پایگاه و سنگر انقلاب ایران قلمداد گردیده بود، در مدتی دیگر و بدلیل اهمال کاری‏های اپوزیسیون انقلابی به میدان یکه تازی‏های‏ نیروهای ضد انقلاب مبدل شد و مزدوران رژیم جمهوری اسلامی در حق خلق ستم‏دیده‏ی کرد به آن‏چنان جنایاتی مرتکب گردیده‏اند که قلم و بیان، ناتوان از توضیح واقعی آن‏هاست. جنگِ انقلاب و ضد انقلاب اگر چه در کردستان ایران در ابعادی خونین و به مدت چندین ساله ادامه داشت؛ امّا همواره سمت و سوی آن در جهت منفعت و برقراری سلطه‏ی هر چه بیشتر حاکمیت رقم خورد. نبود سیاست صحیح و انقلابی بر جنبش خلق کرد و عدم باوری عمیق نیروهای کمونیستی سراسری به وظایف تاریخی‏شان را می‏توان بنوبه‏ی خود از زمره دلائل عقب‏گرد و شکست جنبش مسلحانه‏ی خلق کرد توضیح داد؛ بدلیل این‏که آتش جنگ انقلابی بر افروخته در کردستان در خدمت به گسترش و آزاد سازی مناطق نبود؛ به دلیل این‏که جنبش مسلحانه‏ی کردستان به جنبش دفاع از خود تبدیل گردید؛ بدلیل این‏که روستاهای کردستان ایران بنابه باور نیروهای کمونیستی نه به‏عنوان پایگاه‏های اصلی انقلاب که وظایفی هم‏چون برقراری مناسبات سالم و سازنده را بر عهده دارند بل به‏عنوان پناه‏گاه درک گردید. بر مبنای چنین تفکر و نگرش نا صحیح‏ای بود که نیروی مدافع‏ی جنبش خلق کرد، نتوانست، پرچم سازمان دل‏خواه‏ی توده‏ها را بر افرازد و بر وظایف تاریخی خویش جامه‏ی عمل بپوشاند. بی دلیل نبود که رژیم توانست در اولین یورش سازمانیافته، نیروهای کمونیستی را از کردستان ایران پس زند و به کردستان عراق روانه سازد. به عبارتی باید اذعان نمود که نقشه‏های مبارزاتی، کار در میان توده‏ها، پای‏بندی به برنامه‏های کمونیستی در میان محرومان کرد، هیچ‏گونه شباهتی با آرمان‏های کمونیستی نداشت و بیشتر در جهت مصارف درونی و سازمانی بکار می‏آمد. در یک کلام و منصفانه اگر بخواهیم جمع‏بند کوتاهی از آن‏چه را که در کردستان ایران گذاشت ارائه دهیم، نمی‏توانیم چیزی جز بی تأثیری، بی افقی و فقدان عمل‏کرد و آثار کمونیستی از جانب مدعیان برقراری جامعه‏ی کمونیستی بی‏یابیم. حقیقتاً که خلق ستم‏دیده‏ی کرد بر خلاف سازمان مدافع‏ی خود، از خود بیش از اندازه مایه گذاشت و سازمان مدافع‏ی وی، از خود بی وظیفه‏گی و بی مسئولیتی بر جای گذاشت. طبعاً این بحث و موضوع را می‏توان در زمانی دیگر و با فاکتورهای معینی نشان داد و ثابت نمود که تا چه اندازه جریانات سیاسی - با هر قد و قواره‏ای - بر اعتقادات‏شان پای ‏فشردند و عملاً در جهت تحقق آن‏ها گام‏ بر داشتند.
در هر صورت کردستان عراق بعد از تسخیر کامل کردستان ایران توسط رژیم جمهوری اسلامی، به‏میدان فعالیت و تمرکز نیروهای ایرانی تبدیل گردید. اگر در کردستان ایران پیشمرگه و نیروی مسلح فارغ از هر گونه محدودیت‏های نظامی - و آن‏هم با هر درک و نگرشی - پایگاه‏های رژیم جمهوری اسلامی را نشانه می‏گرفتند، در کردستان عراق محدودیت‏های چندی - چه از جانب اتحادیه میهنی کردستان و چه از جانب دولت عراق و بویژه بعد آتش بس جنگ ایران و عراق - در مقابل اپوزیسیون ایرانی قرار گرفت. به عبارتی صحیح‏تر، دوران، دوران عمل اختیاری از جانب سازمان‏های سیاسی موجود در کردستان عراق نبود و همه بدرجات متفاوت فاقد استقلال کامل و امکان در تمامی عرصه‏ها بودند. "چفخا" هم به‏عنوان "سازمان سراسری" و بدلیل تمرکز کامل در خاک عراق و مهمتر از همه‏ی این‏ها بدلیل کمیت نیرو از این قاعده‏ی کلی مستثنی نبود.در حقیقت سازمان مدافع‏ی عمل و سازمان میراث‏دار گذشتگان در سال‏های 64 الی 67 به سازمان سیاسی - تبلیغی تبدیل گردیده بود و همه‏ی هم و غم‏اش در آن‏زمان بر آن بود تا با گسترش ارگان‏های تبلیغی از جمله راه‏اندازی "رادیو" و انتشار "پیام فدائی" بر کاستی‏های عملی خود، چه در صحن جامعه و چه در کردستان غلبه نماید. در دیگر نقاط ایران و در کردستان، رژیم در صدد دست‏اندازی هر چه بیشتر به جان و مال توده‏ها بود و "ما" اُس و اساس سیاست و فعالیت خود را بر کار تبلیغی بنا نهادیم و هر از چند گاهی و بدون باوری عمیق به کار و حضور در صحن جامعه، در برنامه‏های خود از "جهت‏گیری‏ به داخل" و "وصل به پایگاه‏های اجتماعی"سخن به‏میان می‏آوردیم؛ "جهت‏گیری"هایی که فاقد ارزش‏های عملی لازمه و جدی بود. بدون کمترین توهمی باید اعتراف نمود که استدلال، برنامه و منطق "ما" در جهت، وصل به "پایگاه‏های اجتماعی" و دخالت‏گری‏های کمونیستی کانالیزه نگردیده بود بل انگیزه و هدف، در تزئین بخشیدن به برنامه‏های سازمانی تعریف می‏گردید.
به‏هر حال چند سالی بعد از پایه‏ریزی و انجام چنین فعالیتی، جنگ فیمابین دو دولت ایران و عراق پایان می‏پذیرد و هم‏زمان با آن، فضای اپوزیسیون موجود در عراق هم تغییر می‏یابد و "آرامش نسبی" نیروهای موجود در خاک این کشور را در هم می‏ریزد. در بستر چنین فضایی بود که، نیروهای کمونیستی، پایه‏های کار سازمانی و سیاست خود را بر کاهش نیرو و خروج از خاک عراق و تمرکز در اروپا پای می‏ر‏یزنند. مسیر و انتخابی که پیشاپیش قابل پیش‏بینی بود و نمی‏توانست به‏عنوان امری غیر طبیعی و غیر معمول قلمداد گردد. انتخاب نادرست مکان مبارزاتی و به تبع از آن تمرکز بنابجای نیروهای کمونیستی در خاک عراق باعث گردیده است تا انگیزه و انرژی باقی‏مانده‏ی نیروی انقلاب به هرز رود و روز به روز نیروی مسلح را فرسوده و فرسوده‏تر نماید. سازمان "ما" هم که از مدت‏ها قبل عمده "پراتیک" خود را بر فعالیت‏های تبلیغی بنا نهاده بود و هیچ‏گونه چشم‏اندازی در وصل به "پایگاه‏های اجتماعی" و نقش آفرینی بر جنبش‏های اعتراضی نداشت، به سیاق گذشته تابع‏ی وضع موجود گردید و آگاهانه سیاست تمرکز در اروپا را انتخاب نمود. روشن بود که در این میان انتخاب "ما" نمی‏توانست به‏عنوان انتخاب کمونیستی و تعرضی به حساب آید و مهمتر از آن این‏که نمی‏توانست مبین تفکر آن رفقائی باشد که در بی امکانی و در سخت‏ترین شرایط ممکنه، سیاستِ به پیش را پیشه‏ی خود ساختند. در یک کلام باید گفت که درک "ما" بر خلاف متد و نگرش بنیان‏گذاران سازمان، خفظ خودی بود و در عمل راهی را در مقابل خود قرار دادیم که راه آن رفقا نبود و نامی را به یدک کشیدیم که مستحق و سزاوار آن نبودیم.
برنامه و قصد "ما" بر آن بود تا با اندک نیرو بر کار تبلیغی و آن‏هم بر فعالیت "رادیو" در خاک عراق تداوم بخشیم و به "حفظ" مابقی نیروی خودی بپردازیم؛ قرار بر این بود تا زمانی‏که اوضاع سیاسی منطقه مانع‏ی تداوم کاری "صدای چریکها" نگردد، بر این حوزه از فعالیت ادامه دهیم و در مراحل متفاوت بر کمیت و کیفیت کار بی‏افزائیم. در بستر چنین ارزیابی و واقعیاتی، سازماندهی جدید که در حقیقت خروج بخش اعظم نیروی تشکیلات را شامل می‏گردید در دستور کار قرار گرفت و در مدت زمانی کوتاه نیروی کوچک "چفخا" به حداقل ممکنه رسید و تداوم کار تبلیغی – رادیو – بر عهده‏ی عده‏ی قلیلی از نیروهای سازمان در خاک عراق قرار گرفت. چند صباحی این روند ادامه داشت که وقایع و حوادث غیر قابل پیش‏بینی دیگری جامعه‏ی عراق را فرا گرفت و شعله‏های جنگ امپریالیستی جدیدی – یعنی اشغال کویت توسط دولت عراق - بر افروخته شد و بار دیگر بر اوضاع پر تشنج منطقه و موقعیت نیروهای سیاسی موجود در عراق افزود. کویت در مدت زمانی کوتاه به اشغال عراق در آمد. به آتش کشیدن شدن ده‏ها چاه نفتی کویت توسط ارتش عراق، بهانه‏ای شد تا زمینه‏ی حضور نظامی امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا در منطقه را فراهم و دولت بوش در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۶۹ (۱۹۹۱) با اشاره به درگیری‌های منطقه اعلام نماید که: «موضوع، تنها یک کشور کوچک نیست، هدف ما یک عقیدهٔ تازه است. یک نظام نوین جهانی، نظمی که در آن کشورهای مختلف تحت یک جنبش گرد هم آمده تا به آرزوهای جهانی بشریت، یعنی: صلح و امنیت، آزادی و حاکمیتِ قانون دست یابند». جنگ منطقه ابعاد تازه‏ای بخود گرفت و در چنین فضای پر آشوبی نزدیک به یک‏سال ارتباط دو بخش از تشکیلات یعنی نیروی موجود در عراق و اروپا قطع ‏گردید و در مدتی کوتاه و با حمایتِ امپریالیزم امریکا شهرهای کردستان عراق در کنترل نیروهای کرد عراقی در آمده که این امر هم بنوبه‏ی خود، بر تشنج اوضاع‏ی عراق افزود و دغدغه و نا امنی‏های اپوزیسیون ایرانی را دو چندان نمود. تسخیر یک‏هفته‏ای شهر نفت‏خیز کرکوک توسط نیروهای کرد عراقی و باز پس‏گیری آن توسط ارتش بعث عراق بالکل فضا را به‏گونه‏ای دیگر رقم زد. عراق یک‏پارچه، تکه و پاره شد و حاکمیت "دو گانه"ای در آن حکم‏فرما گردید. از یک‏طرف بمباران دائمی جنگنده‏های امریکائی به اماکن عمومی و دولتی و از طرف دیگر استقرار علنی نیروهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی در شهرهای کردنشین عراق و آن‏هم تحت حمایت و پشتیبانی نیروهای کرد عراقی و متعاقباً ترور مخالفین توسط باندهای ترور وابسته به سران حکومت بر مشکلات روحی و روانی اپوزیسیون افزود. من‏حیث‏المجموع جامعه‏ی عراق از روال گذشته‏ی خود خارج گشته و بدنباله‏ی آن مناطق تقسیم شده، فاقد امنیت کافی برای اپوزیسیون ایرانی بودند. امّا علیرغم چنین اوضاع وخیمی و علیرغم حضور نیروهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی در شهرهای کردستان عراق و علیرغم محدودیت‏های دولت عراق بر اپوزیسیون ایرانی و علیرغم حمایت نیروهای کرد عراقی از باندهای ترور رژیم جمهوری اسلامی، باید اذعان نمود که امکان حضور و تداوم فعالیت‏های تبلیغی ممکن و بلامانع بود.
چندی بعد و با بر گشت "آرامش نسبی"، تماس فیمابین بخش‏های متفاوت تشکیلات برقرار گردید. بنابراین لازم بود تا چاره‏ای اندیشید. یا می‏بایست بنابه تصمیمات گذشته مبنی بر جایگزینی نیرو در منطقه‏ی عراق و تغذیه‏ی "رادیو" به‏عنوان تنها ارتباط سازمان با جنبش‏های اعتراضی به پیش رفت و یا این‏که سیاست جدیدی را در دستور کار خود قرار داد. در چنین راستایی بود که "سازمان ما" آسان‏ترین راه را، یعنی بدون دقت و توجه‏ی کافی به اوضاع‏ی منطقه، بدون توجه به ارزیابی‏های نیروی موجود در عراق، بدون پای‏بندی به مصوبات سابق و بدون ارائه‏ی ارزیابی‏های صحیح از فرصت‏های موجود و آن‏هم به بهانه‏ی ارائه‏ی تحلیل "تازه‏تر" و جلوگیری از پخش مطالب "تکراری" در اقدامی غیر مسئولانه تصمیم بر قطع رادیو در خاک عراق و خروج نیروی باقی‏مانده‏ی خود می‏گیرد. اقدام غیر مسئولانه و نابخردانه‏ای که در آن، چیزی جز ارضای تمایلات شخصی نمی‏توان یافت.اگر چه باید تاکید ورزید که در این میان عده‏ی بسیار محدودی – عمدتاً نیروی موجود در عراق - بر ادامه‏ی "صدای چریکها" مبنی بر این‏که تا زمانی‏ امکان حضور و فعالیت تبلیغی در عراق ممکن‏پذیر می‏باشد، اصرار داشتند؛ امّا از آنجا که نیروی اسکان گزیده در خارج از کشور، هدف‏اش در تقابل با واقعیات زنده‏ی فعالیتی پای ریخته شده بود و از آنجا که هدف‏اش تمعق به خواست بجا و نظرات نیروی موجود در عراق نبود، بنابراین در تصمیمی "خیابانی"(**) حکم بر خلاص شدن از خاک عراق را صادر و بدین‏طریق گریبان خود را از هر نوع فعالیت زنده و کم اثری خلاص می‏نماید. بی‏مناسبت نمی‏باشد تا به این نکته هم اشاره گردد که از زمان تصمیم نیروی موجود در خارج از کشور، پیشنهادات و بحث‏هایی متفاوتی در درون در گرفت و همواره نظری – منظور نیروی موجود در عراق – بر آن بود که قبل از اتخاذ هر تصمیمی لازم است تا ارگان "رهبری" بمنظور ارائه‏ی ارزیابی مجدد، در منطقه حضور ‏یابد و بعد از آن "سازمان" تصمیم نهائی خود مبنی بر خروج از عراق را اعلام نماید. این ایده و پیشنهاد در حرف مورد قبول واقع گشت ولی در عمل و در نیمه‏ی راه و آن‏هم در اقدامی غیر منتظره، ارگان "رهبری" بدون ارج گذاری و رعایت پرنسیب‏های اولیه‏ی سازمانی از انتقال نیروی خودی به منطقه ممانعت بعمل آورد و بدنبال "تضمین" جانی عنصر انتخابی خود از نیروی موجود در عراق بود. خواست و نگرشی که با مقوله‏ی فدائی و با رفتار کمونیست‏های راستین بیگانه بود. در بستر چنین حقایقی بود که سازمان "ما" طبق روال همیشگی، گام به‏گام از جوار جامعه‏ی خودی فاصله گرفت تا به تحلیل "تازه‏تر" بپردازد. سیاست و برنامه‏ای که هیچ‏وقت جنبه‏ی عملی بخود نگرفت.
در پایان لازم است تا نکات چندی را در این میان به‏عنوان تجربه که حاصل تصمیم غیر عقلانی و بی افقی کامل از وظایف مبارزاتی بود، را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از توضیح هر مسئله‏ای لازم است تا به این اصل اساسی توجه نمود که تصمیم به خروج از مناطق خودی و فاصله‏گیری هر چه بیشتر با جنبش‏های اعتراضی با هر دلیل و برهانی، در خلاف نیازمندی‏های عملی جنبش و آرمان‏های کمونیستی‏ست. تجارب تاریخی و بویژه تجربه‏ی فعالیت سازمان‏های ایرانی نشان داده است‏که هر زمان نیروی کمونیستی و انقلابی از کار مبارزاتی خویش با دلائلی هم‏چون، "بازنگری"، "نقد گذشته" و ارائه‏ی تحلیل "تازه‏تر"، فاصله گرفت، در عمل نتوانسته است بر بالندگی مبارزاتی – سازمانی‏اش بی‏افزاید. پراتیک سه دهه‏ی بعضاً سازمان‏ها و احزاب ایرانی نمودار چنین حقایقی‏ست. هم‏چنین پراتیک بعدی "چفخا" به اثبات رسانده است‏که طرح مسائلی هم‏چون "نوآوری" در نظر، هیچ‏گونه شباهتی به پاسخ‏گوئی معضلات عدیده‏ی جنبش‏های اعتراضی داشت؛ چرا که هدف بارآوری، انسجام و غنا بخشیدن افکار سازمانی نبوده و تنها و تنها در سوزاندن تنها امکان و فرصت فعالیتی به کار آمد؛ چرا که تعیین برنامه و متعاقباً عمل‏کرد بعد از تمرکز در خارج از کشور - که بی تردید در فرصت‏ و موقعیتی دیگر بدان پرداخته خواهد شد -، خلاف باورها و تصمیمات "ما" را نشان داد. هم‏چنین در عمل به اثبات رسیده است‏که هدف "ما" زنده نگه داشتن سازمان پویا و دخالت‏گری در مبارزات توده‏ای نبوده است بل وداع با نقش آفرینی‏های کمونیستی بوده است. در عمل به اثبات رسیده است‏که قصد و مقصودمان بنای یک سازمان قوی کمونیستی نبود بل در حفظ "عنصر" خودی بود و مهمتر از همه‏ی این‏ها به اثبات رسیده است‏که اگر چریکهای دوران اختناق شاهنشاهی، سازمان خود را در درون بنا نهادند و به پاس مبارزات بی وقفه‏ی‏شان با ارگان‏های سرکوبگر نظام امپریالیستی بود که توانستند، در دل مردم جای بگیرند، امّا پیروان‏شان در صدد‏ بوده و هستند تا پرچم پر افتخار سازمان چریکها را در بیرون از مرزها و بدور از جنبش‏های اعتراضی بر افرازنند. سیاستی که کاملاً در تخالف با رفتار و کردار بنیان‏گذاران سازمان قرار داشته و دارد.
19 آپریل 200930 فروردین 1388
(*) بی تردید آگاه‏ام که بمنظور بررسی موضوعات و تصمیمات متفاوت چند دهه‏ی گذشته‏ی "چریکهای فدائی خلق" نیازمند دسترسی به مصوبات و اسناد تشکیلاتی‏ست. از آنجا که استفاده از مصوبات درونی نه تنها برای من، بلکه برای همه‏ی کسانی‏که بدلائل متفاوت از تشکیلات گذشته‏ی خود قطع رابطه نموده‏اند، نا ممکن می‏باشد، بنابراین در این نوشته سعی نموده‏ام تا بدور از تحریف حقایق و گفته‏ها، به شرح آن وقایعی بپردازم که در حافظه‏ام باقی مانده است. بدون کمترین شک و شبهه‏ای باید اعلام نمود که موضوعات طرح شده از جانب من – بدلیل عدم دسترسی به مصوبات سازمانی - نمی‏تواند در بر گیرنده‏ی همه‏ی آن واقعیات و گفته‏ها باشد.
(**) به این دلیل واژه‏ی "خیابانی" را انتخاب نمودم که در آن هیچ منطق و پرنسیب‏های تشکیلاتی مبنی بر برگزاری جلسات و نظرخواهی جمعی از کل اعضای سازمان حکم‏فرما نبوده است.

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net