لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

‏نمایش پست‌ها با برچسب سياوش دانشور. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سياوش دانشور. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸/۷/۲۴

سياوش دانشور / تحولات سياسى ايران و چشم انداز آلترناتيو کارگرى

اختناق فاکتورى است که درک روندهاى سياسى واقعى جامعه ايران را براى بسيارى از ناظران و تحليلگران و حتى بازيگران صحنه سياست مشکل ميکند. آنچه که در بسيارى از بررسى ها از اوضاع گفته ميشود حتى به واقعيات اجتماعى و طبقاتى خراشى هم نميزند. اگر به کوهى از مطالب و تحليل و تفسير اوضاع نگاه کنيد٬ ظاهرا جامعه ايران "بطور ناگهانى" در پس "تقلب در انتخابات" و قيام براى "پس گرفتن راى" زير و رو شده است! اما اين درک وارونه و عمدتا آگاهانه همواره با سد محکم واقعيات سياسى روبرو و پوچى آن بسرعت اثبات شده است. فقط مدتى کوتاه لازم بود که پرچمداران اين پلاتفرم پايان آن را اعلام کنند و براى "وضعيت جديد" چاره اى بيانديشند. اين وضعيت جديد اما چيزى جز داستان قديمى و ريشه دار تقابل جنبشهاى سياسى و طبقاتى و جدال برسر آينده جامعه نيست. امرى که در ادبيات سياسى جنبشهاى متفرقه بورژوائى تلاش براى حفظ وضع موجود است. منظور از حفظ وضع موجود صرفا حفظ جمهورى اسلامى نيست بلکه حفظ و نجات نظام سرمايه دارى از اوضاعى است که پتانسيل آنرا دارد که بازيگران قدرتمندترى را وارد معادله اصلى سياست کند.

در پس هياهوى تبليغاتى اردوى ارتجاع بورژوائى و بى افقى چپ غير کارگرى٬ و در متن اوضاع وخيم اقتصادى و بى ثباتى سياسى در ايران و منطقه٬ عروج آلترناتيو کارگرى يک چشم انداز و يک امکان عينى است. ديدن اين امکان براى کمونيسم کارگرى٬ تبئين استراتژى انقلاب کارگرى٬ تلاش براى سازماندهى اين انقلاب و رفع موانع آن وظيفه اساسى کمونيسم پراتيک است. مرورى بر اوضاع و صفبندى نيروهاى درگير اين نکته را بيشتر روشن ميکند؛

١- مستقل از تفاسير رايج٬ معلوم شد جنبش و اعتراض ميليونى ماههاى اخير که امواج آن هنوز در راهند٬ نه براى اعاده پرچم خمينى قاتل و يا "جمهورى اسلامى نوع دوم"٬ بلکه براى سرنگونى و نفى اين اوضاع به ميدان آمده است. اين حکم بار ديگر اثبات شد که جمهورى اسلامى وصله اى ناجور به پيکر جامعه ايران است و بايد برود. آنچه در ماههاى اخير بنمايش درآمد چيزى جز وارد شدن عملى جامعه و جنبشهاى طبقاتى براى نفى جمهورى اسلامى نبود. مسيرى که فاز بروز انفجار توده اى را پشت سر گذاشته و اکنون وارد وضعيت جديد شده است. وضعيت جديدى که ميل به سراسرى شدن دارد و ديگر نه در روشها و شکل اعتراض و نه حتى در استفاده از شکاف بالائى ها ضرورتا ادامه وضعيت پيشين نيست. به حکم موقعيت وسيعا بى اعتبار جمهورى اسلامى و نارضايتى عميق مردم٬ جنبش اعتراضى در تداوم خود روشن تر و همه جانبه تر و کوبنده تر به ميدان خواهد آمد.

٢- ظاهرا جدال در بالا و اشغال صحنه سياست توسط بالائى ها در مراحل اوليه تحول سياسى در دوره هاى انقلابى معمولا "يک قاعده" است. اما اين تصويرى يک بعدى و ژورناليستى از ماهيت تحولات است. نکته اساسى اينست که جدال در بالا و تشديد آن تا مرز نابودى همديگر٬ صرفا برسر چنگ انداختن به منافع سياسى و اقتصادى باندهاى مافيائى اسلامى نيست٬ بلکه و اساسا جدالى برسر بقاى وضع موجود و درهم کوبيدن نخواستن در پائين و قالب زدن اعتراض در چهارچوبهاى حکومتى است. وقتى که از هر منفد جامعه فقر و اعتراض و اعتصاب و نخواستن و عبور از قانون رژه ميرود٬ وقتى حکومتها ميفهمند که هر کورسوئى از آزادى عمل در جامعه معادل سر ريز کردن آتشفشان است٬ چاره اى جز تشديد جدال و تلاش براى تغييرات کنترل شده ندارند. دراين اوضاع جناح هاى حکومتى هدفى واحد دارند اما سياستى متفاوت را دنبال ميکنند. افراطيون حکومتى و هارد لاينرها سياست سرکوب شديدتر را تجويز ميکنند و اصلاح طلبان حکومتى به "سنگر قانون اساسى" ميخزند و به تريبون ناراضيان طبقه شان تبديل ميشوند. اما هر دو براى نجات نظام و تداوم بساط لفت و ليس تلاش ميکنند. دامنه جنگ جناح ها تابعى از ميزان اعتراض در پائين است و گسترش اعتراض در پائين جنگ در بالا را تشديد ميکند.

٣- ميگويند سياست سرکوب و ترور و تجاوز و حکومت نظامى بدرجه اى به کنترل اوضاع فائق آمده است. اين تصوير پوچ ترين تحليلى است که راجع به اوضاع کنونى بيان ميشود. پشت پرده عر و تيز نظامى و رژه لمپنيسم اسلامى٬ بى جربزه ترين و عقده اى ترين و مزدور ترين افراد به صف شده اند. روانشناسى اين صف بسادگى اينست که منفعت روز جهت سياسى شان را تعيين ميکند. هر وقت متوجه شوند که کار نظام تمام است کرور کرور پس مينشينند. ترديدى نبايد داشت که ارتجاع سياسى و باندهاى مافيائى اقتصادى – نظامى با هر قيمتى از موقعيتش دفاع ميکند. تمام مسئله اينست که اين ارتجاع هار در مقابل طوفان انقلابى مانند برف در هواى آفتابى ذوب ميشود. هر کسى تلاش ميکند سفره اش را جدا کند و جانش و بخشى از اموالش را بدر ببرد. حکومت نظامى مرتجعين اسلامى تنها با بحران سازى و نفى صورت مسئله اساسى٬ يعنى وضعيت داخلى٬ ميتواند کوتاه مدت ادامه يابد. حتى مانور براى رفع و رجوع فشارهاى بين المللى و سياست وقت خريدن ديپلماتيک کمکى تعيين کننده به بقاى حکومت نميکند.

۴- شکست پرچم نجات نظام توسط عاشوراى سبز اسلامى - حکومتى موسوى ها و بن بست و فلج سياسى خط مشى " دفاع از قانون اساسى و مقابله با ساختار شکنى"٬ مانند موارد مشابه در دوره هاى انقلابى٬ براى هر ناظر سياسى جدى امرى قابل پيش بينى بود. معضل اين کمپ امروز اين نيست که "سر حرفش ايستاده است" و يا بعضا و موقتا با سازش جان و موقعيت خود را نجات داده است. معضل اين کمپ پايه اى تر است. اردوى اصلاح طلبان حکومتى و مدافعان جمهورى اسلامى قبل از اينکه خود را در مقابل باند مقابل و دعوا برسر منافع سياسى و اقتصادى ببيند٬ خود را در مقابل نيروى وسيعى ميبيند که اين وضعيت را نميخواهد و گوشش بدهکار فرمايشات ملوکانه آنها نيست. اردوى اصلاح طلبان حکومتى٬ عليرغم کور شدن راه سازش٬ اگر همراه با راديکاليسم جامعه بروند خودشان را نفى ميکنند. چون اين راديکاليسم بر نفى نظام متکى است و با نفى نظام هويت اصلاح طلب نظام هم دود ميشود و هوا ميرود. اما اگر از ترس اعتراض راديکال و در مقابل آن به پشت عباى خامنه اى و تفنگهاى اوباش سرکوبگر پناه ببرند٬ باز ناتوانى و شکست خط مشى خود را اثبات ميکنند. وضعيت بغايت مفلوک امروز اصلاح طلبان حکومتى بيانى از اين تناقض خرد کننده است.

۵- وضعيت جديد٬ که ديگر امروز کمابيش همه توافق دارند که با وضعيت روزهاى بعد از "انتخابات" تفاوت ماهوى دارد٬ آئينه اى براى انعکاس سوالات واقعى جامعه و همينطور پاسخ هائى است که به اين سوالات داده ميشود. تداوم جنبشى که پلاتفرمش دود شده و هوا رفته است ("احمدى نژاد رئيس جمهور من نيست") با فعاليت در چهارچوب قانون٬ آنهم قانونى که توسط دولت احمدى نژاد و باندهاى نظامى تعريف و معنى ميشود٬ يک جوک بيمزه است. نکته اينست که اين ناتوانى و بن بست اصلاح طلبان حکومتى اتومات به جنبشى که به بهانه آنها بميدان آمده است منتقل نميشود. لذا اين خلا را افقهاى اجتماعى ديگرى پر ميکنند. تمايلات ناسيوناليستى و نژاد پرستانه از يکسو و عدالت خواهى کارگرى و سوسياليستى از سوى ديگر بيش از پيش امکان رشد و جذب نيرو دارند. جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى بيرون حکومتى بطور روشنترى وارد معادله سياست ميشوند. بارقه هاى اين ورود را همه ديده اند و حتى حکومتى ها از جمله ميرحسين موسوى و خاتمى و ديگران راجع به آن هشدار داده اند. معنى اين حرف اينست که طرفداران بقاى نظام حاشيه اى تر ميشوند و طرفداران نفى نظام با افقهاى متمايز در پروسه سرنگونى وارد جدال برسر آينده ميشوند.

۶- ناسيوناليسم ايرانى دو شقه شده است و قطبنماى سياسى واحدى ندارد. يک گرايش اصلى آن يعنى حزب مشروطه٬ "در مرحله فعلى" سرنوشت خود را به موسوى و "انقلاب سبز" و "حفظ نظام" گره زده است. اين جريان اسلاميست نيست اما بشدت ضد کارگر و ضد کمونيست و نگران از هر تحولى است که سرنوشت آن بنفع سرمايه دارى نباشد. ماليخولياى "حفظ تماميت ارضى" بطور موسمى اين جريان را کنار جمهورى اسلامى قرار داده است. اين بخش ناسيوناليسم ايرانى "تا اين مرحله" ناتوان از بدست دادن تصويرى متمايز و آلترناتيو در مقابل جمهورى اسلامى بوده است و نوستالژى اعاده سلطنت نيز به ناتوانى هاى پايه اى آنها افزوده است. اما گرايش وسيع تر و در عين حال غير متعين ترى از ناسيوناليسم ايرانى شديدا به سمت نژادپرستى چرخيده است. اين خط که ظرفيت بالائى در بازيگرى يک سناريوى سياه و جنگ داخلى و به جان هم انداختن مردم دارد٬ تلاش ميکند به هر اعتراض واقعى مردم عليه جمهورى اسلامى رنگ نژاد پرستى بزند. اين گرايش ناسيوناليستى که سرنگونى طلب نيز هست٬ همان طرفداران بوش و باراک در ايران اند و حاضرند براى رسيدن بقدرت به هر جنايتى دست بزنند. تفاوت اينها با سرداران سپاه پاسداران تنها در اونيفرم شان و شير و خورشيد پرچم شان است. اشتراک آنها بيشتر از اختلافشان است. ترديدى نيست که جامعه ايران با اين پرچم به جنگ جمهورى اسلامى نخواهد رفت. اين خط افقى در تحول انقلابى و مبارزه توده اى براى سرنگونى ندارد. اما سمى که در جامعه ميپراکند از خرافات اسلامى کمتر خطرناک نيست. با اينحال وقتى سرنگونى جمهورى اسلامى بعنوان تنها راه حل در مقياس وسيع محتوم شود٬ ناسيوناليسم ايرانى به شمول مليون متفرقه مصدقى و جمهوريخواه کم و بيش اين جريان افراطى ناسيوناليستى و نژاد پرست را در مقابل کارگر و کمونيسم تقويت خواهند کرد.

٧- با بن بست تلاشهاى درون حکومتى براى بقا نظام و تبديل خط مشى سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى به بستر اصلى سياست٬ و همينطور با توجه به مطالبات انباشته شده جامعه و شکافهاى عميق طبقاتى و فقر و فلاکت روز افزون طبقه کارگر٬ افق سوسياليستى و کمونيستى بعنوان يک راه حل جلو صحنه خواهد آمد. اگر اين فرض پايه اى مورد توافق باشد که جنبشهاى سياسى طبقه حاکم براى برون رفت از بحران هر راهى داشته باشند٬ راهى براى پاسخ به مطالبات عميق کارگران و زنان و اکثريت نسل جديد ندارند٬ آنوقت درک اين حقيقت که آلترناتيو کارگرى براى جامعه اى مبتنى بر آزادى و برابرى و رفاه همگان چه ظرفيت عظيمى دارد سخت نيست. با وضعيت وخيم اقتصادى و چشم انداز وخيم ترى که پيش رو است؛ شورش گرسنگان٬ عروج جنبش "يقه آبى ها"٬ و جنبش وسيع و توده اى ضد کاپيتاليستى٬ آنهم باتوجه به نفرتى که از سرمايه دار جماعت در رفتار روزمره فقرا موج ميزند٬ نبايد کسى را سورپرايز کند. جنبش ضد کاپيتاليستى براى پيروزى و فائق آمدن بر کمبودها و موانع کم معضل ندارد. اما جنبشى نيست که بتوان آنرا در محاسبات اصلى سياست ايران وارد نکرد.

٨- با توجه به روندهاى پايه اى سياست در ايران٬ کمونيسم کارگرى و جنبش اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر بايد خود را براى پاسخ دادن به مسائل محورى سياست آماده کند. تجديد آرايش طبقه حاکم صرفا براى درهم کوبيدن اين جنبش و رفع "خطر" آن٬ و همينطور مخاطرات عظيمى ميتوانند قد علم کنند. از جمله جنگ٬ گسترش تروريسم٬ و سياست تفرقه قومى و ملى که از دولتهاى غربى تا قوم پرستان و آريائى مسلک هاى اپوزيسيون ظرفيت بالائى در ايجاد آن دارند. طبقه کارگر و پيشروان کمونيست و سوسياليست بايد از مسائل متعددى اجتناب کنند: از جمله؛ محدود شدن کارگران و مبارزه کارگرى به مطالباتى صرفا مربوط به کارگران و نوعى دورى از معضلات جامعه که نتيجه آن حاشيه اى کردن آلترناتيو کارگرى در مقياس جامعه باشد. سياستهائى که کارگر و کمونيسم را از جدال قدرت سياسى دور ميکنند و تلاش دارند کارگران را به "صنف" درخود و براى خود تبديل کنند. انقلابيگرى خرده بورژوائى و ناسيوناليسم چپ که تاريخا به جنبشهاى طبقات دارا سوارى داده است و افق و آلترناتيو مستقل کارگرى را با لايه اى ضخيم از گرد و غبار و آوار جنبشهاى غير کارگرى و غير کمونيستى مدفون کرده است. هر نوع توهم به جنبشهاى ارتجاعى بورژوائى که ماهيتا ضد کارگر و ضد اهداف اجتماعى و سياسى جنبش طبقه کارگر اند و همواره ميخواهند کارگران را ضميمه و "شاخه کارگرى" اسلام و ناسيوناليسم و "ميهن و خاک پاک" و يا جنبش همگانى و "همه با هم" کنند. قانونگرائى بعنوان گرايشى در ميان کارگران که تحقق اهداف خود را به اهداف ناسيوناليستى بخشى از بورژوازى و يا جناحى از حکومت گره ميزند و مبشر نفى سياست و اعتراض راديکال کارگرى است. حزب گريزى و گرايشى که آگاهانه و ناآگاهانه هدفش را خلع سلاح کارگر در يکى از تعيين کننده ترين دوران تحول سياسى قرار داده است و ميخواهد کارگران را دست خالى و ناآماده مقابل کل ارتجاع بورژوائى بگذارد.

٩- کمونيسم کارگرى و جنبش اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر امروز بايد خود را بعناوين مختلف تجهيز و آماده کند. اين آمادگى يک قطبنما بيشتر ندارد: سرنگونى جمهورى اسلامى و نظام سرمايه دارى بطور کلى و برقرارى حکومت انقلابى کارگران براى برپائى جامعه اى سوسياليستى. دراين مسير تقويت مستمر تشکل و توان کمونيستى کل طبقه اساسى است. اقدامات و سياستهاى انقلابى از جمله سياست کنترل کارگرى در تقابل با سياست فقر و فلاکت و اخراج و بيکارسازيها اساسى است. برافراشتن مطالبات جنبشهاى ضد تبعيض و برابرى طلب که اساسا تمايلى سوسياليستى دارند اساسى است. پاسخ دادن کارگران بعنوان يک طبقه به سوالات محورى سياست سراسرى اساسى است. بويژه ورود طبقه کارگر به معادله اصلى سياست و طرح آلترناتيو کارگرى بعنوان راه حل آزادى جامعه کليدى است. عروج آلترناتيو کارگرى در ايران يک امکان عينى و واقعى است. اين امکان بسادگى متحقق نميشود و کل ارتجاع سياسى در پوزيسيون و اپوزيسيون در مقابل آن از هم اکنون بسيج شده اند. اما همين خود انعکاسى وارونه از قدرت و ظرفيت بالقوه راه حل کمونيستى کارگرى است. ايران ميتواند صحنه تکرار اکتبر ديگرى باشد اگر کمونيستها و سوسياليستهاى جنبش کارگرى وضعيت را درک کنند و براى رفع موانع آن با افقى بسيط و سياستى فعال و انقلابى تلاش کنند.

١٠- و بالاخره فعاليت در خارج کشور نميتواند در مسيرى متفاوت پيش برود. يک افق استراتژيک فعاليت در خارج کشور حمايت از پيشروى آلترناتيو کارگرى در صحنه سياست ايران و تقابل روشن با راه حلهاى جنبشهاى طبقات دارا است. اين تصور که صحنه خارج کشور صرفا پايگاهى "براى حمايت از مبارزه در داخل است" تصورى نارس و يکجانبه و محافظه کار است. تصورى ناسيوناليستى و پشت جبهه اى و منزوى در صحنه سياسى کشورهاى غربى است. بهترين نتيجه چنين تصويرى محدود شدن به فعاليتهاى لابيستى و حقوق بشرى و افشاگرانه عليه جمهورى اسلامى است. ترديدى نيست جنبش کمونيسم کارگرى و سوسياليست ها بايد در صف اول اعتراض عليه جمهورى اسلامى و تلاش براى تحميل هر رفرمى در زندگى مردم محروم و کارگران دراين کشورها باشند. اما در شرايط امروز مضاف براين فعاليتها بايد بر بسيج انترناسيوناليستى و بسيج ايرانيان خارج کشور در حمايت از آلترناتيو کارگرى و سوسياليستى در تحولات ايران تاکيد ويژه کرد. پيشروى و پيروزى آلترناتيو کارگرى بايد در دو حوزه داخل و خارج متحقق شود. *

٢١ مهر ١٣٨٨

يادداشت سردبير٬ شماره ١٢٢ نشريه يک دنياى بهتر ١۴ اکتبر ٢٠٠٩
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۸/۷/۱۹

سياوش دانشور / چهره واقعى ناسيوناليسم

ناسيوناليسم وقتى کمى ميليتانت ميشود به نژاد پرستى ميرسد. اساسا ناسيوناليسم يک پايه فاشيسم است. ادبيات ناسيوناليستى متکى بر "عرق ملى"٬ "اصالت خاک و خون و نژاد"٬ برترى جوئى و بيگانه گريزى است. ناسيوناليسم تا مغز استخوان ارتجاعى است. زمانى که اسرائيل با تروريسم عريان و جنايت جنگى کودکان معصوم فلسطينى را با بمب فسفرى و موشک لت و پار ميکرد٬ ناسيوناليسم ايرانى بيمارگونه هورا ميکشيد و شعار ميداد "بکش که دارى خوب ميکشى"! انگار وزارت بهداشت راه افتاده است تا "موشها و سوسک ها" را پاکسازى کند! جناح چپ اين جريان نيز همين را ميگفت. تنها تفاوت اينبود که لباسى "سياسى" تن اين کراهت ميکرد و نميخواست "اومانيسم اش گل کند"!

در تظاهراتهاى اخير ايران و خارج در "روز قدس" اين ماجرا بنوعى ديگر تکرار شد. شعار کليدى ناسيوناليسم نژادپرست اينبار "نه غزه٬ نه لبنان٬ جانم فداى ايران" بود. همان جناح چپ ناسيوناليسم که امروز اشتباها شعار "آزادى و برابرى" دستش ميگيرد٬ در غوغاى اين شعار فاشيستى در استکهلم غرق و گم شده بود. قابل تشخيص نبود که همين شعار را تکرار ميکند يا نه؟ بيچاره مردم و کودکان بيدفاع و گرسنه غزه و لبنان که از يکسو قربانى تروريسم اسلامى و تروريسم دولتى است و از سوى ديگر ناسيوناليسم نژاد پرست عليه شان دادگاه خيابانى برگزار ميکند. اينبار نيز امثال داريوش همايون و سلطنت طلبان که در دوران جنگ غزه رسما شارونيست بودند٬ سر دادن شعار "نه غزه٬ نه لبنان٬ جانم فداى ايران" در تظاهراتها را "چرخش مردم بسوى ناسيوناليسم" ناميدند! معلوم نيست اگر مردم به سمت ناسيوناليسم چرخش کردند چرا خودشان به سمت اسلام موسوى و جمهورى اسلامى و "حفظ نظام" چرخش کردند؟ موسوى نژاد پرست شده يا همايون خمينى چى؟

اين البته تناقض اينها نيست٬ نان به نرخ روز خوردنى است که ارتجاع سياسى در آن استاد است. اين چهره واقعى ناسيوناليسم است که با زرورق "دمکرات و ليبرال" نميتوان نژاد پرستى اش را بزک کرد. از اين گذشته٬ مگر دمکراتها و ليبرالهاى ايرانى و ملى- اسلاميون اپوزيسيون کم نژاد پرست اند؟ مگر اينها عموما با "ايران ايران" سما نميروند؟ يکمورد ديگر کاسه داغ تر از آش شدن اين جماعت در ماجراى پرونده هسته اى جمهورى اسلامى است. روزى ميگويند احمدى نژاد کشور را در خطر قرار داده است و پيشنهاد مصالحه و مذاکره با آمريکا ميدهند. وقتى جمهورى اسلامى مصالحه و مذاکره ميکند٬ اينها ميگويند "منافع ملى" را زير پا گذاشته است و "ايرانى را تحقير کرده است"! ميگويند "ايران با اقتدار ظاهر نشد"! ناگهان در لباس وکيل و وزير دارالخلافه اسلام ظاهر ميشوند! معلوم ميشود مسئله اينها هيچکدام اينها نيست. مسئله اينست چه کسى در حکومت ابتکار زد و بند با دولتهاى غربى و خرج کردن از جيب کارگران را دارد و نه نفس موضوع مورد مجادله. اگر امور توسط جناح متبوعشان پيش رود اسمش "درايت و ديپلماسى معقول" است و اگر توسط جناح رقيب پيش رود اسمش "امتياز دادن" است! اين موضع مشترک دو جناح حکومت است. دوز ناسيوناليسم جنبش ملى اسلامى و موضع سياسى اش تابعى از اينست که "منافع ملى" را چه کسى تعريف ميکند. مشکل اين جماعت اينست که وقتى به جاده ناسيوناليسم ميزنند٬ بايد دنبال نژادپرست هاى ايرانى بيفتند. چون آنها علمدار اين خط اند.

ناسيوناليسم ايرانى ميرود که خود را در قالب يک ناسيوناليسم ميليتانت و ضد عرب و نژادپرست آريائى مسلک تجديد آرايش کند. اين جريان تلاش دارد به اعتراض واقعى مردم به هزينه کردن جمهورى اسلامى براى تروريسم اسلامى رنگ ناسيوناليسم نژاد پرست بزند. اين نژاد پرستى عريان البته بيش از همه ضد کمونيست و ضد اعتراض آزاديخواهانه و برابرى طلبانه است. بايد بحال کسانى تاسف خورد که دراين ماجرا به سياهى لشکر اين جماعت مرتجع تبديل شده اند. پاسخ ناسيوناليسم را تنها اعتراض راديکال کارگرى و انترناسيوناليسم ميتواند بدهد. کمونيسم کارگرى تنها واکسن موثر عليه ويروس ناسيوناليسم و نژادپرستى است. *

٧ اکتبر ٠٩
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۸/۷/۵

سياوش دانشور / محدوديتهاى جدال بالائى ها

ورق برگشت. هيچ جناح حکومت به اهدافش نرسيد. البته سبزها توانستند در اينروز خودى نشان دهند و موسوى ها چند صباحى ميتوانند با آن مانور دهند. اما آوردن نمادهاى سبز در اينروز توسط مردم اساسا و بدوا پاسخى به سپاه و خامنه اى بود که "جا نزديم و تسليم نشديم". اين حقيقتى است. همينطور جناح ها هيچکدام تسليم ديگرى نشدند. نميتوانند عقب بنشينند. اين جنگ مرگ و زندگى است

خامنه اى و سپاه پاسداران روزهاى قبل از نمايش اسلامى روز "قدس" تهديد به سرکوب شديد و برخورد تند کردند. آنها نه ميتوانستند اينروز را برگزار نکنند و نه مايل بودند که در اينروز از شکست تاکنونى شان در سرکوب مردم ستر عورت شود. هدف خامنه اى براى اينروز بشدت مينيماليستى بود: از سر گذراندن روزى که سمبلى از نمايش قدرت اسلام سياسى در منطقه و جهان بود! معمولا وقتى نقاط قدرت هر دولت و جريان و فردى به نقاط ضعف تبديل ميشود٬ حاکى از آنست که قلعه از درون در حل فتح شدن است و آخرين سنگرهاى فکرى و "ايدئولوژيک" فرو ريخته است. و زمانى که نفوذ معنوى و سياسى از بين ميرود٬ تنها ابزار براى حفظ موقعيت زور و سرکوب است. تهديدهاى جناح خامنه اى – احمدى نژاد اما نه جناح مقابل را ترساند و نه مردم را. سران جمهورى اسلامى در جناح موسوم به اصلاح طلب – اصولگرا همراه با تيم باديگاردهايشان به خيابان آمدند. البته آنها هم روزهاى قبل تا توانستند نماز وحشت خواندند که "آرام باشيد٬ شعار ندهيد٬ تند نشويد٬ جائى را قرار نيست فتح کنيم٬ به جائى حمله نميکنيم٬ فقط ميخواهيم سبز باشيم"! و همه اينرا ميدانند. قرار بود و هست که اعتراض مردم را در چهارچوب نظام و قانون خامنه اى ها و اسلام خمينى اسير و قالب بزنند.

اما ورق برگشت. هيچ جناح حکومت به اهدافش نرسيد. البته سبزها توانستند در اينروز خودى نشان دهند و موسوى ها چند صباحى ميتوانند با آن مانور دهند. اما آوردن نمادهاى سبز در اينروز توسط مردم اساسا و بدوا پاسخى به سپاه و خامنه اى بود که "جا نزديم و تسليم نشديم". اين حقيقتى است. همينطور جناح ها هيچکدام تسليم ديگرى نشدند. نميتوانند عقب بنشينند. اين جنگ مرگ و زندگى است. اين فلج سياسى فعلا خود را بصورت جنگ فرسايشى بروز ميدهد تا جناحى امکان تعرض جديترى را پيدا کند. دور قبل را هر دو جناح باختند و مردم عليرغم قربانيانى که دادند پيروز صحنه شدند. مردم تناسب قوا را بهم ريختند٬ اوضاع رژيم را متزلزل کردند٬ روحيه و شادابى و اعتماد بنفس و همبستگى در مقابل حکومت در ابعادى وسيع احيا شد. روز "قدس" عليرغم تمهيدات دو جناح نيز به همين نتيجه ختم شد. نه خامنه ايها و سرداران متجاوز و شکنجه گر سپاه حرفشان پيش رفت و نه موسوى و کروبى و ديگران. مردم کار خودشان را کردند. کسى به مراسم روز "قدس" نرفت٬ همه به خيابان آمدند تا بگويند هستند٬ شکست نخوردند٬ و حرفهاى تندترشان را بزنند. بازنده روز "قدس" هم دو جناح حکومت بود. با اين تفاوت که خامنه ايها فهميدند که کارهاى تاکنونى و سرکوبها و بيدادگاههاى نمايشى نه فقط موثر نبوده بلکه تاثير برعکس داشته است. کمپ موسوى- کروبى- رفسنجانى- خاتمى دلگرمى بيشترى پيدا کردند و در عين حال معلوم شد که اين جماعت امکان کنترل مردم را ندارند. چون آنچه در خيابانها گذشت٬ شعارهائى که سر داده شد٬ ساعتها جنگ و گريز با نيروى سرکوب٬ اساسا عليه کل جمهورى اسلامى بود.

صحبت از تلاش خامنه اى براى دلجوئى از رفسنجانى و ناطق نورى است. ميگويند مقدمات سازشى در بالا در جريان است. خامنه اى روز يکشنبه گفت "اسم بردن از ديگران در اعترافات قبول نيست" اما "خود اعترافات درست است". خطاب اين عبارات رفسنجانى و ناطق نورى بود. اين سياستى است که در بهترين حالت تلاش دارد با ايجاد شکاف در کمپ مقابل موقعيت را کمى بهتر کند و با "پائين کشيدن فتيله ها" براى تجديد سازمان وقت بخرد. اما اين روشها بشدت از اوضاع عقب است. اگر قرار بود با بودن يا نبودن رفسنجانى و امثالهم معضل نظام حل شود که جمهورى اسلامى در موقعيت امروز نبود. معضل از رفسنجانى شروع نشده است تا با بدست آوردن دل او حل شود. ظاهرا هنوز طرح رفسنجانى پلاتفرم کمپ مخالفين براى برون رفت از بحران است. اما اين طرح با دو مانع اساسى مواجه است: اول٬ بيت خود "آقا" و آدمکشانى که در آن جمع شدند حاضر به سازش نيستند. آنها ميخواهند کار را يکسره کنند. دوم٬ سازش در بالا حتى اگر رفسنجانى و موسوى و کروبى و خاتمى هم قبول کنند٬ به معنى به خاک ماليدن دماغ خامنه اى و بقدرت رسيدن موسوى بجاى احمدى نژاد نخواهد بود. اگر چنين نتيجه اى در افق باشد٬ مسئله اى حل نشده است بلکه فقط تنش در بالا را کمى تخفيف دادند و شکست را "آبرومندانه" پذيرفتند. اما اين دو مانع در بالا است. مانع اساسى تر در پائين است. مردم با سازش بالائى ها متوقف نميشوند و همين امکان سازش را از بين برده است. شعار موسوى موسوى اگر سازش کنى خائنى٬ نه در طرفدارى از موسوى بلکه تلاشى براى باز گذاشتن شکافها در بالا است.

اما مستقل از تحليل و بررسى احتمالات در جدال بالائيها٬ اين سوال اساسى مطرح است که چه وقتى اپوزيسيون دربارى ميتواند بر اريکه قدرت تکيه زند؟ آيا امکان عينى چنين کارى وجود دارد؟ افرادى مانند سروش که بد مستى کرد و از نظام بيرون پريد و از خدا – و نه مردم - براى جناياتش طلب مغفرت کرد٬ يک شاخص است. اين سير ريزش نيروهاى نظام است که آغاز شده است. سروش٬ کديور٬ گنجى٬ مهاجرانى٬ و ديگران آغازى براى بيرون پريدن حلقه هاى ديگرى از حکومت اسلامى اند. اما تمام اهميت و تمام کارت بازى اينها اينبود که در درون نظام اند. اعتبار اينها نزد رسانه هاى غربى اينبود که اپوزيسيون دربارى اند. اينها کسانى بودند که قرار بود دروازه دژ اسلامى در ايران را بروى "دشمنان" باز کنند. به همين دليل وقتى بيرون مى آيند و "ضد نظام" ميشوند بايد بروند ته صف مخالفين قديمى جمهورى اسلامى بايستند. ديگر اهميت و نقش سابق را تا اطلاع ثانوى ندارند.

نه مردم٬ نه دنياى غرب٬ نه تحليگران جديتر فکر نميکنند که گويا قرار است امثال سروش و منتظرى و خاتمى و موسوى و ديگران جمهورى اسلامى نوع دومى را با دايره و دنبک "اصلاحات" و "موج سبز" و غيره بسازند. اين احتمال در ايران بشدت غير واقعى است. تمام اهميت اپوزيسيون هاى دربارى در کشورهائى مانند ايران براى غرب اينست که طى روندى وسيله تغيير رژيم از درون و از بالا و بدون دخالت انقلابى مردم شوند. مشکل دقيقا در بى ربط بودن اين استراتژى است. اپوزيسيون دربارى سلطنت اسلامى در ايران تنها وقتى در چهارچوب جمهورى اسلامى و "قانون اساسى" ميتوانند و امکان به صحنه آمدن دارند که دورنماى سقوط رژيم توسط مردم مسجل شده باشد. نقش تاريخى اين جريانات همان نيست که ميگويند. "جنبش سبز" به اين معنا پايش در هواست. نقش واقعى اين جريانات حکومتى نه تغيير رژيم با روشهاى مسالمت آميز و قانونى و غير انقلابى بلکه نجات رژيم از تعرض انقلابى مردم است.

و در تاريخ ايران همواره اين نوع جريانات خود عامل شکل دهنده به اوضاعى باثبات نبوده اند. اگر هم در مقاطعى بقدرت برسند تنها دريچه اى به تعادلهاى ديگر اند. معنى اين حرف اينست که اينها جرياناتى بيربط به تاريج جدالهاى ريشه دار طبقاتى در آن جامعه در يک دوره انقلابى اند. نه ميتوانند پلى واقعى به آينده اى پايدار باشند و نه ميتوانند در مقابل مسير واقعى سياست سدى ايجاد کنند. هميشه نوبت اين جريانات وقتى ميرسد که ديگر دير شده است. محدوديتهاى جنگ بالائى ها مربوط به سياست و تاکتيک و درجه تند بودن و يا سازشکار بودنشان نيست. اين محدوديتها اساسا ناشى از جايگاه تاريخى شان در سير تحول سياسى است. شعارهائى که روز "قدس" چه بسا جاهائى با پوشش نماد سبز داده شد٬ و کل حکومت اسلامى را زيرپا ميگذاشت٬ بيش از هر مسئله اى محدوديت جدال بالائيها را بنمايش گذاشت. بدرجه اى که جامعه بيشتر تعرض ميکند امکان سازش در بالا کورتر ميشود و پرچمداران "قانون اساسى" بيربط تر. اگر مسئله غير مترقبه اى که بتواند کل وضعيت داخلى را تحت الشغاع قرار دهد رخ ندهد٬ ايران وارد دوران بدون بازگشتى شده است که موسوى ها در مقابل اولين امواج آن نميتوانند حتى يک خاکريز برپا کنند. روز "قدس" يک نمونه ديگر اثبات اين واقعيت بود. *
٢٣ سپتامبر ٢٠٠٩
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۸/۶/۸

سياوش دانشور / اعلام خطر مزدوران سرمايه از عروج اعتراضات جنبش کارگرى

جهان نيوز از ارگانهاى حکومتى روز ٣١ مرداد مطلبى با عنوان "جنبش آبی ها در حال پیوند به آشوب سبز" به قلم محسن مهديان منتشر کرد. اين مطلب با اشاره به يک سرى از اعتراضات کارگرى اخير٬ از جمله در نساجى بوکان٬ لاستيک سازى دنا٬ پرريس سنندج٬ نيشکر هفت تپه و اشاره به جوانبى از کنترل کارگرى توصيه ها و خطرهائى را گوشزد ميکند. اين يادداشت فورا هشدار قوچانى و نشريه شهروند را در مورد فعاليت مارکسيستها در دانشگاه تداعى کرد که متعاقب آن هجوم گسترده اى بدنبال اعتراضات ١٣ آذر به دانشگاهها شروع شد و طيفى از دانشجويان چپ را دستگير و زير شکنجه بردند.

مهديان از رکود اقتصادی رو به وخامت در کشور٬ نارضايتى سرمايه داران و اتاق بازرگانى که از آنها با نام مستعار "فعالان بخش خصوصى" اسم ميبرد٬ و بالا رفتن ريسک اقتصادى و سرمايه گذارى سخن ميگويد. افزايش ٣ درصدى نرخ بيکارى٬ بيکارى ١۶۴۶ کارگر تنها در يکماه و نيم گذشته٬ بحران و رکود در شرکتهاى آلمينيوم و فولاد به ترتيب با کاهش توليد ۵٠٪ و بازدهى منفى ۴۴ ٪ ٬ تعطيلى بيشتر کارخانه هاى شکر و کار کردن با ظرفيت پنجاه درصدى کارخانه هائى که هنوز تعطيل نشده اند٬ تعطيلى ۶٠٪ از صنايع تولید لوازم خانگی٬ توقف و تعطيلى ۶٠٪ مسکن و ساختمان سازى در تهران٬ ۵۶ هزار میلیارد تومان بدهی بانکی٬ سقوط ممتد ١۵٠ شرکت بورسى٬ و کاهش ۴٢٪ از مبادلات نظام بانکى بصورت چک از جمله آمارهاى مهديان در اين يادداشت است.

او شايد از سر سادگى رابطه تنگاتنگ اقتصاد و سياست در جوامعى مانند ايران را بروشنى بيان ميکند و از جمله از زبان "مسئولین" ميگويد که "همزمان با برگزاری دادگاههای سبز و مخملین می توان با چرخش متغیر نقدینگی، اقتصاد را متحول کرد"!؟ او در عين حال که اذعان ميکند کاهش ٢٧٪ حجم نقدينگى در فاصله اسفند ٨۶ تا دى ٨٧ با احتساب تورم ٢۵ ٪ قدرت خريد مردم را ۵٢ ٪ پائين آورده است٬ با اينحال افزايش نقدينگى را از منظر سرمايه داران يا همان "فعالان بخش خصوصى" تنها راه کوتاه مدت ميداند و براى خالى نبودن عريضه ميفرمايد "با افزایش نقدینگی کنترل و مهار تورم به شیوه قبل از انتخابات دیگر ممکن نخواهد بود". يعنى به طرف همان پرتگاه ميروند که محسن رضائى قرار بود با "انقلاب اقتصادى" اش مانع آن شود.

نکته اساسى اما در صحت و دقت آمار و ارقام دولتى مهديان٬ وضعيت واقعى صنايع کشور٬ نرخ تورم و بيکارى و روش بررسى تحليل اقتصادى مطلب جهان نيوز نيست. نکته اساسى اين نتيجه است که بشکل محتومى نتيجه اين بحران عميق اقتصادى رژيم٬ که مهدويان آنرا "رکود و ورشکستگى پياپى کارخانجات" مينامد٬ افزايش بيکاران و سقوط کارگران به "سطح زير طبقه" است که بالقوه آماده شورش است. "زير طبقه" نيز اسم رمز اسلامى و آخوندى خيابان خوابى و گرسنگى و تن فروشى است. و از نظر ايشان اتفاقا دولت و حکومت سوراخ دعا را گم کرده است چون خطر واقعى را نميبيند. او ميگويد اين نيروى ميليونى کارگران گرسنه خطر مهمى است. چون در چند ماه گذشته همه اخبار بر گسترش و شکلگيرى اعتراضات کارگران دلالت دارد. مهديان هشدار ميدهد که ادامه وضع کنونى٬ ورشکستگى کارخانجات٬ و بيکاريهاى گسترده موج اعتراضات آبى را به راه خواهد انداخت.

دادگاهها را براى آبى ها برپا کنيد!
مهديان موج اعتراض جنبش کارگرى را خطرناک تر از "موج سبز" و "براندازى نرم" و غيره ميداند. اعتراض طبقه کارگر را "متعصب" تر نام ميگذارد چون بزعم او "تنها مچ بند سبز نیست که جای خود را به یقه های آبی می دهد. انگیزه اصلی این حرکت خودجوش نگرانی از گرسنگی خانواده و شیر خشک فرزند نوزاد و اجاره مسکن آخر ماه و ادامه تحصیل فرزند و درمان همسر است." او به اوباش حکومتى و همپالگى هايش هشدار ميدهد که اعتراض کارگران و جنبش يقه آبى ها کاملا جدى است و توصيه ميکند: "به نظر می رسد با ادامه روند کنونی لازم باشد دادگاه سبز و مخملین خود را برای دادگاه آبی غیر مخملین مهیا کند. باید از خلسه پراندوه سبز و مخملین خارج شد و بیشتر نگران خروش آبی ها و سیاهی فقر و قرمزی فساد بود".

حاج آقا صباح الخير!
ما منتظر آمار و ارقام کارشناس اقتصادى- امنيتى جهان نيوز نبوديم که بفهميم اوضاع اقتصادى رژيم اسلامى چگونه است. همينطور منتظر نبوديم که "موج سبز" يا پرچم خونين احمدى نژاد دردى از کارگران و اکثريت مردم محروم دوا کند. وضعيت عينى سياسى و اقتصادى ايران٬ شکاف طبقاتى عميق و فقر و گرسنگى وحشتناک٬ و اختناقى که تاکنون توانسته اين حکومت را سرپا نگهدارد٬ حکم بر برآمد جنبش کارگرى عليه وضع موجود ميدهد. وقتى همه راههاى بالائى ها به بست و تلاشى ميرسد٬ پائينى ها براى ورود به صحنه با پرچم مستقل آماده تر اند. سالهاست که فعالين جنبش کارگرى در بيدادگاههاى اسلامى و زندانهاى ايران زير فشار و شکنجه و گرو کشى مالى و تهديد و ترور و شلاق بوده اند. سالهاست که جنبش کارگرى با خواستها و آمال خود حضورش را به همه شما نان خوران از جيب طبقه کارگر فهمانده است. کارگر وقتى بعنوان يک طبقه بميدان بيايد چندين برابر جمعيت کنونى به حمايتش برميخيزد. اگر حاج آقا تازه بيدار نشده باشند و به کشف "خطر" اعتراض واقعى و اجتماعى طبقه کارگر نائل نشده باشد٬ دارند به اوباش سپاهى و گانگسترهاى مافيائى اقتصادى ميگويند که سهم جماعت اتاق بازرگانى و "فعالان بخش خصوصى" نرسد٬ مجبوريد دادگاه پشت دادگاه راه بياندازيد و "تواب سازى" کارگران هم دردى را دوا نميکند. در متن جنگ و جدال برسر سهم و منافع اقتصادى باندهاى سرمايه داران مسئله بقاى حکومت مطرح است.

و اين نکته گفتنى است که اين دولت احمدى نژاد است که خود را براى تهاجم به کارگران آماده ميکند. دولتى که بزعم تحليل هاى بى پايه بسيارى "راى اش را از کارگران" گرفته است. مبناى اين تحليل ها قبول صورت ظاهر همان عوامفريبى هاى تبليغاتى احمدى نژاد است. اين دولت بعنوان کارگزار باندهاى اقتصادى و تراستهاى مختلف با نيروى مجهز سرکوب بطور علنى عليه کارگران گرسنه اعلام جنگ کرده است. اگر ماموريت مهديان با صغرا کبرى اقتصاديش اينست که به کارگران و فعالين کارگرى بگويد اگر تکان بخوريد بيدادگاههايتان آماده است٬ کور خوانده اند. شکم گرسنه که اين حرفها سرش نميشود. چند ميليون را ميخواهيد به کهريزک ها و بيدادگاههايتان ببريد؟ نميتوانيد صف اعتراض خانواده هاى کارگران گرسنه را "آشوب عوامل آمريکا" معرفى کنيد و به طرف شان شليک کنيد. اين توجيه يک هفته دوام نمى آورد. شما مجبوريد به نام دفاع از منافع سرمايه داران انگل و دولت اسلامى با باندهاى نظامى اش به کارگران شليک کنيد. اما با همين کارتان شيپور انقلاب و قيام کارگرى عليه نظم کثيف سرمايه دارى اسلامى بصدا در مى آيد. *

٢۶ اوت ٢٠٠٩
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 www.eshterak.net