ترجمه بابک کسرایی
درست یک سال پیش در میان سقوط مالی وال استریت میلیونها آمریکایی که بسیاری قبلا هرگز رای نداده بودند با پیغام امید و تغییرِ باراک اوباما تهییج شدند و به میدان آمدند. پیروزی او نقطه عطفی در سیاست آمریکا و رد روشن سیاستهای صراحتا ضدکارگر و امپریالیستیِ بوش بود. خیابانها سرشار از شادی و وعده عصری جدید شد. فریادهای "بله ما میتوانیم!" همچون فغان جمعی رهایی تمام جهان را پر کرد. سالهای بوش تمام شده بودند! حتما قرار بود اوضاع بهتر شود! اما واقعیت چیست؟
واقعیت اینجاست که اوضاع در زمان بوش در واقع بدتر شدهاند. علیرغم رقم رشد 3.5 درصدی در تولید ناخالص داخلی در سومین ربع سال 2009 که همهجا در بوق و کرنایش میکنند، تصویر اقتصادی برای کارگران تیره و تار است. نرخ بیکاری اکنون برای اولین بار از سال 1983 از 10 درصد گذشته است و احتمال میرود که بیشتر هم افزایش یابد. در بعضی ایالات، مثل اهایو و میشیگان که سرشار از تعطیلی کارخانهها هستند، این رقم بسیار بالاتر است. اگر کسانی که پارهوقت کار میکنند یا دیگر دنبال شغل نیستند هم حساب کنیم، رقم واقعی به 17.5 درصد نزدیکتر است.
خلاصه اینکه بله، به حساب آمار رسمی، رکود اقتصادی "تمام شده" اما این وضع دیری میپاید؟ و این چه نوع احیای اقتصادی است که نزدیک 16 میلیون نفر نمیتوانند کار پیدا کنند؟ تنها در ماه اکتبر 61 هزار شغل تولیدی و 62 هزار شغل ساخت و ساز ناپدید شدند. الان 22 ماه پیاپی است که شغلها از بین میروند و این کاهشی شدیدتر از زمان رکود بزرگ است. در ضمن در ماه اکتبر کار هفتگی متوسط حدود 33 ساعت باقی ماند و اینگونه کارفرمایان امکان بسیاری برای گسترش ساعات کار کارمندان موجود دارند (و البته امکان گسترش استفاده از ظرفیت صنعت موجود پیش از اضافه کردن کارگران جدید یا ساختن کارخانههای جدید). کسانی که بیش از شش ماه است موفق به یافتن کار نشدند به 5.6 میلیون یا 35.6 درصد رسیدهاند که رکورد جدیدی است. برای کارگران، این باصطلاح "احیای اقتصادی بدون تولید شغل" اصلا احیا به حساب نمیآید.
اما چرا اوضاع اینگونه است؟ چگونه است که تولید ناخالص داخلی بالا میرود در حالی که تعداد شغلهای موجود نسبت به دو سال پیش 7.3 میلیون کاهش داشته است؟ پاسخ، ساده است: سرمایهداران دارند از کارگران کمتر کار بیشتر به ازای حقوق کمتر میکشند. در نتیجه سودهای خیلی شرکتها مثل فورد بالا رفته است. طبق آمار وزارتخانهی کار، بازدهی (میزان تولید شده توسط هر کارگر در ساعت) در سومین ربع سال با رقم باورنکردنی 9.5 درصد افزایش یافت، در حالی که در ربع دوم نیز 6.9 درصد بالا رفته بود. به عبارت دیگر آنها دارند از جانمان بیشتر از همیشه بیرون میکشند و در عین حال جیبهایشان را را پر از پول بستههای نجات دولت فدرال میکنند. برای آنها اوضاع خیلی خوب و راحتی است اما برای بقیهی ما اوضاع خیلی جذاب نیست!
کارگران تا مدتی حاضرند این اوضاع را تحمل کنند. آنها امیدوارند که بدترینها را واقعا پشت سر گذاشته باشند، که از طوفان به سلامت گذشته و به پناهگاه نسبی رسیده باشند. آنها حاضرند "صبر کنند و ببینند" و امیدوار به تغییرات واقعی از سوی اوباما باشند. اما این روند هم محدودیت¬های خودش را دارد؛ بدترین اوضاع تازه در پیش رو است. شوکٍ بلافصل سال قبل شاید فروکشیده باشد اما اکنون واقعیت دارد آرام آرام ظاهر می¬شود: آمریکایی¬ها باید سطح زندگی جدید و پایین¬تری را بپذیرند و خبری از پدیدار شدن سریع شغل¬ها نیست. میلیون¬ها شغل برای همیشه از دست رفته و جایش را قرار است شغل¬هایی بگیرد که دستمزدشان کمتر است، مزایایی ندارند و حمایت¬های سندیکایی هم ندارند.
و اما در مورد سیاست خارجی اوباما گرچه او تنها بخاطر ایجاد بین¬المللی "امید" جایزه¬ی نوبل را کسب کرد، در یک سال پس از انتخاب او شاهد واقعیت¬های زمختی برای کسانی بودیم که انتظار داشتند اوضاعی متفاوت ببینند. کودتای هندوراس در مقابل رئیس¬جمهور منتخب دموکراتیک، مانوئل زلایا، عملا توسط وزارت امور خارجه اوباما مشروعیت گرفته است – البته با کمک افسران درس¬خوانده آمریکا و استفاده وحشیانه از سلاح¬های ساخت آمریکا.
نیروهای آمریکا قرار است تا سال¬های پیش¬رو در عراق بمانند و ده¬ها هزار نیرو به افغانستان اضافه شده¬اند و به پاکستان گسترش یافته¬اند. خلاصه این¬که جنگ¬های بوش ادامه دارد و تنها شاهد "تعویض گارد شیفت" بوده¬ایم. توضیح دلیل این واقعیت هم ساده است: اوباما هم مثل بوش از منافع بنیادین سرمایه¬داران و امپریالیست¬ها و "رئالیسم سیاسی" دفاع می¬کند. سیاست¬های او هم مثل رئیس¬جمهور پیشین، بوشٍ، از این واقعیت نشات می¬گیرند.
گسترش بودجه نظامی به 680 میلیارد دلار (رقمی که ریگان و بوش¬ها فقط خوابش را می¬دیدند) نیازی به توضیح بیشتر باقی نمی¬گذارد. مخارج "دفاع" اکنون میزان 35 تا 42 درصد میزان تخمینی درآمدهای مالیاتی است. این را به میلیاردها دلاری اضافه کنید که بدون هیچ¬گونه نیاز به حساب¬دهی به کسانی پرداخت شده که قبل از آن هم به طرز شنیعی ثروتمند بودند و تعجبی نیست که پول "کافی" برای ایجاد شغل، مدارس و خدمات درمانی نیست. اوباما در بوق و کرنا می¬کند که بسته انگیزشی او 650 هزار شغل ایجاد یا حفظ می¬کند؛ اما این حتی برای جبران شغل¬هایی که در یکی از ماه¬های اوایل امسال از دست رفته هم کافی نیست.
رهبری جدید "فدراسیون کارگران آمریکا – کنگره سازمان¬های صنعتی" (AFL-CIO) نشانی از تغییر آرام آرام روحیه¬ها در جنبش کارگری است. ترومکا حداقل در حرف¬هایش انعکاسی از افزایش فشار از سوی اعضا است که از حملات و عقب¬نشینی¬ها خسته شده¬اند. نتایج انتخابات میان¬دوره¬ای دیگر شاخص اوضاع پیش¬رو بود. بیشتر نمایندگان سابق بیرون شدند و کسانی که باقی ماندند تنها با هزینه عظیم مالی موفق شدند. رقابت¬های انتخاباتی پیش¬رو بسیار بسیار جذاب خواهند بود چرا که رای¬دهندگان آمریکایی به شیوه¬ی وارونه¬ی خود "وضعیت کنونی" را رد می¬کنند و به دنبال راه نجات می¬گردند. در تحلیل نهایی تنها ایجاد حزب توده¬ای کارگران بر پایه اتحادیه¬های کارگری می¬تواند بنیانٍ پرداختن به مشکلات کارگران را پی بریزد. اما پیش از آن تجربه زنده بیشتر لازم خواهد بود.
تشابهات تاریخی، هرگز مستقیم نیستند و مقایسه بین دوره¬ها باید لزوما متوجه تغییرات و تفاوت¬های بسیاری که در دهه¬های میانی صورت گرفته¬اند باشد. اما مفید است به یاد داشته باشیم که بین سقوط 1929 و اولین تلاطمات توده¬ای طبقه کارگر در اواسط دهه¬ی 1930 پنج سال یا بیشتر فاصله بود.
در این دوره حتی احزاب چپ بزرگ و باسابقه مثل حزب سوسیالیست و حزب کمونیست شاهد افزایش بلافاصله در رشد خود نبودند. امروز هم مثل آن روز آگاهی توده¬ای هنوز به واقعیت عینی نرسیده است. اما می¬رسد و آن هم چه رسیدنی. اگر انفعال ظاهری امروز در مقابل چنین بحران بی¬سابقه¬ای را با "پایان تاریخ" اشتباه بگیریم، اشتباه کرده¬ایم. واقعیت این است که تاریخ واقعی بشریت تازه در حال آغاز است. نباید غافلگیر و ناآماده گیر بیافتیم!
برای کسانی که تایید صحبت چشم¬اندازهای ما و پتانسیل تحول سوسیالیستی جامعه را می¬بینند تماشای پیشروی لاک¬پشتی رویدادها در آمریکا و در سطح جهان می¬تواند آزاردهنده باشد. اما مارکسیست¬ها و فعالین کارگری نباید به روحیه ناشکیبایی دچار شوند و یا وقت خود را صرف پیدا کردن نوشدارو و میانبر کنند: خبری از چنین چیزهایی نیست. صبر، سخت¬کوشی، بحث، شفافیت نظری و تعهد تنها راه پیشروی است. تاریخ به نفع ما است. ما باید به طبقه کارگر و به عقاید مارکسیسم انقلابی به عنوان راهنمای عمل و به چشم¬اندازهایمان برای آینده¬ای سوسیالیستی اعتماد داشته باشیم. به ما بپیوندید!
منبع: "اعتراض سوسیالیستی" (Socialist Appeal)، نشریه "اتحادیه بینالمللی کارگران"، 17 نوامبر 2009
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.