لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۱۰/۱۴

ایرج فرزاد / تقارن رویدادها ، در رابطه با تحولات چند ماهه اخیر در جامعه ایران

تحولات چند ماه اخیر در جامعه ایران در برخی موارد، به طرز شگفت انگیزی با رویدادهای ماههای آخر سال ۵۷ متقارن اند. در هر دو مقطع بحران "بقا" و وحشتی غیر قابل کنترل بر ذهنیت اساسی ترین ارکان حاکمیت"بالائی" ها را به عیان میبینیم. در همان حال شاهد تحولاتی در روحیه مردم "غیر سیاسی" هستیم که دیگر نه تنها برای احزاب مدعی نیروی "پیشرو" جامعه و "خط دهنده" حرکات و خیزشهای مردم، غیر قابل توضیح شده اند، بلکه جامعه تقریبا از همه آنها عبور کرده است. "ابتکار عمل"، برخلاف نقش پیشتاز نیروهای واقعا دخیل در هر تحول اجتماعی، مثل موارد نقش بلشویکها در انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و یا کنگره ملی آفریقا در مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم آپارتاید، از دست این نیروها در دو مقطع مورد اشاره خارج شده است.

"حس درک زمان"، و قدرت تشخیص چشم انداز تحولات پیش رو، یکی از مهمترین مولفه ها و شاخص تشخیص جریانات سیاسی از غیر سیاسی و ملاک بازشناسی نیروهائی است که در تغییر معادلات قدرت سیاسی نقش سازمانده دارند. در مقطع بحران انقلابی ۵۷، حاشیه ای ترین گرایش اسلامی در جامعه ایران، در موقعیتی قرار داده شد تا آنگاه که مبارزه مردم برای بزیر کشیدن رژیم سلطنت شتاب غیر قابل کنترلی بخود گرفته بود، به شرایط پس از ساقط شدن رژیم شاه فکر کنند. این پرت ترین و ارتجاعی ترین مومیائی سیاسی صد سال تاریخ ایران، شروع کردن به اینکه از همان دوران آخر عمر رژیم شاه شعارها و مشخصات حکومت بعدی خود را در ذهنیتها جا بیاندازند. در یک کلام، نقشه مند در تدارک کسب قدرت سیاسی باشند. اینجاست که در مرور به آن رویدادها، بطور ظاهرا عجیبی متوجه میشویم که به تدریج شعار "حزب فقط حزب اله، رهبر فقط روح اله" از جانب اراذل و اوباش اسلامی سرداده میشود و در تظاهرات "تاسوعا" ی سال ۵۷، شعار مرگ بر شاه ممنوع اعلام میشود. کسی که چشمش را بر روندهای جهانی تر، و از جمله دوران جنگ سرد، می بست و صرفا در محدوده "جنبش خود جوش مردم" که کم کم "به لقب "مردم مسلمان ایران" تنزل یافتند، اسیر میگشت، نمیتوانست متوجه شود که این حرکات و نمودهای بخش جلو صحنه، روندی بود که در آن جریانات اسلامی به زعامت خمینی و "مشاوران" او در نوفل دوشاتو، داشتند شرایط الحاق ارتش و ساواک را به خود تکمیل میکردند. برای ناسیونالیسم چپ، و جریانات آماتور و غیر سیاسی آن، آن صحنه ها، بخشی از سیر "مبارزه مردم میهن" علیه رژیم "فاسد" و "غرب زده" شاه بود. ناسیونالیسم چپ، هم به حکم جونیوریسم اش در عالم سیاست و هم به حکم بنیادهای فکری و سیاسی اش، در برابر سناریو "دوران بعد از شاه"، میدان را به جریانات اسلامی واگذار کرد. میدانی، که در ذهن هاج و واج مانده ناسیونالیسم چپ، تصادفا در اطاق های فکری بزرگترین کشورهای "امپریالیستی" طرح ریزی شده بود و در بند و بستهای پنهانی با دوایر و خیل مشکوک و مرموز "مشاوران" امام و توافقات پنهانی با روسای ارتش و ساواک بر سر آنها توافق شده بود.

به نظر میرسد، بار دیگر ما با عروج دگر باره چپ آماتور و غیر سیاسی و در بازگشتی قهقرائی به ارکانهای ناسیونالیسم چپ، شاهد نافعال شدن و بایگانی "حس درک زمان" هستیم. من در ادامه به موقعیت حاشیه ای و بی اهمیت این تجدید حیات دستگاه فکری و سیاسی ناسیونالیسم چپ، اشاره کوتاهی خواهم کرد. اما نگاهی به سیر رویدادها در ایران و توجه به فاکتورهای دیگری که در سطح منطقه و بین المللی در جریان است، حکایت از سیر نزول و سقوط اسلام سیاسی دارد. و این فقط نتیجه انفجار تناقض اسلام سیاسی با نیازهای جامعه ایران و یا تداوم سیر خطی جدال مشروعه و مشروطه در صد سال اخیر نیست. به خطر افتادن سلطه اسلام سیاسی در ایران، قبل از اینکه نتیجه عطف توجه دگراندیشان و فیلسوفان اسلامی از قبیل سروش و کدیور و یا باز شدن زبان انتقاد امثال خانم فاطمه حقیقت جو باشد، حاصل قدرتی است که دست کم از ده سال قبل به مصاف رژیم اسلامی آمده است و در تحولات چند ماه اخیر، به نقطه برگشت ناپذیری رسیده است. همینجاست که دو دسته بشدت فعال میشوند. دسته ای که به قدرت سیاسی و سرنوشت جامعه ای با اهمیت سوق الجیشی ایران فکر میکنند و برای آن نقشه دارند و دسته ای که درست مثل اسلاف ناسیونالیسم چپ دوران ۵۷ی با "مقولات" خود مشغول اند و یا خود و دوایر خود و جامعه را از هر نوع دخالتگری در سیر تحولات سیاسی برحذر میدارند. سران رژیم اسلامی به روشنی میدانند که جنبش مردم به پشت خاکریزهای حکومتشان رسیده است، طوری که در مهمترین روزها و محورهای ایدئولوژیک آنان، روز قدس و عاشورای "اباعبداله"، مردم چنان آنان را در منگنه گذاشتند که داد بخش اعظم نسل محافظه کار را در آورد. بسیار روشن است که عینا چون مقطع ماههای آخر سال ۵۷، بار دیگر، و این بار در شرایط متفاوت، همه نیروهائی که به قدرت سیاسی در ایران "پس از جمهوری اسلامی" فکر میکنند و نقشه و طرح دارند، نیز فعال شوند. آیا تقارن ممنوعیت شعار مرگ بر شاه در روزهای تاسوعا و عاشورای زمستان ۵۷، با دم گرفتن "و ذم "خشونت" تمامی کسانی که به نحوی به دوایر مهندسی افکار غرب وصل اند، امثال طلبه فوکلی و سلطنت طلب و همزمان خاک پای آیات عظام و ضدکمونیست مکتبی، علیرضا نوریزاده، تصادفی است؟ در خارج از محدوده جامعه ایران و در آرایش و تقابلهای سیاسی و نظامی نیروهای غرب با اسلام سیاسی در عراق و افغانستان و پاکستان و "یمن"، به اتکا قدرتی که مبارزات و خیزش مردم ایران با راس اسلام سیاسی دامن زده است، آیا عجیب است که دستگاه مهندسی افکار شبکه های پیچیده رسمی و غیر رسمی غرب برای آینده ایران پس از جمهوری اسلامی از هم آکنون نقشه ریزی کند؟ سران رژیم اسلامی و "کارشناسان" تحقیقات "راهبردی" اسلام سیاسی به دقت و وسواس به این روندها فکر میکنند. بروشنی فهمیده اند که بر متن عبور غیر قابل برگشت مردم ایران از اسلام سیاسی، غرب دست اندر کار بی اثر سازی و خنثی سازی جوانب "جهادی" حرکات اسلامی است. بروشنی فهمیده اند که تن دادن راس اسلام سیاسی به "رویکرد"های غیر جهادی، یعنی نزدیک شدن به پایان "قطب" و "بلوک" اسلام سیاسی در ایران، خاورمیانه، آفریقا و به این اعتبار در جهان. واقعیت این است که بخشهای مهمی از ارکانهای حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، در روندی در محتوا مشابه و در شکل متفاوت، خود را برای انطباق با دوران بعدی آماده میکنند. درک این روندها، کماکان برای رسوبات ناسیونالیسم چپ که در "مرزبندی" با کمونیسم و از ذهنیات سرخورده دوران "جامعه مدنی" دوخرداد برآمده اند و در متن کشفیات خود از "خلاء های استراتژیک" در سیاستهای سی سال اخیر کمونیسم ایران، "سیاست" آورده اند و به جریانات آماتور و غیر سیاسی اسلاف چپ ۵۷ی خود متصل شده اند، غیر ممکن است. با "افتخار" اعلام میکنند که جدال جاری در جامعه ایران، جنگ "ضدانقلابها" و نتیجه شکست آمریکا از تحکیم قدرت "ناسیونالیسم اسلامی" است! میفرمایند به آنها "مربوط" نیست که البته زیاد هم به بیراهه نمیزنند. ما هم و جامعه هم آنها را با خودمشغولی هایشان با مقولات فلسفی و عبارت پردازیهای پوچ تنها میگذاریم و برای کسانی که تاب تحمل این آیات یاس و هذیانها را دارند، آرزوی اجر جزیل میکنیم. فقط به نسل شجاعی که قدم به میدان بزیرکشیدن هیولای اسلام سیاسی گذاشته است، توصیه میکنم که خود را به زرادخانه و ادبیات سیاسی و تئوریک کمونیسم نوین جامعه ایران مسلح کنند تا باز هم در فقدان یک نیروی انقلابی و متشکل و تحزب یافته و مجهز به اندیشه های رهائی بخش و سوسیالیستی، شاهد کابوس سازماندهی و مهندسی "آلترناتیو" های حکومت آینده از عناصر گرایشات ارتجاعی، شخصیت و رهبر تراشی از آدمهای ابن الوقت، مرموز و ناشناخته نباشیم.

اما مشکل ناسیونالیسم چپ و رسوبات برجای مانده فعلی این گرایش همیشه مشغول به خود؛ و مفتون به ابداعات و "تز آوردن"های شبه فلسفی فقط به اینجا ختم نمیشود. در هر دو مقطع، "چپ"، درست در نقطه های غلیان جامعه تازه دارد وارد گیج سری ناشی از بحران انشعابات و تلاش برای بازتعریف مبانی هویتی خویش میشود. در مورد دوره بحران انقلابی سال ۵۷، بحران "ایدئولوژیک" در درون چپ موجود، نتیجه سترونی یک ناسیونالیسم چپ آمیخته به اسلام پناهی و شرق زدگی و در نتیجه رها کردن میدان جدال بر سر قدرت سیاسی برای نیروئی بود که چکامه خود را از "قیام" خمینی در ۱۵ خرداد سال ۴۲ علیه مظاهر سرمایه داری جامعه ایران و تمامی تبعات همراه آن گرفته بود. ریشه های بین المللی و پایه های پرتاب شدن چنان نیروی ارتجاعی و در حاشیه فراموش شده تاریخ، قبلا مفصل و مدون و جامع توسط مارکسیسم انقلابی ایران و کمونیسم کارگری توضیح داده شده است و من اینجا نیازی به تکرار آنها نمی بینم. در این دوره، و در رویاروئی مردم با جمهوری اسلامی، ما برعکس نه با نتیجه اجتناب ناپذیر تناقض سیستم فکری و سیاسی ناسیونالیسم چپ با منطق و قانونمندیهای حرکت جامعه، که با یک سیر قهقرائی در رویگردانی از دستاوردهای مهم سیاسی و تئوریک و متدولوژیک کمونیسم در ایران و بازگشتی حیرت انگیز به مبانی ناسیونالیسم چپ و کل سیستم فکری و سیاسی آن مواجهیم. اگر ناسیونالیسم چپ و سوسیالیستهای خلقی، درست در مواجهه با یک تحول بنیادی در جامعه، تازه برای کشف "طبقات" و رویت ظرفیت "مترقی" در میان طبقه سرمایه دار "خودی"، دوایر درون خود را با "مقولات" سرگرم میکردند و در یک سیر امپیریستی و در جدالی آکادمیک به "درک" ماهیت جناحهای مختلف ضدانقلاب به قدرت رسیده میرسیدند، در این دوره با بایگانی کردن کل دستاوردهای سیاسی کمونیسم ایران طی بیش از سی سال، و لاقیدی مطلق نسبت به نبردهای عظیم با قدرت اسلام سیاسی که به پشت خاکریزهای مهمترین رکن آن در ایران و منطقه و به اعتباری در سطح بین المللی رسیده است، و علیرغم تغییرات شگرفی که در بافت جمعیت، انتظارات و توقعات آنها و نیز سطح درک از مسائل سیاسی و اجتماعی شاهد آن هستیم، بحث در مورد "مقولات"، و تجریدهای غیر علمی و ضدعلمی، و اینکه درست در بطن این مصاف بزرگ در جامعه، این رژیم آیا سیر "متعارف" شدن را طی میکند و یا اینکه به این ابهام خود که در دوره "نئوکان" ها رژیم اسلام سیاسی در ایران، پرچم ناسیونالیسم پرو غرب را از دست بورژوازی ایران و "لیبرالیسم" ایران درآورده است، پاسخ خود فریبانه ای بدهند، بشدت و البته با "حرارت" به خود مشغول اند و دوایر خود را سرگرم میکنند. تازه دارند در نقطه ای که رژیم اسلام سیاسی در ایران دوران ریزش و فروپاشی اش را با شتابی غیر قابل کنترل شروع کرده است، در دولت احمدی نژاد نشانه هائی از توجه به "زحمتکشان" را کشف میکنند! و نباید فراموش کرد که این بازگشت به "اصل" همراه با خود بازگشت به "اصول" جاودانی بنیانهای فکری ناسیونالیسم چپ، و عبارت پردازیهای آکادمیک همزاد آنرا به همراه دارد. تا دیروز، مشکلشان برخورد "غیر کلیشه ای" با "جنبش اصلاحات" و "جامعه مدنی" خاتمی؛ عصبانیت از؛ و رو ترش کردن به و قهر و کناره گیری از تحزب کمونیستی بخاطر "خلا استراتژیک" در ندیدن این ظرفیت افسانه ای "بورژوازی" ایران در متعارف کردن سرمایه داری و انعطاف پذیری اسلام سیاسی در این زمینه بود؛ و امروز که عملا جامعه از رژیم اسلامی و همراه با آن از کل سیستم عقیم ناسیونالیسم چپ عبور میکند، سرپناه و منطقه امن بهتری جز پوشیدن عوامفریبانه خرقه دفاع از "جنبش کارگری" را نیافته اند. اگر جریانات "پوپولیست" و سوسیالیسم خلقی، از یک موضع انقلابی همیشه خود را در کنار توده مردم کارگر و زحمتکش تعریف میکردند و "صادقانه" با توده ها در می آمیختند و به آنها "خدمت" میکردند، مدافعان کنونی ناسیونالیسم چپ با رویگردانی از هر حرکت مردم و تف کردن به خیزش و قهرمانیهای آنان در مصاف با استبداد اسلامی، صرفا و فقط در انبان اوهامات شبه فلسفی و مغلق گوئیهای همان سیستم، پناه گرفته اند. تفاوت این دومیها با اولیها این نیز هست که بطرز متفرعن و با گنده دماغی مشمئز کننده ای از هر همسوئی با مبارزه مردم، تبری میجویند.

تفاوت این سقوط به بنیانهای ناسیونالیسم چپ با اسلاف "چپ ۵۷"ی و شیفتگان به اوهام انقلاب ۵۷ی در این است که آوار ستونهای ترک خورده اولی در یک پروسه دردآور "آزمایش و خطا" و در وضعیت واقعا "معصومانه" بر سر مدافعانش فروریخت و در حوادثی تلخ و خونبار تلفات سنگین انسانی متحمل شدند. دومیها، قهرمانانی که با شمشیرهای چوبین از دل یاس و ناامیدی به جنبش اصلاحات و جریان دوخرداد و با "تز" و سیاست آوردنها، زیر همه دستاوردهای سیاسی و تئوریک کمونیسم ایران زدند، طلبکار هم از آب درآمده اند و به زمین و زمان نفرین میکنند و متلک میپرانند که چرا به اعجازهای تئوریهای پسا مدرنیستی اینها و بی ریشگی بنیانهای فلسفی و سیاسی شان ایمان نمی آورند؟ اگر اولیها قربانیان توهمات خود بودند، دومیها آگاهانه و با علم به پوچی سیستم ناسیونالیسم چپ، و شانه بالا انداختن به مصافهای عظیم و مکتوب و مستند کمونیسم و مارکسیسم با همه بنیاهادی سوسیالیسم خلقی و ناسیونالیسم چپ، و علیرغم تناقض آشکار بیغوله سیاسی تازه کشف شده شان از ویرانه های تاریخ سی سال اخیر ایران، علنا و بی پرده عوامفریب و شارلاتان های سیاسی اند. اینها به نظر من، بخاطر بی ریشگی شان و دقیقا بخاطر تعلقشان به تئوری نسبیت حقیقت، و لجاجت سمج در مغلق گوئیهای شبه فلسفی و عبارت پردازی پر طمطراق، نمیتوانند منشا هیچ نگرانی نه برای مبارزات مردم در مصاف با اسلام سیاسی و نه در لجن مالی کردن پرنسیپها و اصول و سیاستهای کمونیسم ایران و تاریخ و ادبیات آن و نه ایجاد کمترین درجه ابهام در صفوف جنبش کارگری باشند. اما بر متن فقدان یک حزب قدرتمند و پا بر زمین و اجتماعی کمونیستی، میتوانند در هرز بردن ماتریال انسانی ای که گوششان را مفت در اختیار این منادیان آیه های یاس و نهیلیسم "طلبکار" قرار داده اند، نقش مخربی داشته باشند. اگر تاثیرات منفی نسل ۵۷ ناسیونالیسم چپ، در عروج و نقطه قدرتهای کمونیسم نوین ایران رنگ باخت، و زخمها و تلفات انسانی آن در سایه شکوه و شکوفائی عروج یک کمونیسم انقلابی، پراتیک و دارای پرنسیپ منسجم التیام یافت، سربرآوردن دگر باره نوع معوج همان دستگاه سیاسی علیرغم سی سال سیاست و ادبیات و تئوری و دکترین کمونیسم، دیگر غیر قابل توضیح، غیر قابل دفاع و غیر قابل توجیه است. در سلامت و صمیمیت و صداقت کلید داران این سیستم منحط، جدا باید شک کرد.

۲ ژانویه ۲۰۱۰
iraj.farzad@gmail.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net