البته برای امثال عبدالکریم سروش، در این قافله به سختی جائی متصور است. ایشان در دوره مخوف سلطه اسلام سیاسی در ایران، در ارعاب جامعه بوسیله اسلام، ماجرای انقلاب فرهنگی، نقش داشته اند و بنابراین پوشیدن خرقه حقوق بشری و "تعامل گرائی" اسلام به ایشان نیامده است. زمانی هم جناب حجت الاسلام "فلاحیان" وزیر محترم دستگاه رعایت کامل حقوق بشر در وزرات اطلاعات، به همین آقای گنجی هشدار داده بودند، که ناپرهیزی نکند و زیاد تند نرود، چرا که: "چون پرده درافتد، نه تو مانی، نه من"! و با توجه به اینکه این وزارتخانه عدل اسلامی، پرونده همه را دم دست دارد، همان وقتها، کارت زردی به گنجی نشان داد که مواظب حرکات و سکنات خود باشد، اگر نه پرونده کامل حضور او را در دهه ۶۰ که باچاقو و قمه سر چهار راهها کشیک میداد تا "خواهران" را در رعایت شئونات حجاب اسلامی ارشاد کند، رو خواهد کرد. کار برای این دسته از معماران اسید پاشی به صورت دختران و سازماندهندگان انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و ارعاب مردم، سخت است و مرگ منتظری آن "اعمال" را به حساب سوء برداشت این آقایان از قوانین شرع انور قرار نخوهد داد.
اگر از این دسته رند و البته از نصایح مفسر همیشه مخلص "حوزه"ها اندر باب برکات ملکوتی آیات عظام، جناب نوریزاده، بگذریم، بقیه کم و بیش در یک "گفتمان" اتفاق نظر داشتند. اینکه اسلام، نه به عنوان صرفا یک دین، بلکه به عنوان یک جنبش و حرکت سیاسی، دارای ظرفیتهائی است که میتواند در مبارزه مردم علیه استبداد اسلامی و یا به عبارت خود اینها "اسلام توتالیتر" بکار گرفته شود. و این با توجه به کارنامه مشخص اسلام سیاسی در ایران و منطقه، یک توهم صرف و تقلائی بیهوده برای احضار روح از جسد یک مومیائی سیاسی در تاریخ معاصر جامعه ایران است.
شرکت نسبتا وسیع مردم در مراسم تشییع جنازه منتظری دو دلیل اساسی دارد که ربطی به تعلق خاطر او به نوعی از اسلام و فقه شیعه که گویا "دگر اندیشان" را در سیستم خود تحمل میکند و با آن "افکار" از در مدارا در می آید، ندارد. یکی این است که این اتفاق درست در زمانی صورت گرفته است که مردم در یک رویاروئی آشکار با رژیم اسلامی قرار گرفته اند. علت دیگر این است که منتظری طبق تشخیص سیاسی رهبر "انقلاب اسلامی" که در نامه عزل او از مقام نیابت ولی فقیه آمده است، "ساده لوح" بوده است. به عبارت دیگر منتظری پس از مدتی این پا و آن پا کردن تسلط خود بر امور فقهی را در خدمت قدرت اسلام سیاسی قرار نداد. سران رژیم اسلامی، و از جمله خامنه ای کوچکترین تردیدی در مورد اینکه منتظری " فقيهي متبحّر و استادي برجسته بودند و شاگردان زيادي از ايشان بهره بردند" نداشتند. آنچه که منتظری را از چشم خمینی و خامنه ای انداخت، همان نکته ای است که در "تسلیت نامه" خامنه ای نیز بر آن تاکید شده است: " در اواخر دوران حيات مبارك امام راحل امتحاني دشوار و خطير، پيش آمد كه از خداوند متعال ميخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خويش بپوشاند و ابتلائات دنيوي را كفاره آن قرار دهد." همین سابقه منتظری در دوران مربوطه است که از چشم زعمای رژیم پنهان نماند و او مورد غضب قرار گرفت. برای مردمی که دقیقا در تقابل با اسلام سیاسی قرار گرفته اند، این فاصله گرفتن از اسلام سیاسی، و نه دست کشیدن و یا سستی در "علم خارج فقه"، یک نقطه مرکزی است. در حالی که در طنزی کمیک، اکثر کسانی که در تمجید از منتظری دست و پای خود را گم کردند، دقیقا دارند بر آن ظرفیتهائی انگشت میگذارند که چه بسا بسیار فقیهانه تر توسط خامنه ای بر آنها تاکید گذاشته شده است.
سوال واقعا این است که آیا روال مبارزه با رژیم اسلامی قرار است سیر تاریخ از "قیام" خمینی در ۱۵ خرداد ۴۲ و یهودی و بهائی و کمونیست و زن ستیزی همزاد آن و تا برداشت مجاهدینی از آیات "رحمت" قرآن و سپس دایر کردن حسینیه ارشاد توسط علی شریعتی را از سر بگیرد و منتظری در ادامه این تاریخ جای میگیرد؟ آیا با ساقط شدن رژیم اسلامی، این مردم و این جامعه با آن تاریخ و این خیزشها، بار دیگر دنبال آن خواهند بود که در تفکر اسلامی و در هیات متخصصین و فیلسوفان و فقه های ضدکمونیست و ضد هر اندیشه "ارتدادی"، راه آزادیخواهانه ای را جستجو کنند؟ مگر کابوس مجسم اسلام سیاسی در ایران و منطقه یک انقلاب را به خون نکشید و تمام منطقه را در "جهاد اسلامی" حرکات انتحاری و یک نسل کشی کامل در ایران در برابر چشمان حیرت زده جهانیان قرار نداد که تازه در گرماگرم به زیر کشیدن اسلام در قدرت، راه و زمینه ای برای اعاده حاکمیت خونین آن تدارک دیده شود و یک بار دیگر جامعه به محل آزمایش روایت خرافی حقوق بشری از اسلام تبدیل شود؟ این توهم پوچ و ذهنیت ناقص که گویا جامعه ایران و مردم ایران پس از یک هالاکست اسلامی در لابلای شکاف بین فقه ها، به روایت حقوق بشری از اسلام تن در دهند، از محالات است. این توهم و این خرافه، البته برای بازماندگان نسلی از ناسیونالیسم چپ و پیروان مکتب توده ایستی که هنوز هم مردم ایران و ذهنیت و توقعاتشان را از زندگی در محدوده انقلاب مشروطه و تعامل بین مشروعه و مشروطه حبس کرده اند، یک نوستالژی باقی میماند.
برای این طیف سی سال تاریخ خون و جنایت رژیم اسلامی علیه مردم ایران و جامعه بشری از صحنه معادلات سیاسی منطقه و جهان حذف شده است. در این خاستگاه منتظری هنوز یک "هم بند" در زندان شاه است و سران سی سال قتل و جنایت اسلامی و سلطه مرگبار اسلام سیاسی هنوز اعتبار نامه طرفداری از "مستضعفان" و جهاد با رژیم "فاسد" طرفدار غرب و آمریکا و "رنجنامه" تبعید و زندان در دوران رژیم سلطنت را زیر بالش دارند.
مدینه فاضله این طیف و خیالبافی و اوهام بر باد رفته ایجاد یک سرمایه داری مستقل و "متعارف" تحت فرهنگ "جامعه اسلامی ایران" با عصر انفجار تکنولوژی و سلطه بلامنازع تولید سرمایه داری از سالها قبل از سلطه اسلام سیاسی در ایران و رسوخ و گسترش سرمایه داری به اعماق کوره دهات حتی در دوره حاکمیت جمهوری اسلامی، و دگرگونی خیره کننده در ترکیب سنی جمعیت و انتظارات و توقعاتشان از دنیای امروز، در تناقضی آشکار قرار گرفته است. مدافعان ذهنیت نوستالژیک به دوران و اعصار سپری شده؛ و نهادینه شدن و انجماد سیاسی در توهمات و خیالپردازیهای ناشی از آن دورانها در برخورد به تخت سینه واقعیت دگرگون شده جامعه ایران با سابقه پس زدن "مشروعه گری" در صدسال قبل و کارنامه خونین اسلام سیاسی در سی سال اخیر، در کنار فاصله گرفتن جامعه از ذهنیت و دنیای شیرین همسوئی و اتحاد و ائتلاف ضد دیکتاتوری استبداد سلطنتی، لاجرم در یک حالت خلسه و خماری و کومای سیاسی به حال نیمه اغما افتاده اند. این جماعت تصور میکنند اسارتشان به اوهام سناریو زندگی خودشان و رمانتیسیسم شرقزدگی و اسلام زدگی شان عین ذهنیت و تاریخ جامعه است. خیال میکنند میشود در فضای بریده از منطق واقعی حرکت مردم ایران در کشمکش سرنوشت ساز با اسلام سیاسی، نسلی که بند نافش را با توهمات "انقلاب ۵۷" بریده است، با خود و ذهنیت و نوستالژی خود همراه کنند.
۲۳ دسامبر ۲۰۰۹
iraj.farzad@gmail.com
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.