1.شما شکل گیری جریان چپ دانشجوئی را بعد از 2 دهه چگونه میبینید و جریان چه گونه شکل گرفت؟
بعد از اتفاقات سیاسی که در دهه شصت افتاد، مثل دستگیری و بازداشت های طولانی مدت، اعدام ها گسترده در دهه شصت، تبعید های خودخواسته ناشی از فشارهای بی حد به فعالین چپ و پدیده تصفیه ای که جمهوری اسلامی به آن نام "انقلاب فرهنگی" می دهد، یک دهه شاهد این بودیم که چپ با نام خود و تشکیلات خود نتوانست در دانشگاه فعالیت موثری داشته باشد. این زمان یک دهه برای شکل گیری یک جریان گسترده در دانشگاههای مختلف ایران لازم بود تا اینکه در اوایل دهه هشتاد شاهد فعالیت هایی از سوی دانشجویان دانشگاه های تهران بودیم که کم کم این فعالیت ها گسترده شد و به سمت شکل دادن جبهه منحد چپ در دانشگاههای ایران پیش رفت که متاسفانه با سرکوب گسترده از سوی حاکمیت مواجه شد. در واقع نگاه من به این حضور نیروهای چپ در دانشگاه خواست و اقتضای جامعه ایران و نمود تضادهای سرمایه داری و امید اینکه آلترناتیو چپ می تواند باعث خلاصی از شر سرمایه داری و استبداد حاکم موجود شد باعث به وجود آمدن این جنبش شد و همین عامل در آینده نیز نقش مهمی را در گسترده گی این جنبش و پیوند خوردنش با دیگر جنبش های اجتماعی خواهد شد.
2. در روند شکل گیری چه ضرباتی خورد وچگونه با آن مقابله شد و حال این جریان در کجاست؟
شکست دو خرداد و دل کندن پایگاه اجتماعی اش از اصلاحات درون حکومتی نقطه عروج چپ در دانشگاه بود. چپی که گسست زیادی از گذشته تاریخ چپ ایران داشت و نه تجربیات آن تاریخ را با خود هم می کرد و نه پیش فرضهایش. یعنی به چیزی جز انقلاب سوسیالیستی فکر نمی کرد. این جنبش افتخارش این بود که بر خلاف خیل عظیمی از جریانات سیاسی با هیچ کدام از جناحهای حاکمیت سازگاری نداشت، و تمام تلاش خود را برای شکل گیری نظام اقتصادی سوسیالیسم در ایران انجام میداد. این جریان در نبود حزب طبقه کارگر بعضی از نقشهای آن را پذیرفت و در سطح یک جنبش دانشجویی محدود نماند. برگزاری اکسیون های بزرگی مثل اول ماه مه بعد از غریب به بیست سال به کمک فعالین کارگری، برگزاری هشت مارس های مختلف در خارج و داخل دانشگاه و برگزاری قدرتمند شانزده آذر در سالهای مختلف، جا انداختن ادبیات سوسیالیستی در ادبیات سیاسی رایج دانشگاه، شعار اتحاد جنیش زنان، دانشجویان و کارگران از دستاوردهای مهم و غیر قابل انکار آن بود.
به این مسئله توجه داشته باشیم که جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی متعارف نیست. تلاشهای بسیاری که بیشتر آن توسط اصلاح طلبان بود میخواست که این نظام را متعارف کند اما تضادهای اقتصادی و اجتماعی حاکمیت با مردمی که در آن کشور زندگی می کنند همیشه مانع این بوده است. حاکمیت موجود از روز اول با اعدام و سرکوب آزادیخواهان به قدرت رسیده است و تا روز آخر نیز به آن ادامه می دهد. توحش و استبداد جز جدا نشدنی جمهوری اسلامی است. احضار های حضوری و تلفنی فعالین چپ به دفاتر وزارت اطلاعات و تهدید و ارعاب اونها، تحت فشار گذاشتن خانواده های آنها، لغو مجوزها، تعطیلی ان جی او هایی که داشتیم و هزار و یک ترفند که جلوی فعالیت های ما را بگیرند.
3. در مورد 16 آذر که 13 آذر 86 گرفته شد و بازداشت وسیع فعالان دانشجوئی توضیحاتی بدهید؟
اگر بخواهم به چرایی این سرکوب گسترده بپردازم چند نکته رو میشه ذکر کرد. اولین نکته توحش جمهوری اسلامی است. از هر طرفی که احساس خطر کند با تمام قوا به سرکوب اون می پردازه. مسئله بعدی نداشتن تجربه لازم برای تقابل با سرکوب بود و نبود یک تشکیلات منظم و قوی نیز عامل دیگری بود. چون اشتباهات یک نفر گاهی به زیر ضرب رفتن همه جنبش منتهی می شد و این ضعف دیگر بود. اما از همه این نکات مهمتر نقش مخربی است که احزاب خارج از کشور در این جنبش داشتند. روی این کلمه تاکید می کنم این نقش مخرب بوده است. حزب و کار حزبی همیشه در تاریخ چپ دنیا موضوع بحث بوده و هست. من منتقد کار حزبی به طور عام نیستم و خودم را لنینیست می دانم اما بحث اینجاست که باید فعالین چپ با یک حزب چپ و حزب طبقه کارگر در ارتباط باشد نه یک حزبی که تنها و تنها پروپاگانداست. حزب طبقه کارگر فقط به حرف نیست و این طور نمی شود که من به تشکیلات خانوادگی و جمع دوستان خودم بگویم حزب طبقه کارگر و از فردای آن روز این ترم به پیشانی جمع دوستانم بخورد. البته هر کسی آزاد است که با هر حزبی که می خواهد در ارتباط باشد و خود را با آن تداعی کند و ضمنا در یک منطقه خاص مثل دانشگاه یا محل کارش کار سیاسی یا صنفی خود را ادامه دهد اما باز به دلیل نبودن یک تشکیلات قوی دانشجویی این تحزب اگر بشود نامش را تحزب گذاشت، چپ را در دانشگاه و در مقابل توحش حاکمیت ضربه خور کرده بود.
نکته بعدی جنگ روانی وزارت اطلاعات از همین داستان برای ضربه زدن به کل جریان چپ رادیکال بود. نقش مخرب این احزاب پفکی اینجاست که خودنمایی می کند. یکی حنجره اش را پاره می کرد که دانشجویان داب متعلق به ما هستند، آن یکی هم سینه چاک می کرد که دانشجویان داب اعضای فلان حزب هستند و بگیرید و ببندیدشان. متاسفانه این جنگ روانی و اطلاعاتی خیلی بیشتر در سرکوب موثر بود که بتوان تصور کرد.
4. جریانات چپ را در ایران خصوصا پیش از انقلاب چگونه مبینید؟ واز آنان چه توقعاتی دارید ؟
جریانات چپ قبل از انقلاب 57 دسته ها و گروههای زیادی را شامل می شود. این سوال شما خیلی کلی هست. من با بعضی از آنها و مواضع تئوریک و سیاسی آنها چه قبل از انقلاب و چه در حال حاضر مرزبندی دارم و در پاره ای از اوقات مواضع آنها به هیچ وجه سوسیالیستی نیست. اما همانطور که گفتم همه را نمیتوان با یک چوب راند. خیلی از فداکاری ها و مقاومت ها و مبارزه های آن رفقا در آن زمان همیشه در یادها می ماند و از آنها سخن می گوییم.
5. مبارزه و مقاومت از نظر شما چیست؟
مبارزه، این کلمه را دوست دارم. مقاومت در برابر ارتجاع، خواست و تلاش برای رسیدن به یک زندگی شایسته انسان. مبارزه سوسیالیستی در هر منظقه جغرافیایی و هر زمان اقتضاات مختلفی دارد. از مبارزه مسلحانه تا روزنامه نگاری. از تشکیل مجامع عمومی کارگری تا فعالیت های حقوق بشری. فعالین این جنبش بنا به عینیات زمانی و مکانی گونه ای از مبارزه را برمی گزینند. مقاومت هم بخشی از مبارزه بوده و هست. مقاومت در زندانهای استبداد، برگزیدن سکوت در مقابل شکنجه ها، و یا شاید فرار. موقعی ایستادن چه گوارا معنای مبارزه می دهد و موقعی مخفی زندگی کردن لنین. نمی توان گفت که کدام بهتر بوده است. هر شرایطی نوعی از مبارزه را می طلبد.
6. اکنون جوانان ایرانی چه خواستهائی دارند؟ وبرای چه مبارزه میکنند؟
مبارزه علیه استبداد جمهوری اسلامی داستان امروز و دیروز نیست. داستان سی سال مبارزه است. خواستهای اصیل این مبارزه نبود آزادی و برابری بوده است. آزادی بیان و مطبوعات در ایران نیست و یکی از موضوعات مبارزه هست. مسئله مهم بعدی مسائل زنان است، زنان آزادی پوشش به عنوان اولین حق هر انسان را در جمهوری اسلامی ندارند. خواستهای اجتماعی جوانان اعم از آزادی سبک زندگی با جمهوری اسلامی خوانایی ندارد. و مهمتر از همه مبارزه برای نان است. مشکلات بی شمار اقتصادی جمهوری اسلامی و ناتوانی آن برای حل این مشکلات ترم اصلی این مبارزه است. جوانان ایران آینده ای برای زندگی خود متصور نیستند. البته همین جوانان از طبقات مختلفی هستند و به همین نسبت در هر فردی عیار خواستهایش متفاوت است اما در کل این ها موضوعات خواستهای اصلی است.
7. جنبش سبز را شما چگونه مبینید؟
اگر جنبش سبز را بر اساس گفته ها و کرده های سران آن ارزیابی کنیم که هیچ تفاوتی با نظام حاکم ندارند. فقط دردشان این است که چرا اصلاح طلبان در قدرت نیستند. جمهوری اسلامی دو جناح عمده دارد که هر کدام به اندازه دیگری جنایتکار هستند و دستشان به خون آزادیخواهان این مملکت آلوده است. همین آقای موسوی دوران حذف و اعدام فله ای در سال 67 و در زمان نخست وزیری شان را از یاد نبردند. وقتی هم که در دانشگاه زنجان از او سوال می شود بی جواب از کنار آن می گذرد. موسوی در سخنانش گفته است که یک کلمه بیشتر و کمتر از جمهوری اسلامی نمیخواهد. این یعنی در جا زدن، در جا زدن بی حقوقی زنان، در جا زدن فلاکت و بی حقوقی کارگران، در جا زدن نبود آزادی بیان و اندیشه به طور مطلق. اما اگر جنبش سبز را در خیابان های تهران و دیگر شهرها مورد بررسی قرار بدهیم می بینیم که عده ای از مردم ناراضی یاد گرفتند که حق خودشان را باید در خیابانها بگیرند و با اتحاد به جنگ جمهوری اسلامی بروند. اتفاقات بعد از انتخابات یک پیروزی برای مردم بود. اما این همه راه نیست. باید جنبش های پیشرو را تقویت کرد و جبهه ای مترقی را تشکیل داد. جنبشی که مخالف زندان سیاسی برای هر کسی است، به غیر از خواستهای دموکراتیک خواست جدایی دین از حکومت را سر بدهد و به بی حقوقی زن رای ندهد. چشم در چشم جمهوری اسلامی بدوزد و خواهان رفتن آن باشد.
سیزده آبان
من فکر نمی کنم که در این روز باید در خانه نشست و کاری نکرد چون این روز متعلق به جمهوری اسلامی است. از هر فرصتی برای ضربه زدن باید استفاده کرد. اما پشت اصلاحات درون حکومتی هم نباید رفت. باید سعی کرد که خواستهای جوانان معترض را در راهی درست کانالیزه کرد. 13 آبان باید روز شورش باشد، علیه همه ی جمهوری اسلامی. نه رفتن به زیر پر و بال موسوی که می گوید می خواهد مردم را با جمهوری اسلامی آشتی دهد و اعتماد از دست رفته را به مردم بازگرداند. در واقع خود برگزاری سیزده آبان با خواستهای مستقل از جناحهای جمهوری اسلامی آنرا قدمی دیگر به پرتگاه نزدیک می کند. موسوی می گوید میخواهد آشتی دهد و مردم بگویند مرگ بر دیکتاتور ! این یعنی آشتی ؟ من اینطور فکر نمی کنم. در کل در سیزده آبان همه چیز شروع یا تمام نمی شود. در کل در زمان پیش رو باید جبهه ای از طبقه کارگر و خواستهای طبقه کارگر را تشکیل داد که خواستهای مردم را نمایندگی کند و آنقدر قوی باشد که نیرویی عظیم پشت سر خود بسیج کند.
با اعمال سیاست های اقتصادی بدون سوبسید و رفتن آن به سمت اقتصاد بازار آزاد بار دیگر میخواهد فشار را هر چه بیشتر به دوش کارگران ایران بگذارد و باید در مقابل آن ایستاد. به نظر من این زمان زمان کار و تلاش ما سوسیالیست هاست و باید با تمام قوا دست به کار شویم.
دوم نوامبر 2009
بعد از اتفاقات سیاسی که در دهه شصت افتاد، مثل دستگیری و بازداشت های طولانی مدت، اعدام ها گسترده در دهه شصت، تبعید های خودخواسته ناشی از فشارهای بی حد به فعالین چپ و پدیده تصفیه ای که جمهوری اسلامی به آن نام "انقلاب فرهنگی" می دهد، یک دهه شاهد این بودیم که چپ با نام خود و تشکیلات خود نتوانست در دانشگاه فعالیت موثری داشته باشد. این زمان یک دهه برای شکل گیری یک جریان گسترده در دانشگاههای مختلف ایران لازم بود تا اینکه در اوایل دهه هشتاد شاهد فعالیت هایی از سوی دانشجویان دانشگاه های تهران بودیم که کم کم این فعالیت ها گسترده شد و به سمت شکل دادن جبهه منحد چپ در دانشگاههای ایران پیش رفت که متاسفانه با سرکوب گسترده از سوی حاکمیت مواجه شد. در واقع نگاه من به این حضور نیروهای چپ در دانشگاه خواست و اقتضای جامعه ایران و نمود تضادهای سرمایه داری و امید اینکه آلترناتیو چپ می تواند باعث خلاصی از شر سرمایه داری و استبداد حاکم موجود شد باعث به وجود آمدن این جنبش شد و همین عامل در آینده نیز نقش مهمی را در گسترده گی این جنبش و پیوند خوردنش با دیگر جنبش های اجتماعی خواهد شد.
2. در روند شکل گیری چه ضرباتی خورد وچگونه با آن مقابله شد و حال این جریان در کجاست؟
شکست دو خرداد و دل کندن پایگاه اجتماعی اش از اصلاحات درون حکومتی نقطه عروج چپ در دانشگاه بود. چپی که گسست زیادی از گذشته تاریخ چپ ایران داشت و نه تجربیات آن تاریخ را با خود هم می کرد و نه پیش فرضهایش. یعنی به چیزی جز انقلاب سوسیالیستی فکر نمی کرد. این جنبش افتخارش این بود که بر خلاف خیل عظیمی از جریانات سیاسی با هیچ کدام از جناحهای حاکمیت سازگاری نداشت، و تمام تلاش خود را برای شکل گیری نظام اقتصادی سوسیالیسم در ایران انجام میداد. این جریان در نبود حزب طبقه کارگر بعضی از نقشهای آن را پذیرفت و در سطح یک جنبش دانشجویی محدود نماند. برگزاری اکسیون های بزرگی مثل اول ماه مه بعد از غریب به بیست سال به کمک فعالین کارگری، برگزاری هشت مارس های مختلف در خارج و داخل دانشگاه و برگزاری قدرتمند شانزده آذر در سالهای مختلف، جا انداختن ادبیات سوسیالیستی در ادبیات سیاسی رایج دانشگاه، شعار اتحاد جنیش زنان، دانشجویان و کارگران از دستاوردهای مهم و غیر قابل انکار آن بود.
به این مسئله توجه داشته باشیم که جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی متعارف نیست. تلاشهای بسیاری که بیشتر آن توسط اصلاح طلبان بود میخواست که این نظام را متعارف کند اما تضادهای اقتصادی و اجتماعی حاکمیت با مردمی که در آن کشور زندگی می کنند همیشه مانع این بوده است. حاکمیت موجود از روز اول با اعدام و سرکوب آزادیخواهان به قدرت رسیده است و تا روز آخر نیز به آن ادامه می دهد. توحش و استبداد جز جدا نشدنی جمهوری اسلامی است. احضار های حضوری و تلفنی فعالین چپ به دفاتر وزارت اطلاعات و تهدید و ارعاب اونها، تحت فشار گذاشتن خانواده های آنها، لغو مجوزها، تعطیلی ان جی او هایی که داشتیم و هزار و یک ترفند که جلوی فعالیت های ما را بگیرند.
3. در مورد 16 آذر که 13 آذر 86 گرفته شد و بازداشت وسیع فعالان دانشجوئی توضیحاتی بدهید؟
اگر بخواهم به چرایی این سرکوب گسترده بپردازم چند نکته رو میشه ذکر کرد. اولین نکته توحش جمهوری اسلامی است. از هر طرفی که احساس خطر کند با تمام قوا به سرکوب اون می پردازه. مسئله بعدی نداشتن تجربه لازم برای تقابل با سرکوب بود و نبود یک تشکیلات منظم و قوی نیز عامل دیگری بود. چون اشتباهات یک نفر گاهی به زیر ضرب رفتن همه جنبش منتهی می شد و این ضعف دیگر بود. اما از همه این نکات مهمتر نقش مخربی است که احزاب خارج از کشور در این جنبش داشتند. روی این کلمه تاکید می کنم این نقش مخرب بوده است. حزب و کار حزبی همیشه در تاریخ چپ دنیا موضوع بحث بوده و هست. من منتقد کار حزبی به طور عام نیستم و خودم را لنینیست می دانم اما بحث اینجاست که باید فعالین چپ با یک حزب چپ و حزب طبقه کارگر در ارتباط باشد نه یک حزبی که تنها و تنها پروپاگانداست. حزب طبقه کارگر فقط به حرف نیست و این طور نمی شود که من به تشکیلات خانوادگی و جمع دوستان خودم بگویم حزب طبقه کارگر و از فردای آن روز این ترم به پیشانی جمع دوستانم بخورد. البته هر کسی آزاد است که با هر حزبی که می خواهد در ارتباط باشد و خود را با آن تداعی کند و ضمنا در یک منطقه خاص مثل دانشگاه یا محل کارش کار سیاسی یا صنفی خود را ادامه دهد اما باز به دلیل نبودن یک تشکیلات قوی دانشجویی این تحزب اگر بشود نامش را تحزب گذاشت، چپ را در دانشگاه و در مقابل توحش حاکمیت ضربه خور کرده بود.
نکته بعدی جنگ روانی وزارت اطلاعات از همین داستان برای ضربه زدن به کل جریان چپ رادیکال بود. نقش مخرب این احزاب پفکی اینجاست که خودنمایی می کند. یکی حنجره اش را پاره می کرد که دانشجویان داب متعلق به ما هستند، آن یکی هم سینه چاک می کرد که دانشجویان داب اعضای فلان حزب هستند و بگیرید و ببندیدشان. متاسفانه این جنگ روانی و اطلاعاتی خیلی بیشتر در سرکوب موثر بود که بتوان تصور کرد.
4. جریانات چپ را در ایران خصوصا پیش از انقلاب چگونه مبینید؟ واز آنان چه توقعاتی دارید ؟
جریانات چپ قبل از انقلاب 57 دسته ها و گروههای زیادی را شامل می شود. این سوال شما خیلی کلی هست. من با بعضی از آنها و مواضع تئوریک و سیاسی آنها چه قبل از انقلاب و چه در حال حاضر مرزبندی دارم و در پاره ای از اوقات مواضع آنها به هیچ وجه سوسیالیستی نیست. اما همانطور که گفتم همه را نمیتوان با یک چوب راند. خیلی از فداکاری ها و مقاومت ها و مبارزه های آن رفقا در آن زمان همیشه در یادها می ماند و از آنها سخن می گوییم.
5. مبارزه و مقاومت از نظر شما چیست؟
مبارزه، این کلمه را دوست دارم. مقاومت در برابر ارتجاع، خواست و تلاش برای رسیدن به یک زندگی شایسته انسان. مبارزه سوسیالیستی در هر منظقه جغرافیایی و هر زمان اقتضاات مختلفی دارد. از مبارزه مسلحانه تا روزنامه نگاری. از تشکیل مجامع عمومی کارگری تا فعالیت های حقوق بشری. فعالین این جنبش بنا به عینیات زمانی و مکانی گونه ای از مبارزه را برمی گزینند. مقاومت هم بخشی از مبارزه بوده و هست. مقاومت در زندانهای استبداد، برگزیدن سکوت در مقابل شکنجه ها، و یا شاید فرار. موقعی ایستادن چه گوارا معنای مبارزه می دهد و موقعی مخفی زندگی کردن لنین. نمی توان گفت که کدام بهتر بوده است. هر شرایطی نوعی از مبارزه را می طلبد.
6. اکنون جوانان ایرانی چه خواستهائی دارند؟ وبرای چه مبارزه میکنند؟
مبارزه علیه استبداد جمهوری اسلامی داستان امروز و دیروز نیست. داستان سی سال مبارزه است. خواستهای اصیل این مبارزه نبود آزادی و برابری بوده است. آزادی بیان و مطبوعات در ایران نیست و یکی از موضوعات مبارزه هست. مسئله مهم بعدی مسائل زنان است، زنان آزادی پوشش به عنوان اولین حق هر انسان را در جمهوری اسلامی ندارند. خواستهای اجتماعی جوانان اعم از آزادی سبک زندگی با جمهوری اسلامی خوانایی ندارد. و مهمتر از همه مبارزه برای نان است. مشکلات بی شمار اقتصادی جمهوری اسلامی و ناتوانی آن برای حل این مشکلات ترم اصلی این مبارزه است. جوانان ایران آینده ای برای زندگی خود متصور نیستند. البته همین جوانان از طبقات مختلفی هستند و به همین نسبت در هر فردی عیار خواستهایش متفاوت است اما در کل این ها موضوعات خواستهای اصلی است.
7. جنبش سبز را شما چگونه مبینید؟
اگر جنبش سبز را بر اساس گفته ها و کرده های سران آن ارزیابی کنیم که هیچ تفاوتی با نظام حاکم ندارند. فقط دردشان این است که چرا اصلاح طلبان در قدرت نیستند. جمهوری اسلامی دو جناح عمده دارد که هر کدام به اندازه دیگری جنایتکار هستند و دستشان به خون آزادیخواهان این مملکت آلوده است. همین آقای موسوی دوران حذف و اعدام فله ای در سال 67 و در زمان نخست وزیری شان را از یاد نبردند. وقتی هم که در دانشگاه زنجان از او سوال می شود بی جواب از کنار آن می گذرد. موسوی در سخنانش گفته است که یک کلمه بیشتر و کمتر از جمهوری اسلامی نمیخواهد. این یعنی در جا زدن، در جا زدن بی حقوقی زنان، در جا زدن فلاکت و بی حقوقی کارگران، در جا زدن نبود آزادی بیان و اندیشه به طور مطلق. اما اگر جنبش سبز را در خیابان های تهران و دیگر شهرها مورد بررسی قرار بدهیم می بینیم که عده ای از مردم ناراضی یاد گرفتند که حق خودشان را باید در خیابانها بگیرند و با اتحاد به جنگ جمهوری اسلامی بروند. اتفاقات بعد از انتخابات یک پیروزی برای مردم بود. اما این همه راه نیست. باید جنبش های پیشرو را تقویت کرد و جبهه ای مترقی را تشکیل داد. جنبشی که مخالف زندان سیاسی برای هر کسی است، به غیر از خواستهای دموکراتیک خواست جدایی دین از حکومت را سر بدهد و به بی حقوقی زن رای ندهد. چشم در چشم جمهوری اسلامی بدوزد و خواهان رفتن آن باشد.
سیزده آبان
من فکر نمی کنم که در این روز باید در خانه نشست و کاری نکرد چون این روز متعلق به جمهوری اسلامی است. از هر فرصتی برای ضربه زدن باید استفاده کرد. اما پشت اصلاحات درون حکومتی هم نباید رفت. باید سعی کرد که خواستهای جوانان معترض را در راهی درست کانالیزه کرد. 13 آبان باید روز شورش باشد، علیه همه ی جمهوری اسلامی. نه رفتن به زیر پر و بال موسوی که می گوید می خواهد مردم را با جمهوری اسلامی آشتی دهد و اعتماد از دست رفته را به مردم بازگرداند. در واقع خود برگزاری سیزده آبان با خواستهای مستقل از جناحهای جمهوری اسلامی آنرا قدمی دیگر به پرتگاه نزدیک می کند. موسوی می گوید میخواهد آشتی دهد و مردم بگویند مرگ بر دیکتاتور ! این یعنی آشتی ؟ من اینطور فکر نمی کنم. در کل در سیزده آبان همه چیز شروع یا تمام نمی شود. در کل در زمان پیش رو باید جبهه ای از طبقه کارگر و خواستهای طبقه کارگر را تشکیل داد که خواستهای مردم را نمایندگی کند و آنقدر قوی باشد که نیرویی عظیم پشت سر خود بسیج کند.
با اعمال سیاست های اقتصادی بدون سوبسید و رفتن آن به سمت اقتصاد بازار آزاد بار دیگر میخواهد فشار را هر چه بیشتر به دوش کارگران ایران بگذارد و باید در مقابل آن ایستاد. به نظر من این زمان زمان کار و تلاش ما سوسیالیست هاست و باید با تمام قوا دست به کار شویم.
دوم نوامبر 2009
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.