ما نبض پرتپش سرخ انقلابيم
ما از تبار روزهاي مشقت باريم
ما تا خون در بدن داريم،فرياد بر مي آريم
زنده باد آزادي، برقرار باد برابري
در بررسي تحولات چند ماه اخير و رويدادهايي كه بعد از انتخابات 88 به وقوع پيوست، بسياري از گروه ها و سازمانهاي راست و يا به اصطلاح چپ و كمونيست(خاطرنشان کنم که از آنها به عنوان مصادره کنندگان واژه ها ی سوسیالیست و کمونیست می توان نام برد) براي بازنده هاي انتخابات (كانديداهاي اصلاح طلب) شروع به جمع آوري راي كردند. حال اين جمع آوري آرا چگونه بود؟
گروه ها و سازمان هاي ياد شده از كانديداهاي اصلاح طلب حمايت نمودند، و حتي در آخر مسئوليت آنها را در قبال توده ها به عهده گرفتند. چرا؟ چون اصلاح طلبان بين انتخاب بد و بدتر گزينه «بد و يا شر كم تر» هستند. چپ ها نيز كوشش كردند و دست به اين مشاركت احمقانه و شرم آور زدند. در ابتدا اين نكته را گوشزد مي نمايم كه ما ماركسيستها كانديداهاي اصلاح طلب و احمدي نژاد را لوازم يدكي يك سيستم مي دانيم. اين مسئله كه يكي از آنها در مقابل گزينه «بدتر» درخشنده تر و از نظر سياسي و وضع زندگي توده ها باعث شرايط مناسبتر مي گردد، هيچ سودي ندارد چرا كه نظامي كه با آن مبارزه مي كنيم به تمام اين عناصر نياز دارد. هر چند اين عناصر گهگاه با يكديگر تناقض پيدا مي كنند ولي در مقابل جريانهاي چپ و كمونيست واقعی در جامعه بايد به نفع انقلاب از اين تناقض ها سود بجويند.
شوربختي اينجا نمايان مي شود كه فعالين چپ خود را در همان جايي قرار داده اند كه فعالان نهادهاي رفرميستي يا مذهبي،با اين تفاوت ناچيز كه فقط عنوان ها عوض شده است. (در اينجا نگاهي بياندازيد به مقالات 1. نيم روز مردم، سياست و روز داوري (بند 2) نويسنده: اميد مهرگان 2. انتخابات:ديالكتيك سياست و دولت. نويسنده: مراد فرهادپور 3. آيا گربه به دره سقوط خواهد كرد نويسنده: اسلاوي ژيژك (سيامك امين نقدي بر اين مقاله با عنوان «كدام گربه؟ كدام دره؟آقاي ژيژك» در فضاي مجازي منتشر نموده است)
اگر ما در بررسي هاي خود در مورد مسئله انتخابات به يك اكتشاف نظري و در پي آن به يك كنش اجتماعي مناسب در باب وظيفه خودمان برسيم مي توانيم يك حركت خاص خود را اجرايي كنيم اما اگر شركت طبقه كارگر بدون هيچ بررسي نظري در باب وظيفه ي خود باشد نتيجه ي اين رويداد مي گردد كه راي او در صندوق بورژوازي ريخته مي شود. چرا؟ چون شرايط عيني و ذهني طبقه آماده نگشته است. چون طبقه كارگر در كنار هم طبقه اي خود،آگاهي در مورد روابط آنها با كارفرما و مناسبات پيشرفته ي ديگر ندارد. چون رسانه و دروغ هايش در دست بورژوازي است و حتي در آخر پيروزي انتخابات، پرولتاريا را به قدرت نمي رساند. بلكه بازوهاي قدرت نظام را با آراي ميليوني زمام دار امور مي كند. بيان اين مسائل بسيار ابتدايي تا جايي سرسام آور نيز هست و البته آزاردهنده اما بايد گفته شود تا اين كه از اين مسائل بدوي عبور كنيم. تا گروه ها و سازمانهاي چپ از روي فغان و ناله اين جمله را بر زبان نرانند: دوستان ما زورمان نمي رسد. اين جمله و ماجراي قبل از انتخابات و مسئله تحريم است و بعد از انتخابات و با اوج گيري حركتهاي جناحين حاكمه، بار ديگر از روي توجيه سكوت خود بگويند: دوستان ما زورمان از ابتدا به آنها نمي رسيد! آري بار ديگر مي گويم، مبارزه براي شما كجا معنا پيدا مي كند؟
گروه ها و سازمان هاي چپ براي بازنده هاي غيرواقعي انتخابات راي جمع آوري كردند و بازنده هاي واقعي اين عرصه در خيابانها، در كهريزك و ... شكنجه و به گور سپرده شدند. تاريخ اين سرزمين به كرات نشان داده است كه حتي حاجي آقاها هم دم از اصلاحات و دموكراسي صوري خود مي زنند (نقل از كتاب حاجي آقا ـ صادق هدايت) و هرباره توده ها بدون هيچ چاره انديشي در باب مبارزه بر عليه وضع موجود و با دور ريزي حافظه ي تاريخي خود اسير وعده هاي واهي آنان مي شوند.
حال نويسنده اين سطور اين پرسش را مطرح مي كند كه «براي شروع كار چه بايد كرد؟» چه آرا و انديشه هايي كه امروزه در متن جوامع و در ميان توده ها منسوخ شده است را بايد زنده نمود؟ آري، در جامعه اي كه غول هاي سياسي رفرميست هر باره سر بر مي آورند نياز به نقش آفريني انديشه و پراتيك ماركسيستي،نسبت به هر زمان ديگر مشهودتر مي گردد. در متن جامعه ي ما و در ميان روشنفكران ما نه تنها طبقه و مبارزات طبقاتي و اجتماعي، بلكه تنافضات رواني نيز به واسطه ي ظهور هر باره ي سياستهاي رفرميستي لغو مي شود. توده ها نه از «خودي» بهره مند هستند و نه از «نهاد»هايي كه بتوانند حقوق از دست رفته ي آنها را استيفا كنند. عقايد و نيازها و حتي روياهاي آنان «ديگر از براي خودشان هم نيست» چرا كه حيات آنان به صورت كامل و مطلق توسط اين جريانات كه بعد و يا قبل از انتخابات وجود داشت مديريت و اداره مي شود.
حال در اينجا به بررسي اصلاحات واصلاح طلبي خواهيم پرداخت. اصلاحات محصول و ساخته ي سيستم سرمايه در ايران نيز هست كه مردان و زنان اين سرزمين صرفاً نمونه هاي بازتوليدي اين محصول گشته اند. اصلاحات در هر عرصه از پشت بر زمين مي خود اما هر باره نمونه هاي بازتوليد شده آن در جامعه سربر مي آروند و چه بسا فريادهاي مردان و زناني كه هيچ نسبتي هم شايد با اين جريانات نداشته باشند به بازوي اعتراضي جبهه ها و سازمان هاي رفرميستي تبديل مي شوند، خون مي دهند، به زندان مي روند و از آن گوشه و كنارها مير حسين موسوی به زبان مي آيد «اگر سازش مي نمودم، نظام لطمه مي خورد»، آري چرا كه در صورت سازش شما با جناح ديگر حاكميت چهره ي حكومتي شما نيز مانند جناح ديگر براي توده ها و روشنفكران نابيناي ما عريان مي گشت و آن لحظه اي بود براي گذار توده ها از سياستهاي رفرميستي به سمت حركتها و فرصتهاي انقلابي و راديكال.
نكته ي خجالت آور براي اصلاح طلبان آن است كه جرات ندارند به چشم اندازهايي كه گشوده اند بنگرند چرا كه چشم اندازهاي عظيم و وسيع آنها كه همانند يك مدار باز بدون هيچ دخالت تاثير گذاري جلوه مي كنند و به گودالهاي عميق و سياهي بدل خواهند شد. آنها با نفي كامل نقش انقلابي نيروهاي خود از جمله مردم و سازمانهايشان،به نتيجه ي مطلوب خود مي رسند اما متفكران و كارگران و جمع راديكال مانعي براي رويت چشم اندازهاي راه هاي خود در پيش ندارند و مي توانند آزادانه به آنجا رهسپار شوند.
در روزهاي بعد از انتخابات جمله اي از رفيقي شنيدم كه قابل ذكر و تاييد كنند سطور است: شبحي بر فراز ايران در حال پرسه زني است، شبح پوپوليسم.
پوپوليسم حاكم بر سياستهاي اصلاح طلبان همواره با ظاهر فريبنده ي انقلابي و در عمل همواره اصلاح طلب و ناتوان از تغييرات بنيادي چهره ي خود را نمايان مي كند. اصلاح طلبان همواره با تناوبي فعاليت هايشان در عرصه اجتماع اوج و فرود دارد ـ چرا كه 1ـ سياست از نظر اصلاح طلبان امري كثيف و قابل دخالت توده ها نيست
(نقطه فرود) 2ـ مگر در اوضاع و احوال حاد كه مي توانند در سياست دخالت ورزند (نقطه اوج)
البته در اين مورد تا اندازه اي دخالتگري توده ها در سياست پيش مي رود كه منافع اصلاح طلبان به عنوان يك جناح حكومت تأمين مي گردد: مثال بارز اين برخورد سياسي اصلاح طلبان در تحولات اخير است. كه در اين تحولات،اصلاح طلبان همواره «مردم» را در كانون قرار داده اند. حال بايد به رفع اين مسئله برسيم: در كانوني كه اصلاح طلبان آنرا ساخته و آراسته اند چه معنا از مردم و يا چه قشري از آنان وجود دارند؟ (كه در مقاله بعدی با عنوان گام دوم آنرا بررسي مي نمايم). سياست ستيزي اصلاح طلبان را با نمونه هايي كه در جريان اعتراضات اخير رخ داده است را بيان مي كنم. يكي از چاره انديشي هاي آنان براي نزديك نشدن اجتماع به امر سياسي، دور نگه داشتن اعتراضات از بستر واقعي جامعه كه همان خيابان و دانشگاه و كارخانه است. كه اگر اعتراضي در اين بسترهاي واقعي هم رخ داده باشد با فراخوان هاي اصلاح طلبان نبوده است. اما در طرف ديگر با فراخوانهايي از طرف رهبران اصلاح طلب براي تظاهرات و يا تجمع در مصلي ها،مساجد و اماكن مذهبي و يا حتي در زمانهايي مانند روز قدس، يا ايام اعتكاف مواجه هستيم كه آشكارا تاييد كننده ي سياست ستيزي آنان است.
با ذكر مطالب و دستيافته هايي كه گفته شد مي توان به اين نكته رسيد كه در فرآيند تشكيل گروه هاي اصلاح طلب به عنوان يك جنبش آنان مرحله اي را طي نموده اند كه مجموعه اي از رهبران شاخص و برجسته به همراه انديشه هاي پوپوليستي را با خود به يدك مي كشند. و اين همان روش آخرين و تكميلي جنبش هاي پوپوليستي براي بدست گيري نبض جامعه در مواقع بحراني عرصه هاي اجتماعي و سياسي به شمار مي رود و در سرلوحه ي كار سياسي اين جنبش همواره گوشزد شده است كه تا از صراحت و سادگي توده ها بهره گيرند و با استفاده از اين سادگي،از هر چه راديكال تر شدن مطالبات جلوگيري كنند و خواسته هاي توده ها را به ساختاري ساده و سطحي تبديل كنند.
بعد از روشن گشتن اين مسائل در اين جا ديگر بايد قدم هاي اوليه را برداشت. در گام نخست هر گونه توهم را نسبت به اجزاي عريض و طويل سيستم سرمايه داري از قبيل پارلمانهاي بورژوايي و يا سنديكاها و اتحاديه هاي و خانه هاي به اصطلاح كارگري را زدود و يك بار ديگر براي هميشه اين شعار را در سرلوحه ي كار جريانات اجتماعي و سياسي قرار دهيم: آري، رفرميسم هرگز تا حيات سرمايه داري در قدم اول با خطر مواجه گردد.
امروزه با اعلام موجوديت نهادهاي اصلاح طلبي از جمله (راه سبز اميد) كه به عنوان «شبكه اعتراضي قانوني» نام برده مي شود. اصلاح طلبان و موسوي با راه اندازي اين پروژه هدفهايي را در سر دارند. اصلاح طلبان با علم به اين مسئله كه نه از طرف منفعت سرمايه جلب مي شوند و نه از طرف توده هاي زحمتكش اين تشكيلات را راه اندازي مي كنند. «نكته اي را يادآوري مي كنم كه سرمايه داري ايران هرگز در هيچ شرايطي هيچ توان تحملي از هيچ سطح اعتراض و مبارزه ي طبقه كارگر را نداشته است كه در عرصه جهاني از موارد نادر است. جايي كه نظام سرمايه داري جز حمله وحشيانه به سطح معيشت و زندگي و آزادي طبقه كارگر راه ديگري براي بقا ندارد وجود چنين سازمانهاي رفرميستي، حيات طويل المدت نظام خشك سرمايه را جاني تازه مي بخشد. پس بار ديگر مي گويم: رفرميسم هرگز، تا حيات سرمايه داري در گام نخست به صورت بنيادي با خطر مواجه گردد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.