هر ناظر بی طرفی که به موقعیت جمهوری اسلامی در حال حاضر بنگرد به این نتیجه خواهد رسید که این رژیم برای خروج از بحران فعلی راه حلی ندارد جز تغییر. این تنها بر سر میزان این تغییر است که تحلیل گران می توانند با هم اختلاف نظر داشته باشند، بر سر ضرورت دگرگونی، جای شکی نمانده است. پس در مقابل یک سوال قرار می گیریم: در پایان این شرایط بحرانی چه حد از تغییر قرار است به وقوع بپیوندد؟
دو موضوع برای پاسخگویی به این پرسش می تواند مد نظر قرار گیرد: نخست دانستن این که مشکلاتی که این بحران را آفریده اند تا چه حد ریشه دار هستند، و دوم این که جامعه آمادگی رفتن تا پای چه میزان از تغییر را دارد.
اگر پاسخی عینی برای این دو پرسش به دست آوریم می توانیم پیش بینی کنیم چه نوع و چه گستره ای از تغییر در راهست.
در پاسخ به پرسش اول باید گفت که عمق مشکلات، به خصوص در عرصه ی اقتصادی، به حدی است که جز با یک تغییر استراتژیک در نحوه ی مدیریت جامعه امید به بهبودی نخواهد بود. بدین معنی که باید بافت و ترکیب مدیران کنونی در سطوح کلان و خرد تغییر کند تا بتوان با تزریق تخصص گرایی و خردورزی وضعیت را به سمت خروج از یک فاجعه بر حذر داشت. این تغییر بافت مدیران نیازمند یک تغییر سیاسی است تا بتواند کسانی را که باور به مدیریت عقلایی جامعه دارند راس کار آورد و از این طریق، مسولیت ها به کسانی سپرده شود که توانایی های تخصصی و قابلیت های عملی دارند. با این پیش شرط در می یابیم تغییری که در راهست به سطوح ساختاری حاکمیت بر می گردد نه به روبناهای ظاهری.
ما می توانیم این ریشه ای بودن تغییر را در عرصه ی اجتماعی نیز پی گیری کنیم، اما با توجه به وابستگی متقابل آن با تغییر اقتصادی بالا در می یابیم این تحول اجتماعی نیز ریشه ای و عمیق است وبا خود یک تغییر سیاسی مهم را ایجاب می کند.
در مورد پرسش دوم که به میزان ظرفیت دگرگونی خواهی مردم ایران باز می گردد واقعیت این است که این میزان از فردی به فردی دیگر و از قشری به قشر دیگر متغیر است. اما یک وجه مشترک همه ی آنها را به هم پیوند زده است و آن، طلبیدن میزانی از تغییر است. کم یا زیاد بودن آن بستگی دارد به جو و شرایط و این که ترس عمومی تا چه حد فروریخته است. دیدیم که در طول جنبش اعتراضی بعد از انتخابات و هم زمان با فروریختن ترس تدریجی مردم از سرکوب، در نهایت یک شعار تعیین کننده مطرح شد و موضوع تقلب در انتخابات جای خود را به موضوع تعویض نوع جمهوریت نظام سیاسی داد: «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی». مردم خواهان تغییر هستند و این تغییر طلبی می تواند تا مرزهای گذر ازخط قرمزهای سنتی نظام پیش رود.
با در کنار هم قرار دادن این دو شاخص در می یابیم که میزان تغییری که در آینده ی ایران پیش خواهد آمد به طور قطع آن قدر هست که بتواند موانع اساسی رشد سیاسی در جامعه را از سر راه بردارد. یعنی فضایی را فراهم کند که در آن، نیروهای ترقی خواه بتوانند با دست باز عمل کرده و برای اندیشه های خود بستری اجتماعی بسازند و یا آن را تقویت کنند. این امرنیز با خود مطالبات تازه تر و ریشه ای تر را به دنبال آورده و به همین ترتیب در دراز مدت به سوی یک تحول عمیق تر، دمکراتیک تر و هر چه مردمی تر نظام سیاسی و اقتصادی پیش خواهیم رفت.
این روند خبر از تحولی مبارک می دهد که البته با بهایی سنگین به دست می آید، اما ریشه های ارتجاع و استبداد در ایران آن قدر قوی بوده و هست که برای برکندنشان نیاز به تلاش و فداکاری فراوان می باشد.
اینک که ادامه ی راه را می بینیم باید با امید و توان بیشتری به سوی دستیابی به آن حرکت کنیم. ما می دانیم که اگر ازاین پیچ تاریخی گذر کنیم چه آینده ی روشنی در انتظار میهن ماست، پس، باید در این بزنگاه مهم و حساس بسیار هشیار عمل کرده و فرصت را از دست ندهیم. موارد زیر را باید به شدت و دقت مد نظر داشته باشیم:
1) حاکمیت کنونی ریشه هایی چنان کهنه گرا، مافیایی و پلید اندیش دارد که به این راحتی ریشه کن نخواهد شد و تلاش خواهد کرد که کشتی را با خود غرق کند. به همین دلیل باید به شدت مراقب همه ماجراجویی های آن باشیم، برانگیختن جنگ یا دست زدن به کشتار داخلی یا ماجراجویی اتمی.
2) کسانی که سربلندی این ملت را نمی خواهند در تل آویو و واشنگتن و لندن در کمین هستند تا مبادا شانسی برای حرکت کشورمان به سمت یک دمکراسی واقعی تحقق یابد. به همین دلیل باید با تمام قوا با سناریو تجاوز نظامی اسرائیل به ایران مقابله کنیم. این حمله نه فقط شانس ما را برای کنار زدن استبداد سالاری و استقرار مردمسالاری از میان خواهد برد بلکه آینده ی ایران را به عنوان یک تمامیت مورد تهدید قرار خواهد داد.
3) نه به دنبال یک اتحاد سراسری، که دشوار و حتی ناممکن است، بلکه در پی یک همسویی گسترده باشیم که به سان یک طیف عمل می کند. طیفی که در آن نیروهای آزادیخواه با همیاری یکدیگر غول چند هزار ساله ی استبداد را زمین زده و راه را برای تعامل سیاسی سالم و مبتی بر آزادی و قانون سالاری مردم گرا باز می کنند. براین اساس، تقسیم بندی فعلی نیروهای سیاسی و اجتماعی بسیار روشن است. بخش عظیم ایران و ایرانیان که تغییر را می خواهند در یک جبهه و اقلیت کوچکی که به دنبال سد کردن راه این تغییر هستند در جبهه ی دیگر. تشخیص خودی و غیر خودی در این نبرد تاریخی کار دشواری نیست.
4) اگر نیروهای سیاسی نتوانسته اند به هم نزدیک شوند به دلیل دوری نیروهای اجتماعی ی است که این نیروها تلاش دارند معرفی کنند. با پیوند خوردن مبارزات قشرهای میانی جامعه با مبارزه ی طبقه ی کارگر و محرومان و گره خوردن خواست های آزادیخواهانه و عدالت طلبانه بی شک نزدیکی نیروهای سیاسی و بروز یک تشکل وسیع جایگزین نیز ممکن خواهد شد.
5) پیروزی را امری دست یافتنی اما هنوز ناموجود بدانیم. به همین دلیل نیزاز هرگونه تلاش و کوششی، هرچند کوچک و مختصر دریغ نکنیم و با تمام قوا به طور فعال در صحنه باشیم تا از این پیچ سخت تاریخی به سلامت عبور کنیم.
رخدادهایی مانند 13 آبان هر چند مهم است اما کافی نیست، باید هر روز را به روز تظاهرات تبدیل کنیم. هر ساعت را به فرصتی برای اعتراض گری و بر هم زدن نظم حاکم بدل سازیم. این تنها در سایه ی قدرت عظیم مردم است که می توان زمان فروپاشاندن مثلث شوم سپاه، بازار و ولی فقیه را نزدیک ساخت. در داخل و خارج از کشور با تلاش های خود به این مهم دامن بزنیم که رژیم را زودتر پایین بکشیم. پیروزی دور نیست.
* *
www.korosherfani.com
27 October 2009
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.