لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۵/۱۴

حمیدرضا ابراهیم زاده / انقلاب نسلی که آرمان ندارد

« من می دونم یک انقلاب چطور شروع میشه. مردمی که کتاب می خونند پیش مردمی که کتاب نمی خونند میرن و میگن: وقتشه که اوضاع عوض بشه.
مردم بیچاره اوضاع رو عوض می کنند. بعد مردمی که کتاب می خونند روی صندلی های راحتشون می شینن و حرف می زنن و حرف می زنن و غذا می خورند. اما چه اتفاقی برای مردم بیچاره می افته؟
اونا می میرند
این انقلابه. بعد چی میشه؟
این اتفاق لعنتی دوباره تکرار میشه.»
«سرتو بدزد رفیق» فیلمی درباره انقلاب مکزیک است که سرجیو لئونه ساخته. و این ها حرف های دزد یک لا قبایی است که با صورت کثیف و آفتاب سوخته اش بر سر مرد انقلابی کتاب به دست فریاد می زند. مرد انقلابی بعد از شنیدن این حرف ها، کتابی را که روی آن نوشته «میهن پرستی» به زمین می اندازد.
ایران نزدیک به دو ماه است که شاهد اعتراض های گسترده مردم به نتایج انتخاباتی است که به عقیده آنها در آن تقلب بزرگی صورت گرفته است. این اعتراض ها در همان اولین روزهای خود و با مشت آهنینی که حاکمیت به مردم نشان داد از نتیجه انتخابات گذر کرد و خواسته های بزرگ تری را در برگرفت. آیا ایران آبستن یک انقلاب است؟
ایرانی ها صد سال است که با واژه انقلاب دمخوراند و الگوی این انقلاب ها همیشه همان است که دزد فیلم لئونه آن را شرح داد. انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را کتاب خوان های مکتب دیده و تحصیل کرده به راه انداختند که آرمان های روشن و والایی داشتند. اما نتیجه آن چیزی نشد که آنها می خواستند.
آنها که کتاب می خوانند یک روز تصمیم گرفتند این« اتفاق لعنتی که دوباره تکرار می شود» را متوقف کنند.به جای آنکه بیرون دایره حاکمیت بنشینند و دائما غر بزنند وارد دولت و مجلس شدند. قانون تصویب کردند و اجرا کردند تا شرایط جامعه را برای پذیرش دموکراسی محیا کنند. از دید این انقلابیون دیروز و اصلاح طلبان امروز، انقلاب فعل مذموم و ناپسندی شد که نتایج غیرقابل کنترلی به ارمغان می آورد و چه بسا دیکتاتوری را بازتولید می کند. اصلاح طلبی به حق تنها شیوه مبارزه با دیکتاتوری و قانون گریزی و بی عدالتی شناخته شد که روندی کند ولی مطمئن دارد. همه کتاب های علم سیاست و اجتماع این شیوه مسالمت جویانه و مدنی را تایید می کرد و کمتر کسی در موفقیت آن تردید به خود راه می داد.راهکار این جنبش به خوبی تدوین شده بود« فشار از پایین، چانه زنی از بالا». استراتژی بلند مدت آن هم ورود به قدرت برای بازکردن فضای اجتماعی و سیاسی بود. این شیوه به فعالان سیاسی اکیدا توصیه می کرد که با یک بار شکست نباید صحنه را ترک کرد و باید برای ورود دوباره به قدرت تلاش کرد، راهی که در این انتخابات طی شد. اما ناگهان شرایط تغییر کرد. درهای ورود به بازی بزرگان که به صورت سنتی-هرچند با محدویت های بزرگ- در جمهوری اسلامی باز بود، بسته شد و آنها که سودای تغییر در سر داشتند برای همیشه پشت درهای بی کلید و بی منفذ مسدود شدند.
تاریخ اثبات کرده است که هیچ نسلی دوبار انقلاب نمی کند. انتظار این بود و چه بسا باید این اتفاق می افتاد که بازماندگان از قطار دولت کنج عزلتی دست و پا کنند و عاملان و مسببان تقلب را به خدا و روز قیامت حواله دهند. آنها از انقلاب بیزارند حتی اگر به قیمت استمرار دیکتاتوری باشد. آنها به انقلاب اعتماد ندارند حتی اگر خود آن را به سرانجام رسانده باشند. اما آنان از واکنش جوانانی که روی آنها سرمایه گذاری کرده بودند شگفت زده شدند.
نسل بعد از انقلاب کتاب نخوانده است. هیچ کس هم آنان را جدی نمی گیرد.بیشتر وقت آنها در دنیای مجازی می گذرد. سواد سیاسی ندارند.حتی به زحمت می توانند از نیروهای اصلاح طلب و اصولگرا تعریفی ارائه کنند. بیشتر از آنکه به دنبال دموکراسی و عدالت باشند خواستار انتخاب سبک و شیوه های مدرن زندگی اند. نشانی از دغدغه های اجتماعی و سیاسی ندارند.لباس های مد روز اروپا و امریکا می پوشند و سعی می کنند روابط اجتماعی خود را به سبک و سیاق آنها تنظیم کنند. مذهب رسمی را بر نمی تابند و آنجا که دین آنها را محدود می کند، راه حل های گذر از آن را پیدا می کنند، با این همه دین جز جدایی ناپذیر هویت آنها است. آنها هیچ آرمان والا و بزرگی ندارند. به دنبال ساختن بهشت روی زمین نیستند. شیوه های تجربه شده زندگی- البته به سبک غربی- را بر آرمانشهرهای اتوپیایی ترجیح می دهند و نوعی میهن پرستی عظمت طلبانه دارند. با این شرایط هیچ کس باور نمی کرد که آنها این توانایی را داشته باشند تا به نسلی که کتاب خوانده گوشزد کند:« وقشته اوضاع عوض بشه.»
نسلی که به سیاست و سیاست پیشگان اعتماد ندارد، جلودار بزرگترین حرکت اعتراضی سی سال گذشته در ایران شده است. آنها از همه عبور کرده اند حتی از میرحسن موسوی. اگر موسوی به دنبال آنها حرکت نکند، رهبر دیگری پیدا می کنند و به دنبال خود می برند. این نسل تعریف ایدئولوژیکی از مبارزه ندارد، اما خواسته های کاملا زمینی و دنیوی دارد که برای آن حاضر به هزینه دادن است. اگر نسل سی سال پیش مانند کودکانی بودند که دوست داشتند تا بستنی قیفی خود را با تمام دنیا قسمت کنند این نسل کودکی است که به موبایل کودک همسایه حسادت می کند و آن را به هر قیمتی به دست می آرود، حتی اگر به خاطر این فرومایگی کتک مفصلی بخورد.اما سئوال اینجاست، آیا آنها که کتاب می خوانند آن را به زمین پرتاب خواهند کرد؟

مبنع: وبلاگ دوسیه

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net