لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸/۴/۱۵

ایرج فرزاد / توصیه ای دوستانه به رفقا محمود قزوینی و کاظم نیکخواه

رفقای عزیز!
شما در رابطه با مواضع "میلیتانت" کورش مدرسی در مورد رویدادها و تحولات جاری جامعه ایران، ضمن تاکید درستتان بر افشای سیاستهای اولترا راست اینها در لجن پراکنی به تحرک جامعه برای عبور از نکبت اسلام سیاسی، در عین حال انتظاراتی غیر واقعی را از این جریان، که دیگر آب از سرش گذشته است، طرح کرده اید. "تعجب" میکنید از اینکه که تزهای کورش مدرسی با مواضع و سیاستهای منصور حکمت در تناقض است!! نقل قول آوردن از منصور حکمت هیچ مشکلی را حل نمیکند. همه ما در دوره ای که آذرین به جبهه سوسیالیسم دوخردادی پیوست، او را به ادبیات منصور حکمت مراجعه ندادیم. بروشنی میدانستیم که سینه زدن زیر علم "جنبش" موهوم در ذهنیت این سوسیالیسم فلسفی و نوع ایرانی سوسیالیسم حقیقی برای تبدیل رژیم سرمایه به رژیم سرمایه داران بطور واقعی خط معین و جهت و انتخاب سیاسی قابل مشاهده ای را تعقیب میکرد. خطی که رضا مقدم، بخاطر ناتوانی اش در مغلق گوئیهای آذرین، و البته سادگی و "صداقت" ناشی از کارگر پناهی اش، صراحتا طرح کرد: "جنبشهای اجتماعی" از جمله جنبش کارگری و جنبش برابری طلبانه زنان و "جنبش خلق کرد" چاره ای ندارند جز اینکه "هژمونی" دوخرداد را بپذیرند و خود را از مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی کنار بکشند. و دیدید که این موضع زمینی پرو دوخردادی و پرو ""انقلاب سفید" و ضدیت هیستریک با مبارزه واقعی برای بزیرکشیدن جمهوری اسلامی را در زرورق روایت "مارکسی" از کمونیسم و منفعت "گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر" پیچیدند. آنوقتها ما از آذرین و مقدم نپذیرفتیم که موضع آنان گویا از سر "دفاع از مارکسیسم" و یا عشق سوزان به کارگر و منافع طبقاتی و "صف مستقل" این طبقه است. به سوابق رفاقتهای آنان با منصور حکمت هم مراجعه نکردیم. در یک کلام ما تفاوت جنبشی را دیدیم و معضل را به درست از گله گذاریها و طنز و کنایه های درونی بیرون گذاشتیم. در ماجراهای اخیر، محفل آذرین مقدم رویشان نشد حتی به تزهای قبلی شان بازگردند. رسالت پراتیک کردن آنها را کورش مدرسی و طیف دور و برش با "شجاعت"ی که در نفرات خط مقدم این جبهه نازنین، امثال محمد فتاحی، از خود بروز دادند، با "چشم باز" برعهده گرفتند. کورش مدرسی با "جسارت" خود یژه رسالت بلند نگاهداشتن جهاد علیه "طلبه های سرنگونی" را بر عهده گرفت. این دیگر از "موضع" فراتر رفته است و به "پراتیک" ترجمه شده است. هیچ ابهام سیاسی و تئوریک و یا درک کج و کوله از "ایدئولوژی آلمانی" و یا بدفهمی مبانی کمونیسم کارگری و یا سوء برداشت از روش و متدولوژی و سیاست منصور حکمت در قبال عروج خونین نظم نوین در جریان جنگ خلیج در سال ۹۱، نیست. موقعیت مادی ای که در آن قرار گرفته اند، با "تفهیم" و توضیح و پند و اندرز و روشنگری تئوریک، غیر قابل عبور است.
چه شده است وقتی که کورش مدرسی که تا لحظاتی قبل از رویدادهای جاری تز "متعارف شدن" رژیم اسلامی را پرورانده بود و درست هنگامی که از اعماق جامعه پاسخ کوبنده ای دریافت کرد، شما از او پذیرفته اید که، برخلاف مورد آذرین مقدم، این بار تفاوتها نه جنبشی و اجتماعی، که انگار درونی و معرفتی و یا فراموش کردن سیاستهائی است که خود آنها هم گویا مدتی از مدافعانش بوده اند؟ چه شده است که وقتی نفرت صریح محفل کورش مدرسی را از خیزش جامعه برای بزیر کشیدن و عبور از رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در ایران به روشنی میبینید، و اینها موضع بیادماندنی شان را برخلاف مورد آذرین نتوانسته اند در لابلای مغلق گوئیهای فلسفی پنهان کنند، شما هنوز بخشی از مساله را کماکان بدفهمی تئوریک میبینید و تعجب میکنید که مگر اینها به این زودی "منصور حکمت" را فراموش کرده اند؟! چرا این تعجب در مورد ایرج آذرین که "به آن زودی" از صف ناقهرمانان سر درآورد، به شما دست نداد؟ آیا فکر نمیکنید دارید زیادی به یک موضع آشکارا ضد اجتماعی، یک موضع پراتیک و صراحتا رو در روی مردم بپاخاسته، تعبیر معرفتی بار میکنید؟
به نظر من این جماعت از "تلفات" رویدادهای اخیر بودند و یسرعتی باور نکردنی موقعیتی به مراتب غیر قابل توجیه تر، و یا به عبارت دقیق تر موضعی نه سهوی که عالما عامدا را پیدا کردند که پیکار ۱۱۰ و کار ۵۹ و رزمندگان ٣٥ حتی با تاخیر زمانی بیشتری به آن گرفتار آمدند. اینها در مواجهه با تحولات خیره کننده روزهای اخیر حتی به موقعیت قبلی، مدافعین مکتبی تر متعارف شدن رژیم اسلامی و زندگی از قبل سلطه اختناق اسلامی و منادیان پایان و شکست جنبش سرنگونی، باز نمیگردند. ناچارند حرکت جامعه برای عبور از نکبت اسلام سیاسی را ارتجاعی، و حتی قابل مقایسه با حمایت "توده ای" از فاشیسم و القاعده و طالبان بدانند. این جایگاه مادی اینها در متن تحولات پیش رو، دیگر نصیحت بردار نیست. در عین حال موقعیت فعلی اینها، سرانجام و نتیجه منطقی سیاستهائی است که طی چند سال اخیر دنبال کرده اند. قرار بود رژیم اسلامی متعارف شود و جناح خامنه ای احمدی نژاد پرچمدار ناسیونالیسم اسلامی باشد. پافشاری اینها بر این موضع، فقط از طریق منفی بافی در مورد جنبشی بود که در ابعاد میلیونی رژیم اسلامی را به مصاف طلبیده بود. بدون اینکه خم به ابرو بیاورند و پوچ در آمدن تحلیلهایشان در برخورد به تخت سینه واقعیت را بایگانی کنند، گفتند از سر عشق به منافع طبقه کارگر است که به تحرک خیزش مردم برای عبور از رژیم اسلامی تف میکنند. میخواهند مردم فراموش کنند که وقتی اینها در باره مبارزه کارگران برای ایجاد تشکل مبارزه میکردند، گفتند آن تلاشها هیچ تفاوتی با تقلای "اتحادیه نخود فروشها" ندارد! و لابد باز هم قصد دارند به چشم مردم خاک بپاشند که از زبان مقامات "اجرائی" حزبشان قبل از اینکه هیچ پرچم "سیاه و سبزی" مطرح باشد، اعلام کردند جنبش مردم ایران برای سرنگونی خاتمه یافته و مردم ایران هژمونی و افق ناسیونالیسم پرو غرب را پذیرفته اند.
رویدادهای اخیر جامعه ایران این جریان را از دایره و قطب چپ سرنگونی طلبی حذف کرد بدون اینکه به قطب راست پیوسته باشند. تکرار داستان گروههای حاشیه ای اند که بطور کلی از دایره "سیاست" کتار زده شدند. این جریان به نظر من پس از این تند پیچ تکان دهنده حتی قادر نیست که به فضای "پایان جنبش سرنگونی" بازگردد و با تئوریهای متعارف شدن رژیم اسلامی و ادغام در بازار جهانی، حتی سکت خود را دایر نگهدارد.
همه ما دیدیم که اینها پس از افتضاحی که با ماجراجوئیهای غیر مسئولانه شان بر سر "داب" بالا آوردند، درب و داغان شدن آن حرکت دانشجوئی را به عنوان پله پیروزی در بوق و کرنا کردند و رفتند عکس و تصویرشان را در زیر مجموعه ای از هنرمندان این "خاک و بوم" به نمایش درآوردند. محو شدن شان از صحنه جدالهای سیاسی جامعه ایران پس از نمایش تمام نمای این بی مسئولیتی سیاسی، اینان را واداشته است که در تقابل و نفی اعجاب انگیز تحرکات عظیمی که تمام دنیا را به خود خیره کرد، "بودن" شان را با این تصویر بشدت معوج و مهجور و غیر اجتماعی به دایره خود و به دیگران یادآوری کنند. به نظر من دقیقا باید به این موقعیت مادی چشم دوخت و از افتادن به دام رفع گیرهای معرفتی اینها در باره مارکسیسم و کمونیسمی که منصور حکمت نمایندگی میکند، پرهیز کرد. با اینها "بحث درونی" نداریم. بگذارید به عنوان تلفات جنبش مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی، اینها ایزوله تر و منزوی تر شوند. اکیدا توصیه میکنم که از دهن به دهن کردن با این جریان که بی نزاکتی سیاسی و بددهنی و بی فرهنگی در برابر مردم و مخالفان سیاسی، دیگر جزئی از ست آپ شان شده است، پرهیز کنید.
خطاب به اینها باید گفت: آیا درست تر نیست که به سیاستهای خودتان در عمل هم وفادار بمانید؟ وقتی صریح و بی پرده حرکت نهادهای کارگری را برای همبستگی با کارگران زندانی، با منفی باقی و "نکنید" پاسخ میدهید، چرا در آکسیونی که در این رابطه راه اندازی شده است، شرکت میکنید؟
در رابطه با افرادی که احیانا ممکن است دل خوشی از سیاستهای کورش مدرسی نداشته باشند، لازم است گفته شود اگر راهی در برابر اندک اعضا و کادرهای "صادق" شان موجود باشد، تنها از طریق اعلام و بیان علنی در تقابل با سیاستهای حاکم بر سازمان متبوع شان میسر است. در این "سازمان" فشار روابط قدیمی محفلی و یادآوری عواطف دوران مبارزه مشترک با سیاستهای کمونیسم کارگری، کارائی ندارد. سرمایه گذاری بر مناسبات محفلی به تاربخ پیوسته، بی ثمر است. به نظر من کسانی با سن بالاتر از ۵۰ که حاضر شده اند دور هذیانهای سیاسی، با پز "ما سازمان داریم" در "لولای" سکت و فرقه مهجور و ایزوله شده ای از جامعه، خود را به نوعی "سیاست" مشغول کنند، قابل ارشاد نیستند. اگر راهی برای نجات قربانیان "معصوم" گرفتار در تعصبات سکتی این فرقه که ضدیت با مبارزه برای بزیر کشیدن اسلام سیاسی شالوده و "چسپ درونی" شان شده است، متصور باشد، فقط با اعلام جسورانه و بیان شفاف تفاوتها بطور علنی از جانب خود آنها علیه خط رهبری سازمان متبوعشان، ممکن است. به نظر من امید به اینکه تعداد معدودی از کادرهای این جریان ممکن است در خلوت خود طور دیگری فکر کنند و یا این توهم که میتوان در لابلای مقالات آنان در پی استعاره ها و تمثیلها خط انتقادی را با ذره بین و میکروسکپ مشاهده کرد، با خصلت شفاف انتقاد مارکسیستی خوانائی ندارد. اگر کسی واقعا به حقیقت انتقادات سیاسی اش باور دارد، و اینکه آیا اصلا انتقادی دارد، عرق تعصب فرقه ای، بویژه آن هنگام که موقعیت سازمان مربوطه در حاشیه فراموش شده جامعه قرار گرفته باشد، دیگر اصلا قابل توجیه نیست. مرز بندی علنی چنین افراد مفروضی، در عین حال کوششی در راستای حفظ سناریو زندگی خود به عنوان انقلابیون کمونیست و مارکسیست و فعالین و شخصیتهای سیاسی است. اگر کسانی در هر سطحی در این فرقه، صریح و علنی به مصاف خط ضداجتماعی حاکم بر سازمان متبوعشان نروند، فلسفه زندگی خود را به عنوان انسانهای کمونیست و انقلابی جدی نگرفته اند. جوهر کمونیسم، در محتوای سلبی آن و شهامت خلاف جریانی است. جامعه بسرعت وزن و جاذبه و سابقه و پیشینه شخصیتهای سیاسی را که در تندپیچهای تاریخی ساکت مانده اند و بی حرف، فراموش خواهد کرد. سکوت و مماشات با سیاستهای غیر اجتماعی در این دوران تند پیچ، "پس انداز"ی از ثمرات مبارزه و فداکاریها و تصاویر دورانهای قبل را هم باقی نخواهد گذاشت که بتوان در فرصتی دیگر، به آن بازگشت و از آن برداشت کرد.
۲ ژوئیه ۲۰۰۹
iraj.farzad@gmail.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 

Copyright © 2009 www.eshterak.net