
اخيرا اخبار تهديد به جدا شدن و انشعاب معاون جلال طالبانى(كوسروت رسول) و چهار تن ديگر از اعضاى دفتر سياسى در اتحاديه ميهنى كردستان عراق، مدياى مربوط به جريانات ناسيوناليستى كرد را به خود مشغول كرد۔
ظاهرا موضوع مورد اختلاف باز گرداندن كادرهاى مركزى اين حزب كه با هر دلايلى كناره گيرى كرده اند و واگذارى پست هاى عزل شده بود۔ اعتراض به تقسيم مقام و پست هاى كليدى، اعتراض به قبضه كردن قدرت و سازمان دادن كميته هاى سرى عليه مخالفين درونى و علاوه بر اين موضوع سرنوشت تقسيم ٨٠٠ ميليون دلارى كه به عنوان سهميه كردستان عراق ، به احزاب وابسته به مسعود بارزانى و جلال طالبانى سپرده شده است، نيز مواردى ديگرى بوده اند۔
"كوسرت رسول" در نامه سرگشاده خود به سازمانش، نه تنها به اين موارد بلكه از فساد مالى و نفرت مردم از حزبش پرده برداشت و خواهان تجديد سازمان اتحاديه ميهنى بر محور اعاده محبوبيت از دست رفته، شده بود۔
سرانجام، اين تنش ها فعلا با رسيدن به يك اتحاد شكننده مسكوت گذاشته شده است، البته زد و بند هاى پشت پرده كه در سنت اين احزاب جايگاه ويژه اى دارد هنوز پوشيده مانده است۔
در اين رابطه سوال مطرح اين است كه كسانى كه خود به مدت دو دهه بدون كمترين مراجعه به مردم و حتى شكل فرمال و نمايشى انتخابات، براى خود گماردگى خود دستگاه عريض و طويل ساخته اند و هزينه هاى سرسام آور خرج خود چرخانى و حفظ اين موقعيت ميكنند۔ اينها در چپاول و غارت و سركوب و به فقر كشاندن جامعه كردستان نقش اساسى بازى كرده اند، چرا اكنون و در اين شرايط عزم كرده اند كرسى، مقام و مسند را رها كنند و به جايگاه
" اپوزيسيونى" منتقل شوند؟ چرا اكنون و چند سال قبل نه؟ چرا اين جمع و جمع ديگرى نه؟
من در اين نوشته كوتاه تلاش ميكنم به جواب اين سوالات بپردازم۔
تاريخ دو دهه اخير، تاريخ تحولات و چرخشهاى اساسى بود. احزاب و جنبشهاى متفاوت رفتند و آمدند، کسى را پيدا نمى کنيد که در بازتاب تاثيرات گوناگون و متناقض، اين دوره تحت تاثير اين روندها قرار نگرفته باشد. اين دوره براى جنبش ناسيوناليستى کرد دوره اى ويژه بود. دوره اى که در آن احزاب اين جنبش عروج کردند، قدرت شدند، "حکومت" کردند و از محبوبيت اجتماعى تهى شدند۔
فكر نميكنم كه نياز به استدلال باشد كه احزابى كه اكنون نزديك به دو دهه است بر سرنوشت مردم كردستان عراق نازل شدند، از اوايل دهه ٩٠ با تهاجم نظامى آمريكا و متحدانش با جنگ خليج و تهاجم نظامى آمريكا به عراق در سال ٢٠٠٣ در كنار ساير دستجات قومى و مذهبى بر بستر ويرانى و تخريب كامل جامعه عراق به عنوان بخشى از سياست نظامى آمريكا در عراق به نقطه عروج خود رسيدند۔
در اين دوره احزاب ملى کرد، بر زمينه تاريخى فاشيسم حکومت بعث عراق و توهمات ناسيوناليستى مردم کردستان، با تکيه به "اعجاز" بربريت نظامى آمريکا، اين امکان را يافتند تا راه طولانى از چشم مردم افتادن را در زمانى کوتاه از سر بگذرانند.اکنون اين فاز به پايان رسيده است. مردم کردستان توهمات خود را تجربه کرده اند. محتوى حاكميت "فراعنه" کردی را مزه کرده اند. اين دوره براى مردم کردستان عراق دوره واقعى توهم زدايى بود، هر چند الزاما نبايد انتظار داشت که در اين شرايط بحرانى و قحطى نان و آزادى، بروزات برجسته اين پديده را ديد، اما بى شک اين اوضاع جهنمى كه مردم كردستان عراق تجربه ميكنند، در مسير سياسى فردايشان بى تاثير نخواهد بود.
ما قبلا به بيربطى اين جريانات با حل مساله كرد مبسوط تر نوشته و گفته ايم، آنچه كه اينجا بايد اشاره كرد اين است كه حضور نظامى آمريكا در خاورميانه و مشخصا در عراق محصولاتى را با خود توليد كرد كه از جمله "رونق" احزاب ناسیونالیست و عشایری كرد نيز بر بستر و مجراى به خون كشاندن جامعه "غير كرد" عراق و به فلاكت كشاندن جامعه "كرد و خودى" بود را ممكن كرد۔
ادعاهاى علنى شده دو طرف مناقشه در درون اتحاديه ميهنى هنوز تنها گوشه كوچكى از كل واقعيت را نشان ميدهد۔ مساله فساد مالى و چپاول و غارت و سركوب مخالفين درونى سنتى رايج و هميشگى درون اين احزاب است، كسانى كه اكنون در قالب "اپوزيسيون" ظاهر ميشوند، خود بخشى از صورت مساله هستند نه راه حل.
بنا براين با تكيه بر موارد ادعا شده طرفين نزاع نميتوان به نتايج درستى دست يافت، بلكه بايد اين قضيه را در متن ديگر يعنى در متنى فراتر قرار داد۔ بايد نظر را معطوف به پاره اى مسائل منطقه اى و جهانى تر كرد۔
در اين رابطه به دو فاكتور اساسى در توضيح ضرورت شكل دادن به جبهه اى كه ناسيوناليسم كرد را "نجات" دهد، اشاره كرد۔
اولا، اكنون سياست آمريكا بر روند ديگرى استوار گشته است۔ آمريكا نه تنها براى مساله كرد برنامه خاصى ندارد، بلكه خروج نيروهاى نظامى از عراق رفته رفته در دستور كار گرفته است۔ افول سياست هاى نظامى آمريكا در عراق، فشارهاى جارى براسلام سیاسی در منطقه و در جهان چند قطبی جهت رسیدن به نقطه توازن متفاوتی در رابطه با جمهورى اسلامى و اسلام سياسى در خاورميانه، و توازن هاى موجود بلوك هاى امپرياليستى جهانى، آرايش قديمى حول مساله عراق را به هم ميريزد و بروزات اين روند رنگ خود را بر كل حواشى و زوايد سناريوى قديمى و بازيگرانش ميزند۔
دوما، سلطه ميلشيايى احزاب ناسيوناليست كرد در كردستان عراق، اين جريانات را به جريانات منفور مبدل كرده است۔ آمال و آرزوهايى مردم كردستان عراق در اين دو دهه با سركوب و فقر و فلاكت و آویزان و بلاتکلیف ماندن وضعیت حقوقی و مدنی کردستان عراق جواب گرفت۔ اعتراضات اجتماعى در شهر و روستا عليه اين جريانات گسترش يافته و دامنه آن اكثريت جامعه را فرا گرفته است۔
اين جريانات اكنون در تقابل با خشم مردم قرار گرفته اند۔ دستگاه پر هزينه "دولت" و "قانون" اين خود گماردگى به مانع سعادت و امنيت و رفاه مردم تبديل شده است۔ كافى است كه اشاره كنيم كه كشتار سى هزار زن به جرم ناموسى، البته اين فقط آمار رسمى و ثبت شده است كه قطعا آمار واقعى چيزى حدود پنجاه هزار تخمين زده ميشود، نشاندهنده جنگى واقعى واجتماعى با ابعاد وسيع ميان مردم و احزاب ناسيوناليست كرد است۔ اكنون ديگر نه تنها مردم كردستان بلكه" زعماى" غربى نيز از اين جريانات در پارلمانها و سمينارها بعنوان دزد و فاسد اسم ميبرند۔
اين دو فاكتور كل جبهه ناسيوناليسم كرد را به صرافت عبور از اين گذرگاه انداخته است۔
تجربه جمهورى اسلامى كه با شكل دادن به دو خرداد براى نجات خود در مقابل مردم معترض و عمر خريدن براى خود در بعد مينموم(حداقل) نيز در كردستان عراق ديده ميشود۔ ميگويم در بعد كوچك تر چون نه جمهورى اسلامى با احزاب ناسيوناليست كرد و نه اشكال مبارزات و تقابل مردم در اين دو جغرافياى متفاوت قابل مقياسه ميباشند۔ قابل مقايسه نيست چون چگونگى متفاوت تاريخى سر كار آمدن اين دو جنبش قابل مقايسه نيست، جمهورى اسلامى از طريق سركوب خونين يك انقلاب باسم انقلاب بر دوش غرب و سازمان دادن لومپنيزم جامعه در روندى متفاوت تر سر كار آمد در حالى كه احزاب ناسيوناليست كرد از بالا بر دوش ميلتاريزم آمريكا در توازنى متفاوت امكان بازيگرى يافت و ناسیونالیسم کرد، در زیر پرو بال زیر و رو کردن شیرازه مدنیت یک جامعه با حضور و دخالت نظامی آمریکا به این موقعیت رسید. اتفاق همين دليل امكان شكل گيرى قابل اتكايى را از شكل دادن به جبهه نجات ناسيوناليسم كرد از "درون" با مدل دو خرداد را بشدت با كم اقبالى مواجه ميكند۔
با اين توصيف تغيير ريل جمعى از درون اين احزاب و رنگ عوض كردن معاون جلال طالبانى نبايد تصادفى تلقى كرد اين را بايد در متن مكانيزمهاى دفاعى جنبش هاى اجتماعى طبقات دارا در رابطه با حفظ قدرت قرار داد و ارزيابى كرد۔
شكل دادن به اپوزيسيون خودى و "دربارى" با خروج نوشيروان مصطفى معاون قبلى جلال طالبانى پا به عرصه آزمون گذاشت۔ اكنون با چندين انشعاب و كناره گيرى جمع قابل ملاحظه اى از مركزيت اتحاديه ميهنى را شامل ميشود۔
البته اين اپوزيسيون سازى تنها به اتحاديه ميهنى و جمع مركزى آن محدود نميشود، زمزمه شكل گرفتن جمعى ناراضى درونى، در درون حزب دمكرات كردستان عراق(حزب وابسته به مسعود بارزانى) نيز به بيرون درز كرده است۔ از اين فراتر جمعهايى نيز در شكل محافل در فكر ساختن چپ خودى و باز گشت به "كومه له رنجدران" سى سال قبل هستند۔ بايد توجه داشت اين اتفاقات صرفا نوستالوژى دوران "محبوبيت" احزاب ناسيوناليست كرد نيست، بشدت ره به بيراهه بردن است اگر متصور بود كه اينها بازيهاى خودى و آگاهانه ميباشند۔ اين جدال ها واقعى هستند، دارند به معضلات جديد جنبش ناسيوناليسم كرد ميانديشند و در فكر نجات آن هستند۔ انتخاب زمان بروزات و بحرانى شدن اوضاع و به راه نجات فكر كردنها هم دقيقا به دليل فاكتورهاى واقعى شرايط جديد ميباشند۔
اشتباه محض است كه به اين نوع تحركات دل بست۔ و متاسفانه ديده ميشود كه استدلال ميكنند و ميگويند كه اگر جلال طالبانى و بارزانى به هر دلايلى از سياست كنار بروند اينها بهم ميريزند و تمام ميشوند۔ اين گونه استدلال ها بيشتر انعكاس استيصال اقشار ناراضى حاشيه جامعه است۔ تجارب تاكنونى و معاصر ترين آن يعنى جمهورى اسلامى بعد از خمينى نشان داد كه مافيا هاى متنوع مدام كه در قدرت باشند و مادام كه قادر به سركوب طبقه كارگر و مردم معترض جامعه باشند در غياب جبهه سوسياليستى پر قدرت به بقا عمر خود ادامه خواهند داد۔ بايد توجه كرد كه احزاب قبل از قدرت و خارج از قدرت سياسى با احزاب درون قدرت سياسى داراى ويژگيهاى بشدت متفاوت و مكانيزم هاى سوخت و ساز متفاوت هستند۔ اسلام سیاسی در حاشیه تولید و جامعه را با موقعیت آن پس از رهبری "انقلاب اسلامی" و دستیابی به قدرت سیاسی نگاه کنید و مقايسه كنيد، اين تجربه تاريخى صحت اين ادعا را از استدلال بى نياز ميكند۔
با اين توصيفات باز اين سوال به قوت خود باقى است كه آيا "دو خرداد" ى براى ناسيوناليسم كرد قابل تصور است؟
قطعا جواب اين سوال يك آرى يا خير ساده نميباشد۔ بايد شرايط جنبش هاى ديگر، واوضاع سياسى را عموما در نظر گرفت۔ از منظر منافع واقعى مردم كردستان عراق شكل گرفتن چنين جرياناتى تداوم چپاول و غارت و بى افقى كنونى است۔ مردم در فقر و فلاكت بيشتر و پر دامنه ترى گرفتار خواهند شد۔
روند بحران زده ناسيوناليسم كرد خطر عروج دوره ديگر از جنبش اسلام سياسى را در كردستان عراق افزايش ميدهد، اين وضعيت بحرانى از منظر منافع كارگر و مردم محروم، ضرورت به ميدان آمدن نيروى واقعى راه حل انسانى را بر جسته تر ميكند۔ اين شرايط، ضرورت حضور كمونيزم دخالتگر و جبهه سوسياليستى كه عبور از اين تباهى را ميسر كند، بيش از هر زمان ديگر برجسته تر كرده است۔ سوال اساسى اين است كه آيا کمونیسم در عراق و مشخصا در کردستان خواهد توانست به عنوان یک نیروی موثر و دخیل درصحنه جدالها ظاهر شود؟
٧ مارس ٢٠٠٩
ظاهرا موضوع مورد اختلاف باز گرداندن كادرهاى مركزى اين حزب كه با هر دلايلى كناره گيرى كرده اند و واگذارى پست هاى عزل شده بود۔ اعتراض به تقسيم مقام و پست هاى كليدى، اعتراض به قبضه كردن قدرت و سازمان دادن كميته هاى سرى عليه مخالفين درونى و علاوه بر اين موضوع سرنوشت تقسيم ٨٠٠ ميليون دلارى كه به عنوان سهميه كردستان عراق ، به احزاب وابسته به مسعود بارزانى و جلال طالبانى سپرده شده است، نيز مواردى ديگرى بوده اند۔
"كوسرت رسول" در نامه سرگشاده خود به سازمانش، نه تنها به اين موارد بلكه از فساد مالى و نفرت مردم از حزبش پرده برداشت و خواهان تجديد سازمان اتحاديه ميهنى بر محور اعاده محبوبيت از دست رفته، شده بود۔
سرانجام، اين تنش ها فعلا با رسيدن به يك اتحاد شكننده مسكوت گذاشته شده است، البته زد و بند هاى پشت پرده كه در سنت اين احزاب جايگاه ويژه اى دارد هنوز پوشيده مانده است۔
در اين رابطه سوال مطرح اين است كه كسانى كه خود به مدت دو دهه بدون كمترين مراجعه به مردم و حتى شكل فرمال و نمايشى انتخابات، براى خود گماردگى خود دستگاه عريض و طويل ساخته اند و هزينه هاى سرسام آور خرج خود چرخانى و حفظ اين موقعيت ميكنند۔ اينها در چپاول و غارت و سركوب و به فقر كشاندن جامعه كردستان نقش اساسى بازى كرده اند، چرا اكنون و در اين شرايط عزم كرده اند كرسى، مقام و مسند را رها كنند و به جايگاه
" اپوزيسيونى" منتقل شوند؟ چرا اكنون و چند سال قبل نه؟ چرا اين جمع و جمع ديگرى نه؟
من در اين نوشته كوتاه تلاش ميكنم به جواب اين سوالات بپردازم۔
تاريخ دو دهه اخير، تاريخ تحولات و چرخشهاى اساسى بود. احزاب و جنبشهاى متفاوت رفتند و آمدند، کسى را پيدا نمى کنيد که در بازتاب تاثيرات گوناگون و متناقض، اين دوره تحت تاثير اين روندها قرار نگرفته باشد. اين دوره براى جنبش ناسيوناليستى کرد دوره اى ويژه بود. دوره اى که در آن احزاب اين جنبش عروج کردند، قدرت شدند، "حکومت" کردند و از محبوبيت اجتماعى تهى شدند۔
فكر نميكنم كه نياز به استدلال باشد كه احزابى كه اكنون نزديك به دو دهه است بر سرنوشت مردم كردستان عراق نازل شدند، از اوايل دهه ٩٠ با تهاجم نظامى آمريكا و متحدانش با جنگ خليج و تهاجم نظامى آمريكا به عراق در سال ٢٠٠٣ در كنار ساير دستجات قومى و مذهبى بر بستر ويرانى و تخريب كامل جامعه عراق به عنوان بخشى از سياست نظامى آمريكا در عراق به نقطه عروج خود رسيدند۔
در اين دوره احزاب ملى کرد، بر زمينه تاريخى فاشيسم حکومت بعث عراق و توهمات ناسيوناليستى مردم کردستان، با تکيه به "اعجاز" بربريت نظامى آمريکا، اين امکان را يافتند تا راه طولانى از چشم مردم افتادن را در زمانى کوتاه از سر بگذرانند.اکنون اين فاز به پايان رسيده است. مردم کردستان توهمات خود را تجربه کرده اند. محتوى حاكميت "فراعنه" کردی را مزه کرده اند. اين دوره براى مردم کردستان عراق دوره واقعى توهم زدايى بود، هر چند الزاما نبايد انتظار داشت که در اين شرايط بحرانى و قحطى نان و آزادى، بروزات برجسته اين پديده را ديد، اما بى شک اين اوضاع جهنمى كه مردم كردستان عراق تجربه ميكنند، در مسير سياسى فردايشان بى تاثير نخواهد بود.
ما قبلا به بيربطى اين جريانات با حل مساله كرد مبسوط تر نوشته و گفته ايم، آنچه كه اينجا بايد اشاره كرد اين است كه حضور نظامى آمريكا در خاورميانه و مشخصا در عراق محصولاتى را با خود توليد كرد كه از جمله "رونق" احزاب ناسیونالیست و عشایری كرد نيز بر بستر و مجراى به خون كشاندن جامعه "غير كرد" عراق و به فلاكت كشاندن جامعه "كرد و خودى" بود را ممكن كرد۔
ادعاهاى علنى شده دو طرف مناقشه در درون اتحاديه ميهنى هنوز تنها گوشه كوچكى از كل واقعيت را نشان ميدهد۔ مساله فساد مالى و چپاول و غارت و سركوب مخالفين درونى سنتى رايج و هميشگى درون اين احزاب است، كسانى كه اكنون در قالب "اپوزيسيون" ظاهر ميشوند، خود بخشى از صورت مساله هستند نه راه حل.
بنا براين با تكيه بر موارد ادعا شده طرفين نزاع نميتوان به نتايج درستى دست يافت، بلكه بايد اين قضيه را در متن ديگر يعنى در متنى فراتر قرار داد۔ بايد نظر را معطوف به پاره اى مسائل منطقه اى و جهانى تر كرد۔
در اين رابطه به دو فاكتور اساسى در توضيح ضرورت شكل دادن به جبهه اى كه ناسيوناليسم كرد را "نجات" دهد، اشاره كرد۔
اولا، اكنون سياست آمريكا بر روند ديگرى استوار گشته است۔ آمريكا نه تنها براى مساله كرد برنامه خاصى ندارد، بلكه خروج نيروهاى نظامى از عراق رفته رفته در دستور كار گرفته است۔ افول سياست هاى نظامى آمريكا در عراق، فشارهاى جارى براسلام سیاسی در منطقه و در جهان چند قطبی جهت رسیدن به نقطه توازن متفاوتی در رابطه با جمهورى اسلامى و اسلام سياسى در خاورميانه، و توازن هاى موجود بلوك هاى امپرياليستى جهانى، آرايش قديمى حول مساله عراق را به هم ميريزد و بروزات اين روند رنگ خود را بر كل حواشى و زوايد سناريوى قديمى و بازيگرانش ميزند۔
دوما، سلطه ميلشيايى احزاب ناسيوناليست كرد در كردستان عراق، اين جريانات را به جريانات منفور مبدل كرده است۔ آمال و آرزوهايى مردم كردستان عراق در اين دو دهه با سركوب و فقر و فلاكت و آویزان و بلاتکلیف ماندن وضعیت حقوقی و مدنی کردستان عراق جواب گرفت۔ اعتراضات اجتماعى در شهر و روستا عليه اين جريانات گسترش يافته و دامنه آن اكثريت جامعه را فرا گرفته است۔
اين جريانات اكنون در تقابل با خشم مردم قرار گرفته اند۔ دستگاه پر هزينه "دولت" و "قانون" اين خود گماردگى به مانع سعادت و امنيت و رفاه مردم تبديل شده است۔ كافى است كه اشاره كنيم كه كشتار سى هزار زن به جرم ناموسى، البته اين فقط آمار رسمى و ثبت شده است كه قطعا آمار واقعى چيزى حدود پنجاه هزار تخمين زده ميشود، نشاندهنده جنگى واقعى واجتماعى با ابعاد وسيع ميان مردم و احزاب ناسيوناليست كرد است۔ اكنون ديگر نه تنها مردم كردستان بلكه" زعماى" غربى نيز از اين جريانات در پارلمانها و سمينارها بعنوان دزد و فاسد اسم ميبرند۔
اين دو فاكتور كل جبهه ناسيوناليسم كرد را به صرافت عبور از اين گذرگاه انداخته است۔
تجربه جمهورى اسلامى كه با شكل دادن به دو خرداد براى نجات خود در مقابل مردم معترض و عمر خريدن براى خود در بعد مينموم(حداقل) نيز در كردستان عراق ديده ميشود۔ ميگويم در بعد كوچك تر چون نه جمهورى اسلامى با احزاب ناسيوناليست كرد و نه اشكال مبارزات و تقابل مردم در اين دو جغرافياى متفاوت قابل مقياسه ميباشند۔ قابل مقايسه نيست چون چگونگى متفاوت تاريخى سر كار آمدن اين دو جنبش قابل مقايسه نيست، جمهورى اسلامى از طريق سركوب خونين يك انقلاب باسم انقلاب بر دوش غرب و سازمان دادن لومپنيزم جامعه در روندى متفاوت تر سر كار آمد در حالى كه احزاب ناسيوناليست كرد از بالا بر دوش ميلتاريزم آمريكا در توازنى متفاوت امكان بازيگرى يافت و ناسیونالیسم کرد، در زیر پرو بال زیر و رو کردن شیرازه مدنیت یک جامعه با حضور و دخالت نظامی آمریکا به این موقعیت رسید. اتفاق همين دليل امكان شكل گيرى قابل اتكايى را از شكل دادن به جبهه نجات ناسيوناليسم كرد از "درون" با مدل دو خرداد را بشدت با كم اقبالى مواجه ميكند۔
با اين توصيف تغيير ريل جمعى از درون اين احزاب و رنگ عوض كردن معاون جلال طالبانى نبايد تصادفى تلقى كرد اين را بايد در متن مكانيزمهاى دفاعى جنبش هاى اجتماعى طبقات دارا در رابطه با حفظ قدرت قرار داد و ارزيابى كرد۔
شكل دادن به اپوزيسيون خودى و "دربارى" با خروج نوشيروان مصطفى معاون قبلى جلال طالبانى پا به عرصه آزمون گذاشت۔ اكنون با چندين انشعاب و كناره گيرى جمع قابل ملاحظه اى از مركزيت اتحاديه ميهنى را شامل ميشود۔
البته اين اپوزيسيون سازى تنها به اتحاديه ميهنى و جمع مركزى آن محدود نميشود، زمزمه شكل گرفتن جمعى ناراضى درونى، در درون حزب دمكرات كردستان عراق(حزب وابسته به مسعود بارزانى) نيز به بيرون درز كرده است۔ از اين فراتر جمعهايى نيز در شكل محافل در فكر ساختن چپ خودى و باز گشت به "كومه له رنجدران" سى سال قبل هستند۔ بايد توجه داشت اين اتفاقات صرفا نوستالوژى دوران "محبوبيت" احزاب ناسيوناليست كرد نيست، بشدت ره به بيراهه بردن است اگر متصور بود كه اينها بازيهاى خودى و آگاهانه ميباشند۔ اين جدال ها واقعى هستند، دارند به معضلات جديد جنبش ناسيوناليسم كرد ميانديشند و در فكر نجات آن هستند۔ انتخاب زمان بروزات و بحرانى شدن اوضاع و به راه نجات فكر كردنها هم دقيقا به دليل فاكتورهاى واقعى شرايط جديد ميباشند۔
اشتباه محض است كه به اين نوع تحركات دل بست۔ و متاسفانه ديده ميشود كه استدلال ميكنند و ميگويند كه اگر جلال طالبانى و بارزانى به هر دلايلى از سياست كنار بروند اينها بهم ميريزند و تمام ميشوند۔ اين گونه استدلال ها بيشتر انعكاس استيصال اقشار ناراضى حاشيه جامعه است۔ تجارب تاكنونى و معاصر ترين آن يعنى جمهورى اسلامى بعد از خمينى نشان داد كه مافيا هاى متنوع مدام كه در قدرت باشند و مادام كه قادر به سركوب طبقه كارگر و مردم معترض جامعه باشند در غياب جبهه سوسياليستى پر قدرت به بقا عمر خود ادامه خواهند داد۔ بايد توجه كرد كه احزاب قبل از قدرت و خارج از قدرت سياسى با احزاب درون قدرت سياسى داراى ويژگيهاى بشدت متفاوت و مكانيزم هاى سوخت و ساز متفاوت هستند۔ اسلام سیاسی در حاشیه تولید و جامعه را با موقعیت آن پس از رهبری "انقلاب اسلامی" و دستیابی به قدرت سیاسی نگاه کنید و مقايسه كنيد، اين تجربه تاريخى صحت اين ادعا را از استدلال بى نياز ميكند۔
با اين توصيفات باز اين سوال به قوت خود باقى است كه آيا "دو خرداد" ى براى ناسيوناليسم كرد قابل تصور است؟
قطعا جواب اين سوال يك آرى يا خير ساده نميباشد۔ بايد شرايط جنبش هاى ديگر، واوضاع سياسى را عموما در نظر گرفت۔ از منظر منافع واقعى مردم كردستان عراق شكل گرفتن چنين جرياناتى تداوم چپاول و غارت و بى افقى كنونى است۔ مردم در فقر و فلاكت بيشتر و پر دامنه ترى گرفتار خواهند شد۔
روند بحران زده ناسيوناليسم كرد خطر عروج دوره ديگر از جنبش اسلام سياسى را در كردستان عراق افزايش ميدهد، اين وضعيت بحرانى از منظر منافع كارگر و مردم محروم، ضرورت به ميدان آمدن نيروى واقعى راه حل انسانى را بر جسته تر ميكند۔ اين شرايط، ضرورت حضور كمونيزم دخالتگر و جبهه سوسياليستى كه عبور از اين تباهى را ميسر كند، بيش از هر زمان ديگر برجسته تر كرده است۔ سوال اساسى اين است كه آيا کمونیسم در عراق و مشخصا در کردستان خواهد توانست به عنوان یک نیروی موثر و دخیل درصحنه جدالها ظاهر شود؟
٧ مارس ٢٠٠٩
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.