لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

‏نمایش پست‌ها با برچسب مرجان افتخاری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مرجان افتخاری. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸/۱۰/۱۲

مرجان افتخاری / مذهب، لائیسیته و مبارزات کنونی مردم

دی ماه ١٣۸۸
در کشورهای غربی بویژه کشورهای اروپائی بیش از صد سال است که مردم تکلیف خود را با مذهب و جایگاه آن در جامعه تعین کرده اند و مذهب امر خصوصی و شخصی مردم اعلام شد. با کنار گذاشتن سیستم عریض، طویل، خرافاتی و سرکوبگر کلیسا از دولت، مردم اروپا فراز جدیدی از حق و حقوق انسانی و آزادی را تجربه کردند. آزادی داشتن، نداشتن و تغیر مذهب. لائیسیته و کوتاه کردن دست کلیسا و مذهبیون از سیستم آموزشی یکی از اساسی ترین و مهمترین دستاوردهای این دوره از زندگی سیاسی و اجتماعی مردم بود. به جز این مهم، رهائی زنان از قید آداب، رسوم و قوانین ارتجاعی و زن ستیز مذهبی هم جهشی بود تاریخی، بطور خلاصه جدائی دستگاه دولت از دستگاه مذهب نه تنها ساختار سیاسی اجتماعی دیگری برای مردم بوجود آورد بلکه "آزادی بیان" و عقیده را بعنوان یک اصل پایه ای و حقوقی تثبیت کرد. ولی متاسفانه در نیمه قرن بیست یکم در کشورهای خاورمیانه، بعضی از کشورهای افریقائی و در کشوره خودمان ایران هنوز اسلام، مذهبی سیاسی و دولتی است. مذهب اسلام، آداب، رسوم و قوانین واپس مانده آن نه تنها بر تمامی زوایای سیاسی، اجتماعی، قضائی و فرهنگی جامعه مدنی بلکه در خصوصی ترین جنبه های زندگی مردم دخالت گر و فعال است.
دلائل اینکه چرا مردم این کشورها نتوانستند از تجربه و دستاوردهای کشورهای اروپائی در مورد لائیسیته استفاده کنند بسیار است. بدون شک تغیر کند و ناموزون فرماسیون اقتصادی در این کشورها را نمیتوان به عنوان تنها دلیل در نظر گرفت. شاید بتوان عدم وجود و یا کمبود فیلسوفان و روشنفکران لائیک، بحث و مبارزه ایدئولوژیک را یکی از دلائل در نظر گرفت. در حالی که در اروپا در شرایط سخت اقتدار کلیسا فیلسوفان، روشنفکران، جامعه شناسان و روانشناسان خلاقییت فکری و نوآوریهای ذهنی خود را در جامعه گسترش دادند، در کشورهای اسلامی بیشتر شاهد اسلام شناسانی بودیم که باعث گسترش و اقتدار مذهب اسلام شدند. از همین زاویه است که آگاهی و شناخت مردم نسبت به دمکراسی، حق و حقوق سیاسی، اجتماعی، فردی و جایکاه مذهب در دولت و جامعه قابل تامل و بررسی است.
به جرات میتوان گفت که در بین کشورهای خاورمیانه ای فضای سیاسی و اجتماعی ایران، آگاهی و مبارزات امروز مردم مسیر جدید و نوینی را پشت سر میگذارد که سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار دولت لائیک حد اقل دستاورهای آن خواهد بود. حوادث اخیر و مبارزات شجاعانه مردم کشورمان این راستا را به روشنی نشان میدهد.
حوادث دی ماه امسال با برگزاری ١۶ آذر، روز دانشجو، و رادیکالیزه شدن مبارزات دانشجویان و مردم علیه رژیم اسلامی شروع شد. بدون تردید ١۶ آذر امسال در تاریخ ٥۶ ساله جنبش دانشجوئی بی نظیرترین و درخشان ترین ١۶ آذری بود که دانشجویان علیرغم سرکوب، در تمامی نقاط کشور حتی در دور افتاده ترین مناطق بر گزار کردند. بر عکس توصیه های اصلاح طلبان که از دانشجویان خواسته بودند ١۶ آذر را در محدود دانشگاهها و به آرامی برگزار کنند این روز تاریخی از محدوده دانشگاهها فراتر رفت و با مبارزات مردم پیوند خورد.
در ادامه ١۶ آذر، مبارزات گسترده، بی سابقه و شجاعانه مردم در روزهای تاسوعا و عاشورا که باعث حیرت و تعجب تمام رسانه های غرب شد تمام سیستم ولایت فقیهی و ارگانهای سرکوبگر آنرا به چالش کشید. در واقع مردم کشورمان پس از سی سال خشم و نفرت خود را نسبت به کل نظام و ولایت فقیه در راس آن نشان دادند. دراین روز نسل پس از ٥٧ خشم سی ساله خود را علیه زندان، شکنجه، تجاوز، اعدام، سنگسار، تبعیض، زن ستیزی و سایر سرکوبهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در خیابانها فریاد کردند.
در تمام این شش ماه اصلاح طلبان از خاتمی تا موسوی و نهضت آزادی تلاش بسیار کردند تا مبارزات مردم رادر محدوده موضوعات مربوط به "انتخابات" نگهدارند. بیانه شماره ١١ موسوی " جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" و سپس بیانیه های دیگر او که تاکید بر راه "امام راحل" داشت هدفی جز جلوگیری از رادیکالیزه شدن مبارزات ضد حکومتی مردم نداشت.
موسوسی این کهنه کار سیاسی و جنایتکاری که غیر از تخست وزیری در سالهای ترور، وحشت، اعدام و کشتار دهه ۶۰ همیشه پست های دیگری در این رژیم داشته است اکنون به مهره کلیدی برای طیف اصلاح طلبان ملی و مدهبی تبدیل شده است، تا شاید از طریق جنبش سبز او مانع سقوط جمهوری اسلامی گردند.
اگر چه جنبش امروز نسل پس از ٥٧ فاقد ارگان و رهبری انقلابی است و هنوز هیچ الترناتیو سیاسی مشخصی را در پیش رو ندارد و تنها با "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر ولایت فقیه" به میدان آمده است ولی دیگر حاضر به قبول و ادامه زندگی به شیوه گدشته هم نیست. به همین دلیل هم با ابتکارات خود از هر حادثه، واقعه، مراسم و سالگردی برای مبارزه با رژیم استفاده میکند. این نسل، عاشورا را که روزی کاملا مذهبی و سنبل نمادین شیعه است به کارزار مبارزاتی علیه ولایت فقیه، راس هرم قدرت و رژیم اسلامی تبدیل کرد.
با توجه به ابعاد و شکل مبارزاتی که در طول این شش ماه در کشورمان در جریان بوده و با توجه به خصلت مردمی آن که بیشتر کارگران، جوانان بیکار، دانشجویان، معلمان، زنان، و زحمتکشان در آن شرکت دارند میتوان دو سناریو را در نظر گرفت.
1-مردم به تنگ آمده از شرایط اسفبار اقتصادی، بیکاری، فقر، گرانی، احتکار و بخصوص فضای سرکوب بی سابقه سی ساله عیلرغم کشتار خیابانی، زندان، شکنجه های وحشیانه و اعدام به مبارزه آزادیخواهانه خود تا سقوط رژیم اسلامی ادامه خواهند داد. مردم به این نتیجه رسیده اند که راه برگشتی نیست.
2-رهبران و تصمیم گیرندگان رژیم اسلامی با توجه به شکافهائی که در ارگانها، نهادها و بطور کلی هرم قدرت سیاسی بوجود امده است و روز به روز هم بیشتر میشود، زمانی که خطر عمیق تر شدن مبارزات مردم و نزدیک شدن سرنگونی را احساس کنند و به این نتیجه دست یابند که تنها با ماشین سرکوب نمیتوانند به مقابله با مردم بپردازند، برای حفظ موجودیت خود سازش و تقسیم قدرت با اصلاح طلبان را در پیش خواهند گرفت. اما این سناریو احتمالی تنها برای مدتی میتواند کارائی سیاسی داشته باشد. دسته بندی، جناح بندی و شکافهای جدید بر سر تقسم مجدد قدرت از یک سو و مطالبات، خواستها و انتظارات مردم از سوی دیگر ادامه این همزیستی اجباری را نا ممکن میسازد.
حضور گسترده و بی سابقه زنان و شرکت فعال آنها از آغاز حرکتهای اعتراضی تا کنون برایندی از رشد و آگاهی سیاسی مردم ما بطور کلی و زنان بطور خاص است. زنان که از همان ابتدای سال ٥٧ با اجباری کردن حجاب اسلامی توسط خمینی سرکوب شدند، در طول این سی سال با واقعیت مذهب، قوانین سرکوبگر و تبعیض آمیز آن بیش از هر گروه اجتماعی دیگر روبرو بودند. بقول معروف، در این مبارزه زنان هیچ چیزی غیر از زنجبر های اسارت بار اسلامی را از دست نمیدهند.
ولی آیا زنان باید تنها به حضور و شرکت فعال خود بدون طرح مطالبات مشخص در این دوره از مبارزات بسنده کنند؟ منظور از طرح این سئوال به این معنی نیست که زنان در گیر و دار کشاکش خیابانی بر تمامی خواسته ها و مطالبات برابری طلبانه خود که کم هم نیستند پافشاری کنند، بخصوص که سطح مبارزات کنونی هم چنین موضوعی را نشان نمیدهد. ولی، زنان و مدافعان حقوق زنان میتوانند " برابری" را به عنوان مطالبه اساسی زنان در این دوره مطرح کنند. اتفاقا طرح چنین مطالبه ای مرزهای سیاسی را با جریانات اصلاح طلب اسلامی مشخص خواهد کرد و رادکالیزه شدن و جهت گیری غیر مذهبی جنبش را نمایان تر میسازد.
در حاشیه مرگ منتظری
پس از در گذشت منتظری تعدادی از فعالین سیاسی و زندانیان سیاسی سابق در مورد او مطالبی نوشتند و مخالفت منتظری را در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶٧ برجسته کردند. اسطوره سازی یکی از ویژگیهای فرهنگی است که در بین ما ایرانیها رایج است و به همین دلیل به راحتی حقایق و واقعیت ها را یا فراموش میکنیم و یا واژگونه میسازیم.
نسل انقلاب ٥٧ چگونه میتواند نقش کلیدی و جایگاه سیاسی منتظری را در این نظام فراموش کند؟ در ده سال اول استقرار جمهوری اسلامی منتظری تقریبا در تمامی ارگانها و نهاد های حکومتی جزء نظریه پردازان، تصمیم گیرندگان و گردانندگان اصلی این رژیم بود که تنها مهمترین آنها برای یاد آوری مطرح میشود. منتظری ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی، امام جمعه تهران و قم، قائم مقام رهبری در قوه قضائیه، نماینده ولی فقیه در دانشگاهها، سپاه پاسدارن و بالاخره جانشین امام و ولایت فقیه بود.
منتظری در طول ده سال اول استقرار این رژیم هرگز در مورد سرکوبها و اعدامهائی که در، ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان صورت گرفت مخالفت و واکنشی نداشت. حتی در مورد اعدامهای بیشمار سال ۶۰ و پس از آن کمترین مخالفتی نکرد. تنها در سال ۶٧ بود که به " بی رویه" بودن کشتار زندانیان سیاسی اعتراض داشت و نه چیزی بیش از آن. علت این اعتراض هم در بروزاختلافات اطرافیان خمینی با منتظری، نزدیکان و افراد دفتر او بود.
اگر خمینی فرد شماره ۱، تا زمان مرگش در سال ۶۸ به خاطر کشتارها، اعدام ها و سرکوبهای مردم به عنوان "جنایکار" قلمداد میشود چگونه است که منتظری " یار امام" "نماینده او" و "جانسین او" تا سال ۶۸ از این عنوان مبرا میشود؟ حقیقت و واقعیت را نه میتوان فراموش کرد و نه میتوان واژگونه ساخت. منتظری شماره ۲ این رژیم بود.
مردم حق دارند بنا به تقویم و شکل مبارزاتی که در پیش گرفته اند، مراسم تدفین منتظری را هم به صحنه اعتراضات و مبارزات خود علیه خامنه ای، سیستم و نظام او تبدیل کنند. ولی آیا فعالین حقوق بشر، فعالین سیاسی و زندانیان سیاسی سابق بعنوان افراد آگاه که در رخدادها و شرایط آن زمان حضور داشتند میتوانند تاریخ ثبت شده و نقش فرد شماره ٢ این نظام را واژگونه مورد ارزیابی قرار دهند؟
Eftekhari_marjan@yahoo.com
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۷/۱۲/۳۰

مرجان افتخاری / ناقص سازی زنان ریشه در مردسالاری دارد




مارس ٢٠٠٩
مقدمه
در مراسم ٨ مارس، خواسته ها و مطالبات زنان در سراسر جهان بازتابی از یک واقعیت است "نابرابری و تبعیض جنسی". علیرغم اینکه مناسبات و روابط سرمایه داری بعنوان یک سیستم جهانی در تمام دنیا با یک مکانیزم اصلی عمل میکند ولی هرگز "نابرابری و تبعیض جنسی" شکل و فرمول مشخصی نداشته و بطور پیچیده و متفاوتی در زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در نقاط مختلف دنیا وجود دارد. بطوریکه تفاوت خواسته ها و مطالبات زنان در سراسر جهان بازتاب و انعکاس مادی و مشخص همین واقعیت است.
بطور نمونه اگر در کشورهای اروپائی و امپریالیستی زنان برای حق سقط جنین و برابری حقوق هم جنسگرایان به خیابان میایند، در افغانستان رفتن به مدرسه و سواد آموزی برای زنان یک آرزو است، بعلاوه انان حق آمدن به خیابان را هم ندارند. در آفریقا مبارزه با سنتهای وحشیانه قومی، قبیله ای و مرد سالارانه و در ایران مبارزه با سرکوب سیاسی و مذهبی و نقش مذهب در دستگاه دولت بر جسته تر میشوند.
٨ مارس ٥٧ و تجربه ٣٠ سال گذشته در کشور ما، شرایط زندگی زنان و مبارزات میلیونها زن این واقعیت را ثابت کرده است که مبارزه برای برابری و رهائی از ستم جنسی مبارزه ای است ضد سرمایه داری و ضد رژیم مذهبی.
عدم درک این واقعیت که مبارزات زنان بر علیه قوانین اسارت بار و تبعیض امیز مذهبی بخشی از مبارزه سوسیالیستی است نشان دهنده نگرشی مجرد و انتزاعی از مبارزه بطور کلی و جایگاه زنان در انقلاب اینده است. کم بها دادن و نا دیده گرفتن هویت مذهبی رژیم جمهوری اسلامی، سرکوب و تبعیضهای آن در ایران ادامه همان اشتباهی است که چپ ایران در سال ٥٧ در مورد "حجاب اجباری اسلامی" مرتکب شد.
متاسفانه نگرش یک بعدی از مبارزه هنوز در جنبش چپ ما وجود دارد. کشیدن دیوار چین بین مبارزه ضد سرمایه داری و مبارزه علیه ستم و تبعیض های جنسی رژیم جمهوری اسلامی، درکی انتزاعی و مجرد از مبارزه است. جدا کردن مبارزه طبقاتی و مبارزه علیه تبعیضهای جنسی و درجه دوم دانستن ستم بر زنان ادامه همان دیدگاه گذشته به گونه ای دیگر است. با این تفاوت که این بار جنبش زنان بلوغ سیاسی و مبارزاتی دیگری را نمانیدگی میکند که تبعض و نابرابری را تنها در بعد اقتصادی، استثمار و بهره کشی سرمایه خلاص نمیکند بلکه بر این باور است که ستم جنسی و طبقاتی در هم تنیده هستند و نباید مبارزه برای محو و نابرابریهای جنسی را به فردائی دیگر محول کرد.

مطلبی که در زیر میخوانید بر اساس خبرها و تصاویر رسیده از ایران در مورد ناقص سازی جسمی و جنسی دختران خرد سال در کردستان، خوزستان و لرستان نوشته شده است. بی سوادی، باورهای مذهبی، اداب و سنن پوسیده قومی و قبیله ای، مردسالاری و در راس همه رژیم جمهوری اسلامی مجموعه است که دراشاعه و گسترش ناقص سازی جنسی دختران عمل میکند.
قبل از پرداختن به موضوع اصلی توجه شما و همه فعالین را به این موضوع جلب میکنم که اصطلاح "ختنه" یا (circoncision) در زبان فرانسه تنها در مورد جنس مذکر بکار برده شده است، بعنوان سنتی مذهبی که سابقه تاریخی ان به زمان ابراهیم در بین قبایل عرب مسلمان و کلیمیان میرسد. در اسلام ختنه پسران امری اجباری است که مسائل بهداشتی را بیشتردر مورد آن مطرح کرده اند. ولی در مورد زنان کلمه یا واژه (excision) به معنی برداشتن یا بریدن بخشی از اندام تناسلی زنان تعریف شده است. در زبان فرانسه و در بین مردم اروپا این دوکلمه معنی و مفهوم جداگانه ای دارند بطوریکه هرگز برای زنان از کلمه (circoncision) یا ختنه استفاده نمی کنند. با توجه به اینکه دلائل، انگیزه ها و اهداف این دوعمل کاملا متفاوت هستند در طول این مطلب به جای کلمه مصطلح شده "ختنه" من از "ناقص سازی جنسی" استفاده میکنم.
مختصری در مورد آمار
ناقص سازی جنسی کودکان و زنان در ٢٨ نقطه جهان که بیشتر کشورهای افریقائی و عربی را تشکیل میدهند رایج است، سودان، اتیوپی، سومالی، مالی، مالزی و مصر جزء ان دسته از کشورهائی هستند که در صد بالائی از زنان قربانی این عمل وحشیانه و غیر انسانی قرار می گیرند. در بین انها مصر با بالاترین در صد ٪٩٧ در راس همه قرار دارد. بعلت درصد بالای مرگ و میر کودکان ( ٥ تا ١٥٪ ) در اثر خون ریزی و عفونت وهمچنین فشار سازمانهای مدافع حقوق زنان و سازمان بهداشت جهانی، در سال ١٩٩٧ ناقص سازی جنسی زنان از طرف دولت مصر ممنوع اعلام شد، ولی بسیاری از پزشکان بطور رسمی این عمل را در بیمارستانها انجام میدهند.
آمار سال ٢٠٠١ نشان میدهد که ٩٦٪ زنان در سومالی، ٩٤٪ در مالی،٧٢٪ در بورکینافاسو و ٩٩٪ زنان در گینه ناقص سازی جنسی را متحمل شده اند 1. این عمل در کشورهای دیگر جهان مانند عراق، ترکیه بخصوص در مناطق کردنشین رایج است. بطور کلی تا کنون ١٥٠ میلیون زن در سراسر جهان قربانی ناقص سازی جنسی قرار گرفته اند و هر ساله ٣ میلیون دیگر در سطح جهانی با این خطر روبرو هستند. 2
نگاهی به سابقه تاریخی ناقص سازی جنسی زنان
بعضی از مورخین و صاحب نظران مانند Réné Nelli حدس میزند که بریدن اندام جنسی دختران به ٥٠٠ سال قبل از میلاد مسیح به مصر باستان بر میگردد3. در حالی که تا اکنون باستان شناسان هیچ جسد زن مومیائی شده ای را پیدا نکردند که نشانه هایی از بریدن اندام جنسی داشته باشد. بعلاوه مجسمه ها و نقاشیهای زنان عریان یا نیمه عریان روی دیوارها و دیگر اشیاءائی که از ان زمان به جا مانده چنین نظری را تائید نمیکند.3
از سوی دیگر، هردوت تاریخ نویس یونانی (٤٨٤- ٤٢٥پیش از میلاد مسیح) که تفاوت ها و ویژه گیهائی فیزیکی را در مردم مصر باستان مشاهده کرده بود به ختنه اشاره میکند. او مینویسد مصریها و اتیوپیها تنها مردمی هستند که در تمام دوران ختنه را انجام داده اند 4 و بعدها مردم سایر نقاط دنیا فنقیها، سوریها و فلسطینها در ارتباطات خود با مصریها، ختنه پسران را یاد گرفتند. باز نشانهائی در دست است که ختنه پسران سمبل و نشانه اتحاد بین Yahvé (خدا) و ابراهیم بود و به همین منظور ابراهیم پسر خود اسماعیل را در سن ١٣ سالگی ختنه کرد5.
بنا بر شواهد تاریخی به نظر میاید که بیشتر در قرون وسطی و از ان به بعد ناقص سازی جنسی دختران و زنان از طرف افراد مذهبی با نفوذ مطرح و سپس به مرحله عمل در امده است. بطور نمونه برای اولین بار کلیسا، در رابطه با افزایش تمایلات جنسی، زنان را مجرم میشمارد و Albert le Grand (١٢٨٠-١٢٠٠) یکی از کشیشان مسیحی بریدن اندام جنسی زنان را یکی از روشهای جلوگیری و پیشگیری افزایش تمایلات جنسی اعلام کرد و این عمل رابعنوان تقوا، پاکدامنی و عفت معرفی نمود6. در ادامه پزشکان عرب و بیزانس arabo-byzantins چنین استدلال کردند که زنانی که اندام تناسلی انها بریده نشده کمترین کنترلی در مورد روابط جنسی انها نیست و همسران باید از غیر وفاداری این زنان بترسند7. بدین ترتیب بریدن و قطع عضو بخشی از اندام جنسی ضمانتی برای وفاداری زنان نسبت به همسران مطرح شد. عده ای دیگر از مورخین ناقص سازی اندام جنسی زنان را به دورانی که شکار تنها منبع تغذیه خانواده ها بود نسبت دادند. شکارچیانی که مجبور بودند چند روز دور از خانواده باشند فکر میکردند که در غیبت انها تمایل و لذت جنسی زنان باعث رابطه انها با مردان دیگر خواهد شد8
انچه که مسلم است و تقریبا در تمام موارد به ان اشاره شده است هراس از آزادی رابطه جنسی زنان منشاء و دلیل اصلی ناقص سازی جنسی است و همانطور که گفته شد باورهای مذهبی، سنتهای بسیار قدیمی و عقب مانده در بین قبایل کشورهای افریقائی و عربی بر بریدن و قطع و یا ناقص سازی جسمی و جنسی دختران در سنین کودکی تاکید دارند. در افریقای غربی در بین قبیله های Peul, Diola, Hausa, Malinke بریدن و قطع بخشی از اندام تناسلی زنان کاملا رایج است. در نیجریه و در افریقای مرکزی در بین قبایل Sara و Banda و در آفریقای شرقی در قسمت دلتای رود نیل در بین قبایل Kikuyu و Massaï این رسم وجود داشته و بعدها به یمن، عربستان سعودی و در بین مسلمانان اندونزی در جوا Java رواج پیدا کرده است. در دیگر مناطق مانند اتیوپی، سومالی و همچنین در مالی این رسم و ائین پیشینه ای بسیار قدیمی دارد.9
اگر چه دلائل کافی و مشخص بر جنبه مذهبی این عمل وجود ندارد و بیشتر بعنوان یک رسم و ائین در بین اقوام مختلف از ان یاد میشود ولی تمام مدارک و دلائل نشان میدهد که این عمل وحشیانه و غیر انسانی بیشتر در کشورهائی رایج شده و هم اکنون اجراء میشود که اسلام دین اکثریت مردم است و بعنوان کشورهای اسلامی معروف هستند. کمتر گزارشی مبتنی بر وجود چنین ائین و رسمی در کشورهای آمریکای لاتین و اروپائی اشاره دارد. گر چه در آمریکا، استرلیا و کانادا به وجود ناقص سازی کودکان دختر اشاره شده است ولی "مهاجرین" را دلیل اصلی ان میدانند. در حال حاضر در تمام کشورهای اروپائی، امریکا، کانادا و استرلیا انجام چنین عملی پیگرد قانونی دارد.
دلائل و انگیزه های ناقص سازی جنسی زنان
با توجه به وسعت جغرافیائی و تعداد کشورهائی که این عمل در ان انجام میشود و با در نظر گرفتن تفاوتهای فرهنگی، اداب، سنن ملی، قومی، فرهنگی و نقش مذهب اسلام بسیار مشکل به نظر میرسد که با صراحت به این نتیجه رسید که کدام یک از این عوامل در مورد ناقص سازی جنسی زنان برجسته تر است. ولی به جرات و بدون هیچگونه ابهامی سلطه، کنترل و تملک مرد بر بدن زن در اجراء این عمل ان چنان مشخص و برجسته است که بقیه مسائل در حاشیه قرار میگیرند.
علت و هدف اصلی که در تمام کشورهای آفریقائی، آسیائی و خاورمیانه ای در مورد ناقص سازی اندام جنسی زنان مطرح است از بین بردن تمایل و لذت جنسی زنان از دوران کودکی و اطمینان به باکره بودن دختران در هنگام ازدواج است. تمام مطالعات و تحقیقات انجام شده در این زمینه به این نتیجه میرسند که باکره بودن زنان موتور و انگیزه اصلی این رسم و ائین غیر انسانی است. این ایده تا انجا پیش میرود که مردان حاضر به ازدواج با دختری که "اندام جنسی" او تخریب نشده باشد نیستند. بریدن بخشی از اندام جنسی دختران و حتی دوختن ان به مردان و همه افراد خانواده از جمله مادران این اسایش و اطمینان خاطر را میدهد که دختران در هنگام ازدواج باکره هستند.
ولی موضوع تنها به باکره بودن زنان در هنگام ازدواج خلاصه نمیشود بلکه نگرانی و ترس مردان از عدم وفاداری همسران و ارتباط انها با مرد دیگر در هنگام غیبت یکی دیگر از انگیزه های ناقص سازی جنسی زنان است. در واقع با بریدن و تخریب اندام جنسی، زنان از هرگونه تمایل و لذت جنسی محروم میشوند و علاوه بر اطمینان و اسایش خاطر، کنترل، تسلط و حق تملک مردان بر بدن زنان تثبیت میشود.
در واقع با انجام این عمل، "زن بودن" و احساسات زنانه و هر انچه که در این محدوده بطور بالینی عمل میکند را از بین میبرند و زن را به موجودی بدون تمایلات زنانه تبدیل میسازند. او از این لحطه به بعد تنها یک انسان و یا یک موجود است و نه یک "زن". شاید بهتر باشد گفته شود او را از "جنسیت" خود تهی و بقول فرید به"شیئی" که لذت میدهد و تولید مثل کیند تقلیل میدهند.
روانشناسان هم در بررسیهای خود بیشتر به این نتیجه رسیده اند که محور همه این وحشیگری انسانی تسلط مرد یا پدر و اطاعت دختران از دستورات پدری است. البته در مورد ختنه پسران هم موضوع اطاعت پسران از پدران مطرح شده است ولی از انجائی که احساسات و تمایلات جنسی پسران دست نخورده باقی میماند، اطاعت پدری بسیار کم رنگ تر و موضوع اصلی ختنه نیست. بخصوص که همین پسران، پدران اینده هستند. پس تخریب اندام جنسی زنان و محروم کردن انان از تمایلات جنسی تنها ایده تسلط و قدرت مردانه را در این مورد ثابت میکند.
گر چه در تمام کشورهای افریقائی و عربی همیشه ناقص سازی جنسی توسط گروهی از زنان که مادر بزرگ و مادر در ان نقش اولیه را دارند انجام میشود و تنها زنان هستند که در این مراسم حضور دارند ولی این موضوع دستور، خواست و تمایلی مردانه است. در ظاهر پدر و برادر از این ماجرای وحشیانه خود را دور نگهداشته و این وظیفه را به زنان واگذار کرده اند ولی هیچ کس بر نقش مردها و رئیس قبیله و علت و انگیزه مرد سالارانه این عمل شکی ندارد.
عوارض جسمی و روحی ناقص سازی جنسی زنان
درد و رنجی که کودکان دختر در هنگام این عمل تحمل کرده اند و پس از سالها انرا بازگو میکنند تنها گوشه ای از ترس، هراس و وحشت انها را نشان میدهد. طبق سنت، رئیس قبیله و یا طایفه تنها کسانی هستند که تعین میکنند با چه وسیله ای و به چه شکلی این عمل و ائین غیر انسانی باید انجام شود. معمولا با تیغ صورت تراشی، چاقوی اشپزخانه و یا در بدترین حالت با نوعی خار این عمل انجام میشود. همه این زنان پس از سالها، درد و رنجی را که متحمل شده اند نتوانسته اند فراموش کنند. بعضی از انها هنوز فریاد، شیون، گریه های ناشی از درد و صحنه زنی که پاهای انها را گرفته بود، خونی که همه جا و روی بدن خودشان ریخته بود را فراموش نکرده اند، اکثر این زنان از بیماریهای روانی ناشی از ترس و هراس شدید رنج میبرند.
در ١٩١١ آکادمی علوم فرانسه در نشریه Encéphal گزارش داد که پزشکی که مسئول معالجه دو دختر ٦ و ١٠ ساله بود متوجه بیماری روانی شدید انها شد. او پس از مدتی بریدن اندام تناسلی ترس و هراس و بطور کلی تمام شرایطی را که انها گذرانده بودند علت این روان پریشی اعلام کرد. او اعلام کرد که رفتار این دو کودک بی شباهت به نوعی سادیسم ( ازار رسانی) نبود10
بسیاری از پزشکان ترس و هراس شدید را یکی از دلائل بیماریهای روانی بویژه افسردگی دربین زنان کشورهای افریقائی مطرح کرده اند. برای بسیاری از زنان یادآوری درد و رنجی که در هنگام بریدن اندام جنسی متحمل شدند با کلمات قابل ابراز و بیان نیست. بعضی از انها پس از سالها هنوز ان صحنه، درد و رنج را از یاد نبرده اند.
اکثر این زنان در اثر فشار جامعه و تلقین اطرافیان نگاهی بسیار منفی در مورد خود و بدن خود دارند. در گفتگویهای کلینیکی با زنان آفریقائی که صدمه دیده اند اکثر انها یک نگرش بسیار نامساعد نسبت به بدن و اندام تناسلی خود دارند تا انجا که گاها انرا "نفرت انگیز" میدانند. این ایده منفی تقریبا همیشه با کلماتی مانند " کثیف" یا "شرم آور" همراه است. حتی انها بر این باور هستند که این قسمت از بدنشان "زشت" بوده و به همین دلیل بر داشته شده است.11
یکی ازاین زنان احساسات خود را در مورد بدنش اینطور بیان میکند: برای من "شرم اور" بود که هنوز اندام جنسی من دست نخورده بود و از ان بدتر نگاه خود من به بدنم بود.
تمام روابط و مناسبات اجتماعی و فرهنگی در این کشورها به گونه ای پیچیده بر علیه احساسات و تمایلات جنسی زنانه عمل میکنند، بطوریکه این سنت و ائین ارتجاعی بعنوان یک ارزش در جامعه پذیرفته و در صورت عدم پذیزش ان و یا زیر پا گذاشتن ان دختران جوان و خانواده انها از جامعه کاملا ترد شده و کنار گذاشته میشوند. یکی از این زنان چنین تعریف میکند که : بیاد دارم که ١٠ یا ١١ساله بودم برای من هم شرم اور بود که هنوز این "عمل" در مورد من انجام نشده بود. دخترانی که هنوز اندام جنسی انها دست نخورده بود مورد "فحاشی" و "توهین" قرار میگرفتند و انها را "کثیف" میدانستند. برای اینکه مورد سرزنش و توهین سایر دختران قرار نگیریم لباس خود را درمیاوردیم و به دیگران نشان میدادیم که ما هم "مثل" انها هستیم.12
بجز ناراحتی های روانی این زنان از عوارض جسمی زیادی رنج میبرند،عفونت مجاری ادرار و بیماریهای کلیوی بویژه در مورد زنانی که اندام جنسی انها دوخته شده است از رایج ترین بیماریها هستند. از عوارض دیگر، خطر مرگ مادر و نوزاد در هنگام زایمان است ولی در کشورهای افریقائی بعلت فرهنگی هرگز مرگ و میر زنان و کودکان را به این موضوع ارتباط نداده اند.
Eftekhari_marjan@yahoo.com

1- Pierre Foldes, Victoire sur l’excision, (Edition Albin Michel 2006) page 34
2- http://www.doctissimo.fr/html/sexualite/

mag_2001/mag0119/se_3403_excision.htm
3- http://www.maliweb.net/category.php?NID=40676
4- Françoise Couchard, l’Excision (Presse Université de France 2003) page 14
5- Idem page 15
6- http://assr.revues.org/index11083.html
Françoise Couchard, l’Excision pages 17 et 75
7- Françoise Couchard, l’Excision (Presse Université de France 2003) page 74
http://assr.revues.org/index11083.html
8- . http://www.borisrd.net/article-5067753.htm
9- Françoise Couchard, l’Excision de page 46
10- Idem page 77
11- Idem page 35
12- Idem pages 65 et 66
کتابهای زیر نیز مورد مطالعه قرار گرفتند
Cicatrice, Benoît Lange, Edition Favre 2004
Le jour où Kadi a perdu une partie de sa vie, Edition Art Blume, 1998
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۷/۱۲/۱۴

مرجان افتخاری/ زنان هیچ راهی جز مبارزه با استبداد مذهبی ندارند


به مناسبت ٨ مارس روز جهانی زن
در سراسر جهان موقعیت و شرایط زنان از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شاخص و معیاری است در رابطه با دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک. از سوی دیگر همین موضوع تعین کننده سطح رشد و اگاهی مردم بطور کلی، نقش روشنفکران و نگاه آنان به مسائل، مشکلات و تنگناهای زنان است. بدون ندیده گرفتن نقش ارگانها و نهادهای مذهبی بعنوان عامل دخالت گر در جامعه که تحمیق مردم و سرکوب زنان پایه اصلی ایدئولوژی و اساس موجودیت انها است. بطوریکه شاید بتوان گفت اگر موجودی بنام "زن" وجود نداشت مذهب و مذهبیون هم وجود نداشتند. با همین نگرش هیچ رژیمی را نمیتوان اساسا اسلامی یا مذهبی نامید مگر اینکه قبل از هر چیز و در درجه اول تکلیف خود را با زنان مشخص کرده باشد. هویت مذهبی یک رژیم تنها و تنها با قوانین، الگوها، قالبها و ساختارهائی که برای زنان تعین و مشخص میشوند قابل احراز و تشخیص است. به عبارت دیگر، هویت ایدئولوژیک وسیاسی یک رژیم با هیچ شاخص دیگری غیر از مجموعه" شرایط زیستی زنان" قابل ارزیابی نیست. از این زاویه طرح حجاب اسلامی از طرف خمینی در سال ٥٧ درست چندی پس از بهمن همان سال اولین و اساسی ترین گام در سرکوب ازادیهای دمکراتیک و بر قراری استبداد مذهبی در جامعه بود، که متاسفانه روشنفکران ما قادر به درک این مهم و رابطه دمکراسی و سرکوب زنان نبودند. اکنون پس از سی سال همه مردم، زنان و مردان از هر لایه و طبقه اجتماعی با رژیمی اسلامی که "سرکوب مطلق" جزء جدا ناپذیر سیاست آن است روبرو هستند. در طول تقریبا یک نسل تمامی مظاهر یک حکومت مذهبی نا برابری و تبعیض جنسی، بی حقوقی، خشونت بر زنان، مرد سالاری، فرهنگ و سنتهای مذهبی در جامعه ما نهادینه شده اند. نسل پس از بهمن ٥٧ که اکثریت جمعیت کشورمان را تشکیل میدهد تجربه دیگری از نظر اجتماعی، فرهنگی و مذهبی ندارد. این نسل که از چارچوب های تعین شده مذهبی، محرومیت، محدودیت و سرکوب آن در تنگنا قرار دارد "ازادی و ازادیخواهی" را تنها در سرنگونی رژیم اسلامی میداند اما با ایده های برابری طلبانه فاصله زیاد دارد.در چنین جامعه ای میتوان دشواری و پیچدگی شرایط زندگی و سرکوب زنان را در سه بعد یا محور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بطور خلاصه بر شمرد.1– تبعیض و نا برابریهای سیستم سرمایه داری که عمدا در سطح اقتصادی قابل بررسی هستند. شکاف در میزان اشتغال و مشارکت در تولید اجتماعی، تبعیض در میزان سطح درامدها به ازاء کار مساوی، در صد بالای بیکاری، فقر و تهیدستی زنان، تقسیم نابرابر و محرومیت زنان در سطح پستهای کلیدی و مدیریت مواردی هستند که میتوان به انها اشاره کرد.2- نابرابریهای حقوقی: حجاب اسلامی اجباری، حق طلاق، نابرابری در سهم ارث و قضاوت، حق مسافرت و قوانین دیگر حقوقی، طرح بومی گزینی دانشگاهها، طرح لایحه خانواده، طرح جدا سازی کتابهای درسی و کوتاه کردن دوره تحصیلی دختران مجموعه ای دیگری از سرکوب و زن ستیزی مذهب بطور کلی و رژیم اسلامی است.3- فرهنگ و سنتهای عقب مانده و ارتجاعی جامعه فئودالی که در بین قشر وسیعی از مردم وجود داشته و در سی سال اخیر سیر صعودی پیدا کرده است. فرهنگ مردسالارانه و حق تملک بر زن، ریاست مرد بر خانواده، برتری فرزند پسر نسبت به دختر، ازدواج دختران در سنین کودکی، ختنه دختران یا ناقص سازی جسمی و روحی رواانی، افزایش فجایع انسانی مانند قتلهای ناموسی را میتوان در این محدوده فرهنگی بر شمرد.بر اساس سه محور نامبرده زنان بیش از هر لایه اجتماعی مورد سرکوب، ستم و بی حقوقی قرار دارند. به همین دلیل مبارزه زنان در درجه اول مبارزه ای است برای بدست آوردن هویت و جایگاه انسانی خود و مبارزه است فراطبقاتی و فرا ملیتی که موجودیت ایدئولوژیک و سیاسی استبداد اسلامی را مورد هدف قرار میدهد. مبارزه ای که بستر دمکراتیک و مطالبات آن اقشار اجتماعی وسیعی را بدون محدویت طبقاتی و جنسی برای مبارزه متحد و منسجم میکند. در حال حاضر و با توجه به تجربه سی ساله، سرکوب مطلق و دائمی، شرایط اسفبار اقتصادی، نارضایتی عمومی و گسترده مردم تنها خواسته ای که میتواند توده عظیمی را به حرکت در آورد " جدائی کامل دستگاه مذهب از دستگاه دولت و قدرت سیاسی است" همانطور که مردم اریا شهر و مشهد بدرستی اعلام کردند "ما حکومت اسلامی نمیخواهیم".بر عکس، تفکری که در این شرایط و در این لحظه زنان را به طبقات کارگر، زحمتکش و بورژا تقسیم میکند و با این استدلال که زنان کارگر بیشتر از بقیه مورد ستم قرار دارند دیدگاهی است که هیچ تفاوتی بین استبداد کلاسیک و استبداد مذهبی، و شرایط خاص زنان قائل نیست. در واقع با الگوهای کلیشه ای و استانداردهای تئوریک به سیستم و دستگاهی که خارج از نرم های متعارف جهانی است نگاه میکند. در حقیقت این دیدگاه که در حرف به نظر رادیکال میاید عملا درک واقعی از شرایط عینی زنان و جامعه ندارد. در حالی که واقعیت های سیاسی و اجتماعی جامعه ما در رابطه با رژیم مذهبی فرمولها و ایده های جدیدی را می پذیرد. تجربه انقلاب ٥٧ و اولین خواستهای فراگیر و فرا طبقاطی مردم "آزادی"و " ازادی زندانی سیاسی " این موضوع را اثبات میکند. نگاه فرا طبقاتی به مبارزات زنان و هیولائی بنام مذهب به هیج وجه به معنی توقف مبارزه تنها در سطح سرنگونی این رژیم نیست. ارتقاء خواستها، مطالبات و گسترش مبارزه طبقاتی تعین کننده سمت و سوی مبارزات بطور کلی و زنان بطور خاص است. آزادی و برابری زنان هزگز نمیتواند تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی بدست آید. بدون زیر و رو کردن همه جانبه روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی مسئله زنان هرگزحل نخواهد شد. بحث بر سر درک ما از شرایط، خواستها، مطالبات، و انگیزه های نیروهای مداخله گر در پیشبرد امر مبارزه است.اصرار بر جدا سازی و طبقه بندی مبارزات زنان همان دیدگاهی است که مبارزات رادیکال و انقلابی را منحصر به طبقه کارگر میداند و انقلاب سوسیالیستی را تنها تنها بر اساس نیازهای جنبش کارگری نگاه میکند و نقش سایر جنبشهای اجتماعی، زنان، دانشجویان، معلمان و جوانان، خواستها، مطالبات و نقش اجتماعی و رادیکال انها را انکار میکند. نمونه چنین تفکری را در مقاله دانشجویان طبقه کارگر و « جنبش دانشجوئی»! (1) ناصر پایدار از رفقای "لغو کار مزدی" بخوبی مشاهده میشود. او آن چنان تقدسی برای طبقه کارگر قائل است که جنبش دانشجوئی سابقه و نقش مبارزاتی آن را به پای طبقه کارگر قربانی میکند و به بهانه " بچه های کارگر" انحلال جنبش دانشجوئی را اعلام میکند. در حالی که هیچ کسی و هیچ نیروئی نمی تواند نقش جنبش دانشجوئی را در پیشبرد مبارزات آزادیخواهانه در گذشته و هم اکنون ندیده بگیرد. علاوه بر این در چند سال اخیر حضور زنان دانشجو با خواسته مشخص " ازادی و برابری" در رادیکال تر کردن این جنبش را نباید از نظر دور داشت. یکی از دلائل طرح بومی گزینی این رژیم دقیقا بخاطرشرکت فعال و مبارزات زنان دانشجو در این سالها است. این نگرش که مبارزه را تنها به طبقه کارگر محدود میکند و هیچ جایگاهی برای جنبشهای اجتماعی دیگر از جمله زنان در مبارزه قائل نیست در حالی که تجربه های جهانی و کشور خودمان چنین درکی از انقلاب را نمیدهند. خوشبختانه جنبش فیمینیستی کشورمان مانند تمام جنبشهای دیگر مسیر مبارزاتی خود را باز سازی کرده است. در طول سی سال گذشته در مقابل سرکوب وحشیانه عقب نشیتی کرده ولی هرگز خاموش و بی صدا نبوده. در مقابل قوانین ارتجاعی که دوران قبیله ای را تجدید میکند ساکت و بی عمل نبوده بلکه با توجه به امکانات و شرایط کلی جامعه شیوه های مختلف مبارزاتی را آزموده است که اجبارا همه موفق و یا نا موفق نبودند. بطور خلاصه جنبش فییمینیستی طی این سالها پویائی و بلوغ مبارزاتی خود را در میان جنبشهای دیگر اجتماعی بدست آورده است و اکنون به عنوان یک نیرو در تمامی عرصه های مبارزاتی، دانشجوئی، معلمان و کارگری حضور دارد.سخنی با فعالین جنبش ١ میلیون امضاءواقعیتی است که اکنون ١ میلیون امضاء بخشی از جنبش زنان روشنفکر جامعه را نمایندگی میکند، اما دیدگاه و نگرش آنها به" بالائی ها" در "ایجاد تغیر" یا در حقیقت "رفرم و اصلاح" در چارچوب همین رژیم علاوه بر دامن زدن به توهم در بین در صدی از توده ها مانع جلب و جذب بسیاری دیگر در مبارزه میشود. بحث ها و اختلافات درونی تعدادی از فعالین شناخته شده ورکود عملی ان انعکاسی است از این واقعیت که ١ میلیون امضاء نمیتواند با دیدگاه، برنامه و شیوه سابق بکار خود ادامه دهد مگر انکه تغیرات رادیکالی را بر اساس خواستها و نیارهای زنان و شرایط واقعی جامعه بپذیرد. در کنار شرایط اسفبار اقتصادی، افزایش بیکاری، گرانی و فقر در بین زنان و عمومی شدن پدیده تن فروشی که دقیقا انعکاسی از درماندگی اقتصادی این بخش از جامعه است. طرحها و برنامه های رژیم اسلامی مبتنی بر تبعض جنسی، محرومیت، کنار گذاشتن، خانه نشینی و سرکوب تمامی عرصه های زندگی را بروی زنان بسته است. طرح های ارتجاعی بومی گزینی دانشگاهها که نه تنها محرومیت زنان از تحصیلات دانشگاهی است بلکه وسیله ای است برای کنترل بیشتر انان در فعالیت های اجتماعی. علاوه بر آن جدا سازی کتابهای درسی "مذهبی کردن کامل انها" و کوتاه کردن دوره تحصیلی دختران یعنی تشدید شکافهای جنسی، تحمیق دانش اموزان دختر و باز ادامه سیاست کنار گذاشتن زنان از بازار کار، فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و خانه نشینی انها است. همه این طرحها و سیاستها در چار چوب هویت مذهبی، زن ستیز و سرکوب زنان خلاصه میشود. مواردی که گفته شد زمینه های حرکتها و اعتراضات توده ای وسیعی ( دانشجو، دانش آموز، خانواده ها، معلمان و روشنفکران) را بوجود میاورد که باید از ان استفاده کرد. نگاه به بالا و بالائی ها نه تنها "تغیری" را که ١ میلیون امضاءجستجو میکند بوجود نمیاورد و نخواهد آورد بلکه تجربه سی سال گذشته نشان داده که با هر گام به عقب رژیم اسلامی ١٠ گام به جلو بر میدارد. Eftekhari_marjan@yahoo.com
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۷/۱۲/۱۱

مرجان افتخاری / به مناسبت ٨ مارس روز جهانی زن , زنان هیچ راهی جز مبارزه با استبداد مذهبی ندارند

در سراسر جهان موقعیت و شرایط زنان از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شاخص و معیاری است در رابطه با دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک. از سوی دیگر همین موضوع تعین کننده سطح رشد و اگاهی مردم بطور کلی، نقش روشنفکران و نگاه آنان به مسائل، مشکلات و تنگناهای زنان است.
بدون ندیده گرفتن نقش ارگانها و نهادهای مذهبی بعنوان عامل دخالت گر در جامعه که تحمیق مردم و سرکوب زنان پایه اصلی ایدئولوژی و اساس موجودیت انها است. بطوریکه شاید بتوان گفت اگر موجودی بنام "زن" وجود نداشت مذهب و مذهبیون هم وجود نداشتند. با همین نگرش هیچ رژیمی را نمیتوان اساسا اسلامی یا مذهبی نامید مگر اینکه قبل از هر چیز و در درجه اول تکلیف خود را با زنان مشخص کرده باشد. هویت مذهبی یک رژیم تنها و تنها با قوانین، الگوها، قالبها و ساختارهائی که برای زنان تعین و مشخص میشوند قابل احراز و تشخیص است. به عبارت دیگر، هویت ایدئولوژیک وسیاسی یک رژیم با هیچ شاخص دیگری غیر از مجموعه" شرایط زیستی زنان" قابل ارزیابی نیست.از این زاویه طرح حجاب اسلامی از طرف خمینی در سال ٥٧ درست چندی پس از بهمن همان سال اولین و اساسی ترین گام در سرکوب ازادیهای دمکراتیک و بر قراری استبداد مذهبی در جامعه بود، که متاسفانه روشنفکران ما قادر به درک این مهم و رابطه دمکراسی و سرکوب زنان نبودند. اکنون پس از سی سال همه مردم، زنان و مردان از هر لایه و طبقه اجتماعی با رژیمی اسلامی که "سرکوب مطلق" جزء جدا ناپذیر سیاست آن است روبرو هستند. در طول تقریبا یک نسل تمامی مظاهر یک حکومت مذهبی نا برابری و تبعیض جنسی، بی حقوقی، خشونت بر زنان، مرد سالاری، فرهنگ و سنتهای مذهبی در جامعه ما نهادینه شده اند. نسل پس از بهمن ٥٧ که اکثریت جمعیت کشورمان را تشکیل میدهد تجربه دیگری از نظر اجتماعی، فرهنگی و مذهبی ندارد. این نسل که از چارچوب های تعین شده مذهبی، محرومیت، محدودیت و سرکوب آن در تنگنا قرار دارد "ازادی و ازادیخواهی" را تنها در سرنگونی رژیم اسلامی میداند اما با ایده های برابری طلبانه فاصله زیاد دارد.
در چنین جامعه ای میتوان دشواری و پیچدگی شرایط زندگی و سرکوب زنان را در سه بعد یا محور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بطور خلاصه بر شمرد.
1– تبعیض و نا برابریهای سیستم سرمایه داری که عمدا در سطح اقتصادی قابل بررسی هستند. شکاف در میزان اشتغال و مشارکت در تولید اجتماعی، تبعیض در میزان سطح درامدها به ازاء کار مساوی، در صد بالای بیکاری، فقر و تهیدستی زنان، تقسیم نابرابر و محرومیت زنان در سطح پستهای کلیدی و مدیریت مواردی هستند که میتوان به انها اشاره کرد.
2- نابرابریهای حقوقی: حجاب اسلامی اجباری، حق طلاق، نابرابری در سهم ارث و قضاوت، حق مسافرت و قوانین دیگر حقوقی، طرح بومی گزینی دانشگاهها، طرح لایحه خانواده، طرح جدا سازی کتابهای درسی و کوتاه کردن دوره تحصیلی دختران مجموعه ای دیگری از سرکوب و زن ستیزی مذهب بطور کلی و رژیم اسلامی است.
3- فرهنگ و سنتهای عقب مانده و ارتجاعی جامعه فئودالی که در بین قشر وسیعی از مردم وجود داشته و در سی سال اخیر سیر صعودی پیدا کرده است. فرهنگ مردسالارانه و حق تملک بر زن، ریاست مرد بر خانواده، برتری فرزند پسر نسبت به دختر، ازدواج دختران در سنین کودکی، ختنه دختران یا ناقص سازی جسمی و روحی رواانی، افزایش فجایع انسانی مانند قتلهای ناموسی را میتوان در این محدوده فرهنگی بر شمرد.
بر اساس سه محور نامبرده زنان بیش از هر لایه اجتماعی مورد سرکوب، ستم و بی حقوقی قرار دارند. به همین دلیل مبارزه زنان در درجه اول مبارزه ای است برای بدست آوردن هویت و جایگاه انسانی خود و مبارزه است فراطبقاتی و فرا ملیتی که موجودیت ایدئولوژیک و سیاسی استبداد اسلامی را مورد هدف قرار میدهد. مبارزه ای که بستر دمکراتیک و مطالبات آن اقشار اجتماعی وسیعی را بدون محدویت طبقاتی و جنسی برای مبارزه متحد و منسجم میکند.در حال حاضر و با توجه به تجربه سی ساله، سرکوب مطلق و دائمی، شرایط اسفبار اقتصادی، نارضایتی عمومی و گسترده مردم تنها خواسته ای که میتواند توده عظیمی را به حرکت در آورد " جدائی کامل دستگاه مذهب از دستگاه دولت و قدرت سیاسی است" همانطور که مردم اریا شهر و مشهد بدرستی اعلام کردند "ما حکومت اسلامی نمیخواهیم".
بر عکس، تفکری که در این شرایط و در این لحظه زنان را به طبقات کارگر، زحمتکش و بورژا تقسیم میکند و با این استدلال که زنان کارگر بیشتر از بقیه مورد ستم قرار دارند دیدگاهی است که هیچ تفاوتی بین استبداد کلاسیک و استبداد مذهبی، و شرایط خاص زنان قائل نیست. در واقع با الگوهای کلیشه ای و استانداردهای تئوریک به سیستم و دستگاهی که خارج از نرم های متعارف جهانی است نگاه میکند. در حقیقت این دیدگاه که در حرف به نظر رادیکال میاید عملا درک واقعی از شرایط عینی زنان و جامعه ندارد. در حالی که واقعیت های سیاسی و اجتماعی جامعه ما در رابطه با رژیم مذهبی فرمولها و ایده های جدیدی را می پذیرد. تجربه انقلاب ٥٧ و اولین خواستهای فراگیر و فرا طبقاطی مردم "آزادی"و " ازادی زندانی سیاسی " این موضوع را اثبات میکند. نگاه فرا طبقاتی به مبارزات زنان و هیولائی بنام مذهب به هیج وجه به معنی توقف مبارزه تنها در سطح سرنگونی این رژیم نیست. ارتقاء خواستها، مطالبات و گسترش مبارزه طبقاتی تعین کننده سمت و سوی مبارزات بطور کلی و زنان بطور خاص است. آزادی و برابری زنان هزگز نمیتواند تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی بدست آید. بدون زیر و رو کردن همه جانبه روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی مسئله زنان هرگزحل نخواهد شد. بحث بر سر درک ما از شرایط، خواستها، مطالبات، و انگیزه های نیروهای مداخله گر در پیشبرد امر مبارزه است.
اصرار بر جدا سازی و طبقه بندی مبارزات زنان همان دیدگاهی است که مبارزات رادیکال و انقلابی را منحصر به طبقه کارگر میداند و انقلاب سوسیالیستی را تنها تنها بر اساس نیازهای جنبش کارگری نگاه میکند و نقش سایر جنبشهای اجتماعی، زنان، دانشجویان، معلمان و جوانان، خواستها، مطالبات و نقش اجتماعی و رادیکال انها را انکار میکند. نمونه چنین تفکری را در مقاله دانشجویان طبقه کارگر و « جنبش دانشجوئی»! (1) ناصر پایدار از رفقای "لغو کار مزدی" بخوبی مشاهده میشود. او آن چنان تقدسی برای طبقه کارگر قائل است که جنبش دانشجوئی سابقه و نقش مبارزاتی آن را به پای طبقه کارگر قربانی میکند و به بهانه " بچه های کارگر" انحلال جنبش دانشجوئی را اعلام میکند. در حالی که هیچ کسی و هیچ نیروئی نمی تواند نقش جنبش دانشجوئی را در پیشبرد مبارزات آزادیخواهانه در گذشته و هم اکنون ندیده بگیرد. علاوه بر این در چند سال اخیر حضور زنان دانشجو با خواسته مشخص " ازادی و برابری" در رادیکال تر کردن این جنبش را نباید از نظر دور داشت. یکی از دلائل طرح بومی گزینی این رژیم دقیقا بخاطرشرکت فعال و مبارزات زنان دانشجو در این سالها است. این نگرش که مبارزه را تنها به طبقه کارگر محدود میکند و هیچ جایگاهی برای جنبشهای اجتماعی دیگر از جمله زنان در مبارزه قائل نیست در حالی که تجربه های جهانی و کشور خودمان چنین درکی از انقلاب را نمیدهند.خوشبختانه جنبش فیمینیستی کشورمان مانند تمام جنبشهای دیگر مسیر مبارزاتی خود را باز سازی کرده است. در طول سی سال گذشته در مقابل سرکوب وحشیانه عقب نشیتی کرده ولی هرگز خاموش و بی صدا نبوده. در مقابل قوانین ارتجاعی که دوران قبیله ای را تجدید میکند ساکت و بی عمل نبوده بلکه با توجه به امکانات و شرایط کلی جامعه شیوه های مختلف مبارزاتی را آزموده است که اجبارا همه موفق و یا نا موفق نبودند. بطور خلاصه جنبش فییمینیستی طی این سالها پویائی و بلوغ مبارزاتی خود را در میان جنبشهای دیگر اجتماعی بدست آورده است و اکنون به عنوان یک نیرو در تمامی عرصه های مبارزاتی، دانشجوئی، معلمان و کارگری حضور دارد.
سخنی با فعالین جنبش ١ میلیون امضاء
واقعیتی است که اکنون ١ میلیون امضاء بخشی از جنبش زنان روشنفکر جامعه را نمایندگی میکند، اما دیدگاه و نگرش آنها به" بالائی ها" در "ایجاد تغیر" یا در حقیقت "رفرم و اصلاح" در چارچوب همین رژیم علاوه بر دامن زدن به توهم در بین در صدی از توده ها مانع جلب و جذب بسیاری دیگر در مبارزه میشود. بحث ها و اختلافات درونی تعدادی از فعالین شناخته شده ورکود عملی ان انعکاسی است از این واقعیت که ١ میلیون امضاء نمیتواند با دیدگاه، برنامه و شیوه سابق بکار خود ادامه دهد مگر انکه تغیرات رادیکالی را بر اساس خواستها و نیارهای زنان و شرایط واقعی جامعه بپذیرد.در کنار شرایط اسفبار اقتصادی، افزایش بیکاری، گرانی و فقر در بین زنان و عمومی شدن پدیده تن فروشی که دقیقا انعکاسی از درماندگی اقتصادی این بخش از جامعه است. طرحها و برنامه های رژیم اسلامی مبتنی بر تبعض جنسی، محرومیت، کنار گذاشتن، خانه نشینی و سرکوب تمامی عرصه های زندگی را بروی زنان بسته است. طرح های ارتجاعی بومی گزینی دانشگاهها که نه تنها محرومیت زنان از تحصیلات دانشگاهی است بلکه وسیله ای است برای کنترل بیشتر انان در فعالیت های اجتماعی. علاوه بر آن جدا سازی کتابهای درسی "مذهبی کردن کامل انها" و کوتاه کردن دوره تحصیلی دختران یعنی تشدید شکافهای جنسی، تحمیق دانش اموزان دختر و باز ادامه سیاست کنار گذاشتن زنان از بازار کار، فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و خانه نشینی انها است. همه این طرحها و سیاستها در چار چوب هویت مذهبی، زن ستیز و سرکوب زنان خلاصه میشود.مواردی که گفته شد زمینه های حرکتها و اعتراضات توده ای وسیعی ( دانشجو، دانش آموز، خانواده ها، معلمان و روشنفکران) را بوجود میاورد که باید از ان استفاده کرد. نگاه به بالا و بالائی ها نه تنها "تغیری" را که ١ میلیون امضاءجستجو میکند بوجود نمیاورد و نخواهد آورد بلکه تجربه سی سال گذشته نشان داده که با هر گام به عقب رژیم اسلامی ١٠ گام به جلو بر میدارد.Eftekhari_marjan@yahoo.com
1- http://www.salam-democrat.com/spip.php?article19580
26 آذر 1387
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 www.eshterak.net