لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

‏نمایش پست‌ها با برچسب ايرج مصداقى. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ايرج مصداقى. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸/۵/۲۵

ایرج مصداقی / نامه سرگشاده به آقای مهدی کروبی


آقای کروبی بلافاصله پس از خواندن نامه تان به رفسنجانی مطلبی که در پی می آید را نوشتم، 5 روز است که با خودم کلنجار می روم آن را منتشر کنم یا نه؟ به ویژه که هجوم سنگین گماشتگان ولی فقیه در نهادهای دولتی و نمایشات نماز جمعه برعلیه شما با هدف جلوگیری از افشای واقعیت نیز آغاز شده است.


در طول هفته در تردید و دو دلی به سر می بردم به ویژه که در بحبوحه ی بیست و یکمین سالگرد کشتار 67 به سر می بریم. قصد نداشتم و ندارم در این شرایط شما و تلاش هایتان را تضعیف کنم. مسیر شما را درست ارزیابی می کنم. برای همین خامنه ای افسار ائمه جمعه نزدیک به خودش را باز کرده است. شما خود بهتر می دانید جنایتکاری همچون ابراهیم نکونام کوچکتر از آنست که به شما اسائه ادب کند و خواستار دستگیری و شلاق خوردن تان شود. اما دو چیز مرا وادار می کند این نامه را انتشار دهم.
1- تعهدم به عزیزانی که در زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته اند؛ هیچ منفعتی در این دنیا نمی تواند مرا راضی کند چشم بر حق شان بپوشم. همچنین تعلق خاطرم به هزاران مادر و همسر و فرزندی که عزیزانشان را حاکمیت سیاه و ننگین جمهوری اسلامی پرپر کرد.

2- تعهدم به انسانیت و ارزش های انسانی؛
دلم نمی خواهد هیچ کس را در اردوی جنایت و جنایتکاران ببینم. اگر احساس کنم کسی می خواهد سر سوزنی خود را کنار بکشد، تلاش می کنم به او کمک کنم. اگر کسی بخواهد حتی اندکی از حق مردم دفاع کند سعی می کنم به او کمک کنم. پیش از این نیز چنین رویکردی داشتم. مواضع اخیر شما مرا برانگیخت تا مواردی را با شما در میان بگذارم. این کار مسبوق به سابقه است. اولین بار نیست که انجام می دهم.

25 سال پیش در مهرماه 1363 در حالی که لاجوردی راس کار بود در زندان قزلحصار پس از ملاقات با حجت الاسلام انصاری نجف آبادی (معروف به ناصری داماد) نماینده آیت الله منتظری و به اصرار او و با توجه به صداقتی که در آیت الله منتظری سراغ داشتم حاضر شدم گزارشی از زندان را برای ایشان بنویسم. بطور فهرست وار آن چه را که دیده بودم و از سرگذرانده بودم در دفترچه ای چهل برگی و در هشتاد صفحه نوشته و تحویل نماینده ایشان دادم و چند روز بعد، از رسیدن گزارشم به ایشان اطمینان حاصل کردم. البته کتمان نمی کنم مثل چند روز گذشته تردید داشتم که آیا نامه نوشتن به ایشان درست است یا نه؟ اما بالاخره بر تردیدهایم فایق آمدم و امروز خوشحالم که چنین کاری کردم و به سهم خودم حقیقت را برای ایشان روشن کردم. امیدوارم در آینده از نوشتن نامه به شما هم احساس خوشحالی کنم.
هنگام نوشتن گزارشم به آیت الله منتظری دچار این ذهنیت نبودم که با روشنگری ام اوضاع زندان ها تغییر کند و یا دار و گلوله و داغ و درفش و کابل و زنجیر و قپانی و ده ها نوع شکنجه رایج در زندان های نظام به کناری نهاده شود. در گزارش به آیت الله منتظری نیز روی این مسئله تاکید کردم.
هدفم در کنار تلاش برای جدا کردن ایشان از خمینی و جنایاتش، کوششم برای عاقبت بخیر شدن ایشان هم بود. از همراهی ایشان با خمینی دل چرکین بودم. دلم نمی خواست با وارستگی که در او سراغ داشتم در ردیف جنایتکاران ببینم اش. امروز خوشحالم که آیت الله منتظری را در صف جنایتکاران نمی بینم و از این که او تلاشش را برای نجات جان مخالفانش که یکی از آن ها من باشم به خرج داد قدردانش هستم. هرجا که فرصتی یافتم یا بیابم بر این نکته تاکید کرده و می کنم.
آقای کروبی وقتی انصاری نجف آبادی از من پرسید از دست من چه کاری بر می آید با آن که می دانستم آن روزها آیت الله منتظری دست نسبتا بازی دارند فقط خواهان این شدم که سلام مرا به حجت الاسلام محمد محدث بندرریگی که در بند دیگری بود برساند. او انتظار داشت که من در جهت تسهیل و تخفیف پرونده و حکمم چیزی بخواهم. من دنبال منافع شخصی ام نبودم.
آقای کروبی من بعد از آن نامه هفت سال دیگر نیز در زندان ماندم و شاهد جنایات بیشتری بودم. جنایاتی که در تاریخ معاصر کمتر مشاهده شده است.
یادم می آید وقتی آیت الله منتظری با توجه به اطلاعات دقیقی که از زندان ها و جنایات دستگاه امنیتی و اطلاعاتی داشت، رو در روی خمینی ایستاد یکی از کسانی که در پروژه برکناری ایشان پیشقدم شد شما بودید. زعامت خامنه ای محصول تلاش های شما و مخاطب نامه اخیرتان بود. هر دو نتیجه اعمالتان را می بینید.
نمی خواهم گذشته را به رخ تان بکشم و مسئولیت تان را در وضعیت پیش آمده یادآوری کنم؛ به گذشته نقب می زنم تا هم از حق عزیزانم دفاع کنم و هم مستولیت تان را یادآور شوم و در این راه کمکتان کنم.
آفتاب عمر شما لب بام است. چه بهتر فکری برای عاقبت بخیری خود کنید. در روزهای اخیر شما بارقه ای از آن را نشان داده اید. قبل از هرچیز نامه ای نوشته و علنی از آیت الله منتظری به خاطر اتهامات ناروایی که 21 سال پیش به ایشان وارد کردید پوزش بخواهید. این کمترین کاری است که می توانید انجام دهید و ابتدایی ترین قدمی است که بایستی بردارید. این کار پای شما را برای برداشتن گام های بعدی باز می کند. راهی جدید را پیش رویتان می گشاید. به پشت سرتان نگاه کنید همان روزی که به اراده خامنه ای برای تثبیت کودتا نه گفتید راه جدیدی پیش رویتان باز شد. درهای جدیدی رویتان گشوده شد. حتی چشم تان به حقایق باز شد.
آیت الله منتظری وقتی در مقابل امام و استادش ایستاد از امروز شما جوانتر اما عاقل تر و پخته تر بود. مرگ حق است. دیر یا زود من و شما را نیز در خواهد ربود پیش از آن که دیر شود فکری کنید.
اگر چه لازم است حساب خود را از آن چه در دو ماه گذشته اتفاق افتاده جدا کنید و از این بابت شما کارهای مثبتی انجام داده اید؛ اما باور کنید کافی نیست. شما و هرآنکس که کوچکترین صداقتی دارد بایستی حساب خود را از 30 سال جنایت نظام که شما یکی از «استوانه » هایش بودید جدا کند. از مردم عذر تقصیر بخواهید. سرنوشت خود را از «امام راحل» و ... جدا کنید. شما را با ایشان در یک قبر نمی گذارند، هرکس مسئول اعمال خود است.
ببینید چه ولوله ای برعلیه شما بخاطر حق گویی تان راه انداخته اند، رجاله های جنایتکاری چون علم الهدا شما را تروریست خوانده اند. احمد خاتمی را ملاحظه کنید. این ها محصول نظام جنایتکاری هستند که سه دهه است بر جان و مال مردم ما مسلط شده است. یادتان می آید آیت الله منتظری در بهار 68 که هیچ صدایی نبود چقدر تنها بود و شما و دوستانتان میانه داران میدان علیه ایشان بودید.
آقای کروبی برخلاف آنچه شما و دوستانتان تبلیغ می کنید آن چه پس از کودتای 22 خرداد 88 در کشور اتفاق افتاده پدیده ای خلق الساعه و جدید نیست. ریشه در گذشته ای تاریک و سیاه دارد.
درست است که تا کنون نام 69 شهید قیام مردم به دست آمده است ولی خود بهتر می دانید تنها در روزهای 31 خرداد و 1 تیرماه 60 ده ها نفر به جرم شرکت در تظاهرات مردم تهران که مشابه تظاهرات های اخیر بود اعدام شدند. حداقل 12 دختری که اعدام شدند هویت شان برای دستگاه قضایی مشخص نبود. شیخ محمد گیلانی که پس از کودتای اخیر مدال «عدالت» جمهوری اسلامی برای سه دهه جنایت بر سینه اش درخشید معتقد بود که وی کاری به نام و هویت افراد ندارد بلکه به «هیکلی» که در مقابل او به عنوان متهم ایستاده کار دارد و به همین دلیل بدون آن که اطلاعی از هویت افراد داشته باشد فرمان اعدام را صادر می کرد. آیا در فرهنگ شما به این عمل «کشتار وحشیانه» نمی گویند؟ چه خطایی از یک دختر نوجوان دانش آموز در یک تظاهرات اعتراضی از همان نوعی که در دو ماه گذشته بارها اتفاق افتاده می توانست سر زده باشد که مستحق چنین مجازات هایی باشد؟
کودکان زیر 15 سال را اعدام کردند. به پرونده اعدام شدگان دهه 60 رجوع کنید. کودک 12 ساله ای همچون فاطمه مصباح چه خطایی می توانست مرتکب شده باشد که مستحق این باشد که مقابل جوخه تیرباران بایستد؟ آیا شما اجازه می دهید نوه دوازده سالتان شب تنها جایی بخوابد که هم سن او را مقابل جوخه ی مسلسل ژث قرار دادند؟ آیا این جنایت علیه بشریت نیست؟ خطای فاطمه تنها این بود که حاضر نشد به پدر و مادر و خواهر و برادرانش که مظلومانه کشته شده بودند اهانت کند.
آقای کروبی یک بار دیگر به نامه مورخ مهرماه 65 آیت الله منتظری به «امام راحل» رجوع کنید. یک بار دیگر مفاد آن را بخوانید و کمی فکر کنید. شما امروز از تجاوز به نوامیس مردم سخن گفته اید و هتک حرمت. به نکاتی از آن توجه کنید:
...«آيا مي‎دانيد در زندانهاي جمهوري اسلامي به نام اسلام جناياتي شده كه هرگز نظير آن در رژيم منحوس شاه نشده است ؟ !
آيا مي‎دانيد عده زيادي زير شكنجه بازجوها مرده ا ند؟
آيا مي‎دانيد در زندان مشهد در اثر نبودن پزشك و نرسيدن به زندانيهاي دختر جوان بعدا ناچار شدند حدود بيست و پنج
نفر دختر را با اخراج تخمدان و يا رحم ناقص كنند؟!
آيا مي‎دانيد در زندان شيراز دختري روزه دار را با جرمي مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام كردند؟
آيا مي‎دانيد در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرف كردند؟
آيا مي‎دانيد هنگام بازجوئي دختران استعمال الفاظ رکيك ناموسي رائج است ؟
آيا مي‎دانيد چه بسيارند زندانياني كه در اثر شكنجه هاي بي رويه كور يا كر يا فلج يا مبتلا به دردهاي مزمن شده اند و كسي به داد آنان نمي رسد؟
آيا مي‎دانيد در بعضي از زندانها حتي از غسل و نماز زنداني جلوگيري كردند؟
آيا مي‎دانيد دربعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند اين هم نه يك روز و دو روز بلكه ماهها؟
آيا مي‎دانيد برخورد با زنداني حتي پس از محكوميت فقط با فحش و كتك بوده ؟ قطعا به حضرتعالي خواهند گفت اينها دروغ است و فلاني ساده انديش «.

آیت الله منتظری اسیر دست «منافقین» و عناصر مشکوک نبود، او ساده لوح نبود. کما این که شما هم نیستید. شما هم امروز برخلاف تبلیغات دستگاه خامنه ای دروغ نمی گویید، خناسان و وسوسه گران شما را محاصره نکرده اند، آدم های مشکوک شما را دوره نکرده اند، تنها از حقایقی مطلع شده اید، شما هم آن گونه که بازجویان 209 ادعا می کنند «ال جی» یا «لر گیج» نیستید. شما امروز حقایقی را به زبان می آورید که آیت الله منتظری 23 سال قبل بر زبان آورد. آقای کروبی برشماست که از ایشان پوزش بخواهید.

آقای کروبی! بنیانگذار بنیاد شهید! به آمار شهیدان قیام که از سوی نمایندگان آقای موسوی به مجلس ارائه شده توجه کنید، 69 نفر است. خود آقایان هم مدعی هستند که احتمالا آمار واقعی بیش از این است. شما هم می دانید که آمار کشته شدگان بیش از این است. اما اگر همین را هم قبول کنیم، این رقم شما را به یاد چه رقمی می اندازد؟ عماد الدین باقی با توجه به دسترسی اش به آمار بنیاد شهید تعداد کشته شدگان 17 شهریور 57 را که «جمعه سیاه» نام گرفت 88 نفر ذکر می کند و تاکید می کند که 64 نفر در میدان ژاله کشته شدند. آقای کروبی شما در طول سال های گذشته با توجه به اشرافی که به موضوع داشتید آمار فوق را تکذیب نکردید. خود شما بهتر از هر کس می دانید که این آمار واقعی است. شما نام میدان ژاله و خیابان ژاله را تغییر دادید و میدان شهدا نامیدیدش. یک عمر نان آن را خوردید، جنایات جمهوری اسلامی را چه بنامیم؟ کدام میدان و خیابان شهر را «شهدای» این بار قیام بنامیم؟ حالا از خودتان خجالت نمی کشید؟ آقای کروبی دنیا پیشرفت کرده است امروز با 30 سال پیش قابل قیاس نیست. آن موقع لغو حکم اعدام تابو بود مثل امروز همگانی نشده بود. جنایت در مقابل چشم مردم دنیا اتفاق نمی افتاد. شما نگاه کنید چند تا عکس از 17 شهریور هست؟ تنها چند عکس. اما امروز از لحظه به لحظه جنایات عکس و فیلم و تصویر است. این دست جنایتکاران را می بندند. 69 شهید امروز با توجه به پیشرفتی که در دنیا بوده خیلی فجیع تر از 17 شهریور 57 است. این نظام روزانه به اندازه ی شهدای میدان ژاله و 17 شهریور آدم می کشت. باور کنید زخم زبان نمی زنم وظایف تان را گوشزد می کنم. شما پس از کشتار 17 شهریور 57 به کمتر از سرنگونی شاه راضی نبودید، آیا ما به کمتر از سرنگونی این نظام جنایت پیشه راضی شویم؟

شما در نامه تان به رئیس مجلس خبرگان رهبری آورده اید:

«از دستگیری‌های بی‌حساب و كتاب، از ضرب و شتم و وارد كردن جراحات تا شهادت فرزندان این كشور، از حمله به خانه‌های مردم تا فاجعه خونین كوی دانشگاه و برخوردهای خشن و وحشت‌انگیز حتی با خانم‌ها در سطح خیابان‌های شهر- كه تاكنون سابقه نداشته است- رخ داد كه بسیار قابل تامل و پیگیری است.»

آقای کروبی آیا واقعا اعتقاد دارید که چنین اعمالی «تاکنون سابقه نداشته است»؟ آیا دستگیری بدون حساب و کتاب تازه اتفاق افتاده است؟ اگر پاسختان آری است، آدرس اینترنتی تان را بدهید تا یک دوره چهارجلدی کتاب «نه زیستن نه مرگ» را که خاطرات دوران زندانم است و در نزدیک به دو هزار صفحه نگاشته شده برایتان بصورت فایل ارسال کنم. به شرافتم سوگند که چیزی را گزافه نگفته و قصد جوسازی و دروغ پردازی هم نداشته ام.
شاید منظورتان این بوده است که چنین برخوردهایی با استوانه های نظام و یا خودی ها سابقه نداشته است، اگر روی این مسئله تاکید کرده اید حق با شماست، مخالفتی ندارم. من هم با شما عقیده هستم. سکوت آن روز شما و حمایت آن روز شما از جنایتکاران باعث شد این شتر در خانه شما و دوستانتان هم بخوابد. چه بسا این شتر فردا در خانه سعید مرتضوی و بسیاری از فرماندهان سپاه و صاحب منصبان امروز نظام بخوابد. چه کسی فکرش را می کرد دوستان شما روزی به چنین عقوبتی دچار شوند؟ چه کسی فکر می کرد وقتی احمد خمینی نقشه حذف زندانیان سیاسی و آیت الله منتظری را می کشید در حال کندن گور خود است؟ چه کسی فکر می کرد وقتی سعید امامی نقشه قتل احمد خمینی و دگراندیشان را می کشید حکم قتل خود را نیز صادر می کرد؟ «امام امت» وزارت اطلاعات را تاسیس کرد که نظامش را حفظ کند اما قاتل جان فرزندش شد. آیا کسی فکر این جای کار را می کرد. باور کنید من چنین تصوری نداشتم.
هاشمی عراقی که در خم رنگرزی «نظام» یک شبه شناسنامه ایرانی پیدا کرد و «شاهرودی» شد دلش خوش است که قوه قضاییه را ترک می کند اما نمی داند اگر این نظام بماند این شتر روزی در خانه خود و اطرافیانش خواهد خوابید. آقای کروبی وصلت خانوادگی با این و آن نجات بخش نخواهد شد. خود بهتر می دانید حکومت آخوندی ثابت کرده است تنها چیزی که ندارد رحمت و مهر و عطوفت و گذشت و حلم و بردباری و قدر شناسی است.
آقای کروبی شما سال گذشته در مراسم سالگرد کشته شدن لاجوردی جنایتکار حضور یافته و سنگ تمام گذاشتید. شما تنها نفری از «اصلاح طلب ها» بودید که در این مراسم شرکت داشت. من از میزان دوستی و ارادت شما به لاجوردی آگاهم. آیا نمی دانید چه جنایاتی را او مرتکب شد؟ باور کنید صدتا کهریزک را که روی هم بگذارید به گرد پای او و جنایاتش در اوین نمی رسد. قزلحصار و گوهردشت پیشکش.
یادم هست در سال 60 هم برای بازدید به اوین تشریف آوردید درست مثل حالا که نمایندگان مجلس برای لاپوشانی جنایات هیئت تشکیل می دهند و به بازداشتگاه ها می روند. اگر حرف های مرا در مورد اوین و جنایات لاجوردی و ... قبول ندارید از طاهر احمدزاده بپرسید بعید می دانم با نزدیک 90 سال سن بخواهد دروغی سرهم کند. دکتر محمد ملکی که دم دستتان هست بپرسید. خود بهتر می دانید این مرد شریف در دوران کهولت نیازی به دروغگویی ندارد. منفعتی هم در کار نیست. هرچه ایشان گفت مورد قبول من هم هست. ایشان در سال 60 در سالن یک آموزشگاه در حضور شما از وضعیت خود گفت و به عقوبت شدیدی دچار شد که تا مرگ فاصله ای نداشت. آقای کروبی حالا که اینقدر از راه را آمده اید و من برای همین هم از شما قدردانی می کنم بقیه اش را هم بروید و از مردم برای 30 سال جنایت و کشتار طلب عفو و بخشش و گذشت کنید، نه برای آن چه که در دو ماه گذشته اتفاق افتاده است. این دوماه مجرد از آن چه در 30 گذشته اتفاق افتاده نیست.

شما نوشته اید:

«آنچه در این میان مطرح است در خصوص برخی از رفتارهای شناعت‌آمیز است كه اگر به طور متواتر از افراد مختلف كه در روزهای اخیر آزاد شده‌اند، نشنیده بودم، باورشان حداقل برای من و شما كه در طول قریب به نیم قرن سردی و گرمی روزگار را چشیده‌ایم سخت بود.
از برخوردهای خشن و بی‌محابا، بر سر مردم باتوم را خرد كردن، آنچنان كه بعد از گذشت قریب به 40 روز همچنان اوضاعشان غیرعادی است و عوارض آن روی بدنشان قابل مشاهده است.»

آقای کروبی شما از رفتارهای «شناعت آمیز» گفته اید و خبر از قربانیانی داده اید « كه بعد از گذشت قریب به 40 روز همچنان اوضاعشان غیرعادی است». ممنون از این که همین قدر هم به فکر افتاده اید. من کتابی نوشته ام به نام «دوزخ روی زمین» در آن به داستان کسانی که در دوران حاکمیت شما و دوستانتان در قبر و قیامت و واحد مسکونی به بند کشیده شدند اشاره کرده ام. باور کنید علیرغم سال ها تحقیق و تجربه ی شخصی نتوانستم حق مطلب را ادعا کنم. قربانیان واحد مسکونی تنها از میان دختران جوان و نوجوان انتخاب شده بودند. بعد از گذشت 25 سال از برچیدن آن و درمان های گوناگون در داخل و خارج از کشور «همچنان اوضاعشان غیرعادی است». فرزانه عمویی دم دستتان است. او مادری بود که سالم تحول اوین داده شد. حالا بعید می دانم بتواند اوضاعی را که از سر گذرانده توضیح دهد. خودتان یا نماینده تان سری به امین آباد بزنید او را خواهید یافت.
دوست گرانقدرم مهری بعد از 26 سال وقتی که خواب می بیند چهره ی بازجویش را به سن و سال امروزش می بیند نه آخرین باری که او را 25 سال پیش دیده. یعنی بازجویش در درون او وجود دارد و همراه او پیر می شود و موهایش سفید و البته هر بار در خواب خشن تر هم می شود. آیا چنین پدیده ای را تا به حال به عمرتان شنیده یا خوانده اید؟ آیا برای خودتان پیش آمده کسی را که بیست سال است ندیده اید به سن امروزش به خواب ببینید؟ آقای کروبی شما بازجویی شده اید و می دانید بازجویی و شکنجه و یا فضای وحشت و دلهره یعنی چه؟ چند ساعت یا چند شبانه روز را در اتاق هول آور بازجویی گذراندید؟ بعید می دانم مجموعا یک روز شده باشد. دخترانی که در واحد مسکونی به بند کشیده شدند 14 ماه مداوم چنین شرایطی را داشتند می توانید باور کنید؟ اگر حرفم را باور ندارید از آیت الله منتظری و نماینده ایشان بپرسید. آیت الله منتظری با اطلاع از چنین وقایعی می گفت روی ساواک را سفید کرده اید.
می دانید قبر و قیامت یعنی چه؟ من در کتابم توضیح داده ام. ماه ها در یک جعبه با چشم بند بنشینی و دائم به نوحه های گوشخراش و صدای بلند قرآن و دعا و اعترافات و گریه های چند ساعته کسانی که در زیر فشار طاقت فرسا شکسته اند گوش کنی و دائما مورد شکنجه و تنبیه و آزار و اذیت قرار بگیری. اجازه نداشته باشی عطسه و یا سرفه کنی و یا نان خشک را با صدا بجوی. در صورت دراز کردن پاها و یا گذاشتن سر روی زانو و استراحت شدیدا مورد ضرب و شتم قرار بگیری، در داخل توالت هم تو را کنترل کنند و ... قیامت و قبر یعنی سرپا ایستادن متوالی بدون خواب. یعنی زندگی دائمی با چشم بند. اگر حرف من را باور ندارید از مجید انصاری بپرسید که دستور داد از آن جا و قربانیانی که در قبرها نشسته بودند فیلم برداری و عکسبرداری کردند. بایستی اسنادش در پیش ایشان باشد. موضوع آنقدر فجیع و باورنکردنی بود که شیخ مرتضی مقتدایی که امروز یکی از حامیان اصلی کودتاچیان و از چهره های جنایتکار حوزه علمیه قم و از رهبران حمله به بیت آیت الله منتظری است در زندان قزل حصار حضور یافت و از زندانیان عذرخواهی کرد و گفت عده ای می خواسته اند چهره اسلام را خراب کنند.

شما در نامه تان به رئیس مجلس خبرگان نوشته اید:

«هتاكی و ابراز دشنام و فحاشی ركیك به افراد و نثار نوامیس بازداشت‌شدگان و مردمی كه برای نماز جمعه آمده بودند صورت گرفت. رفتارهایی كه در فرهنگ دینی و اسلامی هیچ یك از گروه‌ها جایی ندارد و نشان‌دهنده آن است كه افرادی برای این كار استخدام شده‌اند كه حتی با اصول بدیهی اسلام آشنایی ندارند و البته شایعاتی نیز مطرح شده كه فعلا به آن نمی‌پردازم.»

افسوس که عفت کلام اجازه نمی دهد کلماتی را که حاج داوود رحمانی برای توصیف دختران نوجوان و جوان و خانواده های محترمشان به کار می برد توضیح دهم. آیا واقعا فکر می کنید برای اولین بار است چنین اتفاقاتی در جمهوری اسلامی افتاده است؟ یک بار دیگر به صورتجلسات دادگاه اسماعیل افتخاری باج گیر شهرنو و «سرباز گمنام » اما در عین حال «خوشنام» اسلام که در دهه 60 به عنوان فرمانده گروه ضربت کمیته منطقه 12 برو بیایی داشت و بعدها به وزارت اطلاعات و ... منتقل شد مراجعه کنید تا ببینید چه با زنان و دختران میهن مان کردند. در دادگاه «عدل اسلامی» مطرح شد که پس از تجاوز به بازداشتی های دختر، جنازه را آتش زده و در نزدیک بهشت زهرا رها کردند. از آن جایی که چاقو دسته خودش را نمی برد افتخاری امروز در جامعه آزاد است. واقعا فکر می کنید آیت الله منتظری اطلاعی از ماوقع نداشت و بیخودی به پر و پای «امام خمینی» که مرادش بود پیچیده بود؟
نمی دانم یادتان هست یا نه؟ اما در سال 60 و 61 فیلم اعترافات مریم شیردل از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. من دوبار فیلم مزبور را دیدم. یک بار از سیمای جمهوری اسلامی و یک بار از سیمای اوین.
مریم شیردل یکی از هواداران ساده مجاهدین که تعادل روحی و روانی نداشت در مقابل چشم میلیون ها بیننده اعتراف کرد که در زیر زمین ساختمان معلمین وابسته به مجاهدین در خیابان تخت جمشید (طالقانی)، علی محمد تشید یکی از اعضای مجاهدین با او روابط جنسی برقرار می کرده است. برادرش بهروز در سلول انفرادی 209 با خشم و اندوه به لاجوردی دوست نزدیک شما که همچنان یاد و راهش را گرامی می دارید، گفت: «اگر راست می گویی عکس تشید را به خواهرم نشان دهید، او حتی قادر به شناسایی عکس او نیست. اگر با مجاهدین مخالفید چرا با آبروی خانواده ها بازی می کنید؟» لاجوردی در حالی که پوزخند فاتحانه ای می زد به بهروز گفت: ناراحت نباش! خواهرت «پاک» بود. آقای کروبی اتهام خاصی در پرونده مریم شیردل نبود، اگر باور ندارید از هیئتی بخواهید پرونده او را مطالعه کند. تنها به خاطر اعتراف دروغی که زیر فشار کرده بود با آن که تعادل روانی نداشت اعدام شد. بهروز هم اعدام شد. تا این جنایت مکتوم بماند.

شما تاکید داشته اید که :

«اما موضوعی را شنیده‌ام كه هنوز از آن بر خود می‌لرزم. در دو روز اخیر كه این خبر را شنیده‌ام خواب از سرم ربوده شده است.
حدود ساعت دو كه خود را برای خواب آماده می‌كردم. به بسترم رفتم ولی خدا شاهد است كه بدون ذره‌ای مبالغه، خوابم نبرد، تا ساعت 4 بامداد كه مجددا بلند شدم كمی قرآن خواندم، دوش گرفتم تا آب كمی آرامم كند، حتی نماز صبح را نیز خواندم و تا نزدیكی‌های طلوع آفتاب خوابم نبرد.
افرادی این مطالب را به من گفته‌اند كه دارای پست‌های حساس در این كشور بوده‌اند. نیروهای نام و نشان داری كه تعدادی از آنها نیز از رزمندگان دفاع مقدس بوده‌اند. این افراد اظهار داشته‌اند، اتفاقی در زندان‌ها رخ داده است كه چنانچه حتی اگر یك مورد نیز صدق داشته باشد، فاجعه‌ای است برای جمهوری اسلامی كه تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع را تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین می‌كند كه روی بسیاری از حكومت‌های دیكتاتور از جمله رژیم ستمشاهی را سفید خواهد كرد.»

آقای کروبی اگر از این به بعد هم حساسیت تان راجع به نوامیس مردم جلب شده باشد جای قدردانی دارد. اما به یادتان می آورم که در گذشته به خاطر این که آیت الله منتظری در نامه به خمینی نوشته بود «با اطلاع کامل می گویم که اطلاعات شما روی ساواک را سفید کرده»، ایشان را ملامت کرده ، ساده لوح خواندید و زمینه برکناری شان را فراهم کردید؟ آقای کروبی «تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع» دیری است که «تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین» شده است. اقدامات نظام گور آن را برای همیشه کنده است.

به گزارش نمایندگان آیت الله منتظری از زندان های جنوب کشور مراجعه کنید. آن ها به صراحت از تجاوز به زنان زندانی خبر می دهند. در کتاب خاطرات آیت الله منتظری آمده است. مصاحبه ویدئویی خانم نینا اقدم را دیده اید، به صراحت از تجاوز به خودش می گوید.
فراموش کرده اید سال گذشته همین فرمانده نیروی انتظامی که بایستی حافظ نوامیس مردم باشد چه کرد؟ یادتان هست با وجود 36 ساعت فیلم منکراتی که از وی برداشته شده بود احمدی مقدم چگونه منکر دستگیری و خلاف او بود؟ فقط در یک مورد که فیلمش موجود است شش زن را وادار کرده بود لخت مادرزاد در مقابلش رکوع و سجده روند. گماشتگان ولایت فقیه نماز و رکوع و سجود را نیز به سخره گرفتند و وسیله عیش و نوششان کردند اما وقتی رسوایی به بار آمد آه از نهاد هیچ «متشرعی» بلند نشد.

در ادامه ی نامه خود گفته اید:

«گمان نمی‌كنم زندانیان دوران 15 ساله مبارزات قبل از انقلاب كه از افراد توده گرفته تا گروه‌های مسلح مبارز التقاطی تا اعضای نهضت آزادی و موتلفه و حزب ملل اسلامی كه در زندان با هم زندگی كرده‌اند، دیده یا شنیده باشند.»

آقای کروبی چون از « افراد توده گرفته تا گروه‌های مسلح مبارز التقاطی تا اعضای نهضت آزادی و موتلفه و حزب ملل اسلامی» نام بردید به اطلاعتان می رسانم همه ی افرادی که تجربه ی زندان شاه و زندان نظام اسلامی را داشتند متفق القول می گفتند که یک سال زندان شاه معادل یک روز زندان شما بود. باور کنید همگی علیرغم تمامی اختلاف سلیقه و دیدگاهی که داشتند روی این مطلب هم عقیده بودند. از افسران پیر و فرتوت حزب توده بگیرید تا اعضای مجاهدین و گروه های چپ، از ملیون بگیرید تا اعضای سابق حزب ملل اسلامی و حزب الله. اگر به گفته ام باور ندارید آخر عمری برای آن که حقیقت بر شما روشن شود دیداری داشته باشید با علی عمویی. او بقدر کافی هم زندان ساواک جهنمی را تجربه کرده و هم زندان «عدل» اسلامی را. هرچه که او گفت مورد پذیرش من هم هست. آقای کروبی هر که از زندان شاه جان به در برده بود را شما به مسلخ بردید. جنایت از این بزرگتر که سعید سلطانپور را از سر سفره عقد به قتلگاه بردید؟ هیچ میدانید علیرضا سپاسی که سابقا در گروه حزب الله بود زیر شکنجه در زندان شما کشته شد؟ بسیاری از بچه مسلمان هایی که شما می شناختید زیر شکنجه کشته شدند.
آقای کروبی آیا در «دوران مبارزات 15 ساله قبل از انقلاب» شما! و دوستانتان! سابقه داشت که جنازه ای را در سطل آشغال نشانتان دهند؟ در 29 بهمن 1360 به من و کیومرث زواره ای دو جنازه را که زیر شکنجه کشته شده بودند در میان آشغال های پشت بهداری زندان اوین نشان دادند. یکی شان روی یک کپه آشغال افتاده بود و دیگری به صورت وارونه در یک سطل آشغال قرار داشت.
آقای کروبی جز فروردین 1354 و داستان به رگبار بستن 9 زندانی فدایی و مجاهد در تپه های اوین آیا شما و دوستانتان زندانی محکوم به ز ندان شده ای را سراغ داشتید که اعدام شده باشد؟
سعید متحدین را که از بهار 58 زندانی بود و دوران محکومیت اش را سپری می کرد همراه با هشت نفر دیگر به بهانه واهی که یک سیلی به گوش یک پاسبان شهربانی زده در مرداد 60 اعدام کردند. اگر حرف مرا باور ندارید از آقای میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد که از نزدیک در جریان هستند بپرسید.
اقای کروبی به پرونده ها رجوع کنید خواهید دید عده ای از زندانیان چپ را به بهانه این که در زندان تشکیلات داشته اند به اوین منتقل کرده و اعدام کردند. آیا شما با دوستانتان در زندان شاه تشکیل کلاس و ... نمی دادید آیا بحث و گفتگو نمی کردید؟ آیا نشست و برخاست نداشتید؟ آیا ساواکی ها نمی دیدند؟ آیا توطئه ای علیه شما کردند؟ آیا به جرم تشکیلات یا داشتن ارتباط با دوستانتان کسی از میان شما حتی یک سیلی از ساواک خورد؟
آقای کروبی هزاران نفر را در کشتار 67 بدون آن که جرمی مرتکب شده باشند به دار کشیدند. آیت الله منتظری دردمندانه به چنین جنایتی اعتراض کرد و شما همان را برای ایشان پاپوش کردید. ناصر منصوری را که فلج قطع نخاعی بود روی برانکارد دار زدند. کاوه نصاری را که در اثر ضربه مغزی گذشته اش را به خاطر نمی آورد و دچار حمله سخت صرع شده با همان حال راهی قتلگاه کردند. خودش که نای رفتن نداشت، ظفر جعفری افشار که در همان صف بود وی را قلمدوش کرد. عباس افغان تعادل روانی نداشت که اعدام شد. در سالن 3 اوین هیچ زن مجاهدی را زنده نگذاشتند. در کجای حاکمیت «طاغوت» چنین ظلمی در حق زنان ایرانی شد؟
زندانیان زن مارکسیست را به زور شلاق 5 وعده ای می خواستند نماز خوان و مسلمان کنند. حکم آن را آقای حسینعلی نیری که شما به او ارادت دارید صادر کرد. آن ها را در حالی که دوران قاعدگی شان را می گذراندند نیز برای نماز خواندن شلاق می زدند.
آقای کروبی تحقیق کنید چنانچه برایتان مسجل شد زندانی قطع نخاعی را با داشتن حکم زندان روی برانکارد دار زده اند بر اساس اعتقادات خودتان طلب استغفار کنید. در راه جبران خطایتان بکوشید. از این که با جنایتکاران همراه و همقدم شدید پوزش بخواهید. تا دیر نشده طلب عفو و گذشت کنید.

آقای کروبی شما بنیانگذار بنیاد شهید بودید و یک دهه بر آن حکم راندید. هیچ کس بهتر از شما به آمار شهیدان قبل از انقلاب و دوران انقلاب واقف نیست. شما بهتر می دانید تنها آمار کشتار زندانیان بی دفاع در سال 67 که آیت الله منتظری در کتابشان بین 2800 یا 3800 (که البته به نظر من 3800 به حقیقت نزدیکتر است) نفر ذکر کرده و تاکید کرده اند آمار دقیق آن را فراموش کرده اند بیش از همه کشته شدگان دوران انقلاب و اعدام شدگان تاریخ 37 ساله محمدرضا پهلوی است. « عمادالدین باقي تعداد كل شهداي انقلاب در فاصله قيام 15 خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 را 3164 نفر مي داند كه براساس آمار بنياد شهيد انقلاب اسلامي و منابع ديگر تدوين شده است.»

http://www.emadbaghi.com/archives/000105.php

یعنی باقی به اعتراف خودش علاوه بر آمار بنیاد شهید آمار جاهای دیگر را هم اضافه کرده و به رقم بالا رسیده است. چگونه با علم بر این واقعیت در 21 سال گذشته خواب به چشمانتان می آمد در حالی که مادران هنوز از قبر فرزندانشان خبر ندارند. آقای کروبی الان فرصت هست برای آنچه در سی سال گذشته در کشور صورت گرفت و شما مسئول بخشی از آن بودید طلب عفو و بخشش کنید.

شما به رفسنجانی نوشته اید :

«اینجانب این مطالب را برای شما می‌نویسم و مصرانه می‌خواهم روی این قضیه اقدام و به صورتی كه صلاح می‌دانید با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطرح فرمایید و با جدیت پیگیر شود تا روشن گردد اگر چنین اتفاقی نیفتاده كه ان‌شاءالله هم نیست و بعید می‌دانم باشد، اعلام شود، چرا كه در همین جامعه امروز و توسط خود بچه‌های بازداشتی در رسانه‌ها و سایت‌ها در حال مطرح شدن است و معلوم نیست آیندگان چه قضاوتی با شاخ و برگ دادن آن خواهند كرد. همچنان كه جمهوری اسلامی و روحانیت مظلوم نیز مسوول آن شناخته خواهند شد. اگر هم خدای ناكرده رخ داده باشد، سریع با عوامل آن در هر جایگاهی برخورد و اعلام شود تا در شرایط فعلی كه بازار شایعات داغ است، فرصت به فرصت‌طلبان داده نشود، همچنان كه لازم است ترتیبی اتخاذ گردد تا این اقدام از سوی هیاتی عالیرتبه صورت گیرد تا افراد مورد بحث جرات بیان حقایق را داشته باشند چرا كه شنیده‌ام تهدید شده‌اند كه اگر مطلبی در این خصوص بیان نمایند، نابود خواهند شد.»

آقای کروبی چه خوب که نامه را خطاب به خامنه ای که مسئول این جنایات است ننوشتید. این هشیاری شما را می رساند اما جمهوی اسلامی و «روحانیت مظلوم» سی سال است که مسئول جنایات فجیعی که در این کشور به وقوع پیوسته شناخته می شوند. اگر یک روز دار و شکنجه و اعدام و حضور گله وار نیروهای وحشی و خونخوار سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و... کنار گذاشته شود و داوری به مردم سپرده شود خواهید دید نه از تاک نشانی باقی خواهد ماند و نه از تاک نشان. شاید با خواندن این نامه مرا نیز جزو «فرصت طلبانی» ببینید که فرصت را برای حمله به روحانیت و نظام مغتنم شمرده اند اما باور کنید این گونه نیست. آفتاب عمرتان لب بام است. مرگ دیر یا زود همه ما را خواهد ربود تا فرصتی هست رشته های خود با 3 دهه جنایت را بگسلید.
آقای کروبی حاضرید هیئتی تشکیل دهید و مانند آیت الله منتظری به درد دل زندانیان دهه 60 توجه کنید، به جنایاتی که در دوران خمینی در زندان ها اتفاق افتاد رسیدگی کنید؟

شما مرقوم داشته اید:

«عده‌ای از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخی افراد با دختران بازداشتی با شدتی تجاوز نموده‌اند كه منجر به ایجاد جراحات و پارگی در سیستم تناسلی آنان گردیده است. از سوی دیگر افرادی به پسرهای جوان زندانی با حالتی وحشیانه تجاوز كرده‌اند به طوری‌كه برخی دچار افسردگی و مشكلات جدی روحی و جسمی گردیده‌اند و در كنج خانه‌های خود خزیده‌اند.»

آقای کروبی چه خوب که از قربانیان تجاوزات ماموران ولایت فقیه یاد کردید. مطمئن باشید همین مورد از نظر مردم دور نخواهد ماند. اما فراموش نکنید که این نوع تجاوزات منحصر به دوماه گذشته و کهریزک و ... نیست.
خود بهتر می دانید گزارش های بسیاری مبنی بر ضیافت های پیش از اعدام برای تجاوز به دختران باکره بوده است. توجیه شان این بود که آنها به بهشت نروند. عده ای شان را عقیده بر این بود که دختر باکره را نمی توان اعدام کرد. آیا خبر ندارید با شیرینی و مقدار اندکی پول به عنوان مهریه و شیرینی عروسی به خانه قربانیان رجوع می کردند؟ اگر یک مورد فقط یک مورد صحت داشته باشد آن را چه می نامید؟ چرا در سی سال گذشته کسی به فکر تحقیق در این مورد نیفتاد؟

آقای کروبی پسرتان حسین در مورد کهریزک به دویچه وله گفته است:

«می‌گفتند حشرات موذی در سلول بودند و آنجا را مدام سم‌پاشی می‌کردند. گاز اشک آور توی خود سوله زده‌اند. آنها را روی هم پرت می‌کرده‌اند. از مسائل جنسی هم گفتند. می‌گفتند با ما هر جور اذیتی توانستند، انجام دادند و خیلی کتک زدند. می‌گفتند ما را دولا می‌کردند و می‌گفتند شما خر هستید و یک آدم گنده‌ای سوار ما می‌شد و با کابل به پشت ما می‌زد که راه بروید.»

آقای کروبی جهت اطلاع شما و فرزندتان حسین می گویم که من و 21 نفر دیگر در محیطی به مساحت 4 متر مربع، اشتباه نمی کنم فقط چهار متر مربع ماه ها محبوس بودیم. در سلولمان مگس نمی توانست دوام آورد. اگر کتابم را بخوانید متوجه می شوید در سلولی به ابعاد یک متر و شصت سانتی متر در دو متر و نیم چگونه 22 نفر می توانند بیش از یک سال زندگی کنند. ما در چنین اتاقی می خوابیدیم. به عقل هیچ تنابنده ای خطور نمی کند چگونه امکانپذیر است. در کتابم با جزئیات توضیح داده ام. اگر باور ندارید آقای عباس امیرانتظام کنار دستتان است از ایشان بپرسید. از مجید انصاری بپرسید او شنیده است. از آقای انصاری نجف آبادی نماینده آیت الله منتظری بپرسید. صورتجلسه دادگاه دوم من در سال 64 را ملاحظه کنید در آنجا در روی برگه ای با عنوان دادنامه به عنوان آخرین دفاع همین مطلب را نوشتم و تحویل حاکم شرع دادم. بعید است گرفتار در اوین و زیر سلطه بازجویان و زندانبانان در دادگاهی که امکان تحقیق داشت دروغ گفته باشم و یا جوسازی کرده باشم.
در شرایطی که توضیح دادم مجتبی موسوی را به جرم سلام کردن به دوستی مجبور کردند دو هفته سرپا بایستد و بعد هم شیفتی اجازه می دادند دو ساعت بخوابد و بیدار بایستد. صدها نفر به چنین بلیه ای دچار شدند. از نماینده آیت الله منتظری بپرسید برایتان توضیح خواهد داد.
بر اساس تعالیم «اسلام» حق نداشتیم دو نفری در یک لیوان آب بخوریم. با یک کبریت دو نفر نمی توانستند سیگارشان را روشن کنند. در یک ظرف حق نداشتیم قندمان را بریزیم. از یک صابون و شامپو حق نداشتیم دو نفری استفاده کنیم. از لباس گرم دیگری در صورت بیماری و نیاز نمی توانستیم استفاده کنیم. همه این ها را کمونی و خلاف اسلام می دانستند. در صورت عدم رعایت به مجازات های غیرقابل تصور محکوم می شدیم.
از حاج داوود رحمانی که مسئول قزلحصار بود و زنده است و همچنان در مغازه اش مشغول کاسبی است بپرسید حتما به شما خواهد گفت. خندیدن گناه بود. از او بپرسید «گاودونی» کجا بود؟ از او بپرسید آیا صحت داشت که ده ها نفر را هفته ها در توالت جا داده بود و روزی یک لیوان آب آبگوشت با دو عدد نان لواش به این عده داده می شد؟ اشتباه نکنید یک لیوان آب آبگوشت و دو نان لواش برای این مجموعه نه برای هریک!

آقای کروبی دوستان شما از یک هفته و دو هفته و یک ماه سلول انفرادی می نالند. اگر چه یک روزش هم وحشتناک است و غیر انسانی. به ویژه هنگامی که فرد خطایی را مرتکب نشده باشد. آیا هیچ میدانید در دهه 60 هزاران نفر روزها و هفته ها که چه عرض کنم، ماه ها و سال ها چنین شرایطی را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند؟ باور کنید بسیاری از آن ها کوچکترین خطایی انجام نداده بودند. سیاست لاجوردی بود که فکر می کرد با حبس زندانیان در سلول انفرادی آن ها به سرعت خواهند برید و به نکبت نظام تن خواهند داد. او به غلط قیاس به نفس می کرد .
آقای کروبی من از خودم می گویم که بیش از یک سال انفرادی و قبر و قیامت را تجربه کرده ام. بخشی از دوران انفرادی ام را به دستور لاجوردی با جیره کتک و آزار و اذیت مداوم به ویژه در ماه رمضان و محرم طی کردم.
آقای کروبی باور می کنید ما در سال 60 به خاطر ضیق وقت و نبود امکانات و فشار پاسداران دو نفری به یک توالت می رفتیم و پشت به پشت سر یک توالت می نشستیم!
توجه شما را به جنایاتی که در سال 60 زیر نظر لاجوردی جنایتکار و توسط توابی به نام بهزاد نظامی در قزلحصار اتفاق افتاد جلب می کنم. از کسانی که شاهد و ناظر ماجرا بودند بپرسید. از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی کردند. رابطه جنسی که چه عرض کنم. بیمار جنسی بود. بهزاد چند سال پیش به مرگ فجیعی در تهران مرد. اما حاج داوود رحمانی هنوز زنده است.

آقای کروبی شما در مصاحبه با سحام نیوز گفته اید:

«افراد را در کهریزک لخت می کردند و چهار دست و پا می نشاندند و سوار بر آنها می شدند و به آنها می گفتند که صدای حیوانات را در بیاورید. آخر این مایه تاسف جمهوری اسلامی است و یا اینکه برخی را دستگر کرده و آنها را لخت کرده اند و روی هم خوابانده اند و آب بر روی انها ریخته اند . حتی شنیده ام که هنگامی که افراد را شکنجه می کردند به آنها می گفتند با صدای بلند بگویید که مادرتان .... است»

من هم با شما موافقم که این کاری است سادیستی و زشت و مایه تاسف اما هیچ می دانید هادی غغاری کاندیدای مورد حمایت شما در آخرین انتخابات مجلس روز 5 مهر 60 همین کار را با یک دختر نوجوان مجاهد در مقابل بیمارستان فیروزگر انجام داد. او روی پشت خانم سیمین سهندی که در آن زمان کمتر از 14 سال داشت نشست و او را مجبور کرد که در وسط خیابان راه برود و صدای حیوان در آورد. هیچ میدانید در اوین روی پشت متهمی سوار شده و او را مجبور کرده بودند راه برود که کشک های پایش دچار مشکل شده بود. آقای کروبی در وسط خیابان نشستن روی پشت یک دختر نوجوان وحشیانه تر است یا در کهریزک؟ برای وقوع این گونه جنایات در 30 سال گذشته چه باید گفت؟
در سال 60 موسوی تبریزی و محمدی گیلانی و مشکینی می گفتند آن هایی که به خیابان می آیند و رو در روی «ولی فقیه» می ایستند مرتکب «بغی» شده ، محارب هستند و همان جا می شود با شهادت دو پاسدار حکم اعدامشان را داد و اجرا کرد. می گفتند زخمی شان را می شود تمام کش کرد. چنین کارهایی را نیز مرتکب شدند. به روزنامه های خودتان مراجعه کنید. درست همین توجیهاتی را می کردند که «احمد خاتمی» امام جمعه موقت جنایتکار تهران در روزهای گذشته در پاسخ به نامه مستدل و وزین آقای محقق داماد کرد.
آقای کروبی آن چه در کهریزک گذشت نمونه کوچکی است از آن چه در اوین و قزلحصار و گوهردشت در دهه 60 گذشت. جنایتکاران به دستور و فتوای امثال گیلانی و مصباح یزدی عمل کرده اند. گیلانی به صراحت گفت اگر متهمی زیر تعزیر کشته شود کسی ضامن نیست. خون دستگیر شدگان «هدر» بود. این را در روزنامه های دهه 60 نوشتند. از خودشان بپرسید حتما تکذیب نمی کنند. با وجود چنین احکامی به جان زندانیان بی دفاع افتادند. امروز هم چنان فتواهایی زمینه ساز جنایات صورت گرفته در کهریزک و دیگر بازداشتگاه های نظام است. دست پروردگان خامنه ای و جنتی و مصباح و مدرسه حقانی چنین احکامی را صادر می کنند. به عناصر دست چندمی که مجریان دستور مقامات هستند نباید پرداخت. جنایتکار بزرگ خامنه ای است؛ شما که بهتر می دانید. از این که در این نظام جنایت و کشتار مصدر کار بودید عذر تقصیر بخواهید. هیچ استفاده ای که نداشته باشد به آرامش روحی تان کمک می کند.

آقای کروبی شما در مصاحبه با سایت سحام نیوز گفته اید:

«هیچ گاه یادم نمی رود هنگامی که لطف الله میثمی به دستور مرحوم لاجورد ی بازداشت شده بود همسرش نزد من آمد و گفت که به خاطر شرایط فیزیکی اش نمی تواند حتی آشغال گوشه چشم خود را پاک کند . من پس از دیدار با همسر او به همراه احمد آقا به نزد امام رفتم و عین کلام همسر میثمی را مطرح کردم که امام فورا دستور آزادی او را صادر کردند . این درحالی است که اکنون شنیده می شود که در برخی از زندان های ما رفتارهای بدی با زندانیان صورت می گیرد به طوری که زنی که شنیده شده باردار است اینک دچار ناراحتی کلیه شده و یا زندانیان سیاسی را به بند معتادین منتقل می کنند .»

آقای کروبی شما را به وجدان تان که به تازگی بیدار شده است سوگند می دهم نمک بر زخم ها نپاشید. از خمینی و رحم و مروت آن سیاه دل نگویید. اگر راست می گفت چرا وقتی این ظلم را در حق لطف الله میثمی شنید دستور برکناری لاجوردی را نداد. میثمی چه جرمی را انجام داده بود که مستحق زندانی شدن بود؟ خمینی که ظلم بر آیت الله لاهوتی را دیده بود چرا اجازه داد لاجوردی بر مسند قدرت بماند و جنایت کند؟ ایشان با پای خود به زندان رفت و صبح جنازه اش بیرون آمد.
آقای کروبی آیا اولین بار است زن حامله به زندان افتاده است؟ نام چند زن باردار را بایستی داد که مقابل جوخه اعدام ایستادند، کدام هیئت را برای رسیدگی به این امر تشکیل دادید؟ آقای کروبی از ناراحتی کلیه این زن باردار گفتید. آقای کروبی نام چند نفر را می خواهید بیاورم که با کلیه سالم به زندان رفتند و زیر فشار کابل و شکنجه کلیه هایشان از کار افتاد و به خاطر نبود دستگاه همودیالیز جان دادند. عاقبت دستگاهی را برای این منظور به زندان آوردند. یعنی کلیه افراد را از کار می انداختند و بعد برای به کارانداختن آن از دستگاه همودیالیز استفاده می کردند.
آقای کروبی می دانید سرم را از دست بیمار دیالیزی می کشیدند و می گفتند: «تخت شکنجه یا مصاحبه تلویزیونی»؟
آقای کروبی می دانید بازجویان در بهداری اوین پنس را در زخم زندانی می چرخاندند؛ می دانید با چه شدتی باند را از روی پوست پا می کشیدند که گوشت و پوست هم با آن جدا می شد؟ آقای کروبی دکتر شیخ الاسلام زاده هنوز زنده است. شرایطی را برای او به وجود آورید تا در باره بخشی از جنایاتی که در بهداری اوین اتفاق افتاده توضیح دهد.
خمینی دغدغه رسیدگی به کدام یک از این جنایات را داشت؟ یکی را مثال بزنید. مگر در شهریور 61 دعایی و هادی خامنه ای و هادی نجف آبادی گزارش جنایاتی را که از سوی لاجوردی صورت گرفته بود به خمینی ندادند؟ چرا او همچنان دو سال و سه ماه دیگر بر مسند قدرت ماند؟ مگر حتی سید حسین موسوی تبریزی که خود در جنایتکاری و خشونت نمونه نداشت خبر از خشونت بی حد لاجوردی نداد؟ مگر خواستار برکناری او نشد؟ آقای کروبی چشم هایتان را باز کنید.
آقای کروبی لطفا از رحم و مروت خمینی نگویید. یک بار دیگر فرمان قتل عام زندانیان سیاسی را که به دستور او انجام گرفت بخوانید. اگر در دسترستان نیست به کتاب آیت الله منتظری رجوع کنید. فرمانی از این جنایتکارانه تر در تاریخ فقه و فقاهت صادر شده است؟

آقای کروبی فرزندتان حسین در پاسخ به سوال خبرنگار دویچه وله که از وی پرسید: «چه مورد مشخصی ایشان (منظورشان شما بودید) شنید که خیلی منقلب شد؟» گفت:

«ایشان مرتب با خانواده‌های زندانیان ملاقات دارد. من نفهمیدم آنشب که این خبر را شنیده بود، کدام خانواده پیش او بوده اما مادرم گفت آقاجانت خوابش نبرد»

آقای کروبی چه خوب که با خانواده زندانیان و کشته شدگان دیدار دارید. چه خوب که یک شب احساس مسئولیت کردید و به خاطر ظلمی که در حق خانواده ها شد خواب به چشمانتان نیامد. این مقدمه خوبی است. آقای کروبی من بخاطر همین یک شبی که خواب بر شما حرام شد از شما قدردانی می کنم. من و امثال من آدم های قدرناشناسی نیستیم. شاید این سرآغازی باشد برای شما. نترسید ادامه دهید. دل دل نکنید. خیر شما در این است که از راهی که پا در آن گذاشته اید بر نگردید. ثابت قدم باشید و جلو بروید.

آقای کروبی ! بهناز شرقی شب عید برای دیدار با برادرش شهنام به قزلحصار آمده بود. سرش را جلوی چشم فرزند شش ساله اش نیما لای در آهنی زندان گذاشتند و له کردند. آب از آب هم تکان نخورد. برادرش را می خواستند مجبور کنند که اعتراف کند منافقین این بلا را سر خواهرش آورده اند. مثل همین اعترافاتی که این روزها می بینید. اما آن بچه ها و آن نسل کجا و این حضرات کجا.
می دانید مادرش چه ها کشید، بهناز تنها دختر مادرش بود. مادر وفات یافت و مجازات جنایتکاران را ندید. اما احساسش به نظام را می توانید در شعرهایش که انتشار یافته بیابید. من هم مطلبی راجع به او نوشتم که در اینترنت انتشار یافت.
آیا دیداری با آیت الله گلزاده غفوری از دوستان و همراهان سابق خود داشته اید؟ دختر ایشان مریم و دامادشان علیرضا حاج صمدی در قتل عام 67 اعدام شدند. ایشان بیش از هشتاد سال سن دارند اما اطلاعی از قبر فرزند و دامادشان ندارند. آیا نظام عدل و داد اسلامی که مدعی اش هستید چنین حکم می کند؟ آقای کروبی بعد از کشتار 67 شما دو ذوره رئیس مجلس این نظام بودید؟ آیا به درد دل ایشان و امثال ایشان گوش کرده اید؟
رضا و مریم محمدی بهمن آبادی هردو اعدام شدند پدرشان در تصادف با موتورسیکلت فوت کرد و مادرشان سال گذشته دق کرد. آن ها تا لحظه مرگ خبری از محل دفن فرزندانشان نداشتند.

خانواده سید احمدی که دو فرزندشان محسن و محمد در سال 67 اعدام شدند هنوز از محل دفن فرزندانشان بی خبر هستند. پدرشان فوت کرد و مادرشان بیمار است.
خانواده میرزایی دو نفر از فرزندانشان در تهران در کشتار 67 جان دادند از قبرشان اطلاعی ندارند. پدر شان جان داد. در کتاب آیت الله منتظری از پدرشان یاد شده است. چند نفر دیگر را می خواهید نام ببرم.
صدها زندانی مارکسیستی که بعضی هایشان با شما در زندان شاه هم بند بودند در کشتار 67 اعدام شدند قبر هیچ کدامشان مشخص نیست. آیا با خانواده های آن ها دیدار کرده اید؟
آقای کروبی شما پیشتر در پاسخ به احمد منتظری فرزند آیت الله منتظری برای توجیه کشتار 67 گفتید که زندانیان در زندان شورش کرده و تواب ها را کتک زده بودند! گیرم که چنین کرده بودند آیا باید به خاطر کتک زدن چند تواب، هزاران نفر را در سراسر کشور به دار می کشیدند؟ انصافتان کجا رفته است. شما که ادعای جنایتکاران را در باره کشتار 67 پذیرفتید و تکرار کردید چرا ادعای امروز آن ها را که می گویند شما می خواستید انقلاب مخملی کنید نمی پذیرید؟ چرا توجیه آن ها برای بدرفتاری با زندانیان و شکنجه و تجاوز و ... را نمی پذیرید؟ آقای کروبی تا دیر نشده طلب عفو و بخشش کنید و برای جبران گذشته قدم بردارید. این شاید آخرین فرصت برای شما باشد. تا دیر نشده بجنبید.

ایرج مصداقی

نگارش 18 مرداد ، بازبینی 23 مرداد 1388


Irajmesdaghi@yahoo.com

www.irajmesdaghi.com

[ 3 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۸/۵/۱۷

ایرج مصداقی / نگاهی به سابقه‌ی چندتن از رهبران کودتای ۲۲ خرداد

در حالیکه انتشار اسامی کشته شدگان در اثر شکنجه به وسیله‌ی مأموران حکومت کودتا موجی از خشم و نفرت را در داخل و خارج از کشور برانگیخته، خامنه ای دست به مردم‌فریبی زده و دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را که این روزها به کشتارگاه‌ جوانان تبدیل شده داده است. جلیلی نماینده خامنه‌ای علت این دستور را نداشتن استانداردهای لازم ذکر کرده است و احمدی مقدم وعده که بازداشتگاه استانداردی به جای آن بسازند. گویا اعمال و رفتار مأموران حکومت کودتا در دوماه گذشته و یا بهتر است بگویم در سی سال گذشته از استاندارد لازم برخوردار بوده است یا خامنه‌ای دارای استانداردهای لازم برای حکومت کردن بر کشوری چون ایران است!

فرمان خامنه‌ای برای بستن کهریزک بیش از هر چیز نقش و دخالت مستقیم او در جنایات اخیر را برملا می‌کند.

حمیدرضا جلایی پور که سه برادرش در جنگ با عراق کشته شده‌اند در ارتباط با دستگیری فرزندش محمدرضا که هنگام عزیمت به انگلستان در فرودگاه دستگیر شد می‌گوید:

«بنده از تمامی مراجع و کانال‌های ممکن غیر از رهبری در مورد وضعیت محمدرضا پرس‌و‌جو و پیگیری کردم، اما هیچ کس حاضر به پاسخگویی نیست و مسئولیتی در مورد این بازداشت‌ها به عهده نمی‌گیرد. یک گروه نامشخص که هیچ یک از دستگاههای امنیتی یا قضایی از آن اطلاعی ندارد، این وضعیت را ایجاد کرده و گویا پاسخگوی کسی در کشور نیست.»

حمید رضا جلایی به همه جا مراجعه کرده و درست به جایی که می‌بایستی مراجعه می‌کرد و سررشته‌ی همه امور را در دست دارد مراجعه نکرده است. برای همین پاسخی هم دریافت نکرده است. «گروه‌ نامشخصی» که وی از آن یاد می‌کند کمیته‌ی مشترکی است که پس از کودتای ۲۲ خرداد راه‌اندازی شد.

دستگاه سرکوبی که جنایات اخیر را مرتکب شده زیر نظر مستقیم «بیت‌رهبری» اداره می‌شود و خامنه‌ای و فرزندش مجتبی فرامین‌شان را از طریق غلامحسین محمدی گلپایگانی و سید علی‌اصغر(صادق) ‌حجازی که به ترتیب رئیس و جانشین دفتر رهبری هستند به اطلاع کمیته مزبور می‌رسانند.

کمیته‌ مزبور تشکیل شده است از وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه پاسداران، اطلاعات ناجا و بسیج. این کمیته پس از کودتای ۲۲ خرداد تحت نام «پلیس امنیت» کار می‌کند و دستورات آن توسط سعید مرتضوی اجرا می‌شود. (۱) روزنامه‌های جوان، کیهان، وطن‌امروز و خبرگزاری فارس و سایت‌های جهان نیوز، رجا نیوز و ... ارگان‌های تبلیغاتی این نهاد هستند.

در این نوشته به صورت اجمالی توضیحاتی در مورد چند تن از رهبران دستگاه سرکوب رژیم پس از کودتای ۲۲ خرداد می‌دهم:‌

سید مجتبی خامنه ای

سید مجتبی فرزند دوم خامنه ای و متولد سال 1348 است. برادر بزرگتر وی مصطفی، دو برادر کوچکترش محسن و میثم نام داشته و دو خواهرش نیز بشری و هدی نام دارند. برادران او به غیر از میثم معمم هستند.

سید مصطفی خامنه ای داماد آیت الله عزیز خوشوقت از روحانیون حامی احمدی نژاد است که نامش به عنوان یکی از صادرکنندگان فتوا برای قتل روشنفکران و مخالفان سیاسی در دهه ی 70 سرزبان ها افتاد. محسن خامنه ای داماد آیت الله خرازی است. همسر او خواهر صادق خرازی یکی از نزدیکان خاتمی و گرداننده ی لابی رژیم در خارج از کشور است.

میثم کوچکترین فرزند خانواده تا کنون معمم نشده و مجرد است. بشری عروس محمدی گلپایگانی رئیس دفتر خامنه ای است.

مجتبی در اواخر جنگ و پس از کسب دیپلم دبیرستان مدت کوتاهی همراه با مهدی رفسنجانی به جبهه های جنگ در شمال غرب کشور رفت تا سابقه ی حضور در جبهه جنگ هم داشته باشند. رفسنجانی و خامنه ای دو نفری بودند که خواهان ادامه جنگ بودند و عدم حضور فرزندانشان در جبهه باعث مخالفت هایی در درون نظام می شد. مهدی رفسنجانی و مجتبی خامنه ای هر دو در عملیات «مرصاد» علیه مجاهدین نیز شرکت داشتند.

بر اساس سیاست خامنه ای تا سال 84 فرزندانش در محافل رسمی و عمومی ظاهر نشده بودند اما نقش مستقیم مجتبی در به قدرت رساندن احمدی نژاد در سال 84 باعث شد تا این خانواده از پرده بیرون بیایند. تا پیش از انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری صحبتی از مجتبی در محافل عمومی نشده بود و به خاطر اختناق موجود در کشور عکسی نیز از وی و دیگر فرزندان خامنه ای در اختیار نبود.

مجتبی در کمپین انتخاباتی قالیباف و احمدی نژاد فعال بود و در روزهای آخر حمایت خود از احمدی نژاد را علنی کرد. کروبی در نامه ای که در 29 خرداد 84 به خامنه ای نوشت روی نقش مجتبی در انتخابات دست گذاشت. پیشتر ناطق نوری از وی بصورت علنی گله کرده بود.

مجتبی درس آموخته محفل مصباح یزدی است و از آیت الله مجتهدی تهرانی و خرازی نیز به عنوان اساتید او نام برده می شود. وی ارتباطات نزدیکی با فرماندهان نظامی و انتظامی دارد و در اداره بیت رهبری و عزل و نصب ها دخالت مستقیم دارد. در واقع خامنه ای با سپردن مسئولیت های مختلف به مجتبی او را آماده جانشنی خود می کند.

سید مجتبی خامنه ای در سال 78 با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل ازدواج کرد و همین ازدواج باعث شد که حداد عادل پله های ترقی را به سرعت طی کند و با دوپینگ شورای نگهبان به مجلس ششم راه یابد و در مجلس هفتم با حمایت بیت رهبری به ریاست مجلس دست یابد.

سید علی اصغر حجازی

علی اصغر حجازی پس از انقلاب کار خود را به عنوان سرپرست «هیأت بازرسی ادارات در تخلف از فرمان امام» در سال ۵۹ آغاز کرد. وی در سرکشی به ادارات و مراکز دولتی به توطئه چینی و پرونده سازی علیه زنان و مسئله حجاب می‌پرداخت. وی پس از راه‌اندازی وزارت اطلاعات به این وزارتخانه منتقل شد و پس از مدتی معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات را به عهده گرفت. گفته می‌شود مدتی سعید امامی نیز در همین بخش با او کار می‌کرد. بعد از انتخاب خامنه‌‌ای به عنوان رهبر انقلاب وی به همراه بخشی از کارگزاران وزارت اطلاعات به بیت رهبری انتقال یافت تا وی را که از کوچکترین صلاحیتی برای تصدی چنین پستی برخوردار نبود برای تسلط بر کشور و ساکت کردن رقبا یاری رسانند. حجازی به خاطر تجربه‌ای که داشت ریاست بخش اطلاعات و امنیت دفتر را و شاهرگ حیاتی آن را عهده دار شد. وی در دوران خاتمی سازمان اطلاعات موازی را اداره می‌کرد و حمله به بیت آیت الله منتظری و حصر ایشان زیر نظر او انجام گرفت. حجازی از روابط نزدیکی با مجتبی خامنه‌ای برخوردار است. وی در روزهای اخیر به نیابت از سوی خامنه‌ای فرمان جمع‌آوری امضا از میان طلاب و فضلای قم علیه رفسنجانی را صادر کرد. وی همچنین به اشاره خامنه ای پشت جمع‌آوری امضا علیه رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری است. حجازی و گلپایگانی در یک تقسیم کار هدایت روابط علنی دفتر خامنه ای را به محمدی گلپایگانی سپرده و بخش غیرعلنی و نامحسوس بیت رهبری را حجازی اداره می کند. در روزهای پس از کودتا نقش حجازی در اداره امور مربوط به کودتا مهم تر از محمدی گلپایگانی است.

غلامحسین محمدی گلپایگانی

وی کار خود را از ارتش شروع کرد و در بهار ۵۸ سمت نمایندگی خمینی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان را یافت و پس از مدتی به تهران منتقل شد اما همچنان در عقیدتی سیاسی نیروی هوایی به فعالیت پرداخت. احتمالاً سابقه‌‌ی آشنایی او با خامنه‌ای به همین دوران بر می‌گردد که خامنه‌ای در وزارت دفاع و نیروهای مسلح از سوی خمینی و شورای انقلاب مأموریت داشت. محمدی گلپایگانی در سال‌های آغازین دهه‌ی سیاه ۶۰ در دادگاه انقلاب ارتش به همکاری با محمدی‌ری‌شهری مشغول شد. این دو در دوران طلبگی در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی در قم دوست و همدرس بودند. ری‌شهری در مصاحبه با کیهان فرهنگی خرداد 1383 می‌گوید: « من در اولین سفر تبلیغی‏ام همراه با آقای محمدی گلپایگانی بودم». هنگام تصدی وزارت اطلاعات توسط ری شهری وی دوست دوران طلبگی اش را نیز به وزارت اطلاعات منتقل کرد. از این‌جا بود محمدی گلپایگانی پله‌های ترقی را به سرعت پیمود. وی همراه با علی‌اصغر حجازی در سازماندهی وزارت اطلاعات مشارکت داشت و در جریان کشتار سال ۶۷ او و حجازی معاونت‌های وزارت اطلاعات را به عهده داشتند. پس از انتخاب خامنه‌ای رهبری نظام او با ترک وزارت اطلاعات به بیت‌رهبری انتقال یافت و در میان کاندیداهای بسیاری از جمله ناطق نوری و عبد‌الله نوری و ... ریاست دفتر او را به‌عهده گرفت. بشری‌السادات دختر بزرگ خامنه‌‌ای عروس محمدی گلپایگانی است. از این طریق پیوند خامنه‌ای و محمدی‌گلپایگانی مستحکم‌تر شده است.

حسین طائب

حسین طائب (میثم) متولد ۱۳۴۲ تهران است. وی همچون مجتبی ذوالنور متعلق به نسل جدید رژیم است و خامنه‌ای تلاش می‌کند آن‌ها را در نهاد‌های رژیم به قدرت برساند تا زمینه‌ی لازم برای ارتقای فرزندش مجتبی فراهم آید. حسین طائب، پس از تصدی مسئولیت‌های مختلفی چون معاون فرهنگی ستاد مشترك و فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) سپاه، به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج منصوب شد.


وی به نقل از منابع رژیم پس از طی دوران تحصیلی ابتدایی و متوسطه در مدارس محله 17 شهریور تهران، به جرگه طلبگی پیوست و دروس حوزوی را در حوزه‌های علمیه تهران، قم و مشهد ادامه داد. وی یکی از شاگردان خامنه‌ای است. طائب در سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و فعالیت خود را از سپاه منطقه 10 تهران آغاز كرد. وی همچنین دارای مسئولیت های متعددی در سپاه استانهای قم و خراسان رضوی بود.
وی مدتی معاون هماهنگ‌كننده دفتر خامنه‌‌ای و همچنین مدت بیش از سه سال معاون فرهنگی ستاد مشترك سپاه و نیز فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) بود.

طائب یکی از جنایتکارانی است که در وزارت اطلاعات رژیم مشغول به کار بود و پس از افشای قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۷۷ از وزارت اطلاعات پاکسازی شد و بلافاصله در بیت‌رهبری به عنوان معاون همگاهنگ‌ کننده مشغول به کار شد.

طائب پس از انتخاب جعفری به فرماندهی سپاه به جانشینی فرماندهی بسیج رسید و در پی تغییر و تحولات گسترده در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۷ ارتقای مقام یافت و به فرماندهی بسیج و معاونت فرماندهی کل سپاه پاسداران انتخاب شد.

حسن فیروز آبادی از نزدیکان خامنه‌ای و رئیس ستاد كل نیروهای مسلح در بیست سال گذشته و تنها فرمانده نظامی که تغییر نکرده در ‏مراسم معرفی فرماندهان نیروی زمینی، بسیج و قرار گاه ثارالله سپاه پاسداران گفت : «حسین طائب فرمانده جدید نیروی مقاومت بسیج بهترین ‎ ‎گزینه‌ای است كه ‏می‌تواند بسیج مدنظر فرمانده كل قوا را سازماندهی و آماده ‎ ‎كند.»

نقش بسیج سپاه پاسداران در سرکوبی روزهای اخیر نشانگر اهدافی است که خامنه‌ای بر دوش این نیرو گذاشته است.

به دنبال تغییرات ساختاری در سپاه پاسداران، جعفری و طائب از تشکیل «گروه های رزمی ‏کربلا» خبر دادند.

پیش از این در اوایل دهه هفتاد و پس از خیزش مردم در مشهد، قزوین، اسلام‌شهر و شیراز، بسیج سپاه پاسداران مبادرت به تشکیل گردان‌های عاشورا و الزهرا کرد. هدف و ماموریت ‏اصلی تشکیل این گردان‌ها سرکوبی شورش و ناآرامی شهری بود.

در آذرماه ۸۶ پانزده هزار بسیجی از اعضای گردان های عاشورا و الزهرا در مقابل خامنه‌ای حاضر شدند و ‏بخش دیگری از بسیجیان برای اولین بار تحت عنوان «گروه های رزمی کربلا» به انجام مانور و رژه پرداختند.‏

تعداد این گروه های رزمی را فرمانده کل سپاه 30 هزار و حسین طائب 28 هزار ‏گروه عنوان کرد که در قالب 228 هزار هسته مقاومت تشکیل شده اند.‏

یک روز پس از اعلام موجودیت گروه های رزمی کربلا، جعفری فرمانده سپاه خبر داد "گردانهای عاشورا برای ‏دفاع از مناطق شهری و گروههای رزمی کربلا برای عملیاتهای ‎ ‎ویژه و نبردهای نامتقارن تشکیل شده اند.‏

تحولات روزهای گذشته به خوبی نشان داد که فرماندهان کودتا از اعضای گردان‌‌های عاشورا و گروه‌های رزمی کربلا در سرکوب داخلی استفاده کرده‌اند.

طائب که در دروغ‌گویی از خامنه‌ای و احمدی‌نژاد نسبت برده، ماه گذشته ابتدا منکر نقش بسیجیان و پلیس ضد شورش در ایجاد خرابکاری شد اما پس از انتشار گسترده فیلم‌ها و عکس‌هایی حاکی از نقش نیروهای رسمی در این خرابکاری‌ها در اینترنت وی در ادعایی مضحک مدعی شد: اغتشاشگران برای ایجاد خرابکاری، لباس بسیج و نیروی انتظامی را پوشیده بودند.

هدایت کمیته مشترک تشکیل شده پس از کودتا خرداد ۸۸ به عهده‌ی طائب است. وی تلاش می‌کند آن‌چه را که به دروغ مدعی بود با فشار و شکنجه از زندانیان اعتراف بگیرد.

گفته می‌شود وی یکی از کاندیداهای جدی وزارت اطلاعات در دولت بعدی احمدی‌نژاد است. موضوع پخش اعترافات تلویزیونی یکی از اختلافات او با محسنی اژه‌ای وزیر اطلاعات بود.

احمد سالک

احمد سالک، متولد ۱۳۲۵ در شهر اصفهان است. وی در دوران شاه مدت کوتاهی در زندان بود که سابقه‌ی خوبی هم نداشت. پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ او به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان رسید و پس از برکناری حجت‌ الاسلام امیر مجد اولین فرمانده بسیج مستضعفان، وی به فرماندهی این نهاد برگزیده شد. وی پس از آن به فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی رسید و سه دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود. سالک همچنین در وزارت خارجه رژیم ، مسئولیت ارتباط با نهضت هاى آزادیبخش را به عهده داشت و از این طریق در صدور بحران و تروریسم مستقیماً مشارکت داشت. وی به خاطر تجربیاتی که در این امر کسب کرده بود دهسال در دوران خمینی و خامنه‌ای نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس را به عهده داشت. سپاه قدس در بسط و توسعه‌‌ی تروریسم در خارج از کشور فعالیت می‌کند. سالک همچنین در دوران خامنه‌ای نزدیک به شش سال نمایندگی ولی فقیه در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران را عهده‌دار بود. در این دوران که با ریاست جمهوری خاتمی هم‌زمان بود، حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران یکی از نهادی مرتبط با سازمان اطلاعات موازی بود که نقش مهمی در سرکوبی جنبش و نیروهای سیاسی به عهده داشت. وی یکی از دشمنان آیت‌الله منتظری است و در روزهای اخیر در بسیج طلبه‌های قم برای نوشتن نامه علیه رفسنجانی مشارکت مستقیم داشته است. سالک در دولت احمدی نژاد به دبیری هیات عالی گزینش رسید و پس از وقفه‌ای چند ساله طرح «گزینش مدیران» را از سر گرفت.

وی در خردادماه ۸۷ سخنگوی جامعه روحانیت مبارز شد. سالک همچنین معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت یکی از ارگان‌های صدور بحران و تروریسم رژیم را عهده ‌دار است.

وی یکی از اعضای «هیأت نظارت بر انتخابات» دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری منتخب شورای نگهبان بود و تمامی تلاش خود را برای بیرون آوردن احمدی‌نژاد از صندوق به خرج داد. وی یکی از مدافعان تز توطئه‌ی «انقلاب مخملی» در سال‌های گذشته بود. کودتاچیان با طرح چنین ادعاهایی پیشاپیش تصمیم‌ خود برای کودتا به منظور جلوگیری از انتخاب کاندیدای جناح مقابل را گرفته بودند. گفته می شود وی در سرپرستی بازجویی ها و همچنین گرفتن اعترافات نقش مستقیم دارد.


سالک به عنوان نماینده خامنه‌ای در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران در همایش یك روزه ولایت و خبرگان رهبری كه در شهرستان دورود برگزار شد از «فعالیت کمیته پنج‌ نفره‌ای برای نفوذ دادن افراد خاص به خبرگان و در نهایت به انحراف کشیدن آن و فروپاشی نظام اسلامی» خبر داد. بایستی توجه داد منظور سالک از «نفوذ دادن» افراد خاص به مجلس خبرگان مجتهدانی چون محمدرضا توسلی رئیس دفتر خمینی، محمدرضا عباسی‌فرد، اسدالله کیان‌ ارثی، سید محسن موسوی تبریزی، مجید انصاری و... بود که به جز توسلی صلاحیت بقیه رد شده و امکان شرکت در انتخابات را نیافتند. عباسی فرد 12 سال عضو شورای نگهبان، 8 سال عضو خبرگان، عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان 8 سال نماینده مجلس، رئیس دیوان

سالک هم‌چنین اضافه کرد «گروه هایی كه در گذشته نقش عامل برانداز را بازی كرده اند هم اینك چشم به نفوذ به شوراها دوخته اند و به نتیجه رسیده اند كه باید از پایین و شوراها نفوذ خود را گسترش دهند.»

وی همچنین پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌ جمهوری از آن‌جایی که می‌دانست در برابر کودتای طراحی شده مردم سکوت نخواهند کرد در مصاحبه به خبرگزاری فارس سه روز پیش از برگزاری انتخابات گفت:

«آشوبگران خیابانی با به خدمت گرفتن اراذل و اوباش می‌خواهند اتفاقاتی را كه در راستای انقلاب‌های مخملی در آسیای میانه رخ داد در ایران تكرار كنند» .

او هم اکنون یکی از کسانی است که پروژه‌ی اعتراف گیری از دستگیرشدگان مبنی بر طراحی «انقلاب مخملی» را هدایت می کند. سالک در مصاحبه با سایت رجا نیوز در مورد اعترافات ابطحی و عطریانفر گفت: «در طول اين دو ماهي كه اين دو، در اختيار بازجويان بودند، به واقعيت آن چيزي كه در جمهوري اسلامي مي گذرد، پي بردند و در دادگاه هم شاهد چهره تواب اين افراد بوديم .«

مجتبی ذوالنور

وی یکی از شاگردان و مریدان مصباح یزدی و موسسه در راه حق است که بعدها به مؤسسه آموزشی امام خمینی تغییر نام یافت. ذوالنور با آن که حضور فعالی در جبهه‌های جنگ نداشت پس از پایان جنگ در دوران رفسنجانی و خاتمی فرماندهی تیپ مستقل امام صادق قم (بسیج طلاب و روحانیون سراسر کشور) را عهده دار شد. این تیپ در سال 66 به طور رسمی شکل گرفت و قبل از آن تحت عنوان گردان‌های روحانیت در جبهه حضور داشت. بنا به ادعای گردانندگانش این تیپ دارای ۱۰ هزار عضو در سراسر کشور است. این تیپ طی سال‌های گذشته به مدد حمایت دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم و دادگاه ویژه روحانیت و نهادهای قدرت در رژیم نقش برجسته‌ای در ایجاد خفقان و جو رعب و وحشت در سطح حوزه‌ علمیه قم داشته است. آموزش فنون رزمی به طلبه‌ها یکی از اقدامات این تیپ در حوزه علمیه قم است.

از جمله وظایف این تیپ، اداره مرکز بسیج طلاب حوزه علمیه قم و مشهد و روحانیون سپاه و ارتش است.
این تیپ به منظور کنترل حوزه‌های علمیه قم و مشهد دارای پنج گردان تبلیغی- رزمی در قم و دو گران در مشهد است. همچنین در 44 پایگاه مقاومت در قم و 58 پایگاه در خراسان فعال هستند.

ذوالنور در مقام ریاست این تیپ با پشتیبانی شیخ محمد یزدی و مرتضی مقتدایی در حمله به حسینیه و بیت‌ آیت‌الله منتظری شرکت داشت. ذوالنور همچنین یکی از رهبران اصلی کفن‌پوشان، طلاب و لباس‌شخصی‌ها در بحران آفرینی علیه دولت خاتمی بود. پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و تقویت موضع مصباح یزدی وی ابتدا به ریاست ستاد حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه منصوب شد و عاقبت تیرماه گذشته در پی تغییر و تحولاتی که در سپاه صورت گرفت ارتقای مقام پیدا کرد و به جانشینی سعیدی نماینده خامنه‌ای در سپاه رسید. این تغییر و تحولات از خردادماه ۸۷ با برکنار مرتضی رضایی جانشین فرماندهی سپاه آغاز شد و با تغییر فرماندهان نیروی زمینی و لایه‌های میانی سپاه تکمیل شد. ذوالنور و طائب به عنوان دو روحانی نظامی نزدیک به خامنه‌ای در این تغییر و تحولات ارتقای مقام یافتند تا منویات رهبری در سپاه و به ویژه انتخابات پیش روی ریاست جمهوری را برآورده کنند.

ذوالنور نظر خامنه ای را در مورد انتخاب احمدی نژاد این گونه بیان کرده است : «اگر کسی از ناحیه مقام معظم رهبری مورد غضب باشد، آن مقام اذن تصرف در امور را ندارد و اگر هم دستگاه‌های ذیربط در پایین کشیدن آن مسوول وظیفه خود را انجام ندهند، این وظیفه مردم است که به خیابان‌ها بریزند و آن شخص را به زیر بکشند . ...حمایت‌های ایشان از همه دولت‌ها مثل لطف عمومی خدا در ماه مبارک رمضان است؛ همه مشمول این حمایت هستند ولی نوع حمایت‌هایی که از دولت آقای احمدی‌نژاد داشتند، حمایت خاص است .»

ذوالنور یک روز پس از دریافت حکم جانشینی نمایندگی ولی فقیه در سپاه در حوزه علمیه معصومیه قم حضور یافت و طی سخنانی حمایت خود از مصباح یزدی را اعلام ‏کرد، و گفت : «شاگردان آیت الله ‎ ‎مصباح یزدی و كسانی كه از طریق موسسه در راه حق تغذیه فكری شده اند با ‏استقامت و ‎ ‎پایداری بر ارزشهای انقلاب اسلامی ثابت قدم بوده و هستند »

ویژگی اصلی ذوالنور نیز همچون خامنه‌ای و احمدی‌نژاد دروغ‌گویی است و به همین خاطر نزد خامنه‌ای مقبول افتاده است. به گفته‌های او به نقل از خبرگزاری مهر توجه کنید:

«... از مدتها قبل با امکانات فراوان و ایجاد سازمانی به نام رای با 300 هزار عضو با ساختار شرکتهای هرمی قصد ایجاد انقلاب مخملی و براندازی نظام را داشتند. ... این سازمان به افرادش دستور داده بود که در صورت قطع پیامک، تلفن، اینترنت و سایت فیس بوک، دستورات را از شبکه بی بی سی دریافت کنند. ... یکی از روزنامه های پر تیراژ کشور متعلق به یکی از کاندیداها 10 خبرنگار را به بهانه پوشش خبری یک مسابقه فوتبال به یکی از کشورهای عربی فرستاد که این افراد نه تنها در این مسابقه حضور نیافتند بلکه آموزش های ویژه ای را برای ساخت مواد منفجره و ایجاد انقلاب مخملی در مطبوعات فرا گرفتند.

وی با عنوان اینکه دو روز قبل از انتخابات در تهران و شهرهای اطراف قحطی بیل و کلنگ شده بود، گفت: کلیه امکانات آشوب از جمله باتوم برقی، موبایل ثریا و گاز اشک آور در اختیار آشوبگران قرار گرفته بود.
به گفته وی با پرتاب یک گاز اشک آور از سوی نیروهای بسیج و انتظامی به آشوبگران، در عوض با پنج گاز اشک آور پاسخ می دادند.

جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران حمله به حوزه 117 تهران را توسط آشوبگران یکی از عملیات گسترده و سازماندهی شده اعلام کرده و یادآور شده : بسیجیان در یک مقاومت یک ساعته تنها هزار گلوله مشقی و هوایی شلیک کردند ولی با راهیابی آشوبگران به داخل حوزه به علت وجود 300 قبضه سلاح در آن با شلیک مستقیم دو نفر کشته شدند.»

هر آدم ناواردی هم می داند که اگر جریانی قرار است «کودتای مخملی» که از اسمش هم پیداست انجام دهد دیگر به دنبال اسلحه و سلاح آتشین و کوکتل مولوتف و ... نمی رود.

ذکر این نکته لازم است وقتی عناصری تا این حد کوته بین و دروغ‌گو بر جان و مال و حیثیت مردم حاکم شده‌اند برای برای تحکیم پایه‌های قدرتشان از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند.

محمدعلی جعفری فرمانده سپاه

محمدعلی جعفری متولد سال 1336 در یزد است. وی همچنین به نام علی جعفری یا عزیز جعفری شناخته می شود. وی تحصیلات خود تا مقطع دبیرستان را در یزد به پایان رساند و در سال 1356، در رشته معماری دانشگاه قبول شد و در آستانه پیروزی انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. جعفری در سال 1358 به عنوان نماینده دانشكده در انجمن اسلامی دانشگاه تهران حضور داشت و در اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 در تهران نیز فعال بود. او پس از تعطیل دانشگاه، مدتی در جریان انقلاب فرهنگی فعال بود و پس از شروع جنگ به عنوان یك بسیجی عازم جبهه‌ها شد و در سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. گفته می شد وی مدتی نیز محافظ آیت الله روح الله خاتمی پدر محمد خاتمی بود.

وی پس از مدتی به عنوان فرمانده قرارگاه عملیات غرب و جنوب تعیین شد و از جمله مسوولیت های نظامی آن، فرماندهی تیپ عاشورا، فرماندهی قرارگاه قدس، فرماندهی قرارگاه نجف و معاونت عملیات سپاه سوسنگرد بود. وی معاونت عملیات ستاد مشترك سپاه و جانشین نیروی زمینی نیز بوده است. محمد علی جعفری در سال 1371 موفق به اخذ مدرك كارشناسی ارشد در رشته معماری شد. سپس به تحصیل دوره فرماندهی و ستاد در سال‌های 71 و 72 در دانشگاه جنگ سپاه گذراند و مدتی نیز در دوره‌های دافوس سپاه به تدریس مشغول بود

وی از سال 1371 همزمان با تحصیل مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه را به مدت 13 سال بر عهده گرفت، كه در 5 سال آخر آن، مسئولیت فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران نیز بر عهده وی بود. در این مدت با شعار جوانگرایی در فرماندهی سپاه، بخش زیادی از فرماندهان قدیمی سپاه را کنار گذاشت. جعفری پیش از عهده دار شدن فرماندهی سپاه پاسداران دو سال ریاست مركز تحقیقات راهبردی سپاه را اداره کرد و در سال 86 ناگهان با برکناری رحیم صفوی به فرماندهی سپاه رسید.

محمد حسین زاده حجازی جانشین فرمانده سپاه

سید محمد حسین زاده حجازی، متولد سال 1335 در اصفهان است. و پیش از انقلاب مدت کوتاهی بازداشت و از دانشگاه اخراج شد.

سید محمد حجازی از بدو انقلاب به عضویت سپاه در آمد و در سرکوب نیروهای سیاسی و مردم در مناطق آشوب زده کردستان و آذربایجان غربی فعال بود. وی در دوران جنگ به امر اعزام نیروهای مردمی پرداخت. از این رو مسوول اعزام نیرو به جبهه های جنوب بود.

مدتی نیز در سنگر مسوول ستاد سپاه منطقه دوم کشوری خدمت کرد. پس از آن جانشین فرمانده سپاه منطقه چهارم کشوری، جانشین قرارگاه عملیاتی سلمان در جبهه های میانی و غربی، جانشین فرمانده قرارگاه قدس سپاه تا پایان دوران دفاع مقدس بود. پس از پایان جنگ، معاون هماهنگ کننده نیروی مقاومت بسیج شد؛ تا آن که در سال 1376 به سمت معاون نیروی انسانی نیروی مقاومت بسیج منصوب گردید.

وی پس از احراز مسوولیت معاون هماهنگ کننده فرماندهی کل سپاه، به مدت ده سال فرمانده نیروی مقاومت بسیج بود. وی با حکم جعفری به قائم مقامی سپاه و همچنین با حفظ سمت به عنوان فرماندهی قرارگاه ثارالله سپاه انتخاب شد. این نیرو نقش اساسی در سرکوب مردم در جریان کودتا و اعتراضات پس از آن به عهده داشته است.

مقر این نیرو در حد فاصل ده ونک و اوین در شمال تهران قرار دارد، و به عنوان مسئول حفظ امنیت پایتخت است.

فرمانده اين قرارگاه، فرماندار نظامي تهران است. در ساختار سپاه پاسداران به ویژه در سال های اخیر و به خاطر خطری که مسئولان امنیتی نسبت شورش ها شهری احساس می کردند این قرارگاه از اهمیتی ویژه برخوردار شد و خصلت امنیتی نیز پیدا کرد. فرماندهی این قرارگاه را در بدو تاسیس فرماندهان ارشد سپاه به عهده داشته اند. در دوران خاتمی محمد علی جعفری به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه هدایت این قرارگاه را به عهده داشت. از سال 84 تا 86 پاسدار زاهدی فرماندهی نیروی زمینی و قرارگاه ثار الله را به عهده داشت.

حجازی در دورن خاتمی فرماندهی ‏بسیج کشور را بر عهده داشت و به عقیده برخی «اصلاح طلبان»، وی یکی از افراد موثر در بحران سازی های پیش روی ‏دولت خاتمی بود. وی به طور مشخص، به همکاری با فرایند ورود بسیج به منازعات سیاسی و سکوت تاییدآمیز در مقابل ‏عضویت بسیجیان در گرو های ضربتی چون "انصارحزب الله" متهم بود. ‏

سعید مرتضوی

سعید مرتضوی در سال 1346 در شهرستان میبد به دنیا آمد . تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد و در دوران جنگ به بسیج پیوست. وی سپس به عنوان سهمیه بسیج به دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت راه یافت و از همان جا در سال 1365 به عنوان ضابط قضایی طرح كوثر در دادگستری استان یزد شروع به کار کرد.

پس از چندی به شهربابک رفت و به عنوان دادیار در این شهر مشغول به کار شد و به سرعت به عنوان مسئول واحد اجرای احکام منصوب شد . وی در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید ! او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان بود. در همین دوران بخاطر یک افتضاح اخلاقی پرونده ای قضایی برای او تشکیل شد؛ پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد اما همین موضوع باعث شد به تهران بیاید و مشکل خود را با کمک پسر شیخ محمد یزدی حل کند.

در همین دوره، مرتضوی توسط بادامچیان معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. در دوره حکومت شیخ محمد یزدی و موتلفه در قوه قضائیه تصفیه گسترده ای صورت گرفت و بسیاری از قضات و دادیاران و مستشاران و سایر مقامات قوه قضائیه که از قبل از انقلاب در این قوه مشغول کار بودند کنار گذاشته شدند و گروهی از قضات جوان که اکثرا سهمیه جنگی و بسیج بودند و غالبا در سنین زیر سی سال بودند، به عنوان قاضی وارد دستگاه قضائی شدند .

سعید مرتضوی که تازه از شهرستان آمده بود، توسط تیم جدیدی که دستگاه قضایی را اداره می کرد جذب شد و به سرعت به یکی از پلید ترین قضات دستگاه قضایی تبدیل شد.

مرتضوی پس از ورود به تهران در سال 1373 رئیس شعبه 9 دادگاه عمومی تهران شد و مدتی بعد به شعبه 34 مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت منتقل شد. پس از آن مرتضوی که هنوز در حال تحصیل بود و گفته می شد در دوره فوق لیسانس حقوق دانشگاه آزاد درس می خواند و هنوز سی ساله نشده بود، رئیس شعبه 1410 یا دادگاه مطبوعات شد. او در این مسئولیت120 نشریه مختلف را در طول هشت سال توقیف و بسیاری را به زندان و شلاق و جریمه نقدی و ... محکوم کرد.

یکی از مهم ترین پرونده های قاضی مرتضوی که همیشه او را در موقعیت یک متهم به قتل قرار داده است، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی - کانادایی بود که در تیرماه سال 1382 پس از یک دستگیری در حین عکاسی، توسط مرتضوی بازجویی شد و در حین بازجویی با ضربه مغزی کشته شد.

وی پس از ارتکاب این قتل و نشان دادن عبودیت خود به خامنه ای با اشاره او و دفترش توسط هاشمی شاهرودی به سمت دادستان انقلاب و عمومی مرکز انتخاب شد و به قدرت بلامنازعی در قوه قضاییه تبدیل شد. گفته می شود سیاست گذار واقعی قوه قضاییه اوست و نه هاشمی. وی این روزها با حمایت خامنه ای و اصغر حجازی به یکی از قدرتمند ترین چهره های کودتا تبدیل شده است و به جز خامنه ای و دفتر او به کسی پاسخگو نیست.

اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی

اسماعیل احمدی مقدم در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در نارمک تهران به دنیا آمد.. وی در سال 1356 برای گذراندن دروس حوزوی عازم شهر قم شد و پس از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمد و سپس در سال 1358 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. وی به مدت هشت سال در جبهه‌های جنگ بوده و مدتی نیز فرماندهی سپاه سردشت را به عهده داشت. احمدی مقدم در سال های گذشته با استفاده از رانت دولتی تحصیلات خود را پی گرفت و در رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. وی مدرک کارشناسی ارشد مدیریت دفاعی را در دوره فرماندهی و ستاد ارتش و دکترای علوم دفاعی را در دانشگاه عالی دفاع ملی گذراند . وی پیش از این پست‌هایی همچون رییس دانشگاه علوم انتظامی و معاون هماهنگ کننده نیروی انتظامی را داشته‌است و آخرین پست او معاونت فرماندهی نیروی مقاومت بسیج و ریاست منطقه مقاومت بسیج تهران بوده ‌است. وی باجناق احمدی نژاد است و بلافاصله پس از انتخاب احمدی‌نژاد از سوی خامنه ای برای فرماندهی این پست انتخاب شد تا باجناق‌ها هماهنگی لازم را داشته باشند. نکته قابل ذکر آن که قالیباف فرمانده قبلی نیروی انتظامی بدلیل نامزد شدن برای انتخابات نهم ریاست جمهوری که در خرداد ۸۴ برگزار گردید، از پست خود استعفا داده بود. اما علی خامنه‌ای از انتصاب فرمانده جدید برای این نیرو خودداری ورزید و علی عبداللهی را به‌عنوان سرپرست موقت این نیرو منصوب کرد تا نتیجه انتخابات ریاست جمهوری مشخص شود و فردی هماهنگ با رئیس جمهور را انتخاب کند.

احمدی مقدم با راه اندازی «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» بی سابقه ترین برخورد‌ها را با شهروندان و بویژه زنان کرد.

این طرح در اردیبهشت ۸۵ با استقرار اکیپ‌های نیروی انتظامی به همراه اتومبیل‌های ون در اماکن عمومی و دستگیری زنان و مردانی که مأموران نیروی انتظامی ظاهر و یا نوع آرایش و لباس‌شان نمی‌پسندید آغاز شد. نیروهای سرکوبگر شاغل در این طرح در ادامه به منظور ایجاد رعب و وحشت در جامعه به دستگیری عده زیادی تحت عنوان اراذل و اوباش دست زدند. این نیروها پس از شکنجه علنی دستگیر‌شدگان در نیمه‌های شب و در مقابل انظار عمومی به تهیه عکس و فیلم از آنان پرداختند. نکته قابل ذکر تعمد نیروهای عمل کننده برای انعکاس اخبار و عکس‌های این تهاجمات وحشیانه بود. دستگیر شدگان که تعداد زیادی از آنان را افراد بیگناه و عادی تشکیل می‌دادند به سوله کهریزک منتقل شدند. این سوله تحت نظارت سردار رادان معاون احمدی مقدم اداره می‌شد و شکنجه های انجام گرفته مانند دوران اخیر توسط رادان و تحت نظر او انجام می گرفت. گفته شده است که برخی از نیروی‌های عمل کننده در طرح ارتقای امنیت اجتماعی که نقاب نیز داشتند عرب بوده‌اند. بر اساس گزارش های سازمان های حقوق بشری دست کم ۸ نفر در اثر شکنجه در کهریزک جان باخته‌اند. دستگاه قضایی در ادامه ناچار شد بی سر و صدا عده زیادی از دستگیر شدگان را پس از چند ماه شکنجه در سوله کهریزک به دلیل بی گناهی آزاد کند.

در پاییز ۸۶ پلیس با حمله شبانه همراه با سگ‌های آموزش دیده به خانه‌های خرده فروشان مواد مخدر آن‌ها را در مقابل دیدگان زن و فرزندانشان مورد ضرب و شتم شدید قرار داد. همچنین نیروی انتظامی در زمستان ۸۶ استفاده از چکمه‌های بلند برای زنان را تحت عنوان «تبرج» ممنوع اعلام کرد.

اسماعیل احمدی مقدم با الگوبرداری از رهبر نظام خامنه‌ای در ارتباط با قیام مردم تهران و حمله نیروهای لباس‌شخصی به دروغ‌پردازی دست زد و جوانان به پاخاسته را «سارق» خواند. خبرگزاری مهر به نقل از وی گزارش داد: «... فرمانده نیروی انتظامی خاطرنشان کرد: این حوادث به این دلیل رخ داد که در ایام پیش و پس از انتخابات تمام توان نیروهای انتظامی متوجه آرامش قبل و بعد از انتخابات بود و در این زمینه از دیگر بخشها از جمله طرح امنیت اجتماعی تا حدی غافل شد و در این راستا مجرمان و سارقان فرصتی یافتند تا در جامعه دست به اغتشاش بزنند. احمدی مقدم درباره نیروهای لباس شخصی اذعان داشت: موضوع لباس شخصی ها پس از انتخابات مطرح شد که در این راستا برخی افراد مدعی شدند منشاء لباس شخصی ها از درون نیروهای انتظامی و یا امنیتی است . وی با طرح این سوال که مگر افراد اغتشاشگر و تخریبگر لباس یونیفرم داشتند، اذعان داشت: افراد اغتشاشگر نیز لباس شخصی بودند و کسی به این افراد لباس شخصی چیزی نگفت زیرا افرادی که این موضوع را بزرگ می کنند درصدد این ادعا هستند که بگویند لباس شخصی ها، نیروهای فشاری هستند که از سوی حکومت هدایت می شوند. »

ایرج مصداقی 15مرداد ۱۳۸۸

Irajmesdaghi@yahoo.com

www.Irajmesdaghi.com

عدالت اداری، معاون اجرایی قوه قضاییه، مشاور رئیس جمهور و مشاور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. در این انتخابات صلاحیت بیش از ۲۴۴ مجتهد از سوی شورای نگهبان رد شد.




[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 www.eshterak.net