لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

‏نمایش پست‌ها با برچسب آذر ماجدی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب آذر ماجدی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸/۷/۳۰

آذر ماجدى / راز سر براہ شدن ناسیونالیسم پرو غرب


چرا حزب مشروطھ سرنگونی نمیخواھد؟

در چندماہ اخیر٬ از آغاز خیزش تودہ ای علیھ رژیم اسلامی٬ داریوش ھمایون٬ دبیر کل حزب مشروطھ و تئوریسین جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و طرفداران رژیم سابق٬ مصرانھ میکوشد تا سیاست عدم سرنگونی رژیم اسلامی و پایبندی بھ اصل "مخالفت در چھارچوب رژیم" را جا بیاندازد. در مقالات و مصاحبھ ھای مختلف این سیاست را طرح و ترویج و پیوند جنبش سھ رنگ شیر و خورشیدی با جنبش سبز اسلامی را تبلیغ میکند. وی اخیرا در گفتگویی با رادیو زمانھ در چھارچوب تحلیلی از جنبش دو خرداد و رابطھ اپوزیسیون خارج کشور با "اپوزیسیون داخل کشور" میکوشد این سیاست را توجیھ کند. بنظر میرسد کھ داریوش ھمایون دارد تلاش میکند تا جنبش خویش را پشت این سیاست بھ خط کند٬ "تند روھای" درون صف خود را بھ "تعادل و تسامح" دعوت نماید و قانع شان کند کھ در قامت یک اپوزیسیون درون رژیمی فعالیت کنند. چرا؟

حزب مشروطھ بنا بھ تعریف و بھ استناد ھویت حزبی – جنبشی اش باید یک حزب سرنگونی طلب باشد. نام این حزب قاعدتا برنامھ و ھدف استراتژیک این حزب را بیان میکند. نظام مشروطھ سلطنتی در چھارچوب رژیم اسلامی پوچ و مضحک است. نام این حزب مترادف با احیای رژیم سابق است. آنگاہ چگونھ میتوان این "سر براھی" سیاسی رھبر این جریان را درک کرد؟ اتخاذ این سیاست بر چھ اصل و مبنایی استوار است؟

یاس از آمریکا٬ ھراس از انقلاب
علت این "سازشکاری" در اصول را باید پیش از ھر چیز در استراتژی عمومی قدرت گیری این جریان جستجو کرد. ھدف نھایی ناسیونالیسم پرو غرب٬ علی العموم٬ و حزب مشروطھ بعنوان بخش تحزب یافتھ و با برنامھ و مرام نامھ این جنبش جایگزینی رژیم اسلامی و استقرار یک نظام سیاسی ناسیونالیستی محافظھ کار مدافع سرمایھ بازار آزاد و ادغام شدہ در بازار جھانی و متکی بھ سیاست جھانی قدرت ھای غربی و در راس آن آمریکا است. شکی در این نیست. ھدف شان روشن است. اینھا ھدف شان را تغییر ندادہ اند٬ معضل شان در شیوہ و راہ دستیابی بھ قدرت است.

ناسیونالیسم پرو غرب و حزب مشروطھ از طریق یک انقلاب تودہ ای بقدرت نمیرسد. بعبارتی در شرایطی کھ یک جنبش تودہ ای در خیابان ھا عرض اندام میکند٬ یک نظام سرکوبگر و خشن را بھ مصاف میطلبد٬ خواست ھای خود را بیان میکند و بالاخرہ با زور رژیم اسلامی را بھ زیر میکشد٬ اینھا شانسی ندارند. در شرایط جامعھ ایران٬ دموکراسی پارلمانی نیز کھ یک افسانھ موھوم است. لذا بازسازی کاریکاتور مابانھ سناریوی اسپانیا پس از سقوط فاشیسم فرانکوئی و بازگشت سلطنت٬ در ایران محلی از اعراب ندارد. اینھا تنھا از طریق کودتا و با اتکاء بھ غرب و بویژہ آمریکا میتوانند بقدرت برسند. این راہ حل نیز در شرایط حاضر کاملا کور بنظر میرسد. حملھ بھ عراق و جنجال حول سیاست "رژیم چنج" بوش و تلاش دولت آمریکا برای جمع کردن اپوزیسیون راست و قوم پرست دور میز مذاکرہ٬ آنھا را امیدوار کرد. بھ درگاہ بوش سجدہ کردند٬ بھ دروازہ کاخ سفید دخیل بستند. اما با عقیم ماندن این پروژہ دچار یاس سیاسی شدند. دستیابی بھ قدرت بھ یک آیندہ دور موکول شد.

اما خیزش تودہ ای مردم علیھ رژیم اسلامی معادلات را بکلی دگرگون کرد. در صفوف این جنبش نور امید تابیدہ شد. بخش "غیرمعقول" این جنبش سینھ چاک علیھ رژیم اسلامی و بھ امید دستیابی بھ قدرت و احیای شرایط لفت و لیس سابق بھ میدان آمد. این شرایط رھبری "عاقل تر و معقول تر" جنبش را ناگزیر از اعلام موضعگیری صریح در قبال شرایط نمود. این موضعگیری موجب شگفتی بسیاری از ناظران سیاسی شد. درست در شرایطی کھ مردم برای بھ زیر کشیدن رژیم اسلامی بھ شکل میلیونی بھ خیابان ھا آمدہ اند٬ رھبر حزب مشروطھ مصرانھ اعلام میکند کھ سرنگونی استراتژی این جریان نیست٬ میگوید "مخالفت در چھارچوب رژیم" سیاست آنھا است و آنھا "طرفدار تغییرات تدریجی" ھستند! آیا اینھا عقل شان را از دست دادہ اند؟ مگر این یک فرصت طلایی برای تمام نیروھای اپوزیسیون جمھوری اسلامی نیست؟

پاسخ مشروطھ طلبان یک "نھ" قاطع بھ این سوال است. ما بارھا گفتھ ایم کھ این جریان از انقلاب بیش از حاکمیت رژیم اسلامی متنفر و ھراسان است. آنھا بقای رژیم را صد ھا بار به یک انقلاب کارگری کھ رژیم اسلامی را ھمراہ با نظام سرمایھ داری سرنگون میکند ترجیح میدھند. اینھا منافع دراز مدت خود و طبقھ شان را خوب می شناسند. این سیاست با تعقل کامل و درک روشن از شرایط و منافع طبقاتی شان تبیین شدہ است.

خیزش عظیم مردم ماھیت واقعی سیاسی بسیاری از جریانات از چپ تا راست را برملا کرد. ظاھرا بنظر میرسد کھ بسیاری از گروہ ھا و احزاب در مواجھھ با این خیزش معلق سیاسی زدند. گویی این خیزش کلیھ جریانات سیاسی را بھ یک آزمون مھم سرنوشت ساز سپرد. ماھیت سیاسی – طبقاتی شان را بھ محک گذاشت. از یک سو ماھیت بشدت راست سرمایھ دارانھ حزب مشروطھ و ناسیونالیسم پرو غرب را برملا کرد و از سوی دیگر پوپولیسم عمیق و مزمن و پراگماتیسم اپورتونیستی جریاناتی کھ تحت نام کمونیسم فعالیت میکنند را افشاء کرد. آنچھ معلق سیاسی بنظر میرسد٬ در واقع بضاعت واقعی سیاسی این جریانات است.

بھ این ترتیب است کھ در شرایطی کھ جنبش سرنگونی طلب مردم بیش از ھر زمانی ارکان رژیم جنایتکار و ضد بشری اسلامی را بھ لرزہ در آوردہ است٬ ھم رھبری حزب مشروطھ و ھم رھبری حزبی کھ بنام کمونیست کارگری فعالیت میکند ھر دو بھ این نتیجھ میرسند کھ "مخالفت با احمدی نژاد مھم و محوری است." یکی میگوید کھ "سران این جنبش {سبز} نمیخواھند حرفی بزنند کھ مخالف صحبت ھای مردم باشد" دیگری میگوید کھ میخواھد ھمراہ مردم باشد و نمیخواھد با مردم مخالفت کند. در نتیجھ ھر دو جریان با سران جنبش سبز تا زمانی کھ آنھا با احمدی نژاد مخالفت میورزند و در مقابل او ایستادہ اند٬ ھمسویی سیاسی دارند.

زندگی واقعی خود بھترین محک و بوتھ آزمایش جریانات و احزاب سیاسی است. در تند پیچ ھای سیاسی٬ در شرایطی کھ کشمکش طبقاتی بارز و تشدید میشود٬ در بزنگاہ تصمیم گیری ھای مھم و سرنوشت ساز نیروھا و جنبش ھای سیاسی تمام قد در مقابل جامعھ قرار میگیرند و ماھیت سیاسی – طبقاتی شان عیان و آشکار میشود. آنچھ امروز بر جنبش ھا و احزاب سیاسی ایران میگذرد٬ فصلی از تاریخ تحولات مھم سیاسی – اجتماعی و لحظات مھم مبارزہ طبقاتی است. کمونیسم کارگری باید از این لحظات عکس بگیرد و آنھا را بھ ثبت برساند. مردم و طبقھ کارگر باید جریانات و احزاب سیاسی را بشناسند. اکنون سرنگونی رژیم اسلامی مھمترین و محوری ترین مسالھ مردم است. اما در پس این سرنگونی انتخاب نظام آتی در مقابل ما قرار میگیرد. این بار باید تضمین کرد کھ خواست ھای پایھ ای و واقعی اکثریت مردم تامین و متحقق میشود. آزادی٬ برابری٬ رفاہ چکیدہ این خواست ھاست. انقلاب کارگری و یک حکومت کارگری کھ از سرمایھ و سرمایھ داران خلع ید میکند٬ بساط استثمار و زور و سرکوب را بر میچیند٬ تنھا نظامی است کھ میتواند برابری واقعی و آزادی بی قید و شرط را تضمين کند. *
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۸/۵/۲۹

آذر ماجدی / کمدی اخیر جنبش سبزدادخواهی شکنجه گران!


دنیای غریبی است. در دهه 1360 به فکرمان هم خطور نمیکرد که یک روز بازجویان و شکنجه گران رژیم اسلامی علیه شکنجه در مجامع بین المللی دادخواهی کنند. تصور هم نمیکردیم که همسران و فرزندان طراحان سیستم بازجویی و شکنجه پیچیده اسلامی در مقابل زندان اوین تجمع کنند و نامه تظلم خواهی به رهبر شان بنویسند. لیست تمام شان را آماده کرده ایم تا با سرنگونی جمهوری اسلامی تک تک شان را در دادگاه های عادلانه برای جنایت علیه بشریت و بخاطر جنایت علیه رفقای عزیزمان و شکنجه های وحشیانه ای که تحمل کرده ایم، محاکمه کنیم. در این لیست، نام های اکبر گنجی، حجاریان، میر حسین موسوی، کروبی، مخملباف، محسن سازگارا و بهزاد نبوی درکنار رفسنجانی، خاتمی، خامنه ای و احمدی نژاد در راس لیست قرار دارد. این جانیان صد ها شاکی خصوصی دارند.

اما زمانیکه کارد دسته خود را میبرد، هر چیزی امکانپذیر میشود. در سال های اخیر، به میزانی که نفرت مردم علیه رژیم اسلامی تعمیق گشته، جدال دو جناح نیز تشدیده شده است. این جدال بر سر چگونگی حفظ و تداوم نظام شکل گرفته است و اکنون به جایی رسیده که دیگر نقطه بازگشتی بر آن نیست. شکاف آنچنان عمیق شده که قابل ترمیم نیست. به جان هم افتاده اند؛ جنایات یکدیگر را افشاء میکنند؛ دزدی های هم را رو میکنند. بقول مهدی بازرگان: "اسب ها وقتی به سربالایی میرسند گلوی یکدیگر را گاز میگیرند." این وصف حال دو جناح رژیم اسلامی است.

در خیزش اخیر مردم، جناح راست وحشیانه به مردم هجوم آورد. علاوه بر حملات خشن در خیابان ها و ضرب و شتم مردم تا پای مرگ، چندین هزار نفر را دستگیر و بازداشت کرد و تاکنون چند صد نفر چه در خیابان ها و چه در زیر شکنجه جان باخته اند. دنیا علیه این خشونت و جنایت به فریاد آمد. مساله سرکوب خشن، جنایات و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی به یک موضوع دائم در اخبار بین المللی بدل شده است.

در این میان، تعدادی از خود رژیمی ها، از جناح اصلاح طلبان حکومتی نیز دستگیر و شکنجه شده اند. زیر شکنجه عده ای از آنها تواب و در دادگاه های فرمایشی محاکمه شدند. رهبران و نمایندگان جریان اصلاح طلب دولتی که زیر پرچم اسلام سبز گرد آمده اند، به دادخواهی به مجامع بین المللی مراجعه کرده اند، پتیشن امضاء نموده اند و از دبیر کل سازمان ملل خواسته اند که دادگاه بین المللی، رهبران جناح راست را بجرم "جنایت علیه بشریت" محاکمه کند.

جالب اینجاست که راس این حرکت یا سخنگوی اصلی آن، خود از بازجویان و شکنجه گران رژیم در سال های 1360 است. اکبر گنجی صدها شاکی خصوصی دارد. ایشان مسبب دستگیری هزاران جوان کمونیست، چپ، مجاهد و ضد رژیم اسلامی است. ایشان از بازجویان زندان اوین بوده است. اکبر گنجی تعداد بیشماری را شکنجه کرده است. اکبر گنجی بهمراه حجاریان از سازماندهندگان اصلی سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی اند. علاوه بر این پرونده مشعشع در جنایت و شکنجه، آقای گنجی هنرهای دیگری نیز داشته است. به شهادت آقای ناطق نوری، اکبر گنجی در خیابان های تهران بر پیشانی زنان و دختران بی حجاب پونز می کوبیده است. حتما دسته گل های مبتکرانه دیگری هم در خدمت نظام اسلامی و در رکاب "امام محبوب" شان به آب داده است، دادگاه های عادلانه مردم به تمام آنها در زمان خود رسیدگی خواهد کرد.

آقای گنجی سردمدار این حرکت شده است. اما او تنها شکنجه گر و بازجو فعال این حرکت نیست. آقایان مخملباف و سازگارا نیز از همکاران آقای گنجی هستند که در سال های 1360، در رکاب "امام" شان خمینی، به شغل شریف بازجویی و شکنجه مشغول بوده اند و زنان بی حجاب و "بدحجاب" را در خیابان ها مورد اذیت و آزار قرار میداده اند. اکنون همه اینها به دانشگاه رفته اند، "هنرمند" و "فیلسوف" شده اند و در فرنگ برای خود آبرو و اعتبار دست و پا می کنند. اینها را باید به مردم شناساند. علیه همه شان پرونده های قطور شاکیان خصوصی وجود دارد.

ممکن است گفته شود: خوب چه اشکالی دارد که یک جانی سابق به جنایات خود پی ببرد، تصمیم گیرد که تاوان آنها را پس دهد و بکوشد علیه جنایت و به دادخواهی قربانیان جنایت بپیوندد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که نه تنها هیچ اشکالی در اینکار وجود ندارد، بلکه بسیار رضایت بخش نیز هست. اما این مساله شامل حال بازجویان و شکنجه گران سابق و "هنرمندان و فیلسوفان" حاضر اسلامی نمیشود. آقایان گنجی، مخملباف، سازگارا و امثالهم، نه تنها از گذشته خود ابراز پشیمانی نمیکنند، نه تنها از قربانیان جنایت هایشان درخواست بخشش نمیکنند، بلکه در کمال وقاحت، طلبکار هم هستند. با وقاحت کامل از رژیم اسلامی، از امام خمینی و تمام خدمات بی دریغ شان در استحکام این نظام دفاع هم میکنند. اینها متعلق به جناح اصلاح طلبان حکومتی اند که در مقابل جناح راست برخاسته اند. در افشای شکنجه ها و تجاوز در زندان های رژیم دارند دعوای جناحی شان را حل و فصل میکنند. با جمهوری اسلامی و جنایات اش کاری ندارند. اتفاقا علیه سایر بخش های اپوزیسیون، کمونیست ها، نیروهای چپ و حتی جنبش ناسیونالیسم پرو غرب عر و تیز هم میکنند، به آنها پرخاش میکنند.

به این دار و دسته بازجویان و شکنجه گران سابق، یک لیستی از وکلا و نویسندگان متعلق به جریان اصلاح طلب دولتی را نیز باید افزود. اینها مستقیما در جنایات رژیم نقش نداشته اند، اما سی سال است که بنوعی جنایات رژیم را لوث کرده اند. اگر دوره ای که در ایران بودند، بخاطر فعالیت در کمپ اصلاح طلبان دولتی زیاد به آنها سخت نمیگرفتیم و ترس از سرکوب را بعنوان توجیه ای برایشان قائل میشدیم. اکنون که در خارج زندگی میکنند، این گناه شان را نمی بخشیم و در انظار جهان افشایشان میکنیم.

خانم شیرین عبادی یکی از این چهره های سرشناس کمپ اصلاح طلب دولتی است که با افتخار زیر پرچم سبز اسلام سینه میزند. ایشان وکیل دادگستری است و یک دفتر "دفاع از حقوق بشر" سازمان داده است. خانم عبادی بخاطر فعالیت هایش که به گفته خود بهیچوجه "با اسلام در تناقض نیست" جایزه نوبل صلح 2003 را برده است. ایشان یک بار رسما اعلام کرده که میخواهد جایزه نوبل اش را تقدیم خاتمی کند. (یکی دیگر از نام های لیست جنایتکاران علیه بشریت) یک بار خاضعانه در مجلس اسلامی اعلام کرده است که دست بوس این دزدان سرگردنه و جانیان اسلامی است. ما این حرکات را به موقع خود نقد کردیم. اما فعالیت های اخیر ایشان در لوث کردن جنایات سی ساله رژیم اسلامی نابخشودنی است.

اگر ایشان یک فرد عادی و عامی جامعه بود و ادعا میکرد که از جنایات رژیم بی اطلاع بوده است، شاید میشد قبول کرد، اما این حرکت را به یک وکیل دادگستری و فعال "حقوق بشر" و "حقوق زنان" که جایزه نوبل هم برده است، نمیتوان بخشید. ایشان اخیرا در سفرشان به سئول مدعی شده است که "حتی در یک زندان، دولت به بازجویان اجازه شکنجه زندانیان را داده است." واقعا که شرم آور است. این ادعا به زبان ساده یعنی اینکه رژیم تاکنون شکنجه نمیکرده است و اکنون هم در یکی از زندان هایش شکنجه انجام گرفته است.

ما را با استفاده از "زبان حقوقی" نمیتوانند رنگ کنند. ایشان دارند با مرد م ایران، با هزاران مادر و پدری که فرزندان خود را در زندان های رژیم از دست داده اند و با فرزندانی که بخاطر جنایت رژیم از دیدن پدر یا مادرشان محروم شده اند، بازی میکنند. ایشان دارند هزاران بازمانده جنایات دهه 1360 را که هنوز پس از گذشت دو دهه نتوانسته اند با شکنجه های وحشیانه زندان های جمهوری اسلامی، کنار بیایند، به ریشخند میگیرند. از این پس خانم عبادی و شرکاء نیز در کابوس های دائمی کشتار و شکنجه این قربانیان نقش بازی خواهند کرد.

ما کمونیست ها از همان ابتدا جنایات وحشیانه رژیم را که از روز قدرت گیری آغاز شد و در دهه 1360 ابعادی باورنکردنی بخود گرفت، افشاء کرده ایم. خود را برای محاکمه تمام سران رژیم از هر دو جناح و کلیه آمران جنایات این حکومت حاضرکرده ایم. پرونده های قطور شان را آماده نموده ایم. در شرایط کنونی نیز که جنایات رژیم در سطح جهان دارد برملا میشود، به این فعالیت خود شدت خواهیم بخشید. اما به این سالوسان اسلامی اجازه نمیدهیم که به چشمان مردم ایران خاک بپاشند. به این جانیان و مدافعینشان اجازه نمیدهیم که سی سال جنایت این رژیم را زیر خاک کنند. به جنایتکاران علیه بشریت اجازه نخواهیم داد که ژست مدافعین حقوق بشر و مدافعین حقوق زندانیان سیاسی را بخود بگیرند. کلیه این جانیان و تمام مدافعین رنگ و وارنگ شان را افشاء خواهیم کرد. مردم ایران رژیم اسلامی را به زیر خواهند کشید و تمام این جانیان را محاکمه خواهند کرد. در آن روز مدافعین جبون این جنایتکاران باید سر خود را از شرم به زیر اندازند.

[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]

۱۳۸۸/۳/۲۸

آذر ماجدی / میگویند: "مردم انقلاب نمیخواهند.اصلاحات تدریجی میخواهند!"




اخبار اعتراضات توده ای مردم در راس اخبار رسانه های بین المللی است. چشمان دنیا بسوی ایران چرخیده است. عکس های تظاهرات و درگیری های مردم با نیروهای سرکوب و گزارشات و تفسیرهای سیاسی شرایط ایران، هر روز چندین صفحه نشریات را میپوشاند. سیر وقایع آنچنان سریع بوده است که همه بهت زده اند. سوال اساسی اینست: در ایران چه میگذرد و به کجا ختم میشود؟

جالب اینجا است که در میان این همه ژورنالیست و مفسر ریز و درشت و پیر و جوان کسی پیدا نمیشود که سطح ماجرا را بخراشاند و کمی به عمق وقایع بنگرد. همه اعتراض به نتایج رای گیری را می بینند و نتیجه میگیرند که این اعتراض میلیونی و زد و خورد و درگیری با جانیان اسلامی بخاطر تقلب در انتخابات است. جالب اینجاست که تازه اغلب شان هم میگویند که معلوم نیست واقعا تقلبی انجام گرفته باشد و یا بدون تقلب واقعا موسوی اتتخاب میشده است.

انسان هاج و واج میماند. آیا اینها فکر میکنند که مردم ایران دچار جنون شده اند که بخاطر یک تقلبی که آراء احمدی نژاد را 10-15 درصد بیشتر اعلام کرده است این چنین به خیابان ها بریزند؟ جان خود را بخطر بیاندازند؟ و با این جانیان درگیر شوند؟ این تمام عمق این ژورنالیست های از خود ممنون است.

یک نمونه اش را در مصاحبه تلویزیونی در جی ام تی وی شاهد بودم. بحثی که عملا میان من و خبرنگار فایننشیال تایمز درگرفت. من گفتم که این آغاز پایان رژیم اسلامی است. و او معترضانه گفت: "نه مردم انقلاب نمیخواهند. یک کمی آزادی بیشتر میخواهند." منظور او از انقلاب نمیخواهند، این بود که مردم خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند. فقط میخواهند کمی اصلاحش کنند. وارد این بحث هم نمیشد شد که مردم در یک روز آفتابی تصمیم نمیگیرند که انقلاب میخواهند و بعد انقلاب میکنند. انقلاب یک پدیده اجتماعی است که مکانیزم و دینامیزم خود را دارد و در یک شرایط خاصی شکل میگیرد. اما این مساله اصلی نیست.

مساله اینست که اینها از دیدن نفرت عمیق مردم نسبت به رژیم اسلامی عاجزند. نمیتوانند تشخیص دهند که علت این اعتراضات میلیونی هواداری از موسوی نیست. فکر میکنند که یک ذره تغییر و اصلاح در وضع رژیم تمام آن چیزی است که مردم میخواهند یا باید بخواهند. این همه خطر میکنند، سختی و مشقت را تحمل میکنند، برای یک ذره آزادی بیشتر و یک کمی تغییر در ساختار رژیم. آیا اینها واقعا اینقدر کودن اند یا عمدی دارند؟

ما پیش از اینهم شاهد مهندسی افکار عمومی و حقنه کردن آلترناتیوها به مردم بوده ایم. سال 1357 هم همین رسانه ها به تبعیت از دولت های متبوع شان خمینی و آلترناتیو اسلامی را به مردم ایران حقنه کردند. ظرف مدت کوتاهی "مرگ بر شاه مردم" را که معنایش زنده باد آزادی، عدالت و رفاه بود، تبدیل به "رهبر فقط روح الله" کردند. آن زمان از خطر قدرت گیری چپ در ایران هراسان بودند. و لذا جنبش ارتجاعی اسلامی را به مردم ایران حقنه کردند.

امروز هم از انقلاب هراسان اند. از انقلاب بیش از رژیم اسلامی متنفرند. یک رژیم اسلامی کمتر افراطی و رام تر و نزدیک تر به غرب به نسبت احمدی نژاد برای اینها ایده آل است، پس همین را بر پرچم مبارزات مردم حک میکنند. ما اینها را خوب می شناسیم. این ترفند را می شناسیم.

جالب اینجاست که چپ و راست در عمل یک چیز میگویند. گزارش های رابرت فیسک که یک خبرنگار معروف و قدیمی "چپ" در خاورمیانه است از بسیاری جهات بسیار جذاب است. اما او هم بر همین نت میکوبد. "مردم نمیخواهند جمهوری اسلامی برود. آنها کاملا از زندگی با جمهوری اسلامی راضی اند. خود موسوی هم طرفدار ولایت فقیه است. آنها نمیخواهند غرب به آنها بگوید چه کار کنند. آنها نمیخواهند مثل غرب باشند. آنها احمدی نژاد را نمیخواهند." (از مصاحبه با تلویزیون الجزیره.)

رابرت فیسک از روی خط ضد امپریالیستی اش این تفسیر را میدهد و عملا پشت رژیم اسلامی قرار میگیرد. خبرنگار فاینشیال تایمز دست راستی از ترس انقلاب و عواقب یک انقلاب در ایران که از نظر آنها "خطر" قدرت گیری چپ را میتواند بدنبال داشته باشد، با سرنگونی رژیم مخالفت و عملا از آن دفاع میکند. چپ ضد امپریالیستی و راست در برخورد به رژیم اسلامی عملا دو روی یک سکه اند. هر دو اهداف مبارزه مردم ایران را کوچک تر و محدود تر از آنچه هست جلوه میدهند. عملا به مانعی در مقابل گسترش و تعمیق مبارزه مردم بدل میشوند. مبارزه مردم رابه عقب میکشند. هر دو آزادی و برابری را حق مردم ایران نمیدانند. هر دو فکر میکنند که فقط یک ذره آزادی برای مردم ایران کافیست. نزد اینها، مردم ایران، ظاهرا مجنون و مازوخیست اند و از زندگی تحت رژیم اسلامی راضی و خوشحال اند. اینها فقط نماینده ارتجاع نیستند، راسیست هم هستند.

خنثی کردن این مهندسی افکار عمومی و رهبر سازی و آلترناتیو سازی برای جنبش اعتراضی مردم یکی از وظایف مهم کمونیسم کارگری است. نباید اجازه دهیم که تعابیر و تفسیرهای این ژورنالیست ها و مفسرین رنگ و وارنگ به تعابیر مردم بدل شود. اینها مبارزه مردم را به عقب میکشند، منحرف میکنند و باید افشاء شوند.
[ 0 نظرات] [ادامه مطلب ...]
 

Copyright © 2009 www.eshterak.net